فرقه های شبه عرفانی چگونه ایجاد شد؟ چه مبانی نظری دارد؟
ناتوانی تمدن صنعتی در برآوردن نیاز‌های معنوی و ارزشی انسان معاصر و در نتیجه ظهور بحران‌ها و بن‌بست‌های بغرنج در فضای ذهن زندگی آدمیان، سبب شده است تا بار دیگر، دل‌های مضطرب، متوجه وسیله‌ای شود، تا انسان دورافتاده از اصالت‌های خویش را از گرداب وحشتناک کنونی نجات دهد. تمدن و تکنولوژی جدید، یکی از عوامل مهم غفلت آدمیان از اصلی‌ترین ساحت وجودی خود، یعنی روح ملکوتی و در نتیجه فروپاشی بنیاد‌های اخلاق و معنویت در جهان معاصر بوده است. ناتوانی تمدن صنعتی در برآوردن نیاز‌های معنوی و ارزشی انسان معاصر و در نتیجه ظهور بحران‌ها و بن‌بست‌های بغرنج در فضای ذهن زندگی آدمیان، سبب شده است تا بار دیگر، دل‌های مضطرب، متوجه وسیله‌ای شود، تا انسان دورافتاده از اصالت‌های خویش را از گرداب وحشتناک کنونی نجات داده و به ساحل امن سعادت رهنمون شود. در این میان آنچه سخت نگران‌کننده و هشدار‌دهنده است، سر بر آوردن کیش‌ها و مسلک‌ها و فرقه‌های عرفانی گوناگونی است که در قالب‌ها و مدل‌های رنگارنگ و جذابی عرضه می شود؛ در حالی که هیچ بهره‌ای از چشمه‌سار حقیقت به مخاطبان کمال‌جوی خود تقدیم نمی‌کنند. امروزه در جهان، بیش از هزار فرقه معنوی پدید آمده است. همه این فرقه‌ها در کشور امریکا موجود است. حدود هفتصد فرقه در انگلستان و کمترین آن در سوئد و سوئیس با وجود 50 تا 100 فرقه می‌باشد. این پدیده در خود غرب، بحران تلقی می‌شود؛ لذا در خود امریکا که مهد این جریان‌ها است، صدها انجمن و مرکز انجام فعالیت‌های ضد‌فرقه‌ای شکل گرفته است. در انگلیس نیز یک اداره کل به نام اداره کل ضد فرقه برای مبارزه با این جریان‌ها پدید آمده است. در فرانسه، وزارتخانه‌ای برای حل این بحران وجود دارد. همه این برنامه‌ها، نشان از این است که جریان فرقه‌های معنوی، برای سیاست مداران در غرب، پدیده مثبتی نیست. عرصه متافیزیک که مباحث عرفانی در این عرصه مطرح می‌شود، مثل شمشیر دولبه است. قوای نفسانی انسان در اثر ریاضت، قدرت می‌یابد که البته این قدرت، در دست همه نیست و فقط عده‌ خاصی حاضر به پذیرش ریاضت آن‌ هستند.تردیدی نیست این گونه کیش‌ها و مسلک‌ها، از آن جهت که بر اصول و پایه‌های واقعی بنیان‌گذاری نشده‌اند، درمان کننده بحران‌های اخلاقی و معنوی انسان‌های این عصر نمی‌باشند؛ بلکه خود، موجب تشدید این بحران‌ها شده و جسم و جان آدمیان را در معرض دردها و مصیبت‌های بغرنجی قرار می‌دهند. هیچ تضمینی برای صحت و حقانیت شهود شخصیِ کسی وجود ندارد. برخی، آرامش اعصاب را با عرفان اشتباه می‌گیرند و می‌گویند: (ما با موسیقی به عرفان می‌رسیم) در صورتی که موسیقی فقط ممکن آرامش اعصاب ‌آورد؛ ولی عرفان چیز دیگری است. ما در معنویت معیار داریم که اسم آن را تجربه معیار گذاشته‌ایم. از طریق این تجربه، می‌توانیم به حقیقت برسیم. در اسلام، بین معنویات و امور مادی، مرزی وجود ندارد و اسلام، تن به مرز میان امور قدسی و امور دنیایی نداده است. در صورتی که در خیلی از عرفان‌ها، این مرزبندی وجود دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما آموخت که چطور در سراسر زندگی، معنوی باشیم و حتی خواب و خوراک و تفریح و رابطه زناشویی‌مان را به امور معنوی تبدیل کنیم. هنر پیامبر صلی الله علیه و آله این بود که به بشر آموخت چطور حیوانی‌ترین خصلت‌های انسان را متعالی کند. این مترقی‌ترین نوع عرفان است که در آن، هیچ لحظه‌ای از زندگی‌ را بدون ذکر خداوند نمی‌گذرانی. در عرفان اسلامی، کار کردن، درس خواندن و تمام اعمال دیگر زندگی، همه عبادت می‌شود و عرفی‌ترین امر، به قدسی‌ترین عمل تبدیل می‌شود. البته ممکن است قدسی‌ترین امر نیز به شیطانی‌ترین امر تبدیل شود مانند دل بستن یک زاهد به تسبیح خود که عملی شیطانی است. فکر ثنوی‌گری یعنی تقسیم نیروهای جهان به خدایی و شیطانی، در اسلام نیست و همه چیز حتی شیطان در دایره سیطره و قدرت و ارادة خداوند است. عرفان اسلامی، عرفان فرار از صحنه نیست؛ بلکه عرفان حضور در صحنه است و نباید یک لحظه از یاد خداوند غافل شد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله بدون این که از مردم جدا شود، خلوتش را میان مردم ‌برد. جهاد با زیاده‌طلبی‌ها، نفس، خودخواهی و در عین حال، حب دین از دیگر ویژگی‌های عرفان اسلامی است. معنویت عقل‌‌ستیز‌، در سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیست. همچنین در عرفان نبوی، طبیعت‌ستیزی و سرکوب غریزه وجود ندارد؛ بلکه تربیت و کنترل غریزه وجود دارد. این، تفاوت‌ مهمی میان عرفان نبوی با دیگر عرفان‌ها است. در سنت پیامبر صلی الله علیه و آله شهوت و قدرت، نماینده شیطان نیستند؛ بلکه کاملاً به این بستگی دارد که چگونه با آن مواجه ‌شویم. در واقع، آن چیزی که شیطانی است، نوع مواجهه با غرایز است و نه خود آنها. پیامبر با دنیا مبارزه نکرده است، بلکه با حب دنیا مبارزه کرده است. هنر بزرگ پیامبر این است که زندگی را دارالعباده می‌داند. معرفت‌شناسی عرفان پیامبر این است که پیامبر معرفت عقلی و شهودی و حسی را نفی نمی‌کند اما معرفت وحیانی را بالاتر از این سه معرفت معرفی می‌کند. پیامبر می‌گوید هر نوع شهودی را باید با دو ملاک وحی و عقل سنجید. عرفان‌های دروغین، به نوعی مونتاژ دیگر عرفان‌ها است و تقرب به خداوند و رشد روحانی در آن یافت نمی‌شود؛ مانند عرفان مسیحی که از قرن نوزدهم به بعد در فرهنگ لیبرال پروتستان مسیحی به وجود آمد. این عرفان، الهیات عقلی را به کلی نفی می‌کند. دقیقاً آنچه ما از آن، به جهان‌بینی توحیدی یاد می‌کنیم؛ در صورتی که دین اسلام می‌گوید: عقل، حجت باطنی الهی است. این نوع از عرفان‌ جدید، برای حفظ ایمان، عقل را تعطیل کرده و اسمش را تجربه حسی و شهودی گذاشته است. در این عرفان، استدلال‌های عقلی به کلی حذف شده و معنویتی تعریف شده که هیچ احتیاجی به معرفت ندارد؛ زیرا در دین مسیحیت، کلام خدا وجود ندارد و وحی، خطاپذیر است و دین، جز ایمان شخصی نیست. ظهور انقلاب عظیم اسلامی و احیای معنویت دینی همراه خصیصه بزرگ و برجسته عرفانی امام راحل‌قدس‌سره ضرورت شناخت عرفان ناب اسلامی و مطالعه‌ای جامع در مجموعه آثار عرفانی و شناخت احوال عارفانه بزرگ و بنام را مسلم می‌سازد. معنویت‌های مشرکانه در کشورهایی که از معارف حقیقی محروم هستند، امری طبیعی است؛ اما اگر در جامعه اسلامی رشد پیدا کند، باید دنبال علت آن بود. دلیل اول این امر، نیاز فطری انسان به معنویت است. علت دیگر را باید در نظام معنوی و اخلاقی‌مان جست‌وجو کرد. یکی از افرادی که در طی سالیان گذشته مطالعاتی را دربارة این موضوع انجام داده است، جناب آقای حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر فعالی است. وی در کتابی تحت عنوان آفتاب و سایه‌ها به گردآوری و تحلیل مبانی فرقه‌های معنویت‌گرا پرداخته است. روشن است هر نوشته در کنار مسائل جدیدی که بیان می‌کند، دارای نقاط قوت و ضعف متعددی است. برای آشنایی خوانندگان محترم با سبک کار این نویسنده و چند و چون مکاتب عرفانی، به شرح و توضیح تعدادی از این فرقه‌ها با استفاده از متن کتاب و سخنرانی آقای دکتر که در جمع مشاوران مراکز مشاوره و دانشگاه‌ها انجام شده است، پرداخته‌ایم. لازم به ذکر است، این فرقه‌ها، فقط تعدادی از فرقه‌هایی است که آقای دکتر فعالی در کتاب خود ذکر کرده است. امروزه، عرفان‌ها دو دسته اند: عرفان‌های سکولار و عرفان‌های دینی. عرفان سکولار، سه عنصر اساسی دارد:1. هیچ‌گونه اعتقاد به خدا در آن نیست؛2. فاقد شریعت وحیانی و آسمانی است؛3. فاقد اعتقاد به قیامت و جهان دیگر است؛لذا هر گونه مکتب عرفانی که این سه در آن باشد، عرفان سکولار است. عرفان‌های هندی، این گونه‌اند. یکی از مسائل مهم در عرفان‌های هندی، قدرت‌های خارق العاده است که بسیاری از آن‌ها فاقد ارزش حقیقی است و در برخی موارد باید گفت: این، خاصیت نفس است که اگر آن را محدود کنیم و به گونه‌ای خاص تمرین دهیم، به چنین توانایی‌هایی دست می‌یابد. باید توجه داشت قدرت‌های معنوی و حرکات خارق العاده، به‌خودی‌خود، نه عرفان است و نه نشانه‌ای از عرفان راستین. عرفان حقیقی، چیزی جز تقرب به خدا و معرفت او نیست. فرقه‌های شبه‌عرفانی در جهان، به هفت دسته کلی تقسیم می‌شوند:1. عرفان‌های هندی 2. عرفان‌های امریکایی 3. عرفان مسیحیت 4. عرفان یهود 5. عرفان چینی 6. پدیده ای به نام فراعلم یا فراروانشناسی 7. سینمای ماورا -1. عرفان‌های هندی فرقه های معنوی هند به دو دسته سنتی و نوظهور تقسیم می شوند. فرقه های سنتی شامل آئین ودا، آئین برهمن، آئین یوگا، آئین جین، آئین بودا و آئین تنتره است.بوداها به چهار اصل معتقد هستند: 1. اصل رنج (زندگی سراسر رنج است)؛ 2. ریشه تمام رنج‌ها، آرزوهاَ، امیال و هواهای نفسانی است؛ 3.باید با آرزوها جنگید؛ 4. برنامه عملی برای این مبارزه که برای هر یک از این‌ها قاعده‌هایی را مطرح می کند. نکته قابل توجه این است که بودا به طرز افراطی به همه مسائل زندگی نگاه کرده است و زندگی و حیات انسان و دنیا را سیاه‌نمایی می‌کند. بودا، انسان را به فرار از رنج‌ها دعوت می کند؛ حال آن‌که این فرار، امکان‌پذیر نیست؛ چرا که لازمة آن، تذکر و توجه به خدا است و این، حلقه مفقوده اندیشه‌های بودا است. یوگا یکی از مکاتب فلسفی و معنوی کهن هند است که از مکاتب خدا گرا و توحیدی به شمار می‌آید. در مکتب یوگا، جهان‌بینی سانکهیا که یکی از مکاتب معنوی هند است، پذیرفته شده و آموزة (ایشوارا) به معنای خداوندی فراتر از ماده و روح را بر آن افزوده است.1 یوگا، هشت مرحله دارد که این هشت مرحله، حدود هزار تکنیک را شامل می‌شود. این تکنیک‌ها، بسیار حساس است؛ به ویژه بعضی از آن‌ها اگر درست آموزش داده نشود، آثار مخربی خواهد داشت. در یوگا، اعتقاد به این نکته وجود دارد که کیهان، یکپارچه‌ای از انرژی است و در بدن اکثر انسان‌ها این انرژی‌ها خفته‌اند و باید آن را با راهکارهایی از قبیل موسیقی درمانی، سنگ درمانی، رنگ درمانی و... بیدار کرد. امروزه، انرژی‌درمانی در جهان، دارای جایگاه علمی است؛ اما در بعضی کشورها از جمله ایران، از آن، سوء استفاده شده و افراد مدعی، خود را انرژی‌درمانگر معرفی می‌کنند و بدون این که زمینه‌های علمی را فرا گرفته باشند، از این شیوه‌ها سوء استفاده می‌کنند. فرقه های نوظهور هندی شامل اشو، سای بابا، رام ا...، کریشنا، یوگاناندا، تئوسوفیست‌ها و دالایی‌لامای می باشد.یکی از فرقه‌های نوظهور هندی، اشو (osho) است. اولین و مهم‌ترین اصل معنوی اندیشه‌های اشو، اصل عشق است. او، عشق را زمینی و جنسی می‌داند. او می‌گوید: عشق، هدفی ندارد، مقصودی ندارد؛ ولی تاثیر دارد. او برای عشق‌ورزی، چهار گام برمی‌شمرد.الف. حضور در لحظه: در این مرحله، عشق تنها در حال معنا پیدا می‌کند.ب. سموم وجود خود را به شهد تبدیل کنیم. نفرت، حسادت، خشم و... سم‌های نفس است. راهکار او برای سم‌زدایی صبر و نظاره‌گر بودن است.ج. تقسیم کردن و بخشیدن: انسان، باید چیزهای منفی را برای خود بردارد و زیبایی‌ها را با دیگران تقسیم کند.د. هیچ بودن عاشق: عشق، در نیستی خانه دارد. همزیستی عشق و خودیت و غرور، امکان‌پذیر نیست. او به شدت به نفس می‌تازد و می‌گوید: نفس برای انسان و برای رشد، همانند سم است. او می‌گوید: این همه هیاهو و تضاد مربوط به عالم بیرون است. باید به عالم درون نفوذ کرد و بهترین راه برای بی‌خود شدن و به عمق درون رسیدن، رقص و پایکوبی در حد افراط است. از نظر اشو، مراقبه روشی است برای پاکسازی درون و خالی‌شدن ذهن و رها‌کردن نفس. مراقبه، با کنترل فکر آغاز می‌شود و قدم بعدی، کنترل احساسات است. اشو در کتابی با عنوان (تانترا تعلیمات کندالینی یوگا) به تفصیل دربارة رابطة جنسیت و پیوند زن و مرد سخن گفته است. او زن و مرد را چهار کالبدی می‌داند که در هر کدام، هم کالبد زنانه وجود دارد و هم کالبد مردانه. او، علاوه بر اتحاد و پیوند زن و مرد، به پیوند درونی زن و مرد با کالبدهای خود بسیار بها می‌دهد. او، می‌گوید: یوگا و مدیتیشن (مراقبه)، راهی است برای نکاح درونی و در جای دیگری می‌گوید: سکس، بزرگ‌ترین هنر مدیتیشن است. این، پیشکش تنتره به دنیا است. محدودة نفی و سلب‌های اشو، فراوان است. در مکتب او، علم و فن‌آوری نفی می‌شود، فلسفه نفی می‌شود، قانون نفی می‌شود، شریعت نفی می‌شود، مناسک نفی می‌شود، زیارت، دعا و نیایش نفی می‌شود، زهد و توبه نفی می‌شود، الگو داشتن نفی می‌شود. در عقیدة او خدا فقط یک تجربه بشری است و همه چیز تصادفی است؛ بنابراین، تقدیر هم نفی می‌شود. او چون شریعت را عوام‌گرایی می‌داند، فقه را هم به سخره می‌گیرد و می‌گوید فقیهان دیگران را فریب می‌دهند.اما از پی این همه نفی‌ها، تنها چیزی که اثبات می‌شود، عشق است؛ آن هم عشق زمینی و خاکی که در نهایت به شهوت و سکس و رابطة جنسی طولانی مدت می‌انجامد و این است عرفان مدرن اشو. سای‌بابا وی، صد کتاب دارد که به زبان فارسی نیز ترجمه چاپ شده است. نمونه کتاب او تعلیمات سای بابا است. علت جذابیت کتاب‌های او، معجزاتی است که از او نقل شده است و نکته دیگر، سادگی بیان او است. هواداران او، کلینیک‌های زیادی ساخته‌اند. همین مسائل، باعث حمایت او شده است.او به اصول اعتقادی هندی کاملاً پایبند و معتقد بوده است. او، تناسخ و قانون کرمه را کاملاً پذیرفته و به کرات از ویشنو نام برده است. او می‌گوید مؤثرترین راه برای ایجاد عشق، ذکر نام خداوند است. به عبارتی، مداومت بر تکرار کلمه (ام). او، حتی در پاره‌ای موارد، دعاها و مناجات‌هایی را تعلیم می‌دهد و نیز به مراحل چهارگانه عشق اشاره دارد؛ چنان‌که برنامه‌ها و ذکرهایی برای 365 روز سال دارد. او، برنامه‌هایی برای مراقبه و ذکر ارائه می‌دهد. او می‌گوید: انسان باید بر شش خصم یعنی هوس، خشم، طمع، وابستگی، غرور و نفرت غلبه کند. کسی که ادعا می‌کند سرسپردة خدا است، هرگز نباید به خودپرستی مبتلا شود. او، دربارة ثروت معتقد است که ثروت لازم است؛ اما باید به صورت امانت نزد انسان باشد و باید برای انسان‌ها مورد استفاده قرار گیرد. سای بابا، مدعی پیامبری نیست. به خدا هم اعتقاد دارد؛ اما معتقد به حلول خدا در خودش است. و خود را الهة آفریدن می‌داند. او، گاه خدا را از سنخ روح کیهانی و انرژی می‌داند. از سوی دیگر، معلوم نیست در آثار او، عشق به خدا اصل است یا خود خدا؟او تمام مذاهب را برابر می‌بیند و به پلورالیسم دینی قائل است. از این طریق، تمام ادیان را نفی می‌کند و فقط مکتب خود را اثبات می‌کند. در مکتب او، ذکر و ورد و مناجات وجود دارد؛ اما روزه‌گرفتن را امری بیهوده می‌داند. - ا.م.رام الله از حدود سال 1357‌ش فردی به نام پیما فتاحی فعالیت خود را در تهران تحت عنوان استاد ایلیا رام الله آغاز کرده است. این گروه، هیچ ارتباطی با گروه رام الله هند ندارد. او در توجیه نامگذاری گروه خود می‌گوید: (این نام، یعنی خود رام و خدمتگزار خدا بودن). آرم آن‌ها چهار مثلث با دایره‌ای در وسط است که در واقع، تجمیعی است از آرم‌های اسرائیل، زردتشت، آرم کاخ سفید امریکا، نماد چرخ بودایی و نیز نماد مسیحیت. به لحاظ فکری، ترکیبی است از ایده‌های آیین اردو، اوشو و عرفان مسیحیت . ا.م.رام الله، از یک سو بخشی از مبانی خود را از مکاتب عرفانی هندی می‌گیرد و از سویی دیگر، متأثر از مسیحیت است. دیدگاه او، درباره نسبت زن و مرد، ریشه در اندیشه‌های تانتریک دارد. او، با تأیید برابری ادیان، پلورالیسم دینی را تأیید می‌کند. فرقة تئوسوفیست‌ها یا همان مسیحیت صهیون: این فرقه، از تمامی ابزار‌های سیاسی و معنوی و رسانه‌ای استفاده می‌کند. برای نمونه بزرگ‌ترین شرکت‌های فیلم‌سازی ‌هالیوودی، در اختیار این فرقه است. هالیوود، از سال 1971م جریان جدیدی در حوزه فیلم و سینما ایجاد کرد که بعدها به سینمای دینی یا سینما ماورا معروف شد. یکی از پر سر و صدا‌ترین فیلم‌های این سینما، به نام (ماتریکس) است، هم اکنون هم حدود 100 فیلم با هزینه‌های بسیار بالا در هالیوود ساخته شده است. از این مهمتر پدیده‌ کارتون‌های دینی است. ده‌ها کارتون با عنوان کارتون‌های دینی، مافوق طبیعی و ماورا، ساخته شده که تقریباً تمام آن‌ها در کشور ما پخش شده است و هر کدام از آن‌ها تحلیل‌های مفصلی دارد؛ کارتون‌هایی مثل دو قلوهای افسانه‌ای، آلیس در سرزمین عجایب، بابا لنگ دراز و... . از نظر آن‌ها منجی‌ای خواهد آمد که از یهود است و از اورشلیم ظهور می‌کند. حتی در فیلم‌هایشان نیز این چنین نشان می‌دهند که آدم کوتوله‌هایی از خارج زمین می آیند که زمین را نابود کنند. در انتها، یک نفر ظهور می‌کند زمینیان را نجات می‌دهد و او یک یهودی است. در یکی از این فیلم‌ها، فردی را که زمین را نابود می کند یک مسلمان نشان می‌دهند. جریان شیطان‌پرستان، از همین جریان است. بخشی از آنان، در ایران هستند. هر سه ماه یک‌بار یک دختر هفت ساله خود را مقابل شیطان بزرگ، قربانی می‌کنند و خون او را می‌خورند. به شدت هم خشن هستند، اگر مخالف ببینند، می‌کشند. یکی از کارهای این فرقه، تقویت فرقه شیطان‌پرست‌ها است که آداب و مناسک بسیار وحشیانه و خطرناکی دارند. اعتقاد دیگر آن‌ها، این است که موعود را یک یهودی می دانند که با تکیه بر دیوار ندبه در اورشلیم، ظهور می‌کند. تعدادی از فیلم‌هایی که اخیراً درباره آخرالزمان ساخته شده، ترویج اندیشه‌های آنها است. -2. عرفان‌های آمریکایی عرفان‌های امریکایی سه شاخه دارد: عرفان سرخپوستی، عرفان اکنکار و پائولوکوئلیو.عرفان سرخپوستی، چند فرقه دارد که عقایدشان به شرح زیر است:عرفان تولتک، بیش از آن‌که عرفان باشد، یک سلسله گزاره‌های اخلاقی است که بعضی از آن‌ها، ناقص یا نادرست است.عرفان ساحری که به سحر، رؤیا‌بینی و استفاده از گیاهان و داروهای توهم‌زا و... اعتقاد دارد.در مکتب اکنگار‌، مهم‌ترین ذکر (سوگماد) که از روش‌های بسیار مهم در تمرین برای خروج روح است، (هیو) است. پائولوکوئلیو او مردی است افراطی، پرشور و خو گرفته به جدل و مبارزه، او به هیچ چیز درجهان اطمینان ندارد. نویسنده‌ای امریکایی است که آثار او شهرتی جهانی به او داده است. او 17 اثر دارد. مهمترین ویژگی‌های آثار وی محتوای اشراقی و عرفانی آنهاست که به صورت رمان و داستان ارائه کرده است. دستمایه رمان‌های پائولو، عرفان ساحری، کاستاندا و عرفان مسیحیت است. او یک شخصیت کاملاً سیاسی است و در داستان‌ها و رمان‌هایش افکار و اندیشه‌های مارکسیسم را پیگیری کرده است، افکار و اندیشه‌های او مخلوطی است از عرفان ساحری کاستدا، عرفان مسیحیت و افکار مارکسیستی که امروز یک مکتب شکست خورده‌اند. (مارکسیسم امروزه هیچ گونه وجاهتی ندارد و یک مکتب شکست خورده و فروپاشیده است). اکنون در کشور ما، بیش از پنج هزار عنوان کتاب فرقه‌های مختلف به زبان فارسی چاپ شده است حدود پنج هزار سایت در این حوزه فعالیت دارند و محافلی را بر پا می‌کنند. با توجه به انحرافات و کاستی‌ها و آسیب‌هایی که برای این جریانات ذکر شده، بر ما است که با بررسی ضعف‌ها و کاستی‌های این فرق و روشنگری دربارة آن‌ها و شناخت دقیق عرفان اسلامی، با یکی دیگر از ابعاد ناتوی فرهنگی مبارزه کنیم. پی‌نوشت‌ها 1. ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، ج2، ص648. محسن محمدی منبع: نشریه خلق شماره 6
عنوان سوال:

فرقه های شبه عرفانی چگونه ایجاد شد؟ چه مبانی نظری دارد؟


پاسخ:

ناتوانی تمدن صنعتی در برآوردن نیاز‌های معنوی و ارزشی انسان معاصر و در نتیجه ظهور بحران‌ها و بن‌بست‌های بغرنج در فضای ذهن زندگی آدمیان، سبب شده است تا بار دیگر، دل‌های مضطرب، متوجه وسیله‌ای شود، تا انسان دورافتاده از اصالت‌های خویش را از گرداب وحشتناک کنونی نجات دهد.

تمدن و تکنولوژی جدید، یکی از عوامل مهم غفلت آدمیان از اصلی‌ترین ساحت وجودی خود، یعنی روح ملکوتی و در نتیجه فروپاشی بنیاد‌های اخلاق و معنویت در جهان معاصر بوده است. ناتوانی تمدن صنعتی در برآوردن نیاز‌های معنوی و ارزشی انسان معاصر و در نتیجه ظهور بحران‌ها و بن‌بست‌های بغرنج در فضای ذهن زندگی آدمیان، سبب شده است تا بار دیگر، دل‌های مضطرب، متوجه وسیله‌ای شود، تا انسان دورافتاده از اصالت‌های خویش را از گرداب وحشتناک کنونی نجات داده و به ساحل امن سعادت رهنمون شود.

در این میان آنچه سخت نگران‌کننده و هشدار‌دهنده است، سر بر آوردن کیش‌ها و مسلک‌ها و فرقه‌های عرفانی گوناگونی است که در قالب‌ها و مدل‌های رنگارنگ و جذابی عرضه می شود؛ در حالی که هیچ بهره‌ای از چشمه‌سار حقیقت به مخاطبان کمال‌جوی خود تقدیم نمی‌کنند. امروزه در جهان، بیش از هزار فرقه معنوی پدید آمده است. همه این فرقه‌ها در کشور امریکا موجود است. حدود هفتصد فرقه در انگلستان و کمترین آن در سوئد و سوئیس با وجود 50 تا 100 فرقه می‌باشد.

این پدیده در خود غرب، بحران تلقی می‌شود؛ لذا در خود امریکا که مهد این جریان‌ها است، صدها انجمن و مرکز انجام فعالیت‌های ضد‌فرقه‌ای شکل گرفته است. در انگلیس نیز یک اداره کل به نام اداره کل ضد فرقه برای مبارزه با این جریان‌ها پدید آمده است. در فرانسه، وزارتخانه‌ای برای حل این بحران وجود دارد. همه این برنامه‌ها، نشان از این است که جریان فرقه‌های معنوی، برای سیاست مداران در غرب، پدیده مثبتی نیست.

عرصه متافیزیک که مباحث عرفانی در این عرصه مطرح می‌شود، مثل شمشیر دولبه است. قوای نفسانی انسان در اثر ریاضت، قدرت می‌یابد که البته این قدرت، در دست همه نیست و فقط عده‌ خاصی حاضر به پذیرش ریاضت آن‌ هستند.تردیدی نیست این گونه کیش‌ها و مسلک‌ها، از آن جهت که بر اصول و پایه‌های واقعی بنیان‌گذاری نشده‌اند، درمان کننده بحران‌های اخلاقی و معنوی انسان‌های این عصر نمی‌باشند؛ بلکه خود، موجب تشدید این بحران‌ها شده و جسم و جان آدمیان را در معرض دردها و مصیبت‌های بغرنجی قرار می‌دهند.

هیچ تضمینی برای صحت و حقانیت شهود شخصیِ کسی وجود ندارد. برخی، آرامش اعصاب را با عرفان اشتباه می‌گیرند و می‌گویند: (ما با موسیقی به عرفان می‌رسیم) در صورتی که موسیقی فقط ممکن آرامش اعصاب ‌آورد؛ ولی عرفان چیز دیگری است. ما در معنویت معیار داریم که اسم آن را تجربه معیار گذاشته‌ایم. از طریق این تجربه، می‌توانیم به حقیقت برسیم.

در اسلام، بین معنویات و امور مادی، مرزی وجود ندارد و اسلام، تن به مرز میان امور قدسی و امور دنیایی نداده است. در صورتی که در خیلی از عرفان‌ها، این مرزبندی وجود دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما آموخت که چطور در سراسر زندگی، معنوی باشیم و حتی خواب و خوراک و تفریح و رابطه زناشویی‌مان را به امور معنوی تبدیل کنیم.

هنر پیامبر صلی الله علیه و آله این بود که به بشر آموخت چطور حیوانی‌ترین خصلت‌های انسان را متعالی کند. این مترقی‌ترین نوع عرفان است که در آن، هیچ لحظه‌ای از زندگی‌ را بدون ذکر خداوند نمی‌گذرانی. در عرفان اسلامی، کار کردن، درس خواندن و تمام اعمال دیگر زندگی، همه عبادت می‌شود و عرفی‌ترین امر، به قدسی‌ترین عمل تبدیل می‌شود. البته ممکن است قدسی‌ترین امر نیز به شیطانی‌ترین امر تبدیل شود مانند دل بستن یک زاهد به تسبیح خود که عملی شیطانی است.

فکر ثنوی‌گری یعنی تقسیم نیروهای جهان به خدایی و شیطانی، در اسلام نیست و همه چیز حتی شیطان در دایره سیطره و قدرت و ارادة خداوند است. عرفان اسلامی، عرفان فرار از صحنه نیست؛ بلکه عرفان حضور در صحنه است و نباید یک لحظه از یاد خداوند غافل شد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله بدون این که از مردم جدا شود، خلوتش را میان مردم ‌برد.

جهاد با زیاده‌طلبی‌ها، نفس، خودخواهی و در عین حال، حب دین از دیگر ویژگی‌های عرفان اسلامی است. معنویت عقل‌‌ستیز‌، در سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیست. همچنین در عرفان نبوی، طبیعت‌ستیزی و سرکوب غریزه وجود ندارد؛ بلکه تربیت و کنترل غریزه وجود دارد. این، تفاوت‌ مهمی میان عرفان نبوی با دیگر عرفان‌ها است.

در سنت پیامبر صلی الله علیه و آله شهوت و قدرت، نماینده شیطان نیستند؛ بلکه کاملاً به این بستگی دارد که چگونه با آن مواجه ‌شویم. در واقع، آن چیزی که شیطانی است، نوع مواجهه با غرایز است و نه خود آنها. پیامبر با دنیا مبارزه نکرده است، بلکه با حب دنیا مبارزه کرده است. هنر بزرگ پیامبر این است که زندگی را دارالعباده می‌داند. معرفت‌شناسی عرفان پیامبر این است که پیامبر معرفت عقلی و شهودی و حسی را نفی نمی‌کند اما معرفت وحیانی را بالاتر از این سه معرفت معرفی می‌کند. پیامبر می‌گوید هر نوع شهودی را باید با دو ملاک وحی و عقل سنجید.

عرفان‌های دروغین، به نوعی مونتاژ دیگر عرفان‌ها است و تقرب به خداوند و رشد روحانی در آن یافت نمی‌شود؛ مانند عرفان مسیحی که از قرن نوزدهم به بعد در فرهنگ لیبرال پروتستان مسیحی به وجود آمد. این عرفان، الهیات عقلی را به کلی نفی می‌کند. دقیقاً آنچه ما از آن، به جهان‌بینی توحیدی یاد می‌کنیم؛ در صورتی که دین اسلام می‌گوید: عقل، حجت باطنی الهی است.

این نوع از عرفان‌ جدید، برای حفظ ایمان، عقل را تعطیل کرده و اسمش را تجربه حسی و شهودی گذاشته است. در این عرفان، استدلال‌های عقلی به کلی حذف شده و معنویتی تعریف شده که هیچ احتیاجی به معرفت ندارد؛ زیرا در دین مسیحیت، کلام خدا وجود ندارد و وحی، خطاپذیر است و دین، جز ایمان شخصی نیست. ظهور انقلاب عظیم اسلامی و احیای معنویت دینی همراه خصیصه بزرگ و برجسته عرفانی امام راحل‌قدس‌سره ضرورت شناخت عرفان ناب اسلامی و مطالعه‌ای جامع در مجموعه آثار عرفانی و شناخت احوال عارفانه بزرگ و بنام را مسلم می‌سازد.

معنویت‌های مشرکانه در کشورهایی که از معارف حقیقی محروم هستند، امری طبیعی است؛ اما اگر در جامعه اسلامی رشد پیدا کند، باید دنبال علت آن بود. دلیل اول این امر، نیاز فطری انسان به معنویت است. علت دیگر را باید در نظام معنوی و اخلاقی‌مان جست‌وجو کرد.

یکی از افرادی که در طی سالیان گذشته مطالعاتی را دربارة این موضوع انجام داده است، جناب آقای حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر فعالی است. وی در کتابی تحت عنوان آفتاب و سایه‌ها به گردآوری و تحلیل مبانی فرقه‌های معنویت‌گرا پرداخته است. روشن است هر نوشته در کنار مسائل جدیدی که بیان می‌کند، دارای نقاط قوت و ضعف متعددی است.

برای آشنایی خوانندگان محترم با سبک کار این نویسنده و چند و چون مکاتب عرفانی، به شرح و توضیح تعدادی از این فرقه‌ها با استفاده از متن کتاب و سخنرانی آقای دکتر که در جمع مشاوران مراکز مشاوره و دانشگاه‌ها انجام شده است، پرداخته‌ایم. لازم به ذکر است، این فرقه‌ها، فقط تعدادی از فرقه‌هایی است که آقای دکتر فعالی در کتاب خود ذکر کرده است. امروزه، عرفان‌ها دو دسته اند: عرفان‌های سکولار و عرفان‌های دینی.

عرفان سکولار، سه عنصر اساسی دارد:1. هیچ‌گونه اعتقاد به خدا در آن نیست؛2. فاقد شریعت وحیانی و آسمانی است؛3. فاقد اعتقاد به قیامت و جهان دیگر است؛لذا هر گونه مکتب عرفانی که این سه در آن باشد، عرفان سکولار است.

عرفان‌های هندی، این گونه‌اند. یکی از مسائل مهم در عرفان‌های هندی، قدرت‌های خارق العاده است که بسیاری از آن‌ها فاقد ارزش حقیقی است و در برخی موارد باید گفت: این، خاصیت نفس است که اگر آن را محدود کنیم و به گونه‌ای خاص تمرین دهیم، به چنین توانایی‌هایی دست می‌یابد.

باید توجه داشت قدرت‌های معنوی و حرکات خارق العاده، به‌خودی‌خود، نه عرفان است و نه نشانه‌ای از عرفان راستین. عرفان حقیقی، چیزی جز تقرب به خدا و معرفت او نیست. فرقه‌های شبه‌عرفانی در جهان، به هفت دسته کلی تقسیم می‌شوند:1. عرفان‌های هندی 2. عرفان‌های امریکایی 3. عرفان مسیحیت 4. عرفان یهود 5. عرفان چینی 6. پدیده ای به نام فراعلم یا فراروانشناسی 7. سینمای ماورا

-1. عرفان‌های هندی

فرقه های معنوی هند به دو دسته سنتی و نوظهور تقسیم می شوند. فرقه های سنتی شامل آئین ودا، آئین برهمن، آئین یوگا، آئین جین، آئین بودا و آئین تنتره است.بوداها به چهار اصل معتقد هستند: 1. اصل رنج (زندگی سراسر رنج است)؛ 2. ریشه تمام رنج‌ها، آرزوهاَ، امیال و هواهای نفسانی است؛ 3.باید با آرزوها جنگید؛ 4. برنامه عملی برای این مبارزه که برای هر یک از این‌ها قاعده‌هایی را مطرح می کند.

نکته قابل توجه این است که بودا به طرز افراطی به همه مسائل زندگی نگاه کرده است و زندگی و حیات انسان و دنیا را سیاه‌نمایی می‌کند. بودا، انسان را به فرار از رنج‌ها دعوت می کند؛ حال آن‌که این فرار، امکان‌پذیر نیست؛ چرا که لازمة آن، تذکر و توجه به خدا است و این، حلقه مفقوده اندیشه‌های بودا است.

یوگا یکی از مکاتب فلسفی و معنوی کهن هند است که از مکاتب خدا گرا و توحیدی به شمار می‌آید. در مکتب یوگا، جهان‌بینی سانکهیا که یکی از مکاتب معنوی هند است، پذیرفته شده و آموزة (ایشوارا) به معنای خداوندی فراتر از ماده و روح را بر آن افزوده است.1 یوگا، هشت مرحله دارد که این هشت مرحله، حدود هزار تکنیک را شامل می‌شود. این تکنیک‌ها، بسیار حساس است؛ به ویژه بعضی از آن‌ها اگر درست آموزش داده نشود، آثار مخربی خواهد داشت.

در یوگا، اعتقاد به این نکته وجود دارد که کیهان، یکپارچه‌ای از انرژی است و در بدن اکثر انسان‌ها این انرژی‌ها خفته‌اند و باید آن را با راهکارهایی از قبیل موسیقی درمانی، سنگ درمانی، رنگ درمانی و... بیدار کرد. امروزه، انرژی‌درمانی در جهان، دارای جایگاه علمی است؛ اما در بعضی کشورها از جمله ایران، از آن، سوء استفاده شده و افراد مدعی، خود را انرژی‌درمانگر معرفی می‌کنند و بدون این که زمینه‌های علمی را فرا گرفته باشند، از این شیوه‌ها سوء استفاده می‌کنند.

فرقه های نوظهور هندی شامل اشو، سای بابا، رام ا...، کریشنا، یوگاناندا، تئوسوفیست‌ها و دالایی‌لامای می باشد.یکی از فرقه‌های نوظهور هندی، اشو (osho) است. اولین و مهم‌ترین اصل معنوی اندیشه‌های اشو، اصل عشق است. او، عشق را زمینی و جنسی می‌داند. او می‌گوید: عشق، هدفی ندارد، مقصودی ندارد؛ ولی تاثیر دارد.

او برای عشق‌ورزی، چهار گام برمی‌شمرد.الف. حضور در لحظه: در این مرحله، عشق تنها در حال معنا پیدا می‌کند.ب. سموم وجود خود را به شهد تبدیل کنیم. نفرت، حسادت، خشم و... سم‌های نفس است. راهکار او برای سم‌زدایی صبر و نظاره‌گر بودن است.ج. تقسیم کردن و بخشیدن: انسان، باید چیزهای منفی را برای خود بردارد و زیبایی‌ها را با دیگران تقسیم کند.د. هیچ بودن عاشق: عشق، در نیستی خانه دارد. همزیستی عشق و خودیت و غرور، امکان‌پذیر نیست.

او به شدت به نفس می‌تازد و می‌گوید: نفس برای انسان و برای رشد، همانند سم است. او می‌گوید: این همه هیاهو و تضاد مربوط به عالم بیرون است. باید به عالم درون نفوذ کرد و بهترین راه برای بی‌خود شدن و به عمق درون رسیدن، رقص و پایکوبی در حد افراط است. از نظر اشو، مراقبه روشی است برای پاکسازی درون و خالی‌شدن ذهن و رها‌کردن نفس. مراقبه، با کنترل فکر آغاز می‌شود و قدم بعدی، کنترل احساسات است.

اشو در کتابی با عنوان (تانترا تعلیمات کندالینی یوگا) به تفصیل دربارة رابطة جنسیت و پیوند زن و مرد سخن گفته است. او زن و مرد را چهار کالبدی می‌داند که در هر کدام، هم کالبد زنانه وجود دارد و هم کالبد مردانه. او، علاوه بر اتحاد و پیوند زن و مرد، به پیوند درونی زن و مرد با کالبدهای خود بسیار بها می‌دهد. او، می‌گوید: یوگا و مدیتیشن (مراقبه)، راهی است برای نکاح درونی و در جای دیگری می‌گوید: سکس، بزرگ‌ترین هنر مدیتیشن است. این، پیشکش تنتره به دنیا است.

محدودة نفی و سلب‌های اشو، فراوان است. در مکتب او، علم و فن‌آوری نفی می‌شود، فلسفه نفی می‌شود، قانون نفی می‌شود، شریعت نفی می‌شود، مناسک نفی می‌شود، زیارت، دعا و نیایش نفی می‌شود، زهد و توبه نفی می‌شود، الگو داشتن نفی می‌شود.

در عقیدة او خدا فقط یک تجربه بشری است و همه چیز تصادفی است؛ بنابراین، تقدیر هم نفی می‌شود. او چون شریعت را عوام‌گرایی می‌داند، فقه را هم به سخره می‌گیرد و می‌گوید فقیهان دیگران را فریب می‌دهند.اما از پی این همه نفی‌ها، تنها چیزی که اثبات می‌شود، عشق است؛ آن هم عشق زمینی و خاکی که در نهایت به شهوت و سکس و رابطة جنسی طولانی مدت می‌انجامد و این است عرفان مدرن اشو.

سای‌بابا

وی، صد کتاب دارد که به زبان فارسی نیز ترجمه چاپ شده است. نمونه کتاب او تعلیمات سای بابا است. علت جذابیت کتاب‌های او، معجزاتی است که از او نقل شده است و نکته دیگر، سادگی بیان او است. هواداران او، کلینیک‌های زیادی ساخته‌اند. همین مسائل، باعث حمایت او شده است.او به اصول اعتقادی هندی کاملاً پایبند و معتقد بوده است. او، تناسخ و قانون کرمه را کاملاً پذیرفته و به کرات از ویشنو نام برده است. او می‌گوید مؤثرترین راه برای ایجاد عشق، ذکر نام خداوند است.

به عبارتی، مداومت بر تکرار کلمه (ام). او، حتی در پاره‌ای موارد، دعاها و مناجات‌هایی را تعلیم می‌دهد و نیز به مراحل چهارگانه عشق اشاره دارد؛ چنان‌که برنامه‌ها و ذکرهایی برای 365 روز سال دارد. او، برنامه‌هایی برای مراقبه و ذکر ارائه می‌دهد. او می‌گوید: انسان باید بر شش خصم یعنی هوس، خشم، طمع، وابستگی، غرور و نفرت غلبه کند. کسی که ادعا می‌کند سرسپردة خدا است، هرگز نباید به خودپرستی مبتلا شود. او، دربارة ثروت معتقد است که ثروت لازم است؛ اما باید به صورت امانت نزد انسان باشد و باید برای انسان‌ها مورد استفاده قرار گیرد.

سای بابا، مدعی پیامبری نیست. به خدا هم اعتقاد دارد؛ اما معتقد به حلول خدا در خودش است. و خود را الهة آفریدن می‌داند. او، گاه خدا را از سنخ روح کیهانی و انرژی می‌داند. از سوی دیگر، معلوم نیست در آثار او، عشق به خدا اصل است یا خود خدا؟او تمام مذاهب را برابر می‌بیند و به پلورالیسم دینی قائل است. از این طریق، تمام ادیان را نفی می‌کند و فقط مکتب خود را اثبات می‌کند. در مکتب او، ذکر و ورد و مناجات وجود دارد؛ اما روزه‌گرفتن را امری بیهوده می‌داند.

- ا.م.رام الله

از حدود سال 1357‌ش فردی به نام پیما فتاحی فعالیت خود را در تهران تحت عنوان استاد ایلیا رام الله آغاز کرده است. این گروه، هیچ ارتباطی با گروه رام الله هند ندارد. او در توجیه نامگذاری گروه خود می‌گوید: (این نام، یعنی خود رام و خدمتگزار خدا بودن). آرم آن‌ها چهار مثلث با دایره‌ای در وسط است که در واقع، تجمیعی است از آرم‌های اسرائیل، زردتشت، آرم کاخ سفید امریکا، نماد چرخ بودایی و نیز نماد مسیحیت. به لحاظ فکری، ترکیبی است از ایده‌های آیین اردو، اوشو و عرفان مسیحیت .

ا.م.رام الله، از یک سو بخشی از مبانی خود را از مکاتب عرفانی هندی می‌گیرد و از سویی دیگر، متأثر از مسیحیت است. دیدگاه او، درباره نسبت زن و مرد، ریشه در اندیشه‌های تانتریک دارد. او، با تأیید برابری ادیان، پلورالیسم دینی را تأیید می‌کند. فرقة تئوسوفیست‌ها یا همان مسیحیت صهیون: این فرقه، از تمامی ابزار‌های سیاسی و معنوی و رسانه‌ای استفاده می‌کند. برای نمونه بزرگ‌ترین شرکت‌های فیلم‌سازی ‌هالیوودی، در اختیار این فرقه است.

هالیوود، از سال 1971م جریان جدیدی در حوزه فیلم و سینما ایجاد کرد که بعدها به سینمای دینی یا سینما ماورا معروف شد. یکی از پر سر و صدا‌ترین فیلم‌های این سینما، به نام (ماتریکس) است، هم اکنون هم حدود 100 فیلم با هزینه‌های بسیار بالا در هالیوود ساخته شده است. از این مهمتر پدیده‌ کارتون‌های دینی است. ده‌ها کارتون با عنوان کارتون‌های دینی، مافوق طبیعی و ماورا، ساخته شده که تقریباً تمام آن‌ها در کشور ما پخش شده است و هر کدام از آن‌ها تحلیل‌های مفصلی دارد؛ کارتون‌هایی مثل دو قلوهای افسانه‌ای، آلیس در سرزمین عجایب، بابا لنگ دراز و... .

از نظر آن‌ها منجی‌ای خواهد آمد که از یهود است و از اورشلیم ظهور می‌کند. حتی در فیلم‌هایشان نیز این چنین نشان می‌دهند که آدم کوتوله‌هایی از خارج زمین می آیند که زمین را نابود کنند. در انتها، یک نفر ظهور می‌کند زمینیان را نجات می‌دهد و او یک یهودی است. در یکی از این فیلم‌ها، فردی را که زمین را نابود می کند یک مسلمان نشان می‌دهند. جریان شیطان‌پرستان، از همین جریان است. بخشی از آنان، در ایران هستند. هر سه ماه یک‌بار یک دختر هفت ساله خود را مقابل شیطان بزرگ، قربانی می‌کنند و خون او را می‌خورند. به شدت هم خشن هستند، اگر مخالف ببینند، می‌کشند.

یکی از کارهای این فرقه، تقویت فرقه شیطان‌پرست‌ها است که آداب و مناسک بسیار وحشیانه و خطرناکی دارند. اعتقاد دیگر آن‌ها، این است که موعود را یک یهودی می دانند که با تکیه بر دیوار ندبه در اورشلیم، ظهور می‌کند. تعدادی از فیلم‌هایی که اخیراً درباره آخرالزمان ساخته شده، ترویج اندیشه‌های آنها است.

-2. عرفان‌های آمریکایی

عرفان‌های امریکایی سه شاخه دارد: عرفان سرخپوستی، عرفان اکنکار و پائولوکوئلیو.عرفان سرخپوستی، چند فرقه دارد که عقایدشان به شرح زیر است:عرفان تولتک، بیش از آن‌که عرفان باشد، یک سلسله گزاره‌های اخلاقی است که بعضی از آن‌ها، ناقص یا نادرست است.عرفان ساحری که به سحر، رؤیا‌بینی و استفاده از گیاهان و داروهای توهم‌زا و... اعتقاد دارد.در مکتب اکنگار‌، مهم‌ترین ذکر (سوگماد) که از روش‌های بسیار مهم در تمرین برای خروج روح است، (هیو) است.

پائولوکوئلیو او مردی است افراطی، پرشور و خو گرفته به جدل و مبارزه، او به هیچ چیز درجهان اطمینان ندارد. نویسنده‌ای امریکایی است که آثار او شهرتی جهانی به او داده است. او 17 اثر دارد. مهمترین ویژگی‌های آثار وی محتوای اشراقی و عرفانی آنهاست که به صورت رمان و داستان ارائه کرده است. دستمایه رمان‌های پائولو، عرفان ساحری، کاستاندا و عرفان مسیحیت است. او یک شخصیت کاملاً سیاسی است و در داستان‌ها و رمان‌هایش افکار و اندیشه‌های مارکسیسم را پیگیری کرده است، افکار و اندیشه‌های او مخلوطی است از عرفان ساحری کاستدا، عرفان مسیحیت و افکار مارکسیستی که امروز یک مکتب شکست خورده‌اند. (مارکسیسم امروزه هیچ گونه وجاهتی ندارد و یک مکتب شکست خورده و فروپاشیده است).

اکنون در کشور ما، بیش از پنج هزار عنوان کتاب فرقه‌های مختلف به زبان فارسی چاپ شده است حدود پنج هزار سایت در این حوزه فعالیت دارند و محافلی را بر پا می‌کنند. با توجه به انحرافات و کاستی‌ها و آسیب‌هایی که برای این جریانات ذکر شده، بر ما است که با بررسی ضعف‌ها و کاستی‌های این فرق و روشنگری دربارة آن‌ها و شناخت دقیق عرفان اسلامی، با یکی دیگر از ابعاد ناتوی فرهنگی مبارزه کنیم.

پی‌نوشت‌ها

1. ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، ج2، ص648.

محسن محمدی

منبع: نشریه خلق شماره 6





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین