فرقه ذهبیه چگونه ایجاد شد و چه عقایدی دارند؟
لطفا منابع شناخت فرقه ضاله ذهبیه و نیز تاریخچه تاسیس آن را برایم ارسال نمایید. فرقه ذهبیه یکی از فرقه‌های فعال صوفیه در ایران است که با رویکردهای گوناگون مانند رویکرد اجتماعی (خدمت و خیانت آن ها)، رویکرد سیاسی (ارتباط با بیگانگان و فراماسونربودن برخی ازرهبران معاصر فرقه ذهبیه)، رویکرد فقهی(نظر علما و فقها در مورد فرقه ذهبیه ازجمله فتوای آیهْْ الله استهباناتی (1297-1337) مبنی برضاله دانستن ذهبیه وقتی که در زمان ایشان گروهی ازذهبیه خواستند مقبره شیخ علی نقی استهباناتی، قطب سی ویکم ذهبیه را مرمت کنند ایشان طی فتوایی گروه شیخیه و صوفیه و ذهبیه و ... را ضاله شمردند.)، رویکرد اخلاقی واعتقادی، می‌توان آن ها را بررسی کرد. اما به دلایل ذیل، شناخت این فرقه، ضرورت واولویت دارد: اول: این فرقه درشهرهای مختلف کشورازجمله درتهران، شیراز، دزفول، رشت و استهبان پراکنده‌اند و فعالیت های گسترده ای دارند. دوم:این فرقه، نسبت به فرقه های دیگر کمتر گرفتار انحرافات فکری واخلاقی می باشد. بسیاری از طرفداران ذهبیه، زندگی متدینانه‌ و مقید به احکام شرعی و نماز و روزه دارند و در مراسم مذهبی شرکت می‌کنند، مراسم روضه خوانی سیدالشهدا برگزارمی کنند. البته به دلایل مختلفی مردم شهرستان‌های پیشگفته، اقبال و توجه زیادی به این فرقه نشان ندادند. و با این‌که سالها از فعالیت های اقتصادی و فرهنگی آنها مانند: ساختن مدرسه، بیمارستان، حسینیه و مسجد می‌گذرد؛ اما نتوانستند مریدان زیادی جمع کنند. البته برخی ازطرفداران این فرقه به جهت پاره‌ای ازرفتارهای اخلاقی درشهرهایی مانند: استهبان، محبوبیت خود راازدست داده و خاطرۀ خوشی درذهن مردم نگذاشتند. ویا اینکه برخی از رهبران معاصراین فرقه دراثر ارتباط با بیگانه و فراماسونر بودن با مشکلات سیاسی دست و پنجه نرم می‌کنند. سوم: برخی علمای گذشته مانند: ملا محمدتقی مجلسی پدرعلامه محمد باقر مجلسی به ظاهر از فرقه ذهبیه حمایت کرده‌اند البته نباید به انتساب‌های فرقه های صوفیه توجه چندانی کرد زیرا‌ گاهی اینها به دروغ، بزرگانی را طرفدار و مرید فرقه خود معرفی می کنند، برای نمونه: فرقه ذهبیه، شیخ بهایی یا فرقه نعمت اللهیه گنابادیه‌، فیض کاشانی را به خود نسبت می‌دهند؛ درحالیکه، این گونه نسبتهای دروغین، هیچ اساس تاریخی ندارد ولی به هرحال، ملا محمدتقی مجلسی دررسالۀ تشویق السالکین، فرقه ذهبیه راتأیید می کند. وی دراین رساله می نویسد: ( اما بعد: چنین می‌گوید محتاج غفران رب وفیّ و پروردگار علیّ، محمدتقی مجلسی بر ضمایر صافیه ارباب دانش و بینش پوشیده نماند که علت غائیه ایجاد جن و انس شناخت حضرت باری است عز و جل چنانچه آیه وافی هدایۀ ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ای لیعرفون برآن ناطق است و اقرب طرق به معرفت الهی، طریقه حقه رضویه ذهبیه معروفه مرتضویه است که طریق تصوّف و حقیقتش نیز خوانند که عبارت است از تحصیل معرفت رب‌العالمین به طریق زهد و ریاضت انقطاع از خلق و مواظبت بر طاعت و عبادت. اکنون جمعی پیدا شده‌اندکه ایشان را از شریعت خبری و از طریقت اثری نه و انکار این طریقه حقه می‌نمایند، بنابر عدم وقوف و قلّت تدبّر در آیات و اخبار ائمه اطهار و به متابعت نفس غدار که ثمره آن حسد و عناد و تعصّب است اگرچه مشهورا ست اما چون انکار ایشان سبب محرومیت بعضی از عوام بود از این نعمت عظمی لهذا بعضی از احباء ازین فقیر، محمدتقی التماس نمودند رساله مختصری در حقیقت این طریقه نوشته شود تا شیعیان امیرالمؤمنین(ع) از این سعادت بی نصیب نباشند. پس ایجاباً لسوء الیهم با آن که کتاب مبسوطی موسوم به مستند السالکین درین باب نوشته شده، مجملی از هر باب در این رساله مذکور می‌گردد و بالله التوفیق .)آنگاه ملا محمد تقی به نقل احادیث و برخی مدعیات دیگر می‌پردازد. علامه مجلسی دررساله اعتقادات درتوجیه رفتار و دیدگاه پدرش می‌گوید: ( هرگز درمورد پدربزرگوارم سوء ظن نکن وخیال نکن که او از صوفیه بوده وبه راه و سلک آنهامعتقد بوده، حاشا که دربارۀ اوچنین گمان کنی. او چگونه می توانست مسلک صوفیه را بپذیرد درحالی که او مأنوس‌ترین اهل زمانش با اخبار آل محمد(ص) وداناترین اهل‌ِزمانش به اخبار اهل بیت بود. پدرم مرد زاهد وپارسا بود برای ارشاد وهدایت صوفیان خودرا درسلک آنان نشان داد تا ازاو فرار نکنند، بلکه بتواند آنها را ازاین افکار باطل، سخنان فاسد واعمال غیرمشروع باز دارد که الحمدلله بسیاری ازآنها را با این شیوه حسنه هدایت کرد وبه راه حق ارشاد نمود. اما دراواخرعمر مشاهده کرد که این شیوه دیگر مؤثرنیست، چون آنهاپرچم ضلالت وطغیان را به دوش گرفته اند وشیطان برآنها چیره شده است ودانست که آنها دشمن خداوند هستند ازآنها بیزاری جست وراه باطل وعقاید سخیف آنها راتکفیر کرد. من بر افکار و عقاید او بهتر ازهرکسی مطلع هستم ودستنویس های او دراین زمینه نزد اینجانب است. ) بسیاری از بزرگان همین شیوه محمد باقر مجلسی را دنبال می کردند تا خود را به صوفیه نزدیک کنند تا آن ها از شریعت جدا نشوند. واگر این شیوه کارگر نمی افتادبه مخالفت آشکار با صوفیه می‌پرداختند. چهارم: برخی از اقطاب فرقه ذهبیه مانند: شیخ محمدعلی مؤذن خراسانی قطب بیست ونهم و نویسندۀکتاب تحفه عباسی از فضل علمی نسبی برخوردار بوده‌‌اند و همین باعث مشروعیت جامعه شناختی آنها می شود. این کتاب، یکی از منابع مهم این فرقه به شمار می‌آید که با یک دیباچه و پنج فصل و 12 باب و یک خاتمه و یک تکمله به بیان عقایدتصوّف و ذهبیه پرداخته است. فهرستِ مطالب آن عبارت است از:( در بیان اعتقاد صوفیه به توحید، در بیان اعتقاد صوفیه به نبوت، در بیان اعتقاد صوفیه به امامت، در بیان اعتقاد صوفیه به معاد، در بیان استناد صوفیه به ائمه معصومین، در بیان فضیلت علم و عالم و اصناف آن، در بیان زهد و ریاضت، دربیان صمت، در بیان جوع، در بیان عزلت، در بیان ذکر، در بیان توکل، در بیان رضا و تسلیم، در بیان عبادت کردن چهل صباح، در بیان جواز استماع آواز خوش، در بیان وجد، در بیان احتیاج به پیر، در بیان آداب پیری و مریدی، در بیان اقاویل صوفیه در هر باب،‌در بیان عدل) فرقه ذهبیه در کنار سه فرقه دیگر: رفاعیه، نقشبندیه و... در پایان کتاب با عنوان سلسله علیه ذهبیه معرفی شده و سلسلۀ اقطاب و مشایخ سی ونه گانۀ خود را به حضرت رضا(ع) می‌رساند. وسپس از معروف کرخی، سری سقطی، جنید بغدادی، ابوعثمان مغربی شروع می کند و به قطب سی و نهم که عبدالحمید گنجویان(با عنوان قطب فلک ولایت، میر سپهر هدایت، ملجأ الابدال و الاوتاد حضرت میر برنا استاد حاج دکتر عبدالحمید گنجویان معرفی می شود) می رساند. قطب سی ونهم ذهبیه بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی ایران به انگلستان مهاجرت کرد. عصاریان، قطب صامت و درآینده قطب چهلم این فرقه خواهد شد. راز شیرازی قطب سی و پنجم ذهبیه که درشاه چراغ شیرازدفن گردیده است نیز از جمله اقطاب درس خواندۀ این سلسله به شمار می آید و کتابهای متعددی مانند طباشیر الحکمهْْ را از خود به جای گذاشته است. ایشان برای اولین باراین سلسله را به مباحث ابن عربی به ویژه نظریه وحدت وجودی نزدیک ساخت به همین دلیل، آقای محمد خواجوی یکی ازطرفداران فرقۀ ذهبیه در ترجمه آثارمکتب ابن عربی تلاش فراوان نمودند. چیستی تصوّف ازدیدگاه ذهبیه مؤذن خراسانی در فصل اول از مقدمه تحفۀ عباسی، بحثی را با عنوان (در بیان معنی تصوّف و صوفی و کم بودن ایشان در میان خلق) به طور مفصل مطرح می‌کند و معانی تصوّف و اقوال زیادی را بیان می‌کند. از جمله روایتی از امیرالمؤمنین (ع) از غوالی اللئالی نقل می‌کند که ایشان فرموده است: الشریعهْْ اقوالی و الطریقهْْ افعالی و الحقیقهْْ احوالی و نیز فرموده است: التصوّف علی اربعهْْ احرف: التاء و الصاد و الواو و الفاء. و التاء توبهْْ و ترک و تقاهْْ، و الصاد، صبر و صدق و صفاء، و الواو ودّ و ورد و وفاء و الفاء، فرد، و فقر و فناء، برخی از اکابرنیز گفته‌ اند: التصوّف، صدق التوجه الی الله و گفته‌اند: التصوّف، اکتساب الفضائل و محو الرذائل و گفته‌اند: التصوّف، ترک الفضول و حفظ الاصول. وی، پس ازبیان معانی مختلف تصوّف به نظریه فرقه ذهبیه اشاره می کند و می نویسد: ( و وجه تسمیه این طایفه جلیله به صوفی آن است چنانچه شهرت دارد که صوفی اصلش صفّی بوده منسوب به اصحاب صفّه. جمعی بوده‌اند از فقرا و زهّاد صحابه که پیوسته در صفّه مسجد رسول‌الله به ذکر و عبادت مشغول می‌بودند و به سر می‌بردند مثل سلمان و ابوذر و مقداد و غیرهم و بسیاری از آیات و احادیث به فضل ایشان ناطق است از آن جمله در بعضی از تفاسیر مذکور است که جماعتی از اکابر قبیله مذر به خدمت حضرت رسالت پناه آمدند و چون ایشان قبیله عظیمی بودند و اسلام ایشان باعث مزید قوت اسلام بود آن حضرت در تعظیم ایشان به حسب مصلحت مبالغه می‌فرمودند و ایشان را به صدر مجلس عالی جای می‌دادند. و ایشان را به حسب عادت اهل زمان از مجالست اصحاب صفّه که به ظاهر فقیر و متلبس به لباس گلین و حصیر بودند چنانچه سلمان به ترکه درخت، خرقه خود را دوخته بود ایشان را تنفری حاصل آمده از آن حضرت درخواستند ما بزرگانیم در مجلسی که ما باشیم این فرقه پوشان نباشند به مقتضای غیرت الهی این آیه کریمه خطاب به حضرت رسول نازل شد (و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداوهْْ و العشی یریدون وجهه الآیه) ... بالجمله فضیلت اصحاب صفه محتاج بیان نیست و چون اصحاب صفه فرقه اول از درویشانند و این طایفه عَلِیّه در ترک دنیا و زهد و سلوک مسلک ایشان دارند خود را بدیشان منسوب ساخته صفّی گفته‌اند و به جهت کثرت استعمال در السنه رجال از اشباع ضمة صاد، واو متولد شده وفا مخفف شده، صوفی گفته اند). راز شیرازی در تذکرهْْ الاولیاء این ادعا را چنین می‌سراید: به جز صدق و صفا از اهل صفّه که ایشانند اخیار صحابه؛ چهل تن کرده در یک صفّه منزل همه یک دل به سالار صحابه؛ چو صوفی است کیش اصل صفّه بود انگارش افکار صحابه این نظریه، توجیه درستی ندارد؛ برای اینکه اولاً: این توجیه گرفتار اشکال ادبی است که چرا ضمه به واو تبدیل شده، چرا فای مشدّد، مخفّف گردید وآیا شاهدادبی براین مدعا وجود دارد؟ ثانیاً: واژه تصوّف، بنا به نقل جامی در نفحات الانس وجاحظ در البیان و التبیین برای اولین بار در قرن دوم در زمان امام صادق (ع) برابو هاشم کوفی اطلاق گردید و این واژه در زمان حضرت علی و در زمان صحابه و تابعین مطرح نبوده است. درآن زمان‌ها، واژة زاهد و عابد مطرح می شد. و یکی از راه‌های تشخیص روایت صحیح از سقیم، بررسی زبان شناختی واژ‌گان روایت است. اگرواژه های روایت، به زمان بعدازعصر راوی اختصاص یابد، درآن صورت، روایت مذکور، اعتبار سندی خود را ازدست می‌دهد. پس روایت منقول از امیرالمؤمنین نمی تواند معتبر باشد، هرچند، صوفیه او را قطب الابدال خود بدانند. ثالثاً: راز شیرازی، قطب سی وپنجم، اصحاب صفه مانند ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود کندی، عمار یاسر، حذیفه یمانی، زید بن ارقم وبرخی از مهاجر و انصار را در زمرۀ طبقه اول صوفیه معرفی می‌کند. درحالیکه، براین ادعا نه تنها دلیلی اقامه نمی کند، بلکه همانگونه که عرض شد، واژه تصوّف درآن دوران مطرح نبوده است.و تبدیل واژه صفه به صوفی نیزمشکلات قبلی را دارد. گاهی ادعا می شود که اصحاب صفّه، فقیر بودند ما هم فقیریم. پاسخ ما این است که: فقر آنها با آن فقری که شما ادعا می‌کنید فرق دارد آنها خانه وکاشانه و مال ومنالی نداشتند و در کنار مسجد و خانه پیامبر زندگی می‌کردند و در غزوات وفعالیت های سیاسی واجتماعی شرکت می‌جستند وپیامبر را درهمه شرایط یاری می‌نمودند. بعد که وضعیت زندگیشان، بهتر شد، ازفقر بیرون آمده و زندگی متوسطی را آغازکردند.برای نمونه، سلمان فارسی، حاکم مداین شد. علاوه براینکه، تا آنجا که ما خبر داریم صوفیه نه تنها اهل فقر نیستند که سرمایه‌ها وکمپانی های آنها، ابزار مناسبی برای جذب انسان‌های ضعیف و بی مایه است. رابعاً: درباره تعداد و چهل تن بودن اصحاب صفّه دلیلی وجود ندارد. ازده نفرتا چهارصد نفر را نام برده‌اند. و عدد چهل برای اصحاب صفه در هیچ یک ازدیدگاه ها مطرح نبوده‌است. این طایفه به جهت تقدسی که برای عدد چهل و چله نشینی معتقدند، اصحاب صفه را چهل نفر شمرده‌اند. وجه تسمیه ذهبیه طریقة ذهبیه به لحاظ تاریخی از چه زمانی پدید آمد و منشأ پیدایش آن چیست؟ و چه زمانی عنوان ذهبیه به کار رفت؟ و به عنوان یک فرقه مطرح گردید؟ توجیهاتی که در وجه تسمیه خواهد آمد و ذهبیه را به سلسلهْْ الذهب امام رضا علیه السلام یا امور دیگری نسبت می دهد، هیچ سند تاریخی ندارد. عنوان ذهبیه از صدر اسلام تا دورة جناب سید عبدالله مجذوب برزش‌آبادی قطب بیست و یکم ذهبیه مشاهده نشده است وبرای اولین بارعنوان ذهبیه از زمان قطب بیست و یکم مطرح گردید. پس اقطاب قبلی را نباید ذهبیه دانست و آنها با عناوین دیگری مانند: فرقة همدانیه و کبرویه ومعروفیه شناخته می شدند. همچنانکه بسیاری از فرقه های صوفیه مانند: فرقة نعمت‌اللهیه، فرقة سهروردیه، فرقة کمیلیه، در بعضی از اقطاب ذهبیه مشترک اند و این مطلب نشان می‌دهد که عنوان ذهبیه، عنوان جدیدی است که دردوره های بعد مطرح گردید. ذهبیه هم تصریح می کنندکه از زمان شیخ نجم‌الدین کبری که قطب دوازدهم است، فرقة کبرویه مطرح بوده، بعد که ادامه پیدا می‌کند، می‌رسد به قطب بیستم که جناب ابواسحاق ختلانی است واز ایشان، دو فرقه نوربخشیه و ذهبیه انشعاب می شود. خاوری یکی از نویسندگان و معتقدان و وابستگان به ذهبیه درتحقیق خود به این نتیجه می رسد که از تاریخ وضع کلمة ذهبیه وآگاهی از عنوان این سلسله هیچ سنخ اطلاعی دردست نیست. توضیح اینکه از آغاز ظهور تصوّف در اسلام و اولین کسی که به لقب صوفی خوانده شد و همچنین از ابتدای تشکیلات صوفیه و از اولین دورة تألیف کتاب عربی و فارسی صوفیه از کتاب اللمع ابونصر سراج متوفی 378، و قوت القلوب شیخ ابوطالب محمّد بن علی مکی متوفی 386 گرفته تا برسد به آثار قرن پنجم هجری مانند طبقات الصوفیه شیخ ابوعبدالرحمان سلّمی نیشابوری متوفی 412 و أمالی و منازل السائرین شیخ الاسلام ابواسماعیل عبدالدین ابی منصور خواجه انصاری یا پیر هروی متوفی 481، تا برسد به کشف المحجوب ابوالحسن علی بن عثمان هجویری متوفی 465 و رسالة قشیریة ابوالقاسم قشیری متوفای 376 تا 465 و... اثری از واژه ذهبیه یافت نمی‌شود . اینکه بعضی می‌گویند ذهبیه از زمان امام رضا علیه السلام بوده، ادعایی است که بعضی از متأخرین ذهبیه مانند راز شیرازی مطرح کرده اند. خاوری می گوید: اولین باری که این کلمه در آثار ادبی دانشمندان و صوفیه به چشم می‌خورد در اشعار ابوالمعالی عبدالله بن میانجی همدانی ملقب به عین القضاهْْ همدانی مقتول در چهارشنبه هفتم جمادی الآخر از سال 525 هجری می‌باشد. صد و ده بند اشعاری به وی نسبت می‌دهند. کاربرد ذهبیه نیزدراشعار وی ارتباطی با فرقه ذهبیه ندارد. مدعیان ذهبیه به طور کلی، هفت وجه تسمیه برای ذهبیه ذکر کردند : وجه اوّل: انتساب ذهبیه به ائمه است. فرقۀ ذهبیه معتقدند که سند ولایت جزئیه یا به تعبیر دیگر ولایت قمریۀ این سلسله، توسط معروف کرخی به حضرت ثامن الائمه می‌رسد وسند ولایت کلیه و ولایت شمسیه از طریق امام رضا به آبا و اجداد بزرگوارش و حضرت رسول منتهی می گردد. بنابراین، تشبیه سلسله ذهبیه به ذَهَب و طلا به همین جهت است. این وجه، به چند دلیل ناتمام می باشد؛ یکی این‌که استناد معروف کرخی به امام رضا(ع) ناصواب است و هیچ ارتباطی بین معروف کرخی و امام رضا(ع) وجود نداشته است. مؤلف تذکرة الاولیاء می نوسد: (داود طایی، نان می خورد و ترسایی به گذشت، پاره ای بدو داد تا بخورد... و معروف به وجود آمد). ابو محفوظ معروف ابن فیروزان یا فیروز از اهل کرخ بوده که بعدها مسلمان شد. صوفیه معتقدند که او نیز به دست حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) اسلام اختیار کرده و بعد از توبه، دربان آن حضرت گردیده است. این گزارش فاقد هرگونه سند تاریخی است؛ زیرا امام رضا(ع) در طول زندگی خود وارد بغداد نشده اند و در مدینه کنار پدر بزرگوارشان و پس از او تا سال 200 هجری قمری در آنجا اقامت داشته و در این سال به درخواست مأمون و افراد او از مدینه به خراسان منتقل شده اند و طبق گواه تاریخ، حرکت او به ایران از مسیر بغداد نبوده است و از طرفی، طبق آنچه صوفیه متذکر شده اند معروف کرخی تا آخر عمر، بغداد را ترک نگفته و در فاصله ی سال 200 تا 201 در همانجا درگذشته است. ابو عبدالرحمن سلمی نیشابوری متوفای 412 هجری قمری، برای نخستین بار و بدون هیچ مدرکی داستان اسلام و دربانی معروف کرخی را نگاشته است. ابو عبدالرحمن سلمی مؤلف طبقات الصوفیه طبق تحقیق محققان، شخص غیر موثقی است و به گفته ی برخی از پژوهشگران; (کان ابو عبدالرحمن سلمی غیر ثقة و کان یضع للصوفیه الاحادیث) علاوه بر اینکه، قضیه اسلام آوردن معروف کرخی در کودکی به دست امام رضا(ع) و مسألۀ دربانی او در آن سن کودکی قابل جمع نیست. و همچنین تاریخ مرگ معروف کرخی بنابر قول مشهور سال 200 یا 201 نقل شده است در حالیکه مسألۀ ولایت عهدی حضرت رضا(ع) به قول طبری به سال 201یعنی مصادف با سال مرگ معروف رخ داده است . علاوه براینکه هیچ یک ازکتاب های رجالی شیعه نامی از معروف کرخی نبرده اند. حتا آیت الله شبیری زنجانی که از متخصصان علم رجال است به نگارنده تصریح نمودند که معروف کرخی از اصحاب امام رضا (ع) و هیچ امام دیگری نبوده و سنی مذهب می باشد. البته نام معروف بن خربوز درکتاب های رجالی بیان شده که هیچ ربطی به معروف کرخی ندارد و آنچه عطار درباب 29 تذکره الاولیا و جامی درنفحات الانس بیان کرده اند برگرفته از گزارش تاریخی بدون سند سلمی درطبقات الصوفیه می باشد. اشکال دیگر این است که طبق شجره نامه‌ صوفیان، بسیاری از این فرقه‌های صوفیه دیگر مانند:فرقه های نعمت اللهیه و نوربخشیه وغیره به معروف کرخی می‌رسند و فرقه ها وسلاسل صوفیۀ دیگر در بخش زیادی از اقطاب آغازین سلسله مانند: معروف کرخی، جنید بغدادی، احمد غزالی با سلسلۀ ذهبیه مشترکند. اگر قرار باشد به دلیل پیشگفته، این سلسله را ذهبیه بنامیم، پس باید همة آن فرقه‌ها را ذهبیه نام گذاری کنیم درحالیکه این چنین نیست. وجه دوم:تسمیه ذهبیه به کیمیاگری است. چون بسیاری از اقطاب و مشایخ این فرقه، به فن کیمیاگری آشنا بوده‌اند، به همین جهت، فرقه ذهبیه را ذهبیه نامیدند. این وجه تسمیه نیز نادر و غیرموجّه است. وجه سوم: توجیه دیگر نامگذاری ذهبیه را راز شیرازی در قوائم الانوارمی گوید با این بیان که اهل طریقت ذهبیه در حکم مسی می‌مانند که تبدیل به طلای خالص می‌شود و در واقع، این فرقه، اصحاب خود را به طلا تبدیل می‌کند،درنتیجه این فرقه را ذهبیه نامیده‌اند. این بیان نیز چند مشکل دارد یکی این‌که، در همین فرقه ذهبیه اقطاب یا مشایخی یا مریدانی هستند که مشکلات اخلاقی یا سیاسی و اجتماعی داشته ودارند و نه تنها به طلای خالص و ناب تبدیل نشده‌اند بلکه گرفتار وسوسه‌های شیطانی هم گردیده‌اند وحتا برخی ازاقطاب ذهبیه به جمعیت منحرف فراماسونری گرایش داشته اند. وچون وجه تسمیه به صورت موجبه کلیه ادعا گردیده‌اند و تمام کسانی که وارد این طریقت ذهبیه می گردند، مس‌هایی معرفی می شوندکه تبدیل به طلا می‌شوند، درحالیکه این چنین نیست و همه کسانی که وارد این سلسله شده‌اند به درجه طلای خالص نرسیده‌اند پس وجه تسمیه نیز مخدوش می گردد. دوم اینکه، سایر فرقه‌ها هم این ادعا را دارند فرقه‌های دیگرهم ادعا می کنندکه طریقت وسلسله آنها، مریدان را به طلای خالص می‌رساند. از این رو این عنوان ذهبیه باید به فرقه‌های دیگر نیز اطلاق شود وجه چهارم: علتِ تسمیه ذهبیه این است که می‌گویند: تمامی مشایخ و اولیای سلسلة ذهبیه، امامی مذهب بودند و سندشان به معصوم می‌رسد برخلاف سایر سلاسل که مغشوشند و آمیخته‌ای از شیعه و سنی‌اند. به همین خاطر گفته‌اند: اقطاب این سلسله ذَهَب و طلای خالصند و لذا ذهبیه نامیده شدند. این توجیه هم ناتمام است زیراهمانطور که گذشت بخشی از اقطاب این سلسلة ذهبیه با سایر فرقه‌ها مشترک است.پس باید نامگذاری یکسانی داشته باشند. علاوه براینکه، عدة زیادی از اقطاب این فرقه چون احمد غزالی،جنید بغدادی وغیره بدون شک سنی مذهبند. اگر برخی نسبت به معروف کرخی بحث‌هایی دارند و می‌گویند به دست امام رضا شیعه شده، اما نسبت به جنید بغدادی یا احمد غزالی بحثی ندارند. بنابراین، وجه تسمیه چهارم تضعیف می گردد. وجه پنجم: استناد فرقه ذهبیه به حدیث سلسلهْْ الذهب امام رضا است. این مطلب را آقا میرزا عبدالقاسم راز شیرازی قطب سی وپنجم ذهبیه در تذکرهْْ‌ الاولیاء به عنوان توجیه بیان کرده است. یعنی اقطاب بعدی سلسله ذهبیه بر این که استناد خودشان را به اهل بیت مستحکم‌تر بکنند، به توجیهاتی تمسک کرده‌اند. این توجیه نیزگرفتار اشکال قبلی می گردد. یعنی بسیاری از فرقه‌های صوفیة‌ شیعه به هر حال به امام رضا می رسند وسلسله آنها به معروف کرخی ختم می شوند بنابراین، وجه تسمیه‌پنجم مانند وجوه دیگر، وجوه عامی هستند که بر همة فرقه‌ها منطبق می گردند و اختصاص به فرقة‌ خاصی ندارد. وجه ششم: این وجه نامگذاری توسط قطب سی وششم فرقة‌ ذهبیه (جلال الدین محمّد مجد الاشراف) مطرح گردید. توضیح اینکه، زمانی مأمون عباسی امر کرده بود به این که دو رسالة امام رضا یعنی رسالة ‌فقه الرضا و طب الرضا را با آب طلا بنویسند و به این جهت، فرقه مذکور به ذهبیه نامیده شد. درحالی‌که فقه الرضا و‌ طب الرضا وطلاکاری آن توسط مأمون چه ربطی به این فرقه دارد و اگر این قضیه درست شده باشد که مأمون دستور داده باشد که این دو تا کتاب امام رضا را با آب طلا بنویسند، ارتباطش با ذهبیه در کجا است؟ علاوه براینکه در استناد فقه الرضا به امام رضا به تعبیر آیت الله خویی تردید است . وجه هفتم: حق مطلب درتسمیه ذهبیه آن است که وقتی جناب سید عبدالله برزش آبادی قطب بیست ویکم فرقة ذهبیه از دستور استادش خواجه اسحاق ختلانی مبنی بر تعیین جانشینی سید محمّد نوربخش سرپیچی کرد خواجه اسحاق گفت:‌ ذَهَب عبدُالله و از آن به بعد عنوان ذهبیه بر فرقة ذهبیه منطبق شد. شواهد تاریخی براین مطلب که عنوان ذهبیه را پس از برزش‌آبادی بر این فرقه منطبق کردند وجود دارد علاوه براینکه در شجره نامه صوفیه هم ملاحظه می شود که بعد از برزش آبادی عنوان ذهبیه آمده و قبل از او، عناوین فرقه‌‌ های دیگری مطرح بوده‌ است. حتی رقیب برزش آبادی یعنی سید محمد نوربخش، عنوان فرقة‌ نوربخشیه را بر مسلکش پذیرفت. یعنی عنوان فرقة ذهبیه را شما از بعد از سید عبدالله برزش آبادی که قطب بیست ویکم سلسله ذهبیه است مشاهده می‌کنید. نویسندۀ طرائق الحقایق دراین باره می نویسد: (از خواجه اسحاق ختلانی یک رشته نوربخشیه که به سید محمّد نوربخش خلیفة متفق علیه وی بود، منسوب شده و ذکر شد و یکی به عبدالله برزش آبادی مشهدی نسبت یافته و آن را ذهبیه از آن جهت گویند که شیخ اسحاق ختلانی بعد از آن که سید عبدالله سر از بیعت با نور بخش پیچید. فرمود: ذهب عبدالله یعنی از زمره مریدها خارج شد وتفصیل این اجمال را قاضی نورالله در مجالس بیان نموده و کسانی که پیروی کردند عبدالله را گفته‌اند مقصود از ذهب یعنی طلا شد. و لهذا این سلسله را ذهبیه اغتشاشیه گفته‌اند.) اقطاب سلسلۀ ذهبیه اسامی سی ونه گانه اقطاب سلسلة ذهبیه درملحقات کتاب تحفۀ عباسی بیان شده است. آقای خاوری نیز درتحقیق خود به معرفی اقطاب این سلسله پرداخته لیکن تنها تا قطب سی و ششم اکتفا کرده یعنی از معروف کرخی تا جلال الدین محمّد مجد الاشراف را که ظاهرا خود آقای خاوری، خواهر زادة همین آقای مجد الاشراف است توضیح داده و قطب سی و هفتم و سی و هشتم و سی و نهم را با اینکه گنجویان ( قطب سی ونهم) را درک کرده، معرفی ننموده که به احتمال خیلی قوی به دلیل اغتشاشات دورۀ معاصر، آنها را نپذیرفته است . سلسلۀ ذهبیه به ترتیب عبارتند از: معروف کرخی، شیخ سری سقطی‌، شیخ جنید بغدادی، ابوعثمان مغربی، ابوعلی رودباری، شیخ ابوعلی کاتب مصری،‌ شیخ ابوالقاسم گرگانی ، ابوبکر نساج طوسی، احمد غزالی، ابونجیب سهروردی، عمار یاسر بدلیسی، شیخ نجم الدین کبری، مجد الدین بغدادی، رضی الدین لالا، شیخ احمد جورفانی یا گورپانی، نورالدین عبدالرحمن اسفراینی، شیخ علاء الدوله سمنانی، شیخ محمود مزدقانی، شیخ امیر سید علی همدانی که فرقه همدانیه منسوب به اوست، خواجه اسحاق ختلانی، که باز عنوان فرقه همدانیه بر او منطبق است، سید عبدالله مجذوب برزش آبادی، شیخ رشید الدین بیدآبادی یا بید آوازی، ‌شیخ شاه علی اسفراینی، شیخ حاجی محمّد خبوشا‌نی،‌ شیخ غلامعلی نیشابوری، تاج الدین حسین تبادکانی، شیخ درویش محمّد کارندهی معروف به پیر پالان دوز، شیخ حاتم زراوندی خراسانی، شیخ محمّد علی مؤذن خراسانی نویسندۀ تحفة‌ عباسیه، شیخ نجیب الدین رضا تبریزی، شیخ علی نقی اصطهباناتی مدفون دراستهبان، سید قطب الدین محمّد نیریزی، محمدهاشم درویش شیرازی، میرزا عبدالنبی شریفی شیرازی، میرزا ابوالقاسم راز شیرازی پسر میرزا عبدالنبی، میرزا جلال الدین محمّد مجد الاشراف، وحید الاولیاء میرزا احمد عبدالحی مرتضوی تبریزی، میرزا محمد علی حب حیدر و عبدالحمید گنجویان که الان در انگلستان به سر می‌برد. قطب صامت سلسله آقای عصاریان است که چهلمین قطب ذهبیه را به خود اختصاص می دهد. فرایند و ادوارتاریخی ذهبیه بحث مهّم دیگر، فرایند تاریخی فرقة‌ ذهبیه است. آقای خاوری درفصلِ تحولات فکری و ادوار مختلف ذهبیه دارد و می‌گوید: تاریخ یازده قرن و نیم تصوّف ذهبیه را که از زهد و عبادت شروع شد و به ولایت متوقف گردید به پنج دوره ممتاز می‌توان تقسیم کرد: 1.دورة‌ زهد و عبادت، 2. دورة اعتلای تصوّف 3. دورة‌ رکود تصوّف، 4. دورة اعتلای ولایت 5. دورة تجدّد تصوّف. دورة زهد و عبادت از فوت معروف کرخی درسال 200 شروع می‌شود و اواخر قرن 5 هجری و مرگ ابوبکر نساج سال 487 خاتمه می‌یابد. می‌دانیم که تصوّف اسلامی هم از منبع زهد و تقوا سرچشمه گرفته و کم کم ترقی نمود تا به صورت مسلک جدید و مترقی بیرون آمد این دوره، دورة‌ زهد و عبادت است دورة دوم، دورة ‌اعتلای تصوّف یا دورة‌ علمیت و تألیف است که از اوائل قرن 6 و با وجود امام احمد غزالی شروع می‌شود و تا اواخر قرن نهم هجری به مرگ خواجه اسحاق ختلانی به سال 869 خاتمه می‌یابد. بیش از قرنی از این دوره سپری نشده بود که تازه درگیری مغول شروع شده و شکست علاءالدین خوارزمشاه از هلاکو خان انقراض خوارزمشاهیان را مسلم داشت دورة‌ سوم یعنی، رکود تصوّف است که این دوره از نیمة‌ قرن نهم (سید عبدالله مجذوب برزش آبادی) آغاز می‌شود و تا اواخر سدة 12 (ارتحال سید قطب الدین محمّد یعنی محمّد نیریزی به سال 1173) خاتمه می‌یابد با توجه به سابقة تاریخی شیعه و اختلاف عقاید و آراء صدر اسلام که در آغاز امری ساده بود امّا هر چه پیش آمد مطالب مورد خلاف غامض‌تر و پیدایش احزاب خرد افزون گردید. اما در دوره چهارم، درخت تنومند و کهنسال تصوّف شاخ جوانی زد و چند میوة پخته و شیرین به بار آورد که گل سرسبدشان هم سید قطب الدین محمّد نیریزی شیرازی، شیخ محمّد علی مؤذن خراسانی و سید نجیب الدین رضا جوهری اصفهانی می‌باشد که اولی صاحب مکتب جدید و تألیفات فراوانی است که حدود 14 تألیف داشته جناب آقای نیریزی و دو تن دیگر هم تألیفات و آثاری دارند که در فصول بعد مذکور خواهیم داشت. دورة چهارم دورة اعتلای ولایت است این دوره از اواخر قرن 12 و آغاز ارشاد آقا محمّد هاشم درویش سال 1173 شروع می‌شود و تا اوایل قرن 14 و ارتحال شادروان مجد الاشراف به سال 1331 خاتمه می‌یابد با توجه به دورة ملوک الطوائفی و دوران فترت سیاسی و اجتماعی عهد زندیه و افشاریه همان طوری که انقلابات و فترت در شعر و ادبیات اثر بارزی به جای گذارد همدوش با آن تصوّف و تعلیمات خانقاهی هم از سیر عوالم توحیدی به غواصی دریای ولای خاندان طهارت گرایید. به موازات این دو، تشیع از آداب ظاهر به حقیقت ولایت و از ظاهر به باطن روی نهاد. این دورة اعتلای ولایت بیشتر باطنی‌گرا شدند. از این دوره آثار ادبی فراوانی از آقا محمّد هاشم درویش میرزا ابوالقاسم راز یعنی راز شیرازی و میرزا جلال الدین محمّد مجد الاشراف باقی مانده است. دورة پنجم‌ تجدد تصوّف از اوائل قرن چهاردهم هجری تا امروز که اوائل دهة‌ آخر این سده است بیش از نیم قرن می‌باشد که آثار تجدد، همانند سایر شؤون حیاتی درمظاهر تصوّف، همان تصوّفی که دوره‌های چهارگانه پشت سر گذارده مؤثر افتاده است. تحقیق در این دوره‌ای که نمودار بارزش چاپ کتاب‌های صوفیان سلف می‌باشد موضوع مستقلی است که نیاز به تألیف مستقلی دارد آقای خاوری به ملاحظات چندی این کتاب را تا پایان دورة‌ چهارم خاتمه می‌دهد و به دوره پنجم یعنی اقطاب 37 و 38 و 39 نمی پردازد ولی ملاحظات خود را توضیح نمی دهد. به نظر نگارنده، برای ذهبیه هم به لحاظ نوع تصوّفشان و هم به لحاظ سنی و شیعه بودنشان و هم به لحاظ فعالیت‌های سیاسی و اجتماعیشان چهار گام و مرحله می‌توان ذکر کرد. گام اول، اقطاب قبل از تأسیس ذهبیه است که از معروف کرخی شروع می‌شود و تا خواجه اسحاق ختلانی ادامه می‌یابد. بنده برخلاف آقای خاوری این دوره را یک مرحله می دانم برای این که هویت این دوره از ذهبیه، هویت تصوّف سنی است یعنی فرقه ‌های این دوره یعنی معروفیه ، نوربخشیه، همدانیه،‌ کبرویه همه فرقه‌های اهل سنت هستند. امّا فرایند این دوره به لحاظ سنی گرایی حداکثری و اعتدالی تفاوت آشکاری دارد. ابتدا تصوّف این دوره نسبت به شیعه تمایل نشان نمی دادند. ولی وقتی این دوره جلوتر می‌روید، تصوّف اهل سنت در عین حال که تصوّف سنی را رواج می‌داد امّا احترام و علاقة خاصی نسبت به علی بن ابی‌طالب (ع)‌ و ائمه دیگر می گذاشت. و او را قطب صوفیان معرفی می کردند اگر بعضی از نوشته‌های اقطاب ذهبیه مانند: علاء الدوله سمنانی متوفی 736 یا میرعلی همدانی مؤسس فرقه همدانیه متوفی 786یا شیخ اسحاق ختلانی ملاحظه گردد، صبغۀ شیعی و علقۀ ولایی و ولایت باطنی اهل‌بیت مشاهده می‌شود بنابراین، قرن هفتم و هشتم، گرایش صوفیه اهل سنت به اهلبیت را نشان می‌دهد. گام دوم، دورۀ تأسیس ذهبیه است. ذهبیه در واقع و به معنای خاص کلمه دراین گام توسط سید عبدالله برزش‌آبادی تأسیس شد و تا عصر سید قطب الدین محمّد نیریزی یعنی قطب سی و دوم ادامه می یابد. این دورة یعنی از سال 869 تا 1173 دوره انزوای ذهبیه است و این دوره، خیلی دغدغه تبلیغ و ترویج فرقه خود را نداشتند. سِرّرویکرد دورۀ رکود این است که شاه نعمت الله ولی درقرن نهم، فرقه تصوّف خود را مطرح کرد وبا برخورد فقها مواجه شد. ذهبیه از این برخورد فقهی درس گرفته و از تبلیغ فرقۀ ذهبیه صرف نظرکردند و سعی کردند در حد یک فعالیت درون گروهی بسنده نمایند و بیشتر به ریاضت و زهد و سیر و سلوک بپردازند. البته اگر کسی طالب سلوک بود اورا جذب می کردند. وهمانگونه که نجم الدین کبری در سفرش به دزفول، به جناب شیخ اسماعیل قصری علاقه پیدا می‌کند و شیخ او را به سلوک جذب می‌کند، دراین دوره نیزعلی رغم انزوا وعزلت، علاقه مندان به تصوّف جذب می‌شدند. البته وقتی گفته می‌شود این دوره یعنی از سال 869 تا 1173 دورة‌ رکود و انزوا است منظور این نیست که هیچ درگیری و اصطکاکی بین اقطاب فرقة‌ ذهبیه با علما و فقها نبوده است برای نمونه: در دورة‌ قطبیت حاج محمّد خبوشانی که قطب بیست و چهارم است و مصادف با سلطنت شاه اسماعیل صفویه بوده یا شیخ محمّد علی مؤذن خراسانی قطبِ بیست ونهم ومعاصرشاه عباس دوم (حکومت از1052 تا 1077) مقداری فرصت برای توسعه و تبلیغ ذهبیه فراهم آمد و موجب درگیری با علما وفقها گردید و به همین دلیل، محمّد خبوشانی را به هرات تبعید کردند و بعد شفاعت نصیبش شد و او را بر‌گرداندند. آقای خاوری در توضیح حاج محمّد خبوشانی قطب بیست و چهارم است می‌نویسد: (در اوایل صفویه در اثر رسمیت یافتن تشیع، اختلافات شیعه و سنی به انقلابات اجتماعی گراییده بود ظهور شاه اسماعیل صفوی و رسمیت تشیع اختلافات و انقلابات را مرتفع ساخت و به دوستداران و خاندان عزّت مجال داد تا قیود تقیّه را درهم بشکنند و اسباب ولایت را برملا سازند اتفاق را دوران ارشاد قطب این ذهبی مصادف با سلطنت شاه اسماعیل صفوی شد این بود که بر خلاف دو تن از اقطاب قبل از خویش که در خود بسته و به کنج انزوا نشسته بودند، پرده انداخت و خانقاه را در بگشود و در مجالس وعظ و تذکیر خویش فضائل مولی الموالی حضرت علی(ع) را برملا می‌شمرد و با احصاء فضائل بی‌انتها سخن و منبر خویشتن را می‌آراست... آخرالامرشیخ خبوشانی به اتهام رفض وجرم تشیع مغلولاً به هرات ومحضر شیخ الاسلام بردند و شفاعت محمد یوسف هروی نصیب اوگردید.) امّا درعصر جناب مؤذن خراسانی و دوران حاکمیت شاه عباس دوم، اختلافاتی بین مؤذن و علما پدید آمد و شاه عباس از قطب ذهبیه حمایت کرد و حتی دستور تبعید فقها را صادر کرد و به همین جهت، مؤذن خراسانی، کتاب تحفة عباسیه را در معرفی عقاید ذهبیه نگاشت و به شاه عباس دوم هدیه کرد. گام سوم، دوران تثبیت فرقة ذهبیه در شیراز و استان فارس است که از زمان شیخ علی نقی اصطهباناتی، قطب سی ویکم و سید قطب الدین محمّد نیریزی، قطب سی‌ ودوم شروع می‌شود وتا دوره معاصر ادامه می یابد. چون تا این زمان، فعالیت ذهبیه بیشتر در خراسان بوده و سپس به تبریز و بعد به فارس منتقل شد. محمّد نیریزی متولد 1100 شیراز ، پس از اینکه به ملاقات شیخ علی نقی اصطهباناتی می‌رود تشرّف به این خرقه و قطبیت این فرقه پیدا می‌کند و کم کم بقعه شاه چراغ را در اختیار می‌گیرد وبه مرکزیت فرقه ذهبیه قرار می دهد. ویژگی مهّم مرحله سوم این است که در این دوره، همراهی شریعت و طریقت بسیار مورد تأکید ذهبیه قرار می‌گرفت و اقطاب این دوره اصرار داشته‌اند که شریعت از طریقت جدا نیست. شیراز در آن زمان مهد علم و حکمت و فقه بود. لذا ارتباط خوبی هم میان برخی ازعلما و صوفیه وجود داشت. ارتباط ملا محمد باقر مجلسی پدرعلامه مجلسی با ذهبیه به این دوره مربوط است. ویژگی دیگراین دوره، تألیفاتی است که اقطاب ذهبیه دارند برای نمونه: آقای نیریزی تألیفات متعددی در بارة مباحث عرفانی و تصوّف و ولایت علی بن ابی‌طالب نگاشته است. این ویژگی تا زمان راز شیرازی ادامه یافت وهمانند قشیری و سراج مطالب عرفانی را با ادبیات صوفیانه می نگاشتند. امّا راز شیرازی قطب سی وپنجم ذهبیه، تغییر و تحوّلی در محتوای این فرقه و تألیفات آن، تحقق بخشید. راز شیرازی، تصوّف ذهبیه را با عرفان ابن‌عربی همراه کرد و سعی نمود با ادبیات و اصطلاحات عرفان ابن‌عربی، عقاید ذهبیه را مطرح کندبه همین جهت، تأویلات و تفسیر های مکتب ابن عربی دراین فرقه هویدا گشت. البتّه قبل از راز شیرازی، اقطابی مثل مؤذن خراسانی به برخی عقاید ابن عربی مانند وحدت وجود اعتقاد داشته ودرآثارخود به آن پرداختند؛ ولی ادبیات تألیفات راز شیرازی از جمله طباشیر الحکمه و کتاب‌های دیگر او به ادبیات عرفان نظری مکتب ابن‌عربی نزدیک تراست واین رویکرد ادامه یافت تا محمّد خواجوی با ترجمه ونشر آثار ابن عربی ومکتبش، این گرایش را توسعه بخشید. البته، هیچگاه این طایفه فضل عرفان نظری عالمانی مانند: سید حیدرآملی و میرزا هاشم اشکوری و قمشه ای را پیدا نکردند. دورة چهارمِ ذهبیه، دورة ترویج اجتماعی وفرهنگی این فرقه به شمار می‌آید که توسط میرزا احمد عبدالعلی حی تبریزی، میرزا علی حب حیدر و عبدالحمید گنجویان قطب فعلی و سی و نهم ذهبیه آغاز گردید. وی به جای طرح مباحث عرفانی سعی کرد به‌وسیله خدمات اجتماعی، مردم را جذب کند. برای نمونه: مدارس و مؤسسه‌های خیریه و درمانگاه و بیمارستان در تهران و تبریز و شیراز و دزفول راه انداخته‌اند و از این طریق به ترویج و دعوت و تبلیغ و جذب دیگران پرداختند. گسترش کارخانه‌ها و مراکز تجاری مانند چای احمد دراین راستا معنا پیدا می کند. حاصل سخن آنکه، ادوار تاریخی ذهبیه به چهار گامِ پیش از تأسیس( دورۀ معروف کرخی تا سیّد عبدالله برزش آبادی)، تأسیس ذهبیه با رویکرد انزوا وعزلت(دورۀ برزش آبادی تا نیریزی)، تثبیت ذهبیه با تدوین آثار صوفیانه(نیریزی تا گنجویان)، ترویج اجتماعی ذهبیه اختصاص می یابد. اعتقادات ذهبیه فرقۀ ذهبیه به عنوان یکی از فرقه های صوفیه شیعی براعتقادات و باورهای تشیع اصرار می ورزند اما یک دسته باورهای اختصاصی نیز دارند که دراین نوشتاربه پاره ای ازباورهای اختصاصی ذهبیه به همراه نقدهای آنها اشاره می‌شود. 1. انتساب ذهبیه به ائمه معصومین: یکی از اعتقادات فرقة ذهبیه، استناد سلسله این فرقه به ائمة معصومین است این مطلب را شیخ محمّدعلی مؤذن خراسانی در فصل پنجم کتاب تحفۀ عباسی با عنوان (در بیان استناد صوفیه به ائمة معصومین) ذکر کرده و این گونه توضیح می‌‌دهد که: بدان سلسله جمیع اولیا به علی مرتضی منتهی است و شیعه و سنی را در این خلافی نیست. وی این مطلب را ازخواجه طوسی و علامه حلی در کشف المراد و منهاج الکرامه نقل می کند. علامه حلی می‌‌فرماید: (امّا علم الطریقهْْ فإلیه منسوب فإن الصوفیهْْ کلهم یسندون الخرقهْْ الیهم) . سپس جناب مؤذن خراسانی، روایت معراجیه را ازدو کتاب مُجلی مِرآت مُنجی یا غوالی اللئالی ابن‌ابی‌جمهور لحسائی یا احسائی به عنوان یکی از اکابر مجتهدین شیعه نقل می کند.و از این روایت استفاده می‌کند که مسأله خرقه پوشی یک امردرون دینی است و پیامبراسلام، ضمن تأیید این امر، خرقه را در سفری که به معراج رفته بود از خدای سبحان به وسیلة جبرئیل دریافت نمود و بعد این خرقه را به امام علی و او نیز به ائمه دیگر و ائمه نیز آن خرقه را به بعضی از اولیا تحویل دادند. حضرت رسالتطبق این روایت فرمود: (شبی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم در وسط بهشت قصری دیدم از یاقوت سرخ. جبرئیل درِ آن قصر را گشود از برای من، داخل قصر شدم. دیدم در آن خانه از یک دانه مروارید سفید. پس داخل شدم دیدم در میان آن صندوقی مقفّل و قفلی از نور، گفتم: ای جبرئیل چیست این صندوق گفت: ای سید در آن سرّی است که القا نمی‌کند خدای تعالی آن را مگر به کسی که او را دوست می‌دارد. پس از او التماس گشودن آن در نمودم. فرمود: من بندة مأمورم از خدا درخواه تا اذن دهد بگشودن آن. پس اذن طلبیدم. ندا آمد از جانب الاهی که ای جبرئیل بگشای درِ آن را. پس دیدم در آن فقر و خرقه را [یعنی در آن صندوق دو تا کالا دید یکی کالای فقر ودیگری کالای خرقه] پرسید: چیست این مرقع و فقر؟ ندا آمد از جانب عرش که ای محمّد این دو چیز را از برای تو و امّت تو اختیار کردم. از وقتی که خلق کرده‌ام آن دو را و نمی‌دهم این دو چیز را مگر به کسی که دوست می‌دارم. و خلق نکرده‌ام چیزی که دوست‌تر دارم از این. پس حضرت رسول فرمود: که برگزیدة خدای تعالی فقر و خرقه را از برای من و این دو عزیزترین چیزهایند نزد او تعالی. پس پوشید حضرت خرقه را و متوجه مقام أو أدنی شد با آن. خرقه را که پوشید به مقام أو أدنی رسید. مکان قاب قوسین یعنی به این مرحله رسیده بود، أو أدنی را با پوشیدن خرقه به دست آورد. و چون از معراج بازگشت پوشانید آن خرقه را به امر الاهی در حضرت امیرالمؤمنین و آن حضرت می‌پوشید و وصله بر آن می‌دوخت تا آن که می‌فرمود: وصله دوخته‌ام بر این خرقه چندان که از دوزندة آن شرم می‌دارم. و حضرت امیرالمؤمنین آن خرقه را پوشانید در حضرت امام حسن و آن حضرت در امام حسین و همچنین هر یک از ائمه در دیگری می‌پوشانیدند تا حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف. و الحال آن خرقه با میراث‌های انبیا نزد آن حضرت است) به همین دلیل، سلسله‌هایی ازطریق کمیل بن زیاد یا اویس قرنی و غیرایشان از اصحاب امیرالمؤمنینبه آن حضرت و بعضی دیگراز طریق ابراهیم ادهم و بعضی به واسطه سلطان بایزید بسطامی به حضرت صادق(ع)منتهی می گردند. البته بیشتر سلسله‌های موجود به شیخ معروف کرخی واز طریق ایشان به حضرت امام رضا(ع) می‌رسند. بعد جناب مؤذن خراسانی، سلسله مشایخ خود را بیان می‌کند و خود را به شیخ حاتم زراوندی و ایشان را در علم باطن به شیخ خود، آن قطب اولیا و مهر سپهر هدی مخزن اسرار و محبط انوار الشیخ الاجل الامجد الشیخ درویش محمد کارنَدِهی انتساب می‌دهد و ایشان را منتسب به شیخ خود آن حیات بخش دلمردگان عالم طبیعت و هادی گمگشتگان وادی طریقت مظهر انوار سبحانی شیخ کامل الشیخ الکامل تاج الدین حسین تبادکانی است و ایشان را انتساب به شیخ خود آن مقتدای اهل عرفان و پیشوای سالکان طریق الی آخر شیخ غلامعلی نیشابوری است. همین طور یکی یکی مشایخ را ذکر می‌کند .شیخ حاج محمّد خبوشانی، بعد شیخ شاه علی اسفراینی بعد شیخ رشید بیدآبادی یا بیدآوازی، بعد شیخ عبدالله برزش آبادی و عبدالله برزش آبادی از دو شیخ یکی شاه قاسم انوارکه به دو واسطه به شیخ صفی الدین اردبیلی مستندند و دیگری شیخ ابواسحاق ختلانی بهره گرفته است. و ختلانی انتساب است به شیخ خود، سیّد علی همدانی و همدانی هم منتسب است به مزدقانی،و او هم به علاء الدوله سمنانی، او هم به شیخ عبدالرحمن اسفرائینی، او هم به شیخ احمد کوره بانی یا جوزقانی، او هم به رضی الدین علی لالا، او هم به مجد الدین بغدادی، او هم به نجم الدین کبری، او هم به عمار یاسر بدلیسی، او هم به ابوالنجیب سهروردی، او هم به احمد غزالی، او هم به ابوبکر نساج، اوهم به ابوالقاسم گرگانی، اوهم به ابوعلی کاتب، اوهم به ابوعلی رودباری، او هم به شیخ ابوعثمان مغربی، او هم به شیخ جنید بغدادی، او هم به شیخ سری سقطی، او هم به معروف کرخی انتساب دارد. سپس می‌گوید: و ایشان (یعنی معروف کرخی ) را انتساب به مولی و پیشوای هر دو عالم سلطان الاولیاء و برهان الاصفیا و ثامن الائمهْْ النجباء سلطان ابوالحسن علی بن موسی الرضا است علیه آلاف التّحیه و السلام و الثناء و ایشان را انتساب به والد بزرگوار خود، حضرت امام موسی کاظم است و ایشان را انتساب به والد عالی مقدار خود، حضرت امام جعفر صادق است و ایشان را انتساب به والد عالی تبار خود، حضرت امام محمّد باقر است و ایشان را انتساب به والد کامکار خود، حضرت امام زین العابدین است و ایشان را انتساب به والد نامدار خود، حضرت اباعبدالله الحسین الشهید بکربلا است و ایشان را انتساب به والد بزرگوار خود، حضرت امیرالمؤمنین و قبلهْْ الموحدین و قاتل المشرکین و الملحدین المظهر العجائب علی بن ابی‌طالب است و ایشان را انتساب به سرور کائنات و خلاصه موجودات حبیب حضرت محمّد رسول الله و علیهم اجمعین اطیبین الطاهرین المعصومین. نقد انتساب ذهبیه به ائمه معصوم: حال که سلسلۀ مشایخ ذهبیه روشن گشت به اختصار به پاره ای ازنقد های خود اشاره می کنیم: یکم: استناد طریقت ذهبیه به روایت معراجیه منقول از غوالی اللئالی مخدوش است زیرا همه فقها و اهل رجال بر این نکته تأکید می کنند که روایات غوالی اللئالی مخصوصاً روایات تصوّف آن، قابل اعتماد نیست. دوم: این که خرقه‌ای که در این روایت معراجیه آمده به صراحت خود ابن‌ابی‌جمهور، ربطی به خرقه صوفیه ندارد پس چگونه مؤذن خراسانی، مسألۀ خرقه‌پوشی را به استناد روایت ابن‌ابی‌جمهور به مشایخ و اقطاب خود نسبت می‌دهد. ابن‌ابی‌جمهوردراین باره می گوید: اعلم انه لیس المراد به الخرقهْْ المشهور بین اهل تصوّف هی تلک الخرقهْْ بعینها بل یریدون بها الامر المعنوی . سوم: این که در روایت ابن‌ابی‌جمهور آمده که خداوند این خرقه را به پیغمبر داد و آن بزرگواربه امام علی و او نیز به ترتیب به سایر ائمه تا حضرت حجت رساند. و دراین روایت نیامده که این خرقه را ائمه به اولیا داده‌اند پس معلوم می‌شود که خرقه، یک امر اختصاصی برای اهل بیت است. پس تحویل خرقه به اصحاب ائمه مانند کمیل، اویس، بایزید وغیره تحریف روایت پیشگفته است. چهارم: نقد دیگر این است که روایت پیشگفته به صراحت می گوید: امیرالمؤمنین، خرقه را به حضرت امام حسن و آن حضرت به امام حسین وبه همین ترتیب تا امام عصر پوشانید ، ولی وقتی مؤذن خراسانی این انتس
عنوان سوال:

فرقه ذهبیه چگونه ایجاد شد و چه عقایدی دارند؟


پاسخ:

لطفا منابع شناخت فرقه ضاله ذهبیه و نیز تاریخچه تاسیس آن را برایم ارسال نمایید.
فرقه ذهبیه یکی از فرقه‌های فعال صوفیه در ایران است که با رویکردهای گوناگون مانند رویکرد اجتماعی (خدمت و خیانت آن ها)، رویکرد سیاسی (ارتباط با بیگانگان و فراماسونربودن برخی ازرهبران معاصر فرقه ذهبیه)، رویکرد فقهی(نظر علما و فقها در مورد فرقه ذهبیه ازجمله فتوای آیهْْ الله استهباناتی (1297-1337) مبنی برضاله دانستن ذهبیه وقتی که در زمان ایشان گروهی ازذهبیه خواستند مقبره شیخ علی نقی استهباناتی، قطب سی ویکم ذهبیه را مرمت کنند ایشان طی فتوایی گروه شیخیه و صوفیه و ذهبیه و ... را ضاله شمردند.)، رویکرد اخلاقی واعتقادی، می‌توان آن ها را بررسی کرد. اما به دلایل ذیل، شناخت این فرقه، ضرورت واولویت دارد:
اول: این فرقه درشهرهای مختلف کشورازجمله درتهران، شیراز، دزفول، رشت و استهبان پراکنده‌اند و فعالیت های گسترده ای دارند.
دوم:این فرقه، نسبت به فرقه های دیگر کمتر گرفتار انحرافات فکری واخلاقی می باشد. بسیاری از طرفداران ذهبیه، زندگی متدینانه‌ و مقید به احکام شرعی و نماز و روزه دارند و در مراسم مذهبی شرکت می‌کنند، مراسم روضه خوانی سیدالشهدا برگزارمی کنند. البته به دلایل مختلفی مردم شهرستان‌های پیشگفته، اقبال و توجه زیادی به این فرقه نشان ندادند. و با این‌که سالها از فعالیت های اقتصادی و فرهنگی آنها مانند: ساختن مدرسه، بیمارستان، حسینیه و مسجد می‌گذرد؛ اما نتوانستند مریدان زیادی جمع کنند. البته برخی ازطرفداران این فرقه به جهت پاره‌ای ازرفتارهای اخلاقی درشهرهایی مانند: استهبان، محبوبیت خود راازدست داده و خاطرۀ خوشی درذهن مردم نگذاشتند. ویا اینکه برخی از رهبران معاصراین فرقه دراثر ارتباط با بیگانه و فراماسونر بودن با مشکلات سیاسی دست و پنجه نرم می‌کنند.
سوم: برخی علمای گذشته مانند: ملا محمدتقی مجلسی پدرعلامه محمد باقر مجلسی به ظاهر از فرقه ذهبیه حمایت کرده‌اند البته نباید به انتساب‌های فرقه های صوفیه توجه چندانی کرد زیرا‌ گاهی اینها به دروغ، بزرگانی را طرفدار و مرید فرقه خود معرفی می کنند، برای نمونه: فرقه ذهبیه، شیخ بهایی یا فرقه نعمت اللهیه گنابادیه‌، فیض کاشانی را به خود نسبت می‌دهند؛ درحالیکه، این گونه نسبتهای دروغین، هیچ اساس تاریخی ندارد ولی به هرحال، ملا محمدتقی مجلسی دررسالۀ تشویق السالکین، فرقه ذهبیه راتأیید می کند. وی دراین رساله می نویسد: ( اما بعد: چنین می‌گوید محتاج غفران رب وفیّ و پروردگار علیّ، محمدتقی مجلسی بر ضمایر صافیه ارباب دانش و بینش پوشیده نماند که علت غائیه ایجاد جن و انس شناخت حضرت باری است عز و جل چنانچه آیه وافی هدایۀ ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ای لیعرفون برآن ناطق است و اقرب طرق به معرفت الهی، طریقه حقه رضویه ذهبیه معروفه مرتضویه است که طریق تصوّف و حقیقتش نیز خوانند که عبارت است از تحصیل معرفت رب‌العالمین به طریق زهد و ریاضت انقطاع از خلق و مواظبت بر طاعت و عبادت. اکنون جمعی پیدا شده‌اندکه ایشان را از شریعت خبری و از طریقت اثری نه و انکار این طریقه حقه می‌نمایند، بنابر عدم وقوف و قلّت تدبّر در آیات و اخبار ائمه اطهار و به متابعت نفس غدار که ثمره آن حسد و عناد و تعصّب است اگرچه مشهورا ست اما چون انکار ایشان سبب محرومیت بعضی از عوام بود از این نعمت عظمی لهذا بعضی از احباء ازین فقیر، محمدتقی التماس نمودند رساله مختصری در حقیقت این طریقه نوشته شود تا شیعیان امیرالمؤمنین(ع) از این سعادت بی نصیب نباشند. پس ایجاباً لسوء الیهم با آن که کتاب مبسوطی موسوم به مستند السالکین درین باب نوشته شده، مجملی از هر باب در این رساله مذکور می‌گردد و بالله التوفیق .)آنگاه ملا محمد تقی به نقل احادیث و برخی مدعیات دیگر می‌پردازد. علامه مجلسی دررساله اعتقادات درتوجیه رفتار و دیدگاه پدرش می‌گوید: ( هرگز درمورد پدربزرگوارم سوء ظن نکن وخیال نکن که او از صوفیه بوده وبه راه و سلک آنهامعتقد بوده، حاشا که دربارۀ اوچنین گمان کنی. او چگونه می توانست مسلک صوفیه را بپذیرد درحالی که او مأنوس‌ترین اهل زمانش با اخبار آل محمد(ص) وداناترین اهل‌ِزمانش به اخبار اهل بیت بود. پدرم مرد زاهد وپارسا بود برای ارشاد وهدایت صوفیان خودرا درسلک آنان نشان داد تا ازاو فرار نکنند، بلکه بتواند آنها را ازاین افکار باطل، سخنان فاسد واعمال غیرمشروع باز دارد که الحمدلله بسیاری ازآنها را با این شیوه حسنه هدایت کرد وبه راه حق ارشاد نمود. اما دراواخرعمر مشاهده کرد که این شیوه دیگر مؤثرنیست، چون آنهاپرچم ضلالت وطغیان را به دوش گرفته اند وشیطان برآنها چیره شده است ودانست که آنها دشمن خداوند هستند ازآنها بیزاری جست وراه باطل وعقاید سخیف آنها راتکفیر کرد. من بر افکار و عقاید او بهتر ازهرکسی مطلع هستم ودستنویس های او دراین زمینه نزد اینجانب است. ) بسیاری از بزرگان همین شیوه محمد باقر مجلسی را دنبال می کردند تا خود را به صوفیه نزدیک کنند تا آن ها از شریعت جدا نشوند. واگر این شیوه کارگر نمی افتادبه مخالفت آشکار با صوفیه می‌پرداختند.
چهارم: برخی از اقطاب فرقه ذهبیه مانند: شیخ محمدعلی مؤذن خراسانی قطب بیست ونهم و نویسندۀکتاب تحفه عباسی از فضل علمی نسبی برخوردار بوده‌‌اند و همین باعث مشروعیت جامعه شناختی آنها می شود. این کتاب، یکی از منابع مهم این فرقه به شمار می‌آید که با یک دیباچه و پنج فصل و 12 باب و یک خاتمه و یک تکمله به بیان عقایدتصوّف و ذهبیه پرداخته است. فهرستِ مطالب آن عبارت است از:( در بیان اعتقاد صوفیه به توحید، در بیان اعتقاد صوفیه به نبوت، در بیان اعتقاد صوفیه به امامت، در بیان اعتقاد صوفیه به معاد، در بیان استناد صوفیه به ائمه معصومین، در بیان فضیلت علم و عالم و اصناف آن، در بیان زهد و ریاضت، دربیان صمت، در بیان جوع، در بیان عزلت، در بیان ذکر، در بیان توکل، در بیان رضا و تسلیم، در بیان عبادت کردن چهل صباح، در بیان جواز استماع آواز خوش، در بیان وجد، در بیان احتیاج به پیر، در بیان آداب پیری و مریدی، در بیان اقاویل صوفیه در هر باب،‌در بیان عدل) فرقه ذهبیه در کنار سه فرقه دیگر: رفاعیه، نقشبندیه و... در پایان کتاب با عنوان سلسله علیه ذهبیه معرفی شده و سلسلۀ اقطاب و مشایخ سی ونه گانۀ خود را به حضرت رضا(ع) می‌رساند. وسپس از معروف کرخی، سری سقطی، جنید بغدادی، ابوعثمان مغربی شروع می کند و به قطب سی و نهم که عبدالحمید گنجویان(با عنوان قطب فلک ولایت، میر سپهر هدایت، ملجأ الابدال و الاوتاد حضرت میر برنا استاد حاج دکتر عبدالحمید گنجویان معرفی می شود) می رساند. قطب سی ونهم ذهبیه بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی ایران به انگلستان مهاجرت کرد. عصاریان، قطب صامت و درآینده قطب چهلم این فرقه خواهد شد. راز شیرازی قطب سی و پنجم ذهبیه که درشاه چراغ شیرازدفن گردیده است نیز از جمله اقطاب درس خواندۀ این سلسله به شمار می آید و کتابهای متعددی مانند طباشیر الحکمهْْ را از خود به جای گذاشته است. ایشان برای اولین باراین سلسله را به مباحث ابن عربی به ویژه نظریه وحدت وجودی نزدیک ساخت به همین دلیل، آقای محمد خواجوی یکی ازطرفداران فرقۀ ذهبیه در ترجمه آثارمکتب ابن عربی تلاش فراوان نمودند.
چیستی تصوّف ازدیدگاه ذهبیه
مؤذن خراسانی در فصل اول از مقدمه تحفۀ عباسی، بحثی را با عنوان (در بیان معنی تصوّف و صوفی و کم بودن ایشان در میان خلق) به طور مفصل مطرح می‌کند و معانی تصوّف و اقوال زیادی را بیان می‌کند. از جمله روایتی از امیرالمؤمنین (ع) از غوالی اللئالی نقل می‌کند که ایشان فرموده است: الشریعهْْ اقوالی و الطریقهْْ افعالی و الحقیقهْْ احوالی و نیز فرموده است: التصوّف علی اربعهْْ احرف: التاء و الصاد و الواو و الفاء. و التاء توبهْْ و ترک و تقاهْْ، و الصاد، صبر و صدق و صفاء، و الواو ودّ و ورد و وفاء و الفاء، فرد، و فقر و فناء، برخی از اکابرنیز گفته‌ اند: التصوّف، صدق التوجه الی الله و گفته‌اند: التصوّف، اکتساب الفضائل و محو الرذائل و گفته‌اند: التصوّف، ترک الفضول و حفظ الاصول. وی، پس ازبیان معانی مختلف تصوّف به نظریه فرقه ذهبیه اشاره می کند و می نویسد: ( و وجه تسمیه این طایفه جلیله به صوفی آن است چنانچه شهرت دارد که صوفی اصلش صفّی بوده منسوب به اصحاب صفّه. جمعی بوده‌اند از فقرا و زهّاد صحابه که پیوسته در صفّه مسجد رسول‌الله به ذکر و عبادت مشغول می‌بودند و به سر می‌بردند مثل سلمان و ابوذر و مقداد و غیرهم و بسیاری از آیات و احادیث به فضل ایشان ناطق است از آن جمله در بعضی از تفاسیر مذکور است که جماعتی از اکابر قبیله مذر به خدمت حضرت رسالت پناه آمدند و چون ایشان قبیله عظیمی بودند و اسلام ایشان باعث مزید قوت اسلام بود آن حضرت در تعظیم ایشان به حسب مصلحت مبالغه می‌فرمودند و ایشان را به صدر مجلس عالی جای می‌دادند. و ایشان را به حسب عادت اهل زمان از مجالست اصحاب صفّه که به ظاهر فقیر و متلبس به لباس گلین و حصیر بودند چنانچه سلمان به ترکه درخت، خرقه خود را دوخته بود ایشان را تنفری حاصل آمده از آن حضرت درخواستند ما بزرگانیم در مجلسی که ما باشیم این فرقه پوشان نباشند به مقتضای غیرت الهی این آیه کریمه خطاب به حضرت رسول نازل شد (و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداوهْْ و العشی یریدون وجهه الآیه) ... بالجمله فضیلت اصحاب صفه محتاج بیان نیست و چون اصحاب صفه فرقه اول از درویشانند و این طایفه عَلِیّه در ترک دنیا و زهد و سلوک مسلک ایشان دارند خود را بدیشان منسوب ساخته صفّی گفته‌اند و به جهت کثرت استعمال در السنه رجال از اشباع ضمة صاد، واو متولد شده وفا مخفف شده، صوفی گفته اند). راز شیرازی در تذکرهْْ الاولیاء این ادعا را چنین می‌سراید:
به جز صدق و صفا از اهل صفّه که ایشانند اخیار صحابه؛ چهل تن کرده در یک صفّه منزل همه یک دل به سالار صحابه؛ چو صوفی است کیش اصل صفّه بود انگارش افکار صحابه
این نظریه، توجیه درستی ندارد؛ برای اینکه اولاً: این توجیه گرفتار اشکال ادبی است که چرا ضمه به واو تبدیل شده، چرا فای مشدّد، مخفّف گردید وآیا شاهدادبی براین مدعا وجود دارد؟ ثانیاً: واژه تصوّف، بنا به نقل جامی در نفحات الانس وجاحظ در البیان و التبیین برای اولین بار در قرن دوم در زمان امام صادق (ع) برابو هاشم کوفی اطلاق گردید و این واژه در زمان حضرت علی و در زمان صحابه و تابعین مطرح نبوده است. درآن زمان‌ها، واژة زاهد و عابد مطرح می شد. و یکی از راه‌های تشخیص روایت صحیح از سقیم، بررسی زبان شناختی واژ‌گان روایت است. اگرواژه های روایت، به زمان بعدازعصر راوی اختصاص یابد، درآن صورت، روایت مذکور، اعتبار سندی خود را ازدست می‌دهد. پس روایت منقول از امیرالمؤمنین نمی تواند معتبر باشد، هرچند، صوفیه او را قطب الابدال خود بدانند. ثالثاً: راز شیرازی، قطب سی وپنجم، اصحاب صفه مانند ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود کندی، عمار یاسر، حذیفه یمانی، زید بن ارقم وبرخی از مهاجر و انصار را در زمرۀ طبقه اول صوفیه معرفی می‌کند. درحالیکه، براین ادعا نه تنها دلیلی اقامه نمی کند، بلکه همانگونه که عرض شد، واژه تصوّف درآن دوران مطرح نبوده است.و تبدیل واژه صفه به صوفی نیزمشکلات قبلی را دارد. گاهی ادعا می شود که اصحاب صفّه، فقیر بودند ما هم فقیریم. پاسخ ما این است که: فقر آنها با آن فقری که شما ادعا می‌کنید فرق دارد آنها خانه وکاشانه و مال ومنالی نداشتند و در کنار مسجد و خانه پیامبر زندگی می‌کردند و در غزوات وفعالیت های سیاسی واجتماعی شرکت می‌جستند وپیامبر را درهمه شرایط یاری می‌نمودند. بعد که وضعیت زندگیشان، بهتر شد، ازفقر بیرون آمده و زندگی متوسطی را آغازکردند.برای نمونه، سلمان فارسی، حاکم مداین شد. علاوه براینکه، تا آنجا که ما خبر داریم صوفیه نه تنها اهل فقر نیستند که سرمایه‌ها وکمپانی های آنها، ابزار مناسبی برای جذب انسان‌های ضعیف و بی مایه است. رابعاً: درباره تعداد و چهل تن بودن اصحاب صفّه دلیلی وجود ندارد. ازده نفرتا چهارصد نفر را نام برده‌اند. و عدد چهل برای اصحاب صفه در هیچ یک ازدیدگاه ها مطرح نبوده‌است. این طایفه به جهت تقدسی که برای عدد چهل و چله نشینی معتقدند، اصحاب صفه را چهل نفر شمرده‌اند.
وجه تسمیه ذهبیه
طریقة ذهبیه به لحاظ تاریخی از چه زمانی پدید آمد و منشأ پیدایش آن چیست؟ و چه زمانی عنوان ذهبیه به کار رفت؟ و به عنوان یک فرقه مطرح گردید؟ توجیهاتی که در وجه تسمیه خواهد آمد و ذهبیه را به سلسلهْْ الذهب امام رضا علیه السلام یا امور دیگری نسبت می دهد، هیچ سند تاریخی ندارد. عنوان ذهبیه از صدر اسلام تا دورة جناب سید عبدالله مجذوب برزش‌آبادی قطب بیست و یکم ذهبیه مشاهده نشده است وبرای اولین بارعنوان ذهبیه از زمان قطب بیست و یکم مطرح گردید. پس اقطاب قبلی را نباید ذهبیه دانست و آنها با عناوین دیگری مانند: فرقة همدانیه و کبرویه ومعروفیه شناخته می شدند. همچنانکه بسیاری از فرقه های صوفیه مانند: فرقة نعمت‌اللهیه، فرقة سهروردیه، فرقة کمیلیه، در بعضی از اقطاب ذهبیه مشترک اند و این مطلب نشان می‌دهد که عنوان ذهبیه، عنوان جدیدی است که دردوره های بعد مطرح گردید. ذهبیه هم تصریح می کنندکه از زمان شیخ نجم‌الدین کبری که قطب دوازدهم است، فرقة کبرویه مطرح بوده، بعد که ادامه پیدا می‌کند، می‌رسد به قطب بیستم که جناب ابواسحاق ختلانی است واز ایشان، دو فرقه نوربخشیه و ذهبیه انشعاب می شود. خاوری یکی از نویسندگان و معتقدان و وابستگان به ذهبیه درتحقیق خود به این نتیجه می رسد که از تاریخ وضع کلمة ذهبیه وآگاهی از عنوان این سلسله هیچ سنخ اطلاعی دردست نیست. توضیح اینکه از آغاز ظهور تصوّف در اسلام و اولین کسی که به لقب صوفی خوانده شد و همچنین از ابتدای تشکیلات صوفیه و از اولین دورة تألیف کتاب عربی و فارسی صوفیه از کتاب اللمع ابونصر سراج متوفی 378، و قوت القلوب شیخ ابوطالب محمّد بن علی مکی متوفی 386 گرفته تا برسد به آثار قرن پنجم هجری مانند طبقات الصوفیه شیخ ابوعبدالرحمان سلّمی نیشابوری متوفی 412 و أمالی و منازل السائرین شیخ الاسلام ابواسماعیل عبدالدین ابی منصور خواجه انصاری یا پیر هروی متوفی 481، تا برسد به کشف المحجوب ابوالحسن علی بن عثمان هجویری متوفی 465 و رسالة قشیریة ابوالقاسم قشیری متوفای 376 تا 465 و... اثری از واژه ذهبیه یافت نمی‌شود . اینکه بعضی می‌گویند ذهبیه از زمان امام رضا علیه السلام بوده، ادعایی است که بعضی از متأخرین ذهبیه مانند راز شیرازی مطرح کرده اند. خاوری می گوید: اولین باری که این کلمه در آثار ادبی دانشمندان و صوفیه به چشم می‌خورد در اشعار ابوالمعالی عبدالله بن میانجی همدانی ملقب به عین القضاهْْ همدانی مقتول در چهارشنبه هفتم جمادی الآخر از سال 525 هجری می‌باشد. صد و ده بند اشعاری به وی نسبت می‌دهند. کاربرد ذهبیه نیزدراشعار وی ارتباطی با فرقه ذهبیه ندارد. مدعیان ذهبیه به طور کلی، هفت وجه تسمیه برای ذهبیه ذکر کردند :
وجه اوّل: انتساب ذهبیه به ائمه است. فرقۀ ذهبیه معتقدند که سند ولایت جزئیه یا به تعبیر دیگر ولایت قمریۀ این سلسله، توسط معروف کرخی به حضرت ثامن الائمه می‌رسد وسند ولایت کلیه و ولایت شمسیه از طریق امام رضا به آبا و اجداد بزرگوارش و حضرت رسول منتهی می گردد. بنابراین، تشبیه سلسله ذهبیه به ذَهَب و طلا به همین جهت است. این وجه، به چند دلیل ناتمام می باشد؛ یکی این‌که استناد معروف کرخی به امام رضا(ع) ناصواب است و هیچ ارتباطی بین معروف کرخی و امام رضا(ع) وجود نداشته است. مؤلف تذکرة الاولیاء می نوسد: (داود طایی، نان می خورد و ترسایی به گذشت، پاره ای بدو داد تا بخورد... و معروف به وجود آمد). ابو محفوظ معروف ابن فیروزان یا فیروز از اهل کرخ بوده که بعدها مسلمان شد. صوفیه معتقدند که او نیز به دست حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) اسلام اختیار کرده و بعد از توبه، دربان آن حضرت گردیده است. این گزارش فاقد هرگونه سند تاریخی است؛ زیرا امام رضا(ع) در طول زندگی خود وارد بغداد نشده اند و در مدینه کنار پدر بزرگوارشان و پس از او تا سال 200 هجری قمری در آنجا اقامت داشته و در این سال به درخواست مأمون و افراد او از مدینه به خراسان منتقل شده اند و طبق گواه تاریخ، حرکت او به ایران از مسیر بغداد نبوده است و از طرفی، طبق آنچه صوفیه متذکر شده اند معروف کرخی تا آخر عمر، بغداد را ترک نگفته و در فاصله ی سال 200 تا 201 در همانجا درگذشته است. ابو عبدالرحمن سلمی نیشابوری متوفای 412 هجری قمری، برای نخستین بار و بدون هیچ مدرکی داستان اسلام و دربانی معروف کرخی را نگاشته است. ابو عبدالرحمن سلمی مؤلف طبقات الصوفیه طبق تحقیق محققان، شخص غیر موثقی است و به گفته ی برخی از پژوهشگران; (کان ابو عبدالرحمن سلمی غیر ثقة و کان یضع للصوفیه الاحادیث) علاوه بر اینکه، قضیه اسلام آوردن معروف کرخی در کودکی به دست امام رضا(ع) و مسألۀ دربانی او در آن سن کودکی قابل جمع نیست. و همچنین تاریخ مرگ معروف کرخی بنابر قول مشهور سال 200 یا 201 نقل شده است در حالیکه مسألۀ ولایت عهدی حضرت رضا(ع) به قول طبری به سال 201یعنی مصادف با سال مرگ معروف رخ داده است . علاوه براینکه هیچ یک ازکتاب های رجالی شیعه نامی از معروف کرخی نبرده اند. حتا آیت الله شبیری زنجانی که از متخصصان علم رجال است به نگارنده تصریح نمودند که معروف کرخی از اصحاب امام رضا (ع) و هیچ امام دیگری نبوده و سنی مذهب می باشد. البته نام معروف بن خربوز درکتاب های رجالی بیان شده که هیچ ربطی به معروف کرخی ندارد و آنچه عطار درباب 29 تذکره الاولیا و جامی درنفحات الانس بیان کرده اند برگرفته از گزارش تاریخی بدون سند سلمی درطبقات الصوفیه می باشد. اشکال دیگر این است که طبق شجره نامه‌ صوفیان، بسیاری از این فرقه‌های صوفیه دیگر مانند:فرقه های نعمت اللهیه و نوربخشیه وغیره به معروف کرخی می‌رسند و فرقه ها وسلاسل صوفیۀ دیگر در بخش زیادی از اقطاب آغازین سلسله مانند: معروف کرخی، جنید بغدادی، احمد غزالی با سلسلۀ ذهبیه مشترکند. اگر قرار باشد به دلیل پیشگفته، این سلسله را ذهبیه بنامیم، پس باید همة آن فرقه‌ها را ذهبیه نام گذاری کنیم درحالیکه این چنین نیست.
وجه دوم:تسمیه ذهبیه به کیمیاگری است. چون بسیاری از اقطاب و مشایخ این فرقه، به فن کیمیاگری آشنا بوده‌اند، به همین جهت، فرقه ذهبیه را ذهبیه نامیدند. این وجه تسمیه نیز نادر و غیرموجّه است.
وجه سوم: توجیه دیگر نامگذاری ذهبیه را راز شیرازی در قوائم الانوارمی گوید با این بیان که اهل طریقت ذهبیه در حکم مسی می‌مانند که تبدیل به طلای خالص می‌شود و در واقع، این فرقه، اصحاب خود را به طلا تبدیل می‌کند،درنتیجه این فرقه را ذهبیه نامیده‌اند. این بیان نیز چند مشکل دارد یکی این‌که، در همین فرقه ذهبیه اقطاب یا مشایخی یا مریدانی هستند که مشکلات اخلاقی یا سیاسی و اجتماعی داشته ودارند و نه تنها به طلای خالص و ناب تبدیل نشده‌اند بلکه گرفتار وسوسه‌های شیطانی هم گردیده‌اند وحتا برخی ازاقطاب ذهبیه به جمعیت منحرف فراماسونری گرایش داشته اند. وچون وجه تسمیه به صورت موجبه کلیه ادعا گردیده‌اند و تمام کسانی که وارد این طریقت ذهبیه می گردند، مس‌هایی معرفی می شوندکه تبدیل به طلا می‌شوند، درحالیکه این چنین نیست و همه کسانی که وارد این سلسله شده‌اند به درجه طلای خالص نرسیده‌اند پس وجه تسمیه نیز مخدوش می گردد. دوم اینکه، سایر فرقه‌ها هم این ادعا را دارند فرقه‌های دیگرهم ادعا می کنندکه طریقت وسلسله آنها، مریدان را به طلای خالص می‌رساند. از این رو این عنوان ذهبیه باید به فرقه‌های دیگر نیز اطلاق شود
وجه چهارم: علتِ تسمیه ذهبیه این است که می‌گویند: تمامی مشایخ و اولیای سلسلة ذهبیه، امامی مذهب بودند و سندشان به معصوم می‌رسد برخلاف سایر سلاسل که مغشوشند و آمیخته‌ای از شیعه و سنی‌اند. به همین خاطر گفته‌اند: اقطاب این سلسله ذَهَب و طلای خالصند و لذا ذهبیه نامیده شدند. این توجیه هم ناتمام است زیراهمانطور که گذشت بخشی از اقطاب این سلسلة ذهبیه با سایر فرقه‌ها مشترک است.پس باید نامگذاری یکسانی داشته باشند. علاوه براینکه، عدة زیادی از اقطاب این فرقه چون احمد غزالی،جنید بغدادی وغیره بدون شک سنی مذهبند. اگر برخی نسبت به معروف کرخی بحث‌هایی دارند و می‌گویند به دست امام رضا شیعه شده، اما نسبت به جنید بغدادی یا احمد غزالی بحثی ندارند. بنابراین، وجه تسمیه چهارم تضعیف می گردد.
وجه پنجم: استناد فرقه ذهبیه به حدیث سلسلهْْ الذهب امام رضا است. این مطلب را آقا میرزا عبدالقاسم راز شیرازی قطب سی وپنجم ذهبیه در تذکرهْْ‌ الاولیاء به عنوان توجیه بیان کرده است. یعنی اقطاب بعدی سلسله ذهبیه بر این که استناد خودشان را به اهل بیت مستحکم‌تر بکنند، به توجیهاتی تمسک کرده‌اند. این توجیه نیزگرفتار اشکال قبلی می گردد. یعنی بسیاری از فرقه‌های صوفیة‌ شیعه به هر حال به امام رضا می رسند وسلسله آنها به معروف کرخی ختم می شوند بنابراین، وجه تسمیه‌پنجم مانند وجوه دیگر، وجوه عامی هستند که بر همة فرقه‌ها منطبق می گردند و اختصاص به فرقة‌ خاصی ندارد.
وجه ششم: این وجه نامگذاری توسط قطب سی وششم فرقة‌ ذهبیه (جلال الدین محمّد مجد الاشراف) مطرح گردید. توضیح اینکه، زمانی مأمون عباسی امر کرده بود به این که دو رسالة امام رضا یعنی رسالة ‌فقه الرضا و طب الرضا را با آب طلا بنویسند و به این جهت، فرقه مذکور به ذهبیه نامیده شد. درحالی‌که فقه الرضا و‌ طب الرضا وطلاکاری آن توسط مأمون چه ربطی به این فرقه دارد و اگر این قضیه درست شده باشد که مأمون دستور داده باشد که این دو تا کتاب امام رضا را با آب طلا بنویسند، ارتباطش با ذهبیه در کجا است؟ علاوه براینکه در استناد فقه الرضا به امام رضا به تعبیر آیت الله خویی تردید است .
وجه هفتم: حق مطلب درتسمیه ذهبیه آن است که وقتی جناب سید عبدالله برزش آبادی قطب بیست ویکم فرقة ذهبیه از دستور استادش خواجه اسحاق ختلانی مبنی بر تعیین جانشینی سید محمّد نوربخش سرپیچی کرد خواجه اسحاق گفت:‌ ذَهَب عبدُالله و از آن به بعد عنوان ذهبیه بر فرقة ذهبیه منطبق شد. شواهد تاریخی براین مطلب که عنوان ذهبیه را پس از برزش‌آبادی بر این فرقه منطبق کردند وجود دارد علاوه براینکه در شجره نامه صوفیه هم ملاحظه می شود که بعد از برزش آبادی عنوان ذهبیه آمده و قبل از او، عناوین فرقه‌‌ های دیگری مطرح بوده‌ است. حتی رقیب برزش آبادی یعنی سید محمد نوربخش، عنوان فرقة‌ نوربخشیه را بر مسلکش پذیرفت. یعنی عنوان فرقة ذهبیه را شما از بعد از سید عبدالله برزش آبادی که قطب بیست ویکم سلسله ذهبیه است مشاهده می‌کنید. نویسندۀ طرائق الحقایق دراین باره می نویسد: (از خواجه اسحاق ختلانی یک رشته نوربخشیه که به سید محمّد نوربخش خلیفة متفق علیه وی بود، منسوب شده و ذکر شد و یکی به عبدالله برزش آبادی مشهدی نسبت یافته و آن را ذهبیه از آن جهت گویند که شیخ اسحاق ختلانی بعد از آن که سید عبدالله سر از بیعت با نور بخش پیچید. فرمود: ذهب عبدالله یعنی از زمره مریدها خارج شد وتفصیل این اجمال را قاضی نورالله در مجالس بیان نموده و کسانی که پیروی کردند عبدالله را گفته‌اند مقصود از ذهب یعنی طلا شد. و لهذا این سلسله را ذهبیه اغتشاشیه گفته‌اند.)
اقطاب سلسلۀ ذهبیه
اسامی سی ونه گانه اقطاب سلسلة ذهبیه درملحقات کتاب تحفۀ عباسی بیان شده است. آقای خاوری نیز درتحقیق خود به معرفی اقطاب این سلسله پرداخته لیکن تنها تا قطب سی و ششم اکتفا کرده یعنی از معروف کرخی تا جلال الدین محمّد مجد الاشراف را که ظاهرا خود آقای خاوری، خواهر زادة همین آقای مجد الاشراف است توضیح داده و قطب سی و هفتم و سی و هشتم و سی و نهم را با اینکه گنجویان ( قطب سی ونهم) را درک کرده، معرفی ننموده که به احتمال خیلی قوی به دلیل اغتشاشات دورۀ معاصر، آنها را نپذیرفته است . سلسلۀ ذهبیه به ترتیب عبارتند از: معروف کرخی، شیخ سری سقطی‌، شیخ جنید بغدادی، ابوعثمان مغربی، ابوعلی رودباری، شیخ ابوعلی کاتب مصری،‌ شیخ ابوالقاسم گرگانی ، ابوبکر نساج طوسی، احمد غزالی، ابونجیب سهروردی، عمار یاسر بدلیسی، شیخ نجم الدین کبری، مجد الدین بغدادی، رضی الدین لالا، شیخ احمد جورفانی یا گورپانی، نورالدین عبدالرحمن اسفراینی، شیخ علاء الدوله سمنانی، شیخ محمود مزدقانی، شیخ امیر سید علی همدانی که فرقه همدانیه منسوب به اوست، خواجه اسحاق ختلانی، که باز عنوان فرقه همدانیه بر او منطبق است، سید عبدالله مجذوب برزش آبادی، شیخ رشید الدین بیدآبادی یا بید آوازی، ‌شیخ شاه علی اسفراینی، شیخ حاجی محمّد خبوشا‌نی،‌ شیخ غلامعلی نیشابوری، تاج الدین حسین تبادکانی، شیخ درویش محمّد کارندهی معروف به پیر پالان دوز، شیخ حاتم زراوندی خراسانی، شیخ محمّد علی مؤذن خراسانی نویسندۀ تحفة‌ عباسیه، شیخ نجیب الدین رضا تبریزی، شیخ علی نقی اصطهباناتی مدفون دراستهبان، سید قطب الدین محمّد نیریزی، محمدهاشم درویش شیرازی، میرزا عبدالنبی شریفی شیرازی، میرزا ابوالقاسم راز شیرازی پسر میرزا عبدالنبی، میرزا جلال الدین محمّد مجد الاشراف، وحید الاولیاء میرزا احمد عبدالحی مرتضوی تبریزی، میرزا محمد علی حب حیدر و عبدالحمید گنجویان که الان در انگلستان به سر می‌برد. قطب صامت سلسله آقای عصاریان است که چهلمین قطب ذهبیه را به خود اختصاص می دهد.
فرایند و ادوارتاریخی ذهبیه
بحث مهّم دیگر، فرایند تاریخی فرقة‌ ذهبیه است. آقای خاوری درفصلِ تحولات فکری و ادوار مختلف ذهبیه دارد و می‌گوید: تاریخ یازده قرن و نیم تصوّف ذهبیه را که از زهد و عبادت شروع شد و به ولایت متوقف گردید به پنج دوره ممتاز می‌توان تقسیم کرد: 1.دورة‌ زهد و عبادت، 2. دورة اعتلای تصوّف 3. دورة‌ رکود تصوّف، 4. دورة اعتلای ولایت 5. دورة تجدّد تصوّف. دورة زهد و عبادت از فوت معروف کرخی درسال 200 شروع می‌شود و اواخر قرن 5 هجری و مرگ ابوبکر نساج سال 487 خاتمه می‌یابد. می‌دانیم که تصوّف اسلامی هم از منبع زهد و تقوا سرچشمه گرفته و کم کم ترقی نمود تا به صورت مسلک جدید و مترقی بیرون آمد این دوره، دورة‌ زهد و عبادت است دورة دوم، دورة ‌اعتلای تصوّف یا دورة‌ علمیت و تألیف است که از اوائل قرن 6 و با وجود امام احمد غزالی شروع می‌شود و تا اواخر قرن نهم هجری به مرگ خواجه اسحاق ختلانی به سال 869 خاتمه می‌یابد. بیش از قرنی از این دوره سپری نشده بود که تازه درگیری مغول شروع شده و شکست علاءالدین خوارزمشاه از هلاکو خان انقراض خوارزمشاهیان را مسلم داشت دورة‌ سوم یعنی، رکود تصوّف است که این دوره از نیمة‌ قرن نهم (سید عبدالله مجذوب برزش آبادی) آغاز می‌شود و تا اواخر سدة 12 (ارتحال سید قطب الدین محمّد یعنی محمّد نیریزی به سال 1173) خاتمه می‌یابد با توجه به سابقة تاریخی شیعه و اختلاف عقاید و آراء صدر اسلام که در آغاز امری ساده بود امّا هر چه پیش آمد مطالب مورد خلاف غامض‌تر و پیدایش احزاب خرد افزون گردید. اما در دوره چهارم، درخت تنومند و کهنسال تصوّف شاخ جوانی زد و چند میوة پخته و شیرین به بار آورد که گل سرسبدشان هم سید قطب الدین محمّد نیریزی شیرازی، شیخ محمّد علی مؤذن خراسانی و سید نجیب الدین رضا جوهری اصفهانی می‌باشد که اولی صاحب مکتب جدید و تألیفات فراوانی است که حدود 14 تألیف داشته جناب آقای نیریزی و دو تن دیگر هم تألیفات و آثاری دارند که در فصول بعد مذکور خواهیم داشت. دورة چهارم دورة اعتلای ولایت است این دوره از اواخر قرن 12 و آغاز ارشاد آقا محمّد هاشم درویش سال 1173 شروع می‌شود و تا اوایل قرن 14 و ارتحال شادروان مجد الاشراف به سال 1331 خاتمه می‌یابد با توجه به دورة ملوک الطوائفی و دوران فترت سیاسی و اجتماعی عهد زندیه و افشاریه همان طوری که انقلابات و فترت در شعر و ادبیات اثر بارزی به جای گذارد همدوش با آن تصوّف و تعلیمات خانقاهی هم از سیر عوالم توحیدی به غواصی دریای ولای خاندان طهارت گرایید. به موازات این دو، تشیع از آداب ظاهر به حقیقت ولایت و از ظاهر به باطن روی نهاد. این دورة اعتلای ولایت بیشتر باطنی‌گرا شدند. از این دوره آثار ادبی فراوانی از آقا محمّد هاشم درویش میرزا ابوالقاسم راز یعنی راز شیرازی و میرزا جلال الدین محمّد مجد الاشراف باقی مانده است. دورة پنجم‌ تجدد تصوّف از اوائل قرن چهاردهم هجری تا امروز که اوائل دهة‌ آخر این سده است بیش از نیم قرن می‌باشد که آثار تجدد، همانند سایر شؤون حیاتی درمظاهر تصوّف، همان تصوّفی که دوره‌های چهارگانه پشت سر گذارده مؤثر افتاده است. تحقیق در این دوره‌ای که نمودار بارزش چاپ کتاب‌های صوفیان سلف می‌باشد موضوع مستقلی است که نیاز به تألیف مستقلی دارد آقای خاوری به ملاحظات چندی این کتاب را تا پایان دورة‌ چهارم خاتمه می‌دهد و به دوره پنجم یعنی اقطاب 37 و 38 و 39 نمی پردازد ولی ملاحظات خود را توضیح نمی دهد.
به نظر نگارنده، برای ذهبیه هم به لحاظ نوع تصوّفشان و هم به لحاظ سنی و شیعه بودنشان و هم به لحاظ فعالیت‌های سیاسی و اجتماعیشان چهار گام و مرحله می‌توان ذکر کرد. گام اول، اقطاب قبل از تأسیس ذهبیه است که از معروف کرخی شروع می‌شود و تا خواجه اسحاق ختلانی ادامه می‌یابد. بنده برخلاف آقای خاوری این دوره را یک مرحله می دانم برای این که هویت این دوره از ذهبیه، هویت تصوّف سنی است یعنی فرقه ‌های این دوره یعنی معروفیه ، نوربخشیه، همدانیه،‌ کبرویه همه فرقه‌های اهل سنت هستند. امّا فرایند این دوره به لحاظ سنی گرایی حداکثری و اعتدالی تفاوت آشکاری دارد. ابتدا تصوّف این دوره نسبت به شیعه تمایل نشان نمی دادند. ولی وقتی این دوره جلوتر می‌روید، تصوّف اهل سنت در عین حال که تصوّف سنی را رواج می‌داد امّا احترام و علاقة خاصی نسبت به علی بن ابی‌طالب (ع)‌ و ائمه دیگر می گذاشت. و او را قطب صوفیان معرفی می کردند اگر بعضی از نوشته‌های اقطاب ذهبیه مانند: علاء الدوله سمنانی متوفی 736 یا میرعلی همدانی مؤسس فرقه همدانیه متوفی 786یا شیخ اسحاق ختلانی ملاحظه گردد، صبغۀ شیعی و علقۀ ولایی و ولایت باطنی اهل‌بیت مشاهده می‌شود بنابراین، قرن هفتم و هشتم، گرایش صوفیه اهل سنت به اهلبیت را نشان می‌دهد.
گام دوم، دورۀ تأسیس ذهبیه است. ذهبیه در واقع و به معنای خاص کلمه دراین گام توسط سید عبدالله برزش‌آبادی تأسیس شد و تا عصر سید قطب الدین محمّد نیریزی یعنی قطب سی و دوم ادامه می یابد. این دورة یعنی از سال 869 تا 1173 دوره انزوای ذهبیه است و این دوره، خیلی دغدغه تبلیغ و ترویج فرقه خود را نداشتند. سِرّرویکرد دورۀ رکود این است که شاه نعمت الله ولی درقرن نهم، فرقه تصوّف خود را مطرح کرد وبا برخورد فقها مواجه شد. ذهبیه از این برخورد فقهی درس گرفته و از تبلیغ فرقۀ ذهبیه صرف نظرکردند و سعی کردند در حد یک فعالیت درون گروهی بسنده نمایند و بیشتر به ریاضت و زهد و سیر و سلوک بپردازند. البته اگر کسی طالب سلوک بود اورا جذب می کردند. وهمانگونه که نجم الدین کبری در سفرش به دزفول، به جناب شیخ اسماعیل قصری علاقه پیدا می‌کند و شیخ او را به سلوک جذب می‌کند، دراین دوره نیزعلی رغم انزوا وعزلت، علاقه مندان به تصوّف جذب می‌شدند. البته وقتی گفته می‌شود این دوره یعنی از سال 869 تا 1173 دورة‌ رکود و انزوا است منظور این نیست که هیچ درگیری و اصطکاکی بین اقطاب فرقة‌ ذهبیه با علما و فقها نبوده است برای نمونه: در دورة‌ قطبیت حاج محمّد خبوشانی که قطب بیست و چهارم است و مصادف با سلطنت شاه اسماعیل صفویه بوده یا شیخ محمّد علی مؤذن خراسانی قطبِ بیست ونهم ومعاصرشاه عباس دوم (حکومت از1052 تا 1077) مقداری فرصت برای توسعه و تبلیغ ذهبیه فراهم آمد و موجب درگیری با علما وفقها گردید و به همین دلیل، محمّد خبوشانی را به هرات تبعید کردند و بعد شفاعت نصیبش شد و او را بر‌گرداندند. آقای خاوری در توضیح حاج محمّد خبوشانی قطب بیست و چهارم است می‌نویسد: (در اوایل صفویه در اثر رسمیت یافتن تشیع، اختلافات شیعه و سنی به انقلابات اجتماعی گراییده بود ظهور شاه اسماعیل صفوی و رسمیت تشیع اختلافات و انقلابات را مرتفع ساخت و به دوستداران و خاندان عزّت مجال داد تا قیود تقیّه را درهم بشکنند و اسباب ولایت را برملا سازند اتفاق را دوران ارشاد قطب این ذهبی مصادف با سلطنت شاه اسماعیل صفوی شد این بود که بر خلاف دو تن از اقطاب قبل از خویش که در خود بسته و به کنج انزوا نشسته بودند، پرده انداخت و خانقاه را در بگشود و در مجالس وعظ و تذکیر خویش فضائل مولی الموالی حضرت علی(ع) را برملا می‌شمرد و با احصاء فضائل بی‌انتها سخن و منبر خویشتن را می‌آراست... آخرالامرشیخ خبوشانی به اتهام رفض وجرم تشیع مغلولاً به هرات ومحضر شیخ الاسلام بردند و شفاعت محمد یوسف هروی نصیب اوگردید.) امّا درعصر جناب مؤذن خراسانی و دوران حاکمیت شاه عباس دوم، اختلافاتی بین مؤذن و علما پدید آمد و شاه عباس از قطب ذهبیه حمایت کرد و حتی دستور تبعید فقها را صادر کرد و به همین جهت، مؤذن خراسانی، کتاب تحفة عباسیه را در معرفی عقاید ذهبیه نگاشت و به شاه عباس دوم هدیه کرد.
گام سوم، دوران تثبیت فرقة ذهبیه در شیراز و استان فارس است که از زمان شیخ علی نقی اصطهباناتی، قطب سی ویکم و سید قطب الدین محمّد نیریزی، قطب سی‌ ودوم شروع می‌شود وتا دوره معاصر ادامه می یابد. چون تا این زمان، فعالیت ذهبیه بیشتر در خراسان بوده و سپس به تبریز و بعد به فارس منتقل شد. محمّد نیریزی متولد 1100 شیراز ، پس از اینکه به ملاقات شیخ علی نقی اصطهباناتی می‌رود تشرّف به این خرقه و قطبیت این فرقه پیدا می‌کند و کم کم بقعه شاه چراغ را در اختیار می‌گیرد وبه مرکزیت فرقه ذهبیه قرار می دهد. ویژگی مهّم مرحله سوم این است که در این دوره، همراهی شریعت و طریقت بسیار مورد تأکید ذهبیه قرار می‌گرفت و اقطاب این دوره اصرار داشته‌اند که شریعت از طریقت جدا نیست. شیراز در آن زمان مهد علم و حکمت و فقه بود. لذا ارتباط خوبی هم میان برخی ازعلما و صوفیه وجود داشت. ارتباط ملا محمد باقر مجلسی پدرعلامه مجلسی با ذهبیه به این دوره مربوط است. ویژگی دیگراین دوره، تألیفاتی است که اقطاب ذهبیه دارند برای نمونه: آقای نیریزی تألیفات متعددی در بارة مباحث عرفانی و تصوّف و ولایت علی بن ابی‌طالب نگاشته است. این ویژگی تا زمان راز شیرازی ادامه یافت وهمانند قشیری و سراج مطالب عرفانی را با ادبیات صوفیانه می نگاشتند. امّا راز شیرازی قطب سی وپنجم ذهبیه، تغییر و تحوّلی در محتوای این فرقه و تألیفات آن، تحقق بخشید. راز شیرازی، تصوّف ذهبیه را با عرفان ابن‌عربی همراه کرد و سعی نمود با ادبیات و اصطلاحات عرفان ابن‌عربی، عقاید ذهبیه را مطرح کندبه همین جهت، تأویلات و تفسیر های مکتب ابن عربی دراین فرقه هویدا گشت. البتّه قبل از راز شیرازی، اقطابی مثل مؤذن خراسانی به برخی عقاید ابن عربی مانند وحدت وجود اعتقاد داشته ودرآثارخود به آن پرداختند؛ ولی ادبیات تألیفات راز شیرازی از جمله طباشیر الحکمه و کتاب‌های دیگر او به ادبیات عرفان نظری مکتب ابن‌عربی نزدیک تراست واین رویکرد ادامه یافت تا محمّد خواجوی با ترجمه ونشر آثار ابن عربی ومکتبش، این گرایش را توسعه بخشید. البته، هیچگاه این طایفه فضل عرفان نظری عالمانی مانند: سید حیدرآملی و میرزا هاشم اشکوری و قمشه ای را پیدا نکردند. دورة چهارمِ ذهبیه، دورة ترویج اجتماعی وفرهنگی این فرقه به شمار می‌آید که توسط میرزا احمد عبدالعلی حی تبریزی، میرزا علی حب حیدر و عبدالحمید گنجویان قطب فعلی و سی و نهم ذهبیه آغاز گردید. وی به جای طرح مباحث عرفانی سعی کرد به‌وسیله خدمات اجتماعی، مردم را جذب کند. برای نمونه: مدارس و مؤسسه‌های خیریه و درمانگاه و بیمارستان در تهران و تبریز و شیراز و دزفول راه انداخته‌اند و از این طریق به ترویج و دعوت و تبلیغ و جذب دیگران پرداختند. گسترش کارخانه‌ها و مراکز تجاری مانند چای احمد دراین راستا معنا پیدا می کند. حاصل سخن آنکه، ادوار تاریخی ذهبیه به چهار گامِ پیش از تأسیس( دورۀ معروف کرخی تا سیّد عبدالله برزش آبادی)، تأسیس ذهبیه با رویکرد انزوا وعزلت(دورۀ برزش آبادی تا نیریزی)، تثبیت ذهبیه با تدوین آثار صوفیانه(نیریزی تا گنجویان)، ترویج اجتماعی ذهبیه اختصاص می یابد.
اعتقادات ذهبیه
فرقۀ ذهبیه به عنوان یکی از فرقه های صوفیه شیعی براعتقادات و باورهای تشیع اصرار می ورزند اما یک دسته باورهای اختصاصی نیز دارند که دراین نوشتاربه پاره ای ازباورهای اختصاصی ذهبیه به همراه نقدهای آنها اشاره می‌شود.
1. انتساب ذهبیه به ائمه معصومین: یکی از اعتقادات فرقة ذهبیه، استناد سلسله این فرقه به ائمة معصومین است این مطلب را شیخ محمّدعلی مؤذن خراسانی در فصل پنجم کتاب تحفۀ عباسی با عنوان (در بیان استناد صوفیه به ائمة معصومین) ذکر کرده و این گونه توضیح می‌‌دهد که: بدان سلسله جمیع اولیا به علی مرتضی منتهی است و شیعه و سنی را در این خلافی نیست. وی این مطلب را ازخواجه طوسی و علامه حلی در کشف المراد و منهاج الکرامه نقل می کند. علامه حلی می‌‌فرماید: (امّا علم الطریقهْْ فإلیه منسوب فإن الصوفیهْْ کلهم یسندون الخرقهْْ الیهم) . سپس جناب مؤذن خراسانی، روایت معراجیه را ازدو کتاب مُجلی مِرآت مُنجی یا غوالی اللئالی ابن‌ابی‌جمهور لحسائی یا احسائی به عنوان یکی از اکابر مجتهدین شیعه نقل می کند.و از این روایت استفاده می‌کند که مسأله خرقه پوشی یک امردرون دینی است و پیامبراسلام، ضمن تأیید این امر، خرقه را در سفری که به معراج رفته بود از خدای سبحان به وسیلة جبرئیل دریافت نمود و بعد این خرقه را به امام علی و او نیز به ائمه دیگر و ائمه نیز آن خرقه را به بعضی از اولیا تحویل دادند. حضرت رسالتطبق این روایت فرمود: (شبی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم در وسط بهشت قصری دیدم از یاقوت سرخ. جبرئیل درِ آن قصر را گشود از برای من، داخل قصر شدم. دیدم در آن خانه از یک دانه مروارید سفید. پس داخل شدم دیدم در میان آن صندوقی مقفّل و قفلی از نور، گفتم: ای جبرئیل چیست این صندوق گفت: ای سید در آن سرّی است که القا نمی‌کند خدای تعالی آن را مگر به کسی که او را دوست می‌دارد. پس از او التماس گشودن آن در نمودم. فرمود: من بندة مأمورم از خدا درخواه تا اذن دهد بگشودن آن. پس اذن طلبیدم. ندا آمد از جانب الاهی که ای جبرئیل بگشای درِ آن را. پس دیدم در آن فقر و خرقه را [یعنی در آن صندوق دو تا کالا دید یکی کالای فقر ودیگری کالای خرقه] پرسید: چیست این مرقع و فقر؟ ندا آمد از جانب عرش که ای محمّد این دو چیز را از برای تو و امّت تو اختیار کردم. از وقتی که خلق کرده‌ام آن دو را و نمی‌دهم این دو چیز را مگر به کسی که دوست می‌دارم. و خلق نکرده‌ام چیزی که دوست‌تر دارم از این. پس حضرت رسول فرمود: که برگزیدة خدای تعالی فقر و خرقه را از برای من و این دو عزیزترین چیزهایند نزد او تعالی. پس پوشید حضرت خرقه را و متوجه مقام أو أدنی شد با آن. خرقه را که پوشید به مقام أو أدنی رسید. مکان قاب قوسین یعنی به این مرحله رسیده بود، أو أدنی را با پوشیدن خرقه به دست آورد. و چون از معراج بازگشت پوشانید آن خرقه را به امر الاهی در حضرت امیرالمؤمنین و آن حضرت می‌پوشید و وصله بر آن می‌دوخت تا آن که می‌فرمود: وصله دوخته‌ام بر این خرقه چندان که از دوزندة آن شرم می‌دارم. و حضرت امیرالمؤمنین آن خرقه را پوشانید در حضرت امام حسن و آن حضرت در امام حسین و همچنین هر یک از ائمه در دیگری می‌پوشانیدند تا حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف. و الحال آن خرقه با میراث‌های انبیا نزد آن حضرت است) به همین دلیل، سلسله‌هایی ازطریق کمیل بن زیاد یا اویس قرنی و غیرایشان از اصحاب امیرالمؤمنینبه آن حضرت و بعضی دیگراز طریق ابراهیم ادهم و بعضی به واسطه سلطان بایزید بسطامی به حضرت صادق(ع)منتهی می گردند. البته بیشتر سلسله‌های موجود به شیخ معروف کرخی واز طریق ایشان به حضرت امام رضا(ع) می‌رسند. بعد جناب مؤذن خراسانی، سلسله مشایخ خود را بیان می‌کند و خود را به شیخ حاتم زراوندی و ایشان را در علم باطن به شیخ خود، آن قطب اولیا و مهر سپهر هدی مخزن اسرار و محبط انوار الشیخ الاجل الامجد الشیخ درویش محمد کارنَدِهی انتساب می‌دهد و ایشان را منتسب به شیخ خود آن حیات بخش دلمردگان عالم طبیعت و هادی گمگشتگان وادی طریقت مظهر انوار سبحانی شیخ کامل الشیخ الکامل تاج الدین حسین تبادکانی است و ایشان را انتساب به شیخ خود آن مقتدای اهل عرفان و پیشوای سالکان طریق الی آخر شیخ غلامعلی نیشابوری است. همین طور یکی یکی مشایخ را ذکر می‌کند .شیخ حاج محمّد خبوشانی، بعد شیخ شاه علی اسفراینی بعد شیخ رشید بیدآبادی یا بیدآوازی، بعد شیخ عبدالله برزش آبادی و عبدالله برزش آبادی از دو شیخ یکی شاه قاسم انوارکه به دو واسطه به شیخ صفی الدین اردبیلی مستندند و دیگری شیخ ابواسحاق ختلانی بهره گرفته است. و ختلانی انتساب است به شیخ خود، سیّد علی همدانی و همدانی هم منتسب است به مزدقانی،و او هم به علاء الدوله سمنانی، او هم به شیخ عبدالرحمن اسفرائینی، او هم به شیخ احمد کوره بانی یا جوزقانی، او هم به رضی الدین علی لالا، او هم به مجد الدین بغدادی، او هم به نجم الدین کبری، او هم به عمار یاسر بدلیسی، او هم به ابوالنجیب سهروردی، او هم به احمد غزالی، او هم به ابوبکر نساج، اوهم به ابوالقاسم گرگانی، اوهم به ابوعلی کاتب، اوهم به ابوعلی رودباری، او هم به شیخ ابوعثمان مغربی، او هم به شیخ جنید بغدادی، او هم به شیخ سری سقطی، او هم به معروف کرخی انتساب دارد. سپس می‌گوید: و ایشان (یعنی معروف کرخی ) را انتساب به مولی و پیشوای هر دو عالم سلطان الاولیاء و برهان الاصفیا و ثامن الائمهْْ النجباء سلطان ابوالحسن علی بن موسی الرضا است علیه آلاف التّحیه و السلام و الثناء و ایشان را انتساب به والد بزرگوار خود، حضرت امام موسی کاظم است و ایشان را انتساب به والد عالی مقدار خود، حضرت امام جعفر صادق است و ایشان را انتساب به والد عالی تبار خود، حضرت امام محمّد باقر است و ایشان را انتساب به والد کامکار خود، حضرت امام زین العابدین است و ایشان را انتساب به والد نامدار خود، حضرت اباعبدالله الحسین الشهید بکربلا است و ایشان را انتساب به والد بزرگوار خود، حضرت امیرالمؤمنین و قبلهْْ الموحدین و قاتل المشرکین و الملحدین المظهر العجائب علی بن ابی‌طالب است و ایشان را انتساب به سرور کائنات و خلاصه موجودات حبیب حضرت محمّد رسول الله و علیهم اجمعین اطیبین الطاهرین المعصومین.
نقد انتساب ذهبیه به ائمه معصوم: حال که سلسلۀ مشایخ ذهبیه روشن گشت به اختصار به پاره ای ازنقد های خود اشاره می کنیم:
یکم: استناد طریقت ذهبیه به روایت معراجیه منقول از غوالی اللئالی مخدوش است زیرا همه فقها و اهل رجال بر این نکته تأکید می کنند که روایات غوالی اللئالی مخصوصاً روایات تصوّف آن، قابل اعتماد نیست.
دوم: این که خرقه‌ای که در این روایت معراجیه آمده به صراحت خود ابن‌ابی‌جمهور، ربطی به خرقه صوفیه ندارد پس چگونه مؤذن خراسانی، مسألۀ خرقه‌پوشی را به استناد روایت ابن‌ابی‌جمهور به مشایخ و اقطاب خود نسبت می‌دهد. ابن‌ابی‌جمهوردراین باره می گوید: اعلم انه لیس المراد به الخرقهْْ المشهور بین اهل تصوّف هی تلک الخرقهْْ بعینها بل یریدون بها الامر المعنوی .
سوم: این که در روایت ابن‌ابی‌جمهور آمده که خداوند این خرقه را به پیغمبر داد و آن بزرگواربه امام علی و او نیز به ترتیب به سایر ائمه تا حضرت حجت رساند. و دراین روایت نیامده که این خرقه را ائمه به اولیا داده‌اند پس معلوم می‌شود که خرقه، یک امر اختصاصی برای اهل بیت است. پس تحویل خرقه به اصحاب ائمه مانند کمیل، اویس، بایزید وغیره تحریف روایت پیشگفته است.
چهارم: نقد دیگر این است که روایت پیشگفته به صراحت می گوید: امیرالمؤمنین، خرقه را به حضرت امام حسن و آن حضرت به امام حسین وبه همین ترتیب تا امام عصر پوشانید ، ولی وقتی مؤذن خراسانی این انتس





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین