تعداد طبقات زمین و آسمان چقدر است؟
ظاهرا منظور شما این است که چرا در قرآن آسمان به صورت جمع ولی زمین به صورت مفرد به کار رفته است و گرنه آسمان در قرآن به صورت زوج به کار نرفته است . در این زمینه توجه شما را به توضیحات ذیل جلب می نماییم : خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ). و از زمین نیز همانند آن (و مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ). یعنی همانگونه که آسمانها هفتگانه اند زمینها نیز هفتگانه می‌باشند، و این تنها آیه‌ای از قرآن مجید است که اشاره به زمین های هفتگانه می‌کند. اکنون ببینیم منظور از این آسمانهای هفتگانه و زمین‌های مشابه آن چیست کلمه سماء در لغت به معنی طرف بالا است، و این مفهوم جامعی است که مصداقهای مختلفی دارد، لذا می‌بینیم در قرآن در موارد گوناگونی به کار رفته است: 1- گاهی به جهت بالا در قسمت مجاور زمین اطلاق شده، چنان که می‌فرماید: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ آیا ندیدی خداوند چگونه مثل زده است گفتار پاک را به درخت پاکیزه‌ای که ریشه‌اش ثابت و شاخه‌اش در آسمان است (ابراهیم- 24). 2- گاه به منطقه‌ای دورتر از سطح زمین (محل ابرها) اطلاق شده، چنان که می‌خوانیم: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً: ما از آسمان آب پر برکتی نازل کردیم (سوره ق آیه 9). 3- گاه به قشر متراکم هوای اطراف زمین گفته شده: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً: ما آسمان را سقف محکم و محفوظی قرار دادیم (انبیاء- 32) زیرا می‌دانیم جو زمین که همچون سقفی بر بالای سر ما قرار دارد، دارای آن چنان استحکامی است که کره زمین را در برابر سقوط سنگهای آسمانی حفظ می‌کند، این سنگها که شبانه روز، مرتبا در حوزه جاذبه زمین قرار گرفته و به سوی آن جذب می‌شوند، اگر این قشر هوای متراکم نبود ما مرتبا در معرض سقوط این سنگهای خطرناک بودیم، اما وجود این قشر، سبب می‌شود که سنگها پس از برخورد با جو زمین مشتعل و سپس خاکستر شود. 4- و گاهی به معنی کرات بالا آمده است ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ: به آسمانها پرداخت در حالی که دود و بخار بودند (و از گاز نخستین، کرات را آفرید) (فصلت- 11). اکنون به اصل سخن باز گردیم، در اینکه مقصود از آسمانهای هفتگانه چیست؟ مفسران و دانشمندان اسلامی بیانات گوناگونی دارند و تفسیرهای مختلفی کرده‌اند: 1- بعضی آسمانهای هفتگانه را، همان سیارات سبع می‌دانند (عطارد زهره، مریخ، مشتری، زحل، و ماه و خورشید) که به عقیده دانشمندان فلکی قدیم جزء سیارات بودند (1). 2- بعضی دیگر معتقدند که منظور طبقات متراکم هوای اطراف زمین است و قشرهای مختلفی که روی هم قرار گرفته است. 3- بعضی دیگر می‌گویند: عدد هفت در اینجا به معنی عدد تعدادی (عدد مخصوص) نیست، بلکه عدد تکثیری است که به معنی تعداد زیاد و فراوان می‌باشد، و این در کلام عرب و حتی قرآن نظائر قابل ملاحظه‌ای دارد مثلا در آیه 27 سوره لقمان می‌خوانیم: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ: اگر درختان زمین قلم گردند، و دریا مرکب، و هفت دریا بر آن افزوده شود، کلمات خدا را نمی‌توان با آن نوشت. به خوبی روشن است که منظور از لفظ سبعه در این آیه عدد مخصوص هفت نیست بلکه اگر هزاران هزار دریا نیز مرکب گردد، نمی‌توان علم بی‌پایان خداوند را با آن نگاشت. بنا بر این سماوات سبع اشاره به آسمانهای متعدد و کرات فراوان عالم بالا است بی آنکه عدد خاصی از آن منظور باشد. 4- آنچه صحیحتر به نظر می‌رسد، این است که مقصود از سماوات سبع همان معنی واقعی آسمانهای هفتگانه است، تکرار این عبارت در آیات مختلف قرآن، نشان می‌دهد که عدد سبع در اینجا به معنی تکثیر نیست، بلکه اشاره به همان عدد مخصوص است. منتها از آیات قرآن چنین استفاده می‌شود که تمام کرات و ثوابت و سیاراتی را که ما می‌بینیم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهای علمی امروز ما بیرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل می‌دهند. شاهد این سخن اینکه: قرآن می‌گوید: وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ: ما آسمان پائین را با چراغهای ستارگان زینت دادیم (فصلت- 12). در جای دیگر می‌خوانیم: إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ: ما آسمان پائین را با کواکب و ستارگان زینت بخشیدیم (صافات- 6). از این آیات بخوبی استفاده می‌شود که همه آنچه را ما می‌بینیم و جهان تفسیر نمونه، ج‌1، ص: 168 ستارگان را تشکیل می‌دهد همه جزء آسمان اول است، و در ما ورای آن شش آسمان دیگر وجود دارد که ما در حال حاضر اطلاع دقیقی از جزئیات آن نداریم. و اما اینکه گفتیم شش آسمان دیگر برای ما مجهول است و ممکن است علوم از روی آن در آینده پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر بهر نسبت که پیش می‌رود از عجائب آفرینش تازه‌هایی را بدست می‌آورد، مثلا علم هیئت هم اکنون بجایی رسیده است که بعد از آن، تلسکوپها قدرت دید را از دست می‌دهند، آنچه رصدخانه‌های بزرگ کشف کرده‌اند، فاصله‌ای به اندازه هزار میلیون (یک میلیارد) سال نوری می‌باشد، و خود معترفند که تازه این آغاز جهان است نه پایان آن، پس چه مانع دارد که در آینده با پیشرفت علم هیئت آسمانها و کهکشانها و عوالم دیگری کشف گردد. آنچه از آیات قرآن استفاده می‌شود، آن است که آسمان‌های هفت‌گانه، حقیقتی عینی است؛ چرا که با اوصافی عینی برخی از آنها را توصیف فرموده است؛ مثلاً: (وزینا السماء الدنیا...؛ ما آسمان دنیا را، به وسیله ستارگان تزیین کردیم). البته چگونگی هفت آسمان، بر کسی معلوم نیست؛ همان‌گونه که مجهولات دیگری در مورد آسمان‌ها و فضای بی‌کران هستی وجود دارد در فضایی که ابر اخترها (سوپر نواها) در فاصله هیجده میلیارد سال نوری کشف می‌شود، پی بردن به چگونگی تلفیق آسمان‌ها و پیوند آنها با یکدیگر، کاری ساده و در دسترس نیست. یکی از احتمالات پیرامون آسمان‌های هفتگانه مراتب طولی نظام خلقت است. بر این اساس، همه جهان مادی آسمان اول است. پاسخ سؤال را ضمن بررسی سه تعبیر کلیدی مطرح شده آن، پی می‌گیریم: 1) آسمان 2) فضا 3) محدودیت یا نامتناهی بودن آسمان. 1) آسمان: آسمان در لغت به معانی چرخ، فلک، گنبد، فلک اعلی، گردون و... آمده است. نیز قرآن، هنگامی که از این عالم محسوس، که کم و بیش می‌توانیم از آن آگاهی و اطلاع حاصل کنیم، گفت‌وگو می‌کند، تعبیر سماوات و ارض را به کار می‌برد: (اللّه الذی خلق السموات و الارض؛ خداوند همان کسی است که آسمان‌ها و زمین را آفرید)، (ابراهیم / 32). البته گاهی برای تأکید بیشتر و برای این که محتوای آسمان‌ها و زمین را نیز شامل شود، کلمه (ما بینهما) را اضافه می‌کند: (و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین؛ ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازی (و بی هدف) نیافریدیم)، (دخان / 38). سؤالی که در این جا است این که مفهوم سماوات و ارض و ما بینهما چیست؟ آیا کنایه از همه عالم غیر از خداست یعنی در بین مخلوقات عالم، غیر از عالم ماده، عوالم دیگری که مجرد باشند وجود دارد و قرآن در این تعبیر به آن‌ها هم اشاره کرده است؟ یا فقط اشاره به همین عالمی دارد که ما با آن آشنا هستیم و یا می‌توانیم آشنا شویم؟ حال یا بدان جهت که اساسا غیر از عالم ماده، عوالم غیر مادی (مجرد) وجود ندارد یا این که شمول سماوات و ارض بر کل عالم مادی، به معنای نفی مجردات (نفی عوالم غیر مادی) نیست بلکه ممکن است عوالم دیگری نیز باشد منتهی در این تعبیرات قرآنی (= سماوات و ارض و ما بینهما) به آن اشاره‌ای نشده است آیا سماء به معنای جهت بالا و برتر است یعنی فوق یا به معنای موجود عالی است چنان که از معنی ریشه آن یعنی (سمّو) بر می‌آید؟ به دو دلیل سماء در قرآن به معنای فوق و جهت بالا و برتر به کار نرفته است: الف: کلمه فوق قابل جمع بستن نیست زیرا جهت بالا تعدد ندارد امّا سماء در قرآن به صورت جمع به کار رفته است. ب: آنچه از مفهوم فوق فهمیده می‌شود دلالت بر یک ذات موجود و فرد ندارد در حالی که سماء در قرآن به عنوان موجودی حقیقی ذکر شده است پس سماء در قرآن به معنای موجود عالی است. حال این سؤال مطرح است که این ذات (موجود) عالی، مادّی است یا مجرد یا اعم؟ جواب: مانفی نمی‌کنیم که سماء به معنای غیر مادّی هم به کار رفته باشد و شاید در قرآن هم چنین کاربردی وجود داشته باشد ولی این سماواتی که در کنار ارض به کار رفته و هفت‌گانه است، مادّی است. این ادعا، از بررسی آیات متعددی که در این زمینه در قرآن آمده است اثبات می‌شود که به یکی از آن‌ها اشاره می‌شود: (ثمّ استوی الی السماء و هی دُخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین * فقضهُن سبع سموات؛ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که به صورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: به وجود آئید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه! آنها گفتند، از روی اطاعت می‌آییم (و شکل می‌گیریم). در این هنگام آن‌ها را به صورت هفت آسمان آفرید)، (فصّلت / 11 12). (از ظاهر آیه بر می‌آید: آنچه بعدها آسمان هفت گانه شد، در آغاز به صورت وحدت موجود بوده است و از دُخان [دود یا به تعبیر امروز گاز]، و خداوند آن را به صورت هفت موجود درآورد و هفت آسمان پدیدار شد. در این جا، اگر کسی احتمال بدهد که این دود (یا گاز) مادی نیست، ظاهرا باید ذهن خود را متهم کند! دخان، دُخان مادی است و تعبیر هفت آسمان، تعبیری است که در مادیات به کار می‌رود و با مجردات مناسبتی ندارد. بدین طریق از آیه بر آمد که سماوات هفت‌گانه، مادّی هستند)، (معارف قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، ص 235). البته این دلیل بر این مطلب نمی‌تواند باشد که کلمه سماء در همه جای قرآن به معنای مادی به کار رفته مثلاً در بعضی موارد به مفهوم موجود عالی و علّو در مرتبه به کار رفته است: (و فی السّماء رزقکم و ما توعدون؛ روزی‌تان و آنچه که به شما وعده داده می‌شود (ظاهرا منظور بهشت است) در آسمان قرار دارد)، (ذاریات / 22). نمی‌شود گفت چون آب که حیات و زندگی از آن است، از آسمان می‌بارد لذا، در آیه، آسمان را منشأ رزق دانسته است زیرا اگر چنین بود مناسب‌تر این بود که می‌فرمود: و فی الارض رزقکم چرا که حقیقةً روزی آدمی در زمین است. به علاوه، از ظاهر برخی آیات استنباط می‌شود که هر چه در این عالم مادی است از آن عالم فوق نازل می‌شود: (و ان من شی‌ءٍ الاّ عندنا خزائنه؛ خزاین همه چیز، تنها نزد ماست)، (حجر، آیه 21). یعنی همه چیز در آنجاست و سپس به عالم ماده نزول می‌کند و روزی انسان هم باید از نزد خدا نازل شود. حتی هستی همه باید از مرتبه بالاتر نازل شود. این که در آیه مطرح شده است بهشت هم در آسمان است (و ما توعدون) یعنی چنین نیست که بهشت در یکی از کُرات آسمانی قرار دارد. در قیامت همه این عوالم دگرگون می‌شود. حقیقت بهشت، الآن هم در عالم دیگری موجود است و در روز قیامت مجسم خواهد شد و مردم خود را در آن عالم خواهند یافت. آیات متعدد دیگری نیز در قرآن هست که بر اسکان غیر مادی آسمان دلالت دارند، (ر.ک: مائده / 112 و 114، سجده / 50، بقره / 22 و...). تا این جا روشن گردید که آسمان در قرآن هم به مفهوم مادی استعمال شده است؛ یعنی همین فضای گنبدی شکل قابل مشاهده که قابل رؤیت است و هم به مفهوم غیر مادی. حال چنین می‌گوئیم: خواه آسمان را به مفهوم مادی بگیریم یا غیر مادی، در هر صورت هر دو به تصریح قرآن مخلوق خدا هستند هم چنان که در آیه 31 سوره ابراهیم در ابتدا به آن اشاره گردید بدیهی است مخلوق خدا که نمی‌تواند خدا قرار گیرد. 2) فضا: در مورد فضا هم باید گفت در لغت به معنی مکان وسیع، زمین فراخ، مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می‌کند استعمال شده است و هم چنان که از موارد استعمالش پیدا است، یک مفهوم مادی است و نمی‌تواند واجب الوجود و خدا، که از مادیات و جسمانیات نیست قرار گیرد. هر چند با دقت عقلی بیشتری، فضا چیزی جز ظرف قرار گرفتن اشیاء نیست و خود یک وجوه حقیقی و عینی ندارد. 3) نامتناهی بودن آسمان: به گفته برخی دانشمندان اگر منظور از آسمان، آسمان مادی است یعنی بخشی از عالم طبیعت که محل استقرار کُراتی از قبیل ماه، خورشید و ستارگان و... است به دلایل زیر، چنین ادعائی درست نیست: 1- اگر در تعریف جسم بگوئیم آنچه که محدود به سطح است؛ اساسا جسم نامتناهی وجود نخواهد داشت. مقتضای هر جسمی آن است که در مکانی باشد. اگر شیئی نامتناهی باشد مکان آن نیز نامتناهی خواهد بود امّا چون مکان از لحاظ مقدار متناهی و محدود است، شی‌ء نیز باید متناهی باشد. 2- از خصوصیات جسم، داشتن ابعاد و امتداد مشخّص و اشغال ظرفی به عنوان مکان است لذا نمی‌شود درباره جسم سخن گفت اما حرفی از مکان در میان نباشد. از طرفی ممکن نیست که مکان بزرگتر از بزرگی جسمی باشد که آن را اشغال کرده است پس در این صورت دیگر جسم نامتناهی نمی‌باشد. جسم هم به نوبه خود نمی‌تواند بزرگتر از مکان خود باشد زیرا در این صورت یا باید خلاء وجود داشته باشد و یا جسمی که طبیعةً می‌تواند در مکانی متمکّن نباشد. 3- (به طور کلی، قبول این نظریه که جسم نامتناهی وجود دارد و این عقیده که برای اجسام، مکانی نیز هست غیر ممکن است؛ چه، اگر راست است که هر جسم محسوس دارای سنگینی و سبکی است و اگر حرکت طبیعی جسم سنگین به سوی مرکز و جسم سبک به طرف بالاست، این امر نیز ضرورتا بایستی در مورد نامتناهی صادق باشد ولی چنین چیزی ممکن نیست که نامتناهی، به تمامی، این جا یا آن جا باشد و یا نیمی از آن اینجا و نیمی از آن، آن جا باشد. در واقع چگونه یک جزء نامتناهی بالا خواهد بود و جزء دیگر پائین و جزء دیگر در وسط و جزء دیگر در منتها؟ به علاوه، هر جسم محسوس در یک مکان است و انواع مکان عبارتند از بالا پائین جلو عقب، راست، چپ و این فصول و ممیّزات نه فقط نسبت به ما و بالوضع است بلکه در کل نیز صدق می‌کند و غیر ممکن است که این فصول در نامتناهی باشد. به طور کلی، اگر وجود مکان نامتناهی غیر ممکن باشد و اگر راست باشد که هر جسمی در مکانی است، پس جسم نامتناهی نمی‌تواند وجود داشته باشد. اینک، (در یک جائی) مقوله مکان است و چیزی که تحت مقوله مکان قرار می‌گیرد در یک جائی است. بنابراین همان گونه که نامتناهی نمی‌تواند کمیت باشد، زیرا مستلزم این خواهد بود که کمیت خاصی باشد... همین طور مقوله مکان (این)، مناسب آن نیست زیرا در این صورت باید آن در جائی باشد یعنی در فوق یا در تحت و یا در یکی دیگر از جهات شش گانه و هر یک از این جهات هم امری متناهی است)، (طبیعت، ارسطو، ص 172 171). پس چنانچه منظور از آسمان، آسمان مادی است نمی‌تواند بی نهایت باشد. اما اگر منظور از آسمان، آسمان غیر مادی است، گرچه بی نهایت بودن، به طور قطع نمی‌تواند مورد انکار واقع شود اما از آن جا که خود مخلوق خداست، مخلوق خدا، به تصریح قرآن، نمی‌تواند خدای جهان باشد. منابع: 1) معارف قرآن، مصباح یزدی، محمدتقی، انتشارات مؤسسه در راه حق، قم، 1367 ش. 2) طبیعت، ارسطو، ترجمه دکتر علی اکبر فرورقی، انتشارات دانشگاه ملی ایران، تهران، 1358 ش. منابعی برای مطالعه بیشتر: 1) آفریدگار جهان، آیت‌الله مکارم شیرازی. 2) شناخت علمی ماتریالیسم و اسلام، دکتر عبدالحسین کافی. 3) ماتریالیسم و متافیزیک، دکتر محمد صادقی. با توضیحات فوق معلوم می‌شود که چه منظور از آسمان، آسمان مادّی باشد و چه غیر مادی، در هر صورت نمی‌توان آن را خدا تلقّی نمود. از سوی دیگر، اگر هم فرض کنیم آسمان بی‌نهایت است، حقیقتا بی‌نهایت نیست بلکه یک تعبیر مُسامحی است؛ همان طور که در بعضی موارد، استعمال می‌شود مثلاً گفته می‌شود تعداد سنگریزه‌های عالم بی‌نهایت است یا یک خط بی‌نهایت نقطه دارد. در این گونه از موارد استعمال، بی‌نهایت به مفهوم حقیقی آن به کار نرفته است، بلکه چون تعداد آن فوق العاده زیاد است از این جهت به بی نهایت تعبیر شده است. در مورد آسمان و فضا هم، موضوع از این قرار است. و بالاخره نکته آخر آن که، آسمان یا فضا، در مفهوم مادی آن، ظرفِ قرار گرفتن کراتی است که نسبت به ما ساکنان کره زمین، بالای سرمان قرار دارد. در این صورت، آسمان یا فضا، یک وجود مستقلی از مظروف خود که همان کرات، ستارگان، سیارات و... باشند ندارد بلکه ظرف وجودی آنهاست. بدین لحاظ، چون تعداد کرات، ستارگان، سیارات و... فوق العاده است، با یک تعبیر مسامحی از آن به بی نهایت تعبیر می‌کنیم، همان طور که تعدد سنگریزه‌ها یا نقطه‌های یک خ را بی نهایت قلمداد می‌نمائیم اما بالاخره، از آنجا که آسمان یا فضا بدین مفهوم، ظرف اشیای مادی است، محدود و متناهی می‌باشد زیرا، اشیای مادی متناهی‌اند و بدیهی است چنین چیزی نمی‌تواند خدای جهان آفرین که موجودی بی‌نهایتی است، قرار گیرد زیرا اساسا آسمان به این مفهوم، وجود مستقلّی ندارد بلکه همچنان که گفته شد ظرف وجودی موجودات دیگر است، چه رسد به این که موجود بی‌نهایتی باشد مضافا بر این که با فرض بی‌نهایت واقعی دانستن جهان، یا آسمان و فضا، از آنجا که این بی‌نهایت بالاخره ماده است و نیازمند، از چنین موجودی هرچند بی‌نهایت، چیزی به وجود نمی‌آید. ماده، حال چه به اصطلاح فلسفی خود که جوهری است جسمانی و تحقق و فعلیت آن نیازمند به صورت است و یا بنا به اصطلاحات دیگر مانند چیزی که قابل تبدیل به چیزی دیگر است و یا ماده جسمانی که همان ماده خارجی عینی است و... بالاخره دارای ویژگی‌های ماده است از قبیل نیازمندی به اجزاء، قائم به ذات نبودن و استقلال در هستی نداشتن و بلکه هستی خود را وامدار موجود دیگر بودن، تغییرپذیر بودن و تأثیرپذیری و... که چنین موجودی نمی‌تواند خدا قرار گیرد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100110065)
عنوان سوال:

تعداد طبقات زمین و آسمان چقدر است؟


پاسخ:

ظاهرا منظور شما این است که چرا در قرآن آسمان به صورت جمع ولی زمین به صورت مفرد به کار رفته است و گرنه آسمان در قرآن به صورت زوج به کار نرفته است . در این زمینه توجه شما را به توضیحات ذیل جلب می نماییم :
خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ).
و از زمین نیز همانند آن (و مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ).
یعنی همانگونه که آسمانها هفتگانه اند زمینها نیز هفتگانه می‌باشند، و این تنها آیه‌ای از قرآن مجید است که اشاره به زمین های هفتگانه می‌کند.
اکنون ببینیم منظور از این آسمانهای هفتگانه و زمین‌های مشابه آن چیست
کلمه سماء در لغت به معنی طرف بالا است، و این مفهوم جامعی است که مصداقهای مختلفی دارد، لذا می‌بینیم در قرآن در موارد گوناگونی به کار رفته است:
1- گاهی به جهت بالا در قسمت مجاور زمین اطلاق شده، چنان که می‌فرماید:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ آیا ندیدی خداوند چگونه مثل زده است گفتار پاک را به درخت پاکیزه‌ای که ریشه‌اش ثابت و شاخه‌اش در آسمان است (ابراهیم- 24).
2- گاه به منطقه‌ای دورتر از سطح زمین (محل ابرها) اطلاق شده، چنان که می‌خوانیم: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً: ما از آسمان آب پر برکتی نازل کردیم (سوره ق آیه 9).
3- گاه به قشر متراکم هوای اطراف زمین گفته شده: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً: ما آسمان را سقف محکم و محفوظی قرار دادیم (انبیاء- 32)
زیرا می‌دانیم جو زمین که همچون سقفی بر بالای سر ما قرار دارد، دارای آن چنان استحکامی است که کره زمین را در برابر سقوط سنگهای آسمانی حفظ می‌کند، این سنگها که شبانه روز، مرتبا در حوزه جاذبه زمین قرار گرفته و به سوی آن جذب می‌شوند، اگر این قشر هوای متراکم نبود ما مرتبا در معرض سقوط این سنگهای خطرناک بودیم، اما وجود این قشر، سبب می‌شود که سنگها پس از برخورد با جو زمین مشتعل و سپس خاکستر شود.
4- و گاهی به معنی کرات بالا آمده است ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ: به آسمانها پرداخت در حالی که دود و بخار بودند (و از گاز نخستین، کرات را آفرید) (فصلت- 11).
اکنون به اصل سخن باز گردیم، در اینکه مقصود از آسمانهای هفتگانه چیست؟ مفسران و دانشمندان اسلامی بیانات گوناگونی دارند و تفسیرهای مختلفی کرده‌اند:
1- بعضی آسمانهای هفتگانه را، همان سیارات سبع می‌دانند (عطارد زهره، مریخ، مشتری، زحل، و ماه و خورشید) که به عقیده دانشمندان فلکی قدیم جزء سیارات بودند (1).
2- بعضی دیگر معتقدند که منظور طبقات متراکم هوای اطراف زمین است و قشرهای مختلفی که روی هم قرار گرفته است.
3- بعضی دیگر می‌گویند: عدد هفت در اینجا به معنی عدد تعدادی (عدد مخصوص) نیست، بلکه عدد تکثیری است که به معنی تعداد زیاد و فراوان می‌باشد، و این در کلام عرب و حتی قرآن نظائر قابل ملاحظه‌ای دارد مثلا در آیه 27 سوره لقمان می‌خوانیم: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ: اگر درختان زمین قلم گردند، و دریا مرکب، و هفت دریا بر آن افزوده شود، کلمات خدا را نمی‌توان با آن نوشت.
به خوبی روشن است که منظور از لفظ سبعه در این آیه عدد مخصوص هفت نیست بلکه اگر هزاران هزار دریا نیز مرکب گردد، نمی‌توان علم بی‌پایان خداوند را با آن نگاشت.
بنا بر این سماوات سبع اشاره به آسمانهای متعدد و کرات فراوان عالم بالا است بی آنکه عدد خاصی از آن منظور باشد.
4- آنچه صحیحتر به نظر می‌رسد، این است که مقصود از سماوات سبع همان معنی واقعی آسمانهای هفتگانه است، تکرار این عبارت در آیات مختلف قرآن، نشان می‌دهد که عدد سبع در اینجا به معنی تکثیر نیست، بلکه اشاره به همان عدد مخصوص است.
منتها از آیات قرآن چنین استفاده می‌شود که تمام کرات و ثوابت و سیاراتی را که ما می‌بینیم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهای علمی امروز ما بیرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل می‌دهند.
شاهد این سخن اینکه: قرآن می‌گوید: وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ:
ما آسمان پائین را با چراغهای ستارگان زینت دادیم (فصلت- 12).
در جای دیگر می‌خوانیم: إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ: ما آسمان پائین را با کواکب و ستارگان زینت بخشیدیم (صافات- 6).
از این آیات بخوبی استفاده می‌شود که همه آنچه را ما می‌بینیم و جهان تفسیر نمونه، ج‌1، ص: 168
ستارگان را تشکیل می‌دهد همه جزء آسمان اول است، و در ما ورای آن شش آسمان دیگر وجود دارد که ما در حال حاضر اطلاع دقیقی از جزئیات آن نداریم.
و اما اینکه گفتیم شش آسمان دیگر برای ما مجهول است و ممکن است علوم از روی آن در آینده پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر بهر نسبت که پیش می‌رود از عجائب آفرینش تازه‌هایی را بدست می‌آورد، مثلا علم هیئت هم اکنون بجایی رسیده است که بعد از آن، تلسکوپها قدرت دید را از دست می‌دهند، آنچه رصدخانه‌های بزرگ کشف کرده‌اند، فاصله‌ای به اندازه هزار میلیون (یک میلیارد) سال نوری می‌باشد، و خود معترفند که تازه این آغاز جهان است نه پایان آن، پس چه مانع دارد که در آینده با پیشرفت علم هیئت آسمانها و کهکشانها و عوالم دیگری کشف گردد.
آنچه از آیات قرآن استفاده می‌شود، آن است که آسمان‌های هفت‌گانه، حقیقتی عینی است؛ چرا که با اوصافی عینی برخی از آنها را توصیف فرموده است؛ مثلاً: (وزینا السماء الدنیا...؛ ما آسمان دنیا را، به وسیله ستارگان تزیین کردیم).
البته چگونگی هفت آسمان، بر کسی معلوم نیست؛ همان‌گونه که مجهولات دیگری در مورد آسمان‌ها و فضای بی‌کران هستی وجود دارد در فضایی که ابر اخترها (سوپر نواها) در فاصله هیجده میلیارد سال نوری کشف می‌شود، پی بردن به چگونگی تلفیق آسمان‌ها و پیوند آنها با یکدیگر، کاری ساده و در دسترس نیست. یکی از احتمالات پیرامون آسمان‌های هفتگانه مراتب طولی نظام خلقت است. بر این اساس، همه جهان مادی آسمان اول است. پاسخ سؤال را ضمن بررسی سه تعبیر کلیدی مطرح شده آن، پی می‌گیریم: 1) آسمان 2) فضا 3) محدودیت یا نامتناهی بودن آسمان. 1) آسمان: آسمان در لغت به معانی چرخ، فلک، گنبد، فلک اعلی، گردون و... آمده است. نیز قرآن، هنگامی که از این عالم محسوس، که کم و بیش می‌توانیم از آن آگاهی و اطلاع حاصل کنیم، گفت‌وگو می‌کند، تعبیر سماوات و ارض را به کار می‌برد: (اللّه الذی خلق السموات و الارض؛ خداوند همان کسی است که آسمان‌ها و زمین را آفرید)، (ابراهیم / 32). البته گاهی برای تأکید بیشتر و برای این که محتوای آسمان‌ها و زمین را نیز شامل شود، کلمه (ما بینهما) را اضافه می‌کند: (و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین؛ ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازی (و بی هدف) نیافریدیم)، (دخان / 38). سؤالی که در این جا است این که مفهوم سماوات و ارض و ما بینهما چیست؟ آیا کنایه از همه عالم غیر از خداست یعنی در بین مخلوقات عالم، غیر از عالم ماده، عوالم دیگری که مجرد باشند وجود دارد و قرآن در این تعبیر به آن‌ها هم اشاره کرده است؟ یا فقط اشاره به همین عالمی دارد که ما با آن آشنا هستیم و یا می‌توانیم آشنا شویم؟
حال یا بدان جهت که اساسا غیر از عالم ماده، عوالم غیر مادی (مجرد) وجود ندارد یا این که شمول سماوات و ارض بر کل عالم مادی، به معنای نفی مجردات (نفی عوالم غیر مادی) نیست بلکه ممکن است عوالم دیگری نیز باشد منتهی در این تعبیرات قرآنی (= سماوات و ارض و ما بینهما) به آن اشاره‌ای نشده است آیا سماء به معنای جهت بالا و برتر است یعنی فوق یا به معنای موجود عالی است چنان که از معنی ریشه آن یعنی (سمّو) بر می‌آید؟ به دو دلیل سماء در قرآن به معنای فوق و جهت بالا و برتر به کار نرفته است: الف: کلمه فوق قابل جمع بستن نیست زیرا جهت بالا تعدد ندارد امّا سماء در قرآن به صورت جمع به کار رفته است. ب: آنچه از مفهوم فوق فهمیده می‌شود دلالت بر یک ذات موجود و فرد ندارد در حالی که سماء در قرآن به عنوان موجودی حقیقی ذکر شده است پس سماء در قرآن به معنای موجود عالی است. حال این سؤال مطرح است که این ذات (موجود) عالی، مادّی است یا مجرد یا اعم؟ جواب: مانفی نمی‌کنیم که سماء به معنای غیر مادّی هم به کار رفته باشد و شاید در قرآن هم چنین کاربردی وجود داشته باشد ولی این سماواتی که در کنار ارض به کار رفته و هفت‌گانه است، مادّی است. این ادعا، از بررسی آیات متعددی که در این زمینه در قرآن آمده است اثبات می‌شود که به یکی از آن‌ها اشاره می‌شود: (ثمّ استوی الی السماء و هی دُخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین * فقضهُن سبع سموات؛ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که به صورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: به وجود آئید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه! آنها گفتند، از روی اطاعت می‌آییم (و شکل می‌گیریم). در این هنگام آن‌ها را به صورت هفت آسمان آفرید)، (فصّلت / 11 12). (از ظاهر آیه بر می‌آید: آنچه بعدها آسمان هفت گانه شد، در آغاز به صورت وحدت موجود بوده است و از دُخان [دود یا به تعبیر امروز گاز]، و خداوند آن را به صورت هفت موجود درآورد و هفت آسمان پدیدار شد. در این جا، اگر کسی احتمال بدهد که این دود (یا گاز) مادی نیست، ظاهرا باید ذهن خود را متهم کند! دخان، دُخان مادی است و تعبیر هفت آسمان، تعبیری است که در مادیات به کار می‌رود و با مجردات مناسبتی ندارد. بدین طریق از آیه بر آمد که سماوات هفت‌گانه، مادّی هستند)، (معارف قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، ص 235). البته این دلیل بر این مطلب نمی‌تواند باشد که کلمه سماء در همه جای قرآن به معنای مادی به کار رفته مثلاً در بعضی موارد به مفهوم موجود عالی و علّو در مرتبه به کار رفته است: (و فی السّماء رزقکم و ما توعدون؛ روزی‌تان و آنچه که به شما وعده داده می‌شود (ظاهرا منظور بهشت است) در آسمان قرار دارد)، (ذاریات / 22). نمی‌شود گفت چون آب که حیات و زندگی از آن است، از آسمان می‌بارد لذا، در آیه، آسمان را منشأ رزق دانسته است زیرا اگر چنین بود مناسب‌تر این بود که می‌فرمود: و فی الارض رزقکم چرا که حقیقةً روزی آدمی در زمین است.
به علاوه، از ظاهر برخی آیات استنباط می‌شود که هر چه در این عالم مادی است از آن عالم فوق نازل می‌شود: (و ان من شی‌ءٍ الاّ عندنا خزائنه؛ خزاین همه چیز، تنها نزد ماست)، (حجر، آیه 21). یعنی همه چیز در آنجاست و سپس به عالم ماده نزول می‌کند و روزی انسان هم باید از نزد خدا نازل شود. حتی هستی همه باید از مرتبه بالاتر نازل شود. این که در آیه مطرح شده است بهشت هم در آسمان است (و ما توعدون) یعنی چنین نیست که بهشت در یکی از کُرات آسمانی قرار دارد. در قیامت همه این عوالم دگرگون می‌شود. حقیقت بهشت، الآن هم در عالم دیگری موجود است و در روز قیامت مجسم خواهد شد و مردم خود را در آن عالم خواهند یافت.
آیات متعدد دیگری نیز در قرآن هست که بر اسکان غیر مادی آسمان دلالت دارند، (ر.ک: مائده / 112 و 114، سجده / 50، بقره / 22 و...). تا این جا روشن گردید که آسمان در قرآن هم به مفهوم مادی استعمال شده است؛ یعنی همین فضای گنبدی شکل قابل مشاهده که قابل رؤیت است و هم به مفهوم غیر مادی. حال چنین می‌گوئیم: خواه آسمان را به مفهوم مادی بگیریم یا غیر مادی، در هر صورت هر دو به تصریح قرآن مخلوق خدا هستند هم چنان که در آیه 31 سوره ابراهیم در ابتدا به آن اشاره گردید بدیهی است مخلوق خدا که نمی‌تواند خدا قرار گیرد. 2) فضا: در مورد فضا هم باید گفت در لغت به معنی مکان وسیع، زمین فراخ، مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می‌کند استعمال شده است و هم چنان که از موارد استعمالش پیدا است، یک مفهوم مادی است و نمی‌تواند واجب الوجود و خدا، که از مادیات و جسمانیات نیست قرار گیرد. هر چند با دقت عقلی بیشتری، فضا چیزی جز ظرف قرار گرفتن اشیاء نیست و خود یک وجوه حقیقی و عینی ندارد. 3) نامتناهی بودن آسمان: به گفته برخی دانشمندان اگر منظور از آسمان، آسمان مادی است یعنی بخشی از عالم طبیعت که محل استقرار کُراتی از قبیل ماه، خورشید و ستارگان و... است به دلایل زیر، چنین ادعائی درست نیست:
1- اگر در تعریف جسم بگوئیم آنچه که محدود به سطح است؛ اساسا جسم نامتناهی وجود نخواهد داشت. مقتضای هر جسمی آن است که در مکانی باشد. اگر شیئی نامتناهی باشد مکان آن نیز نامتناهی خواهد بود امّا چون مکان از لحاظ مقدار متناهی و محدود است، شی‌ء نیز باید متناهی باشد.
2- از خصوصیات جسم، داشتن ابعاد و امتداد مشخّص و اشغال ظرفی به عنوان مکان است لذا نمی‌شود درباره جسم سخن گفت اما حرفی از مکان در میان نباشد.
از طرفی ممکن نیست که مکان بزرگتر از بزرگی جسمی باشد که آن را اشغال کرده است پس در این صورت دیگر جسم نامتناهی نمی‌باشد. جسم هم به نوبه خود نمی‌تواند بزرگتر از مکان خود باشد زیرا در این صورت یا باید خلاء وجود داشته باشد و یا جسمی که طبیعةً می‌تواند در مکانی متمکّن نباشد.
3- (به طور کلی، قبول این نظریه که جسم نامتناهی وجود دارد و این عقیده که برای اجسام، مکانی نیز هست غیر ممکن است؛ چه، اگر راست است که هر جسم محسوس دارای سنگینی و سبکی است و اگر حرکت طبیعی جسم سنگین به سوی مرکز و جسم سبک به طرف بالاست، این امر نیز ضرورتا بایستی در مورد نامتناهی صادق باشد ولی چنین چیزی ممکن نیست که نامتناهی، به تمامی، این جا یا آن جا باشد و یا نیمی از آن اینجا و نیمی از آن، آن جا باشد.
در واقع چگونه یک جزء نامتناهی بالا خواهد بود و جزء دیگر پائین و جزء دیگر در وسط و جزء دیگر در منتها؟ به علاوه، هر جسم محسوس در یک مکان است و انواع مکان عبارتند از بالا پائین جلو عقب، راست، چپ و این فصول و ممیّزات نه فقط نسبت به ما و بالوضع است بلکه در کل نیز صدق می‌کند و غیر ممکن است که این فصول در نامتناهی باشد. به طور کلی، اگر وجود مکان نامتناهی غیر ممکن باشد و اگر راست باشد که هر جسمی در مکانی است، پس جسم نامتناهی نمی‌تواند وجود داشته باشد.
اینک، (در یک جائی) مقوله مکان است و چیزی که تحت مقوله مکان قرار می‌گیرد در یک جائی است. بنابراین همان گونه که نامتناهی نمی‌تواند کمیت باشد، زیرا مستلزم این خواهد بود که کمیت خاصی باشد... همین طور مقوله مکان (این)، مناسب آن نیست زیرا در این صورت باید آن در جائی باشد یعنی در فوق یا در تحت و یا در یکی دیگر از جهات شش گانه و هر یک از این جهات هم امری متناهی است)، (طبیعت، ارسطو، ص 172 171). پس چنانچه منظور از آسمان، آسمان مادی است نمی‌تواند بی نهایت باشد.
اما اگر منظور از آسمان، آسمان غیر مادی است، گرچه بی نهایت بودن، به طور قطع نمی‌تواند مورد انکار واقع شود اما از آن جا که خود مخلوق خداست، مخلوق خدا، به تصریح قرآن، نمی‌تواند خدای جهان باشد. منابع: 1) معارف قرآن، مصباح یزدی، محمدتقی، انتشارات مؤسسه در راه حق، قم، 1367 ش. 2) طبیعت، ارسطو، ترجمه دکتر علی اکبر فرورقی، انتشارات دانشگاه ملی ایران، تهران، 1358 ش. منابعی برای مطالعه بیشتر: 1) آفریدگار جهان، آیت‌الله مکارم شیرازی. 2) شناخت علمی ماتریالیسم و اسلام، دکتر عبدالحسین کافی. 3) ماتریالیسم و متافیزیک، دکتر محمد صادقی. با توضیحات فوق معلوم می‌شود که چه منظور از آسمان، آسمان مادّی باشد و چه غیر مادی، در هر صورت نمی‌توان آن را خدا تلقّی نمود. از سوی دیگر، اگر هم فرض کنیم آسمان بی‌نهایت است، حقیقتا بی‌نهایت نیست بلکه یک تعبیر مُسامحی است؛ همان طور که در بعضی موارد، استعمال می‌شود مثلاً گفته می‌شود تعداد سنگریزه‌های عالم بی‌نهایت است یا یک خط بی‌نهایت نقطه دارد. در این گونه از موارد استعمال، بی‌نهایت به مفهوم حقیقی آن به کار نرفته است، بلکه چون تعداد آن فوق العاده زیاد است از این جهت به بی نهایت تعبیر شده است.
در مورد آسمان و فضا هم، موضوع از این قرار است. و بالاخره نکته آخر آن که، آسمان یا فضا، در مفهوم مادی آن، ظرفِ قرار گرفتن کراتی است که نسبت به ما ساکنان کره زمین، بالای سرمان قرار دارد. در این صورت، آسمان یا فضا، یک وجود مستقلی از مظروف خود که همان کرات، ستارگان، سیارات و... باشند ندارد بلکه ظرف وجودی آنهاست. بدین لحاظ، چون تعداد کرات، ستارگان، سیارات و... فوق العاده است، با یک تعبیر مسامحی از آن به بی نهایت تعبیر می‌کنیم، همان طور که تعدد سنگریزه‌ها یا نقطه‌های یک خ را بی نهایت قلمداد می‌نمائیم اما بالاخره، از آنجا که آسمان یا فضا بدین مفهوم، ظرف اشیای مادی است، محدود و متناهی می‌باشد زیرا، اشیای مادی متناهی‌اند و بدیهی است چنین چیزی نمی‌تواند خدای جهان آفرین که موجودی بی‌نهایتی است، قرار گیرد زیرا اساسا آسمان به این مفهوم، وجود مستقلّی ندارد بلکه همچنان که گفته شد ظرف وجودی موجودات دیگر است، چه رسد به این که موجود بی‌نهایتی باشد مضافا بر این که با فرض بی‌نهایت واقعی دانستن جهان، یا آسمان و فضا، از آنجا که این بی‌نهایت بالاخره ماده است و نیازمند، از چنین موجودی هرچند بی‌نهایت، چیزی به وجود نمی‌آید.
ماده، حال چه به اصطلاح فلسفی خود که جوهری است جسمانی و تحقق و فعلیت آن نیازمند به صورت است و یا بنا به اصطلاحات دیگر مانند چیزی که قابل تبدیل به چیزی دیگر است و یا ماده جسمانی که همان ماده خارجی عینی است و... بالاخره دارای ویژگی‌های ماده است از قبیل نیازمندی به اجزاء، قائم به ذات نبودن و استقلال در هستی نداشتن و بلکه هستی خود را وامدار موجود دیگر بودن، تغییرپذیر بودن و تأثیرپذیری و... که چنین موجودی نمی‌تواند خدا قرار گیرد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100110065)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین