پروژهی جدید اسلام ستیزی غرب چرا و با چه اهدافی شکل گرفته؟ راه مقابله بان کدام است؟ (غرب در دهههای بیداری اسلامی و به ویژه در سالهای اخیر پس از شکستهای پیاپی از ایران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و اینک مصر و تونس و ... کوشیده است. تاکتیک اسلامستیزی و خشونت علنی، به تاکتیک بدلسازی و تولید نمونههای تقلبی دست بزند تا عملیات تروریسم ضدمردمی را به جای (شهادت طلبی)، (تعصب و تحجر و خشونت) را به جای (اسلامگرایی و جهاد)، (قومیتگرایی و قبیلهبازی) را به جای (اسلامخواهی و امتگرایی)، (غربزدگی و وابستگی اقتصادی و فرهنگی) را به جای (پیشرفت مستقل)، سکولاریسم) را به جای (علمگرایی)، (سازشکاری) را به جای (عقلانیت)، (فساد و هرج و مرج) اخلاقی را به جای (آزادی)، (دیکتاتوری) را به نام (نظم و امنیت)، (مصرفزدگی، دنیاگرایی و اشرافیگری) را به نام (توسعه و ترقی)، (فقر و عقبماندگی) را به نام (معنویتگرایی و زهد) قلمداد کند.) آنچه که بیان شد بخشی از فرازهای مقام معظم رهبری در خطبههای دوم روز جمعه 14 بهمن 90 میباشد، پرداختن به این مسایل که؛ این سخنان معطوف به چه مسایلی است؟ و یا این که غرب از به کار بردن این واژههای بدلی چه هدف راهبردی دارد، از اهمیت اساسی برخوردار میباشد. هدف غرب از این محاسبات که هر کدام برای خود سناریوهای بزرگی تلقی میشود، چیزی جز تفرقه افکنی میان مردم جهان به ویژه مسلمانان نیست تا از این راه بتواند دوباره نقشهی تسلط بر جهان را پیاده سازی کند و مسلمانان را از رسیدن به اتحاد و همبستگی دور سازند و پایه و بنیان این کشورها را سست کنند تا بتوانند برنامهها و اهداف خود را در این کشورها پیاده سازی نمایند. ما در حال شکل دادن به یک دوره تمدن اسلامی هستیم و این را کارشناسان غربی نیز مورد تأکید قرار دادهاند، آنها معتقدند که احیای تمدن اسلامی باعث به حاشیه بردن تمدن غرب میشود و دنیا متوجه این تمدن نوین اسلامی میشود. بنابراین در این تحولات نظام سرمایهداری میتواند مدفون شود، به همین خاطر پروژهی اسلام هراسی را به مرحلهی اجرا در آوردهاند و یا سعی میکنند برنامههای غلط به مسلمانان دیکته کنند. امروز جمهوری اسلامی در حال الگو شدن و مدل شدن در دنیای اسلام است. از این رو کشور ایران به عنوان یک کشور بزرگ و مستقل با تمسک به اسلام میبایست در جهت اتحاد و همبستگی مسلمانان با یکدیگر و نیز ارایهی برنامههای اسلامی در جهت مقابله با برنامههای غرب راهبردهایی را اتخاذ کند. همان طور که مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه 14 بهمن 90 فرمودند: (دو قطبی سرمایهداری و کمونیسم که جنگ بر سر قدرت و ثروت بود، پایان یافت و امروز دو قطبی میان مستضعفین جهان به رهبری جنبش مسلمین با مستکبران به رهبری آمریکا، ناتو و صهیونیسم است. دو اردوگاه اصلی تشکیل شده است و اردوگاه سومی وجود ندارد.) همان طور که رهبر بصیر انقلاب اسلامی تبیین کردهاند، ایران اکنون پس از 3 دهه مقاومت موفق در مقابل فشارهای خارجی، کاملاً در موقعیتی قرار دارد که احساس میکند دشمنانش به مرحلهی (تهی شدن سبد گزینهها) و (عجز راهبردی) رسیدهاند. در نتیجه ایران اکنون خود را در آستانهی یک مرحلهی بلند مدت مصونیت میبیند. تبیین اهداف غرب از اسلام ستیزی غرب طی سالهای اخیر علامتهای استفهامی بسیاری به وجود آورده و در ذهن مردمش دایرهی این نقشهها را نسبت به اسلام و مسلمانان گسترش داده است. حجت الاسلام (علیرضا یحیایی) به عنوان یک کارشناس فرهنگی[1] در این زمینه معتقد است که دشمنان برای مقابله با اسلام، مکاتبی همچون عقلگرایی، عملگرایی، لیبرالیسم مذهبی، طبیعتگرایی و حتی فساد اخلاقی را به صورت سمبل جدید و با نام (تجددگرایی) عرضه کردهاند. از نگاه این کارشناس فرهنگی، تلاشهایی از قبیل عرضهی اندیشههای (زیگموند فروید) برای سست کردن باورهای دینی در میان جوانان و جدایی آنان از نفوذ اولیای خود، ساختارشکنی بنیان خانواده، عرضهی عقاید (داروین) و تصادفی نشان دادن موجودیت انسان، عرضهی روشهای کاپیتالیسم برای نیل به رفاه فردی و تلاش شخصی، عادی جلوه دادن تلفات انسانی همچون تلفات حیوانی، تولید و عرضهی سلاحهای کشتار جمعی، عرضهی انواع مکاتب ناسیونالیسم، نازیسم، فاشیسم، مارکسیسم و کاپیتالیسم برگرفته از ایدئولوژی مغلوب و مأیوس صهیونیسم مسیحی، همه و همه نظامهای جدید مطرح از سوی استعمارگر غرب هستند. غرب، دنیای اسلام و جهان عرب را متهم میکند که دارای فرهنگ تروریستی است. غرب تمامی دولتهای اسلامی را به حکومت دینی داشتن محکوم مینماید. ویژگی دینی این دولتها را نفی میکند و معتقد است که این دولتها از دین فقط برای تأثیر گذاشتن بر دیگران استفاده میکنند! در حالی که جریان اصلی اسلام با آنچه که غربیان آن را نفی میکنند، متفاوت است. حرکتهای اسلام ستیزی با انگیزهها و اشکال مختلف در جهان غرب رو به گسترش میباشد. این جریان از رسانهها و ابزار مؤثر بر افکار عمومی به صورت ماهرانهای استفاده میکند و در ساختن تصور تودههای مردم و حتی نخبگان جوامع، نقش مؤثری دارند. امروز جمهوری اسلامی در حال الگو شدن و مدل شدن در دنیای اسلام است. از این رو کشور ایران به عنوان یک کشور بزرگ و مستقل با تمسک به اسلام میبایست در جهت اتحاد و همبستگی مسلمانان با یکدیگر و نیز ارایهی برنامههای اسلامی در جهت مقابله با برنامههای غرب راهبردهایی را اتخاذ کند. اقدامهایی که به نام اسلام صورت میگیرد، بیشترین بهره را به این جریان ضد اسلامی میرساند. همچنین جریانهای مقاومت و مقابله با اشغالگری نیز، در روایت جریانهای اسلام ستیز به عنوان تروریسم، خشونت و تحجر معرفی میگردد. از سوی دیگر واقعیت احیای هویت جهان اسلام پس از دهههای متمادی انفعال و قدرت روزافزون مسلمانان در سرتاسر جهان و به ویژه مناطق استراتژیک جهان و همچنین توسعهی گستردهی حضور و نقش مسلمانان در جوامع غربی، به انگیزهها و همچنین دلایل جریانهای اسلام ستیز افزوده است. بر این اساس به نظر میرسد تا آینده کماکان شاهد حضور و توسعهی جریانهای اسلام ستیز به ویژه در کشورهای غربی خواهیم بود. تلاش برای خارج سازی نمایندگی اسلام و مسلمانان از دست جریانهای افراطی، انحرافی و ارایهی چهرهی صحیح اسلامی میتواند یکی از اصلیترین تلاشها برای مقابله با جریانهایی باشد که توسط و یا به نام جریانهای افراطی پیگیری میگردند. مسلمانان در درون جریان احیای هویت و قدرت گیری مجدد هستند و میکوشند عظمت و مجد خود را احیا کنند. این احیای هویت در بسیاری از موارد به شکل مقاومت در برابر اشغالگری نمود پیدا کرده است، ولی اقدام انحرافی یعنی توسل به اقدامهای خشن ضد اسلامی برضد هم دینان و سایر افراد بیگانه میتواند در این فرآیند، اخلالی جدی وارد سازد. جریانهای افراطی میکوشند بر امواج احیای هویت و قدرت مسلمانان حاکم شوند و آنها را از راه اصلی خود منحرف سازند. مسلمانان سراسر جهان با اشغالگری و اقدامهای اشغالگران به شدت مخالف هستند و از جریانهای مقاومت پشتیبانی میکنند. گروههای انحرافی میکوشند از این احساسات سوء استفاده کنند و این امواج ضد اشغالگری را منحرف ساخته و به خشونت بکشانند و سمت این خشونت کور را متوجه مسلمانان سازند. تحولات عراق، فلسطین، لبنان و بخشهای دیگر مشخص میسازد که حرکتهایی که به نام ناسیونالیسم و یا حتی به نام اسلام توسط افراطیونی چون (سلفیون) صورت میپذیرد، سبب شده امواج ضد اشغالگران متوجه انتقام از سایر مسلمانان شود. این جریان انحرافی که میکوشد بر جریان احیای هویت اسلامی حاکم شود یکی از خطرات جدی است که ممکن است جریان بیداری اسلامی را تهدید کند. اسلامگرایی برخلاف ادعاهای غربی که آن را امری کاملاً ارتجاعی تلقی نموده و با واژگانی چون بنیادگرایی یا رادیکالیسم از آن یاد میکنند، نه تنها ارتجاعی نیست بلکه در واقع اتخاذ ذهنیت و رهیافتهای غربمحورانه در مطالعه و بررسی این پدیده، سبب کژتابی و انحراف در نگرش آنها به این مسأله شده است؛ چنان که از منظر روش شناختی نیز آنچه باعث شده این کژتابیها امروز برجسته شود و به نقد و بررسی گذاشته شود، امکانی است که در راستای گذر از این چارچوبهای متصلب و ایدئولوژیک غربمحورانه فراهم شده است. گفتمان غرب در مقابل اسلام قرار گرفتن شرق در مقابل غرب یک بحث تاریخی است. غرب همواره برای اثبات وجود و هویت خویش همیشه به دنبال غیرهایی است که بتواند بر اساس این غیرها خود را در عرصه به موجودیت برساند. برای این منظور مسلمانان به عنوان این غیریتها همیشه از طرف غرب مورد حمله قرار میگرفتند که بسیاری از عوامل آن ریشه در تاریخ دارد. مجموعهای از فرضها و پندارهای نادرست، زیربنای نگرش (غرب) نسبت به (شرق) را تشکیل میدهد. در آثار غربی، شرق (به مثابهی) ضعیف، (غیرعقلایی) و (دیگر مؤنث) در برابر (غرب) (قوی)، (عقلایی) و مذکر باز نمود میشود. در واقع غرب برای تعریف خود سعی میکند آن عناصر و مفاهیم کلیدی خود را در برابر مفاهیم کلیدی مسلمانان قرار دهد بر این اساس مفاهیم اسلام همه مفاهیمی منفی هستند که بر مبنای آن جریان اصلی اسلام نیز منحرف میشود. یعنی این مفاهیم از طرف غرب برای مسلمانان تعریف میشود چنانچه این مفاهیم در فرهنگ خود غرب ممکن است به گونهای دیگر بازنمایی گردد؛ به طور مثال، وقتی فرهنگ شهادت را در اسلام به کار میبریم منظور به کارگیری واژهی مقدسی است که به وسیلهی آن مسلمانان به آزادگی میرسند ولی غرب این اقدام مسلمانان را تروریسم میداند، یا بازگشت به خویشتن را نوعی تحجر برای مسلمانان میداند. میتوان گفت هدف غرب از به کار بردن این مفاهیم با بار منفی بیشتر در جهت تضعیف و جهانی نشدن گفتمان اسلامی است و به همین منظور غرب همیشه خود را در برابر شرق قرار میدهد تا مانع حاکمیت گفتمان اسلامی شود و لازمهی این کار همان طوری که بیان شد، خدشهدار کردن پیوندهای اتصال وحدت و همبستگی مسلمانان میباشد. بر همین سیاق نگاه غرب به اسلام آن چنان که در رسانهها و مراکز مطالعاتی و سیاسی و بعضاً حلقههای روشنفکری ارایه میشود، عمدتاً بر پیش فرضهای اثبات نشده استوار است. هر زمان که گفتمان اسلام در سطح جهان گسترش یابد که نمونهی آن را میتوان در جریان بیداری اسلامی دید، غرب بیشتر سعی دارد تا بتواند جریان اصلی اسلام را مورد سؤال و عناصر کلیدی آن را مورد خدشه قرار دهد. هدف غرب ایجاد نوعی سبک غربی در رابطه با ایجاد سلطه، تجدید ساختار، داشتن آمریت و اقتدار بر شرق است. محورهای عمدهی تقابل اسلام و غرب در حقیقت مسألهی اصلی جهان اسلام با غرب را در چهار مورد میتوان، خلاصه کرد: 1. خوی استکباری و استعماری منبعث از جهانبینی سکولار که در دولتهای غربی نهادینه شده و این مسأله، امکان تعامل حقیقی میان مسلمانان و غرب را بسیار دشوار نموده است. از این رو گفتوگو با غربیها تا کنون سرانجام خوبی نداشته است چراکه آنها از مسلمانان انتظار دارند که فقط شنونده باشند؛ 2. مسیر نظام لیبرال- سرمایهداری غرب، با مسیر نظام اسلامی ماهیتاً متفاوت و جداست و هیچ قرابتی میان مبانی فکری این دو حوزه وجود ندارد؛ 3. پیشینهی تاریخی مسلمانان و غرب، چه در گذشته (به ویژه تحت تأثیر جنگهای صلیبی)[2] و چه در دوران معاصر (به ویژه تحت تأثیر استعمار و به تازگی صهیونیسم)، متأسفانه سیاه است؛ چنان که در ارتباطات فیمابین نمیتوان به راحتی از یاد و خاطرهی این پیشینه و تداوم تأثیرات آن صرف نظر کرد؛ 4 در حال حاضر غرب به اقتضای ماهیت سیستم اقتصادی خود، با سوءاستفاده از تکنولوژی مدرن آشکارا فساد و فحشا را به اقصی نقاط جهان و از جمله به کشورهای اسلامی صادر میکند و این موضوع به شدت مسلمانان را رنج میدهد؛ چنان که بخش عمدهای از معضلات دامنگیر کشورهای اسلامی در زمینههای جرم و جنایت، مواد مخدر، مشروبات الکلی، فساد جنسی و بیبندوباری، محصول این تهاجم فرهنگی غرب شناخته میشود. ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، باید با هدف رفع تهدیدها مدیریت شوند. جهان اسلام از ظرفیتهای کمنظیری برخوردار است اما از آنها به صورت هماهنگ جهت مواجهه با دشمن یا رقیب استفاده نمیشود؛ در حالی که مسلمانان تنها با مدیریت مناسب قدرت نفتی یا موقعیت جغرافیایی استراتژیک خود میتوانند از انفعال خارج شوند؛ اما متأسفانه دولتهای فاسد و مرعوب، حاضر به چنین اقدامهایی نیستند. البته اگر ملتها بخواهند، دولتها مجبور به اطاعت از ارادهی ملی مردم مسلمان خواهند بود. راههای مقابله با اسلامستیزی؛ برای خروج جهان اسلام از بحران موجود، تنها به چند راهحل کلیدی اشاره میشود: 1. جهان اسلام نیازمند توسعهی وحدت و همدلی است و این وحدت نباید فقط یک امر سیاسی و بین دولی ملاحظه شود، بلکه با توجه به شرایط اسف بار حاکم بر اغلب دولتهای کشورهای مسلمان، باید با کمک پایگاههای سنتی و (NGO)ها، وحدت و همدلی در میان ملتهای اسلامی گسترش یابد و از ترویج هر نوع فکر و رفتار تنشزا و اختلافآفرین جلوگیری شود. 2. باید زمینهی لازم برای شکلگیری یک جنبش فراگیر و هماهنگ علمی میان دانشمندان جهان اسلام ایجاد گردد؛ چرا که جهان اسلام برای به دستگیری ابتکار عمل و بازیگری در صحنهی جهانی، همچون گذشته به تقویت علمی نیاز دارد. با توجه به تأکید فوقالعادهی دین اسلام بر گسترش علم و نیز وجود استعدادهای درخشان در جوامع مسلمان، ضروری است هرچه سریعتر امکانات جهان اسلام برای یک جهش علمی سازماندهی و مدیریت شود؛ بهویژه با توجه به این مسأله که امروزه علم به طور مستقیم قدرتزا شده است، توجه به این مهم باید بسیار جدی تلقی شود. 3. بیداری اسلامی، باید گسترش یابد. هر قدر بیداری بیشتر باشد، قدرت مسلمانان برای مواجهه با تهدیدها بیشتر خواهد شد. گسترش بیداری اسلامی، مستلزم یک فعالیت مبتکرانهی رسانهای است که متأسفانه جهان اسلام تا کنون فاقد آن بوده است. مسلمانان باید به مدد تکنولوژی مدرن (شبکههای ماهوارهای، اینترنت و…) و نیز رونق بخشیدن به ترجمه و افزایش تماسهای حضوری، به ویژه در سطح خواص و اندیشمندان، ابعاد این بیداری اسلامی را گسترش دهند. 4. ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، باید با هدف رفع تهدیدها مدیریت شوند. جهان اسلام از ظرفیتهای کمنظیری برخوردار است اما از آنها به صورت هماهنگ جهت مواجهه با دشمن یا رقیب استفاده نمیشود؛ در حالی که مسلمانان تنها با مدیریت مناسب قدرت نفتی یا موقعیت جغرافیایی استراتژیک خود میتوانند از انفعال خارج شوند؛ اما متأسفانه دولتهای فاسد و مرعوب، حاضر به چنین اقدامهایی نیستند. البته اگر ملتها بخواهند، دولتها مجبور به اطاعت از ارادهی ملی مردم مسلمان خواهند بود و از این رو گسترش بیداری اسلامی در این عرصه نیز راهگشا است. مسألهی مهم در این زمینه، رهبری جهان اسلام است. طی کردن تمام این راهها، محتاج رهبری است. سازمان کنفرانس اسلامی که میتواند به عنوان مهمترین مرجع در این زمینه عمل کند، متأسفانه اسیر دولتهاست و هماکنون به سازمانی تبدیل شده است که حتی از جایگاه اولیهی خود ساقط شده و بود و نبود آن چندان تفاوتی ندارد و مجامع دیگری هم که میتوانند مؤثر باشند، متأسفانه فراگیری لازم را در میان کشورهای مسلمان ندارند. از این رو به نظر میرسد جهان اسلام در کنار بازسازی سازمان کنفرانس اسلامی، بیش از هر چیز به یک رهبر معنوی بزرگ مانند امامخمینی(ره) و مقام معظم رهبری نیازمند است که بتواند با نفوذ در قلبهای آحاد مسلمانان، جهان اسلام را با قدرت معنوی و با اتکا به پشتوانهی مردمی، به سمت اهداف اصلی پیش ببرد.(*) پینوشتها: [1]. گاهنامه فرهنگی خبری انعکاس 10 اردیبهشت 90 [2]. علی ابوالحسنی منذر، (تداوم جنگهای صلیبی…)، ماهنامه ایران معاصر، سال اول، شماره 1، اردیبهشت 1381 * زهرا صادقی نقدعلی؛ دانشجوی دکتری علوم سیاسی /برهان/1390/12/25
پروژهی جدید اسلام ستیزی غرب چرا و با چه اهدافی شکل گرفته؟ راه مقابله بان کدام است؟
(غرب در دهههای بیداری اسلامی و به ویژه در سالهای اخیر پس از شکستهای پیاپی از ایران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و اینک مصر و تونس و ... کوشیده است. تاکتیک اسلامستیزی و خشونت علنی، به تاکتیک بدلسازی و تولید نمونههای تقلبی دست بزند تا عملیات تروریسم ضدمردمی را به جای (شهادت طلبی)، (تعصب و تحجر و خشونت) را به جای (اسلامگرایی و جهاد)، (قومیتگرایی و قبیلهبازی) را به جای (اسلامخواهی و امتگرایی)، (غربزدگی و وابستگی اقتصادی و فرهنگی) را به جای (پیشرفت مستقل)، سکولاریسم) را به جای (علمگرایی)، (سازشکاری) را به جای (عقلانیت)، (فساد و هرج و مرج) اخلاقی را به جای (آزادی)، (دیکتاتوری) را به نام (نظم و امنیت)، (مصرفزدگی، دنیاگرایی و اشرافیگری) را به نام (توسعه و ترقی)، (فقر و عقبماندگی) را به نام (معنویتگرایی و زهد) قلمداد کند.)
آنچه که بیان شد بخشی از فرازهای مقام معظم رهبری در خطبههای دوم روز جمعه 14 بهمن 90 میباشد، پرداختن به این مسایل که؛ این سخنان معطوف به چه مسایلی است؟ و یا این که غرب از به کار بردن این واژههای بدلی چه هدف راهبردی دارد، از اهمیت اساسی برخوردار میباشد. هدف غرب از این محاسبات که هر کدام برای خود سناریوهای بزرگی تلقی میشود، چیزی جز تفرقه افکنی میان مردم جهان به ویژه مسلمانان نیست تا از این راه بتواند دوباره نقشهی تسلط بر جهان را پیاده سازی کند و مسلمانان را از رسیدن به اتحاد و همبستگی دور سازند و پایه و بنیان این کشورها را سست کنند تا بتوانند برنامهها و اهداف خود را در این کشورها پیاده سازی نمایند.
ما در حال شکل دادن به یک دوره تمدن اسلامی هستیم و این را کارشناسان غربی نیز مورد تأکید قرار دادهاند، آنها معتقدند که احیای تمدن اسلامی باعث به حاشیه بردن تمدن غرب میشود و دنیا متوجه این تمدن نوین اسلامی میشود. بنابراین در این تحولات نظام سرمایهداری میتواند مدفون شود، به همین خاطر پروژهی اسلام هراسی را به مرحلهی اجرا در آوردهاند و یا سعی میکنند برنامههای غلط به مسلمانان دیکته کنند.
امروز جمهوری اسلامی در حال الگو شدن و مدل شدن در دنیای اسلام است. از این رو کشور ایران به عنوان یک کشور بزرگ و مستقل با تمسک به اسلام میبایست در جهت اتحاد و همبستگی مسلمانان با یکدیگر و نیز ارایهی برنامههای اسلامی در جهت مقابله با برنامههای غرب راهبردهایی را اتخاذ کند. همان طور که مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه 14 بهمن 90 فرمودند: (دو قطبی سرمایهداری و کمونیسم که جنگ بر سر قدرت و ثروت بود، پایان یافت و امروز دو قطبی میان مستضعفین جهان به رهبری جنبش مسلمین با مستکبران به رهبری آمریکا، ناتو و صهیونیسم است. دو اردوگاه اصلی تشکیل شده است و اردوگاه سومی وجود ندارد.)
همان طور که رهبر بصیر انقلاب اسلامی تبیین کردهاند، ایران اکنون پس از 3 دهه مقاومت موفق در مقابل فشارهای خارجی، کاملاً در موقعیتی قرار دارد که احساس میکند دشمنانش به مرحلهی (تهی شدن سبد گزینهها) و (عجز راهبردی) رسیدهاند. در نتیجه ایران اکنون خود را در آستانهی یک مرحلهی بلند مدت مصونیت میبیند.
تبیین اهداف غرب از اسلام ستیزی
غرب طی سالهای اخیر علامتهای استفهامی بسیاری به وجود آورده و در ذهن مردمش دایرهی این نقشهها را نسبت به اسلام و مسلمانان گسترش داده است. حجت الاسلام (علیرضا یحیایی) به عنوان یک کارشناس فرهنگی[1] در این زمینه معتقد است که دشمنان برای مقابله با اسلام، مکاتبی همچون عقلگرایی، عملگرایی، لیبرالیسم مذهبی، طبیعتگرایی و حتی فساد اخلاقی را به صورت سمبل جدید و با نام (تجددگرایی) عرضه کردهاند. از نگاه این کارشناس فرهنگی، تلاشهایی از قبیل عرضهی اندیشههای (زیگموند فروید) برای سست کردن باورهای دینی در میان جوانان و جدایی آنان از نفوذ اولیای خود، ساختارشکنی بنیان خانواده، عرضهی عقاید (داروین) و تصادفی نشان دادن موجودیت انسان، عرضهی روشهای کاپیتالیسم برای نیل به رفاه فردی و تلاش شخصی، عادی جلوه دادن تلفات انسانی همچون تلفات حیوانی، تولید و عرضهی سلاحهای کشتار جمعی، عرضهی انواع مکاتب ناسیونالیسم، نازیسم، فاشیسم، مارکسیسم و کاپیتالیسم برگرفته از ایدئولوژی مغلوب و مأیوس صهیونیسم مسیحی، همه و همه نظامهای جدید مطرح از سوی استعمارگر غرب هستند.
غرب، دنیای اسلام و جهان عرب را متهم میکند که دارای فرهنگ تروریستی است. غرب تمامی دولتهای اسلامی را به حکومت دینی داشتن محکوم مینماید. ویژگی دینی این دولتها را نفی میکند و معتقد است که این دولتها از دین فقط برای تأثیر گذاشتن بر دیگران استفاده میکنند! در حالی که جریان اصلی اسلام با آنچه که غربیان آن را نفی میکنند، متفاوت است. حرکتهای اسلام ستیزی با انگیزهها و اشکال مختلف در جهان غرب رو به گسترش میباشد. این جریان از رسانهها و ابزار مؤثر بر افکار عمومی به صورت ماهرانهای استفاده میکند و در ساختن تصور تودههای مردم و حتی نخبگان جوامع، نقش مؤثری دارند.
امروز جمهوری اسلامی در حال الگو شدن و مدل شدن در دنیای اسلام است. از این رو کشور ایران به عنوان یک کشور بزرگ و مستقل با تمسک به اسلام میبایست در جهت اتحاد و همبستگی مسلمانان با یکدیگر و نیز ارایهی برنامههای اسلامی در جهت مقابله با برنامههای غرب راهبردهایی را اتخاذ کند.
اقدامهایی که به نام اسلام صورت میگیرد، بیشترین بهره را به این جریان ضد اسلامی میرساند. همچنین جریانهای مقاومت و مقابله با اشغالگری نیز، در روایت جریانهای اسلام ستیز به عنوان تروریسم، خشونت و تحجر معرفی میگردد. از سوی دیگر واقعیت احیای هویت جهان اسلام پس از دهههای متمادی انفعال و قدرت روزافزون مسلمانان در سرتاسر جهان و به ویژه مناطق استراتژیک جهان و همچنین توسعهی گستردهی حضور و نقش مسلمانان در جوامع غربی، به انگیزهها و همچنین دلایل جریانهای اسلام ستیز افزوده است. بر این اساس به نظر میرسد تا آینده کماکان شاهد حضور و توسعهی جریانهای اسلام ستیز به ویژه در کشورهای غربی خواهیم بود.
تلاش برای خارج سازی نمایندگی اسلام و مسلمانان از دست جریانهای افراطی، انحرافی و ارایهی چهرهی صحیح اسلامی میتواند یکی از اصلیترین تلاشها برای مقابله با جریانهایی باشد که توسط و یا به نام جریانهای افراطی پیگیری میگردند. مسلمانان در درون جریان احیای هویت و قدرت گیری مجدد هستند و میکوشند عظمت و مجد خود را احیا کنند. این احیای هویت در بسیاری از موارد به شکل مقاومت در برابر اشغالگری نمود پیدا کرده است، ولی اقدام انحرافی یعنی توسل به اقدامهای خشن ضد اسلامی برضد هم دینان و سایر افراد بیگانه میتواند در این فرآیند، اخلالی جدی وارد سازد.
جریانهای افراطی میکوشند بر امواج احیای هویت و قدرت مسلمانان حاکم شوند و آنها را از راه اصلی خود منحرف سازند. مسلمانان سراسر جهان با اشغالگری و اقدامهای اشغالگران به شدت مخالف هستند و از جریانهای مقاومت پشتیبانی میکنند. گروههای انحرافی میکوشند از این احساسات سوء استفاده کنند و این امواج ضد اشغالگری را منحرف ساخته و به خشونت بکشانند و سمت این خشونت کور را متوجه مسلمانان سازند. تحولات عراق، فلسطین، لبنان و بخشهای دیگر مشخص میسازد که حرکتهایی که به نام ناسیونالیسم و یا حتی به نام اسلام توسط افراطیونی چون (سلفیون) صورت میپذیرد، سبب شده امواج ضد اشغالگران متوجه انتقام از سایر مسلمانان شود.
این جریان انحرافی که میکوشد بر جریان احیای هویت اسلامی حاکم شود یکی از خطرات جدی است که ممکن است جریان بیداری اسلامی را تهدید کند. اسلامگرایی برخلاف ادعاهای غربی که آن را امری کاملاً ارتجاعی تلقی نموده و با واژگانی چون بنیادگرایی یا رادیکالیسم از آن یاد میکنند، نه تنها ارتجاعی نیست بلکه در واقع اتخاذ ذهنیت و رهیافتهای غربمحورانه در مطالعه و بررسی این پدیده، سبب کژتابی و انحراف در نگرش آنها به این مسأله شده است؛ چنان که از منظر روش شناختی نیز آنچه باعث شده این کژتابیها امروز برجسته شود و به نقد و بررسی گذاشته شود، امکانی است که در راستای گذر از این چارچوبهای متصلب و ایدئولوژیک غربمحورانه فراهم شده است.
گفتمان غرب در مقابل اسلام
قرار گرفتن شرق در مقابل غرب یک بحث تاریخی است. غرب همواره برای اثبات وجود و هویت خویش همیشه به دنبال غیرهایی است که بتواند بر اساس این غیرها خود را در عرصه به موجودیت برساند. برای این منظور مسلمانان به عنوان این غیریتها همیشه از طرف غرب مورد حمله قرار میگرفتند که بسیاری از عوامل آن ریشه در تاریخ دارد. مجموعهای از فرضها و پندارهای نادرست، زیربنای نگرش (غرب) نسبت به (شرق) را تشکیل میدهد. در آثار غربی، شرق (به مثابهی) ضعیف، (غیرعقلایی) و (دیگر مؤنث) در برابر (غرب) (قوی)، (عقلایی) و مذکر باز نمود میشود.
در واقع غرب برای تعریف خود سعی میکند آن عناصر و مفاهیم کلیدی خود را در برابر مفاهیم کلیدی مسلمانان قرار دهد بر این اساس مفاهیم اسلام همه مفاهیمی منفی هستند که بر مبنای آن جریان اصلی اسلام نیز منحرف میشود. یعنی این مفاهیم از طرف غرب برای مسلمانان تعریف میشود چنانچه این مفاهیم در فرهنگ خود غرب ممکن است به گونهای دیگر بازنمایی گردد؛ به طور مثال، وقتی فرهنگ شهادت را در اسلام به کار میبریم منظور به کارگیری واژهی مقدسی است که به وسیلهی آن مسلمانان به آزادگی میرسند ولی غرب این اقدام مسلمانان را تروریسم میداند، یا بازگشت به خویشتن را نوعی تحجر برای مسلمانان میداند.
میتوان گفت هدف غرب از به کار بردن این مفاهیم با بار منفی بیشتر در جهت تضعیف و جهانی نشدن گفتمان اسلامی است و به همین منظور غرب همیشه خود را در برابر شرق قرار میدهد تا مانع حاکمیت گفتمان اسلامی شود و لازمهی این کار همان طوری که بیان شد، خدشهدار کردن پیوندهای اتصال وحدت و همبستگی مسلمانان میباشد. بر همین سیاق نگاه غرب به اسلام آن چنان که در رسانهها و مراکز مطالعاتی و سیاسی و بعضاً حلقههای روشنفکری ارایه میشود، عمدتاً بر پیش فرضهای اثبات نشده استوار است. هر زمان که گفتمان اسلام در سطح جهان گسترش یابد که نمونهی آن را میتوان در جریان بیداری اسلامی دید، غرب بیشتر سعی دارد تا بتواند جریان اصلی اسلام را مورد سؤال و عناصر کلیدی آن را مورد خدشه قرار دهد. هدف غرب ایجاد نوعی سبک غربی در رابطه با ایجاد سلطه، تجدید ساختار، داشتن آمریت و اقتدار بر شرق است.
محورهای عمدهی تقابل اسلام و غرب
در حقیقت مسألهی اصلی جهان اسلام با غرب را در چهار مورد میتوان، خلاصه کرد:
1. خوی استکباری و استعماری منبعث از جهانبینی سکولار که در دولتهای غربی نهادینه شده و این مسأله، امکان تعامل حقیقی میان مسلمانان و غرب را بسیار دشوار نموده است. از این رو گفتوگو با غربیها تا کنون سرانجام خوبی نداشته است چراکه آنها از مسلمانان انتظار دارند که فقط شنونده باشند؛
2. مسیر نظام لیبرال- سرمایهداری غرب، با مسیر نظام اسلامی ماهیتاً متفاوت و جداست و هیچ قرابتی میان مبانی فکری این دو حوزه وجود ندارد؛
3. پیشینهی تاریخی مسلمانان و غرب، چه در گذشته (به ویژه تحت تأثیر جنگهای صلیبی)[2] و چه در دوران معاصر (به ویژه تحت تأثیر استعمار و به تازگی صهیونیسم)، متأسفانه سیاه است؛ چنان که در ارتباطات فیمابین نمیتوان به راحتی از یاد و خاطرهی این پیشینه و تداوم تأثیرات آن صرف نظر کرد؛
4 در حال حاضر غرب به اقتضای ماهیت سیستم اقتصادی خود، با سوءاستفاده از تکنولوژی مدرن آشکارا فساد و فحشا را به اقصی نقاط جهان و از جمله به کشورهای اسلامی صادر میکند و این موضوع به شدت مسلمانان را رنج میدهد؛ چنان که بخش عمدهای از معضلات دامنگیر کشورهای اسلامی در زمینههای جرم و جنایت، مواد مخدر، مشروبات الکلی، فساد جنسی و بیبندوباری، محصول این تهاجم فرهنگی غرب شناخته میشود.
ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، باید با هدف رفع تهدیدها مدیریت شوند. جهان اسلام از ظرفیتهای کمنظیری برخوردار است اما از آنها به صورت هماهنگ جهت مواجهه با دشمن یا رقیب استفاده نمیشود؛ در حالی که مسلمانان تنها با مدیریت مناسب قدرت نفتی یا موقعیت جغرافیایی استراتژیک خود میتوانند از انفعال خارج شوند؛ اما متأسفانه دولتهای فاسد و مرعوب، حاضر به چنین اقدامهایی نیستند. البته اگر ملتها بخواهند، دولتها مجبور به اطاعت از ارادهی ملی مردم مسلمان خواهند بود.
راههای مقابله با اسلامستیزی؛
برای خروج جهان اسلام از بحران موجود، تنها به چند راهحل کلیدی اشاره میشود:
1. جهان اسلام نیازمند توسعهی وحدت و همدلی است و این وحدت نباید فقط یک امر سیاسی و بین دولی ملاحظه شود، بلکه با توجه به شرایط اسف بار حاکم بر اغلب دولتهای کشورهای مسلمان، باید با کمک پایگاههای سنتی و (NGO)ها، وحدت و همدلی در میان ملتهای اسلامی گسترش یابد و از ترویج هر نوع فکر و رفتار تنشزا و اختلافآفرین جلوگیری شود.
2. باید زمینهی لازم برای شکلگیری یک جنبش فراگیر و هماهنگ علمی میان دانشمندان جهان اسلام ایجاد گردد؛ چرا که جهان اسلام برای به دستگیری ابتکار عمل و بازیگری در صحنهی جهانی، همچون گذشته به تقویت علمی نیاز دارد. با توجه به تأکید فوقالعادهی دین اسلام بر گسترش علم و نیز وجود استعدادهای درخشان در جوامع مسلمان، ضروری است هرچه سریعتر امکانات جهان اسلام برای یک جهش علمی سازماندهی و مدیریت شود؛ بهویژه با توجه به این مسأله که امروزه علم به طور مستقیم قدرتزا شده است، توجه به این مهم باید بسیار جدی تلقی شود.
3. بیداری اسلامی، باید گسترش یابد. هر قدر بیداری بیشتر باشد، قدرت مسلمانان برای مواجهه با تهدیدها بیشتر خواهد شد. گسترش بیداری اسلامی، مستلزم یک فعالیت مبتکرانهی رسانهای است که متأسفانه جهان اسلام تا کنون فاقد آن بوده است. مسلمانان باید به مدد تکنولوژی مدرن (شبکههای ماهوارهای، اینترنت و…) و نیز رونق بخشیدن به ترجمه و افزایش تماسهای حضوری، به ویژه در سطح خواص و اندیشمندان، ابعاد این بیداری اسلامی را گسترش دهند.
4. ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، باید با هدف رفع تهدیدها مدیریت شوند. جهان اسلام از ظرفیتهای کمنظیری برخوردار است اما از آنها به صورت هماهنگ جهت مواجهه با دشمن یا رقیب استفاده نمیشود؛ در حالی که مسلمانان تنها با مدیریت مناسب قدرت نفتی یا موقعیت جغرافیایی استراتژیک خود میتوانند از انفعال خارج شوند؛ اما متأسفانه دولتهای فاسد و مرعوب، حاضر به چنین اقدامهایی نیستند. البته اگر ملتها بخواهند، دولتها مجبور به اطاعت از ارادهی ملی مردم مسلمان خواهند بود و از این رو گسترش بیداری اسلامی در این عرصه نیز راهگشا است.
مسألهی مهم در این زمینه، رهبری جهان اسلام است. طی کردن تمام این راهها، محتاج رهبری است. سازمان کنفرانس اسلامی که میتواند به عنوان مهمترین مرجع در این زمینه عمل کند، متأسفانه اسیر دولتهاست و هماکنون به سازمانی تبدیل شده است که حتی از جایگاه اولیهی خود ساقط شده و بود و نبود آن چندان تفاوتی ندارد و مجامع دیگری هم که میتوانند مؤثر باشند، متأسفانه فراگیری لازم را در میان کشورهای مسلمان ندارند. از این رو به نظر میرسد جهان اسلام در کنار بازسازی سازمان کنفرانس اسلامی، بیش از هر چیز به یک رهبر معنوی بزرگ مانند امامخمینی(ره) و مقام معظم رهبری نیازمند است که بتواند با نفوذ در قلبهای آحاد مسلمانان، جهان اسلام را با قدرت معنوی و با اتکا به پشتوانهی مردمی، به سمت اهداف اصلی پیش ببرد.(*)
پینوشتها:
[1]. گاهنامه فرهنگی خبری انعکاس 10 اردیبهشت 90
[2]. علی ابوالحسنی منذر، (تداوم جنگهای صلیبی…)، ماهنامه ایران معاصر، سال اول، شماره 1، اردیبهشت 1381
* زهرا صادقی نقدعلی؛ دانشجوی دکتری علوم سیاسی /برهان/1390/12/25
- [سایر] فمنیسم چیست و برای چه اهدافی شکل گرفته است ؟
- [سایر] به چه شکل باید با حسادت مقابله و مبارزه کرد؟
- [سایر] وظیفه 6/1 میلیارد مسلمان و وظیفه قریب 60 دولت در کشورهای اسلامی، نسبت به این پروژه اسلام ستیزی چیست؟
- [سایر] مبانی شکل گیری اندیشه ی تساهل گرایی در غرب چیست و چه ارزیابی از این مبانی دارید؟
- [سایر] اسلام چیست؟ آیا اسلام همان دینی است که در غرب آن را می شناسند؟
- [سایر] آیا فردگرایی در فرهنگ غرب با اسلام سازگار است؟
- [سایر] با سلام؛ مسلمانان و ایرانیان غالباً در مواجه با کشفیات علمی غرب به مقابله مثل روی میآورند و از پیشرو بودن مسلمانان یا ایرانیان؛ مانند ابن هیثم، ابن سینا، زکریای رازی و... سخن میگویند، یا غالباً از ادبیاتی مثل این استفاده میکنند: (در حالی که اروپائیان یا غربیان در قرون وسطی خبری از علم نداشتند و در عصری تاریک زندگی میکردند، ایرانیان یا مسلمانان فلان کشف و فلان اختراع را انجام میدادند).
- [سایر] فرهنگ غرب از چه ویژگیها و ماهیتی برخوردار است و چرا یک شهروند ایرانی و مسلمان نمی تواند فرهنگ غرب را الگو و راهنمای عمل خود قرار دهد؟
- [سایر] ابزار دشمنان اسلام برای مقابله با دولتها و روشنفکران کدام است ؟
- [سایر] مظهر اراده عمومی ملتهای مسلمان برای مقابله با استکبار جهانی چه روزی است ؟
- [آیت الله اردبیلی] تمایل فکری و عملی به فاسدان و ستمگران و خود را به شکل آنها در آوردن و حمایت از آنان در انجام گناه و تجاوز به حقوق دیگران و کار کردن و فعالیّت در دستگاه دولتهای کافر یا ظالم، اگر موجب حمایت از کفر و ظلم و اعانت به کافر یا ظالم باشد، حرام است، مگر این که در شرایط ویژهای برای پشتیبانی از اسلام و مسلمانان و با اجازه حاکم جامع شرایط باشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کافر ذمّی زمینی را از مسلمان بخرد، باید خمس بدهد؛ البتّه در ماهیت حقوقی این خمس در کتب استدلالی بحث شده که آیا همانند دیگر موارد خمس بوده یا نوعی زکات و مربوط به عوائد و محصولات زمین است (نه خود زمین) یا مسأله به شکل دیگری است.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که در کشور غیر اسلامی اقامت دارد، جایز است با کفّار بر اساس مَنِش انسانی معاشرت داشته باشد و میتواند برای کفّار به شکل اجاره، وکالت و امثال آن کار کند، به شرط آن که عمل او مستلزم انجام حرام یا موجب ضرری یا ذلّتی برای خود او یا سایر مسلمانان و یا کشورهای اسلامی نباشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام کند ولی باید جواب سلام مسلمان ممیّز را بدهد، به این شکل که اگر سلام کننده کلمه (سلام) را بر (علیکم) و مانند آن مقدّم داشت، باید نمازگزار در جواب سلام را مقدّم دارد و به احتیاط مستحب از سایر جهات نیز همان طور که او سلام کرده جواب دهد؛ مثلاً اگر (السلام) - با الف و لام - گفته، او نیز با الف و لام جواب بگوید و اگر (علیکم) - به صیغه جمع - گفته او نیز به صیغه جمع جواب دهد و چنانچه سلامکننده (علیکم) و مانند آن را بر سلام مقدم داشت، بنا بر احتیاط واجب با صیغههای سلامی که در قرآن وارد شده است مانند (سَلامٌ عَلَیْکَ) یا (سَلامٌ عَلَیْکُمْ) به قصد این که از قرآن است جواب بگوید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] (استفادهای) که مال را برای آن اجاره میدهند، یا (کاری) که برای آن اجیر میشوند، شش شرط دارد: اوّل: آن که این استفاده یا کار معلوم باشد؛ پس اگر چیزی را که اجاره میدهند چند استفاده دارد، باید استفاده و کاری را که مورد نظر طرفین است، مشخص نمایند؛ مثلاً اگر ماشینی را که هم میتواند مسافر حمل کند و هم بار، اجاره دهند باید در موقع اجاره معیّن کنند که حمل مسافر یا باربری آن مال مستأجر است یا همه استفادههای آن. دوم: آن که این استفاده یا کار ممکن باشد؛ پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی که آب باران برای زراعت کافی نبوده و مشروب کردن آن از راه دیگر هم ممکن نباشد، صحیح نیست. همچنان که اجیر کردن شخص بیسواد برای تدریس صحیح نمیباشد. سوم: آن که حلال باشد؛ بنابراین اجاره دادن دکان برای شرابفروشی یا نگهداری شراب و کرایه دادن وسیله نقلیه برای حمل و نقل شراب، باطل است. چهارم: آن که انجام آن کار از نظر شرع به طور مجّانی واجب نباشد؛ پس اجیر شدن برای انجام کارهایی که جزء حقوق لازمالرعایه مردم است؛ مانند: نجات مسلمان از غرق شدن و تعلیم اصول دین و مقدار واجب از فروع دین و انجام مقدار واجب از مراسم به خاکسپاری مسلمانان، همچون کفن کردن و نماز خواندن و دفن کردن - که از حقوقی هستند که میّت مسلمان بر زندهها دارد - صحیح نیست ولی اجیر شدن برای کارهایی که جزء حقوق لازمالرعایه مردم نیست، مانعی ندارد. پنجم: پول دادن برای آن در نظر مردم بیهوده نباشد؛ و اجیر کردن دیگری برای این که نماز واجب خود را بخواند یا روزه واجب خود را بگیرد، چون برای مستأجر ثواب اخروی بلکه گاهی نفع دنیوی دارد، اشکال ندارد. ششم: مدت استفاده را معیّن نمایند و اگر برای انجام کاری اجیر میشوند باید زمان انجام آن کار را مشخّص کنند؛ مثلاً در سفارش خیاطی علاوه بر این که با خیاط قرار میگذارند لباس معیّنی را به شکل مخصوصی بدوزد، باید مدّت زمانی را که خیاط باید در آن زمان لباس را بدوزد، مشخّص کنند.