لزوم تشکیل حکومت دینی در ایران چیست؟
لزوم تشکیل حکومت دینی در ایران چیست؟ اصل (ضرورت حکومت دینی) مورد اتفاق قاطبه مسلمانان - اعم از شیعه و سنی - است. اهل‌تسنن نیز مانند شیعه، براین مسأله اتفاق‌دارند که: الف. دین اسلام، صرفاً مشتمل بر احکام فردی و عبادی (به معنای اخص) نیست؛ بلکه دارای قوانینی مربوط به همه اَبعاد حیات فردی و اجتماعی - اعم از سیاسی، نظامی، قضایی و اقتصادی - است. ب. همگی اتفاق دارند که احکام الهی، منحصر به زمان خاصی؛ مانند زمان رسول‌اللَّه(ص) و یا حضور ائمه اهل‌بیت(ع) نیست. بر این مسأله کتاب و سنت، در سطح وسیع دلالت دارد؛ چنان که در روایت مورد قبول شیعه و سنی آمده است: (حلال محمد حلالٌ ابداً الی یوم القیامة و حرامه حرامٌ ابداً الی یوم‌القیامة ...)؛ کافی، ج 1، ص 58، ح 9. یعنی، همه این احکام تا ابد باقی و اجرای آنها لازم است. ج. بر همگان روشن است، اجرای احکام سیاسی و اجتماعی دین، جز از راه حکومت دینی مقدور نیست. بنابراین در اصل لزوم وجود حکومت دینی و عدم امکان جدایی دین از سیاست، میان غالب فقیهان و عالمان شیعه و سنی، اختلافی نیست و اگر اختلافی هست، در چگونگی آن است. آنچه در میان اهل تسنن رخ نمود، جدایی عملی (نه اعتقادی) دین از سیاست بود. این مسأله، ناشی از دو نکته است: یکم. انکار نصب امام از سوی خدا و پیامبر برای دوران پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)؛ این مسأله از مهم‌ترین موارد اختلاف بین مکتب اهل‌بیت(ع) و اندیشه خلافت است. دوّم. قرار گرفتن کسانی در مسند حکومت که فاقد شرایط تعیین شده در اسلام برای زمامداری بودند؛ یعنی، نه آشنایی کافی با معیارها و هنجارهای اسلامی داشتند و نه التزام و پای‌بندی و سلوک دینی. (ویلیام گوئیس) می‌نویسد: (در عمل اغلب قدرت سیاسی، غصب می‌شد و نوعی جدایی غیر رسمی بین قدرت معنوی و قدرت مادی برقرار بود و حتی غالباً این دو با هم درگیر بودند. اما از نظر اعتقادی، حتی حاکمانی که قوانین شرع را زیر پا می‌نهادند، عمومیت و حاکمیت دین فراگیر را در همه مسائل قبول داشتند). زبان سیاسی اسلام، ترجمه غلام رضا بهروزلک ، مجله علوم سیاسی، ش 11؛ به نقل از: مصباح یزدی، محمدتقی، فلسفه سیاست، ص 100 (چاپ نشده). فقیهان شیعه به طور عموم، (حکومت صالح دینی) را امری لازم و ضروری دانسته‌اند و در میان آنان در این مسأله اختلاف چندانی نیست. دلایلی که آنان در این باره ذکر کرده‌اند، متعدد و متنوع است. به عبارت دیگر دلایلی که ضرورت حکومت دینی در عصر ظهور را ثابت می‌کند، بر لزوم آن در زمان غیبت معصوم(ع) نیز گواهی می‌دهد و نیز آنچه در امتیازات حکومت دینی بیان شده، بر لزوم یا لااقل ترجیح عقلی آن دلالت می‌کند. افزون بر آن دلیل‌های نقلی بسیاری، لزوم حکومت صالح دینی را ثابت می‌کند. این دلایل چند دسته است: دسته نخست. بعضی از آنها، دلایل نقلیِ قطعی، مانند آیات قرآن است که ولایت، قانون‌گذاری و حکم‌رانی را از آنِ خدا می‌داند و هر قانون، حکومت و فرمانروایی را - که مطابق با قانون الهی و در طول ولایت الهی نباشد - منفی و مردود می‌شمارد. برخی از این دلایل، آیات زیر است: یکم. آیاتی که حق حکومت، قانون‌گذاری، داوری و حکم‌رانی را منحصر به خدا می‌داند؛ از جمله: 1. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ)؛ انعام (6)، آیه 57. (حکم و داوری سزاوار نیست جز برای خدا؛ او حقیقت را بیان می‌کند و بهترین فیصل دهندگان است). 2. (أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ)؛ همان، آیه 62. (بدانید که حکم و داوری، مخصوص او است و او سریع‌ترین حسابگران است). 3. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ)؛ یوسف (12)، آیه 40. (حکم نیست مگر از آن خدای، دستور داد که جز او را نپرستید؛ این همان دین استوار است، ولی بیشتر مردم‌نمی‌دانند). 4. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ)؛ همان، آیه 67. (حکم و فرمان، تنها از آن خدا است؛ بر او توکل کرده‌ام و همه متوکلان باید بر او توکل کنند). 5. (وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی‌ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)؛ قصص (28)، آیه 70. (و او خدایی است که معبودی جز او نیست؛ ستایش برای او است در این جهان و در جهان دیگر. حاکمیت [نیز] از آن او است و همه شما به سوی او بازگردانده می‌شوید). 6. (وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)؛ همان، آیه 88. (معبود دیگری را با خدا مخوان که هیچ معبودی جز او نیست؛ همه چیز جز ذات [پاک‌] او فانی می‌شود؛ حاکمیت تنها از آن او است و همه به سوی او بازگردانده می شوید). دوّم. آیاتی که رهبری و امامت را پیمانی الهی به حساب می‌آورد؛ از جمله: (وَ إِذِ ابْتَلی‌ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛ بقره (2)، آیه 124. ([به خاطر آورید] هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایش‌ها برآمد؛ خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم؛ ابراهیم عرض کرد: از دودمان من [نیز امامانی قرار بده‌]، خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقام‌اند]). سوّم. آیاتی که حکم و قانون الهی را برترین می‌شمرد؛ از جمله: 1. (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛ مائده (5)، آیه 50. (و برای مردمی که یقین دارند، حکم چه کسی از خدا بهتر است؟) 2. (أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ)؛ تین (95)، آیه 8. (آیا خداوند بهترین حکم کنندگان نیست؟!) 3. (وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّی‌ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ)؛ اعراف (7)، آیه 87. (و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شده‌ام ایمان‌آورده و گروه دیگر ایمان‌نیاورده‌اند، صبر کنید تا خدا میان ما داوری‌کند [که‌] او بهترین داوران است). 4. (وَ اتَّبِعْ ما یُوحی‌ إِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتّی‌ یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ)؛ یونس (10)، آیه 109. (و از آنچه بر تو وحی می‌شود پیروی کن و شکیبا باش تا خدا داوری کند، و او بهترین داوران است). چهارم. آیاتی که مرجع داوری در اختلافات را خداوند قرار می‌دهد؛ از جمله: 1. (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ)؛ نمل (27)، آیه 78. (در حقیقت، پروردگار تو طبق حکم خود، میان آنان داوری می‌کند، و او است شکست‌ناپذیر دانا). 2. (وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ)؛ شوری (42)، آیه 10. (و درباره هر چیزی [که ]اختلاف پیدا کردید، داوریش با خدا است. چنین خدایی پروردگار من است؛ بر او توکل کردم و به سوی او بازمی‌گردم). 3. (أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ)؛ انعام (6)، آیه 114. (پس آیا داوری جز خدا جویم؟ با اینکه او است که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است. و کسانی که کتاب [آسمانی ]بدیشان داده‌ایم، می‌دانند که آن از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است. پس تو از تردیدکنندگان مباش). پنجم. آیاتی که هرگونه حکم و داوری نامبتنی بر قوانین الهی را کفر و فسق و ظلم معرفی می‌کند: 1. (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛ مائده (5)، آیه 44. (کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری نکرده‌اند، آنان خود کافرانند). 2. (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ همان، آیه 45. (کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری نکرده‌اند، آنان خود ستمگرانند). 3. (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)؛ همان، آیه 47. (کسانی که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود فاسقانند). ششم. آیاتی که تحاکم، پیروی و پذیرش سلطه گروه‌های زیر را به دلالت مطابقی یا التزامی نفی می‌کند: الف. طاغوت: 1. (یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ)؛ نساء (4)، آیه 60. (بر آنند که داوری نزد طاغوت برند در حالی که امر شده‌اند که به آن کفر ورزند). 2. (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ)؛ بقره (2)، آیه 257. (خداوند، ولیّ و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها، به سوی نور بیرون می‌برد. [اما] کسانی که کافر شدند، اولیای آنان طاغوت هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌برند؛ آنان اهل آتش‌اند و همیشه در آن خواهند ماند). ب. کافران: 1. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ)؛ آل عمران (3)، آیه 100. (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از گروهی از اهل‌کتاب اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر بازمی‌گردانند). 2. (وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً)؛ نساء (4)، آیه 141. (و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه و چیرگی نداده است). 3. (لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‌ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ)؛ آل عمران (3)، آیه 28. (افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطه‌ای با خدا ندارد [و پیوند او به کلی از خدا گسسته می‌شود]؛ مگر اینکه از آنان بپرهیزید [و به جهت هدف‌های مهم‌تری تقیه کنید ]خداوند شما را از [نافرمانی‌] خود، برحذر می‌دارد؛ و بازگشت [شما] به سوی خدا است). 4. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)؛ مائده (5)، آیه 51؛ و ... . (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! یهود و نصارا را ولیّ [و دوست و تکیه‌گاه خود ]انتخاب نکنید! آنان اولیای یکدیگرند؛ و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنان هستند. خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمی‌کند). ج. فاسقان: (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ)؛ سجده (32)، آیه 18. (آیا کسی که با ایمان باشد، همچون کسی است که فاسق‌است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند). د. ظالمان: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لاتُنْصَرُونَ)؛ همان، آیه 113. (و بر ظالمان تکیه نکنید، که موجب می‌شود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولی و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت و یاری نمی‌شوید!) ه - و. گنهکاران و ناسپاسان: (فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ اثِماً أَوْ کَفُوراً)؛ انسان (76)، آیه 24. (در حکم پروردگارت شکیبایی کن و گناهکاران و ناسپاسان ایشان را پیروی مکن). ز. نابخردان: (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً)؛ نساء (4)، آیه 5. (اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید). ح - ط. اسراف پیشگان و فسادگران: (وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ)؛ شعراء (26)، آیه 151 و 152. (و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید! همان‌ها که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌کنند). ی - ک. غافلان و هواپرستان: (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً)؛ کهف (18)، آیه 28. (و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‌ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس ]کارش بر زیاده‌روی است، اطاعت مکن). ل. کسانی که عمل زشت خود را نیکو می‌پندارند: (أَفَمَنْ کانَ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ)؛ محمد (47)، آیه 14. (آیا کسی که بر حجتی از جانب پروردگار خویش است، چون کسی است که بدی کردارش برای او زیبا جلوه داده شده و هوس‌های خود را پیروی کرده‌اند؟) م. جاهلان: (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ)؛ زمر (39)، آیه 9. (آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند، یکسانند؟! تنها خردمندان متذکر می‌شوند). هفتم. آیاتی که به حکمرانی و داوری بر اساس احکام الهی حکم می‌کند، مانند: (فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ)؛ مائده (5)، آیه 116. (برایشان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم‌بران و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواسته‌های آنان پیروی مکن). هشتم. آیاتی که هرگونه ولایت‌پذیری غیر الهی را نفی می‌کند: (اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ)؛ اعراف (7)، آیه 3. (از چیزی که از طرف پروردگارتان بر شما نازل‌شده، پیروی کنید و از اولیا و سرپرستان دیگر جز او، پیروی نکنید، اما کمتر متذکر می‌شوید!) دسته دو. بعضی از دلایل، آیاتی است که نص خاصی در رهبری پیامبر(ص) و یا برخی از دیگر اولیای دین است، از جمله: 1. (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ... )؛ نور (24)، آیه 54. (بگو از خدا و از پیامبر فرمان برید ... ) 2. (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)؛ همان، آیه 56. (و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید). از این قبیل است آیات دیگری چون: محمد، آیه 33؛ تغابن، آیه 12؛ انفال، آیه 20. دسته سه. آیاتی که حق مخالفت با حکم و داوری خدا و پیامبر را سلب می‌کند؛ از جمله: 1. (إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ همان، آیه 51. (سخن مؤمنان، هنگامی که به سوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند؛ تنها این است که می‌گویند: (شنیدیم و اطاعت کردیم) و اینها همان رستگاران واقعی‌اند). 2. (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ)؛ همان، آیه 54. (بگو: خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسؤول اعمال خویش است و شما مسؤول اعمال خود). 3. (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)؛ همان، آیه 56.(و نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و رسول [خدا ]را اطاعت کنید تا مشمول رحمت [او ]شوید). 4. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ)؛ محمد (47)، آیه 33. (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول [خدا] را و اعمال خود را باطل نسازید). 5. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ)؛ انفال (8)، آیه 20. (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و سرپیچی ننمایید در حالی که [سخنان او را] می‌شنوید). 6. (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً)؛ احزاب (33)، آیه 36. (و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده‌اش به کاری فرمان‌دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد؛ و هرکس خدا و فرستاده‌اش را نافرمانی‌کند، قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است). دسته چهار. بعضی از دلایل، آیات و روایاتی است که اوصاف و شرایط کارگزاران و وظایف آنان را بیان می‌کند. وظایف ذکر شده در آنها، تنها با حکومت دینی و حاکمیت سیاستمداران دین باور، دین شناس و معتقد به اجرای احکام الهی، سازگار است. این آیات - به دلالت مطابقی و یا التزامی - شرایط زیر را برای رهبر لازم یا مفید می‌داند: 1. قدرت و توانایی‌ قرآن مجید درباره فلسفه اعطای فرمانروایی به طالوت می‌فرماید: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ)؛ بقره (2)، آیه 247. (خدا او را بر شما برتری بخشیده و در دانش و نیرو فزونی بخشیده است. خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد، و خداوند گشایش‌گر و دانا است). 2. امانت‌داری و تعهد حضرت یوسف برای پذیرش خزانه‌داری - که مسؤولیتی حکومتی است - خود را با وصف دانا و امین بودن معرفی کرد: (قالَ اجْعَلْنِی عَلی‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ)؛ یوسف (12)، آیه 55. (مرا بر خزانه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبان (امین) و دانایم). 3. علم‌ بر این مسأله آیات ذکر شده بالا دلالت دارند. 4. عدالت پیشگی‌ قرآن مجید در این باره به نحو استفهام انکاری می‌فرماید: ( ... هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)؛ نحل (16)، آیه 76. (... آیا آنکه به عدالت فرمان می‌دهد و بر صراط مستقیم قرار دارد و او [غیرعادل و هدایت نایافته ]برابرند؟)؛ یعنی، هرگز چنین نیست و لاجرم پیروی از غیرعادل و کژروان جایز نیست. 5. بودن در صراط مستقیم‌ بر این مطلب آیه پیشین گواهی می‌دهد. 6. بصیرت و پیروی از وحی‌ (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی‌ وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ)؛ انعام (6)، آیه 50. (بگو: آیا نابینا و بینا مساوی‌اند؟! پس چرا نمی‌اندیشید؟!) 7. هدایت یافتگی و هدایت‌گری‌ (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی‌ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؛ یونس (10)، آیه 35. (آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند، برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟!) 8. ایمان‌ (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ)؛ سجده (32)، آیه 18. (آیا آنکه ایمان آورده است همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند). این آیه دارای استفهام انکاری است و با نفی یکسان انگاری، اولویت انسان مؤمن را در جهات مختلف - از جمله در مسأله زمامداری - تثبیت می‌کند. دسته پنج. بخش دیگر از دلایل، وجود احکام اجتماعی اسلام است که اجرای آنها، بدون تأسیس حکومت دینی ممکن نیست. این بخش از احکام بسیار گسترده و چندین برابر احکام عبادی فردی است. برای آگاهی بیشتر ر. ک: سبحانی، جعفر، معالم الحکومة الاسلامیة. ج. بخش دیگری از دلایل سیره عملی معصومان(ع) در تشکیل حکومت دینی در زمان بسط ید است. قدردان قراملکی، محمدحسن، تقابل مشی‌ائمه با سکولاریسم، مجله معرفت، ش 19. در پایان گفتنی است: عالمان دینی برای لزوم و ضرورت حکومت دینی، به ادله اربعه (کتاب، سنت، اجماع و عقل) استناد کرده‌اند. با توجه به آنچه گذشت، ضرورت وجود حکومت دینی در جامعه اسلامی، مورد اتفاق مسلمانان شیعه و سنی است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 20/100100274)
عنوان سوال:

لزوم تشکیل حکومت دینی در ایران چیست؟


پاسخ:

لزوم تشکیل حکومت دینی در ایران چیست؟

اصل (ضرورت حکومت دینی) مورد اتفاق قاطبه مسلمانان - اعم از شیعه و سنی - است. اهل‌تسنن نیز مانند شیعه، براین مسأله اتفاق‌دارند که:
الف. دین اسلام، صرفاً مشتمل بر احکام فردی و عبادی (به معنای اخص) نیست؛ بلکه دارای قوانینی مربوط به همه اَبعاد حیات فردی و اجتماعی - اعم از سیاسی، نظامی، قضایی و اقتصادی - است.
ب. همگی اتفاق دارند که احکام الهی، منحصر به زمان خاصی؛ مانند زمان رسول‌اللَّه(ص) و یا حضور ائمه اهل‌بیت(ع) نیست. بر این مسأله کتاب و سنت، در سطح وسیع دلالت دارد؛ چنان که در روایت مورد قبول شیعه و سنی آمده است: (حلال محمد حلالٌ ابداً الی یوم القیامة و حرامه حرامٌ ابداً الی یوم‌القیامة ...)؛ کافی، ج 1، ص 58، ح 9. یعنی، همه این احکام تا ابد باقی و اجرای آنها لازم است.
ج. بر همگان روشن است، اجرای احکام سیاسی و اجتماعی دین، جز از راه حکومت دینی مقدور نیست.
بنابراین در اصل لزوم وجود حکومت دینی و عدم امکان جدایی دین از سیاست، میان غالب فقیهان و عالمان شیعه و سنی، اختلافی نیست و اگر اختلافی هست، در چگونگی آن است.
آنچه در میان اهل تسنن رخ نمود، جدایی عملی (نه اعتقادی) دین از سیاست بود. این مسأله، ناشی از دو نکته است:
یکم. انکار نصب امام از سوی خدا و پیامبر برای دوران پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)؛ این مسأله از مهم‌ترین موارد اختلاف بین مکتب اهل‌بیت(ع) و اندیشه خلافت است.
دوّم. قرار گرفتن کسانی در مسند حکومت که فاقد شرایط تعیین شده در اسلام برای زمامداری بودند؛ یعنی، نه آشنایی کافی با معیارها و هنجارهای اسلامی داشتند و نه التزام و پای‌بندی و سلوک دینی.
(ویلیام گوئیس) می‌نویسد: (در عمل اغلب قدرت سیاسی، غصب می‌شد و نوعی جدایی غیر رسمی بین قدرت معنوی و قدرت مادی برقرار بود و حتی غالباً این دو با هم درگیر بودند. اما از نظر اعتقادی، حتی حاکمانی که قوانین شرع را زیر پا می‌نهادند، عمومیت و حاکمیت دین فراگیر را در همه مسائل قبول داشتند). زبان سیاسی اسلام، ترجمه غلام رضا بهروزلک ، مجله علوم سیاسی، ش 11؛ به نقل از: مصباح یزدی، محمدتقی، فلسفه سیاست، ص 100 (چاپ نشده).

فقیهان شیعه به طور عموم، (حکومت صالح دینی) را امری لازم و ضروری دانسته‌اند و در میان آنان در این مسأله اختلاف چندانی نیست. دلایلی که آنان در این باره ذکر کرده‌اند، متعدد و متنوع است.
به عبارت دیگر دلایلی که ضرورت حکومت دینی در عصر ظهور را ثابت می‌کند، بر لزوم آن در زمان غیبت معصوم(ع) نیز گواهی می‌دهد و نیز آنچه در امتیازات حکومت دینی بیان شده، بر لزوم یا لااقل ترجیح عقلی آن دلالت می‌کند. افزون بر آن دلیل‌های نقلی بسیاری، لزوم حکومت صالح دینی را ثابت می‌کند. این دلایل چند دسته است:
دسته نخست. بعضی از آنها، دلایل نقلیِ قطعی، مانند آیات قرآن است که ولایت، قانون‌گذاری و حکم‌رانی را از آنِ خدا می‌داند و هر قانون، حکومت و فرمانروایی را - که مطابق با قانون الهی و در طول ولایت الهی نباشد - منفی و مردود می‌شمارد. برخی از این دلایل، آیات زیر است:
یکم. آیاتی که حق حکومت، قانون‌گذاری، داوری و حکم‌رانی را منحصر به خدا می‌داند؛ از جمله:
1. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ)؛ انعام (6)، آیه 57. (حکم و داوری سزاوار نیست جز برای خدا؛ او حقیقت را بیان می‌کند و بهترین فیصل دهندگان است).
2. (أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ)؛ همان، آیه 62. (بدانید که حکم و داوری، مخصوص او است و او سریع‌ترین حسابگران است).
3. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ)؛ یوسف (12)، آیه 40. (حکم نیست مگر از آن خدای، دستور داد که جز او را نپرستید؛ این همان دین استوار است، ولی بیشتر مردم‌نمی‌دانند).
4. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ)؛ همان، آیه 67. (حکم و فرمان، تنها از آن خدا است؛ بر او توکل کرده‌ام و همه متوکلان باید بر او توکل کنند).
5. (وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی‌ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)؛ قصص (28)، آیه 70. (و او خدایی است که معبودی جز او نیست؛ ستایش برای او است در این جهان و در جهان دیگر. حاکمیت [نیز] از آن او است و همه شما به سوی او بازگردانده می‌شوید).
6. (وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)؛ همان، آیه 88. (معبود دیگری را با خدا مخوان که هیچ معبودی جز او نیست؛ همه چیز جز ذات [پاک‌] او فانی می‌شود؛ حاکمیت تنها از آن او است و همه به سوی او بازگردانده می شوید).
دوّم. آیاتی که رهبری و امامت را پیمانی الهی به حساب می‌آورد؛ از جمله:
(وَ إِذِ ابْتَلی‌ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛ بقره (2)، آیه 124.
([به خاطر آورید] هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایش‌ها برآمد؛ خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم؛ ابراهیم عرض کرد: از دودمان من [نیز امامانی قرار بده‌]، خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقام‌اند]).
سوّم. آیاتی که حکم و قانون الهی را برترین می‌شمرد؛ از جمله:
1. (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛ مائده (5)، آیه 50. (و برای مردمی که یقین دارند، حکم چه کسی از خدا بهتر است؟)
2. (أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ)؛ تین (95)، آیه 8. (آیا خداوند بهترین حکم کنندگان نیست؟!)
3. (وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّی‌ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ)؛ اعراف (7)، آیه 87.
(و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شده‌ام ایمان‌آورده و گروه دیگر ایمان‌نیاورده‌اند، صبر کنید تا خدا میان ما داوری‌کند [که‌] او بهترین داوران است).
4. (وَ اتَّبِعْ ما یُوحی‌ إِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتّی‌ یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ)؛ یونس (10)، آیه 109. (و از آنچه بر تو وحی می‌شود پیروی کن و شکیبا باش تا خدا داوری کند، و او بهترین داوران است).
چهارم. آیاتی که مرجع داوری در اختلافات را خداوند قرار می‌دهد؛ از جمله:
1. (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ)؛ نمل (27)، آیه 78. (در حقیقت، پروردگار تو طبق حکم خود، میان آنان داوری می‌کند، و او است شکست‌ناپذیر دانا).
2. (وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ)؛ شوری (42)، آیه 10. (و درباره هر چیزی [که ]اختلاف پیدا کردید، داوریش با خدا است. چنین خدایی پروردگار من است؛ بر او توکل کردم و به سوی او بازمی‌گردم).
3. (أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ)؛ انعام (6)، آیه 114. (پس آیا داوری جز خدا جویم؟ با اینکه او است که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است. و کسانی که کتاب [آسمانی ]بدیشان داده‌ایم، می‌دانند که آن از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است. پس تو از تردیدکنندگان مباش).
پنجم. آیاتی که هرگونه حکم و داوری نامبتنی بر قوانین الهی را کفر و فسق و ظلم معرفی می‌کند:
1. (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛ مائده (5)، آیه 44. (کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری نکرده‌اند، آنان خود کافرانند).
2. (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ همان، آیه 45. (کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری نکرده‌اند، آنان خود ستمگرانند).
3. (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)؛ همان، آیه 47. (کسانی که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود فاسقانند).
ششم. آیاتی که تحاکم، پیروی و پذیرش سلطه گروه‌های زیر را به دلالت مطابقی یا التزامی نفی می‌کند:
الف. طاغوت:
1. (یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ)؛ نساء (4)، آیه 60. (بر آنند که داوری نزد طاغوت برند در حالی که امر شده‌اند که به آن کفر ورزند).
2. (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ)؛ بقره (2)، آیه 257. (خداوند، ولیّ و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها، به سوی نور بیرون می‌برد. [اما] کسانی که کافر شدند، اولیای آنان طاغوت هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌برند؛ آنان اهل آتش‌اند و همیشه در آن خواهند ماند).
ب. کافران:
1. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ)؛ آل عمران (3)، آیه 100. (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از گروهی از اهل‌کتاب اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر بازمی‌گردانند).
2. (وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً)؛ نساء (4)، آیه 141. (و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه و چیرگی نداده است).
3. (لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‌ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ)؛ آل عمران (3)، آیه 28. (افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطه‌ای با خدا ندارد [و پیوند او به کلی از خدا گسسته می‌شود]؛ مگر اینکه از آنان بپرهیزید [و به جهت هدف‌های مهم‌تری تقیه کنید ]خداوند شما را از [نافرمانی‌] خود، برحذر می‌دارد؛ و بازگشت [شما] به سوی خدا است).
4. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)؛ مائده (5)، آیه 51؛ و ... . (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! یهود و نصارا را ولیّ [و دوست و تکیه‌گاه خود ]انتخاب نکنید! آنان اولیای یکدیگرند؛ و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنان هستند. خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمی‌کند).
ج. فاسقان:
(أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ)؛ سجده (32)، آیه 18. (آیا کسی که با ایمان باشد، همچون کسی است که فاسق‌است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند).

د. ظالمان:
(وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لاتُنْصَرُونَ)؛ همان، آیه 113. (و بر ظالمان تکیه نکنید، که موجب می‌شود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولی و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت و یاری نمی‌شوید!)
ه - و. گنهکاران و ناسپاسان:
(فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ اثِماً أَوْ کَفُوراً)؛ انسان (76)، آیه 24. (در حکم پروردگارت شکیبایی کن و گناهکاران و ناسپاسان ایشان را پیروی مکن).
ز. نابخردان:
(وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً)؛ نساء (4)، آیه 5. (اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید).
ح - ط. اسراف پیشگان و فسادگران:
(وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ)؛ شعراء (26)، آیه 151 و 152. (و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید! همان‌ها که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌کنند).
ی - ک. غافلان و هواپرستان:
(وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً)؛ کهف (18)، آیه 28. (و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‌ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس ]کارش بر زیاده‌روی است، اطاعت مکن).
ل. کسانی که عمل زشت خود را نیکو می‌پندارند:
(أَفَمَنْ کانَ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ)؛ محمد (47)، آیه 14.
(آیا کسی که بر حجتی از جانب پروردگار خویش است، چون کسی است که بدی کردارش برای او زیبا جلوه داده شده و هوس‌های خود را پیروی کرده‌اند؟)
م. جاهلان:
(قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ)؛ زمر (39)، آیه 9. (آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند، یکسانند؟! تنها خردمندان متذکر می‌شوند).
هفتم. آیاتی که به حکمرانی و داوری بر اساس احکام الهی حکم می‌کند، مانند:
(فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ)؛ مائده (5)، آیه 116. (برایشان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم‌بران و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواسته‌های آنان پیروی مکن).
هشتم. آیاتی که هرگونه ولایت‌پذیری غیر الهی را نفی می‌کند:
(اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ)؛ اعراف (7)، آیه 3. (از چیزی که از طرف پروردگارتان بر شما نازل‌شده، پیروی کنید و از اولیا و سرپرستان دیگر جز او، پیروی نکنید، اما کمتر متذکر می‌شوید!)
دسته دو. بعضی از دلایل، آیاتی است که نص خاصی در رهبری پیامبر(ص) و یا برخی از دیگر اولیای دین است، از جمله:
1. (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ... )؛ نور (24)، آیه 54. (بگو از خدا و از پیامبر فرمان برید ... )
2. (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)؛ همان، آیه 56. (و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید). از این قبیل است آیات دیگری چون: محمد، آیه 33؛ تغابن، آیه 12؛ انفال، آیه 20.
دسته سه. آیاتی که حق مخالفت با حکم و داوری خدا و پیامبر را سلب می‌کند؛ از جمله:
1. (إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ همان، آیه 51. (سخن مؤمنان، هنگامی که به سوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند؛ تنها این است که می‌گویند: (شنیدیم و اطاعت کردیم) و اینها همان رستگاران واقعی‌اند).
2. (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ)؛ همان، آیه 54. (بگو: خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسؤول اعمال خویش است و شما مسؤول اعمال خود).
3. (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)؛ همان، آیه 56.(و نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و رسول [خدا ]را اطاعت کنید تا مشمول رحمت [او ]شوید).
4. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ)؛ محمد (47)، آیه 33. (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول [خدا] را و اعمال خود را باطل نسازید).
5. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ)؛ انفال (8)، آیه 20. (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و سرپیچی ننمایید در حالی که [سخنان او را] می‌شنوید).
6. (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً)؛ احزاب (33)، آیه 36. (و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده‌اش به کاری فرمان‌دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد؛ و هرکس خدا و فرستاده‌اش را نافرمانی‌کند، قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است).
دسته چهار. بعضی از دلایل، آیات و روایاتی است که اوصاف و شرایط کارگزاران و وظایف آنان را بیان می‌کند. وظایف ذکر شده در آنها، تنها با حکومت دینی و حاکمیت سیاستمداران دین باور، دین شناس و معتقد به اجرای احکام الهی، سازگار است. این آیات - به دلالت مطابقی و یا التزامی - شرایط زیر را برای رهبر لازم یا مفید می‌داند:
1. قدرت و توانایی‌
قرآن مجید درباره فلسفه اعطای فرمانروایی به طالوت می‌فرماید: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ)؛ بقره (2)، آیه 247. (خدا او را بر شما برتری بخشیده و در دانش و نیرو فزونی بخشیده است. خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد، و خداوند گشایش‌گر و دانا است).
2. امانت‌داری و تعهد
حضرت یوسف برای پذیرش خزانه‌داری - که مسؤولیتی حکومتی است - خود را با وصف دانا و امین بودن معرفی کرد: (قالَ اجْعَلْنِی عَلی‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ)؛ یوسف (12)، آیه 55. (مرا بر خزانه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبان (امین) و دانایم).
3. علم‌
بر این مسأله آیات ذکر شده بالا دلالت دارند.
4. عدالت پیشگی‌
قرآن مجید در این باره به نحو استفهام انکاری می‌فرماید: ( ... هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)؛ نحل (16)، آیه 76. (... آیا آنکه به عدالت فرمان می‌دهد و بر صراط مستقیم قرار دارد و او [غیرعادل و هدایت نایافته ]برابرند؟)؛ یعنی، هرگز چنین نیست و لاجرم پیروی از غیرعادل و کژروان جایز نیست.
5. بودن در صراط مستقیم‌
بر این مطلب آیه پیشین گواهی می‌دهد.
6. بصیرت و پیروی از وحی‌
(قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی‌ وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ)؛ انعام (6)، آیه 50. (بگو: آیا نابینا و بینا مساوی‌اند؟! پس چرا نمی‌اندیشید؟!)
7. هدایت یافتگی و هدایت‌گری‌
(أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی‌ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؛ یونس (10)، آیه 35. (آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند، برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟!)
8. ایمان‌
(أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ)؛ سجده (32)، آیه 18. (آیا آنکه ایمان آورده است همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند).
این آیه دارای استفهام انکاری است و با نفی یکسان انگاری، اولویت انسان مؤمن را در جهات مختلف - از جمله در مسأله زمامداری - تثبیت می‌کند.

دسته پنج. بخش دیگر از دلایل، وجود احکام اجتماعی اسلام است که اجرای آنها، بدون تأسیس حکومت دینی ممکن نیست. این بخش از احکام بسیار گسترده و چندین برابر احکام عبادی فردی است. برای آگاهی بیشتر ر. ک: سبحانی، جعفر، معالم الحکومة الاسلامیة.
ج. بخش دیگری از دلایل سیره عملی معصومان(ع) در تشکیل حکومت دینی در زمان بسط ید است. قدردان قراملکی، محمدحسن، تقابل مشی‌ائمه با سکولاریسم، مجله معرفت، ش 19.

در پایان گفتنی است: عالمان دینی برای لزوم و ضرورت حکومت دینی، به ادله اربعه (کتاب، سنت، اجماع و عقل) استناد کرده‌اند.
با توجه به آنچه گذشت، ضرورت وجود حکومت دینی در جامعه اسلامی، مورد اتفاق مسلمانان شیعه و سنی است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 20/100100274)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین