در پاسخ بیان چند نکته بایسته است: اینکه برای خداوند ضمیر مذکّر به کار رفته است. مانند (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)، بدین جهت است که از نظر ادبی، ضمیر (هو) برای جنس مذکّر و برای موجودی که نه مذکّر و نه مؤنّث است به کار می رود اما ضمیر (هی) تنها بریا جنس مؤنّث و یا مؤنّث مجازی و لفظی به کار می رود مانند آیات شریفه: (فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی )؛ نازعات (79)، آیه 41.؛ (همانا بهشت همان جایگاه است). (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها)؛ الشمس (91)، آیه 7.؛ (سوگند به نفس و آنچه آن را درست کرد). از این رو ضمیر (هو) در دو مورد به کار می رود: 1. در مقابل (هی) و برای موجود مذکّر؛ چه حقیقی و چه مجازی. 2. به معنای جامع میان مذکّر و مؤنّث و یا در موجودی که جنسیت خاص مذکّر یا مؤنّث در آن لحاظ نشده است (مانند (اله)) و یا اینکه هر دو جنس مذکّر و مؤنّث در آن لحاظ شده و مدنظر است. پس هنگام اطلاق (هو) بر خداوند، به هیچ وجه پرسش از مذکّر و مؤنّث بودن مرجع ضمیر معنایی نخواهد داشت؛ زیرا او جسم ندارد؛ نه مذکّر است و نه مونث و نه چیز دیگری شبیه به این موارد (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ). با این حال قرآن مجید به زبان مردم نازل شده است و می بایست که قواعد ادبیات عرب در آن رعایت می گردید محمدتقی مصباح یزدی، پرسش ها و پاسخ ها، ج 5، ص 30، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 7/500038)
چرا برای خداوند ضمیر مذکر به کار رفته است؟
در پاسخ بیان چند نکته بایسته است:
اینکه برای خداوند ضمیر مذکّر به کار رفته است. مانند (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)، بدین جهت است که از نظر ادبی، ضمیر (هو) برای جنس مذکّر و برای موجودی که نه مذکّر و نه مؤنّث است به کار می رود اما ضمیر (هی) تنها بریا جنس مؤنّث و یا مؤنّث مجازی و لفظی به کار می رود مانند آیات شریفه:
(فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی )؛ نازعات (79)، آیه 41.؛
(همانا بهشت همان جایگاه است).
(وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها)؛ الشمس (91)، آیه 7.؛
(سوگند به نفس و آنچه آن را درست کرد).
از این رو ضمیر (هو) در دو مورد به کار می رود:
1. در مقابل (هی) و برای موجود مذکّر؛ چه حقیقی و چه مجازی.
2. به معنای جامع میان مذکّر و مؤنّث و یا در موجودی که جنسیت خاص مذکّر یا مؤنّث در آن لحاظ نشده است (مانند (اله)) و یا اینکه هر دو جنس مذکّر و مؤنّث در آن لحاظ شده و مدنظر است. پس هنگام اطلاق (هو) بر خداوند، به هیچ وجه پرسش از مذکّر و مؤنّث بودن مرجع ضمیر معنایی نخواهد داشت؛ زیرا او جسم ندارد؛ نه مذکّر است و نه مونث و نه چیز دیگری شبیه به این موارد (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ). با این حال قرآن مجید به زبان مردم نازل شده است و می بایست که قواعد ادبیات عرب در آن رعایت می گردید محمدتقی مصباح یزدی، پرسش ها و پاسخ ها، ج 5، ص 30، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 7/500038)
- [سایر] چرا برای خداوند ضمیر مذکر به کار رفته است؟
- [سایر] چرا برای خداوند ضمیر مذکر به کار رفته است؟
- [سایر] چرا برای خداوند از ضمیر مذکر استفاده میشود؟ چرا ضمیری خاص برای خدا وجود ندارد؟
- [سایر] چرا خداوند در قرآن برای خودش از ضمیر مذکر استفاده کرده است؟
- [سایر] چرا خداوند در قرآن از ضمیر مذکر برای خودش استفاده کرده است؟ و چرا مذکر بر مونث تعمیم داده شده است؟
- [سایر] چرا ضمیر جمع برای خدا به کار رفته است؟
- [سایر] چرا ضمیر جمع برای خدا به کار رفته است؟
- [سایر] چرا ضمیر جمع برای خدا به کار رفته است؟
- [سایر] چرا قرآن که کلام الهی است، در ارتباط با خداوند، همیشه ضمیر متکلّم به کار نمی برد؟
- [سایر] چرا با آن که شمس مونث است، حضرت ابراهیم از ضمیر اشاره مذکر هذا برای اشاره به آن استفاده کرده اند . هذا ربی هذا اکبر .
- [امام خمینی] نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله سیستانی] آخرین وقت نیت روزه ماه رمضان برای شخص ملتفت، هنگام اذان صبح است به این معنی که بنا بر احتیاط واجب باید هنگام صبح امساک او همراه با قصد روزه باشد هرچند در ضمیر ناخود آگاه.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نذر دو قسم است: اوّل: نذری که بصورت مشروط انجام می شود مثلا می گوید: چنانچه بیمار من بهبود یابد انجام فلان کار برای خدا بر عهده من است (اینگونه نذر را نذر شکر می گویند) یا اگر مرتکب فلان کار زشت شوم فلان کار خیر را برای خدا انجام خواهم داد (اینگونه نذر کردن را نذر زجر گویند). دوّم: نذر مطلق: و آن نذری است که بدون هیچ قید و شرطی بگوید: (لله علیّ) یا (برای خدا بر عهده من است) که فلان کار را انجام دهم و همه این نذرها صحیح است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارث میّت هم از صنف برادر و خواهر و برادر زادگان و خواهرزادگان باشد و هم از صنف پدربزرگ و مادربزرگ، مسأله صورتهای مختلفی دارد، قبل از ذکر این صورتها و حکم آنها مبنای کلّی این مسأله را متذکّر میشویم: (که پدربزرگ پدری به منزله یک برادر پدری یا پدر و مادری و مادربزرگ پدری به منزله یک خواهر پدری یا پدر و مادریست و پدربزرگ و مادربزرگ مادری مانند یک برادر یا خواهر مادری هستند) و اینک صورتهای مختلف مسأله: اوّل: پدربزرگ و مادربزرگ و برادر و خواهر (یا برخی از آنها) همه از طرف مادر باشند، در این صورت مال بین آنها به طور مساوی تقسیم میشود و جنس مذکّر یا مؤنّث بودن وارثان نقشی در حکم این صورت ندارد. دوم: مانند صورت پیشین، ولی همه ورثه از طرف پدر باشند، در این صورت اگر همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند، مال به طور مساوی بین آنها قسمت میشود و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، هر مذکّر دو برابر مؤنّث میبرد. سوم: مادربزرگ یا پدربزرگ از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر از طرف پدر و مادر. حکم این صورت همانند حکم صورت دوم است و اگر علاوه بر مادربزرگ یا پدربزرگ پدری و برادر یا خواهر پدر و مادری، برادر یا خواهر پدری هم باشد، برادر یا خواهر پدری ارث نمیبرد. چهارم: پدربزرگها یا مادربزرگها برخی پدری باشند و برخی مادری (چه همه مذکّر باشند یا همه مؤنّث یا برخی مذکّر و برخی مؤنّث) و برادرها یا خواهرها برخی مادری باشند و برخی پدر و مادری یا پدری، در این صورت سهم کلیّه خویشاوندان تنها مادری، از برادرها و خواهرها و پدر بزرگها و مادربزرگها، 13 از مال است که به طور مساوی بین آنها تقسیم میشود و به مذکّر یا مؤنّث بودن آنها توجّهی نمیشود و سهم خویشاوندان پدر و مادری یا پدری23 مال است که اگر همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند، به طور مساوی تقسیم میشود و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، 23 مال را به گونهای تقسیم میکنند که به هر مذکّر دو برابر مؤنّث برسد. پنجم: پدربزرگ یا مادربزرگ از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر تنها از طرف مادر، در این صورت برادر یا خواهر اگر یکی باشد 16 مال و اگر متعدّد باشند 13 مال را برده، به طور مساوی بین خود تقسیم میکنند و باقی مانده سهم پدربزرگ و مادربزرگ است که اگر پدربزرگ و مادربزرگ هر دو باشند، پدربزرگ دو برابر مادربزرگ میبرد. ششم: اگر پدربزرگ یا مادربزرگ از طرف مادر باشد و برادر یا برادر و خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، در این صورت پدربزرگ یا مادر بزرگ مادری 13 میبرد، اگر چه یکی باشد و چنانچه متعدّد باشند، 13 را به طور مساوی بین خود تقسیم میکنند و 23 سهم برادر یا برادر و خواهر است، پس اگر تنها یک برادر بود، 23 را به او میدهند و اگر چند برادر بودند، آن را به طور مساوی تقسیم میکنند و اگر برادر و خواهر بودند، طوری تقسیم میکنند که سهم یک برادر دو برابر سهم یک خواهر باشد. و اگر همراه با پدربزرگ یا مادر بزرگ مادری، خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، چنین خواهری در صورتی که یکی باشد 12 و در صورت متعدّد بودن 23 ارث میبرد و در هر صورت سهم پدربزرگ یا مادربزرگ مادری 13 است، بنابراین اگر خواهران متعدّد باشند، چیزی از ترکه باقی نمیماند و اگر یک خواهر باشد 16 از ترکه باقی میماند که مردّد است که تمام آن به خواهر داده شود یا بین خواهر و پدربزرگ یا مادربزرگ به نسبت سهام آنان تقسیم گردد، در نتیجه سهم قطعی خواهر 1830 و سهم قطعی پدربزرگ یا مادربزرگ 1030 است و صاحب 230 باقی مانده مردّد است که احتیاط در مصالحه در این مقدار است، در نتیجه اگر این مقدار را به عنوان مصالحه به طور مساوی بین خودشان قسمت کنند، سهم خواهر 1930 و سهم پدربزرگ یا مادربزرگ 1130 خواهد بود و اگر برخی از ورثه نابالغ یا دیوانه باشد، احتیاط مستحبّ آن است که به جای مصالحه، افراد بالغ و عاقل، مقدار مردّد را به نابالغ یا دیوانه ببخشند. هفتم: پدربزرگها یا مادربزرگها برخی پدری و برخی مادری باشند و همراه آنها برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، چه یکی باشد یا بیشتر، در این صورت سهم پدربزرگ یا مادربزرگ مادری 13 است که در صورتی که متعدّد باشند به طور مساوی بین خود قسمت میکنند و به مذکّر و مونّث بودن ایشان توجّهی نمیشود و 23 باقی مانده را به خویشاوندان پدری میدهند که اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند به طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّری دو برابر مونّث ببرد. و اگر همراه آن پدربزرگها یا مادربزرگها، برادر یا خواهر مادری باشد، 13 ترکه سهم خویشاوندان مادری (یعنی پدربزرگ یا مادربزرگ مادری و برادر یا خواهر مادری) است که به طور مساوی بین آنان تقسیم میشود و به مذکّر و مونّث بودنشان توجّهی نمیشود و پدر بزرگ یا مادربزرگ پدری 23 باقی مانده را میبرد که در صورت متعدّد بودن اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند، آن را به طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد. هشتم: برادرها یا خواهرها برخی پدری یا پدر و مادری و برخی مادری باشند و همراه آنها پدربزرگ یا مادربزرگ پدری باشد، در این صورت اگر برادر یا خواهر مادری یکی باشد 16 واگر بیشتر از یکی باشد 13 ترکه را میبرند که به طور مساوی بین آنها تقسیم میشود و بقیّه ترکه به برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری و پدربزرگ یا مادربزرگ پدری میرسد که اگر همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند به طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّر دو برابر مونّث ببرد. و اگر همراه آن برادرها یا خواهرها، پدربزرگ یا مادربزرگ مادری باشد، سهم خویشاوندان مادری (پدربزرگ یا مادربزرگ مادری و برادر یا خواهر مادری) بر روی هم13 است که به طور مساوی بین آنان تقسیم میشود و برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری23 باقی مانده را میبرد که اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند به طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد. لازم به ذکر است که به طور کلّی در صورت وجود برادر یا خواهر پدر و مادری، برادر یا خواهر پدری ارث نمیبرد.
- [آیت الله علوی گرگانی] احکام نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بجا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترکنماید.
- [آیت الله مظاهری] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد؛ یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله نوری همدانی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بجا آورد ، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید .
- [آیت الله بروجردی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله خوئی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بهجا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.