آیا عقیده ی به تثلیث در کتب عهد عتیق بیان شده است؟ بسیاری از عبارات عهد عتیق در بیان توحید و یگانگی الهی صراحت دارد، به گونه ای که برخی محققان مسیحی، وحدانیت خدا را مهم ترین حقیقت عهد عتیق دانسته اند: (این پرتو ظاهر شد که بدانی که یهوه(1) خداست و غیر از او دیگری نیست.) (تثنیه 35:4) (یهوه خداست بالا در آسمان و پائین بر روی زمین و دیگری نیست.) (تثنیه 39:4) (الآن ببینید که من خود او هستم و با من خدای دیگری نیست.) (تثنیه 39:32) (ای اسرائیل بشنو یهوه خدای ما یهوه واحد است.) ( تثنیه 4:6) (تا تمامی قوم های جهان بدانند که یهوه خداست و دیگری نیست.) (اول پادشاهان 60:8) (من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نِی ... سوای من احدی نیست.) (اشعیا 5:45) (ما را از دست او رهایی ده تا جمیع ممالک جهان بدانند که تنها یهوه هستی.) (اشعیا 20:37) با وجود این، برخی دانشوران مسیحی با استفاده از عباراتی از عهد عتیق به بیان تثلیث و یا برخی شخصیت های آن استناد کرده اند: (آنگاه خداوند بر سَدوم و هموره گوگرد و آتش از حضور خداوند از آسمان بارانید.) (پیدایش 24:19) (لیکن بر خاندان یهودا رحمت خواهم فرمود و ایشان را به یهوه خدای ایشان نجات خواهم داد.) (هوشع 7:1) (خداوند به من گفته است: تو پسر من هستی امروز تو را تولید کردم.) (مزامیر 7:2) (زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسر به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرو سلامتی خوانده خواهد شد.) (اشعیا 6:9) (از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد که بر قوم من اسرائیل حکمرانی خواهد نمود و طلوع های او از قدیم و از ایام ازل بوده است.) (میکاه 2:5) مواردی از قبیل به کار برده شدن ضمیر جمع و افعال جمع در مورد خداوند،(2) استفاده از نام الوهیم که جمع است برای خدا، سه بار تکرار شدن کلمه ی قدوس در اشعی(3) و سه برکت مذکور در اعداد(4) را هم اشاره ای به تثلیث دانسته اند. (گرچه اقرار کرده اند که استفاده از لفظ جمع الوهیم ممکن است جهت احترام ذکر شده باشد، و به همین جهت برکوف، الهیات شناس مسیحی، ادعا می کند که عهد عتیق شامل حقایقی در مورد تثلیث اقدس است که مکاشفه ی کامل تر آن در عهد جدید وجود دارد.)(5) اما برخورد منصفانه با آیات عهد عتیق اقتضا می کند که نتیجه گیری عجولانه از این آیات را مورد تردید قرار دهیم. تکرار شدن برخی کلمات از جمله لفظ قدوس در عهد عتیق به منزله ی تکرار کلماتی چون یا رب، سیّدی و الفاظ دیگر در متون ادعیه ی ما است. حق این است که در گفته ها و نوشته ها از تکرار کلمات برای تأکید و مبالغه، ترغیب، جلب ترحم و جهات دیگر بلاغی استفاده می شود و در حالت تکرار هم برخی مراتب عددی از جمله سه، هفت، ده، هفتاد، صد و هزار، بیش از مراتب دیگر مورد استفاده قرار می گیرند. چنانچه عباراتی چون (ز یک تخم برخاست هفتاد تخم)، (هزار بار پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری) تنها بر کثرت و مبالغه دلالت می کند، نه نشان دادن خصوص هفتاد یا هزار بودن. اما لفظ خداوند که معادل کلمه ی ربّ در زبان عربی و Lord در انگلیسی است در غیر مورد خالق، یعنی در معنای مالک، مولی و مسلّط نیز به کار می رود. چنان که در زبان فارسی، لفظ خداوندِ خانه به صاحب خانه اطلاق می شود. عبارت های پسر خدا و فرزند خدا هم از جمله لقب های تشریفی است که در عهد عتیق به انبیا و مؤمنین اطلاق شده است: (او را برگزیده ام تا پسر من باشد و من پدر او.)(6) (اسرائیل پسر من و نخست زاده ی من است.)(7) در برخی جملات دیگر، چون جمله ی اول و دوم مورد استشهاد (پیدایش 24:19 و هوشع 7:1) نیز ظاهراً از صناعات ادبی همچون جانشین شدن اسم ظاهر به جای ضمیر و غیر آن استفاده شده است. بنابراین، استفاده ی قطعی از عبارات مذکور برای اثبات تثلیث، خصوصاً اثبات الوهیت روح القدس بسیار مشکل است.(8) (1). یهوه مهم ترین نام خداوند در عهد عتیق و به منزله ی لفظ الله در میان مسلمانان است. (از دوره ای بسیار کهن، یهودیان کلمه ی چهار حرفی مقدس یهوه را چنان که می نوشتند، تلفظ نمی کردند، زیرا آن را خود خدا و اخص اسمای او می دانستند که مقدس تر از آن است که انسان بتواند تفوه کند. به جای آن، عبارت Adonai، به معنای پروردگار من را به عنوان حسن تعبیر که تا اندازه ای می توان با آن انس و آشنایی یافت، به کار می بردند.) (میرچا الیاده، دین پژوهی، ج 2، ص 38.) (2) . پیدایش 26:1، 22:3، 7:11 و اشعیا 8:6. (3) . اشعیا 3:6. (4) . اعداد 24:6 26. (5) . هنری تیسن، الهیات مسیحی، ص 88 – 89. (6) . اول تواریخ 6:28. (7) . خروج 22:4؛ متی 44:6؛ یوحنا 12:1. (8) . محمد رضا زیبائی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 350 – 352.
آیا عقیده ی به تثلیث در کتب عهد عتیق بیان شده است؟
بسیاری از عبارات عهد عتیق در بیان توحید و یگانگی الهی صراحت دارد، به گونه ای که برخی محققان مسیحی، وحدانیت خدا را مهم ترین حقیقت عهد عتیق دانسته اند:
(این پرتو ظاهر شد که بدانی که یهوه(1) خداست و غیر از او دیگری نیست.) (تثنیه 35:4)
(یهوه خداست بالا در آسمان و پائین بر روی زمین و دیگری نیست.) (تثنیه 39:4)
(الآن ببینید که من خود او هستم و با من خدای دیگری نیست.) (تثنیه 39:32)
(ای اسرائیل بشنو یهوه خدای ما یهوه واحد است.) ( تثنیه 4:6)
(تا تمامی قوم های جهان بدانند که یهوه خداست و دیگری نیست.) (اول پادشاهان 60:8)
(من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نِی ... سوای من احدی نیست.) (اشعیا 5:45)
(ما را از دست او رهایی ده تا جمیع ممالک جهان بدانند که تنها یهوه هستی.) (اشعیا 20:37)
با وجود این، برخی دانشوران مسیحی با استفاده از عباراتی از عهد عتیق به بیان تثلیث و یا برخی شخصیت های آن استناد کرده اند:
(آنگاه خداوند بر سَدوم و هموره گوگرد و آتش از حضور خداوند از آسمان بارانید.) (پیدایش 24:19)
(لیکن بر خاندان یهودا رحمت خواهم فرمود و ایشان را به یهوه خدای ایشان نجات خواهم داد.) (هوشع 7:1)
(خداوند به من گفته است: تو پسر من هستی امروز تو را تولید کردم.) (مزامیر 7:2)
(زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسر به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرو سلامتی خوانده خواهد شد.) (اشعیا 6:9)
(از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد که بر قوم من اسرائیل حکمرانی خواهد نمود و طلوع های او از قدیم و از ایام ازل بوده است.) (میکاه 2:5)
مواردی از قبیل به کار برده شدن ضمیر جمع و افعال جمع در مورد خداوند،(2) استفاده از نام الوهیم که جمع است برای خدا، سه بار تکرار شدن کلمه ی قدوس در اشعی(3) و سه برکت مذکور در اعداد(4) را هم اشاره ای به تثلیث دانسته اند. (گرچه اقرار کرده اند که استفاده از لفظ جمع الوهیم ممکن است جهت احترام ذکر شده باشد، و به همین جهت برکوف، الهیات شناس مسیحی، ادعا می کند که عهد عتیق شامل حقایقی در مورد تثلیث اقدس است که مکاشفه ی کامل تر آن در عهد جدید وجود دارد.)(5)
اما برخورد منصفانه با آیات عهد عتیق اقتضا می کند که نتیجه گیری عجولانه از این آیات را مورد تردید قرار دهیم. تکرار شدن برخی کلمات از جمله لفظ قدوس در عهد عتیق به منزله ی تکرار کلماتی چون یا رب، سیّدی و الفاظ دیگر در متون ادعیه ی ما است. حق این است که در گفته ها و نوشته ها از تکرار کلمات برای تأکید و مبالغه، ترغیب، جلب ترحم و جهات دیگر بلاغی استفاده می شود و در حالت تکرار هم برخی مراتب عددی از جمله سه، هفت، ده، هفتاد، صد و هزار، بیش از مراتب دیگر مورد استفاده قرار می گیرند. چنانچه عباراتی چون (ز یک تخم برخاست هفتاد تخم)، (هزار بار پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری) تنها بر کثرت و مبالغه دلالت می کند، نه نشان دادن خصوص هفتاد یا هزار بودن.
اما لفظ خداوند که معادل کلمه ی ربّ در زبان عربی و Lord در انگلیسی است در غیر مورد خالق، یعنی در معنای مالک، مولی و مسلّط نیز به کار می رود. چنان که در زبان فارسی، لفظ خداوندِ خانه به صاحب خانه اطلاق می شود.
عبارت های پسر خدا و فرزند خدا هم از جمله لقب های تشریفی است که در عهد عتیق به انبیا و مؤمنین اطلاق شده است: (او را برگزیده ام تا پسر من باشد و من پدر او.)(6) (اسرائیل پسر من و نخست زاده ی من است.)(7)
در برخی جملات دیگر، چون جمله ی اول و دوم مورد استشهاد (پیدایش 24:19 و هوشع 7:1) نیز ظاهراً از صناعات ادبی همچون جانشین شدن اسم ظاهر به جای ضمیر و غیر آن استفاده شده است. بنابراین، استفاده ی قطعی از عبارات مذکور برای اثبات تثلیث، خصوصاً اثبات الوهیت روح القدس بسیار مشکل است.(8)
(1). یهوه مهم ترین نام خداوند در عهد عتیق و به منزله ی لفظ الله در میان مسلمانان است. (از دوره ای بسیار کهن، یهودیان کلمه ی چهار حرفی مقدس یهوه را چنان که می نوشتند، تلفظ نمی کردند، زیرا آن را خود خدا و اخص اسمای او می دانستند که مقدس تر از آن است که انسان بتواند تفوه کند. به جای آن، عبارت Adonai، به معنای پروردگار من را به عنوان حسن تعبیر که تا اندازه ای می توان با آن انس و آشنایی یافت، به کار می بردند.) (میرچا الیاده، دین پژوهی، ج 2، ص 38.)
(2) . پیدایش 26:1، 22:3، 7:11 و اشعیا 8:6.
(3) . اشعیا 3:6.
(4) . اعداد 24:6 26.
(5) . هنری تیسن، الهیات مسیحی، ص 88 – 89.
(6) . اول تواریخ 6:28.
(7) . خروج 22:4؛ متی 44:6؛ یوحنا 12:1.
(8) . محمد رضا زیبائی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 350 – 352.
- [سایر] عقیده به تثلیث در کتب عهد جدید چگونه بیان شده است؟
- [سایر] منظور از عهد عتیق چیست؟
- [سایر] بین داستانهای قرآن و داستانهای کتاب عهد عتیق (تورات) یا عهد جدید (انجیل) از لحاظ هدف و محتوا چه تفاوتی وجود دارد؟
- [سایر] نظر محققان اسلامی در مورد تعارض بین برخی کلمات عهد عتیق و قرآن در مورد کشته شدن یا زنده بودن مسیح (ع) چیست؟
- [سایر] تعالیم عهد عتیق در خصوص مسیح موعود که موید این هست که او (استغفرالله)خداست (به عنوان مثال: اشعیا باب 110 آیه 1 که با آیه 43-44 باب 22 متی مطابقت دارد. در دانیال باب 7 آیه 22: قدیم الایام نامیده شده که همین عبارت در همین باب برای خدا بکار رفته و دیگری آیه ای در مکاشفه یوحنا که گفته من الف و یا، ابتدا و انتها هستم که در عهد عتیق هم این مطلب در مورد خدا آمده)جواب محققان مسلمان در این مورد چیست؟
- [سایر] تثلیث در مسیحیت را توضیح داده و پیشینه تثلیث در مسیحیت چیست؟ دلائل تحریف انجیل چیست؟
- [سایر] معنای تثلیث چیست؟
- [سایر] آیا تثلیث با قرآن تطبیق داده می شود. سوره هایی مثل توحید و کافرون با تثلیث مسیحیان تطبیقی دارد؟
- [سایر] منظور از تثلیث چیست؟
- [سایر] نظر قرآن درباره تثلیث چیست؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] در عهد هم مثل نذر باید با خداوند عهد نماید و آن را انشاء کند و لازم نیست انشاء عهد با صیغه لفظی صورت گیرد بلکه میتواند آن را با نوشته یا با کار دیگری انجام دهد ولی در هر حال باید نام خداوند را - به هر زبانی هر چند عربی نباشد - بر زبان آورد و اگر عهد کند کاری را که خوب است به جا آورد یا کاری را که بد است ترک کند عمل به عهد لازم است، بلکه ظاهراً اگر کاری را عهد کرده که انجام و ترک آن از هر جهت یکسان است، باید به عهد خود وفا کند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] عمل کردن به (عهد) مانند نذر واجب است به شرط این که صیغه عهد را بخواند، مثلاً بگوید: (با خدا عهد کردم که فلان کار خیر را انجام دهم) اما اگر صیغه نخواند، یا آن کار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباری ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] عمل کردن به (عهد) مانند نذر واجب است به شرط این که صیغه عهد را بخواند، مثلاً بگوید: (با خدا عهد کردم که فلان کار خیر را انجام دهم) اما اگر صیغه نخواند، یا آن کار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباری ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] عمل کردن به (عهد) مانند نذر واجب است به شرط این که صیغه عهد را بخواند، مثلاً بگوید: (با خدا عهد کردم که فلان کار خیر را انجام دهم) اما اگر صیغه نخواند، یا آن کار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباری ندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود ، و نیز کاری را که عهد می کند انجام دهد ، باید انجام آن ، بهتر از ترکش باشد .
- [آیت الله سبحانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود، و نیز کاری را که عهد می کند انجام دهد، باید نکردنش بهتر از انجام آن نباشد.
- [امام خمینی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود، و نیز کاری را که عهد میکند انجام دهد، باید نکردنش بهتر از انجام آن نباشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود و متعلق عهد نباید مرجوح باشد ولی اعتبار رجحان در متعلق ان چنانکه مشهور فرموده اند محل اشکال است
- [آیت الله مظاهری] هیچ فرقی بین نذر و عهد نیست مگر در تلفّظ، مثلاً اگر بگوید با خدا عهد میکنم که هر شب نماز شب بخوانم یا اگر مریض من خوب شد هزار تومان صدقه میدهم، به آن عهد میگویند و اگر بگوید با خدا نذر میکنم که هر شب نماز شب بخوانم یا با خدا نذر میکنم که اگر مسافر من سالم برگشت فلان کار خیر را انجام بدهم، به آن نذر میگویند و کلیه مسائلی که در نذر گفته شد در عهد نیز میآید.
- [آیت الله سیستانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود ، مثلاً بگوید با خدا عهد کردم چنین کنم ، و لازم نیست کاری را که عهد میکند انجام دهد شرعاً بهتر باشد ، بلکه کافی است شرعاً از آن نهی نشده باشد ، و در نظر عقلا رجحان داشته باشد ، یا برای آن شخص مصلحتی در بر داشته باشد ، و اگر بعد از عهد طوری شد که آن عمل مصلحتی نداشت یا شرعاً مرجوح شد ، هر چند مکروه شده باشد لازم نیست به آن عمل کند .