ویژگی های جهان بینی اسلام کدام است؟ 1.جهان، ماهیت " از اویی " دارد، یعنی واقعیت جهان واقعیت " از اویی " است فرق است میان آنکه چیزی از چیزی باشد بدون اینکه تمام واقعیتش واقعیت " از اویی " باشد، مانند فرزند نسبت به پدر و مادر که از آنها هست ولی واقعیت وجودی اش غیر از واقعیت اضافه و نسبتش به پدر و مادر است اما جهان ماهیت " از اویی " دارد، یعنی به تمام واقعیتش انتساب به حق است، واقعیتش و اضافه و نسبتش به حق یکی است معنی مخلوق بودن همین است، اگر غیر این بود تولید بود نه تخلیق ( لم یلد و لم یولد ) و در این صورت فرق نمیکند که جهان آغاز زمانی داشته باشد یا نداشته باشد اگر جهان آغاز زمانی داشته باشد، یک واقعیت " از اویی " محدود است و اگر نداشته باشد، یک واقعیت " از اویی " نامحدود محدود بودن و نامحدود بودن زمانی، تاثیری در واقعیت خلقی و " از اویی " جهان ندارد. 2.جهان که واقعیت " از اویی " دارد و به اصطلاح حادث ذاتی است، علاوه بر آن حدوث زمانی دارد، یعنی یک واقعیت متغیر و متحرک است بلکه عین حرکت است، و چون عین حرکت است یک حدوث مستمر است و دائما در حال خلق شدن است، دائما در حال حدوث و فناست، یک لحظه نیست که جهان خلق و فانی نشود. 3.واقعیات این جهان، درجه تنزل یافته و مرتبه نازله واقعیات جهانی دیگر است که " جهان غیب " نامیده میشود آنچه در این جهان به صورت امری مقدر و محدود است، در مرتبه ای و در جهانی مقدم بر این جهان ( جهان غیب ) به صورت وجودی نامقدر و نامحدود و به تعبیر قرآن به صورت خزائن وجود دارد (1): ( و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم )؛ هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانه ها و اصلها و معدنهای آن نزد ماست و ما از آنها فرود نمیآوریم مگر به اندازه معین. 4.این جهان ماهیت " به سوی اویی " دارد، یعنی همان طور که از اوست، به سوی او هم هست پس جهان در کل خود یک سیر نزولی طی کرده و در حال طی کردن یک سیر صعودی به سوی اوست همه از آن خدایند و به سوی خدا بازگشت مینمایند. ( انا لله و انا الیه راجعون ) (بقره/156). ( الا الی الله تصیر الامور ) (شوری/53)؛ همانا به سوی خدا اشیاء صیرورت مییابند. ( الی ربک منتهاها ) (نازعات/44)؛ پایان آنها به سوی پروردگار توست. 5.جهان دارای نظام متقن علی و معلولی، سببی و مسببی است فیض الهی و قضا و قدر او به هر موجودی، تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مییابد 6.نظام علت و معلول، و اسباب و مسببات منحصر به علل و معلولات مادی و جسمانی نیست جهان در بعد مادی خود، نظام علی و معلولیاش مادی است و در بعد ملکوتی و معنوی خود، نظام علی و معلولیاش غیر مادی است، و میان دو نظام تضادی نیست، هر کدام مرتبه وجودی خود را احراز نموده است ملائکه، روح، لوح، قلم، کتب سماوی و ملکوتی، وسایط و وسایلی هستند که به اذن پروردگار، فیض الهی وسیله آنها جریان مییابد. 7.بر عالم یک سلسله سنن و قوانین لایتخلف حکمفرماست که لازمه نظام علی و معلولی جهان است. 8.جهان، یک واقعیت هدایت شده است، تکامل جهان، تکامل هدایت شده است تمام ذرات جهان در هر مرتبه ای هستند از نور هدایت برخوردارند غریزه، حس، عقل، الهام، وحی، همه مراتب هدایت عامه جهاناند. ( قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی ) (طه/50)؛ موسی و هارون به فرعون گفتند: پروردگار ما آن است که به هر چیزی آن نوع خلقتی که شایسته اش بود عطا کرد و سپس آن را هدایت نمود. 9.در جهان، هم خیر است و هم شر، هم سازگاری است و هم ناسازگاری، هم جود است و هم منع و امساک، هم نور است و هم ظلمت، هم حرکت و تکاملاست و هم سکون و توقف اما آنچه وجود اصیل دارد خیر است، سازگاری است، جود است، نور است، حرکت است، شر، تضاد، منع، ظلمت، سکون، وجودهای تبعی و طفیلی هستند در عین حال همین امور تبعی و طفیلی نقش اساسی در فتح باب خیرات، و در سازگاریها و تلائمها، در جودها، در نورها، در حرکتها و تکاملها دارند. 10.جهان به حکم اینکه یک واحد زنده است، یعنی قوای ذی شعور، جهان را تدبیر میکنند ( فالمدبرات امرا ) (نازعات/5)، از نظر رابطه جهان و انسان، جهان عمل و عکس العمل است یعنی جهان نسبت به نیک و بد انسان بیتفاوت نیست، پاداش و کیفر، امداد و مکافات، در همین جهان علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد هست، شکر و کفر یکسان نیست.لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید ) (ابراهیم/7).اگر از مواهب الهی قدردانی و حق شناسی کنید و به نحو مطلوب بهره برداری نمایید، آنها را بر شما افزایش میدهیم و اگر ناسپاسی کنید و آن نعمتها را بیهوده و در راه خلاف مصرف کنید، عذاب من البته شدید است. علی علیه السلام میفرماید: ( لا یزهدنک فی المعروف من لا یشکره لک، فقد یشکرک علیه من لا یستمتع بشیء منه، و قد تدرک من شکر الشاکر اکثر مما اضاع الکافر، و الله یحب المحسنین ) (نهج البلاغه، حکمت 204).اگر به کسی نیکی کردی و او حق شناسی نکرد، ترا به کار نیک بیمیل نگرداند، که به جای او از تو کسی حق شناسی خواهد کرد که تو به او هیچ نیکی نکرده ای و تو بیش از آن مقدار که کافر نعمت حق تو را ضایع کرده است، از ناحیه آن بیگانه بهره مند خواهی شد خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. یعنی جهان در مجموع خود یک دستگاه مرتبط و یک ارگانیسم زنده است تو انتظار نداشته باش که پاسخ نیکی را از همان نقطه دریافت کنی که در آن نقطه نیکی از تو سر زده است احیانا نیکی در نقطه ای از تو سر میزند و تو پاسخ و پاداش آن را از نقطه ای دیگر که انتظار آن را نداری دریافت خواهی کرد چرا؟ چون جهان خدا دارد و خدا نیکوکاران را دوست دارد. تو نیکی میکن و در دجله انداز *** که ایزد در بیابانت دهد باز 11.بعد از این جهان، جهانی دیگر است آن جهان، جهان ابدیت و جهان پاداش و کیفر اعمال است. 12.روح انسان حقیقتی جاودانه است انسان نه تنها در قیامت به صورت زندهای محشور میشود، در فاصله دنیا و قیامت از نوعی حیات که حیات برزخی نامیده میشود و از حیات دنیوی قوی تر و کامل تر است بهره مند است در حدود بیست آیه از قرآن به حیات انسان در حال پوسیدگی بدن در فاصله مرگ و قیامت دلالت دارد. 13.اصول و مبادی اولی زندگی، یعنی اصول انسانیت و اخلاق، اصولی ثابت و جاودانه است آنچه متغیر است و نسبی است فروع است نه اصول چنین نیست که انسانیت در عصری چیزی باشد و در عصر دیگر بکلی مغایر با او، مثلا در عصری انسانیت در ابوذر بودن، و در عصر دیگر در معاویه بودن باشد، بلکه اصولی که به موجب آنها ابوذر ابوذر است و معاویه معاویه، موسی موسی است و فرعون فرعون، اصولی جاودانه است. 14.حقیقت نیز جاودانه است یک حقیقت علمی اگر بالتمام حقیقت است، برای همیشه حقیقت است و اگر خطاست، برای همیشه خطاست و اگر جزئی از آن حقیقت است و جزئی خطاست، آن جزء که حقیقت است برای همیشه حقیقت است و آن جزء که خطاست برای همیشه خطاست آنچه متغیر و متبدل است واقعیت است، آنهم واقعیتهای مادی اما حقیقت، یعنی اندیشه های فکری و معتقدات ذهنی بشر، از نظر انطباق و عدم انطباق با واقعیت وضع ثابت و یکسانی دارد. 15.جهان، زمین و آسمان به حق و به عدل بر پاست ( ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق ) (احقاف/3). 16.سنت الهی در این جهان بر پیروزی نهایی حق بر باطل است، حق و اهل حق پیروزند. ( __و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون__ ) (صافات/171-173)؛ قضا و حتم ما بر این گذشته است که پیامبران ما یاری میشوند و سپاه ما (سپاه حق) غالب و پیروز است. 17.انسانها به حسب خلقت مساوی آفریده شدهاند.هیچ انسانی بر حسب خلقت امتیاز حقوقی بر انسان دیگر ندارد.کرامت و فضیلت به سه چیز است: علم ( هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون) (زمر/9) و جهاد در راه خدا ( فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما) (نساء/95)، و سوم تقوا و پاکی ( ان اکرمکم عندالله اتقیکم ) (حجرات/13). 18.انسان بر حسب اصل خلقت دارای یک سلسله استعدادهای فطری و از آن جمله فطرت دینی و اخلاقی است مایه اصلی وجدان انسان فطرت خدا داد اوست نه موضع طبقاتی یا زندگی جمعی، یا کار و مبارزه با طبیعت که همه اینها در وجدان اکتسابی انسان مؤثرند انسان به حکم فطرت انسانی خود میتواند فرهنگ یگانه، ایدئولوژی یگانه داشته باشد، میتواند علیه محیط طبیعی و محیط اجتماعی، علیه عوامل تاریخی، علیه عوامل وراثتی خود قیام کند و خود را از اسارت همه اینها رها سازد. 19.به حکم اینکه هر فردی بالفطره انسان متولد میشود، در هر انسانی - و لو پلیدترین انسانها - استعداد توبه و بازگشت و پندپذیری هست، لهذا پیامبران مامورند حتی پلیدترین افراد و دشمن ترین دشمنان خود را در درجه اول پند و اندرز دهند و فطرت انسانی آنها را بیدار سازند، چنانچه سود نکرد، به نبرد با آنها برخیزند به موسی بن عمران در اولین برخورد با فرعون توصیه میشود که: ( فقل هل لک الی ان تزکی و اهدیک الی ربک فتخشی ) (نازعات/18-19).آیا خود را از این ناپاکیها پاک میکنی؟ آیا ترا به سوی پروردگارت هدایت نمایم؟ باشد که از او بترسی. 20.انسان در عین اینکه یک مرکب حقیقی و یک واحد حقیقی است، برخلاف مرکبات طبیعی جمادی و نباتی که در حال ترکیب، اجزاء و عناصر ترکیب کننده هویت و استقلال خود را از دست میدهند و تضاد و تزاحم آنها یکسره تبدیل میشود به ملایمت و هماهنگی عناصر متضادی که در خلقت او به کار رفته، هویت خود را بکلی از دست نمیدهند و همواره یک کشمکش درونی، او را از این سو به آن سو میکشاند این تضاد درونی همان است که در زبان دینی، تضاد عقل و جهل یا عقل و نفس یا روح و بدن نامیده میشود. 21.انسان به حکم آنکه دارای جوهر روحانی مستقل است و اراده اش از حاق ذات روحانیاش سرچشمه میگیرد، مختار و آزاد است، هیچ جبری و ضرورتی آزادی و اختیار را از او سلب نمیکند، لهذا مسؤول خویشتن و جامعه خویشتن است. 22.جامعه انسان نیز مانند فرد انسان، در عین اینکه یک مرکب حقیقی است و از خود قوانین و سنن و نظاماتی دارد و جامعه در کل خود در مجموع تاریخ تابع اراده فردی خاص از افراد انسان نیست، عناصر متضادی که در ساختمان آن به کار رفته است یعنی گروه های فکری، صنفی، سیاسی و اقتصادی هویت خود را بکلی از دست نمیدهندجنگ و ستیز به صورت جنگ سیاسی، اقتصادی، فکری و اعتقادی، و بالاخره جنگ میان گرایشهای متعالی انسانهای رشد یافته و به کمال انسانیت رسیده و میان گرایشهای پست انسانهای حیوان صفت، مادامی که جامعه به اوج انسانیت نرسیده است، ادامه دارد. 23.خداوند سرنوشت قوم و مردمی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آن مردم خویشتن را تغییر دهند و عوض نمایند: ( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ) (رعد/11). 24.خداوند متعال که خالق و پدیده آورنده جهان و انسان است، غنی بالذات است، بسیط من جمیع الجهات است، کامل مطلق است، حالت منتظره ندارد، حرکت و تکامل در او محال است، صفاتش عین ذاتش است جهان یکسره فعل اوست، سراسر گیتی مظهر اراده و مشیت اوست، اراده او رقیب ندارد، هر عاملی از عاملها و هر اراده و مشیتی از مشیتها در طول مشیت اوست نه در عرض آن. 25.جهان به حکم اینکه از یک مبدا صدور یافته و با سیری هماهنگ به سوی او باز میگردد و به حکم آنکه تحت تدبیر قوایی شاعر و مدبر به حرکت خود ادامه میدهد، از نوعی وحدت برخوردار است شبیه وحدت ارگانیک موجود زنده. (مرتضی مطهری، وحی و نبوت، صفحه 15-107 )
ویژگی های جهان بینی اسلام کدام است؟
1.جهان، ماهیت " از اویی " دارد، یعنی واقعیت جهان واقعیت " از اویی " است فرق است میان آنکه چیزی از چیزی باشد بدون اینکه تمام واقعیتش واقعیت " از اویی " باشد، مانند فرزند نسبت به پدر و مادر که از آنها هست ولی واقعیت وجودی اش غیر از واقعیت اضافه و نسبتش به پدر و مادر است اما جهان ماهیت " از اویی " دارد، یعنی به تمام واقعیتش انتساب به حق است، واقعیتش و اضافه و نسبتش به حق یکی است معنی مخلوق بودن همین است، اگر غیر این بود تولید بود نه تخلیق ( لم یلد و لم یولد ) و در این صورت فرق نمیکند که جهان آغاز زمانی داشته باشد یا نداشته باشد اگر جهان آغاز زمانی داشته باشد، یک واقعیت " از اویی " محدود است و اگر نداشته باشد، یک واقعیت " از اویی " نامحدود محدود بودن و نامحدود بودن زمانی، تاثیری در واقعیت خلقی و " از اویی " جهان ندارد.
2.جهان که واقعیت " از اویی " دارد و به اصطلاح حادث ذاتی است، علاوه بر آن حدوث زمانی دارد، یعنی یک واقعیت متغیر و متحرک است بلکه عین حرکت است، و چون عین حرکت است یک حدوث مستمر است و دائما در حال خلق شدن است، دائما در حال حدوث و فناست، یک لحظه نیست که جهان خلق و فانی نشود.
3.واقعیات این جهان، درجه تنزل یافته و مرتبه نازله واقعیات جهانی دیگر است که " جهان غیب " نامیده میشود آنچه در این جهان به صورت امری مقدر و محدود است، در مرتبه ای و در جهانی مقدم بر این جهان ( جهان غیب ) به صورت وجودی نامقدر و نامحدود و به تعبیر قرآن به صورت خزائن وجود دارد (1): ( و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم )؛ هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانه ها و اصلها و معدنهای آن نزد ماست و ما از آنها فرود نمیآوریم مگر به اندازه معین.
4.این جهان ماهیت " به سوی اویی " دارد، یعنی همان طور که از اوست، به سوی او هم هست پس جهان در کل خود یک سیر نزولی طی کرده و در حال طی کردن یک سیر صعودی به سوی اوست همه از آن خدایند و به سوی خدا بازگشت مینمایند. ( انا لله و انا الیه راجعون ) (بقره/156). ( الا الی الله تصیر الامور ) (شوری/53)؛ همانا به سوی خدا اشیاء صیرورت مییابند. ( الی ربک منتهاها ) (نازعات/44)؛ پایان آنها به سوی پروردگار توست.
5.جهان دارای نظام متقن علی و معلولی، سببی و مسببی است فیض الهی و قضا و قدر او به هر موجودی، تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مییابد
6.نظام علت و معلول، و اسباب و مسببات منحصر به علل و معلولات مادی و جسمانی نیست جهان در بعد مادی خود، نظام علی و معلولیاش مادی است و در بعد ملکوتی و معنوی خود، نظام علی و معلولیاش غیر مادی است، و میان دو نظام تضادی نیست، هر کدام مرتبه وجودی خود را احراز نموده است ملائکه، روح، لوح، قلم، کتب سماوی و ملکوتی، وسایط و وسایلی هستند که به اذن پروردگار، فیض الهی وسیله آنها جریان مییابد.
7.بر عالم یک سلسله سنن و قوانین لایتخلف حکمفرماست که لازمه نظام علی و معلولی جهان است.
8.جهان، یک واقعیت هدایت شده است، تکامل جهان، تکامل هدایت شده است تمام ذرات جهان در هر مرتبه ای هستند از نور هدایت برخوردارند غریزه، حس، عقل، الهام، وحی، همه مراتب هدایت عامه جهاناند. ( قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی ) (طه/50)؛ موسی و هارون به فرعون گفتند: پروردگار ما آن است که به هر چیزی آن نوع خلقتی که شایسته اش بود عطا کرد و سپس آن را هدایت نمود.
9.در جهان، هم خیر است و هم شر، هم سازگاری است و هم ناسازگاری، هم جود است و هم منع و امساک، هم نور است و هم ظلمت، هم حرکت و تکاملاست و هم سکون و توقف اما آنچه وجود اصیل دارد خیر است، سازگاری است، جود است، نور است، حرکت است، شر، تضاد، منع، ظلمت، سکون، وجودهای تبعی و طفیلی هستند در عین حال همین امور تبعی و طفیلی نقش اساسی در فتح باب خیرات، و در سازگاریها و تلائمها، در جودها، در نورها، در حرکتها و تکاملها دارند.
10.جهان به حکم اینکه یک واحد زنده است، یعنی قوای ذی شعور، جهان را تدبیر میکنند ( فالمدبرات امرا ) (نازعات/5)، از نظر رابطه جهان و انسان، جهان عمل و عکس العمل است یعنی جهان نسبت به نیک و بد انسان بیتفاوت نیست، پاداش و کیفر، امداد و مکافات، در همین جهان علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد هست، شکر و کفر یکسان نیست.لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید ) (ابراهیم/7).اگر از مواهب الهی قدردانی و حق شناسی کنید و به نحو مطلوب بهره برداری نمایید، آنها را بر شما افزایش میدهیم و اگر ناسپاسی کنید و آن نعمتها را بیهوده و در راه خلاف مصرف کنید، عذاب من البته شدید است. علی علیه السلام میفرماید: ( لا یزهدنک فی المعروف من لا یشکره لک، فقد یشکرک علیه من لا یستمتع بشیء منه، و قد تدرک من شکر الشاکر اکثر مما اضاع الکافر، و الله یحب المحسنین ) (نهج البلاغه، حکمت 204).اگر به کسی نیکی کردی و او حق شناسی نکرد، ترا به کار نیک بیمیل نگرداند، که به جای او از تو کسی حق شناسی خواهد کرد که تو به او هیچ نیکی نکرده ای و تو بیش از آن مقدار که کافر نعمت حق تو را ضایع کرده است، از ناحیه آن بیگانه بهره مند خواهی شد خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. یعنی جهان در مجموع خود یک دستگاه مرتبط و یک ارگانیسم زنده است تو انتظار نداشته باش که پاسخ نیکی را از همان نقطه دریافت کنی که در آن نقطه نیکی از تو سر زده است احیانا نیکی در نقطه ای از تو سر میزند و تو پاسخ و پاداش آن را از نقطه ای دیگر که انتظار آن را نداری دریافت خواهی کرد چرا؟ چون جهان خدا دارد و خدا نیکوکاران را دوست دارد. تو نیکی میکن و در دجله انداز *** که ایزد در بیابانت دهد باز
11.بعد از این جهان، جهانی دیگر است آن جهان، جهان ابدیت و جهان پاداش و کیفر اعمال است.
12.روح انسان حقیقتی جاودانه است انسان نه تنها در قیامت به صورت زندهای محشور میشود، در فاصله دنیا و قیامت از نوعی حیات که حیات برزخی نامیده میشود و از حیات دنیوی قوی تر و کامل تر است بهره مند است در حدود بیست آیه از قرآن به حیات انسان در حال پوسیدگی بدن در فاصله مرگ و قیامت دلالت دارد.
13.اصول و مبادی اولی زندگی، یعنی اصول انسانیت و اخلاق، اصولی ثابت و جاودانه است آنچه متغیر است و نسبی است فروع است نه اصول چنین نیست که انسانیت در عصری چیزی باشد و در عصر دیگر بکلی مغایر با او، مثلا در عصری انسانیت در ابوذر بودن، و در عصر دیگر در معاویه بودن باشد، بلکه اصولی که به موجب آنها ابوذر ابوذر است و معاویه معاویه، موسی موسی است و فرعون فرعون، اصولی جاودانه است.
14.حقیقت نیز جاودانه است یک حقیقت علمی اگر بالتمام حقیقت است، برای همیشه حقیقت است و اگر خطاست، برای همیشه خطاست و اگر جزئی از آن حقیقت است و جزئی خطاست، آن جزء که حقیقت است برای همیشه حقیقت است و آن جزء که خطاست برای همیشه خطاست آنچه متغیر و متبدل است واقعیت است، آنهم واقعیتهای مادی اما حقیقت، یعنی اندیشه های فکری و معتقدات ذهنی بشر، از نظر انطباق و عدم انطباق با واقعیت وضع ثابت و یکسانی دارد.
15.جهان، زمین و آسمان به حق و به عدل بر پاست ( ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق ) (احقاف/3).
16.سنت الهی در این جهان بر پیروزی نهایی حق بر باطل است، حق و اهل حق پیروزند. ( __و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون__ ) (صافات/171-173)؛ قضا و حتم ما بر این گذشته است که پیامبران ما یاری میشوند و سپاه ما (سپاه حق) غالب و پیروز است.
17.انسانها به حسب خلقت مساوی آفریده شدهاند.هیچ انسانی بر حسب خلقت امتیاز حقوقی بر انسان دیگر ندارد.کرامت و فضیلت به سه چیز است: علم ( هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون) (زمر/9) و جهاد در راه خدا ( فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما) (نساء/95)، و سوم تقوا و پاکی ( ان اکرمکم عندالله اتقیکم ) (حجرات/13).
18.انسان بر حسب اصل خلقت دارای یک سلسله استعدادهای فطری و از آن جمله فطرت دینی و اخلاقی است مایه اصلی وجدان انسان فطرت خدا داد اوست نه موضع طبقاتی یا زندگی جمعی، یا کار و مبارزه با طبیعت که همه اینها در وجدان اکتسابی انسان مؤثرند انسان به حکم فطرت انسانی خود میتواند فرهنگ یگانه، ایدئولوژی یگانه داشته باشد، میتواند علیه محیط طبیعی و محیط اجتماعی، علیه عوامل تاریخی، علیه عوامل وراثتی خود قیام کند و خود را از اسارت همه اینها رها سازد.
19.به حکم اینکه هر فردی بالفطره انسان متولد میشود، در هر انسانی - و لو پلیدترین انسانها - استعداد توبه و بازگشت و پندپذیری هست، لهذا پیامبران مامورند حتی پلیدترین افراد و دشمن ترین دشمنان خود را در درجه اول پند و اندرز دهند و فطرت انسانی آنها را بیدار سازند، چنانچه سود نکرد، به نبرد با آنها برخیزند به موسی بن عمران در اولین برخورد با فرعون توصیه میشود که: ( فقل هل لک الی ان تزکی و اهدیک الی ربک فتخشی ) (نازعات/18-19).آیا خود را از این ناپاکیها پاک میکنی؟ آیا ترا به سوی پروردگارت هدایت نمایم؟ باشد که از او بترسی.
20.انسان در عین اینکه یک مرکب حقیقی و یک واحد حقیقی است، برخلاف مرکبات طبیعی جمادی و نباتی که در حال ترکیب، اجزاء و عناصر ترکیب کننده هویت و استقلال خود را از دست میدهند و تضاد و تزاحم آنها یکسره تبدیل میشود به ملایمت و هماهنگی عناصر متضادی که در خلقت او به کار رفته، هویت خود را بکلی از دست نمیدهند و همواره یک کشمکش درونی، او را از این سو به آن سو میکشاند این تضاد درونی همان است که در زبان دینی، تضاد عقل و جهل یا عقل و نفس یا روح و بدن نامیده میشود.
21.انسان به حکم آنکه دارای جوهر روحانی مستقل است و اراده اش از حاق ذات روحانیاش سرچشمه میگیرد، مختار و آزاد است، هیچ جبری و ضرورتی آزادی و اختیار را از او سلب نمیکند، لهذا مسؤول خویشتن و جامعه خویشتن است.
22.جامعه انسان نیز مانند فرد انسان، در عین اینکه یک مرکب حقیقی است و از خود قوانین و سنن و نظاماتی دارد و جامعه در کل خود در مجموع تاریخ تابع اراده فردی خاص از افراد انسان نیست، عناصر متضادی که در ساختمان آن به کار رفته است یعنی گروه های فکری، صنفی، سیاسی و اقتصادی هویت خود را بکلی از دست نمیدهندجنگ و ستیز به صورت جنگ سیاسی، اقتصادی، فکری و اعتقادی، و بالاخره جنگ میان گرایشهای متعالی انسانهای رشد یافته و به کمال انسانیت رسیده و میان گرایشهای پست انسانهای حیوان صفت، مادامی که جامعه به اوج انسانیت نرسیده است، ادامه دارد.
23.خداوند سرنوشت قوم و مردمی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آن مردم خویشتن را تغییر دهند و عوض نمایند: ( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ) (رعد/11).
24.خداوند متعال که خالق و پدیده آورنده جهان و انسان است، غنی بالذات است، بسیط من جمیع الجهات است، کامل مطلق است، حالت منتظره ندارد، حرکت و تکامل در او محال است، صفاتش عین ذاتش است جهان یکسره فعل اوست، سراسر گیتی مظهر اراده و مشیت اوست، اراده او رقیب ندارد، هر عاملی از عاملها و هر اراده و مشیتی از مشیتها در طول مشیت اوست نه در عرض آن.
25.جهان به حکم اینکه از یک مبدا صدور یافته و با سیری هماهنگ به سوی او باز میگردد و به حکم آنکه تحت تدبیر قوایی شاعر و مدبر به حرکت خود ادامه میدهد، از نوعی وحدت برخوردار است شبیه وحدت ارگانیک موجود زنده.
(مرتضی مطهری، وحی و نبوت، صفحه 15-107 )
- [سایر] جهان بینی علمی و سایر ویژگی های مدرنیسم غربی را چگونه ارزیابی می کنید؟
- [سایر] منظور از جهان بینی علمی چیست؟
- [سایر] جهان بینی مدرنیسم غربی را توضیح دهید.
- [سایر] جهان بینی مادی چه اصولی دارد؟
- [سایر] جهان معاصر و ویژگی های آن از دیدگاه امام خمینی چیست؟
- [سایر] در جهان بینی قرآن کریم، پیوند یاد معاد با یاد مبدأ چگونه است؟
- [سایر] طبق جهان بینی قرآن آیا ملاقات با خدا مختص صالحان است؟
- [سایر] با پرسیدن چه سوالاتی میتوان به جهان بینی، اندیشه و طرز فکر خواستگار پی برد؟
- [سایر] منظور از جهان بینی چیست؟(لطفا به زبان ساده توضیح دهید)
- [سایر] فرق ایدئولوژی و جهان بینی را می خواستم، لطفا توضیح کوتاه و شفاف باشد؟
- [آیت الله بروجردی] اگر کافر شهادتین بگوید، یعنی بگوید:(اَشهَد اَن لا اِلهَ اِلا اللهُ و اَشهَدُ اَن مُحَمَّداً رَسُولُ الله) مسلمان میشود و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاک است، ولی اگر موقع مسلمان شدن عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف کند و جای آن را آب بکشد، بلکه اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، احتیاط واجب آن است که جای آن را آب بکشد.
- [امام خمینی] اگر کافر شهادتین بگوید، یعنی بگوید: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله"، مسلمان می شود، و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاک است. ولی اگر موقع مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف کند و جای آن را آب بکشد. ولی اگر پیش از مسلمان شدن، عین نجاست برطرف شده باشد، لازم نیست جای آن را آب بکشد.
- [آیت الله بهجت] اگر کافر شهادتین بگوید یعنی أَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّه و أَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّه یا معنای این دو جمله را به زبان دیگری بگوید مسلمان می شود ، و بعد از مسلمان شدن ، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاک است . و اگر موقع مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او باشد ، باید برطرف کند و جای آن را آب بکشد . ولی اگر پیش از مسلمان شدن ، عین نجاست برطرف شده باشد ، لازم نیست جای آن را آب بکشد .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر مشرک شهادتین بگوید، یعنی بگوید: ( اشهدان لا اله الا الله واشهد انّ محمداً رسول الله) مسلمان می شود و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاک است. ولی اگر موقع مسلمان شدن عین نجاست در بدن او بوده، باید آن را برطرف کند و جای آن را آب بکشد. و نیز اگر پیش از مسلمان شدن، عین نجاست برطرف شده باشد لازم است جای آن را آب بکشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر کافر شهادتین بگوید یعنی بگوید: "أَشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلاَّ الله وَأَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" مسلمان می شود. و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاک است. ولی اگر موقع مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید بر طرف کند و جای آن را آب بکشد. بلکه اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، احتیاط واجب آن است که جای آن را آب بکشد.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر کافر شهادتین بگوید یعنی بگوید : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله مسلمان می شود . و بعد از مسلمانان شدن ،بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاک است . و اگر موقع مسلمان شدن ، عین نجاست به بدن او بوده ، باید بر طرف کند و جای آن را آب بکشد ، ولی اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست بر طرف شده باشد ، لازم نیست جای آن را آب بکشد .
- [آیت الله خوئی] اگر کافر شهادتین بگوید، یعنی به یگانگی خدا و نبوت خاتم الأنبیاء شهادت بدهد، به هر لغتی که باشد مسلمان میشود. و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاک است، ولی اگر موقع مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف کند و جای آن را آب بکشد، بلکه اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، احتیاط واجب آن است که جای آن را آب بکشد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر کافر شهادتین، یعنی (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّهِ) بگوید، مسلمان میشود و از آن پس، بدن، آب دهان، آب بینی و عرق او پاک است؛ ولی اگر هنگام مسلمان شدن عین نجاست به بدن او بوده باشد، باید آن را برطرف کند و جای آن را آب بکشد و اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، احتیاط واجب آن است که جای آن را آب بکشد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر آب دهان و بینی در داخل دهان یا بینی به خون برسد و بعد از خارج شدن به خون آلوده نباشد پاک است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کافر از روی اعتقاد شهادتین بگوید، یعنی به یگانگی خدا و نبوت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله شهادت بدهد، به هر لغتی که باشد مسلمان میشود و بعد از مسلمان شدن؛ بدن، آب دهان، آب بینی و عرق او پاک است؛ ولی اگر هنگام مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف کند و جای آن را آب بکشد و اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، احتیاط مستحب آن است که جای آن را آب بکشد.