نقش قران در بر انگیختن افکار و اندیشه ها چیست؟
نقش قرآن در بر انگیختن افکار و اندیشه ها (بیان) و (بنان) (قلم) دو رکن اساسی علوم بشری هستند. آنچه امروزه به عنوان علوم و فنون، و نیز فرهنگ و تمدن در اختیار ماست, همگی مرهون قدرت بیان (نطق) و قلمی است که خداوند به انسان ارزانی داشته و آن را بر دیگر مخلوقات مرجح آورده است. خداوند متعال در قرآن کریم، اعطای این دو نعمت بزرگ را در کنار (تعلیم قرآن) به انسان یادآور شده است؛ در مورد تعلیم (بیان) فرمود:الرحمن علم القرآن، خلق الانسان, علمه البیان و در مورد تعلیم (قلم) فرمود: (اِقرا بِاسم ربک الّذی خلق ،خلق الانسان من علق, اقرا و ربک الاکرم, الذی علم بالقلم, علم الانسان ما لم یعلم) تولید هرگونه علم و دانشی با (خواندن) آغاز می‌شود و نزول قرآن نیز با فرمان (اقرأ)(بخوان) آغاز گشته است، بدون شک وحی الهی و آموزه‌های وحیانیِ انبیاء مهم‌ترین نقش را در راهنمایی انسان به خواندن و مطالعه در همه پدیده‌ها و تولید دانش و علم ایفا کرده است، اما در اینجا سخن در این مورد است که امروزه قرآن و علوم و معارف قرآنی چه نقشی را می‌توانند در تولید و گسترش علوم ایفا کنند و رابطه آنها با علوم بشری چگونه قابل تبیین است. به نظرم امروزه در مورد نقش قرآن و به طور کلی دین و آموزه‌های دینی در تولید و گسترش علوم، نظریات غیرواقع‌بینانه‌ای عرضه می‌شود که ناشی از خلط بین جایگاه و کارکردهای آموزه‌های دینی و علوم و معارف بشری است. در این گفتار به نقش و جایگاه آموزه‌های قرآنی در سه بخش می‌پردازم: لف) علوم بشری به طور اعم؛ ب) علوم انسانی؛ ج) علوم قرآنی. نقش قرآن در توسعه علوم به معنای عام همان طور که در آغاز سخن اشاره شد تردیدی نیست که قرآن در برانگیختن اندیشه‌ها به سمت تولید علم و دانش نقش بسزایی را ایفا کرده است. قرآن در جامعه‌ای نازل شد که اکثر قریب‌ به اتفاق مردمانش از نعمت خواندن- که پایه علوم است- برخوردار نبودند. این کتاب آسمانی با امر به (خواندن) آغاز گشت و دیری نگذشت دانشمندانی را تربیت کرد که در بیشتر دانش‌ها و فنون عصر خویش سرآمد شدند و این امر ممکن نبود، مگر به مدد جنبش و نهضتی که قرآن و آموزه‌های وحیانی‌اش ایجاد کرد. اروپای قرون وسطا با مشعل دانشی که مسلمانان افروختند، توانستند به راه‌های روشنی در زندگی رهنمون شوند، اما صرف نظر از این نقش، برخی بر این تصور بوده و هستند که خود متن قرآن در بردارنده همه علوم است. برخی گفته‌اند: (بیش از 77 هزار علم در قرآن وجود دارد!) لذا کوشیده‌اند تا اثبات کنند در قرآن کریم اشاره‌‌هایی به قوانین طبیعی وجود دارد و آنها را به عنوان وجوه اعجاز علمی قرآن برشمرده‌اند. در همین سال‌های اخیر با افرادی برخورد داشته‌ام که سخت بر این نظر خود پافشاری می‌کردند و می‌گفتند؛ قرآن می‌تواند پاسخ‌گوی سؤالات ما در همه زمینه‌ها، اعم از اجتماعی، اقتصادی و علمی باشد؛ به عنوان نمونه با فردی روبه‌رو شدم که تحصیل کرده آمریکا بود و در یکی از رشته‌های پزشکی به مدارج عالی علمی نیز دست یافته بود, ولی همین فرد مدعی شد که ما می‌توانیم با به کارگیری نرم‌افزارهای رایانه‌ای هرگونه سؤالی را به قرآن عرضه کنیم و جواب صحیح آن را دریافت کنیم؛ برای مثال، می‌گفت: (اگر ما این سؤال را به قرآن عرضه کنیم که آیا تولید آب گرمکن خورشیدی در ایران از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است یا خیر، در توان قرآن است که به این سؤال ما پاسخ ‌دهد!)بدون شک این گونه ادعاها، مقرون به صواب نیست. بهترین دلیل آن هم، ناکامی صاحبان این گونه طرز تفکر در عرضه نمونه هایی برای اثبات ادعایشان است. باید گفت که اصولاً مبنای فکری این گونه افراد اشتباه است. این افراد نوعاً می‌گویند که قرآن به گفته خود: تبیاناً لِکُلِّ شیء است. این اشخاص فکر می‌کنند که مطابق این عبارت قرآنی باید بتوان جواب هر سؤالی را از قرآن کریم دریافت کرد. درحالی که خود قرآن تصریح کرده است که درباره برخی مسائل اصلاً سخن نگفته است؛ به طور مثال، در مورد نقل داستان پیامبران در قرآن می‌خوانیم: ورسلاً قد قصصناهم علیک من قبل لم نقصصهم علیه; و پیامبرانی را ]فرستادیم[ که ]داستان[ آنها را برای تو پیش‌تر گفته‌ایم و پیامبرانی که ]داستان[ آنان را برای تو نگفته‌ایم(. همچنین خداوند در وصف کتاب موسی و الواحی که در کوه طور بر آن حضرت نازل گردید می‌فرماید: )و ثم آتینا موسی الکتاب تماماً علی الذی احسن و تفصیلا لکل شیء و هدی و رحمه لعلهم بلقاء ربهم یومنون ; سپس به موسی کتاب دادیم تا (نعمت را) بر آن که نیکی کرده است تمام کنیم, و برای روشن کردن هر چیز و برای رهنمون و بخشایش؛ شاید آنان به لقای پروردگارشان ایمان آوردند( و نیز می‌فرماید: )و کتبنا له فی الالواح من کل شیء موعظه و تفصیلاً لکل شیء;و برای او در الواح در هر زمینه، پندی و برای هر چیز، تفصیلی نوشتیم( آیا می‌توان باور داشت که در الواح موسی نیز همه چیز بیان شده است. باید گفت همان‌طور که مفسران نیز یادآور شده‌اند، منظور از (هرچیز)، آن چیزی است که از تورات یا قرآن انتظار می‌رفته و می‌رود؛ به طور مثال، اگر کسی به میهمانش بگوید که ما همه چیز در خانه داریم, منظور او آن است که وجود میهمان برای او اسباب زحمت برای تهیه لوازم میهمانی نیست وخوراکی‌هایی را که معمولاً برای برگزاری یک میهمانی لازم می شود در خانه او حاضر است. بنابراین استدلال به جملهتبیاناً لکل شیءبرای اثبات این فرضیه که قرآن حاوی همه علوم و فنون است، استدلال نابجا و ناشی از سوء فهم است. تأثیر قرآن بر علوم انسانی امروزه آنچه که به نام علوم انسانی معروف است، بعد از رنسانس در کشور فرانسه زاده شد و از آنجا به کشورهای دیگر راه یافت. امروزه کسی نمی‌تواند اهمیت و نقش و اثرگذاری علوم انسانی را بر جامعه منکر شود. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که حدود 90 درصد از مغزهای متفکر دنیا- که برخی از آنها راه‌های سلطه بر جهان را به سیاست مداران کشورهای بزرگ می‌آموزند- از متخصصان علوم انسانی هستند. از این رو، ضعف و بیماری در ساختار این علوم، خواه ناخواه به پیکر اجتماع نیز سرایت می‌کند. در مورد تعامل علوم انسانی با دین و آموزه‌های دینی نظریات مختلفی مطرح است. عده‌ای بر این باورند که اساساً این علوم، علومی وارداتی‌اند و بر پیش‌فرض‌ها و اصولی بنا نهاده شده‌اند که با فرهنگ و تمدن اسلامی و دینی سازگار نیستند. بنابراین ما باید براساس آموزه‌های قرآن و اسلام، علوم انسانی نوینی را از پایه بنا نهیم، اما به نظر من چنین تفکری قرین صواب نیست، یعنی این طور نیست که همه میراثی که به عنوان علوم انسانی در اختیار داریم متأثر از شرایط خاص حاکم بر جوامع غیردینی باشد، بلکه بسیاری از یافته‌های این علوم حاصل برخورد اندیشه با واقعیت‌های حاکم بر انسان و جوامع انسانی است، از این رو برای همه جوامع انسانی مفید خواهد بود. البته منکر تعامل علوم انسانی با ویژگی‌ها و خصوصیات هر یک از جوامع و از جمله جوامع اسلامی نیستیم. این مسأله, طبیعی و حتی بدیهی است. این امر در مورد جابه جایی انواع طبیعت، همچون درختان هم صادق است ،تا چه رسد به علوم انسانی؛ برای مثال، وقتی گلی یا نهالی را از جایی به جایی دیگر منتقل می‌کنند، آب و خاک و هوای منطقه جدید بر آن اثر گذاشته، رنگ و بوی آن گل یا طعم و کیفیت میوه آن نهال را تغییر می‌دهند، اما چیزی که مهم است آن است که بدانیم بذر آن گل یا نهال آن درخت میوه‌دار، صرف نظر از محیط و فضایی که در آن می‌رویند، دارای اصالت‌اند. از نظر ما علوم انسانی نیز صرف‌نظر از تعامل با جوامع و فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون دارای اصالت‌اند، از این رو این علوم در تعامل با اسلام و قرآن می‌تواند رشد و توسعه‌ای متناسب با جامعه اسلامی و قرآنی داشته باشد. بی‌هیچ تردیدی، قرآن بر زبان و ادبیات و فرهنگ و تمدن انسانی اثر گذاشته و به آن رنگ و محتوایی دیگر بخشیده است. این همان چیزی است که تمدن اسلامی را رقم زده است. ما در این زمینه می‌توانیم نحوه تعامل آموزه‌های قرآنی با فرد و جامعه و آنچه مربوط به آن دو است را در تاریخ مورد بررسی قرار دهیم و نقاط ضعف و قوت این تعامل را دریابیم و در جهت توسعه روند‌های مثبت این تعامل مورد استفاده قرار دهیم؛ به طور مثال، آموزش قرآن و تلاوت این کتاب آسمانی بر رفتارهای مسلمانان تأثیری غیرقابل انکار داشته است، ما می‌توانیم با بررسی چگونگی این تأثیر بر نقش و جایگاه قرآن و قرائت قرآن در رفتارهای مسلمانان بیفزاییم؛ همچنین می‌توان از آنچه مفسران قرآن کریم و نیز ادیبان، متکلمان، فیلسوفان، عارفان، فقیهان و دیگران از قرآن کریم برداشت کرده‌اند در جهت توسعه و رشد علوم انسانی مربوطه مورد استفاده قرار دهیم. معتقدم می‌توان در کلیه رشته‌های علوم انسانی که به نحوی توانایی استفاده از آموزه‌های قرآنی و علوم مربوط به آن را دارند واحدهای درسی گنجاند؛ به طور مثال، دقت نظرهایی که در ترجمه قرآن کریم به دیگر زبان‌ها به کار رفته است، می‌تواند برای دانش‌پژوهان رشته‌های مترجمی کاربرد مفیدی داشته باشد و برعکس، آنها نیز می‌توانند در رشد و غنا بخشیدن به ترجمه‌های جدید قرآن مفید و مؤثر واقع شوند. خلاصه آنکه رشته‌های علمی براساس تعامل ذهن انسان با رفتارهای انسانی و پدیده‌های خارجی و رفتارهای جوامع بشری، شکل می‌گیرد و رشد و بالندگی می‌یابد. به طور قطع قرآن و علوم و معارف قرآنی می‌تواند بر این علوم و توسعه آنها مؤثر باشد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100101101)
عنوان سوال:

نقش قران در بر انگیختن افکار و اندیشه ها چیست؟


پاسخ:

نقش قرآن در بر انگیختن افکار و اندیشه ها
(بیان) و (بنان) (قلم) دو رکن اساسی علوم بشری هستند. آنچه امروزه به عنوان علوم و فنون، و نیز فرهنگ و تمدن در اختیار ماست, همگی مرهون قدرت بیان (نطق) و قلمی است که خداوند به انسان ارزانی داشته و آن را بر دیگر مخلوقات مرجح آورده است. خداوند متعال در قرآن کریم، اعطای این دو نعمت بزرگ را در کنار (تعلیم قرآن) به انسان یادآور شده است؛ در مورد تعلیم (بیان) فرمود:الرحمن علم القرآن، خلق الانسان, علمه البیان و در مورد تعلیم (قلم) فرمود: (اِقرا بِاسم ربک الّذی خلق ،خلق الانسان من علق, اقرا و ربک الاکرم, الذی علم بالقلم, علم الانسان ما لم یعلم) تولید هرگونه علم و دانشی با (خواندن) آغاز می‌شود و نزول قرآن نیز با فرمان (اقرأ)(بخوان) آغاز گشته است، بدون شک وحی الهی و آموزه‌های وحیانیِ انبیاء مهم‌ترین نقش را در راهنمایی انسان به خواندن و مطالعه در همه پدیده‌ها و تولید دانش و علم ایفا کرده است، اما در اینجا سخن در این مورد است که امروزه قرآن و علوم و معارف قرآنی چه نقشی را می‌توانند در تولید و گسترش علوم ایفا کنند و رابطه آنها با علوم بشری چگونه قابل تبیین است.
به نظرم امروزه در مورد نقش قرآن و به طور کلی دین و آموزه‌های دینی در تولید و گسترش علوم، نظریات غیرواقع‌بینانه‌ای عرضه می‌شود که ناشی از خلط بین جایگاه و کارکردهای آموزه‌های دینی و علوم و معارف بشری است. در این گفتار به نقش و جایگاه آموزه‌های قرآنی در سه بخش می‌پردازم:
لف) علوم بشری به طور اعم؛
ب) علوم انسانی؛
ج) علوم قرآنی.
نقش قرآن در توسعه علوم به معنای عام
همان طور که در آغاز سخن اشاره شد تردیدی نیست که قرآن در برانگیختن اندیشه‌ها به سمت تولید علم و دانش نقش بسزایی را ایفا کرده است. قرآن در جامعه‌ای نازل شد که اکثر قریب‌ به اتفاق مردمانش از نعمت خواندن- که پایه علوم است- برخوردار نبودند. این کتاب آسمانی با امر به (خواندن) آغاز گشت و دیری نگذشت دانشمندانی را تربیت کرد که در بیشتر دانش‌ها و فنون عصر خویش سرآمد شدند و این امر ممکن نبود، مگر به مدد جنبش و نهضتی که قرآن و آموزه‌های وحیانی‌اش ایجاد کرد. اروپای قرون وسطا با مشعل دانشی که مسلمانان افروختند، توانستند به راه‌های روشنی در زندگی رهنمون شوند، اما صرف نظر از این نقش، برخی بر این تصور بوده و هستند که خود متن قرآن در بردارنده همه علوم است.
برخی گفته‌اند: (بیش از 77 هزار علم در قرآن وجود دارد!) لذا کوشیده‌اند تا اثبات کنند در قرآن کریم اشاره‌‌هایی به قوانین طبیعی وجود دارد و آنها را به عنوان وجوه اعجاز علمی قرآن برشمرده‌اند. در همین سال‌های اخیر با افرادی برخورد داشته‌ام که سخت بر این نظر خود پافشاری می‌کردند و می‌گفتند؛ قرآن می‌تواند پاسخ‌گوی سؤالات ما در همه زمینه‌ها، اعم از اجتماعی، اقتصادی و علمی باشد؛ به عنوان نمونه با فردی روبه‌رو شدم که تحصیل کرده آمریکا بود و در یکی از رشته‌های پزشکی به مدارج عالی علمی نیز دست یافته بود, ولی همین فرد مدعی شد که ما می‌توانیم با به کارگیری نرم‌افزارهای رایانه‌ای هرگونه سؤالی را به قرآن عرضه کنیم و جواب صحیح آن را دریافت کنیم؛ برای مثال، می‌گفت: (اگر ما این سؤال را به قرآن عرضه کنیم که آیا تولید آب گرمکن خورشیدی در ایران از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است یا خیر، در توان قرآن است که به این سؤال ما پاسخ ‌دهد!)بدون شک این گونه ادعاها، مقرون به صواب نیست. بهترین دلیل آن هم، ناکامی صاحبان این گونه طرز تفکر در عرضه نمونه هایی برای اثبات ادعایشان است.
باید گفت که اصولاً مبنای فکری این گونه افراد اشتباه است. این افراد نوعاً می‌گویند که قرآن به گفته خود: تبیاناً لِکُلِّ شیء است. این اشخاص فکر می‌کنند که مطابق این عبارت قرآنی باید بتوان جواب هر سؤالی را از قرآن کریم دریافت کرد. درحالی که خود قرآن تصریح کرده است که درباره برخی مسائل اصلاً سخن نگفته است؛ به طور مثال، در مورد نقل داستان پیامبران در قرآن می‌خوانیم: ورسلاً قد قصصناهم علیک من قبل لم نقصصهم علیه; و پیامبرانی را ]فرستادیم[ که ]داستان[ آنها را برای تو پیش‌تر گفته‌ایم و پیامبرانی که ]داستان[ آنان را برای تو نگفته‌ایم(. همچنین خداوند در وصف کتاب موسی و الواحی که در کوه طور بر آن حضرت نازل گردید می‌فرماید: )و ثم آتینا موسی الکتاب تماماً علی الذی احسن و تفصیلا لکل شیء و هدی و رحمه لعلهم بلقاء ربهم یومنون ; سپس به موسی کتاب دادیم تا (نعمت را) بر آن که نیکی کرده است تمام کنیم, و برای روشن کردن هر چیز و برای رهنمون و بخشایش؛ شاید آنان به لقای پروردگارشان ایمان آوردند( و نیز می‌فرماید: )و کتبنا له فی الالواح من کل شیء موعظه و تفصیلاً لکل شیء;و برای او در الواح در هر زمینه، پندی و برای هر چیز، تفصیلی نوشتیم( آیا می‌توان باور داشت که در الواح موسی نیز همه چیز بیان شده است. باید گفت همان‌طور که مفسران نیز یادآور شده‌اند، منظور از (هرچیز)، آن چیزی است که از تورات یا قرآن انتظار می‌رفته و می‌رود؛ به طور مثال، اگر کسی به میهمانش بگوید که ما همه چیز در خانه داریم, منظور او آن است که وجود میهمان برای او اسباب زحمت برای تهیه لوازم میهمانی نیست وخوراکی‌هایی را که معمولاً برای برگزاری یک میهمانی لازم می شود در خانه او حاضر است. بنابراین استدلال به جملهتبیاناً لکل شیءبرای اثبات این فرضیه که قرآن حاوی همه علوم و فنون است، استدلال نابجا و ناشی از سوء فهم است.
تأثیر قرآن بر علوم انسانی
امروزه آنچه که به نام علوم انسانی معروف است، بعد از رنسانس در کشور فرانسه زاده شد و از آنجا به کشورهای دیگر راه یافت. امروزه کسی نمی‌تواند اهمیت و نقش و اثرگذاری علوم انسانی را بر جامعه منکر شود. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که حدود 90 درصد از مغزهای متفکر دنیا- که برخی از آنها راه‌های سلطه بر جهان را به سیاست مداران کشورهای بزرگ می‌آموزند- از متخصصان علوم انسانی هستند. از این رو، ضعف و بیماری در ساختار این علوم، خواه ناخواه به پیکر اجتماع نیز سرایت می‌کند. در مورد تعامل علوم انسانی با دین و آموزه‌های دینی نظریات مختلفی مطرح است. عده‌ای بر این باورند که اساساً این علوم، علومی وارداتی‌اند و بر پیش‌فرض‌ها و اصولی بنا نهاده شده‌اند که با فرهنگ و تمدن اسلامی و دینی سازگار نیستند.
بنابراین ما باید براساس آموزه‌های قرآن و اسلام، علوم انسانی نوینی را از پایه بنا نهیم، اما به نظر من چنین تفکری قرین صواب نیست، یعنی این طور نیست که همه میراثی که به عنوان علوم انسانی در اختیار داریم متأثر از شرایط خاص حاکم بر جوامع غیردینی باشد، بلکه بسیاری از یافته‌های این علوم حاصل برخورد اندیشه با واقعیت‌های حاکم بر انسان و جوامع انسانی است، از این رو برای همه جوامع انسانی مفید خواهد بود. البته منکر تعامل علوم انسانی با ویژگی‌ها و خصوصیات هر یک از جوامع و از جمله جوامع اسلامی نیستیم. این مسأله, طبیعی و حتی بدیهی است. این امر در مورد جابه جایی انواع طبیعت، همچون درختان هم صادق است ،تا چه رسد به علوم انسانی؛ برای مثال، وقتی گلی یا نهالی را از جایی به جایی دیگر منتقل می‌کنند، آب و خاک و هوای منطقه جدید بر آن اثر گذاشته، رنگ و بوی آن گل یا طعم و کیفیت میوه آن نهال را تغییر می‌دهند، اما چیزی که مهم است آن است که بدانیم بذر آن گل یا نهال آن درخت میوه‌دار، صرف نظر از محیط و فضایی که در آن می‌رویند، دارای اصالت‌اند.
از نظر ما علوم انسانی نیز صرف‌نظر از تعامل با جوامع و فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون دارای اصالت‌اند، از این رو این علوم در تعامل با اسلام و قرآن می‌تواند رشد و توسعه‌ای متناسب با جامعه اسلامی و قرآنی داشته باشد. بی‌هیچ تردیدی، قرآن بر زبان و ادبیات و فرهنگ و تمدن انسانی اثر گذاشته و به آن رنگ و محتوایی دیگر بخشیده است. این همان چیزی است که تمدن اسلامی را رقم زده است. ما در این زمینه می‌توانیم نحوه تعامل آموزه‌های قرآنی با فرد و جامعه و آنچه مربوط به آن دو است را در تاریخ مورد بررسی قرار دهیم و نقاط ضعف و قوت این تعامل را دریابیم و در جهت توسعه روند‌های مثبت این تعامل مورد استفاده قرار دهیم؛ به طور مثال، آموزش قرآن و تلاوت این کتاب آسمانی بر رفتارهای مسلمانان تأثیری غیرقابل انکار داشته است، ما می‌توانیم با بررسی چگونگی این تأثیر بر نقش و جایگاه قرآن و قرائت قرآن در رفتارهای مسلمانان بیفزاییم؛ همچنین می‌توان از آنچه مفسران قرآن کریم و نیز ادیبان، متکلمان، فیلسوفان، عارفان، فقیهان و دیگران از قرآن کریم برداشت کرده‌اند در جهت توسعه و رشد علوم انسانی مربوطه مورد استفاده قرار دهیم. معتقدم می‌توان در کلیه رشته‌های علوم انسانی که به نحوی توانایی استفاده از آموزه‌های قرآنی و علوم مربوط به آن را دارند واحدهای درسی گنجاند؛ به طور مثال، دقت نظرهایی که در ترجمه قرآن کریم به دیگر زبان‌ها به کار رفته است، می‌تواند برای دانش‌پژوهان رشته‌های مترجمی کاربرد مفیدی داشته باشد و برعکس، آنها نیز می‌توانند در رشد و غنا بخشیدن به ترجمه‌های جدید قرآن مفید و مؤثر واقع شوند. خلاصه آنکه رشته‌های علمی براساس تعامل ذهن انسان با رفتارهای انسانی و پدیده‌های خارجی و رفتارهای جوامع بشری، شکل می‌گیرد و رشد و بالندگی می‌یابد. به طور قطع قرآن و علوم و معارف قرآنی می‌تواند بر این علوم و توسعه آنها مؤثر باشد.
(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100101101)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین