در پاسخ به مطالب ذیل توجه نمایید : الف- شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی(ع) - به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده آن حضرت - این است که به معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی (شخص). این شیوه حکمتهای متعددی دارد که بعضی از آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت(ع) و حکمت و سر این روش. یک : موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت(ع) در قرآن قرآن مجید در موارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی های رفتاری ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است؛ از جمله: 1(ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا)؛ انسان (76)، آیه 9 ؛ مفسران بزرگ شیعه و سنی آوردهاند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) و خانواده ایشان است و مسأله روزهداری حضرت علی(ع) و... و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند. 2. (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)احزاب (33)، آیه 33. در خصوص این آیه مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) است، نزد شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کردهاند. 3. (انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)مائده (5)، آیه 55. شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی، اختصاصا در رابطه با حضرت علی(ع) میباشد. البته آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد. دو: حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت(ع) شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد؛ از جمله: 1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفی شوند؛ ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد. 2. معرفی شخصیت، زمینهساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص، در مواردی موجب دافعه میشود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسی آن زمان و روان شناسی اجتماعی خاص آنجامعه، بتوانیم به درک صحیحی از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواری های زیادی آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبه رو میشدند، دلایل این امر متعدد است؛ از جمله: الف:بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضان اسلام قرار داشتند و در برابرخود شمشیر علی(ع) را دیده و از همان جا کینه وی رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل روی گردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند. ب : تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و... را در امور سیاسی دخیل میدانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت علی(ع)، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند. ج : این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوی عدهای تبلیغ میشد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر میکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفی امیرالمؤمنین(ع) یکی از حاضران صدا زد (خدایا! ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم و اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید، سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!!) اکنون این سوال پدید میآید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت را پیشه میساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین(ع)، حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(ص) نیز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است اکتفا میشود: یکم. همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر(ص) لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیری های پیشین پیامبر(ص) واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: (ان الرجل لیهجه) ؛ (همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید)!! شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی... ، در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایداری بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا با وی چنین برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند؛ و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند. از همین جا روشن میشود که سر شیوه قرآن چیست؟ یعنی، قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین(ع) را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آوردهایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقی میماند و آن اینکه خداوند فرموده است: (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)؛ بنابراین باتوجه به این آیه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سری اهداف خاص از بین میبرد. ب- در مورد حق ویژه پیامبر –ص- در مورد زنان و نحوه و کیفیت تقسیم اوقاتش در میان آنها به توضیح ذیل توجه کنید : تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (احزاب- 51) (موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی میتوانی به تاخیر اندازی و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی، و هر گاه بعضی از آنها را که بر کنار ساختهای بخواهی نزد خود جای دهی گناهی بر تو نیست، این حکم الهی برای روشنی چشم آنها و اینکه غمگین نباشند و به آنچه در اختیار همه آنان میگذاری راضی شوند نزدیکتر است و خدا آنچه را در قلوب شما است میداند و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است و در عین حال حلیم است و در کیفر آنها عجله نمیکند. در تفسیر آیه 28 و 29 این سوره و بیان شان نزول آنها گذشت که جمعی از همسران پیامبر ص بنا بر آنچه مفسران نقل کردهاند- به پیامبر ص عرض کردند که بر نفقه و هزینه زندگی ما بیفزا (زیرا چشمشان به غنائم جنگی افتاده بود، و چنین میپنداشتند که باید از آن، بهره زیادی به آنها برسد) آیات مزبور نازل شد و صریحا به آنها گوشزد کرد که اگر دنیا و زینت دنیا را میخواهند برای همیشه از پیامبر ص جدا شوند و اگر خدا و پیامبر و روز جزا را خواهانند با زندگی ساده او بسازند. از این گذشته در چگونگی تقسیم اوقات زندگی پیامبر ص در میان آنها نیز با هم رقابت هایی داشتند که پیغمبر ص را با آن همه گرفتاری و اشتغالات مهم در مضیقه قرار میداد، هر چند پیامبر ص کوشش لازم را در زمینه عدالت در میان آنها رعایت میکرد ولی باز گفتگوهای آنها ادامه داشت، آیه فوق نازل شد و پیامبر را در تقسیم اوقاتش در میان آنها کاملا آزاد گذاشت، و ضمنا به آنها اعلام کرد که این حکم الهی است تا هیچ گونه نگرانی و سوء برداشتی برای آنها حاصل نشود . یک رهبر بزرگ الهی همچون پیامبر ص آن هم در زمانی که در کوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئههای خطرناکی از داخل و خارج برای او میچینند، نمیتواند فکر خود را زیاد مشغول زندگی شخصی و خصوصیش کند، باید در زندگی داخلی خود دارای آرامش نسبی باشد تا بتواند به حل انبوه مشکلاتی که از هر سو او را احاطه کرده است با فراغت خاطر بپردازد. آشفتگی زندگی شخصی و دل مشغول بودن او به وضع خانوادگی در این لحظات بحرانی و طوفانی سخت خطرناک است. با اینکه طبق بحثهای گذشته و مدارکی که در شرح آیه پیش آوردیم ازدواجهای متعدد پیامبر ص غالبا جنبههای سیاسی و اجتماعی و عاطفی داشته، و در حقیقت جزئی از برنامه انجام رسالت الهی او بوده، ولی در عین حال گاه اختلاف میان همسران و رقابتهای زنانه متداول آنها، طوفانی در درون خانه پیامبر ص برمیانگیخته، و فکر او را به خود مشغول میداشته است. اینجا است که خداوند یکی دیگر از ویژگیها را برای پیامبرش قائل شده، و برای همیشه به این ماجراها و کشمکشها پایان داد، و پیامبر ص را از این نظر آسوده خاطر و فارغ البال کرد. و چنان که در آیه مورد بحث میخوانیم فرمود: میتوانی (موعد) هر یک از این زنان را بخواهی به تاخیر بیندازی و به وقت دیگری موکول کنی، و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی (تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ). ترجی از ماده ارجاء به معنی تاخیر، و تؤوی از ماده ایواء به معنی کسی را نزد خود جای دادن است. میدانیم یکی از احکام اسلام در مورد همسران متعدد آن است که شوهر اوقات خود را در میان آنها به طور عادلانه تقسیم کند، اگر یک شب نزد یکی از آنها است، شب دیگر نزد دیگری باشد تفاوتی در میان زنان از این نظر وجود ندارد، و این موضوع را در کتب فقه اسلامی به عنوان حق قسم تعبیر میکنند. یکی از خصایص پیامبر ص این بود که به خاطر شرائط خاص زندگی طوفانی و بحرانی اش مخصوصا در زمانی که در مدینه بود و در هر ماه تقریبا یک جنگ بر او تحمیل میشد و در همین زمان همسران متعدد داشت، رعایت حق قسم به حکم آیه فوق از او ساقط بود، و میتوانست هر گونه اوقات خود را تقسیم کند هر چند او با این حال حتی الامکان مساوات و عدالت را- چنان که در تواریخ اسلامی صریحا آمده است- رعایت میکرد. ولی وجود همین حکم الهی آرامشی به همسران پیامبر ص و محیط زندگی داخلی او میداد. سپس میافزاید: هر گاه بعضی از آنها را کنار بگذاری بعدا بخواهی او را نزد خود جای دهی گناهی بر تو نیست (وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ). و به این ترتیب نه تنها در آغاز، اختیار با تو است، در ادامه کار نیز این تخییر بر قرار است، و به اصطلاح این تخییر تخییر استمراری است نه ابتدایی و با این حکم گسترده و وسیع هر گونه بهانهای از برنامه زندگی تو نسبت به همسرانت قطع خواهد شد، و میتوانی فکر خود را متوجه مسئولیتهای بزرگ و سنگین رسالت کنی. و برای اینکه همسران پیامبر نیز بدانند گذشته از افتخاری که از ناحیه همسری با او کسب میکنند با تسلیم در برابر این برنامه خاص در مورد تقسیم اوقات پیامبر ص یک نوع ایثار و فداکاری از خود نشان داده، و به هیچوجه عیب و ایرادی متوجه آنها نیست، چرا که در برابر حکم خدا تسلیم شدهاند اضافه میکند: این حکم الهی برای روشنی چشم آنها و اینکه غمگین نشوند و همه آنها راضی به آنچه در اختیارشان میگذاری گردند نزدیکتر است (ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ). زیرا اولا این یک حکم عمومی در باره همه آنها است و تفاوتی در کار نیست، و ثانیا حکمی است از ناحیه خدا که برای مصالح مهمی تشریع شده، بنا بر این آنها باید با رضا و رغبت به آن تن دهند و نه تنها نگران نباشند بلکه خشنود گردند. ولی در عین حال همانگونه که در بالا نیز اشاره کردیم پیامبر ص حتی الامکان تساوی را در تقسیم اوقات خود رعایت میکرد جز در مواردی که شرائط خاصی عدم مساوات را ایجاب میکرد، و این خود مطلب دیگری بود که موجب خشنودی آنها میشد، زیرا مشاهده میکردند که پیامبر ص با اینکه مخیر است سعی در برقراری مساوات دارد. در پایان آیه مطلب را با این جمله ختم میکند: خدا آنچه را در قلوب شما است میداند، و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است، و در عین حال حلیم است و در کیفر آنها عجله نمیکند (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً). آری خدا میداند شما در برابر کدامین حکم قلبا رضا و تسلیم دارید، و در برابر کدامین ناخشنود هستید. او میداند شما به کدامیک از همسرانتان تمایل بیشتر دارید و به کدام کمتر و حکم خدا را در برخورد با این تمایلات چگونه رعایت میکنید. همچنین او میداند چه کسانی در گوشه و کنار مینشینند و به اینگونه احکام الهی در مورد شخص پیامبر ص خردهگیری میکنند، و در دل نسبت به آن معترضند و چه کسانی با آغوش باز همه را پذیرا میشوند. بنا بر این تعبیر قلوبکم تعبیر گستردهای است که هم پیامبر ص و همسران او را شامل میشود و هم همه مؤمنان را که در ارتباط با این احکام از در رضا و تسلیم وارد میشوند، یا اعتراض و انکار میکنند هر چند آن را آشکار نسازند. نکته: آیا این حکم در حق همه همسران پیامبر (ص) بود؟ در فقه اسلامی در باب خصایص پیامبر ص این مساله مورد بحث واقع شده است که آیا تقسیم اوقات به طور مساوی در میان همسران متعدد همان گونه که بر عموم مسلمانان واجب است بر پیامبر ص نیز واجب بوده یا اینکه پیامبر حکم استثنایی تخییر را داشته است؟ مشهور و معروف در میان فقهای ما و جمعی از فقهای اهل سنت این است که او در این حکم مستثنا بوده، و دلیل آن را آیه فوق میشمرند که میگوید: تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ: هر کدام را بخواهی به تاخیر میاندازی و هر یک را بخواهی نزد خود نگاه میداری. زیرا قرار گرفتن این جمله بعد از بحث در باره همه زنان پیامبر ص چنین ایجاب میکند که ضمیر جمع (هن) به تمام آنها باز گردد، و این مطلبی است که از طرف فقها و بسیاری از مفسران پذیرفته شده. ولی بعضی ضمیر فوق را مربوط به خصوص زنانی میدانند که خود را بدون مهر در اختیار او قرار دادند در حالی که اولا از نظر تاریخی ثابت نیست که آیا این حکم، موضوع خارجی پیدا کرد یا نه؟ و بعضی معتقدند که تنها در یک مورد بود که زنی به این صورت به ازدواج پیامبر در آمد، و در هر حال اصل مساله از نظر تاریخی محقق نیست و ثانیا این تفسیر خلاف ظاهر آیه است و با شان نزولی که برای آیه ذکر کردهاند سازگار نمیباشد، بنا بر این باید قبول کرد که حکم مزبور یک حکم عام است. (تفسیر نمونه، ج17، ص: 385) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100130126)
احکام اختصاصی پیامبر(ص) چیست؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه نمایید :
الف- شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی(ع) - به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده آن حضرت - این است که به معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی (شخص). این شیوه حکمتهای متعددی دارد که بعضی از آنها به اختصار بیان خواهد شد.
در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت(ع) و حکمت و سر این روش.
یک : موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت(ع) در قرآن
قرآن مجید در موارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی های رفتاری ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است؛ از جمله:
1(ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا)؛ انسان (76)، آیه 9 ؛ مفسران بزرگ شیعه و سنی آوردهاند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) و خانواده ایشان است و مسأله روزهداری حضرت علی(ع) و... و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند.
2. (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)احزاب (33)، آیه 33.
در خصوص این آیه مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) است، نزد شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کردهاند.
3. (انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)مائده (5)، آیه 55. شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی، اختصاصا در رابطه با حضرت علی(ع) میباشد. البته آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد.
دو: حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت(ع)
شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد؛ از جمله:
1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفی شوند؛ ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد.
2. معرفی شخصیت، زمینهساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص، در مواردی موجب دافعه میشود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسی آن زمان و روان شناسی اجتماعی خاص آنجامعه، بتوانیم به درک صحیحی از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواری های زیادی آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبه رو میشدند، دلایل این امر متعدد است؛ از جمله:
الف:بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضان اسلام قرار داشتند و در برابرخود شمشیر علی(ع) را دیده و از همان جا کینه وی رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل روی گردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند.
ب : تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و... را در امور سیاسی دخیل میدانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت علی(ع)، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند.
ج : این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوی عدهای تبلیغ میشد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر میکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفی امیرالمؤمنین(ع) یکی از حاضران صدا زد (خدایا! ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم و اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید، سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!!) اکنون این سوال پدید میآید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت را پیشه میساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین(ع)، حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(ص) نیز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است اکتفا میشود: یکم. همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر(ص) لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیری های پیشین پیامبر(ص) واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: (ان الرجل لیهجه) ؛ (همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید)!! شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی... ، در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایداری بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا با وی چنین برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند؛ و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند. از همین جا روشن میشود که سر شیوه قرآن چیست؟ یعنی، قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین(ع) را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آوردهایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقی میماند و آن اینکه خداوند فرموده است: (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)؛ بنابراین باتوجه به این آیه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سری اهداف خاص از بین میبرد.
ب- در مورد حق ویژه پیامبر –ص- در مورد زنان و نحوه و کیفیت تقسیم اوقاتش در میان آنها به توضیح ذیل توجه کنید :
تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (احزاب- 51)
(موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی میتوانی به تاخیر اندازی و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی، و هر گاه بعضی از آنها را که بر کنار ساختهای بخواهی نزد خود جای دهی گناهی بر تو نیست، این حکم الهی برای روشنی چشم آنها و اینکه غمگین نباشند و به آنچه در اختیار همه آنان میگذاری راضی شوند نزدیکتر است و خدا آنچه را در قلوب شما است میداند و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است و در عین حال حلیم است و در کیفر آنها عجله نمیکند.
در تفسیر آیه 28 و 29 این سوره و بیان شان نزول آنها گذشت که جمعی از همسران پیامبر ص بنا بر آنچه مفسران نقل کردهاند- به پیامبر ص عرض کردند که بر نفقه و هزینه زندگی ما بیفزا (زیرا چشمشان به غنائم جنگی افتاده بود، و چنین میپنداشتند که باید از آن، بهره زیادی به آنها برسد) آیات مزبور نازل شد و صریحا به آنها گوشزد کرد که اگر دنیا و زینت دنیا را میخواهند برای همیشه از پیامبر ص جدا شوند و اگر خدا و پیامبر و روز جزا را خواهانند با زندگی ساده او بسازند.
از این گذشته در چگونگی تقسیم اوقات زندگی پیامبر ص در میان
آنها نیز با هم رقابت هایی داشتند که پیغمبر ص را با آن همه گرفتاری و اشتغالات مهم در مضیقه قرار میداد، هر چند پیامبر ص کوشش لازم را در زمینه عدالت در میان آنها رعایت میکرد ولی باز گفتگوهای آنها ادامه داشت، آیه فوق نازل شد و پیامبر را در تقسیم اوقاتش در میان آنها کاملا آزاد گذاشت، و ضمنا به آنها اعلام کرد که این حکم الهی است تا هیچ گونه نگرانی و سوء برداشتی برای آنها حاصل نشود .
یک رهبر بزرگ الهی همچون پیامبر ص آن هم در زمانی که در کوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئههای خطرناکی از داخل و خارج برای او میچینند، نمیتواند فکر خود را زیاد مشغول زندگی شخصی و خصوصیش کند، باید در زندگی داخلی خود دارای آرامش نسبی باشد تا بتواند به حل انبوه مشکلاتی که از هر سو او را احاطه کرده است با فراغت خاطر بپردازد.
آشفتگی زندگی شخصی و دل مشغول بودن او به وضع خانوادگی در این لحظات بحرانی و طوفانی سخت خطرناک است.
با اینکه طبق بحثهای گذشته و مدارکی که در شرح آیه پیش آوردیم ازدواجهای متعدد پیامبر ص غالبا جنبههای سیاسی و اجتماعی و عاطفی داشته، و در حقیقت جزئی از برنامه انجام رسالت الهی او بوده، ولی در عین حال گاه اختلاف میان همسران و رقابتهای زنانه متداول آنها، طوفانی در درون خانه پیامبر ص برمیانگیخته، و فکر او را به خود مشغول میداشته است.
اینجا است که خداوند یکی دیگر از ویژگیها را برای پیامبرش قائل شده، و برای همیشه به این ماجراها و کشمکشها پایان داد، و پیامبر ص را از این نظر آسوده خاطر و فارغ البال کرد.
و چنان که در آیه مورد بحث میخوانیم فرمود: میتوانی (موعد) هر یک از این زنان را بخواهی به تاخیر بیندازی و به وقت دیگری موکول کنی، و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی (تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ).
ترجی از ماده ارجاء به معنی تاخیر، و تؤوی از ماده ایواء به معنی کسی را نزد خود جای دادن است.
میدانیم یکی از احکام اسلام در مورد همسران متعدد آن است که شوهر اوقات خود را در میان آنها به طور عادلانه تقسیم کند، اگر یک شب نزد یکی از آنها است، شب دیگر نزد دیگری باشد تفاوتی در میان زنان از این نظر وجود ندارد، و این موضوع را در کتب فقه اسلامی به عنوان حق قسم تعبیر میکنند.
یکی از خصایص پیامبر ص این بود که به خاطر شرائط خاص زندگی طوفانی و بحرانی اش مخصوصا در زمانی که در مدینه بود و در هر ماه تقریبا یک جنگ بر او تحمیل میشد و در همین زمان همسران متعدد داشت، رعایت حق قسم به حکم آیه فوق از او ساقط بود، و میتوانست هر گونه اوقات خود را تقسیم کند هر چند او با این حال حتی الامکان مساوات و عدالت را- چنان که در تواریخ اسلامی صریحا آمده است- رعایت میکرد.
ولی وجود همین حکم الهی آرامشی به همسران پیامبر ص و محیط زندگی داخلی او میداد.
سپس میافزاید: هر گاه بعضی از آنها را کنار بگذاری بعدا بخواهی او را نزد خود جای دهی گناهی بر تو نیست (وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ).
و به این ترتیب نه تنها در آغاز، اختیار با تو است، در ادامه کار نیز این
تخییر بر قرار است، و به اصطلاح این تخییر تخییر استمراری است نه ابتدایی و با این حکم گسترده و وسیع هر گونه بهانهای از برنامه زندگی تو نسبت به همسرانت قطع خواهد شد، و میتوانی فکر خود را متوجه مسئولیتهای بزرگ و سنگین رسالت کنی.
و برای اینکه همسران پیامبر نیز بدانند گذشته از افتخاری که از ناحیه همسری با او کسب میکنند با تسلیم در برابر این برنامه خاص در مورد تقسیم اوقات پیامبر ص یک نوع ایثار و فداکاری از خود نشان داده، و به هیچوجه عیب و ایرادی متوجه آنها نیست، چرا که در برابر حکم خدا تسلیم شدهاند اضافه میکند:
این حکم الهی برای روشنی چشم آنها و اینکه غمگین نشوند و همه آنها راضی به آنچه در اختیارشان میگذاری گردند نزدیکتر است (ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ).
زیرا اولا این یک حکم عمومی در باره همه آنها است و تفاوتی در کار نیست، و ثانیا حکمی است از ناحیه خدا که برای مصالح مهمی تشریع شده، بنا بر این آنها باید با رضا و رغبت به آن تن دهند و نه تنها نگران نباشند بلکه خشنود گردند.
ولی در عین حال همانگونه که در بالا نیز اشاره کردیم پیامبر ص حتی الامکان تساوی را در تقسیم اوقات خود رعایت میکرد جز در مواردی که شرائط خاصی عدم مساوات را ایجاب میکرد، و این خود مطلب دیگری بود که موجب خشنودی آنها میشد، زیرا مشاهده میکردند که پیامبر ص با اینکه مخیر است سعی در برقراری مساوات دارد.
در پایان آیه مطلب را با این جمله ختم میکند: خدا آنچه را در قلوب شما است میداند، و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است، و در عین حال حلیم است و در کیفر آنها عجله نمیکند (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً).
آری خدا میداند شما در برابر کدامین حکم قلبا رضا و تسلیم دارید، و در برابر کدامین ناخشنود هستید.
او میداند شما به کدامیک از همسرانتان تمایل بیشتر دارید و به کدام کمتر و حکم خدا را در برخورد با این تمایلات چگونه رعایت میکنید.
همچنین او میداند چه کسانی در گوشه و کنار مینشینند و به اینگونه احکام الهی در مورد شخص پیامبر ص خردهگیری میکنند، و در دل نسبت به آن معترضند و چه کسانی با آغوش باز همه را پذیرا میشوند.
بنا بر این تعبیر قلوبکم تعبیر گستردهای است که هم پیامبر ص و همسران او را شامل میشود و هم همه مؤمنان را که در ارتباط با این احکام از در رضا و تسلیم وارد میشوند، یا اعتراض و انکار میکنند هر چند آن را آشکار نسازند.
نکته: آیا این حکم در حق همه همسران پیامبر (ص) بود؟
در فقه اسلامی در باب خصایص پیامبر ص این مساله مورد بحث واقع شده است که آیا تقسیم اوقات به طور مساوی در میان همسران متعدد همان گونه که بر عموم مسلمانان واجب است بر پیامبر ص نیز واجب بوده یا اینکه پیامبر حکم استثنایی تخییر را داشته است؟
مشهور و معروف در میان فقهای ما و جمعی از فقهای اهل سنت این است که او در این حکم مستثنا بوده، و دلیل آن را آیه فوق میشمرند که میگوید:
تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ: هر کدام را بخواهی به تاخیر میاندازی و هر یک را بخواهی نزد خود نگاه میداری.
زیرا قرار گرفتن این جمله بعد از بحث در باره همه زنان پیامبر ص چنین ایجاب میکند که ضمیر جمع (هن) به تمام آنها باز گردد، و این مطلبی است که از طرف فقها و بسیاری از مفسران پذیرفته شده.
ولی بعضی ضمیر فوق را مربوط به خصوص زنانی میدانند که خود را بدون مهر در اختیار او قرار دادند در حالی که اولا از نظر تاریخی ثابت نیست که آیا این حکم، موضوع خارجی پیدا کرد یا نه؟ و بعضی معتقدند که تنها در یک مورد بود که زنی به این صورت به ازدواج پیامبر در آمد، و در هر حال اصل مساله از نظر تاریخی محقق نیست و ثانیا این تفسیر خلاف ظاهر آیه است و با شان نزولی که برای آیه ذکر کردهاند سازگار نمیباشد، بنا بر این باید قبول کرد که حکم مزبور یک حکم عام است. (تفسیر نمونه، ج17، ص: 385) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100130126)
- [سایر] احکام اختصاصی پیامبر(ص) در قران چیست؟
- [سایر] اعمال و احکام اختصاصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چیست؟
- [سایر] در باره زنان پیامبر در قرآن احکام ویژه ای آمده. این احکام و حکمت آنها چیست؟
- [سایر] آیا برخی از احکام آسمانی و برخی زمینی است؟! و احکام زمینی به مرور زمان میبایست بنا به شرایط جامعه تغییر کند؟ مثلاً احکام حضرت موسی با عیسی و ... کمی متفاوت بوده و الآن هم که 1400 سال از زمان پیامبر(ص) میگذرد احکام زمینی باید عوض شود؟ مثلاً خانمها که در این شرایط در حال کار کردن خارج از منزل هستند و زحمت میکشند، آیا باید سهم الارثشان نصف مردان باشد؟!
- [سایر] کدام یک از تکالیف شرعی در معراج بر پیامبر(ص) واجب شد؟
- [سایر] آیا در عصر پیامبر اسلام(ص) اجتهاد صورت میگرفته و از عقل برای استنباط احکام استفاده میشد؟
- [سایر] اگر حضرت علی ع جانشین پیامبر ص میشد، وضعیت امت اسلام پس از پیامبر (ص) چگونه رقم می خورد؟
- [سایر] قبل از بعثت پیامبر (ص) خطبه عقد وصلت پیامبر(ص) کیفیتش چگونه بوده است و چه کسی قرائت کرد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا مقام پیامبر(ص) بالات از حضرت ابراهیم (ع) است؟ به چه دلایلی پیامبر(ص) مقام امامت هم داشت؟
- [سایر] چرا با توجه به وجود احادیثی از رسول خدا(ص) مبنی بر باطل کردن روزه با گناه غیبت، این گناه از مبطلات روزه در کتابهای احکام آورده نمیشود؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] بر کاسب لازم است احکام خرید و فروش را در موارد محلّ ابتلاء یاد بگیرد، تا در اثر ندانستن احکام، به حرام گرفتار نشود، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده: کسی که میخواهد خرید و فروش کند، باید احکام آن را یاد بگیرد و اگر پیش از یاد گرفتن احکام آن خرید و فروش کند، به واسطه گرفتار شدن معاملههای باطل و شبههناک به هلاکت میافتد.
- [آیت الله جوادی آملی] .معنای وقت اختصاصی ظهر , آن است که نماز عصر را نمی شود بهعمد در وقت اختصاصی ظهر انجام داد و معنای وقت اختصاصی عصر , آن است که در آن زمان محدود , غیر از نماز عصر , جایز نیست و معنای اختصاص, همان ترتیب است, بنابراین انجام دادن نماز ظهر در غیر وقت اختصاصی خود، همچنین انجام دادن نماز عصر در غیر وقت اختصاصی آن, باطل نیست، چنان که بهجا آوردن نمازهای قضا، آیات، اجارهای و مانند آن, در وقت اختصاصی ظهر یا عصر با فرض انجام دادن نماز ظهر یا عصر در وقت دیگر, باطل نیست .
- [آیت الله نوری همدانی] اذان دوّم در روز جمعه بِدْعَتْ وحرام است . احکام نمازجمعه
- [آیت الله خوئی] شخص کاسب سزاوار است احکام خرید و فروش در موارد محل ابتلاء را یاد بگیرد چنانچه از حضرت صادق (ع) روایت شده است: کسی که میخواهد خرید و فروش کند، باید احکام آن را یاد بگیرد و اگر پیش از یاد گرفتن احکام آن، خرید و فروش کند، به واسطة معاملههای باطل و شبههناک به هلاکت میافتد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان نمیتواند برخی از مسائل را از یک مجتهد و برخی دیگر را از مجتهد دیگر تقلید کند، ولی اگر یکی از مجتهدین در یک باب از احکام - مثلاً در باب نماز - از دیگران اعلم باشد و مجتهد دیگر در باب دیگر - مثلاً روزه - اعلم باشد، باید در احکام نماز از مجتهد اول و در احکام روزه از مجتهد دوم تقلید کند.
- [آیت الله علوی گرگانی] در زمان غائب بودن امام7 مستحبّ است بعد از نماز عید فطر و قربان دو خطبه بخوانند و بهتر است که در خطبه عید فطر، احکام زکاْ فطره و در خطبه عید قربان احکام قربانی را بگویند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر جبیره، تمام صورت یا تمام یکی از دستها را فرا گرفته باشد باز احکام جبیره جاری، و وضوی جبیره ای کافی است، ولی اگر بیشتر اعضای وضو را گرفته باشد، احکام جبیره جاری نمی باشد و باید تیمم نماید.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در زمان غائب بودن امام (ع) مستحب است بعد از نماز عید فطر و قربان دو خطبه بخوانند. و بهتر است که در خطبه عید فطر احکام زکاه فطره و در خطبه عید قربان احکام قربانی را بگویند.
- [آیت الله بروجردی] در زمان غائب بودن امام مستحب است بعد از نماز عید فطر و قربان دو خطبه بخوانند و بهتر است که در خطبة عید فطر احکام زکات فطره و در خطبة عید قربان احکام قربانی را بگویند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] بر هر مسلمانی واجب است احکام معاملات را به مقداری که معمولاً مورد احتیاج او است یاد بگیرد و بر علما واجب است این احکام را به مردم بیاموزند.