خداوند که خود عهدهدار تلاوت آیات، تعلیم کتاب و حکمت و تبیین معارف الهی و تزکیه نفوس است، همان را بر عهده انبیای خود و نیز بر عهده خصوص حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشته است. خداوند خود را تالی آیات معرفی میکند: "نتلوا علیک من نبأ موسی وفرعون بالحق لقوم یُؤمنون"(1) و نیز خود را مبیّن آیات و هادی سنّتها(2) و همچنین مزکّی نفوس معرفی کرده است.(3) آنگاه همین اوصاف سهگانه را به رسول خود اسناد میدهد(4)؛ چنانکه تبیین را به نحو عموم از خصایص نبوّت عام میداند: "وما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه لیبیّن لهم"(5) و همین معنا را به نحو خصوص به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت داده، در نتیجه وظیفه علمی مردم را هم روشن میکند: "وأنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم"(6)، "وما أنزلنا علیک الکتاب إلاّ لتبیّن لهم الّذی اختلفوا فیه"(7)؛ چنانکه لزوم تبیین آیات و احکام الهی را بر عهده عالمان دین قرار میدهد: "وإذ أخذ الله میثاق الّذین أوتوا الکتاب لتبیّننّه للناس".(8) یکی از بهترین و لازمترین راههای شناخت قرآن، تفسیر آن به سنت معصومین (علیهمالسلام) است. سنت معصومین، چنانکه گذشت، یکی از منابع علم تفسیر و اصول بررسی و تحقیق برای دستیابی به معارف قرآنی است. عترت طاهرین (علیهمالسلام) بر اساس حدیث متواتر ثقلین همتای قرآن بوده، تمسک به یکی از آن دو بدون دیگری مساوی با ترک هر دو ثقل است و برای دستیابی به دین کامل اعتصام به هر کدام باید همراه با تمسک به دیگری باشد. تفسیر قرآن به سنّت گرچه لازم و ضروری است، لیکن چنین تفسیری در قبال تفسیر قرآن به قرآن، همانند ثَقَل اصغر است در ساحت ثَقَل اکبر؛ یعنی در طول آن است، نه در عرض آن و معیّت آن دو با هم به نحو لازم و ملزوم است، نه به نحو ملازم و به نهج طولی است، نه عَرْضی تا سنّت ابتدا در عرض قرآن باشد و بتواند متعرّض آن گردد و بر آن اعتراض کند و معارض آن شود؛ همان طور که دو حدیثْ همتای یکدیگر است و هر کدام نسبت به دیگری حق تعرّض، اعتراض و معارضه دارد و سرانجامِ چنین تعارضی توقّف یا تخییر یا ترجیح یکی بر دیگری است؛ بلکه آنچه اولا ً حجّت است کلام خداست و آنچه را که ثانیاً خداوند در قرآن حجت قرار داد، یعنی سنّت معصومین (علیهمالسلام)، مدیون حجیّت قرآن است. البته پس از استقرار حجیّت، حدوثاً و بقاءً، آنگاه سنت و قرآن متلازم یکدیگر است. البته ممکن است رسالت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با معجزه دیگری غیر از قرآن ثابت شود که در این صورت حجّیتِ سنّت فرع بر حجّیت قرآن و برابر رهنمود قرآن نخواهد بود؛ لیکن لزوم عَرْضِ بر قرآن و پرهیز از تعارض و تباین با قرآن در خصوص سنّت غیر قطعی در هر حال ضروری است. آنچه هم اکنون بحث میشود دو چیز است: یکی عترت، یعنی انسانهای کامل، معصوم و خلیفةالله و دیگری سنّت بهجا مانده از آن ذوات نوری (علیهمالسلام). اما خود عترت گرچه در حدیثِ قطعی ثَقَلین، به عنوان ثَقَل اصغر یاد شدهاند، لیکن همان طور که در رساله جداگانه بحث شد(9)، در نشئه وحدت، هرگز حقیقت انسانِ کاملِ معصومْ از حقیقت قرآن مجید جدا نیست و به هیچ وجه نمیتوان اثبات کرد که قرآن، یعنی کلام خدا، بر حقیقت خلیفه تامّ الهی که او هم کلمه علیای خداست برتری دارد؛ چنانکه فقیه نامور امامیه کاشف الغطاء (قدّسسرّه) به گوشهای از این مبحث اشاره کرده است(10)، نه به اوج آن؛ چون تحریر چنان مطلبِ سمیک، رفیع، عریق، انیق و عمیقی در دسترس چنین فقیهی هم نیست؛ "لو کان لبان". به هر تقدیر، بحث کنونی درباره بررسی قرآن و عترت نیست، بلکه درباره قرآن و سنت است. اما سنّت معصومین (علیهمالسلام) لازم است توجه شود که اولا ً، خداوند سبحانْ کلامِ اصیل و غیر محرّفِ خود را به عنوان "نور"، "تبیان" و مانند آن معرفی میکند و این اوصافْ اختصاصی به قرآن کریم ندارد؛ چنانکه درباره خصوصِ کتابِ حضرتِ موسای کلیم (علیهالسلام) میفرماید: "قل من أنزل الکتاب الذی جاء به موسی نوراً وهدیً للناس"(11)، "واتیناهما الکتاب المستبین"(12)، "ثم اتینا موسی الکتاب تماماً علی الذی أحسن وتفصیلا ً لکل شیء"(13)، "... وتفصیلا ً لکل شیء"(14). چیزی که نور، مستبین و تفصیل همه چیز است، حتماً درباره خودش نیز روشن، آشکار، مفصّل و مبسوط است و نیز درباره پیامبران دیگر بدون اختصاص به رسول خاص میفرماید: "... جاءُوا بالبینات والزبر والکتاب المنیر"(15)؛ هر پیامبری که به همراه خود کتاب آورد، آن کتاب روشن و روشنگر است و هیچ ابهامی در آن نیست؛ مگر آن که تیرگی تحریف و تاریکی تبدیلِ بشری در آن راه یابد که چنین رَخنه باطل و تیرگی نابجا هرگز به قرآن کریم ره نیافته و نخواهد یافت: "لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه".(16) ثانیاً، خداوند سبحان پیامبر خود را اعم از خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و غیر خاتم به عنوان مُبَیِّنِ رهآوردِ وحی و شارحِ رهتوشه الهام و مُعَلّمِ کتاب و حکمت معرفی میکند: "وما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه لیُبیّن لهم فیضلّ الله من یشاء ویهدی من یشاء وهو العزیز الحکیم"(17)، "... ولکن کونوا ربانیّین بما کنتم تعلّمون الکتاب..."(18) و درباره خصوص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته از عنوانِ مُبَیّن و معلّم کتاب و حکمت(19)، وصف ممتاز "سراج منیر" را نیز یاد میکند: "یا أیّها النبی إنّا أرسلناک شاهداً ومبشراً ونذیراً * وداعیاً إلی الله بإذنه وسراجاً منیراً".(20) سنت هیچ پیامبری، مباین، معارض و مخالف با متن کتاب آسمانی او نیست و این مطلب هم اختصاصی به سنّتِ پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد؛ زیرا عقل برهانی که سلطان و مرجع قطعی این معارف است چنین فتوا میدهد که هرگز خداوند سبحان سخنان متباین، متعارض و متخالف ندارد و این مطلب از احکام نبوّت عام است، نه ویژه پیامبر خاتم؛ چنانکه فتوای سنّت قطعی معصومین (علیهمالسلام) نیز امضای فتوای عقل است؛ زیرا رهآورد یقینی سنّت اسلامی، لزوم عَرْضَه حدیث بر قرآن است، تا مخالف آن مطرود و غیر مخالف آن مأخوذ گردد. 1 سوره قصص، آیه 3. نیز ر.ک سورهبقره، آیه252؛ سورهآلعمران، آیه58و108 و سورهجاثیه، آیه6. 2 سوره نساء، آیات 26، 176، و.... 3 سوره نساء، آیه 49. 4 سوره بقره، آیات 129، 151؛ سوره آلعمران، آیه164؛ سورهجمعه، آیه 2.... 5 سوره ابراهیم، آیه 4. 6 سوره نحل، آیه 44. 7 سوره نحل، آیه 64. 8 سوره آل عمران، آیه 187. 9 علیبن موسی الرضا والقرآن الحکیم، ص41. 10 کشف الغطاء، کتابالقرآن، ص 298. 11 سوره انعام، آیه 91. 12 سوره صافات، آیه 117. 13 سوره انعام، آیه 154. 14 سوره اعراف، آیه 145. 15 سوره آل عمران، آیه 184. 16 سوره فصّلت، آیه 42. 17 سوره ابراهیم، آیه 4. 18 سوره آل عمران، آیه 79. 19 سوره جمعه، آیه 2. 20 سوره احزاب، آیه 46. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 131)
خداوند که خود عهدهدار تلاوت آیات، تعلیم کتاب و حکمت و تبیین معارف الهی و تزکیه نفوس است، همان را بر عهده انبیای خود و نیز بر عهده خصوص حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشته است. خداوند خود را تالی آیات معرفی میکند: "نتلوا علیک من نبأ موسی وفرعون بالحق لقوم یُؤمنون"(1) و نیز خود را مبیّن آیات و هادی سنّتها(2) و همچنین مزکّی نفوس معرفی کرده است.(3)
آنگاه همین اوصاف سهگانه را به رسول خود اسناد میدهد(4)؛ چنانکه تبیین را به نحو عموم از خصایص نبوّت عام میداند: "وما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه لیبیّن لهم"(5) و همین معنا را به نحو خصوص به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت داده، در نتیجه وظیفه علمی مردم را هم روشن میکند: "وأنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم"(6)، "وما أنزلنا علیک الکتاب إلاّ لتبیّن لهم الّذی اختلفوا فیه"(7)؛ چنانکه لزوم تبیین آیات و احکام الهی را بر عهده عالمان دین قرار میدهد: "وإذ أخذ الله میثاق الّذین أوتوا الکتاب لتبیّننّه للناس".(8)
یکی از بهترین و لازمترین راههای شناخت قرآن، تفسیر آن به سنت معصومین (علیهمالسلام) است. سنت معصومین، چنانکه گذشت، یکی از منابع علم تفسیر و اصول بررسی و تحقیق برای دستیابی به معارف قرآنی است. عترت طاهرین (علیهمالسلام) بر اساس حدیث متواتر ثقلین همتای قرآن بوده، تمسک به یکی از آن دو بدون دیگری مساوی با ترک هر دو ثقل است و برای دستیابی به دین کامل اعتصام به هر کدام باید همراه با تمسک به دیگری باشد.
تفسیر قرآن به سنّت گرچه لازم و ضروری است، لیکن چنین تفسیری در قبال تفسیر قرآن به قرآن، همانند ثَقَل اصغر است در ساحت ثَقَل اکبر؛ یعنی در طول آن است، نه در عرض آن و معیّت آن دو با هم به نحو لازم و ملزوم است، نه به نحو ملازم و به نهج طولی است، نه عَرْضی تا سنّت ابتدا در عرض قرآن باشد و بتواند متعرّض آن گردد و بر آن اعتراض کند و معارض آن شود؛ همان طور که دو حدیثْ همتای یکدیگر است و هر کدام نسبت به دیگری حق تعرّض، اعتراض و معارضه دارد و سرانجامِ چنین تعارضی توقّف یا تخییر یا ترجیح یکی بر دیگری است؛ بلکه آنچه اولا ً حجّت است کلام خداست و آنچه را که ثانیاً خداوند در قرآن حجت قرار داد، یعنی سنّت معصومین (علیهمالسلام)، مدیون حجیّت قرآن است. البته پس از استقرار حجیّت، حدوثاً و بقاءً، آنگاه سنت و قرآن متلازم یکدیگر است. البته ممکن است رسالت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با معجزه دیگری غیر از قرآن ثابت شود که در این صورت حجّیتِ سنّت فرع بر حجّیت قرآن و برابر رهنمود قرآن نخواهد بود؛ لیکن لزوم عَرْضِ بر قرآن و پرهیز از تعارض و تباین با قرآن در خصوص سنّت غیر قطعی در هر حال ضروری است.
آنچه هم اکنون بحث میشود دو چیز است: یکی عترت، یعنی انسانهای کامل، معصوم و خلیفةالله و دیگری سنّت بهجا مانده از آن ذوات نوری (علیهمالسلام). اما خود عترت گرچه در حدیثِ قطعی ثَقَلین، به عنوان ثَقَل اصغر یاد شدهاند، لیکن همان طور که در رساله جداگانه بحث شد(9)، در نشئه وحدت، هرگز حقیقت انسانِ کاملِ معصومْ از حقیقت قرآن مجید جدا نیست و به هیچ وجه نمیتوان اثبات کرد که قرآن، یعنی کلام خدا، بر حقیقت خلیفه تامّ الهی که او هم کلمه علیای خداست برتری دارد؛ چنانکه فقیه نامور امامیه کاشف الغطاء (قدّسسرّه) به گوشهای از این مبحث اشاره کرده است(10)، نه به اوج آن؛ چون تحریر چنان مطلبِ سمیک، رفیع، عریق، انیق و عمیقی در دسترس چنین فقیهی هم نیست؛ "لو کان لبان". به هر تقدیر، بحث کنونی درباره بررسی قرآن و عترت نیست، بلکه درباره قرآن و سنت است.
اما سنّت معصومین (علیهمالسلام) لازم است توجه شود که اولا ً، خداوند سبحانْ کلامِ اصیل و غیر محرّفِ خود را به عنوان "نور"، "تبیان" و مانند آن معرفی میکند و این اوصافْ اختصاصی به قرآن کریم ندارد؛ چنانکه درباره خصوصِ کتابِ حضرتِ موسای کلیم (علیهالسلام) میفرماید: "قل من أنزل الکتاب الذی جاء به موسی نوراً وهدیً للناس"(11)، "واتیناهما الکتاب المستبین"(12)، "ثم اتینا موسی الکتاب تماماً علی الذی أحسن وتفصیلا ً لکل شیء"(13)، "... وتفصیلا ً لکل شیء"(14). چیزی که نور، مستبین و تفصیل همه چیز است، حتماً درباره خودش نیز روشن، آشکار، مفصّل و مبسوط است و نیز درباره پیامبران دیگر بدون اختصاص به رسول خاص میفرماید: "... جاءُوا بالبینات والزبر والکتاب المنیر"(15)؛ هر پیامبری که به همراه خود کتاب آورد، آن کتاب روشن و روشنگر است و هیچ ابهامی در آن نیست؛ مگر آن که تیرگی تحریف و تاریکی تبدیلِ بشری در آن راه یابد که چنین رَخنه باطل و تیرگی نابجا هرگز به قرآن کریم ره نیافته و نخواهد یافت: "لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه".(16)
ثانیاً، خداوند سبحان پیامبر خود را اعم از خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و غیر خاتم به عنوان مُبَیِّنِ رهآوردِ وحی و شارحِ رهتوشه الهام و مُعَلّمِ کتاب و حکمت معرفی میکند: "وما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه لیُبیّن لهم فیضلّ الله من یشاء ویهدی من یشاء وهو العزیز الحکیم"(17)، "... ولکن کونوا ربانیّین بما کنتم تعلّمون الکتاب..."(18) و درباره خصوص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته از عنوانِ مُبَیّن و معلّم کتاب و حکمت(19)، وصف ممتاز "سراج منیر" را نیز یاد میکند: "یا أیّها النبی إنّا أرسلناک شاهداً ومبشراً ونذیراً * وداعیاً إلی الله بإذنه وسراجاً منیراً".(20)
سنت هیچ پیامبری، مباین، معارض و مخالف با متن کتاب آسمانی او نیست و این مطلب هم اختصاصی به سنّتِ پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد؛ زیرا عقل برهانی که سلطان و مرجع قطعی این معارف است چنین فتوا میدهد که هرگز خداوند سبحان سخنان متباین، متعارض و متخالف ندارد و این مطلب از احکام نبوّت عام است، نه ویژه پیامبر خاتم؛ چنانکه فتوای سنّت قطعی معصومین (علیهمالسلام) نیز امضای فتوای عقل است؛ زیرا رهآورد یقینی سنّت اسلامی، لزوم عَرْضَه حدیث بر قرآن است، تا مخالف آن مطرود و غیر مخالف آن مأخوذ گردد.
1 سوره قصص، آیه 3. نیز ر.ک سورهبقره، آیه252؛ سورهآلعمران، آیه58و108 و سورهجاثیه، آیه6.
2 سوره نساء، آیات 26، 176، و....
3 سوره نساء، آیه 49.
4 سوره بقره، آیات 129، 151؛ سوره آلعمران، آیه164؛ سورهجمعه، آیه 2....
5 سوره ابراهیم، آیه 4.
6 سوره نحل، آیه 44.
7 سوره نحل، آیه 64.
8 سوره آل عمران، آیه 187.
9 علیبن موسی الرضا والقرآن الحکیم، ص41.
10 کشف الغطاء، کتابالقرآن، ص 298.
11 سوره انعام، آیه 91.
12 سوره صافات، آیه 117.
13 سوره انعام، آیه 154.
14 سوره اعراف، آیه 145.
15 سوره آل عمران، آیه 184.
16 سوره فصّلت، آیه 42.
17 سوره ابراهیم، آیه 4.
18 سوره آل عمران، آیه 79.
19 سوره جمعه، آیه 2.
20 سوره احزاب، آیه 46.
مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 131)
- [سایر] جایگاه و نقش آراء مفسران در تفسیر قرآن چیست؟
- [سایر] آیا آراء و اندیشه های مفسر در تفسیر قرآن نقش دارد؟
- [سایر] بین تفسیر شیعه و تفسیر سنی چه تفاوتهایی وجود دارد؟
- [سایر] حجیّت و نقش شأن نزول در تفسیر قرآن چگونه است؟
- [سایر] اهل سنت ولایت را در قرآن چگونه تفسیر می کنند؟
- [سایر] اهل سنت ولایت را در قرآن چگونه تفسیر می کنند؟
- [سایر] فرقهای اصولی تفسیر تشیّع و اهل سنّت درچیست؟
- [سایر] مضمون آیه صلوات از دیدگاه مفسّران شیعه و سنی چگونه است؟
- [سایر] در تفاسیر اهل سنت چه آیاتی بر امام زمان (عج) تفسیر شده است؟
- [سایر] در تفاسیر اهل سنت چه آیاتی بر امام زمان علیه السلام تفسیر شده است؟
- [آیت الله علوی گرگانی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرک وتنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند و لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن تکمههای لباس ودست کردن انگشتری که نقش صورت دارد مکروه میباشد.
- [آیت الله مظاهری] هشت چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است: 1 - پوشیدن لباس سیاه. 2 - پوشیدن لباس کثیف. 3 - پوشیدن لباس تنگ. 4 - پوشیدن لباس شرابخوار. 5 - پوشیدن لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند. 6 - پوشیدن لباسی که نقش صورت دارد. 7 - باز بودن دکمههای لباس. 8 - دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد.
- [آیت الله سبحانی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرک وتنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند و لباسی که نقش صورت دارد و نیز بازبودن تکمه های لباس و دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرک و تنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند و لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن تکمه های لباس و دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد مکروه می باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] پوشیدن لباس سیاه و چرک و تنگ و لباس شرابخوار و پوشیدن لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند، پوشیدن لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن تکمه های لباس ودست کردن انگشتری که نقش صورت داردبرای نمازگزار مکروه می باشد.
- [آیت الله بروجردی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است:پوشیدن لباس سیاه، چرک، تنگ، لباس شرابخوار، لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند، لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن تکمههای لباس و دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد، مکروه میباشد.
- [آیت الله اردبیلی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است که از آن جملهاند: پوشیدن لباس سیاه مگر برای عزای اهل بیت علیهمالسلام و همچنین لباس چرک و تنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند و پوشیدن لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن دکمههای لباس و به دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد.
- [آیت الله سیستانی] چند چیز را فقهاء قدس اللّه اسرارهم در لباس نمازگزار مکروه دانستهاند ، و از آن جمله است : پوشیدن لباس سیاه ، و چرک ، و تنگ ، و لباس شرابخوار ، و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند ، و لباسی که نقش صورت دارد ، و نیز باز بودن تکمههای لباس ، و دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد ، مکروه شمرده شده است .
- [امام خمینی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است، و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرک و تنگ، و لباس شرابخوار، و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند، و لباسی که نقش صورت دارد. و نیز باز بودن تکمه های لباس و دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد، مکروه می باشد.
- [آیت الله سبحانی] ساختن و خرید و فروش مجسّمه حرام است ولی خرید و فروش صابون و مانند آن که روی آنها شکل مجسمه یا نقش های برجسته است اشکالی ندارد.