بهترین خطبه های سیاسی در نهج البلاغه کدام ها هستند؟
بهترین خطبه های سیاسی در نهج البلاغه کدام ها هستند؟ دانشجوی محترم ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم . کتاب گرانقدر (نهج البلاغه) یکی از پر ارزش ترین منابع جهان اسلام است که نه تنها برای شیعیان بلکه برای کل جهان اسلام حاوی درس ها و آموزه های فراوانی می باشد . در این کتاب شریف که حاوی دیدگاه های حضرت امام علی ع می باشد موضوعات مختلفی اعم از اعتقادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و ... به چشم می خورد و با توجه به اینکه عمده این دیدگاه ها مربوط به طول دوران حکومت امام علی ع می باشد مباحث سیاسی به وفور در آن یافت می شود تا جایی که مطالعه جامع و کامل آن درس های سیاسی فراوانی را در اختیار محققان سیاست اسلامی قرار می دهد.، در این میان خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار آن حضرت در نهج البلاغه گاه به صورت کامل رنگ و بوی سیاسی داشته و گاه در خلال خطبه هایی که موضوعات متنوعی را شامل می شود مباحث سیاسی نیز طرح شده است. از این روی برای دریافت دیدگاه های امام علی ع در مورد سیاست بهترین راهکار این است که از مجموع خطبه ها ، نامه ها و کلمات قصار آن حضرت مدد گرفته شود. به همین منظور در ادامه متنی را خدمت شما تقدیم می کنیم که دیدگاه های سیاسی امام علی ع را در مورد موضوعات مختلف سیاسی از دل این کتاب شریف استخراج نموده است، البته پیش از آن با توجه به اینکه از ما بهترین خطبه سیاسی نهج البلاغه از منظر خودمان را پرسیده بودید به شما توصیه می کنیم خطبه 192 نهج البلاغه را که مشهور به خطبه قاصعه می باشد و در آن مباحث اعتقادی ، سیاسی ،اجتماعی ، تاریخی و اخلاقی مطرح شده است مطالعه نمایید، چنانکه در میان نامه های آن حضرت ، بی شک نامه 53 نهج البلاغه بهترین متن سیاسی قابل استفاده می باشد که به دلیل اهمیت محتوا و عظمتش در سازمان ملل متحد نیز به ثبت رسیده است: حکومت و سیاست در نهج البلاغه دیدگاه امام علی (ع) در ارتباط با سیاست نهج البلاغه، کتاب سیاست و حکومت، ارشاد و آموزش، تشویق و تنبیه، برهان و بصیرت است. مروری بر اصول، ارزشها و احکام اسلامی با استناد به منابع اصیل و انکار ناپذیر آن، آمیختگی اسلام را با مقوله سیاست برای هر پژوهشگری آشکار می سازد و تردیدی در این باره باقی نمی گذارد. جهان بینی اسلامی، بی تردید، شامل عنصر سیاست است. در این میان امیرالمؤمنین (ع) که مفسر و سخنگوی اسلام ناب، قرآن ناطق و وارث علم محمدی (ص) است، مرجع علمی و منبع محکم قابل اعتمادی برای استنباط اصول و مبانی دیدگاه اسلام در باره سیاست است. خطبه ها، نامه ها و کلمات فراوانی از آن حضرت وجود دارد که موضوع اصلی یا فرعی آن مقوله سیاست است. استاد محمد تقی جعفری، به درستی بر این نکته تأکید می کند که بر مبنای این تعریف، سیاست یکی از واجبترین عبادات و وظایف انسانهایی است که شرایط آن را دارند. امام علی (ع) در بحث از سیاست، چارچوب و مبانی سیاست مطلوب را در نظر دارد و با توجه به اینکه در کلام آن حضرت، سیاست، مترادف با ولایت به کار رفته است، و ائمه معصومین (ع) (ساسة العباد شمرده شده اند، می توان چنین استنباط کرد که سیاست، مفهومی اعم از دولت، حکومت و قدرت دارد؛ مفهومی که طبق آن، ساسة العباد بر ائمه معصومین (ع) در هر حال، و حتی در صورت انزوای از قدرت و حکومت صدق می کند. معنای سیاست: واژه سیاست از حیث لغت و کاربردهای مختلف، معانی گوناگونی دارد. از جمله: حکم راندن، اداره کردن امور مملکت، عدالت و داوری. لغت دانان عرب در تبیین معنای کلمه سیاست می نویسند: (ساس الناس سیاسه تولی ریاستهم و قیادتهم)؛ به سیاست قوم خود پرداخت؛ یعنی رهبری و مدیریت آنان را پذیرفت. زعامت و ریاست جمعی را به عهده گرفتن، از مفاد اساسی کلمه سیاست است. در روایتی از امام هشتم ع آمده است: امامت، سیاست است. در زیارت جامعه کبیره، در اوصاف ائمه معصومین (ع آمده است: (السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله... و قادة لامم و اولیأ النعم و عناصر الابرار و دائم الاخیار و ساسة العباد و ارکان البلاد)؛ سلام بر شما، اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت... و پیشوایان امتها و اولیای نعمتها و پایه های نیکوکاران و تکیه گاه خوبان و سیاست کنندگان بندگان خدا و ارکان محکم شهرها... این عبارات، بویژه قادة الامم و ساسة العباد، صریحاً زمامداری و سیاستمداری را از صفات و شئون ائمه معصومین ع می شمارد. امام حسن ع می فرماید: (ندبنا الله السیاسة الامه.) امام صادق ع فرمود: (ان الله عزوجل ادب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال انک لعلی خلق عظیم ثم فوض الیه امر الدین و الامه لیسوس عباده)؛ خداوند پیامبرش را تربیت کرد و خوب تربیت کرد، وقتی که تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: تو دارای اخلاق نیک و عظیمی هستی، سپس امر دین و امت را به پیامبر واگذار کرد، تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد. به همین جهت است که امام خمینی می فرماید: (سیاست در رأس تعلیمات انبیای الهی بوده است. در رساله حقوق امام سجاد ع می خوانیم: (ثم حق سائسک بالملک و کل سائس امام... و اما حق سائسک بالملک فان تطیعه و لا تعصیه.) سائس، یعنی سیاستمدار که در این حدیث با امامت مساوی گرفته شده و اطاعت از وی واجب و فرض است. جایگاه سیاست از دیدگاه حضرت علی (ع: از دیدگاه حضرت علی (ع) نفس حکومت و نظام سیاسی برای جامعه، یک ضرورت قطعی است؛ تا جایی که حاکمیت غیر عادلانه و زمامداری غیر حق، از هرج و مرج و فقدان حکومت، برتر است. با این حال نوع حکومت، آن قدر مهم و اساسی است که اِذا تَغَیَرَ السُلطانُ تَغَیَرَ الزَمانُ. جایگاه سیاست از نظر امام علی (ع) بسیار فراتر و برتر از یک قراداد اجتماعی بین مردم و حکومت است. مبنای اساسی نظام سیاسی از دیدگاه آن بزرگوار، تلاش و مجاهدتی برخاسته از بینش الهی و نظام ارزشی واحدی است و امام و امت آن را از جان و دل پذیرفته اند و ضرورت آن را باور دارند. واقعیت تلخی که در تاریخ جوامع بشری دیده می شود، این است که نظام سیاسی حکومتها، به جز حکومتهایی معدود در مقاطعی محدود، منطبق بر چارچوبهای مطلوب نبوده است. این واقعیت تلخ، بسیاری از متفکران و نخبگان بشری را در امکان استقرار سیاست مطلوب، دچار تردید و یأس ساخته است. اگر از نگاه امام علی (ع) به اولویتهای انسان مؤمن و اساسی ترین خط مشیهای زندگی او بنگریم، معلوم خواهد شد که سیاست و تلاش سیاسی برای کسب قدرت و حکومت، برای مؤمن راستین، هرگز محوری ترین و اساسی ترین آرزو نیست. سیاست به معنای تلاش و تدبیر برای رشد و تعالی فرد و جامعه، بخشی جدا ناشدنی از وظایف و تکالیف دینی هر مسلمان است و هرگز در حاشیه قرار نمی گیرد. در حقیقت آنچه امروز به نام سیاست شناخته می شود، بخشی از معنای جامع و متعالی سیاست علوی است که سمت گیری آن نیز بر آمده از نگاه آن حضرت، به اساسی ترین مسائل و محورهای زندگی انسان است. در نگاه امیرالمؤمنین (ع) که برخاسته از عمق شناخت عالم و آدم و درک حقیقت هستی است، اصول اخلاقی، خاستگاه سیاست و مقوم ارزش آن است، تا جایی که هر گونه تلاش سیاسی خارج از این چارچوب، پیروی از هوا و هوس و زیان و خسران تلقی می شود. در این مجال به برخی از این اصول و مبانی اشاره می شود؛ 1- نگاه زاهدانه و گذرا به دنیا و پرهیز از دنیا دوستی 2- توجه به آخرت و اصالت آن 3- پرهیز از دو چهرگی، دو گونه سخن گفتن، قدرت نمایی و خود برتر بینی 4- پرهیز از شکمبارگی و ستمگری 5- آزمایش دانستن فراز و نشیبهای دنیوی 6- اخلاص در امور 7- رنج خود و راحت مردم 8- پرهیز از نیرنگ. اینها و دهها اصل و فرع اخلاقی و معنوی است که پایه های رفتار سیاسی فرد یا جامعه اسلامی را در چارچوب سیاست علوی تشکیل می دهد و زمینه و انگیزه رعایت اصول سیاست مطلوب را فراهم می سازد. سیاست برخاسته از چنین اصولی از آفات قدرت مصون است و آنچه را در تعریف سیاست از دیدگاه حضرت علی (ع) دیدیم، تحقق می بخشد. از نگاه امیرالمؤمنین (ع) نه تنها حکومت و حکمت، و زمامداری و زهد، با هم تعارضی ندارند، بلکه سیاست مطلوب، جز از راه پیوند بین این امور، محقق نخواهد شد. تنها حاکم حکیم و زمامدار زاهد است که می تواند کاروان بشری را به کمال رهنمون شود، و قدرت را که امروزه گوی بازی نابخردان شده است، به امری مقدس و در خدمت انسانیت، مبدل سازد. طبق این دیدگاه، لَم ینُادِ بِشَیءِ مِثلَ ما نُودِیَ بِالوِلایَهِ، و سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما، و سیاست عالیترین دانشها و والاترین هنرهایی است که اگر به درستی در جامعه ای هدایت نشود، جامعه روی نیکبختی نخواهد دید. اهداف و غایات سیاست: از دیدگاه حضرت علی (ع) غایت اصلی حکومت اسلامی، حفاظت از مردم در ابعاد و جنبه های مختلف آن و خدمت به آنان برای تأمین سعادت دنیوی و اخروی است. آن حضرت انگیزه خود را در پذیرفتن امر حکومت، چنین بیان می دارد؛ (خدایا! تو می دانی که آنچه از جانب ما در پذیرش امر خلافت شد، هرگز برای قدرت طلبی یا زیاده جویی از بهره های دنیوی نبوده، بلکه برای این بوده است که نشانه های دین تو را به جای خود برگردانیم و در شهرهای تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امنیت به سر برند و قوانین و احکام رها شده تو بار دیگر اجرا گردد.) همین غایت در کلام کوتاه آن حضرت در باره نقش حکومت بیان شده است: (السُلطانُ وَزَعهُ اللهِ فی اَرضِه. بر همین اساس، در فرمان مبارک آن حضرت به مالک اشتر بر چهار محور اساسی تأکید شده است و همان گونه که استاد محمد تقی جعفری نیز تصریح می کند، همین چهار محور، اهداف کلان اجرای این فرمان است. هم رفاه و امنیت جامعه اسلامی و هم تعلیم و تربیت و رشد فرهنگی جامعه، در اهداف حکومت علوی مد نظر است. به تعبیر کوتاه و گویای ابن خلدون، غایت حکومت دینی، تأمین مصالح اخروی و دنیوی جامعه است. برای تحقق این غایت، در جای جای کلمات آن حضرت بر اصولی از قبیل حدود الهی، تأمین معیشت محرومان و گرسنگان ،اقامه عدل و احقاق حقوق همگان بخصوص مظلومان و ضعفا، و مساوات کامل در استفاده مسئولین و مدیران جامعه از اموال عمومی تأکید شده است. زیرا به سامان آوردن مردم جامعه و تأمین صلاح و رشد آنان، جز با تحقق این وظایف، حاصل نمی گردد. غایت سیاست در اندیشه علیای علوی، اعلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه مردمان است. این بدان معنا نیست که تأمین معاش و رفاه مردم و آبادانی و رشد اقتصادی جامعه به فراموشی سپرده شود، بلکه در پرتو همین غایت، به بعد مادی زندگی مردمان نیز پرداخته می شود. حکومت در این چارچوب فکری، مردم را برای همراهی و پیروی از خود، و نیز برای تأمین خواستهای حکام نمی خواهد، بلکه آنان را برای خدا می خواهد و غایت امام عادل از بسیج توده های مردم برای همراهی با حکومت، تحقق آرمانهای الهی است؛ آرمانهای مقدسی که محور اصلی آن اعتلای امت است. این نکته بسیار مهم و عمیق، از وجوه مهم تفاوت سیاست الهی با سیاست شیطانی است. سیاست و حکومت در نهج البلاغه منظور حضرت از سیاست چیست؟ آیا حضرت سیاست را دروغگویی ، دغلبازی ، ریا کاری ومواردی مانند اینها که در ذهن بسیاری از ما همان سیاست است و سیاست جز این نیست می دانند. یا اینکه نگاهی آسمانی و مقدس به این موضوع دارند. 1-حضرت سیاست را غیر از حیله گری و نیرنگ می دانند فلذا در خطبه 200 میفرمایند:( سوگند به خدا،معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است ،اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم) حضرت در خطبه فوق عوام فریبی یا همان سیاست دماگوژی را رد میکنند و این امر را برای رسیدن به هدف ناپسند می دانند. حضرت در جملات بالا خود را یک سیاستمدار میداند که معاویه با انجام دغلبازی نمی تواند بر حضرت در سیاستمداری چیره شود چون حضرت به وضوح سیاست را غیر از این می داند. همچنین حضرت اشاره می کنند که دارای توانایی در استفاده از حیله و نیرنگ هستند نه اینکه فاقد این کارایی می باشند و عدم انجام این کارهم، در واقع به علت ناتوانی ایشان است . بارها موقعیتهایی برای حضرت پیش آمد که ایشان می توانستند با دادن یک دروغ و یا حیله ای کوچک به راحتی خلافت را در دست بگیرند یا به زبان امروزه برای رسیدن به هدف وسیله را توجیه کنند. اما حضرت این کار را نکردند زیرا اگر این کار را انجام می دادند، دیگر علی (ع)نبودند. و امروزه هم ما نمی توانستیم به چنین رهبری که ازحق خود میگذرد تا جامعه از هم فرونپاشد افتخار کنیم. حتی اگر این چشم پوشی از حق مانند استخوان در گلو و خار در خشم او را بیازارد. 2- حضرت در کسب قدرت و چه در حفظ آن نیز هیچ ظلمی را روا نمی دارند و همواره تاکید بر این می کنند که حتی حاضر به گرفتن رزق مورچه ای از دهان او نیستند. این بر خلاف نظریات بسیاری از اندیشمندان سیاسی است که زمامدار را در حفظ قدرتش رجوع به خیانت ،ظلم و ستم می دهند. حضرت علی (ع) در جواب اطرافیان خود برای بکار بردن این روشها بر اساس خطبه 126 نهج البلاغه می فرمایند(آیا به من امر می کنید که پیروزی را با ستم بر کسی که زمامدار او شده ام ، به دست آورم ؟) این بر خلاف نظر بعضی از اندیشمندان مانند ماکیاولی است که با دیدن چگونگی دعوت به گفتگو و بعد فریب دادن چند فرمانده جنگی توسط یکی از حاکمان زمان خودش به نام بورجا و قتل آنها ، این نسخه را به حاکمان برای ماندگاری قدرتشان و از میدان به در کردن رقیبان توصیه میکند. 3-موضوع بعد در نهج البلاغه اینست که ببینیم هدف و فلسفه سیاست و حکومت در این کتاب چه چیزبیان شده است ؟ اندیشمندان زیادی پیرامون این موضوع به بحث پرداخته اند مانند توماس هابز که فلسفه تاسیس حکومت را رسیدن به صلح و آرامش می داند . و یا پیروان نظریه اصالت سود مندی که هدف تاسیس دولت را سودمندی و فایده آن در رساندن افراد به لذت می دانند. اما حضرت هدف از سیاست و حکومت را در نهج البلاغه اجرای عدالت ، زعامت ، رهبری و هدایت جامعه و مردم به سوی کمال و نزدیکی به خدا می داند . حضرت در این خطبه منبریه 131چنین می فرمایند:( خدایا تو می دانی که جنگ و در گیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم، و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد) حضرت در این جملات مهمترین اهداف دولت اسلامی را اینچنین بیان می دارند: 1- ارائه ارزش های دینی و حفظ و گسترش آن 2- اصلاح حیات اجتماعی و روابط انسانی 3- تامین امنیت اجتماعی. همچنین این اهداف را می توان در نامه هایی که حضرت به والیان خود در شهرها می نویسند یافت. حضرت علی (ع) طی توصیه ای که در نامه 46 و خطاب به مالک اشتر است اینچنین می فرمایند(.. پر و بالت را برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زور مندان در ستم تو طمع نکنند، و ناتوانان از عدالت تو مایوس نگردند) حضرت بار دیگر درنامه 53 نهج البلاغه به مالک اشتر می فرماید:( دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه ترین، و در عدل فراگیر ترین، و در جلب خشنودی مردم گستر ده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند) این توصیه های حضرت زمانی مطرح شد که به قول ما امروزیها حکومت دموکراتیک و پارلمانی نبود که با این کارها بخواهند رای مردم را بدست آورند بلکه حضرت وظیفه حاکم را در هر حالت و هر شرایطی چیزی جز خدمت به مردم و خشنودی خداوند نمی داند و به فرموده خود حضرت (حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او) حاکم اسلامی به عنوان کسیکه در راس قدرت سیاسی می باشد و طبق نظر حضرت نماینده اجرایی او در زمین باید با بندگان او مدارا کند و عدالت را در حق آنان رعایت کند. 4- ایشان در خطبه 131 بعد از ذکر فلسفه حکومت اسلامی به شرایط رهبر اسلامی اشاره می کنند ومی فرمایند: خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز ، کسی از من جز رسول خدا (ص) پیشی نگرفت، همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمی تواند رهبر مردم باشد، که باستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند. و نه کسی که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل می کند و گروهی را بر گروهی مقدم می دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمی تواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نمی رساند، و آن کس که سنت پیامبر (ص) را ضایع می کند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت می کشاند) امام علی (ع) در بیانات بالا به پاره ای از صفات حاکم اسلامی با ذکر اهمیت داشتن هر صفت اشاره می فرمایند که این صفات به این ترتیب هستند: الف - بخیل نباشد ب - نادان نباشد ج - عادل باشد د - رشوه خوار نباشد ه - پایبند به رعایت سنت پیامبر(ص) باشد. 5-در نهج البلاغه به توصیه هایی نیز بر می خوریم که راهنمای خوبی برای مردم و رهبر حکومت می باشد برای نمونه حضرت در سخنرانی که در صفین فرموده اند و در خطبه 216 نهج البلاغه آمده است به حقوق متقابل مردم و رهبر اشاره می کنند و اداء این حقوق متقابل را باعث اصلاح روزگار و برقراری عدالت برای مردم و تداوم حکومت می دانند و ادامه می دهند اگر این حقوق اداء نشود آنگاه است که ظلم ، ستم و نیرنگ در جامعه زیاد شود. حضرت در این مورد چنین می فرمایند( و در میان حقوق الهی بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است،... و آنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، و راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مایوس می گردد. اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، و راه گسترده سنت پیامبر (ص) متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماریهای دل فراوان شود) حضرت در ادامه این خطبه به برخی از حقوق حاکم بر مردم مانند 1-عدم ستایش های غلو آمیز حاکمان 2- دوری از رفتار ظاهری با حاکم 3- مشورت دادن به حاکم اشاره می کنند. در خطبه 34 نیز پاره ای دیگر از این روابط مردم بر حاکم آمده است:1- حاکم باید خیرخواه مردم باشد. 2- تقسیم عادلانه بیت المال و درآمد های عمومی بین مردم 3- آموزش سواد به مردم برای جلوگیری از رشد بی سوادی 4- وفادار ماندن مردم به بیعت با حاکم 5- اطاعت از حاکم و خودداری از سرپیچی از دستورات حکومتی. حضرت ادای این حقوق را باعث 1- عزت یافتن حق 2- برقراری عدالت 3- مایوس شدن دشمن میدانند ومی فرمایند که اگر این حقوق ادا نشود 1- اتحاد جامعه از بین می رود 2- ستم ونیرنگ در جامعه جای خود را باز می کند 3- سنت پیامبر به فراموشی سپرده می شود و در نتیجه اجرای احکام دین مسکوت می ماند. مطالب بالا قطره ای از کتاب گرانقدرنهج البلاغه است که ما فقط به صورت اجمال نگاهی به آن انداختیم تا بگوییم که نظریات سیاسی هم در اندیشه اسلامی وجود دارد که نمونه آن فرمایشات اول امام شیعیان حضرت علی (ع) است که گوشه ای از آن در نهج البلاغه آمده است. ان شاءالله این مطالب جرقه ای شود تا دیگران به غوص عمیق تری در این دریای بیکران انجام دهند. سیاست در نهج البلاغه در نهج البلاغه چند بار واژه سیاست آمده است . که هر چند بار امام علی ع در برخورد با معاویه آن را به کار برده است . امیر المؤ منین در پاسخ نامه معاویه که در آن دعاوی نادرست و سخنان بیهوده او را گوشزد نموده و به تعبیر سید رضی یکی از نیکونامه هاست فرمودند: و زعمت اءن اءفضل الناس فی الاسلام ........و السائس و المسوس ! و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء، ....... و تعریف طبقاتهم ! هیهات و پنداشتی که برترین انسانها در اسلام فلان کس ، و فلان شخص است ؟ چیزی را آورده ای که اگر اثبات شود هیچ ارتباطی به تو ندارد و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط نمی شود، تو را با انسانهای برتر و غیر برتر، سیاستمدار و غیر سیاستمدار چه کار است ؟ اسیران آزاده و فرزندانشان را چه رسد به امتیازات میان مهاجران نخستین ، و ترتیب درجات ، و شناسایی منزلت و مقام آنان ! هرگز! یعنی تو، معاویه برو به دنبال خودکامگی و خودمحوری ها و سلطه جویی ها و فرصت طلبی ها و حیله گری ها و مکایدهای خود... یعنی ای معاویه ! تو را نرسیده است که مردم را سیاست و هدایت و رهبری کنی ، این امر به تو نیامده است . تو را با سیاست و هدایت و مدیریت مردم چه کار، تو به دنبال خدعه و نیرنگ و فساد خود باش . امام علی ع خطاب به معاویه می گوید: و متی کنتم یا معاویه ساسه الرعیه وولاه امر الامه ؟.........مختلف العلانیه و السریره . معاویه ! از چه زمانی شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بودید؟ نه سابقه درخشانی در دین ، و نه شرافت والایی در خانواده دارید، پناه بخدا می برم از گرفتار شدن به دشمنی های ریشه دار، تو را می ترسانم از اینکه به دنبال آرزوها تلاش کنی ، و آشکار و نهانت یکسان نباشد. در این جا، حضرت علی ع سیاست را به معنای حکمرانی و زمامداری مردم گرفت و فرمود: تو را نرسد که به عنوان حکمران و زمامدار امت اسلام و جامعه اسلامی باشی ، چون نه سابقه خوبی داری و نه لاحقه مثبتی ؛ یعنی کسی باید به امر سیاست مردم بپردازد که سابقه خوب و اخلاق درستی داشته باشد. همچنین در نهج البلاغه آمده است : وسئل ع: ایهما افضل : العدل ، او الجود؟ فقال: العدل یضع الامور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها، و العدل سائس عام ، و الجود عارض خاص ، فالعدل اشرفهما و افضلهما . و درود خدا بر او فرمود: از امام پرسیدند عدل یا بخشش ، کدام یک برتر است عدالت هر چیزی را در جای خود می نهد، در حالی که بخشش آن را از جای خود خارج می سازد، عدالت تدبیر عمومی مردم است ، در حالی که بخشش گروه خاصی را شامل است ، پس عدالت شریف تر و برتر است . نیز امام فرمود: ملاک السیاسه العدل ، الریاسه کالعدل فی السیاسه . جمال السیاسه العدل فی الامره . حضرت در این عبارات ، عدالت و گذاشتن هر چیزی در جامعه در جای خودش و دادن حق هر کسی به آن را سیاست می داند و تدبیری که بر اساس جور و ظلم باشد، را سیاست نمی داند؛ بلکه یک نوع نیرنگ و خدعه می داند. دیر زمانی است که نیرنگ و فریب چنان با سیاست و حکمرانی به هم آمیخته است که تصور جدایی آن دو، حتی موفقیت سیاست بدون نیرنگ و گناه غیر ممکن به نظر می رسد. سیاست ماکیاولی دقیقا به همین معناست ؛ یعنی پادشاه و سیاست مدار نباید خود را پایبند و ملزم به مسائل اخلاقی بکند، برای او دروغ و وعده دروغ اشکال ندارد. سیاست منهای اخلاق . معاویه هم دقیقا از این اصل پیروی می کرد. معاویه پس از صلح ، در سال 40 گفت : من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید، یا روزه بگیرید، یا حج کنید و یا زکات دهید. شما این کارها را می کنید. من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم و به مقصود خود نیز رسیدم . معاویه با این سخن نشان داد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست . اطرافیان و یاران حضرت بارها پیشنهاد کردند برای تحکیم پایه های حکومتش در مقابل ظلم و فساد معاویه و اجرای عدالت ، اشراف و متنفذین را گرامی بدارد یا به برخی از آن ها مال و ثروتی واگذار کند، ولی امام ع به هیچ وجه حاضر به پذیرش این گونه راه ها و سیاست ها نبود. فلذا فرمود: اتامرونی ان اطلب النصر با الجور فیمن ولیت علیه ؟آیا به من امر می کنید که پیروزی را با ستم بر کسی که زمامدار او شده ام ، به دست آورم ؟ حضرت برای اجرای عدالت و اصلاح جامعه ، مرتکب هیچ گونه بی عدالتی و فساد نگردید و فرمود: و الله لا اری اصلاحکم بافساد نفسی ؛ سوگند به خدا! اصلاح شما را با فساد و تباه ساختن خود جایز نمی دانم . سال ها خانه نشین شدن حضرت علی ع فقط به خاطر این بود که امام نمی خواست حتی یک دروغ بگوید. اگر امام همانند دیگران در شورای شش نفره عمر می گفت به سیره شیخین عمل می کنم ، ولی بعدا عمل نمی کرد، هیچ کس او را بازخواست نمی کرد. آن حضرت در طول حکومت فقط کافی بود چند دروغ بگوید و یا به حیله و فریب متوسل شود، اما این کارها را نکرد، نه این که نمی توانست یا نمی دانست یا شرایط اجازه نمی داد. امام یکی از شش نفره دهاه زیرکان عرب بود و همه از زیرکی و پیش بینی های دقیق سیاسی او اطلاع داشتند. شرایط هم کاملا مناسب بود. گذشته از این که خلفای قبل او نیز مرتکب چنین عملی شدند و جامعه هم آن را می پذیرفت و گاهی خود مردم و اطرافیان آن حضرت به وی پیشنهاد کردند که برای موفقیت بیش تر، دست به برخی کارهای نه چندان غیر اخلاقی بزند، ولی امام امتناع کرد و فرمود: آیا به من دستور می دهید که با ستم پیروزی را به دست آورم . امام می فرماید: بئس السیاسه الجور بدترین نوع سیاست ، ظلم و جور است . اگر علی ع این کار را می کرد، دیگر علی ع نبود، دیگر به عنوان اسوه و الگوی عدل ، سیاست و حکومت نبود، می شد مثل سایر حاکمانی که در طول تاریخ آمدند و ظلم و ستم کردند و رفتند. آن چیزی که علی ع را از سایر حاکمان متمایز می کند، همین سیاست و شیوه است . عده ای در همان زمان گفتند که معاویه زیرک تر و سیاست مدارتر است . شاید الان هم عده ای بگویند که معاویه سیاست مدارتر از علی ع بوده و علی برای تحکیم و تثبیت حکومت باید چنین و چنان می کرد. علی ع به این توهم پاسخ می دهد و می فرماید: و الله ما معاویه بادهی منی ، ولکنه یغدر و یفجر. ......... و لا استغمز بالشدیده .سوگند بخدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست ، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است ، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم ، ولی هر نیرنگی گناه ، و هر گناهی نوعی کفر و انکار است ، روز رستاخیز در دست هر حیله گری پرچمی است که با آن شناخته می شود. بخدا سوگند! من با فریبکاری غافلگیر نمی شوم ، و با سخت گیری ناتوان نخواهم شد. علی ع تصریح می کند: آنچه که معاویه دارد، سیاست نیست ، بلکه شیطنت است ، سیاست نیست ؛ بلکه مکر و خدعه و نیرنگ است . همین اشتباه در طول تاریخ همواره وجود داشت که سیاست را مساوی نیرنگ و دروغ می دانستند. در حکایتی که از امام قبلا نقل کردیم : وقتی که رئیس سازمان امنیت به امام گفت : آقا سیاست عبارت از دروغ گویی است ، عبارت از خدعه است ، عبارت از فریب است ، عبارت از پدرسوختگی است . این را بگذارید برای ما. من به او گفتم : این سیاست مال شماست ، البته این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد. این سیاست شیطانی است . امام علی ع در تعریف سیاست به خدعه و دروغ و نیرنگ ، می فرماید: این سیاست ، شیطانی است ؛ یعنی سیاست معاویه ، سیاست شیطانی بود. سیاست علی ع، سیاست اسلامی و سیاست دینی بود. هدف از سیاست دینی که در سراسر نهج البلاغه جلوه های آن را می بینیم ، اجرای عدالت ، زعامت و رهبری و هدایت جامعه و مردم به سوی کمال و نزدیکی به خداست و همین سیاست دینی را علی ع در نامه هایی که به حاکمان و والیان می نویسد، تعلیم می دهد و آن ها را به رعایت و اجرای آن توصیه می کند. جامع ترین توصیف امام علی ع از سیاست دینی را در نامه ای که آن حضرت برای والی مصر، مالک اشتر می نویسد، که زمامداران و حکمرانان جوامع اسلامی باید آن را مورد توجه قرار بدهند. از آن جایی که موضوع علم سیاست و یا حداقل یکی از مهم ترین موضوع علم سیاست حکومت می باشد، مفهوم حکومت معنای لغوی حکومت عبارت است از: فرمان دادن ، امر کردن ، فرمانروایی ، سلطنت ، پادشاهی ، داوری و قضاوت . حکومت و دولت در کاربرد کهن و نوین خود، به معانی متعددی به کار رفته اند که در برخی از آن ها مرادف یک دیگر و در برخی از موارد متفاوت با یک دیگرند. دولت در اصطلاح مدرن آن ، عبارت از اجتماع انسان هایی است که در سرزمین خاصی سکونت کرده اند و دارای حکومتی هستند که بر آن ها اعمال حکومت می کنند. بر اساس این تعریف ، دولت در معنای وسیع کلمه ، دارای چهار رکن اساسی است : قلمرو و یا سرزمین ، جمعیت یا ملت ، حکومت (سه قوه ) و حاکمیت . بنابراین ، تعریف حکومت مرادف با دولت نیست ؛ بلکه یکی از عناصر چهارگانه آن است ، اما اگر دولت را قدرت سیاسی سازمان یافته ای که امر و نهی می کند، تعریف کنیم ، مرادف با حکومت می شود. بر طبق این تعریف ، دولت به معنای قوه مجریه کشور و هیاءت دولت که وظیفه اجرای قانون را بر عهده دارد، نیست ؛ بلکه به مفهوم هیاءت حاکمه ای است که مجموعه سازمان ها و نهادهای قدرت را شامل می شود، بنابراین ، این معنا را از حکومت و دولت مقصود ماست که سه جنبه متمایز و در عین حال ، مرتبط به هم دارد: 1) حکومت و دولت صاحب اقتدار است و امر و نهی می کند و فرمان می راند. این آمریت و اقتدار ویژگی تفکیک ناپذیر همه شکل های حکومت و دولت است . 2) حکومت اعمال قدرت می کند؛ یعنی وظایفی را بر عهده می گیرد و در سطح جامعه و در برابر دیگر حکومت ها، دارای کارکرد است . 3) حکومت دارای سازمان و ساختار است ؛ یعنی ارگان ها و نهادهایی برای اعمال حاکمیت خویش دارد. بنابراین ، حکومت قدرتی سیاسی است که امر و نهی می کند، قانون گذاری و سیاست گذاری و اجرا را بر عهده دارد و مسؤولیت قضاوت و داوری و برقراری نظم و امنیت را بر دوش می کشد. البته معانی و تعاریف دیگری هم برای حکومت شده است که نزدیک به هم هستند. مفهوم حکومت در نهج البلاغه و اندیشه و سیره علی ع به مفهوم مدیریت ، هدایت ، محبت ، مشارکت و خدمت به مردم است . این مفهوم به زیبایی تمام در سخن و عمل علی ع جلوه یافته است . آن حضرت تلاش کرد تا مفهوم بدی که از حکومت در اذهان باقی مانده بود، را از بین ببرد و مفهوم درست و حقیقی آن را محقق سازد. امام علی ع در نامه ای که به اشعث بن قیس ، استاندار آذربایجان نوشته است ، مفهوم درست و انسانی حکومت را مطرح می کند. اشعث بن قیس پیش از حکومت امام ع ، در دوران خلیفه سوم به استانداری آذربایجان منصوب شده بود و حکومت را آن گونه می فهمید که فهم رایج عصر خلیفه سوم بود؛ یعنی تسلط، تجبر، خودمحوری و خودکامگی . امام علی ع پس از مدتی کوتاه او را از استانداری آذربایجان عزل نمود. امام علی ع به اشعث بن قیس فرمود:و ان عملک لیس لک .....و لاتک لک ، والسلام . همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنی ، تو حق نداری نسبت به رعیت استبداد ورزی ، و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی ، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است ، و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری ، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم ، با درود. حضرت علی ع این برداشت که حکومت طعمه ای در اختیار زمامداران است که هرگونه بخواهند می توانند عمل کنند، را نفی می کند و نقطه مقابل چنین برداشتی را اثبات می کند؛ یعنی حکومت مسؤ ولیت و امانتی است که بر گردن زمامداران است و حکومت باید پاسخگو باشد و برای اقدامات خود حجت روشن داشته باشد. حاکمان در واقع ، خزانه داران و وکیلان مردمند؛ حضرت علی ع فرمود: ان السلطان لا مین الله فی الارض و مقیم العدل فی البلاد و العباد و وزعته فی الارض ؛ همانا زمامدار، امین خدا در زمین ، برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیری از فساد و گناه در میان مردم است .اگر کسی چنین تفکری داشته باشد که حکومت یعنی تسلط، تجبر و استبداد به راءی ، این امر باعث فساد دل و خرابی دین و دگرگونی حکومت می شود. علی ع در نهج البلاغه می فرماید: و لا تقولن انی مومر امر فاطاع فان ذلک ادغال فی القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر... ؛ مبادا بگویی من اکنون بر آنان مسلطم ، فرمان دادن از من است و از آنان اطاعت کردن ، که عین راه یافتن فساد در دل و خرابی در دین و نزدیک شدن تغییر و تحول (در قدرت ) است .فهم خودکامانه و سلطه گرانه از حکومت ، انسان را به تندی ، سرکشی ، غرور و تکبر می کشاند. همین که انسان تصور کند که بر دیگران مسلط است و از او فرمان دادن است و از دیگران بی چون و چرا فرمان بردن ، از مرتبه انسانی بیرون می شود و خرد و عقل خود را از دست خواهد داد. علی ع در نامه اش به مالک اشتر چنین می فرماید: و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ........و یفی ء الیک بما عزب عنک من عقلک ! و اگر با مقام و قدرتی که داری ، دچار تکبر یا خود بزرگ بینی شدی به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات می دهد، و تند روی تو را فرو می نشاند، و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند...... و رجلا و فرسانا . تاج تواضع و فروتنی را بر سر نهید و تکبر و خودپسندی را زیر پا بگذارید و حلقه های زنجیر خود بزرگ بینی را از گردن باز کنید، و تواضع و فروتنی را سنگر میان خود و شیطان و لشکریانش قرار دهید، زیرا شیطان از هر گروهی لشکریان و یارانی سواره و پیاده دارد. حضرت علی ع تفکر سلطه گرانه ، درنده خویانه و خودکامگی را نفی می کند و حاکمان را دعوت به محبت و مهربانی می کند: و اشعر قلبک الرحمه للرعیه ........ و ترضی ان یعطیک الله من عفوه و صفحه . مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده ، و با همه دوست و مهربان باش ، مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی ، زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می باشند، اگر گناهی از آنان سر می زند، یا علتهایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته و ناخواسته ، اشتباهی مرتکب می گردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. یعنی فهم سلطه گرانه و خودکامانه از حکومت انسان را تا جانوری درنده خوی تنزل می دهد و باعث می شود که کرامت و عزت انسان ها و حریم آن ها شکسته شود. در نهج البلاغه ، در منطق این کتاب شریف ، امام و حکمران ، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤ ول در برابر آن ها است . از این دو حکمران و مردم اگر بناست یکی برای دیگری باشد، این حکمران است که برای توده مردم است نه توده مردم برای حکمران . امیر المؤ منین در بیان دیگری ، مفهوم حقیقی حکومت را پاسداری از حرمت ، حقوق و آزادی های مردم می داند. السلطان وزعه الله فی ارضه ؛ حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او. بنابراین ، در اندیشه سیاسی امام علی ع در مفهوم حکومت هیچ نشانه ای از تسلط، تجبر و خودکامگی نیست و اگر زمامداران خود را مسلط بر مردمان ببینند و احساس ‌ کنند که بر هر تصمیمی و بر هر عملی مجازند، بی گمان به خودکامگی و سلطه گری کشیده می شوند؛ بلکه مفهوم حکومت مدیریت ، امانتداری ، خدمتگزاری و مهرورزی و هدایت مسؤولیت و پاسداری از حقوق و آزادی های مردم می باشد. ولایت امیرالمومنین(ع)، عصاره رسالت انبیاءالهی موضوع سخن ولایت علی بن أبی طالب (ع) از منظر قرآن و نهج البلاغه بود،آنچه در طی این چند جلسه به عرضتان رسید این بود که ولایت علی بن أبی طالب از نظر قرآن کریم پایه کمال دین و تمام نعمت خدا و مایه پذیرش اسلام است؛ یعنی اسلام خدا پسند که رضیت لکم السلام دیناً (1)، اسلامی است که به رهبری علی بن أبیطالب (ع) اداره شود و همچنین ولایت آن حضرت از منظر خود آن حضرت طبق خطبه های نهج البلاغه این است که ولایت آن حضرت به منزله قطب آسیای مکتب است (2). مکتب اگر بخواهد پویا و متحرّک و ثمر بخش باشد، باید در محور علوی بگردد و گرنه یک مکتب ایستا و راکد و جامد است؛ از آسیای ایستا آرد به دست نمی آید، از مکتب ایستا مطلبی عائد کسی نمی شود ! این مکتب پویاست که ثمر بخش است، نظیر آسیای متحرّک و پوینده است که مثمر است. باز روشن شد که بشر یک گزارش علمی دارد و یک گرایش عملی. از نظر گزارش علمی باید از مرحله حسّ و تجربه کمک بگیرد، در یک محدوده نماند؛ خیال و وهم را هم تعدیل کند، نه تعطیل؛ آنگاه همه مجاری ادراکی خود را در تحت نظر عقل نظری، یعنی برهان عقلی اداره کند تا شاید به بارگاه شهود قلبی راه یابد؛ این بخش گزارش و دانش او. در بخش های عملی، مسأله جاذبه و دافعه، غضب و شهوت را باید تعدیل کند و نه تعطیل؛ وقتی تعدیل شدند، همین جاذبه و دافعه، همین شهوت و غضب به صورت ارادت و کراهت تربیت شده، محبت و عداوت تربیت شده و سرانجام به صورت تولّی و تبرّی تکامل یافته ظهور می کند. وقتی این جاذبه و دافعه را، این شهوت و غضب را، این جذب و دفع را کسی تربیت کند، تعدیل کند، هدایت کند؛ هم ارادت و کراهت حساب خاص خود را پیدا می کند، هم محبت و عداوت با جایگاه خود آشنا می شود و هم به بارگاه منیع تولّی و تبرّی می رسد که تولّی و تبرّی جزء امور رسمی دین ماست. آنگاه تمام مجاری تحریکی در تحت هدایت عقل عملی که ب ه یعبد الرّحمن و یکتسب الج نان (3) عمل می کند. انبیاء عموماً و وجود مبارک رسول اکرم (ص) خصوصاً؛ رسالت اصلی آنها تعدیل این دو جناح و گزارش و گرایش است. یعنی طوری انسان ها را تربیت کنند که اینها خوب بفهمد در بخش دانش اوّلاً؛ و خوب تصمیم بگیرند در بخش گرایش ثانیاً. انسانی که خوب نفهمد، یا بفهمند ولی عالم بی عمل باشد؛ به مقصد نمی رسد، لذا قرآن کریم هدف والای رسالت انبیاء را تعلیم کتاب و حکمت از یک سو، تزکیه نفوس از سوی دیگر بیان کرد تا جامعه خوب بفهمد در بخش جزم، و خوب تصمیم بگیرد در مرحله عزم. ولایت علوی، مدار حرکت علمی و عملی انسان ها وجود مبارک امیر المؤمنین ولایت خود را عصاره رسالت همه انبیای الهی می داند؛ می فرماید: ما آمدیم که هم مسائل علمی شما را تنظیم کنیم، هم مسائل عملی شما را ! شما اگر بخواهید در بخش های علمی حرکت کنید، ولایت ما قطب آسیای علوم است و اگر بخواهید در مسائل اخلاقی، فضائل نفسانی حرکت کنید، ولایت ما قطب آسیای اعمال است. هم در علوم، هم در اعمال باید بر مدار یک محور حرکت کرد. گاهی می فرماید: سلون ی قبل ان تفق دون ی فنّی ب طرق السّماء اعلم م نّی ب طرق الأرض(4)؛ هر چه می خواهید از ما بپرسید، ما راههای آسمان را بهتر از راه زمین بلدیم؛ ما راههای ماوراء طبیعت را بهتر از راههای طبیعت بلدیم، ما راههائی که مربوط به درمان و بیماری روح است بهتر از راههای مربوط به بیماری و درمان جسد بلدیم!سرّش آن است که انسان کامل،مظهر ذات أقدس له است. خدای سبحان که به جمیع ذرّات، آگاه و عالم است که: لا یعزب عنه م ثقال ذرّه ف ی الأرض و لا ف ی السّماء (5)؛ وقتی از قلمرو علم خود خبر می دهد، همیشه غیب را بر شهادت مقدّم می دارد؛ می فرماید: عال م الغ یب و الشّهاده (6)، نفرمود: عال م الشّهاده و الغ یب ! زیرا جهان غیب معلوم تر است، به علم نزدیک تر است، بهتر از جهان شهادت به علم می آید؛ جهان شهادت پراکنده است. تا این کثرت را به وحدت منتقل نکنیم، تا این تفریق را به جمع هدایت نکنیم؛ تحت علم نمی آید ! آنچه که علم است، به ماوراء طبیعت تعلّق می گیرد، یک امر مجرّد است که ذاتاً معلوم است،لذا فرمود: ما راههای آسمان، یعنی راههای ارواح، راههای غیوب، راههای ماوراء طبیعت را بهتر از راههای طبیعت آشنائیم؛ گرچه همه اینها معلوم و مشهود ماست ! انسان کامل، رهائی بخش انسان ها از جهل علمی و جهالت عملی آنگاه به ما فرمود: انبیاء که آمدند، مردم را از جهل علمی رهاندند، عالم کردند؛ از جهالت عملی رهائی بخشیدند، عاقل کردند. این کار که در بخشی از خطبه های نهج البلاغه آمده است، فرمود: فهداهم ب ه م ن الجهال ه و انقذهم م ن الضّلال ه(7)، این مضمون در بعضی از خطبه های نهج البلاغه هست که ذات أقدس له به وسیله رسول اکرم هم علوم جامعه را تأمین کرد، آنها را از جهل و نادانی نجات بخشید و هم هدایت آنها را بیمه کرد، از ضلالت نجات داد و اگر در زیارت أربعین سالار شهیدان، حسین بن علی بن أبی طالب (علیهما السّلام) می خوانیم که: بذلوا مهجته ف یه ل یستنق ذ ع بادک م ن الجهاله و ح یره الضّلال ه (8)، همین است. یعنی حسین بن علی خون جگرش را داد، برای همین دو جهت که مردم را عالم کند اوّلاً؛ بعد عالم را عاقل کند، ثانیاً. تا گزارش علمی اینها برهانی باشد اوّلاً؛ عزم و اراده اینها بر اساس عقل عملی باشد ثانیاً؛ خوب بفهمند و خوب تصمیم بگیرند؛ برای همین دو چیز حسین بن علی شربت شهادت نوشید. راه تجلّی جلوه الهی در آینه جان انسان در این خطبه نهج البلاغه که الآن به عرضتان می رسد، وجود مبارک حضرت امیر (ع) اوّل بهترین راه شناخت را بازگو کرد، بعد فرمود: حالا که معلوم شد که راه شناخت چیست، من به شما این مژده را می دهم که چیزی هست که شما آن را بشناسید؛ وقتی چشمتان و عینکتان و آینه تان و دیدتان شفاف شد، آنگاه من به شما می گویم کجا را نگاه کنید. اوّل باید انسان یک آینه شفافی داشته باشد، بعد بفهمد این آینه را به کدام سمت نگه بدارد ! قلب جوان یک آینه شفافی است، امّا اگر کسی او را هدایت نکند که این آینه را به کدام سمت نگه دار، چه خواهد شد ؟ اگر کسی آن آینه را به طرف ستاره های آسمان نگه داشت، به طرف شمس و قمر نگه داشت، به طرف باغ و راغ نگه داشت؛ بالأخره یا عکس ستاره سپهر در آن می تابد، یا گلها و رنگ های گوناگون گلها در چهره آینه شفاف می تابد. ولی اگر همین آینه به دست این جوان به باغ وحش رفت، به طرف گرگ و گراز و امثال ذلک نگه داشت؛ بالأخره همین آینه است که گرگ را نشان می دهد، همین آینه است که مار و عقرب را نشان می دهد. شفاف بودن، آینه بودن، صاف بودن یک طرف قضیه است؛ آدم باید بداند به کدام سمت نگه دارد تا چه کالائی در آن بتابد و چه مطلبی در آن جلوه کند ! گاهی انسان با همین گراز و گرگ مرتبط می شود؛ وقتی آینه را به سمت های دیگر داشت، همین است ! مشاهده محبوب پس از شکستن آینه جان رهبران الهی لازم است که به آدم این هشدار را بدهند که آینه شو تا بردت سوی دوست (9)، کوی دوست. این اشعاری که در کتیبه های این حسینیه هدایت نوشته شده، مال مرحوم استاد حکیم الهی قمشه ای (ره) است که با یک نذری که کردند در نغمه حسینی، این اشعار را سروده اند که بخشی از این اشعار خیلی پر محتواتر و عمیق تر از اشعار مرحوم محتشم کاشانی است. آن بخش هائی که وجود مبارک سیّدالشهداء (ع) می خواهد از روی اسب بیفتد به قتلگاه، در آخرین لحظه؛ خیلی اشعار بلندی دارد که چون آینه بشکست و رخ یار دید (10). گاهی انسان در تمام مدّت عمر آینه است و می داند که این آینه را به کدام سمت نگه بدارد ! وقتی که فهمید این آینه را باید به طرف آفتاب نگه داشت، همیشه دستش رو به آفتاب است ! آن قدر در تمام مدّت عمر این آینه دل را به طرف آفتاب نگه می دارد تا لحظه شهادت فرا می رسد. لحظه شهادت به منزله لحظه شکستن این آینه است. وقتی این آینه می شکند، دیگر شهید خود شمس را می بیند؛ تا کنون عکس شمس را در چهره آینه می دید، الآن خود شمس را می بیند؛ آینه بشکست و رخ یار دید. تا کنون محبوب را در آینه دل می دید، الآن محبوب را بدون آینه می نگرد. راه معرفت و بهره مندی از رهبران الهی وجود مبارک حضرت امیر می فرماید: اوّلاً راه شناخت را من به شما نشان بدهم، بعد بگویم: هدف کجاست و چه را ببینید: ا نّ ابصر الابصار ما نفذ ف ی الخ یر طرفه و ا نّ اسمع الاسماع ما وع ی التّذکیر لق ب له (11)؛ فرمود: بالاترین دید و بهترین دید آن است که انسان درون بین باشد؛ نه تنها ظاهر، بلکه درون را هم بنگرد. تیر دیدش به درون خیر برسد، نافذ باشد و گوشش هم شنوای مواعظ و نصایح باشد. تنها معبر نباشد، بلکه ظرف باشد، و عاء باشد، حرف ها را بپذیرد. آنگاه فرمود: ایّها النّاس ا ستصب حوا م ن شعله م صباح واع ظ متّع ظ و امتاحوا م ن صفو ع ین قد روّ قت م ن الکدر(12). فرمود: مردم ! از شعله نور بخش آن واعظی که خودش متّعظ است، عالم با عمل است، عالم عادل است،شعله نور بگیرید، آینه تان را به آن سمت نگه بدارید. ظرف سالم فقط برای آب زلال سودمند است و گرنه سلامت ظرف چه اثری دارد ؟! اینکه می گویند: دل باید سالم باشد، قلب باید سالم باشد؛ این سخنی است حق، امّا این نیمی از قضیه است ! ظرف سالم برای مظروف سالم است و گرنه ظرف،سالم باشد و خالی باشد، اماچیزی درون آن نباشد سودی ندارد ! اینکه می گویند در عرض ارادت ها بگوئیم: السّلام علیکم و رحمه الله؛ یعنی اوّل سلامت دل را مسألت می کنیم. یعنی آینه جان شما شفاف باشد برای نشان دادن، ظرف دل شما شکسته نباشد، ترک گرفته نباشد، سالم باشد برای پذیرش کالا و مظروف ! وقتی قلب سالم شد، رحمت خدا در ای
عنوان سوال:

بهترین خطبه های سیاسی در نهج البلاغه کدام ها هستند؟


پاسخ:

بهترین خطبه های سیاسی در نهج البلاغه کدام ها هستند؟
دانشجوی محترم ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم . کتاب گرانقدر (نهج البلاغه) یکی از پر ارزش ترین منابع جهان اسلام است که نه تنها برای شیعیان بلکه برای کل جهان اسلام حاوی درس ها و آموزه های فراوانی می باشد . در این کتاب شریف که حاوی دیدگاه های حضرت امام علی ع می باشد موضوعات مختلفی اعم از اعتقادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و ... به چشم می خورد و با توجه به اینکه عمده این دیدگاه ها مربوط به طول دوران حکومت امام علی ع می باشد مباحث سیاسی به وفور در آن یافت می شود تا جایی که مطالعه جامع و کامل آن درس های سیاسی فراوانی را در اختیار محققان سیاست اسلامی قرار می دهد.، در این میان خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار آن حضرت در نهج البلاغه گاه به صورت کامل رنگ و بوی سیاسی داشته و گاه در خلال خطبه هایی که موضوعات متنوعی را شامل می شود مباحث سیاسی نیز طرح شده است. از این روی برای دریافت دیدگاه های امام علی ع در مورد سیاست بهترین راهکار این است که از مجموع خطبه ها ، نامه ها و کلمات قصار آن حضرت مدد گرفته شود. به همین منظور در ادامه متنی را خدمت شما تقدیم می کنیم که دیدگاه های سیاسی امام علی ع را در مورد موضوعات مختلف سیاسی از دل این کتاب شریف استخراج نموده است، البته پیش از آن با توجه به اینکه از ما بهترین خطبه سیاسی نهج البلاغه از منظر خودمان را پرسیده بودید به شما توصیه می کنیم خطبه 192 نهج البلاغه را که مشهور به خطبه قاصعه می باشد و در آن مباحث اعتقادی ، سیاسی ،اجتماعی ، تاریخی و اخلاقی مطرح شده است مطالعه نمایید، چنانکه در میان نامه های آن حضرت ، بی شک نامه 53 نهج البلاغه بهترین متن سیاسی قابل استفاده می باشد که به دلیل اهمیت محتوا و عظمتش در سازمان ملل متحد نیز به ثبت رسیده است: حکومت و سیاست در نهج البلاغه دیدگاه امام علی (ع) در ارتباط با سیاست نهج البلاغه، کتاب سیاست و حکومت، ارشاد و آموزش، تشویق و تنبیه، برهان و بصیرت است. مروری بر اصول، ارزشها و احکام اسلامی با استناد به منابع اصیل و انکار ناپذیر آن، آمیختگی اسلام را با مقوله سیاست برای هر پژوهشگری آشکار می سازد و تردیدی در این باره باقی نمی گذارد. جهان بینی اسلامی، بی تردید، شامل عنصر سیاست است. در این میان امیرالمؤمنین (ع) که مفسر و سخنگوی اسلام ناب، قرآن ناطق و وارث علم محمدی (ص) است، مرجع علمی و منبع محکم قابل اعتمادی برای استنباط اصول و مبانی دیدگاه اسلام در باره سیاست است. خطبه ها، نامه ها و کلمات فراوانی از آن حضرت وجود دارد که موضوع اصلی یا فرعی آن مقوله سیاست است. استاد محمد تقی جعفری، به درستی بر این نکته تأکید می کند که بر مبنای این تعریف، سیاست یکی از واجبترین عبادات و وظایف انسانهایی است که شرایط آن را دارند. امام علی (ع) در بحث از سیاست، چارچوب و مبانی سیاست مطلوب را در نظر دارد و با توجه به اینکه در کلام آن حضرت، سیاست، مترادف با ولایت به کار رفته است، و ائمه معصومین (ع) (ساسة العباد شمرده شده اند، می توان چنین استنباط کرد که سیاست، مفهومی اعم از دولت، حکومت و قدرت دارد؛ مفهومی که طبق آن، ساسة العباد بر ائمه معصومین (ع) در هر حال، و حتی در صورت انزوای از قدرت و حکومت صدق می کند. معنای سیاست: واژه سیاست از حیث لغت و کاربردهای مختلف، معانی گوناگونی دارد. از جمله: حکم راندن، اداره کردن امور مملکت، عدالت و داوری. لغت دانان عرب در تبیین معنای کلمه سیاست می نویسند: (ساس الناس سیاسه تولی ریاستهم و قیادتهم)؛ به سیاست قوم خود پرداخت؛ یعنی رهبری و مدیریت آنان را پذیرفت. زعامت و ریاست جمعی را به عهده گرفتن، از مفاد اساسی کلمه سیاست است. در روایتی از امام هشتم ع آمده است: امامت، سیاست است. در زیارت جامعه کبیره، در اوصاف ائمه معصومین (ع آمده است: (السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله... و قادة لامم و اولیأ النعم و عناصر الابرار و دائم الاخیار و ساسة العباد و ارکان البلاد)؛ سلام بر شما، اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت... و پیشوایان امتها و اولیای نعمتها و پایه های نیکوکاران و تکیه گاه خوبان و سیاست کنندگان بندگان خدا و ارکان محکم شهرها... این عبارات، بویژه قادة الامم و ساسة العباد، صریحاً زمامداری و سیاستمداری را از صفات و شئون ائمه معصومین ع می شمارد. امام حسن ع می فرماید: (ندبنا الله السیاسة الامه.) امام صادق ع فرمود: (ان الله عزوجل ادب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال انک لعلی خلق عظیم ثم فوض الیه امر الدین و الامه لیسوس عباده)؛ خداوند پیامبرش را تربیت کرد و خوب تربیت کرد، وقتی که تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: تو دارای اخلاق نیک و عظیمی هستی، سپس امر دین و امت را به پیامبر واگذار کرد، تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد. به همین جهت است که امام خمینی می فرماید: (سیاست در رأس تعلیمات انبیای الهی بوده است. در رساله حقوق امام سجاد ع می خوانیم: (ثم حق سائسک بالملک و کل سائس امام... و اما حق سائسک بالملک فان تطیعه و لا تعصیه.) سائس، یعنی سیاستمدار که در این حدیث با امامت مساوی گرفته شده و اطاعت از وی واجب و فرض است. جایگاه سیاست از دیدگاه حضرت علی (ع: از دیدگاه حضرت علی (ع) نفس حکومت و نظام سیاسی برای جامعه، یک ضرورت قطعی است؛ تا جایی که حاکمیت غیر عادلانه و زمامداری غیر حق، از هرج و مرج و فقدان حکومت، برتر است. با این حال نوع حکومت، آن قدر مهم و اساسی است که اِذا تَغَیَرَ السُلطانُ تَغَیَرَ الزَمانُ. جایگاه سیاست از نظر امام علی (ع) بسیار فراتر و برتر از یک قراداد اجتماعی بین مردم و حکومت است. مبنای اساسی نظام سیاسی از دیدگاه آن بزرگوار، تلاش و مجاهدتی برخاسته از بینش الهی و نظام ارزشی واحدی است و امام و امت آن را از جان و دل پذیرفته اند و ضرورت آن را باور دارند. واقعیت تلخی که در تاریخ جوامع بشری دیده می شود، این است که نظام سیاسی حکومتها، به جز حکومتهایی معدود در مقاطعی محدود، منطبق بر چارچوبهای مطلوب نبوده است. این واقعیت تلخ، بسیاری از متفکران و نخبگان بشری را در امکان استقرار سیاست مطلوب، دچار تردید و یأس ساخته است. اگر از نگاه امام علی (ع) به اولویتهای انسان مؤمن و اساسی ترین خط مشیهای زندگی او بنگریم، معلوم خواهد شد که سیاست و تلاش سیاسی برای کسب قدرت و حکومت، برای مؤمن راستین، هرگز محوری ترین و اساسی ترین آرزو نیست. سیاست به معنای تلاش و تدبیر برای رشد و تعالی فرد و جامعه، بخشی جدا ناشدنی از وظایف و تکالیف دینی هر مسلمان است و هرگز در حاشیه قرار نمی گیرد. در حقیقت آنچه امروز به نام سیاست شناخته می شود، بخشی از معنای جامع و متعالی سیاست علوی است که سمت گیری آن نیز بر آمده از نگاه آن حضرت، به اساسی ترین مسائل و محورهای زندگی انسان است. در نگاه امیرالمؤمنین (ع) که برخاسته از عمق شناخت عالم و آدم و درک حقیقت هستی است، اصول اخلاقی، خاستگاه سیاست و مقوم ارزش آن است، تا جایی که هر گونه تلاش سیاسی خارج از این چارچوب، پیروی از هوا و هوس و زیان و خسران تلقی می شود. در این مجال به برخی از این اصول و مبانی اشاره می شود؛ 1- نگاه زاهدانه و گذرا به دنیا و پرهیز از دنیا دوستی 2- توجه به آخرت و اصالت آن 3- پرهیز از دو چهرگی، دو گونه سخن گفتن، قدرت نمایی و خود برتر بینی 4- پرهیز از شکمبارگی و ستمگری 5- آزمایش دانستن فراز و نشیبهای دنیوی 6- اخلاص در امور 7- رنج خود و راحت مردم 8- پرهیز از نیرنگ. اینها و دهها اصل و فرع اخلاقی و معنوی است که پایه های رفتار سیاسی فرد یا جامعه اسلامی را در چارچوب سیاست علوی تشکیل می دهد و زمینه و انگیزه رعایت اصول سیاست مطلوب را فراهم می سازد. سیاست برخاسته از چنین اصولی از آفات قدرت مصون است و آنچه را در تعریف سیاست از دیدگاه حضرت علی (ع) دیدیم، تحقق می بخشد. از نگاه امیرالمؤمنین (ع) نه تنها حکومت و حکمت، و زمامداری و زهد، با هم تعارضی ندارند، بلکه سیاست مطلوب، جز از راه پیوند بین این امور، محقق نخواهد شد. تنها حاکم حکیم و زمامدار زاهد است که می تواند کاروان بشری را به کمال رهنمون شود، و قدرت را که امروزه گوی بازی نابخردان شده است، به امری مقدس و در خدمت انسانیت، مبدل سازد. طبق این دیدگاه، لَم ینُادِ بِشَیءِ مِثلَ ما نُودِیَ بِالوِلایَهِ، و سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما، و سیاست عالیترین دانشها و والاترین هنرهایی است که اگر به درستی در جامعه ای هدایت نشود، جامعه روی نیکبختی نخواهد دید. اهداف و غایات سیاست: از دیدگاه حضرت علی (ع) غایت اصلی حکومت اسلامی، حفاظت از مردم در ابعاد و جنبه های مختلف آن و خدمت به آنان برای تأمین سعادت دنیوی و اخروی است. آن حضرت انگیزه خود را در پذیرفتن امر حکومت، چنین بیان می دارد؛ (خدایا! تو می دانی که آنچه از جانب ما در پذیرش امر خلافت شد، هرگز برای قدرت طلبی یا زیاده جویی از بهره های دنیوی نبوده، بلکه برای این بوده است که نشانه های دین تو را به جای خود برگردانیم و در شهرهای تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امنیت به سر برند و قوانین و احکام رها شده تو بار دیگر اجرا گردد.) همین غایت در کلام کوتاه آن حضرت در باره نقش حکومت بیان شده است: (السُلطانُ وَزَعهُ اللهِ فی اَرضِه. بر همین اساس، در فرمان مبارک آن حضرت به مالک اشتر بر چهار محور اساسی تأکید شده است و همان گونه که استاد محمد تقی جعفری نیز تصریح می کند، همین چهار محور، اهداف کلان اجرای این فرمان است. هم رفاه و امنیت جامعه اسلامی و هم تعلیم و تربیت و رشد فرهنگی جامعه، در اهداف حکومت علوی مد نظر است. به تعبیر کوتاه و گویای ابن خلدون، غایت حکومت دینی، تأمین مصالح اخروی و دنیوی جامعه است. برای تحقق این غایت، در جای جای کلمات آن حضرت بر اصولی از قبیل حدود الهی، تأمین معیشت محرومان و گرسنگان ،اقامه عدل و احقاق حقوق همگان بخصوص مظلومان و ضعفا، و مساوات کامل در استفاده مسئولین و مدیران جامعه از اموال عمومی تأکید شده است. زیرا به سامان آوردن مردم جامعه و تأمین صلاح و رشد آنان، جز با تحقق این وظایف، حاصل نمی گردد. غایت سیاست در اندیشه علیای علوی، اعلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه مردمان است. این بدان معنا نیست که تأمین معاش و رفاه مردم و آبادانی و رشد اقتصادی جامعه به فراموشی سپرده شود، بلکه در پرتو همین غایت، به بعد مادی زندگی مردمان نیز پرداخته می شود. حکومت در این چارچوب فکری، مردم را برای همراهی و پیروی از خود، و نیز برای تأمین خواستهای حکام نمی خواهد، بلکه آنان را برای خدا می خواهد و غایت امام عادل از بسیج توده های مردم برای همراهی با حکومت، تحقق آرمانهای الهی است؛ آرمانهای مقدسی که محور اصلی آن اعتلای امت است. این نکته بسیار مهم و عمیق، از وجوه مهم تفاوت سیاست الهی با سیاست شیطانی است. سیاست و حکومت در نهج البلاغه منظور حضرت از سیاست چیست؟ آیا حضرت سیاست را دروغگویی ، دغلبازی ، ریا کاری ومواردی مانند اینها که در ذهن بسیاری از ما همان سیاست است و سیاست جز این نیست می دانند. یا اینکه نگاهی آسمانی و مقدس به این موضوع دارند. 1-حضرت سیاست را غیر از حیله گری و نیرنگ می دانند فلذا در خطبه 200 میفرمایند:( سوگند به خدا،معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است ،اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم) حضرت در خطبه فوق عوام فریبی یا همان سیاست دماگوژی را رد میکنند و این امر را برای رسیدن به هدف ناپسند می دانند. حضرت در جملات بالا خود را یک سیاستمدار میداند که معاویه با انجام دغلبازی نمی تواند بر حضرت در سیاستمداری چیره شود چون حضرت به وضوح سیاست را غیر از این می داند. همچنین حضرت اشاره می کنند که دارای توانایی در استفاده از حیله و نیرنگ هستند نه اینکه فاقد این کارایی می باشند و عدم انجام این کارهم، در واقع به علت ناتوانی ایشان است . بارها موقعیتهایی برای حضرت پیش آمد که ایشان می توانستند با دادن یک دروغ و یا حیله ای کوچک به راحتی خلافت را در دست بگیرند یا به زبان امروزه برای رسیدن به هدف وسیله را توجیه کنند. اما حضرت این کار را نکردند زیرا اگر این کار را انجام می دادند، دیگر علی (ع)نبودند. و امروزه هم ما نمی توانستیم به چنین رهبری که ازحق خود میگذرد تا جامعه از هم فرونپاشد افتخار کنیم. حتی اگر این چشم پوشی از حق مانند استخوان در گلو و خار در خشم او را بیازارد. 2- حضرت در کسب قدرت و چه در حفظ آن نیز هیچ ظلمی را روا نمی دارند و همواره تاکید بر این می کنند که حتی حاضر به گرفتن رزق مورچه ای از دهان او نیستند. این بر خلاف نظریات بسیاری از اندیشمندان سیاسی است که زمامدار را در حفظ قدرتش رجوع به خیانت ،ظلم و ستم می دهند. حضرت علی (ع) در جواب اطرافیان خود برای بکار بردن این روشها بر اساس خطبه 126 نهج البلاغه می فرمایند(آیا به من امر می کنید که پیروزی را با ستم بر کسی که زمامدار او شده ام ، به دست آورم ؟) این بر خلاف نظر بعضی از اندیشمندان مانند ماکیاولی است که با دیدن چگونگی دعوت به گفتگو و بعد فریب دادن چند فرمانده جنگی توسط یکی از حاکمان زمان خودش به نام بورجا و قتل آنها ، این نسخه را به حاکمان برای ماندگاری قدرتشان و از میدان به در کردن رقیبان توصیه میکند. 3-موضوع بعد در نهج البلاغه اینست که ببینیم هدف و فلسفه سیاست و حکومت در این کتاب چه چیزبیان شده است ؟ اندیشمندان زیادی پیرامون این موضوع به بحث پرداخته اند مانند توماس هابز که فلسفه تاسیس حکومت را رسیدن به صلح و آرامش می داند . و یا پیروان نظریه اصالت سود مندی که هدف تاسیس دولت را سودمندی و فایده آن در رساندن افراد به لذت می دانند. اما حضرت هدف از سیاست و حکومت را در نهج البلاغه اجرای عدالت ، زعامت ، رهبری و هدایت جامعه و مردم به سوی کمال و نزدیکی به خدا می داند . حضرت در این خطبه منبریه 131چنین می فرمایند:( خدایا تو می دانی که جنگ و در گیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم، و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد) حضرت در این جملات مهمترین اهداف دولت اسلامی را اینچنین بیان می دارند: 1- ارائه ارزش های دینی و حفظ و گسترش آن 2- اصلاح حیات اجتماعی و روابط انسانی 3- تامین امنیت اجتماعی. همچنین این اهداف را می توان در نامه هایی که حضرت به والیان خود در شهرها می نویسند یافت. حضرت علی (ع) طی توصیه ای که در نامه 46 و خطاب به مالک اشتر است اینچنین می فرمایند(.. پر و بالت را برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زور مندان در ستم تو طمع نکنند، و ناتوانان از عدالت تو مایوس نگردند) حضرت بار دیگر درنامه 53 نهج البلاغه به مالک اشتر می فرماید:( دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه ترین، و در عدل فراگیر ترین، و در جلب خشنودی مردم گستر ده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند) این توصیه های حضرت زمانی مطرح شد که به قول ما امروزیها حکومت دموکراتیک و پارلمانی نبود که با این کارها بخواهند رای مردم را بدست آورند بلکه حضرت وظیفه حاکم را در هر حالت و هر شرایطی چیزی جز خدمت به مردم و خشنودی خداوند نمی داند و به فرموده خود حضرت (حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او) حاکم اسلامی به عنوان کسیکه در راس قدرت سیاسی می باشد و طبق نظر حضرت نماینده اجرایی او در زمین باید با بندگان او مدارا کند و عدالت را در حق آنان رعایت کند. 4- ایشان در خطبه 131 بعد از ذکر فلسفه حکومت اسلامی به شرایط رهبر اسلامی اشاره می کنند ومی فرمایند: خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز ، کسی از من جز رسول خدا (ص) پیشی نگرفت، همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمی تواند رهبر مردم باشد، که باستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند. و نه کسی که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل می کند و گروهی را بر گروهی مقدم می دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمی تواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نمی رساند، و آن کس که سنت پیامبر (ص) را ضایع می کند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت می کشاند) امام علی (ع) در بیانات بالا به پاره ای از صفات حاکم اسلامی با ذکر اهمیت داشتن هر صفت اشاره می فرمایند که این صفات به این ترتیب هستند: الف - بخیل نباشد ب - نادان نباشد ج - عادل باشد د - رشوه خوار نباشد ه - پایبند به رعایت سنت پیامبر(ص) باشد. 5-در نهج البلاغه به توصیه هایی نیز بر می خوریم که راهنمای خوبی برای مردم و رهبر حکومت می باشد برای نمونه حضرت در سخنرانی که در صفین فرموده اند و در خطبه 216 نهج البلاغه آمده است به حقوق متقابل مردم و رهبر اشاره می کنند و اداء این حقوق متقابل را باعث اصلاح روزگار و برقراری عدالت برای مردم و تداوم حکومت می دانند و ادامه می دهند اگر این حقوق اداء نشود آنگاه است که ظلم ، ستم و نیرنگ در جامعه زیاد شود. حضرت در این مورد چنین می فرمایند( و در میان حقوق الهی بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است،... و آنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، و راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مایوس می گردد. اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، و راه گسترده سنت پیامبر (ص) متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماریهای دل فراوان شود) حضرت در ادامه این خطبه به برخی از حقوق حاکم بر مردم مانند 1-عدم ستایش های غلو آمیز حاکمان 2- دوری از رفتار ظاهری با حاکم 3- مشورت دادن به حاکم اشاره می کنند. در خطبه 34 نیز پاره ای دیگر از این روابط مردم بر حاکم آمده است:1- حاکم باید خیرخواه مردم باشد. 2- تقسیم عادلانه بیت المال و درآمد های عمومی بین مردم 3- آموزش سواد به مردم برای جلوگیری از رشد بی سوادی 4- وفادار ماندن مردم به بیعت با حاکم 5- اطاعت از حاکم و خودداری از سرپیچی از دستورات حکومتی. حضرت ادای این حقوق را باعث 1- عزت یافتن حق 2- برقراری عدالت 3- مایوس شدن دشمن میدانند ومی فرمایند که اگر این حقوق ادا نشود 1- اتحاد جامعه از بین می رود 2- ستم ونیرنگ در جامعه جای خود را باز می کند 3- سنت پیامبر به فراموشی سپرده می شود و در نتیجه اجرای احکام دین مسکوت می ماند. مطالب بالا قطره ای از کتاب گرانقدرنهج البلاغه است که ما فقط به صورت اجمال نگاهی به آن انداختیم تا بگوییم که نظریات سیاسی هم در اندیشه اسلامی وجود دارد که نمونه آن فرمایشات اول امام شیعیان حضرت علی (ع) است که گوشه ای از آن در نهج البلاغه آمده است. ان شاءالله این مطالب جرقه ای شود تا دیگران به غوص عمیق تری در این دریای بیکران انجام دهند. سیاست در نهج البلاغه در نهج البلاغه چند بار واژه سیاست آمده است . که هر چند بار امام علی ع در برخورد با معاویه آن را به کار برده است . امیر المؤ منین در پاسخ نامه معاویه که در آن دعاوی نادرست و سخنان بیهوده او را گوشزد نموده و به تعبیر سید رضی یکی از نیکونامه هاست فرمودند: و زعمت اءن اءفضل الناس فی الاسلام ........و السائس و المسوس ! و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء، ....... و تعریف طبقاتهم ! هیهات و پنداشتی که برترین انسانها در اسلام فلان کس ، و فلان شخص است ؟ چیزی را آورده ای که اگر اثبات شود هیچ ارتباطی به تو ندارد و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط نمی شود، تو را با انسانهای برتر و غیر برتر، سیاستمدار و غیر سیاستمدار چه کار است ؟ اسیران آزاده و فرزندانشان را چه رسد به امتیازات میان مهاجران نخستین ، و ترتیب درجات ، و شناسایی منزلت و مقام آنان ! هرگز! یعنی تو، معاویه برو به دنبال خودکامگی و خودمحوری ها و سلطه جویی ها و فرصت طلبی ها و حیله گری ها و مکایدهای خود... یعنی ای معاویه ! تو را نرسیده است که مردم را سیاست و هدایت و رهبری کنی ، این امر به تو نیامده است . تو را با سیاست و هدایت و مدیریت مردم چه کار، تو به دنبال خدعه و نیرنگ و فساد خود باش . امام علی ع خطاب به معاویه می گوید: و متی کنتم یا معاویه ساسه الرعیه وولاه امر الامه ؟.........مختلف العلانیه و السریره . معاویه ! از چه زمانی شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بودید؟ نه سابقه درخشانی در دین ، و نه شرافت والایی در خانواده دارید، پناه بخدا می برم از گرفتار شدن به دشمنی های ریشه دار، تو را می ترسانم از اینکه به دنبال آرزوها تلاش کنی ، و آشکار و نهانت یکسان نباشد. در این جا، حضرت علی ع سیاست را به معنای حکمرانی و زمامداری مردم گرفت و فرمود: تو را نرسد که به عنوان حکمران و زمامدار امت اسلام و جامعه اسلامی باشی ، چون نه سابقه خوبی داری و نه لاحقه مثبتی ؛ یعنی کسی باید به امر سیاست مردم بپردازد که سابقه خوب و اخلاق درستی داشته باشد. همچنین در نهج البلاغه آمده است : وسئل ع: ایهما افضل : العدل ، او الجود؟ فقال: العدل یضع الامور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها، و العدل سائس عام ، و الجود عارض خاص ، فالعدل اشرفهما و افضلهما . و درود خدا بر او فرمود: از امام پرسیدند عدل یا بخشش ، کدام یک برتر است عدالت هر چیزی را در جای خود می نهد، در حالی که بخشش آن را از جای خود خارج می سازد، عدالت تدبیر عمومی مردم است ، در حالی که بخشش گروه خاصی را شامل است ، پس عدالت شریف تر و برتر است . نیز امام فرمود: ملاک السیاسه العدل ، الریاسه کالعدل فی السیاسه . جمال السیاسه العدل فی الامره . حضرت در این عبارات ، عدالت و گذاشتن هر چیزی در جامعه در جای خودش و دادن حق هر کسی به آن را سیاست می داند و تدبیری که بر اساس جور و ظلم باشد، را سیاست نمی داند؛ بلکه یک نوع نیرنگ و خدعه می داند. دیر زمانی است که نیرنگ و فریب چنان با سیاست و حکمرانی به هم آمیخته است که تصور جدایی آن دو، حتی موفقیت سیاست بدون نیرنگ و گناه غیر ممکن به نظر می رسد. سیاست ماکیاولی دقیقا به همین معناست ؛ یعنی پادشاه و سیاست مدار نباید خود را پایبند و ملزم به مسائل اخلاقی بکند، برای او دروغ و وعده دروغ اشکال ندارد. سیاست منهای اخلاق . معاویه هم دقیقا از این اصل پیروی می کرد. معاویه پس از صلح ، در سال 40 گفت : من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید، یا روزه بگیرید، یا حج کنید و یا زکات دهید. شما این کارها را می کنید. من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم و به مقصود خود نیز رسیدم . معاویه با این سخن نشان داد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست . اطرافیان و یاران حضرت بارها پیشنهاد کردند برای تحکیم پایه های حکومتش در مقابل ظلم و فساد معاویه و اجرای عدالت ، اشراف و متنفذین را گرامی بدارد یا به برخی از آن ها مال و ثروتی واگذار کند، ولی امام ع به هیچ وجه حاضر به پذیرش این گونه راه ها و سیاست ها نبود. فلذا فرمود: اتامرونی ان اطلب النصر با الجور فیمن ولیت علیه ؟آیا به من امر می کنید که پیروزی را با ستم بر کسی که زمامدار او شده ام ، به دست آورم ؟ حضرت برای اجرای عدالت و اصلاح جامعه ، مرتکب هیچ گونه بی عدالتی و فساد نگردید و فرمود: و الله لا اری اصلاحکم بافساد نفسی ؛ سوگند به خدا! اصلاح شما را با فساد و تباه ساختن خود جایز نمی دانم . سال ها خانه نشین شدن حضرت علی ع فقط به خاطر این بود که امام نمی خواست حتی یک دروغ بگوید. اگر امام همانند دیگران در شورای شش نفره عمر می گفت به سیره شیخین عمل می کنم ، ولی بعدا عمل نمی کرد، هیچ کس او را بازخواست نمی کرد. آن حضرت در طول حکومت فقط کافی بود چند دروغ بگوید و یا به حیله و فریب متوسل شود، اما این کارها را نکرد، نه این که نمی توانست یا نمی دانست یا شرایط اجازه نمی داد. امام یکی از شش نفره دهاه زیرکان عرب بود و همه از زیرکی و پیش بینی های دقیق سیاسی او اطلاع داشتند. شرایط هم کاملا مناسب بود. گذشته از این که خلفای قبل او نیز مرتکب چنین عملی شدند و جامعه هم آن را می پذیرفت و گاهی خود مردم و اطرافیان آن حضرت به وی پیشنهاد کردند که برای موفقیت بیش تر، دست به برخی کارهای نه چندان غیر اخلاقی بزند، ولی امام امتناع کرد و فرمود: آیا به من دستور می دهید که با ستم پیروزی را به دست آورم . امام می فرماید: بئس السیاسه الجور بدترین نوع سیاست ، ظلم و جور است . اگر علی ع این کار را می کرد، دیگر علی ع نبود، دیگر به عنوان اسوه و الگوی عدل ، سیاست و حکومت نبود، می شد مثل سایر حاکمانی که در طول تاریخ آمدند و ظلم و ستم کردند و رفتند. آن چیزی که علی ع را از سایر حاکمان متمایز می کند، همین سیاست و شیوه است . عده ای در همان زمان گفتند که معاویه زیرک تر و سیاست مدارتر است . شاید الان هم عده ای بگویند که معاویه سیاست مدارتر از علی ع بوده و علی برای تحکیم و تثبیت حکومت باید چنین و چنان می کرد. علی ع به این توهم پاسخ می دهد و می فرماید: و الله ما معاویه بادهی منی ، ولکنه یغدر و یفجر. ......... و لا استغمز بالشدیده .سوگند بخدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست ، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است ، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم ، ولی هر نیرنگی گناه ، و هر گناهی نوعی کفر و انکار است ، روز رستاخیز در دست هر حیله گری پرچمی است که با آن شناخته می شود. بخدا سوگند! من با فریبکاری غافلگیر نمی شوم ، و با سخت گیری ناتوان نخواهم شد. علی ع تصریح می کند: آنچه که معاویه دارد، سیاست نیست ، بلکه شیطنت است ، سیاست نیست ؛ بلکه مکر و خدعه و نیرنگ است . همین اشتباه در طول تاریخ همواره وجود داشت که سیاست را مساوی نیرنگ و دروغ می دانستند. در حکایتی که از امام قبلا نقل کردیم : وقتی که رئیس سازمان امنیت به امام گفت : آقا سیاست عبارت از دروغ گویی است ، عبارت از خدعه است ، عبارت از فریب است ، عبارت از پدرسوختگی است . این را بگذارید برای ما. من به او گفتم : این سیاست مال شماست ، البته این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد. این سیاست شیطانی است . امام علی ع در تعریف سیاست به خدعه و دروغ و نیرنگ ، می فرماید: این سیاست ، شیطانی است ؛ یعنی سیاست معاویه ، سیاست شیطانی بود. سیاست علی ع، سیاست اسلامی و سیاست دینی بود. هدف از سیاست دینی که در سراسر نهج البلاغه جلوه های آن را می بینیم ، اجرای عدالت ، زعامت و رهبری و هدایت جامعه و مردم به سوی کمال و نزدیکی به خداست و همین سیاست دینی را علی ع در نامه هایی که به حاکمان و والیان می نویسد، تعلیم می دهد و آن ها را به رعایت و اجرای آن توصیه می کند. جامع ترین توصیف امام علی ع از سیاست دینی را در نامه ای که آن حضرت برای والی مصر، مالک اشتر می نویسد، که زمامداران و حکمرانان جوامع اسلامی باید آن را مورد توجه قرار بدهند. از آن جایی که موضوع علم سیاست و یا حداقل یکی از مهم ترین موضوع علم سیاست حکومت می باشد، مفهوم حکومت معنای لغوی حکومت عبارت است از: فرمان دادن ، امر کردن ، فرمانروایی ، سلطنت ، پادشاهی ، داوری و قضاوت . حکومت و دولت در کاربرد کهن و نوین خود، به معانی متعددی به کار رفته اند که در برخی از آن ها مرادف یک دیگر و در برخی از موارد متفاوت با یک دیگرند. دولت در اصطلاح مدرن آن ، عبارت از اجتماع انسان هایی است که در سرزمین خاصی سکونت کرده اند و دارای حکومتی هستند که بر آن ها اعمال حکومت می کنند. بر اساس این تعریف ، دولت در معنای وسیع کلمه ، دارای چهار رکن اساسی است : قلمرو و یا سرزمین ، جمعیت یا ملت ، حکومت (سه قوه ) و حاکمیت . بنابراین ، تعریف حکومت مرادف با دولت نیست ؛ بلکه یکی از عناصر چهارگانه آن است ، اما اگر دولت را قدرت سیاسی سازمان یافته ای که امر و نهی می کند، تعریف کنیم ، مرادف با حکومت می شود. بر طبق این تعریف ، دولت به معنای قوه مجریه کشور و هیاءت دولت که وظیفه اجرای قانون را بر عهده دارد، نیست ؛ بلکه به مفهوم هیاءت حاکمه ای است که مجموعه سازمان ها و نهادهای قدرت را شامل می شود، بنابراین ، این معنا را از حکومت و دولت مقصود ماست که سه جنبه متمایز و در عین حال ، مرتبط به هم دارد: 1) حکومت و دولت صاحب اقتدار است و امر و نهی می کند و فرمان می راند. این آمریت و اقتدار ویژگی تفکیک ناپذیر همه شکل های حکومت و دولت است . 2) حکومت اعمال قدرت می کند؛ یعنی وظایفی را بر عهده می گیرد و در سطح جامعه و در برابر دیگر حکومت ها، دارای کارکرد است . 3) حکومت دارای سازمان و ساختار است ؛ یعنی ارگان ها و نهادهایی برای اعمال حاکمیت خویش دارد. بنابراین ، حکومت قدرتی سیاسی است که امر و نهی می کند، قانون گذاری و سیاست گذاری و اجرا را بر عهده دارد و مسؤولیت قضاوت و داوری و برقراری نظم و امنیت را بر دوش می کشد. البته معانی و تعاریف دیگری هم برای حکومت شده است که نزدیک به هم هستند. مفهوم حکومت در نهج البلاغه و اندیشه و سیره علی ع به مفهوم مدیریت ، هدایت ، محبت ، مشارکت و خدمت به مردم است . این مفهوم به زیبایی تمام در سخن و عمل علی ع جلوه یافته است . آن حضرت تلاش کرد تا مفهوم بدی که از حکومت در اذهان باقی مانده بود، را از بین ببرد و مفهوم درست و حقیقی آن را محقق سازد. امام علی ع در نامه ای که به اشعث بن قیس ، استاندار آذربایجان نوشته است ، مفهوم درست و انسانی حکومت را مطرح می کند. اشعث بن قیس پیش از حکومت امام ع ، در دوران خلیفه سوم به استانداری آذربایجان منصوب شده بود و حکومت را آن گونه می فهمید که فهم رایج عصر خلیفه سوم بود؛ یعنی تسلط، تجبر، خودمحوری و خودکامگی . امام علی ع پس از مدتی کوتاه او را از استانداری آذربایجان عزل نمود. امام علی ع به اشعث بن قیس فرمود:و ان عملک لیس لک .....و لاتک لک ، والسلام . همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنی ، تو حق نداری نسبت به رعیت استبداد ورزی ، و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی ، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است ، و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری ، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم ، با درود. حضرت علی ع این برداشت که حکومت طعمه ای در اختیار زمامداران است که هرگونه بخواهند می توانند عمل کنند، را نفی می کند و نقطه مقابل چنین برداشتی را اثبات می کند؛ یعنی حکومت مسؤ ولیت و امانتی است که بر گردن زمامداران است و حکومت باید پاسخگو باشد و برای اقدامات خود حجت روشن داشته باشد. حاکمان در واقع ، خزانه داران و وکیلان مردمند؛ حضرت علی ع فرمود: ان السلطان لا مین الله فی الارض و مقیم العدل فی البلاد و العباد و وزعته فی الارض ؛ همانا زمامدار، امین خدا در زمین ، برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیری از فساد و گناه در میان مردم است .اگر کسی چنین تفکری داشته باشد که حکومت یعنی تسلط، تجبر و استبداد به راءی ، این امر باعث فساد دل و خرابی دین و دگرگونی حکومت می شود. علی ع در نهج البلاغه می فرماید: و لا تقولن انی مومر امر فاطاع فان ذلک ادغال فی القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر... ؛ مبادا بگویی من اکنون بر آنان مسلطم ، فرمان دادن از من است و از آنان اطاعت کردن ، که عین راه یافتن فساد در دل و خرابی در دین و نزدیک شدن تغییر و تحول (در قدرت ) است .فهم خودکامانه و سلطه گرانه از حکومت ، انسان را به تندی ، سرکشی ، غرور و تکبر می کشاند. همین که انسان تصور کند که بر دیگران مسلط است و از او فرمان دادن است و از دیگران بی چون و چرا فرمان بردن ، از مرتبه انسانی بیرون می شود و خرد و عقل خود را از دست خواهد داد. علی ع در نامه اش به مالک اشتر چنین می فرماید: و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ........و یفی ء الیک بما عزب عنک من عقلک ! و اگر با مقام و قدرتی که داری ، دچار تکبر یا خود بزرگ بینی شدی به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات می دهد، و تند روی تو را فرو می نشاند، و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند...... و رجلا و فرسانا . تاج تواضع و فروتنی را بر سر نهید و تکبر و خودپسندی را زیر پا بگذارید و حلقه های زنجیر خود بزرگ بینی را از گردن باز کنید، و تواضع و فروتنی را سنگر میان خود و شیطان و لشکریانش قرار دهید، زیرا شیطان از هر گروهی لشکریان و یارانی سواره و پیاده دارد. حضرت علی ع تفکر سلطه گرانه ، درنده خویانه و خودکامگی را نفی می کند و حاکمان را دعوت به محبت و مهربانی می کند: و اشعر قلبک الرحمه للرعیه ........ و ترضی ان یعطیک الله من عفوه و صفحه . مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده ، و با همه دوست و مهربان باش ، مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی ، زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می باشند، اگر گناهی از آنان سر می زند، یا علتهایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته و ناخواسته ، اشتباهی مرتکب می گردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. یعنی فهم سلطه گرانه و خودکامانه از حکومت انسان را تا جانوری درنده خوی تنزل می دهد و باعث می شود که کرامت و عزت انسان ها و حریم آن ها شکسته شود. در نهج البلاغه ، در منطق این کتاب شریف ، امام و حکمران ، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤ ول در برابر آن ها است . از این دو حکمران و مردم اگر بناست یکی برای دیگری باشد، این حکمران است که برای توده مردم است نه توده مردم برای حکمران . امیر المؤ منین در بیان دیگری ، مفهوم حقیقی حکومت را پاسداری از حرمت ، حقوق و آزادی های مردم می داند. السلطان وزعه الله فی ارضه ؛ حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او. بنابراین ، در اندیشه سیاسی امام علی ع در مفهوم حکومت هیچ نشانه ای از تسلط، تجبر و خودکامگی نیست و اگر زمامداران خود را مسلط بر مردمان ببینند و احساس ‌ کنند که بر هر تصمیمی و بر هر عملی مجازند، بی گمان به خودکامگی و سلطه گری کشیده می شوند؛ بلکه مفهوم حکومت مدیریت ، امانتداری ، خدمتگزاری و مهرورزی و هدایت مسؤولیت و پاسداری از حقوق و آزادی های مردم می باشد. ولایت امیرالمومنین(ع)، عصاره رسالت انبیاءالهی موضوع سخن ولایت علی بن أبی طالب (ع) از منظر قرآن و نهج البلاغه بود،آنچه در طی این چند جلسه به عرضتان رسید این بود که ولایت علی بن أبی طالب از نظر قرآن کریم پایه کمال دین و تمام نعمت خدا و مایه پذیرش اسلام است؛ یعنی اسلام خدا پسند که رضیت لکم السلام دیناً (1)، اسلامی است که به رهبری علی بن أبیطالب (ع) اداره شود و همچنین ولایت آن حضرت از منظر خود آن حضرت طبق خطبه های نهج البلاغه این است که ولایت آن حضرت به منزله قطب آسیای مکتب است (2). مکتب اگر بخواهد پویا و متحرّک و ثمر بخش باشد، باید در محور علوی بگردد و گرنه یک مکتب ایستا و راکد و جامد است؛ از آسیای ایستا آرد به دست نمی آید، از مکتب ایستا مطلبی عائد کسی نمی شود ! این مکتب پویاست که ثمر بخش است، نظیر آسیای متحرّک و پوینده است که مثمر است. باز روشن شد که بشر یک گزارش علمی دارد و یک گرایش عملی. از نظر گزارش علمی باید از مرحله حسّ و تجربه کمک بگیرد، در یک محدوده نماند؛ خیال و وهم را هم تعدیل کند، نه تعطیل؛ آنگاه همه مجاری ادراکی خود را در تحت نظر عقل نظری، یعنی برهان عقلی اداره کند تا شاید به بارگاه شهود قلبی راه یابد؛ این بخش گزارش و دانش او. در بخش های عملی، مسأله جاذبه و دافعه، غضب و شهوت را باید تعدیل کند و نه تعطیل؛ وقتی تعدیل شدند، همین جاذبه و دافعه، همین شهوت و غضب به صورت ارادت و کراهت تربیت شده، محبت و عداوت تربیت شده و سرانجام به صورت تولّی و تبرّی تکامل یافته ظهور می کند. وقتی این جاذبه و دافعه را، این شهوت و غضب را، این جذب و دفع را کسی تربیت کند، تعدیل کند، هدایت کند؛ هم ارادت و کراهت حساب خاص خود را پیدا می کند، هم محبت و عداوت با جایگاه خود آشنا می شود و هم به بارگاه منیع تولّی و تبرّی می رسد که تولّی و تبرّی جزء امور رسمی دین ماست. آنگاه تمام مجاری تحریکی در تحت هدایت عقل عملی که ب ه یعبد الرّحمن و یکتسب الج نان (3) عمل می کند. انبیاء عموماً و وجود مبارک رسول اکرم (ص) خصوصاً؛ رسالت اصلی آنها تعدیل این دو جناح و گزارش و گرایش است. یعنی طوری انسان ها را تربیت کنند که اینها خوب بفهمد در بخش دانش اوّلاً؛ و خوب تصمیم بگیرند در بخش گرایش ثانیاً. انسانی که خوب نفهمد، یا بفهمند ولی عالم بی عمل باشد؛ به مقصد نمی رسد، لذا قرآن کریم هدف والای رسالت انبیاء را تعلیم کتاب و حکمت از یک سو، تزکیه نفوس از سوی دیگر بیان کرد تا جامعه خوب بفهمد در بخش جزم، و خوب تصمیم بگیرد در مرحله عزم. ولایت علوی، مدار حرکت علمی و عملی انسان ها وجود مبارک امیر المؤمنین ولایت خود را عصاره رسالت همه انبیای الهی می داند؛ می فرماید: ما آمدیم که هم مسائل علمی شما را تنظیم کنیم، هم مسائل عملی شما را ! شما اگر بخواهید در بخش های علمی حرکت کنید، ولایت ما قطب آسیای علوم است و اگر بخواهید در مسائل اخلاقی، فضائل نفسانی حرکت کنید، ولایت ما قطب آسیای اعمال است. هم در علوم، هم در اعمال باید بر مدار یک محور حرکت کرد. گاهی می فرماید: سلون ی قبل ان تفق دون ی فنّی ب طرق السّماء اعلم م نّی ب طرق الأرض(4)؛ هر چه می خواهید از ما بپرسید، ما راههای آسمان را بهتر از راه زمین بلدیم؛ ما راههای ماوراء طبیعت را بهتر از راههای طبیعت بلدیم، ما راههائی که مربوط به درمان و بیماری روح است بهتر از راههای مربوط به بیماری و درمان جسد بلدیم!سرّش آن است که انسان کامل،مظهر ذات أقدس له است. خدای سبحان که به جمیع ذرّات، آگاه و عالم است که: لا یعزب عنه م ثقال ذرّه ف ی الأرض و لا ف ی السّماء (5)؛ وقتی از قلمرو علم خود خبر می دهد، همیشه غیب را بر شهادت مقدّم می دارد؛ می فرماید: عال م الغ یب و الشّهاده (6)، نفرمود: عال م الشّهاده و الغ یب ! زیرا جهان غیب معلوم تر است، به علم نزدیک تر است، بهتر از جهان شهادت به علم می آید؛ جهان شهادت پراکنده است. تا این کثرت را به وحدت منتقل نکنیم، تا این تفریق را به جمع هدایت نکنیم؛ تحت علم نمی آید ! آنچه که علم است، به ماوراء طبیعت تعلّق می گیرد، یک امر مجرّد است که ذاتاً معلوم است،لذا فرمود: ما راههای آسمان، یعنی راههای ارواح، راههای غیوب، راههای ماوراء طبیعت را بهتر از راههای طبیعت آشنائیم؛ گرچه همه اینها معلوم و مشهود ماست ! انسان کامل، رهائی بخش انسان ها از جهل علمی و جهالت عملی آنگاه به ما فرمود: انبیاء که آمدند، مردم را از جهل علمی رهاندند، عالم کردند؛ از جهالت عملی رهائی بخشیدند، عاقل کردند. این کار که در بخشی از خطبه های نهج البلاغه آمده است، فرمود: فهداهم ب ه م ن الجهال ه و انقذهم م ن الضّلال ه(7)، این مضمون در بعضی از خطبه های نهج البلاغه هست که ذات أقدس له به وسیله رسول اکرم هم علوم جامعه را تأمین کرد، آنها را از جهل و نادانی نجات بخشید و هم هدایت آنها را بیمه کرد، از ضلالت نجات داد و اگر در زیارت أربعین سالار شهیدان، حسین بن علی بن أبی طالب (علیهما السّلام) می خوانیم که: بذلوا مهجته ف یه ل یستنق ذ ع بادک م ن الجهاله و ح یره الضّلال ه (8)، همین است. یعنی حسین بن علی خون جگرش را داد، برای همین دو جهت که مردم را عالم کند اوّلاً؛ بعد عالم را عاقل کند، ثانیاً. تا گزارش علمی اینها برهانی باشد اوّلاً؛ عزم و اراده اینها بر اساس عقل عملی باشد ثانیاً؛ خوب بفهمند و خوب تصمیم بگیرند؛ برای همین دو چیز حسین بن علی شربت شهادت نوشید. راه تجلّی جلوه الهی در آینه جان انسان در این خطبه نهج البلاغه که الآن به عرضتان می رسد، وجود مبارک حضرت امیر (ع) اوّل بهترین راه شناخت را بازگو کرد، بعد فرمود: حالا که معلوم شد که راه شناخت چیست، من به شما این مژده را می دهم که چیزی هست که شما آن را بشناسید؛ وقتی چشمتان و عینکتان و آینه تان و دیدتان شفاف شد، آنگاه من به شما می گویم کجا را نگاه کنید. اوّل باید انسان یک آینه شفافی داشته باشد، بعد بفهمد این آینه را به کدام سمت نگه بدارد ! قلب جوان یک آینه شفافی است، امّا اگر کسی او را هدایت نکند که این آینه را به کدام سمت نگه دار، چه خواهد شد ؟ اگر کسی آن آینه را به طرف ستاره های آسمان نگه داشت، به طرف شمس و قمر نگه داشت، به طرف باغ و راغ نگه داشت؛ بالأخره یا عکس ستاره سپهر در آن می تابد، یا گلها و رنگ های گوناگون گلها در چهره آینه شفاف می تابد. ولی اگر همین آینه به دست این جوان به باغ وحش رفت، به طرف گرگ و گراز و امثال ذلک نگه داشت؛ بالأخره همین آینه است که گرگ را نشان می دهد، همین آینه است که مار و عقرب را نشان می دهد. شفاف بودن، آینه بودن، صاف بودن یک طرف قضیه است؛ آدم باید بداند به کدام سمت نگه دارد تا چه کالائی در آن بتابد و چه مطلبی در آن جلوه کند ! گاهی انسان با همین گراز و گرگ مرتبط می شود؛ وقتی آینه را به سمت های دیگر داشت، همین است ! مشاهده محبوب پس از شکستن آینه جان رهبران الهی لازم است که به آدم این هشدار را بدهند که آینه شو تا بردت سوی دوست (9)، کوی دوست. این اشعاری که در کتیبه های این حسینیه هدایت نوشته شده، مال مرحوم استاد حکیم الهی قمشه ای (ره) است که با یک نذری که کردند در نغمه حسینی، این اشعار را سروده اند که بخشی از این اشعار خیلی پر محتواتر و عمیق تر از اشعار مرحوم محتشم کاشانی است. آن بخش هائی که وجود مبارک سیّدالشهداء (ع) می خواهد از روی اسب بیفتد به قتلگاه، در آخرین لحظه؛ خیلی اشعار بلندی دارد که چون آینه بشکست و رخ یار دید (10). گاهی انسان در تمام مدّت عمر آینه است و می داند که این آینه را به کدام سمت نگه بدارد ! وقتی که فهمید این آینه را باید به طرف آفتاب نگه داشت، همیشه دستش رو به آفتاب است ! آن قدر در تمام مدّت عمر این آینه دل را به طرف آفتاب نگه می دارد تا لحظه شهادت فرا می رسد. لحظه شهادت به منزله لحظه شکستن این آینه است. وقتی این آینه می شکند، دیگر شهید خود شمس را می بیند؛ تا کنون عکس شمس را در چهره آینه می دید، الآن خود شمس را می بیند؛ آینه بشکست و رخ یار دید. تا کنون محبوب را در آینه دل می دید، الآن محبوب را بدون آینه می نگرد. راه معرفت و بهره مندی از رهبران الهی وجود مبارک حضرت امیر می فرماید: اوّلاً راه شناخت را من به شما نشان بدهم، بعد بگویم: هدف کجاست و چه را ببینید: ا نّ ابصر الابصار ما نفذ ف ی الخ یر طرفه و ا نّ اسمع الاسماع ما وع ی التّذکیر لق ب له (11)؛ فرمود: بالاترین دید و بهترین دید آن است که انسان درون بین باشد؛ نه تنها ظاهر، بلکه درون را هم بنگرد. تیر دیدش به درون خیر برسد، نافذ باشد و گوشش هم شنوای مواعظ و نصایح باشد. تنها معبر نباشد، بلکه ظرف باشد، و عاء باشد، حرف ها را بپذیرد. آنگاه فرمود: ایّها النّاس ا ستصب حوا م ن شعله م صباح واع ظ متّع ظ و امتاحوا م ن صفو ع ین قد روّ قت م ن الکدر(12). فرمود: مردم ! از شعله نور بخش آن واعظی که خودش متّعظ است، عالم با عمل است، عالم عادل است،شعله نور بگیرید، آینه تان را به آن سمت نگه بدارید. ظرف سالم فقط برای آب زلال سودمند است و گرنه سلامت ظرف چه اثری دارد ؟! اینکه می گویند: دل باید سالم باشد، قلب باید سالم باشد؛ این سخنی است حق، امّا این نیمی از قضیه است ! ظرف سالم برای مظروف سالم است و گرنه ظرف،سالم باشد و خالی باشد، اماچیزی درون آن نباشد سودی ندارد ! اینکه می گویند در عرض ارادت ها بگوئیم: السّلام علیکم و رحمه الله؛ یعنی اوّل سلامت دل را مسألت می کنیم. یعنی آینه جان شما شفاف باشد برای نشان دادن، ظرف دل شما شکسته نباشد، ترک گرفته نباشد، سالم باشد برای پذیرش کالا و مظروف ! وقتی قلب سالم شد، رحمت خدا در ای





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین