چرا امام علی مرکز خلافت را از مدینه به کوفه منتقل کرد؟ پاسخ کوتاه در علت انتخاب کوفه به مرکز خلافت، ادله فراوانی را تاریخ نویسان آورده اند که شاید اهمّ آن به صورت ذیل باشد. 1- مدینه، مرکز امتیاز طلبی هاو ممتازانی شده بود که هر یک برای خود داعیه هایی داشتند و اگر مانند زبیر و طلحه مدعی خلافت نبودند، ولی مانند سعد بن ابی وقّاص و عبدالله بن عمر کناره گیری کرده و مردم را از امام بیزار می کردند و این نوع توطئه ها در کنار امام (ع) باعث بهم ریختگی پایگاه اسلامی در دل حکومت اسلامی می شد، اینجا بود که امام با این هجرت خود تمدن دیگری را بنا نهاد. 2- کوفه یک شهر بین المللی شده بود و بسیاری از ساکنان آن یا سربازان مسلمانی بودند که پس از پیروزی بر رومیان و ایرانیان درکوفه ساکن شده بودند یا خاندان و تیره هایی از ایرانیان بودند که پس از گشوده شدن ایران به دست مسلمانان، بدان جا کوچ داده شده بودند؛ یا خود آن محیط ایرانی را پذیرفته بودند و امامدر این فرصت به تصحیح روحیه انحرافی تبعیض نژادی می پرداخت. 3- کوفه نسبت به متصرفات جدید مسلمانان از خراسان تا افریقیه و از شام تا یمن، مرکزیتی نسبی داشت و زمامدار جای گزیده در آن شهر، بهتر می توانست، کشور را زیر نظارت داشته باشد تا مدینه. پاسخ مفصل کوفه- علت انتخاب به عنوان مرکز خلافت (برگرفته از کتاب تاریخ خلفا نوشته استاد رسول جعفریان، ص273) پس از فرونشاندن شورش پیمان شکنان، امام به کوفه رفت. سکونت امام در کوفه تا شهادت آن حضرت ادامه یافت. بعید می نماید که امام بطور کلی قصد ترک مدینه را داشت، گرچه بعید می نمود که پس از استقرار در کوفه، امکان بازگشت به مدینه برای او وجود می داشت. رفتن امام را به کوفه، باید نوعی هجرت برای حفظ دین از دست پیمان شکنان و فاسدانی چون معاویه دانست. عراق موقعیت حساسی داشت. در اصل پس از آغاز فتوحات و توسعه حوزه اسلام، دو نکته سبب فزونی اهمیت شام و عراق بر مدینه و به تعبیری حجاز شده بود. اولا شمار زیادی از قبایل از جزیرة العرب به شام و عراق آمده بودند که در میان آنها عده فراوانی از صحابه نیز دیده می شدند. نکته دوم آن بود که وسعت، امکانات و استعدادهای نهفته در این مناطق، قابل قیاس با حجاز نبود. زمانی که شورشیان پیمان شکن، در مکه حرکت خود را آغاز کردند، به درستی به این نتیجه رسیدند که قبل از آنی که امام علی (ع) عراق را به تصرف خود در آورد، به سوی این منطقه حرکت کنند. اگر آنان موفق می شدند کوفه و بصره را تصاحب کنند، کار حجاز تمام شده بود. مشکل آنها این بود که اولا تنها در بصره قدرتی یافتند که تازه آن هم تسلط ی ناقص. و ثانیا آن که کوفه به طور کلی از دست آنان خارج بود. در برابر، امام توانست کوفه را همراه خود کند، و برای آینده نیز آن را به عنوان پایگاهی برای شیعیان خود قرار دهد. متاسفانه همان اقدام شورشیان پیمان شکن، سبب شد که بصره، نه تنها به مذهب عثمانی بگرود که در عراق نیز، دشمنی دایمی میان بصره و کوفه بوجود آید و یکپارچگی این منطقه را از بین ببرد. خارج شدن امام از مدینه النبی (ع) کار آسانی نبود، همچنان که گریزی از آن نبود، درست همانند زمانی که رسول خدا (ص) شهر مکه را با آن همه قداست و احساس وطن خواهی خود نسبت به آن، آن را ترک کرد، در آن زمان، پیامبر (ص) ، در مکه پیروان چندانی نداشت. در برابر، مدینه تسلیم او بود. همچنان که از نظر اقتصادی نقطه قابل اتکایی بود. اکنون امام علی (ع) احساس کرده بود که دو دشمن غدار او یکی شام را در تصرف گرفته و دیگری بصره را و اکنون نیز می کوشد تا کوفه را نیز از دست او در آورد. تصاحب این دو شهر بدان معنا بود که تمامی ایران، با همه امکانات اقتصادی آن به دست اینان آمده است. امام کسی نبود که در برابر این مشکلات سرد شده از خلافت کناره گیری کند، اندیشه ای که شورشیان داشته و گمان می کردند امام با دیدن این وضع کار را به شورا واگذار خواهد کرد. بر عکس مصمم بود تا با شورشیان بجنگد، لذا به سرعت به سوی عراق حرکت کرد. دلیل عمده این امر آن بود که مدینه از چند جهت توان مقاومت و مقابله را نداشت. اولا از نظر اقتصادی، محیط حجاز، توانایی تحمل رویارویی با عراق یا شام را نداشت. مدینه که بهترین نقطه بود، به درستی توانایی سیر کردن مردم خودش را نداشت. اکنون چگونه می توانست سپاهی عظیم را تغذیه کند؟ثانیا آن که مدینه از لحاظ نیروی انسانی کشش یک جنگ تمام عیار را با شام نداشت. حداکثر آماری که از سپاه همراهان مدنی امام در جنگ جمل یاد شده، چهار هزار نفر است. (1) چنین جمعیتی قادر نبود تا مشکلات خلافت را در مواجه با دشمنان فراوانش حل کند. ثالثا مردم مدینه، به جز انصار، چندان علاقمند به امام علی (ع) نبودند. بخش وسیعی از مردم، از مهاجران و فرزندان آنان و نیز مکیانی بودند که بعد از رحلت رسول خدا (ص) به این شهر هجرت کرده بودند. بستگان امویان و نیز بستگان شورشیان جمل، اجازه همکاری کامل مردم این شهر را به امام نمی دادند. رفاه طلبی فزون از حد مردم این شهر که در دوره عثمان به آن مبتلا شده بودند، روحیه جنگی برای آنان باقی نگذاشته بود. باید بر این مطالب نکته دیگری را نیز افزود و آن این که مردم این شهر، بویژه برخی از اصحاب، کسانی چون عبد الله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، محمد بن مسلمه، اسامة بن زید، زید بن ثابت و بسیاری دیگر، کوچکترین علاقه ای به امام نداشته و خود را مجتهدتر از آن می دانستند که سخن امام را بشنوند. زمانی که امام در کوفه بود، سهل بن حنیف، والی امام در کوفه به آن حضرت خبر داد که بسیاری از مردم به سوی معاویه می روند. آن حضرت در نامه اش به سهل نوشت: اما بعد، به من خبر رسیده است، از مردمی که نزد تو به سر می برند، بعضی پنهانی نزد معاویه می روند. دریغ مخور که شمار مردانت کاسته می گردد و کمکشان گسسته. در گمراهی آنان و رهایی ات از رنج ایشان، بس بود از حق گریختن و به کوری و نادانی شتافتن. آنان مردم دنیایند، روی بدان نهاده و شتابان در پی اش افتاده. عدالت را دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند که مردم در برابر عدالت یکسانند. پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند. دور بوند از رحمت خدا. (2) مردم مکه نیز وضعیت بهتری نداشتند. زمانی که امام به خالد بن عاص نوشت تا از مردم مکه بیعت بگیرد، مردم از یعت خودداری کردند. (3) اما کوفه، از جهات متعددی، و درست در برابر مدینه، شرایط کاملا مناسبی را دارا بود. در وهله نخست، عراق، هیچ مشکل جمعیت نداشت. قبایل فراوانی در آنجا زندگی می کردند، کسانی که در طی فتح ایران، قوت و قدرت نظامی خود را نشان داده بودند. از نظر اقتصادی نیز، سواد عراق، مهمترین منبع درآمد مردم این خطه بود. به علاوه خراج و جزیه فراوانی از ایران و عراق، در دست مسلمانان بود که ثروتی بی اندازه محسوب می شد. زمانی که عقبة بن عامر از امام خواست تا مدینه را ترک نکند و کسی را بفرستد، امام فرمودند: (ان الاموال و الرجال بالعراق ) (4). این نکته برای دیگران نیز روشن بود. زمانی که عبد الله بن عامر پس از قتل عثمان بصره را به قصد مکه ترک کرد، ولید بن عقبه ضمن شعری به او گفت: تو عراق را که مرکز مردان بود ترک کرده و به شهری خاموش آمدی! (5) ابن اعثم اهمیت عراق را چنان می نمایاند که گویی شام، تنها گوشه ای از آن به شمار می آمده است. (6) هدف اساسی امام پس از سرکوبی شورش جملیان، برخورد با معاویه بود. چنین کاری بدون حضور امام در عراق که در نزدیکی شام قرار داشت ممکن نبود. (7) افزون بر اینها، امام از میان قبایل یمنی طرفداران فراوانی داشت که حقیقتا فدایی امام بودند. آنان در زمانی که امام به خلافت رسید، نقش مهمی داشتند و تا به آخر نیز بسیاری از آنها در تمامی صحنه های جنگ حضور یافتند. البته باید توجه داشت که عراق مشکلات خاص خود را داشت. ما بعدها به مناسبت آشفتگیهای عراق در آغاز خلافت امام حسن (ع) ، توضیحات بیشتری درباره مردم این شهر خواهیم داد. تنها اشاره کنیم که مردم کوفه به عنوان جدلی ترین مردم بر سر امور کوچک شناخته می شدند. آنها، مردمانی پرشور و در این باره نامتعادل بودند. به علاوه قوت نیروی رؤسای قبایل، یکی از مشکلات جدی امام در سالهای خلافتشان بود. پی نوشت ها: 1. الجمل، ص 392 2. اخبار الطوال، ص 151، الجمل، ص 407، ربیع الابرار، ج 1، ص 308 3. الجمل، ص 399- 395 4. همان، صص 402- 401 5. الفتوح، ج 2، ص 374، اخبار الطوال، ص 152 انساب الاشراف، ج 2، ص 273، گفتنی است که نامه امام برای خبر فتح به قرظه بن کعب حاکم کوفه، در رجب همین سال نوشته شده است. نک: الجمل، ص 404 6. اخبار الطوال، ص 153 7. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 184
چرا امام علی مرکز خلافت را از مدینه به کوفه منتقل کرد؟
پاسخ کوتاه
در علت انتخاب کوفه به مرکز خلافت، ادله فراوانی را تاریخ نویسان آورده اند که شاید اهمّ آن به صورت ذیل باشد.
1- مدینه، مرکز امتیاز طلبی هاو ممتازانی شده بود که هر یک برای خود داعیه هایی داشتند و اگر مانند زبیر و طلحه مدعی خلافت نبودند، ولی مانند سعد بن ابی وقّاص و عبدالله بن عمر کناره گیری کرده و مردم را از امام بیزار می کردند و این نوع توطئه ها در کنار امام (ع) باعث بهم ریختگی پایگاه اسلامی در دل حکومت اسلامی می شد،
اینجا بود که امام با این هجرت خود تمدن دیگری را بنا نهاد.
2- کوفه یک شهر بین المللی شده بود و بسیاری از ساکنان آن یا سربازان مسلمانی بودند که پس از پیروزی بر رومیان و ایرانیان درکوفه ساکن شده بودند یا خاندان و تیره هایی از ایرانیان بودند که پس از گشوده شدن ایران به دست مسلمانان، بدان جا کوچ داده شده بودند؛ یا خود آن محیط ایرانی را پذیرفته بودند و امامدر این فرصت به تصحیح روحیه انحرافی تبعیض نژادی می پرداخت.
3- کوفه نسبت به متصرفات جدید مسلمانان از خراسان تا افریقیه و از شام تا یمن، مرکزیتی نسبی داشت و زمامدار جای گزیده در آن شهر، بهتر می توانست، کشور را زیر نظارت داشته باشد تا مدینه.
پاسخ مفصل
کوفه- علت انتخاب به عنوان مرکز خلافت (برگرفته از کتاب تاریخ خلفا نوشته استاد رسول جعفریان، ص273)
پس از فرونشاندن شورش پیمان شکنان، امام به کوفه رفت. سکونت امام در کوفه تا شهادت آن حضرت ادامه یافت. بعید می نماید که امام بطور کلی قصد ترک مدینه را داشت، گرچه بعید می نمود که پس از استقرار در کوفه، امکان بازگشت به مدینه برای او وجود می داشت. رفتن امام را به کوفه، باید نوعی هجرت برای حفظ دین از دست پیمان شکنان و فاسدانی چون معاویه دانست. عراق موقعیت حساسی داشت. در اصل پس از آغاز فتوحات و توسعه حوزه اسلام، دو نکته سبب فزونی اهمیت شام و عراق بر مدینه و به تعبیری حجاز شده بود. اولا شمار زیادی از قبایل از جزیرة العرب به شام و عراق آمده بودند که در میان آنها عده فراوانی از صحابه نیز دیده می شدند. نکته دوم آن بود که وسعت، امکانات و استعدادهای نهفته در این مناطق، قابل قیاس با حجاز نبود. زمانی که شورشیان پیمان شکن، در مکه حرکت خود را آغاز کردند، به درستی به این نتیجه رسیدند که قبل از آنی که امام علی (ع) عراق را به تصرف خود در آورد، به سوی این منطقه حرکت کنند. اگر آنان موفق می شدند کوفه و بصره را تصاحب کنند، کار حجاز تمام شده بود. مشکل آنها این بود که اولا تنها در بصره قدرتی یافتند که تازه آن هم تسلط ی ناقص. و ثانیا آن که کوفه به طور کلی از دست آنان خارج بود. در برابر، امام توانست کوفه را همراه خود کند، و برای آینده نیز آن را به عنوان پایگاهی برای شیعیان خود قرار دهد. متاسفانه همان اقدام شورشیان پیمان شکن، سبب شد که بصره، نه تنها به مذهب عثمانی بگرود که در عراق نیز، دشمنی دایمی میان بصره و کوفه بوجود آید و یکپارچگی این منطقه را از بین ببرد.
خارج شدن امام از مدینه النبی (ع) کار آسانی نبود، همچنان که گریزی از آن نبود، درست همانند زمانی که رسول خدا (ص) شهر مکه را با آن همه قداست و احساس وطن خواهی خود نسبت به آن، آن را ترک کرد، در آن زمان، پیامبر (ص) ، در مکه پیروان چندانی نداشت. در برابر، مدینه تسلیم او بود. همچنان که از نظر اقتصادی نقطه قابل اتکایی بود. اکنون امام علی (ع) احساس کرده بود که دو دشمن غدار او یکی شام را در تصرف گرفته و دیگری بصره را و اکنون نیز می کوشد تا کوفه را نیز از دست او در آورد. تصاحب این دو شهر بدان معنا بود که تمامی ایران، با همه امکانات اقتصادی آن به دست اینان آمده است. امام کسی نبود که در برابر این مشکلات سرد شده از خلافت کناره گیری کند، اندیشه ای که شورشیان داشته و گمان می کردند امام با دیدن این وضع کار را به شورا واگذار خواهد کرد. بر عکس مصمم بود تا با شورشیان بجنگد، لذا به سرعت به سوی عراق حرکت کرد.
دلیل عمده این امر آن بود که مدینه از چند جهت توان مقاومت و مقابله را نداشت.
اولا از نظر اقتصادی، محیط حجاز، توانایی تحمل رویارویی با عراق یا شام را نداشت.
مدینه که بهترین نقطه بود، به درستی توانایی سیر کردن مردم خودش را نداشت. اکنون چگونه می توانست سپاهی عظیم را تغذیه کند؟ثانیا آن که مدینه از لحاظ نیروی انسانی کشش یک جنگ تمام عیار را با شام نداشت. حداکثر آماری که از سپاه همراهان مدنی امام در جنگ جمل یاد شده، چهار هزار نفر است. (1) چنین جمعیتی قادر نبود تا مشکلات خلافت را در مواجه با دشمنان فراوانش حل کند. ثالثا مردم مدینه، به جز انصار، چندان علاقمند به امام علی (ع) نبودند. بخش وسیعی از مردم، از مهاجران و فرزندان آنان و نیز مکیانی بودند که بعد از رحلت رسول خدا (ص) به این شهر هجرت کرده بودند. بستگان امویان و نیز بستگان شورشیان جمل، اجازه همکاری کامل مردم این شهر را به امام نمی دادند. رفاه طلبی فزون از حد مردم این شهر که در دوره عثمان به آن مبتلا شده بودند، روحیه جنگی برای آنان باقی نگذاشته بود. باید بر این مطالب نکته دیگری را نیز افزود و آن این که مردم این شهر، بویژه برخی از اصحاب، کسانی چون عبد الله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، محمد بن مسلمه، اسامة بن زید، زید بن ثابت و بسیاری دیگر، کوچکترین علاقه ای به امام نداشته و خود را مجتهدتر از آن می دانستند که سخن امام را بشنوند. زمانی که امام در کوفه بود، سهل بن حنیف، والی امام در کوفه به آن حضرت خبر داد که بسیاری از مردم به سوی معاویه می روند. آن حضرت در نامه اش به سهل نوشت: اما بعد، به من خبر رسیده است، از مردمی که نزد تو به سر می برند، بعضی پنهانی نزد معاویه می روند. دریغ مخور که شمار مردانت کاسته می گردد و کمکشان گسسته. در گمراهی آنان و رهایی ات از رنج ایشان، بس بود از حق گریختن و به کوری و نادانی شتافتن. آنان مردم دنیایند، روی بدان نهاده و شتابان در پی اش افتاده. عدالت را دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند که مردم در برابر عدالت یکسانند. پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند. دور بوند از رحمت خدا. (2) مردم مکه نیز وضعیت بهتری نداشتند. زمانی که امام به خالد بن عاص نوشت تا از مردم مکه بیعت بگیرد، مردم از یعت خودداری کردند. (3)
اما کوفه، از جهات متعددی، و درست در برابر مدینه، شرایط کاملا مناسبی را دارا بود. در وهله نخست، عراق، هیچ مشکل جمعیت نداشت. قبایل فراوانی در آنجا زندگی می کردند، کسانی که در طی فتح ایران، قوت و قدرت نظامی خود را نشان داده بودند. از نظر اقتصادی نیز، سواد عراق، مهمترین منبع درآمد مردم این خطه بود. به علاوه خراج و جزیه فراوانی از ایران و عراق، در دست مسلمانان بود که ثروتی بی اندازه محسوب می شد. زمانی که عقبة بن عامر از امام خواست تا مدینه را ترک نکند و کسی را بفرستد، امام فرمودند: (ان الاموال و الرجال بالعراق ) (4). این نکته برای دیگران نیز روشن بود. زمانی که عبد الله بن عامر پس از قتل عثمان بصره را به قصد مکه ترک کرد، ولید بن عقبه ضمن شعری به او گفت: تو عراق را که مرکز مردان بود ترک کرده و به شهری خاموش آمدی! (5) ابن اعثم اهمیت عراق را چنان می نمایاند که گویی شام، تنها گوشه ای از آن به شمار می آمده است. (6) هدف اساسی امام پس از سرکوبی شورش جملیان، برخورد با معاویه بود. چنین کاری بدون حضور امام در عراق که در نزدیکی شام قرار داشت ممکن نبود. (7) افزون بر اینها، امام از میان قبایل یمنی طرفداران فراوانی داشت که حقیقتا فدایی امام بودند. آنان در زمانی که امام به خلافت رسید، نقش مهمی داشتند و تا به آخر نیز بسیاری از آنها در تمامی صحنه های جنگ حضور یافتند.
البته باید توجه داشت که عراق مشکلات خاص خود را داشت. ما بعدها به مناسبت آشفتگیهای عراق در آغاز خلافت امام حسن (ع) ، توضیحات بیشتری درباره مردم این شهر خواهیم داد. تنها اشاره کنیم که مردم کوفه به عنوان جدلی ترین مردم بر سر امور کوچک شناخته می شدند. آنها، مردمانی پرشور و در این باره نامتعادل بودند. به علاوه قوت نیروی رؤسای قبایل، یکی از مشکلات جدی امام در سالهای خلافتشان بود.
پی نوشت ها:
1. الجمل، ص 392
2. اخبار الطوال، ص 151، الجمل، ص 407، ربیع الابرار، ج 1، ص 308
3. الجمل، ص 399- 395
4. همان، صص 402- 401
5. الفتوح، ج 2، ص 374، اخبار الطوال، ص 152 انساب الاشراف، ج 2، ص 273، گفتنی است که نامه امام برای خبر فتح به قرظه بن کعب حاکم کوفه، در رجب همین سال نوشته شده است. نک: الجمل، ص 404
6. اخبار الطوال، ص 153
7. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 184
- [سایر] با سلام علت جابه جایی مرکز خلافت از مدینه به کوفه توسط امام علی(ع)چیست؟ آیا در هنگام به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) مدینه امنیت کافی برای خلافت را نداشته ؟
- [سایر] چرا علی علیه السّلام شهر کوفه را مرکز حکومت خود قرار داد؟
- [سایر] آیا امام حسین درمسیر مدینه به کربلا به کوفه رفتند؟
- [سایر] چراحضرت علی به خلافت نرسید؟
- [سایر] چرا علی علیه السّلام در قبول خلافت درنگ کرد؟
- [سایر] مگراهل کوفه چه کردندکه شعارمی دهیم:مااهل کوفه نیستیم علی تنهابماند!!؟؟
- [سایر] آیا حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود یا خیر؟
- [سایر] چرا حضرت امیرالمومنین، علی(علیه السلام) در زمان خلافت خلفا در نماز به آنان اقتدا می کردند؟
- [سایر] آیا حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود یا خیر؟
- [سایر] چالش ها واصلاحات فرهنگی دوران خلافت امام علی(ع)؟
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اذان هیجده جمله دارد: (اللَّهُ أکبَر) چهار مرتبه، (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ)، (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، (حَیَّ علی الصَّلاةِ)، (حَیَّ علی الفَلاحِ)، (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ)، (اللَّه أکبَر)، (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللَّه أکبَر) از اول اذان و یک مرتبه (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصّلاة) اضافه نمود.