براساس آیات قرآنی، مسأله معاد کلی و عمومی بوده و تمام موجودات و از جمله انسان به سوی خداوند متعال بازخواهند گشت روم / 11؛ عنکبوت / 19 و 20؛ یونس / 34؛ انشقاق / 12 - 6. اما چگونگی معاد، براساس آیات و روایات هم جسمانی است و هم روحانی. یعنی هم جسم انسان و هم روح آدمی به سوی خدا باز خواهد گشت و در محضر او حاضر خواهد شد. از این رو، پس از مرگ نه جسم آدمی معدوم میشود و نه روح وی. آیات قرآن به این حقیقت اشاره دارند که انسان در مقام یک موجود و قطعهای از هستی، هیچگاه معدوم نمیشود، بلکه متحول و متبدل شده، بر اساس حرکتی که از آغاز پیدایش داشته، نتیجه آن را خواهد یافت. به این آیات دقت کنید: (أ و لم یر الإنسان أنا خلقناه من نطفة فإذا هو خصیم مبین * وضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رمیم * قلیحییها الذی أنشأها أول مرة و هو بکل خلق علیم * الذی جعل لکممنالشجر الأخضر نارا فإذا أنتم منه توقدون * أو لیس الذیخلقالسماوات و الأرض بقادر علی أن یخلق مثلهم بلی و هو الخلاقالعلیم* إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون؛ یس / 82 - 77. مگر آدمی ندانسته است که ما او را از نطفهای آفریدهایم. پس بناگاه وی ستیزهجویی آشکار شده است و برای ما مثلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسی این استخوانها را که چنین پوسیده است، زندگی میبخشد؟ بگو: همان کسی که نخستین بار آن را پدید آورد و اوست که به هرگونه آفرینشی داناست. همو که برایتان در درخت سبز فام اخگر که از آن [چون نیازتان افتد] آتش میافروزید. آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده، توانا نیست که [باز] مانند آنها را بیافریند؟ آری اوست آفریننده دانا. چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش پس [بیدرنگ ]موجود میشود). این آیات، به روشنی حکایت دارد که جسم انسان نیز معاد خواهد داشت. از این رو در پاسخ به آنان که منکر معاد بوده و با لحن انکار و استبعاد میگویند: چه کسی به استخوانهای پوسیده حیات میبخشد و آن را در قیامت زنده میکند؟ میفرماید آن که استخوانها را به وجود آورده و به آنها حیات داده است، استخوانهای پوسیده را زنده میکند. سورههای حج / 6 - 5؛ ق / 11 - 9. اما باید توجه داشت که روح و جسمی که در قیامت در محضر الهی حاضر خواهند گشت، روح و جسم تحول یافته و متکامل شدهاند، نه همین روح و جسمی که در این دنیا بودهاند. برای روشنتر شدن این موضوع، به مطلب ذیل توجه فرمایید: انسان که مرکب از جسم و روح میباشد، یکی از سرفصلهای حرکت خود را در مسیر حرکت و سیر عام خود، با مرگ آغاز میکند. در این مرحله که در ظاهر جدایی میان جسم و روح پیش میآید، روح با قبض و اخذ الهی توسط مَلَک یا مَلَکها قبض شده، در نظام دیگری که مخصوص به روح است، وارد میگردد و در آن نظام و عالم باقی و براساس مسیر انتخابی خود در دنیا، به سیر و حرکت خود ادامه میدهد. بدن هم در این نظام، باقی بوده و در شرایط دیگر وارد مسیر جدیدی شده، با تحول و تبدل خاصی به حرکت خود ادامه میدهد. چنان که خاک باید در مسیر (انسان شدن) مراحل نباتی، گوشت و خونی، نطفهای، علقهای، مضغهای و... را طی کند و متناسب با قوانین و احکام نظام انسانی شود تا بتواند به آن عالم راه یابد؛ انسان هم اگر بخواهد در سیر خود به سوی خدا و لقاء حضرت حق، به عوالم دیگر وارد شده، آن مراحل را طی کند؛ باید هم (روح) متحول گشته و خصوصیات جدیدی را کسب کرده، یک سلسله رنگها و معیارها را از دست دهد و تکامل یابد تا متناسب با آن عوالم و موازین آنها شود؛ و هم (جسم) با حرکت و تحول خود، خصوصیات و آثار عالم مادی را رها ساخته، با کسب یک سلسله از احکام و قوانین عالم بالا، با آنها متناسب گردد. روح و جسم، هر دو باید مراحل و منازلی را متناسب با خود طی کرده، نقایص و معایب دنیوی و مادی خود را از دست داده، سنخیت اتحاد و ارتباط دوباره و قرار گرفتن در قیامت و عوالم پس از آن را پیدا کنند. از این رو، مرگ و انقطاع از دنیا، خود یک مرحله و تحول و یک نوع حرکت و تبدّل و پشت سر گذاشتن یکی از عوالم در برگشت به سوی حضرت حق و لقاء اوست و برای ورود به مرحله و مراتب بعدی نظامها و عوالم دیگر در مسیر تحول، ضروری و لازم است. در اوصاف، احکام و آثار عوالم دیگر در روایات دقت و تأمل کنید. برخی روایات میگویند که انسان در بهشت پیر نمیشود، مریض نمیگردد، غذایش غیر از غذای این جاست، مشیتش غیر از مشیت این دنیاست. یا آیاتی داریم که به صراحت میفرمایند انسان در جهنم میسوزد، ولی خاکستر نمیشود. بدن باید چگونه باشد که بسوزد ولی خاکستر نشود؟ این گونه آیات و روایات به روشنی حاکی از این سنت الهی است که هم روح و هم جسم، باید متحول و متکامل شود تا قابلیت احکام و آثار آن عوالم را بیابند. توجه داشته باشید که (منِ) آن جا همان (من) این جاست؛ ولی این (من) تکامل یافته و متحول شده و قابلیت ورود به عالم قیامت را پیدا کرده است. (من) عوض نمیشود؛ (من) همان است که بود؛ ولی (من)ی که منازل و مراحلی را طی کرده، نواقصی را پاک نموده، احکام این عالم را از دست داده و آماده ورود به عالم قیامت گشته است. به هر حال، این تحولات و تبدلات در سیر حرکت انسانها به سوی خداوند، براساس سنت و قانون الهی در نظام هستی لازم و ضروری میباشد؛ و این واقعیت تکوینی است که آیات قرآن نیز بر آن مهر صحه و تأیید گذاشته، در عبارات متعدد آن را بیان میکند: 1 . (أ فعیینا بالخلق الأول بل هم فی لبس من خلق جدید ؛ق / 15. مگر از آفرینش نخستین [خود] به تنگ آمدیم؟ [نه] بلکه آنها از خلق جدید در شبههاند). خداوند متعال در این آیه میفرماید آیا شما [منکران معاد ]فکر میکنید همان یک بار که خاک و ذرات خاکی به حرکت درآمده و به صورت بدن انسان درآمد، توانستیم شما را خلق کنیم و دیگر عاجز شدیم که دوباره که خاک شدید و جسم شما خاک شد، شما را متبدل کرده و بدنتان را به آن روحی که در نظام روحی است، برگردانیم؟ اینها که این شبهه را مطرح میکنند، نمیدانند که مرتّب در حال خلق هستیم و جسم و روح را که مفارق از بدن است، به سوی خلق جدید در حرکت میبریم. اینها دایم در حال خلق جدیدند، ولی خودشان خبر ندارند (دقت شود). 2 . (أ یطمع کل امرئ منهم أن یدخل جنة نعیم * کلا إنا خلقناهم مما یعلمون * فلا أقسم برب المشارق و المغارب إنا لقادرون * علی أننبدل خی را منهم و ما نحن بمسبوقین ؛ معارج / 41 - 38. آیا هر یک از آنان طمع میبندد که در بهشت پرنعمت درآورده شود؟ نه چنین است. ما آنان را از آنچه [خود ]میدانند آفریدیم. به پروردگار خاوران و باختران سوگند یاد میکنم که ما تواناییم که به جای آنان، بهتر از ایشان را بیاوریم و بر ما پیشی نتوانند جست). خداوند، در این آیات میفرماید آیا اینها طمع دارند که همینطور وارد بهشت - که از لوازم لقاء خدا است - شوند؟ این بیجاست، نمیشود همینطور وارد بهشت شوند. ما اینها را خلق کردیم و خودشان هم میدانند خلقتشان به چه صورتی بوده است، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی؛ اینها خودشان را نمیشناسند و نمیدانند که چگونهاند و نمیشناسند که بهشت چه نظامی است و دارای چه احکام، آثار و مراتبی است. آن جا جوار ذات قدس حق میباشد. آیا اینها توقع دارند که با این جسم و روح ناقص و معیوب، به بهشت بروند؟ آیا اینها این مسائل را نمیدانند؟ سپس خود ذات مقدس حق جواب میدهد که قسم به ربّی که روحهای مشرق و مغرب را تربیت میکند، ما قدرت داریم که اینها را و بهتر از اینها را مجدداً خلق کنیم و در این کار هیچ عجزی نداریم و نخواهیم داشت. به عبارت دیگر، اینها که طمع ورود به بهشت دارند، بدانند که ما قدرت داریم که از روح و جسم تربیت شده و تکامل یافته، انسانهایی خلق کنیم که با احکام، آثار و قوانین عالم و نظام بهشت، مناسب باشند. 3 - (نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین * علی أن نبد لأ مثالکم و ننشئکم فی ما لا تعلمون * و لقد علمتم النشأة الأولی فلولاتذکرون؛ واقعه / 62 - 60. ماییم که میان شما مرگ را مقدّر کردهایم و بر ما سبقت نتوانید جست و [میتوانیم] امثال شما را به جای شما قرار دهیم و شما را [به صورت] آنچه نمیدانید، پدیدار گردانیم و قطعاً پدیدار شدن نخستین خود را شناختید، پس چرا سر عبرت گرفتن ندارید؟) خداوند متعال در این آیات میفرماید: ما خود در مقام ربوبیت و تدبیر انسان، مرگ را تقدیر کردیم؛ چرا که مسأله مرگ و حرکت معادی انسان به سوی عوالم بالاتر و ضروری است؛ مثل لزوم ورود خاک به عالم نباتی در حرکت خود به سوی عالم انسانی. سپس در ادامه بیان میکند که ما عاجز نیستیم که شما را، بهتر از شما را و امثال بهتر از شما را با جزئیاتی که با شما فرق دارد، تبدیل کنیم و ایجاد کنیم؛ در یک وضعیت و حالتی که شما اکنون نمیتوانید تصور کنید. آیا شما میتوانید اکنون تصور کنید که بدنی داشته باشید در قیامت ایستاده با همین شکل و شمایل؛ در حالی که صورتتان سوراخ سوراخ، تکه تکه و پاره شده است؟ خداوند میفرماید ما قدرت داریم عین شما را زنده کنیم و مرگ را برای این مقرّر کردیم. اما شما را در حالی زنده خواهیم کرد که الان نمیتوانید تصور کنید. جسم، همان جسم و روح، همان روح است؛ اما نواقص از آنها مرتفع گشته و آماده برای احکام و آثار آن نظام شدهاند. در آخر میفرماید اگر در همین نشأه و عالم دقت کنید و به بیان دیگر؛ شما با دیدن نشأه اولی و این عالم، اگر خیلی با دقت باشید؛ متذکر میشوید که این انسان بعدی که ما ایجاد خواهیم کرد، کاملاً امری ممکن و شدنی است. از مجموع مطالب قبل و تدبّر و تأمل در آیات مذکور نتیجه میگیریم که پس از مرگ، روح وارد عالم برزخی شده، حرکت خودش را در مسیری که در دنیا انتخاب کرده، ادامه میدهد و با تحولات و تبدلاتی که در این حرکت دارد، کاملتر شده، متناسب با احکام و آثار عوالم بالاتر میگردد؛ و این حرکت و تحول برای روح لازم و ضروری است. بدن و جسم انسان نیز در این جا خاک میشود و خاک هم با تبدلاتی که دارد به سوی نقطهای حرکت میکند که ذرات بدن ما به صورت ذرهای شود که از آن بدن ساخته میشود؛ بدنی که متناسب با سنن و قوانین عوالم بعدی و دیگر باشد. این تحول و تبدل نیز برای جسم، لازم و ضروری میباشد. پس از آن که روح و بدن، مراتب، مراحل و منازل لازم را برای سنخیت پیدا کردن با عوالم بالا طی کردند؛ خود را در یکی از نظامها مییابند و به هم میپیوندند؛ و وارد به عالمی میشوند که باید وارد شوند. نگا: استاد محمد شجاعی، بازگشت به هستی، صص 130 - 114.
معاد چگونه است؟
براساس آیات قرآنی، مسأله معاد کلی و عمومی بوده و تمام موجودات و از جمله انسان به سوی خداوند متعال بازخواهند گشت روم / 11؛ عنکبوت / 19 و 20؛ یونس / 34؛ انشقاق / 12 - 6. اما چگونگی معاد، براساس آیات و روایات هم جسمانی است و هم روحانی. یعنی هم جسم انسان و هم روح آدمی به سوی خدا باز خواهد گشت و در محضر او حاضر خواهد شد. از این رو، پس از مرگ نه جسم آدمی معدوم میشود و نه روح وی. آیات قرآن به این حقیقت اشاره دارند که انسان در مقام یک موجود و قطعهای از هستی، هیچگاه معدوم نمیشود، بلکه متحول و متبدل شده، بر اساس حرکتی که از آغاز پیدایش داشته، نتیجه آن را خواهد یافت. به این آیات دقت کنید: (أ و لم یر الإنسان أنا خلقناه من نطفة فإذا هو خصیم مبین * وضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رمیم * قلیحییها الذی أنشأها أول مرة و هو بکل خلق علیم * الذی جعل لکممنالشجر الأخضر نارا فإذا أنتم منه توقدون * أو لیس الذیخلقالسماوات و الأرض بقادر علی أن یخلق مثلهم بلی و هو الخلاقالعلیم* إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون؛ یس / 82 - 77. مگر آدمی ندانسته است که ما او را از نطفهای آفریدهایم. پس بناگاه وی ستیزهجویی آشکار شده است و برای ما مثلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسی این استخوانها را که چنین پوسیده است، زندگی میبخشد؟ بگو: همان کسی که نخستین بار آن را پدید آورد و اوست که به هرگونه آفرینشی داناست. همو که برایتان در درخت سبز فام اخگر که از آن [چون نیازتان افتد] آتش میافروزید. آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده، توانا نیست که [باز] مانند آنها را بیافریند؟ آری اوست آفریننده دانا. چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش پس [بیدرنگ ]موجود میشود). این آیات، به روشنی حکایت دارد که جسم انسان نیز معاد خواهد داشت. از این رو در پاسخ به آنان که منکر معاد بوده و با لحن انکار و استبعاد میگویند: چه کسی به استخوانهای پوسیده حیات میبخشد و آن را در قیامت زنده میکند؟ میفرماید آن که استخوانها را به وجود آورده و به آنها حیات داده است، استخوانهای پوسیده را زنده میکند. سورههای حج / 6 - 5؛ ق / 11 - 9. اما باید توجه داشت که روح و جسمی که در قیامت در محضر الهی حاضر خواهند گشت، روح و جسم تحول یافته و متکامل شدهاند، نه همین روح و جسمی که در این دنیا بودهاند. برای روشنتر شدن این موضوع، به مطلب ذیل توجه فرمایید: انسان که مرکب از جسم و روح میباشد، یکی از سرفصلهای حرکت خود را در مسیر حرکت و سیر عام خود، با مرگ آغاز میکند. در این مرحله که در ظاهر جدایی میان جسم و روح پیش میآید، روح با قبض و اخذ الهی توسط مَلَک یا مَلَکها قبض شده، در نظام دیگری که مخصوص به روح است، وارد میگردد و در آن نظام و عالم باقی و براساس مسیر انتخابی خود در دنیا، به سیر و حرکت خود ادامه میدهد. بدن هم در این نظام، باقی بوده و در شرایط دیگر وارد مسیر جدیدی شده، با تحول و تبدل خاصی به حرکت خود ادامه میدهد. چنان که خاک باید در مسیر (انسان شدن) مراحل نباتی، گوشت و خونی، نطفهای، علقهای، مضغهای و... را طی کند و متناسب با قوانین و احکام نظام انسانی شود تا بتواند به آن عالم راه یابد؛ انسان هم اگر بخواهد در سیر خود به سوی خدا و لقاء حضرت حق، به عوالم دیگر وارد شده، آن مراحل را طی کند؛ باید هم (روح) متحول گشته و خصوصیات جدیدی را کسب کرده، یک سلسله رنگها و معیارها را از دست دهد و تکامل یابد تا متناسب با آن عوالم و موازین آنها شود؛ و هم (جسم) با حرکت و تحول خود، خصوصیات و آثار عالم مادی را رها ساخته، با کسب یک سلسله از احکام و قوانین عالم بالا، با آنها متناسب گردد. روح و جسم، هر دو باید مراحل و منازلی را متناسب با خود طی کرده، نقایص و معایب دنیوی و مادی خود را از دست داده، سنخیت اتحاد و ارتباط دوباره و قرار گرفتن در قیامت و عوالم پس از آن را پیدا کنند. از این رو، مرگ و انقطاع از دنیا، خود یک مرحله و تحول و یک نوع حرکت و تبدّل و پشت سر گذاشتن یکی از عوالم در برگشت به سوی حضرت حق و لقاء اوست و برای ورود به مرحله و مراتب بعدی نظامها و عوالم دیگر در مسیر تحول، ضروری و لازم است. در اوصاف، احکام و آثار عوالم دیگر در روایات دقت و تأمل کنید. برخی روایات میگویند که انسان در بهشت پیر نمیشود، مریض نمیگردد، غذایش غیر از غذای این جاست، مشیتش غیر از مشیت این دنیاست. یا آیاتی داریم که به صراحت میفرمایند انسان در جهنم میسوزد، ولی خاکستر نمیشود. بدن باید چگونه باشد که بسوزد ولی خاکستر نشود؟ این گونه آیات و روایات به روشنی حاکی از این سنت الهی است که هم روح و هم جسم، باید متحول و متکامل شود تا قابلیت احکام و آثار آن عوالم را بیابند. توجه داشته باشید که (منِ) آن جا همان (من) این جاست؛ ولی این (من) تکامل یافته و متحول شده و قابلیت ورود به عالم قیامت را پیدا کرده است. (من) عوض نمیشود؛ (من) همان است که بود؛ ولی (من)ی که منازل و مراحلی را طی کرده، نواقصی را پاک نموده، احکام این عالم را از دست داده و آماده ورود به عالم قیامت گشته است. به هر حال، این تحولات و تبدلات در سیر حرکت انسانها به سوی خداوند، براساس سنت و قانون الهی در نظام هستی لازم و ضروری میباشد؛ و این واقعیت تکوینی است که آیات قرآن نیز بر آن مهر صحه و تأیید گذاشته، در عبارات متعدد آن را بیان میکند: 1 . (أ فعیینا بالخلق الأول بل هم فی لبس من خلق جدید ؛ق / 15. مگر از آفرینش نخستین [خود] به تنگ آمدیم؟ [نه] بلکه آنها از خلق جدید در شبههاند). خداوند متعال در این آیه میفرماید آیا شما [منکران معاد ]فکر میکنید همان یک بار که خاک و ذرات خاکی به حرکت درآمده و به صورت بدن انسان درآمد، توانستیم شما را خلق کنیم و دیگر عاجز شدیم که دوباره که خاک شدید و جسم شما خاک شد، شما را متبدل کرده و بدنتان را به آن روحی که در نظام روحی است، برگردانیم؟ اینها که این شبهه را مطرح میکنند، نمیدانند که مرتّب در حال خلق هستیم و جسم و روح را که مفارق از بدن است، به سوی خلق جدید در حرکت میبریم. اینها دایم در حال خلق جدیدند، ولی خودشان خبر ندارند (دقت شود). 2 . (أ یطمع کل امرئ منهم أن یدخل جنة نعیم * کلا إنا خلقناهم مما یعلمون * فلا أقسم برب المشارق و المغارب إنا لقادرون * علی أننبدل خی را منهم و ما نحن بمسبوقین ؛ معارج / 41 - 38. آیا هر یک از آنان طمع میبندد که در بهشت پرنعمت درآورده شود؟ نه چنین است. ما آنان را از آنچه [خود ]میدانند آفریدیم. به پروردگار خاوران و باختران سوگند یاد میکنم که ما تواناییم که به جای آنان، بهتر از ایشان را بیاوریم و بر ما پیشی نتوانند جست). خداوند، در این آیات میفرماید آیا اینها طمع دارند که همینطور وارد بهشت - که از لوازم لقاء خدا است - شوند؟ این بیجاست، نمیشود همینطور وارد بهشت شوند. ما اینها را خلق کردیم و خودشان هم میدانند خلقتشان به چه صورتی بوده است، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی؛ اینها خودشان را نمیشناسند و نمیدانند که چگونهاند و نمیشناسند که بهشت چه نظامی است و دارای چه احکام، آثار و مراتبی است. آن جا جوار ذات قدس حق میباشد. آیا اینها توقع دارند که با این جسم و روح ناقص و معیوب، به بهشت بروند؟ آیا اینها این مسائل را نمیدانند؟ سپس خود ذات مقدس حق جواب میدهد که قسم به ربّی که روحهای مشرق و مغرب را تربیت میکند، ما قدرت داریم که اینها را و بهتر از اینها را مجدداً خلق کنیم و در این کار هیچ عجزی نداریم و نخواهیم داشت. به عبارت دیگر، اینها که طمع ورود به بهشت دارند، بدانند که ما قدرت داریم که از روح و جسم تربیت شده و تکامل یافته، انسانهایی خلق کنیم که با احکام، آثار و قوانین عالم و نظام بهشت، مناسب باشند. 3 - (نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین * علی أن نبد لأ مثالکم و ننشئکم فی ما لا تعلمون * و لقد علمتم النشأة الأولی فلولاتذکرون؛ واقعه / 62 - 60. ماییم که میان شما مرگ را مقدّر کردهایم و بر ما سبقت نتوانید جست و [میتوانیم] امثال شما را به جای شما قرار دهیم و شما را [به صورت] آنچه نمیدانید، پدیدار گردانیم و قطعاً پدیدار شدن نخستین خود را شناختید، پس چرا سر عبرت گرفتن ندارید؟) خداوند متعال در این آیات میفرماید: ما خود در مقام ربوبیت و تدبیر انسان، مرگ را تقدیر کردیم؛ چرا که مسأله مرگ و حرکت معادی انسان به سوی عوالم بالاتر و ضروری است؛ مثل لزوم ورود خاک به عالم نباتی در حرکت خود به سوی عالم انسانی. سپس در ادامه بیان میکند که ما عاجز نیستیم که شما را، بهتر از شما را و امثال بهتر از شما را با جزئیاتی که با شما فرق دارد، تبدیل کنیم و ایجاد کنیم؛ در یک وضعیت و حالتی که شما اکنون نمیتوانید تصور کنید. آیا شما میتوانید اکنون تصور کنید که بدنی داشته باشید در قیامت ایستاده با همین شکل و شمایل؛ در حالی که صورتتان سوراخ سوراخ، تکه تکه و پاره شده است؟ خداوند میفرماید ما قدرت داریم عین شما را زنده کنیم و مرگ را برای این مقرّر کردیم. اما شما را در حالی زنده خواهیم کرد که الان نمیتوانید تصور کنید. جسم، همان جسم و روح، همان روح است؛ اما نواقص از آنها مرتفع گشته و آماده برای احکام و آثار آن نظام شدهاند. در آخر میفرماید اگر در همین نشأه و عالم دقت کنید و به بیان دیگر؛ شما با دیدن نشأه اولی و این عالم، اگر خیلی با دقت باشید؛ متذکر میشوید که این انسان بعدی که ما ایجاد خواهیم کرد، کاملاً امری ممکن و شدنی است. از مجموع مطالب قبل و تدبّر و تأمل در آیات مذکور نتیجه میگیریم که پس از مرگ، روح وارد عالم برزخی شده، حرکت خودش را در مسیری که در دنیا انتخاب کرده، ادامه میدهد و با تحولات و تبدلاتی که در این حرکت دارد، کاملتر شده، متناسب با احکام و آثار عوالم بالاتر میگردد؛ و این حرکت و تحول برای روح لازم و ضروری است. بدن و جسم انسان نیز در این جا خاک میشود و خاک هم با تبدلاتی که دارد به سوی نقطهای حرکت میکند که ذرات بدن ما به صورت ذرهای شود که از آن بدن ساخته میشود؛ بدنی که متناسب با سنن و قوانین عوالم بعدی و دیگر باشد. این تحول و تبدل نیز برای جسم، لازم و ضروری میباشد. پس از آن که روح و بدن، مراتب، مراحل و منازل لازم را برای سنخیت پیدا کردن با عوالم بالا طی کردند؛ خود را در یکی از نظامها مییابند و به هم میپیوندند؛ و وارد به عالمی میشوند که باید وارد شوند. نگا: استاد محمد شجاعی، بازگشت به هستی، صص 130 - 114.
- [سایر] به چه دلیل حتماً باید معاد باشد و چه نیازی به معاد است؟
- [سایر] یکی از دلایل منکران معاد شبهه اعاده معدوم است، اعاده معدوم و رابطه آن با معاد چیست؟
- [سایر] معاد چگونه است؟
- [سایر] .علتهای انکار معاد چیست؟
- [سایر] معاد جسمانی چگونه ممکن است ؟
- [سایر] براهین اثبات معاد کدامند؟
- [سایر] معاد چه زمانی اتفاق میافتد؟
- [سایر] معاد جسمانی است یا روحانی؟
- [سایر] ادله امکان و وقوع معاد کدامند؟
- [سایر] چرا معاد جزو اصول دین است؟
- [آیت الله خوئی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقههائی بوده باشد که در مسألة (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند مثل واجب بودن نماز و روزه درصورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد میشود، و احکامی که در مسائل آینده ذکر میشود بر او مترتب است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که ضروری دین اسلام یعنی چیزی را که همه مسلمانان می دانند (مانند معاد روز قیامت و واجب بودن نماز و روزه و امثال آن) را منکر شود، چنانچه ضروری بودن آن را بداند، کافر است و اگر در ضروری بودن آن شک دارد کافر نیست، ولی احتیاط مستحب آن است که از او اجتناب شود.
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانی که منکر خدا یا معاد یا پیغمبر شود ، یا حکم ضروری دین ، یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند ، مثل واجب بودن نماز و روزه انکار کند ، در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است و انکار آن ، انکار نبوّت پیغمبر ( صلّی الله علیه وآله ) است ، مرتّد است .
- [آیت الله سبحانی] فردی که به حد تکلیف رسیده ولی معترف به وجود خدا و یا وحدانیّت و یا نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) یا معاد(روز قیامت) نباشد بنابر احتیاط واجب نجس است. و همچنین اگر کسی یکی از احکام ضروری اسلام (مانند وجوب نماز و روزه و حج) را انکار کند و در نظر او ملازم با انکار یکی از امور یادشده باشد، نیز نجس می باشد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هائی بوده باشد که در مسأله (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین؛ یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه؛ در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد می شود و احکامی که در مسائل آینده ذکر می شود بر او مترتب است.
- [آیت الله مظاهری] کافر (کسی که منکر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیامبری حضرت خاتم الانبیا محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم را قبول ندارد، یا در یکی از اینها شک داشته باشد، یا ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دین اسلام میدانند منکر شود، در صورتی که بداند انکار آن چیز به انکار خدا یا توحید یا نبوت برمیگردد) احکام مسلمانان را ندارد، مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد، و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله خوئی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، و همچنین غلاة (یعنی آنهایی که یکی از ائمه علیهم السلام را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی که با ائمه علیم السلام اظهار دشمنی مینمایند) نجساند، و همچنین است کسی که به نبوت یا یکی از ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دین اسلام میدانند چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است منکر شود. و أما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول ندارند نیز بنابر مشهور نجس میباشند. و این قول موافق احتیاط است، پس اجتناب از آنها نیز لازم است.
- [آیت الله وحید خراسانی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله وسلم یا معاد است یا شاک در خدا و رسول است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا در و حدانیت خدا شک دارد نجس است و همچنین است خوارج یعنی کسانی که بر امام معصوم علیه السلام خروج کنند و غلات یعنی انهایی که قایل به خدایی یکی از ایمه علیهم السلام می باشند یا بگویند خدا در او حلول کرده است و نواصب یعنی کسانی که دشمن یکی از ایمه علیهم السلام یا حضرت فاطمه زهراء علیها السلام باشند و کسی که یکی از ضروریات دین را مثل نماز و روزه با علم به این که ضروری دین است منکر شود و اما اهل کتاب یعنی یهود و نصاری اقوی طهارت انها است هر چند احوط اجتناب است
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله نوری همدانی] شایسته است امام خطیب در خطبة نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تَذکّر دهد ومردم را در جریان مسائل زیانبار و سودمند کشورهای اسلامی وغیر اسلامی قرار دهد ونیازهای مسلمین را در اَمر معاد ومعاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال وکیان مسلمین نقش مُهِمّی دارد گوشزد کند وکیفیّت روابط آنان را با سائر مِلَل بیان نماید ومردم را از دخالتهای دُوَل ستمگر و اِسْتعمارگر در امور سیاسی واقتصادی مسلمین که مُنْجَرْ به استعمارو استثمار آنها می شود بر حَذَرْ دارد . خلاصه نماز جمعه ودو خطبة آن ، نظیر حجّ ومراکز تجمّع آن ونماز های عید فطر وقربان وغیره ، از سنگرهای بزرگی است که مُتأسِّفانه مسلمانان از وظائف مُهمّ سیاسی خود در آن غافل مانده اند ، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند .اسلام دین سیاست ، آن هم در همة شئون آن است وکسی که در احکام قضائی ، سیاسی ، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تَأمّل کند مُتوجّه این معنی می شود .هر کس گمان کند دین از سیاست جدا است ، جاهلی است که نه اسلام را می شناسد ونه سیاست را.