تازگی ها خیلی از مرگ می ترسم و دائم استرس دارم، آرامش ندارم، چکار کنم؟ با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید. پرسشگر گرامی در راستای پاسخ به سوال شما، من در ابتدای سخن مقدمه ای کوتاه مطرح می نمایم و سپس به مواردی که شما در پرسش خود مطرح کرده اید می پردازم. مرگ یکی از رخدادهای زندگی و از سنت های قطعی نظام افرینش است. به رغم عمومیت این پدیده، مرگ عزیزان و یا فکر مرگ برای اغلب افراد اضطراب آور است. این اضطراب عوامل متعدد شناختی، عاطفی و رفتاری دارد؛ شاید عمده ترین عامل آن وحشت از نابودی و گرایش به جاودانگی است. لذا اگر افراد نگرش خود را نسبت به مرگ اصلاح کنند و این حقیقت را دریابند که مرگ فنا و نابودی نیست بلکه انتقال از حالی به حال دیگر است این نگرانی ها و وحشت ها برطرف می شود. ترس از مرگ یک نوع از انواع ترس است و ترس یکی از شاخه های اضطراب (دلشوره) به شمار میرود؛ اضطراب در حد اعتدال به عنوان یکی از نعمت ها و عطیه های بزرگ خداوند حکیم به انسان به حساب می آید، به گونه ای که میتوان گفت اگر اضطراب را از وجود انسان حذف کنیم درب بسیاری از چیزهای خوب که انسان در زندگی نیاز مبرم به آنها دارد بسته میشود، و فقدان اضطراب می تواند ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه ای مواجه نماید؛ اگر اضطراب نباشد کارمند بر سر کار حاضر نمی شود و یا کارش را درست انجام نمی دهد، دانش آموز درس نمی خواند و مادر به خوبی از فرزندش مراقبت نمی کند، راننده لوازم ایمنی راه را با خود برنمی دارد، مرد خانه برای امرار معاش خانواده تلاش نمی کند و بطور خلاصه باید گفت که بسیاری از فعالیت ها بشری تعطیل میشود و در نهایت انسان گامی به هلاکت نزدیکتر می شود. بنابراین ترس و اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان و یکی از مولفه های ساختار یک شخصیت نرمال است؛ و برای همین، ترس و اضطراب تا حد نرمال آن بهنجار و مثبت است، چرا که این فرصت را برای افراد فراهم می اورد تا مکانیزم های سازشی و پیش بینی های لازم جهت موقعیت جدید را انجام دهند و حتی موجب ایجاد سازندگی و خلاقیت در فرد می شود؛ اما ما یک نوع ترس مرضی که شاخه ای از اضطراب مرضی است را نیز داریم. همانگونه که گفته شد همه مردم ترس را تجربه می کنند، اما اگر حالت ترس جنبه مزمن و مداوم پیدا کند، در این صورت مرضی محسوب می شود و نه تنها نمی توان آن را مثبت و سازنده دانست بلکه موجب استیصال گسترده فرد در امور مختلف فردی وتعاملات اجتماعی او شده و او را از رسیدن به هدفش باز می دارد. حال با این مقدمه کوتاه به پاسخ پرسش شما میپردازیم : پرسشگر گرامی؛ اگر ترس و دلشوره و ترس شما از مرگ موجب می گردد که همیشه به یاد آخرت باشید و سعی نمایید که کارهای خود را طوری تنظیم نمایید که آخرتتان آسیب نبیند و متضرر نشوید، پس خوشا به حالتان، زیرا که ویژگی یک مومن را پیدا کرده اید، زیرا طبق فرمودة قرآن و روایات، مومن باید همیشه نگران این باشد و ترس این را داشته باشد که مبادا آخرتش هم آغوش با رنج وعذاب گردد؛ لذا برای دفع و رفع این نگرانی همیشه سعی میکند رضایت پروردگار را جلب نماید و از کارهایی که عاقبت او را قرین عذاب الهی که بسیار وحشت زا و سخت است، دوری نماید. این چنین شخصی هرگز نباید از مرگ بترسد زیرا با مرگ حیات جاوید و جدید و بی دغدغة او شروع می شود. شما برای اینکه شناخت تان در این باره بیشتر شود می توانید به کتابهایی که ویژگی های بهشت را برشمرده اند مراجعه نمایید تا از جایگاه و موقعیت مومنان که انشاء الله خودتان نیز از آنان هستید واقف شوید تا ببینید که مرگ چه چیز گرانبها، مطلوب و لذت بخشی را برای مومن به ارمغان می آورد و مومن با مرگ به چه زندگی خوش و راحتی می رسد که قابل مقایسه با زندگی این دنیا نیست؛حضرت امیرالمونین علی (ع) در روایتی که از ایشان نقل شده می فرمایند : دنیا بهشت کافر است و زندان مومن؛ زیرا مومن می داند که با مرگ خود به چه مرحله ای صعود خواهد کرد و بهشت کافر است چون کافر با مرگ به چنان عذابی دچار خواهد شد که آرزو می کند که ای کاش هیچ وقت از مادر متولد نمی شد و یا ای کاش مشتی خاک می بود. پس کسی که باید از مرگ بترسد کافر است نه مومنینی امثال شما. من مثالی برای روشن تر شدن موضوع می آورم تا شناخت شما به مساله مرگ اصلاح شده و تقویت یابد تا امیدتان تقویت شده و خوفتان تبدیل به دلگرمی و اضطرابتان تبدیل به آرامش گردد. انسان همانند کودکی در جنین مادر است و شما وقتی که از جنین بپرسید که آیا مایل است از محیطی که تغذیه او خون است و اطرافش تنگ و تاریک جدا شود و یا نه؟ او با اطمینان به شما خواهد گفت بهترین مکان همین محیط من است و بهترین غذا نیز همین خونی است که من می خورم و هنگام تولد نیز گریه ای از سر اعتراض سر میدهد که چرا مرا از محیطی که در آن راحت بودم جدا کردید؛ ولی وقتی به این جهان وارد می شود کم کم می بیند که این جهان و غذاهای موجود در آن از جهت کیفیت و کمیت اصلا قابل مقایسه با جهانی نیست که قبلا در آن به سر می برده است. جناب مولانا در مثنوی معنوی خویش با الهام گرفتن از قرآن و راویات، مراحل تحول انسان را از وقتی که جزو جامدها بوده، تا انسان شدن، بر می شمرد و می گوید که ما اول از جماد بوده ایم به این معنی که ما اول در خاک که از جمادات است اسکان داشته ایم و سپس از طریق ریشة گیاهان به بدن گیاه منتقل شده و از حالت قبلی مرده و به گیاه تبدیل شده ایم و سپس حیوانات با خوردن ما باعث شده اند که از حالت قبلی خود که گیاه بوده ایم بمیریم و در قالب جدیدی که حیوانیت است و از جهت رتبه بهتر و بالاتر از گیاه است ظاهر شویم و سپس پدر و مادر ما گوشت حیوانات را خورده اند و ما از این طریق وارد صلب پدر و رحم مادر شده ایم و با دمیده شدن روح در ما، در قالب انسان در آمده ایم؛ و لذا وقتی پشت سر خود نگاه می کنیم هیچ گاه مردن باعث نابودی و نقصان ما نشده بلکه به یک مرتبه بالا تر از جایگاه قبلی خود صعود کرده ایم، پس نباید از مردن بترسیم چون با هر بار مردن زندگی ما به نحو برتر و بالاتری ادامه یافته است. برای همین، مومن نباید از مردن بترسد چون با مرگ به چیز بهتر و بالاتری که اصلا قابل مقایسه با این جهان از جهت کیفیت و کمیت نیست دست می یابد. اما آنچه که شما در پرسش خود مطرح کرده اید ترس و اضطرابی بیش از حد مجاز را نشان می دهد و حکایت از مرضی بودن و منفی بودن مقداری از ترس و اضطراب شماست. برای فائق آمدن بر این جنبه ترس تان از مرگ، راهکار هایی با مبانی روانشناختی همانند غرقه سازی و حساسیت زدایی منظم پیشنهاد می شود : 1- یک راهکار اینست که برنامه ای بریزید که گاهی اوقات سری به قبرستانها بزنید و در میان قبرها قدم بزنید و تفکر کنید، تا کمکم متوجه شوید که مرگ و به عبارت دیگر سفر کردن از این جهان به آن جهان سرنوشت محتوم هر انسانی است. این برداشت شما از مرگ باعث می شود که به جای ترس مرضی از مرگ، ترس مثبت و اضطراب سازنده از مرگ داشته باشید و سعی نمایید که در زندگی توشهای در خور برای آخرت فراهم کنید تا همانطور که در سیاحت غرب آمده اعمال نیکتان در آن سوی، به دادتان برسند. 2- راهکار دیگر اینست که سعی نمایید در تشییع جنازه ها شرکت کنید. زیرا این نیز باعث می شود انس و الفت بیشتری با واقعیتی به نام مرگ و یا همان هجرت به سوی دیگر پیدا کنید و بعد از مدت مدیدی که با این واقعیت کنار آمدید سعی نمایید بر سر بالین مرده نیز حاضر شوید تا ببینید که مرگ هیچ ترس و واهمه ای در بر ندارد. این امر باعث می شود که مسئله مرگ عادی تر برایتان جلوه کند و هضم آن برایتان راحت تر شود. 3- راهکار دیگر خواندن کتابهایی در مورد کسانی است که به نحوی چشمشان به عالم دیگر باز شده و یا مکاشفاتی در باره آن داشتهاند. ترس از رانندگی تا زمانی دوام دارد که شخص اقدام به رانندگی نکرده است و به مجرد درگیرشدن شخص با رانندگی و نشستن او پشت فرمان، کم کم ترس او نیز می ریزد. 4- راهکار دیگر که روانشناسان از آن به دیبریفینگ یاد می کنند اینست که بعد از خواندن اینگونه کتابها و تسلط نسبی به حالات مرگ و حین مرگ و بعد از مرگ، سعی نمایید گاهی از اوقات این مراحل را برای خود تصور کنید؛ یعنی با تمام جزیات تصورکنید که مثلا ابتدا حال تان متغیر شده و سپس شما را به عنوان کسی که در حال مرگ است، رو به قبله خوابانیده اند، ناگهان حضرت عزرائیل بر بالینتان حاضر می شود تا روحتان را از بدنتان جدا کند. در این حین حضرت علی علیه السلام وارد می شوند و تبسمی به شما می کنند که آرامش عجیبی بر شما حکمفرما می شود و سپس رو به حضرت عزرائیل می فرمایند که این شخص از محبین ماست پس جان او را به راحتی بگیرید و بعد از آن دو ملک وارد می شوند و به دستور حضرت علی علیه السلام شما را به باغی بسیار زیبا و با طراوت منتقل می کنند که تا برپایی قیامت در آن جا باشید. آن دو ملک به شما می گویند که چون در دنیا به نیکی زیسته اید و همیشه دست نیازمندان را گرفته و به خاطر خدا جهاد کرده و سخت کوشیده اید تا اسلام و مسلمانان در جهان سر افراز شوند این باغ بهشت گونه گوارایتان باد و ... 5- دیدن ( فیلم هایی که در این باره ساخته شده) و یا گوش کردن (نوارهای مربوطه) و یا خواندن کتاب سیاحت غرب تالیف آیت الله میزا نجقی قوچانی که بنا به فرموده شهید مطهری ایشان این مطالب را در عالم مکاشفه دیده اند (عالم مکاشفه عالمی است که خداوند در آن به عرفاء برخی از حقایق غیبی را نمایان می کند) می تواند شما را در مواجهه با این حقیقت یاری نماید. زیرا یکی از تکنیک های روانشناسان برای درمان ترس، مواجهه است. همانطور که عرض کردم هرگز اصل تدریجی بودن در مواجهه با مرگ را نباید از یاد ببرید. پس اول باید مدتی به قبرستان بروید و سپس در تشییع جنازه ها حاضر شوید و بعد از مدتی که احساس کردید مسئله مرگ برایتان عادی تر شده مراحل بعد را پی گیری نمایید. موفق باشید. بی صبرانه منتظر مکلاتبات بعدی شما هستیم. نویسنده : غلامرضا مهرانفر
تازگی ها خیلی از مرگ می ترسم و دائم استرس دارم، آرامش ندارم، چکار کنم؟
با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید.
پرسشگر گرامی در راستای پاسخ به سوال شما، من در ابتدای سخن مقدمه ای کوتاه مطرح می نمایم و سپس به مواردی که شما در پرسش خود مطرح کرده اید می پردازم.
مرگ یکی از رخدادهای زندگی و از سنت های قطعی نظام افرینش است. به رغم عمومیت این پدیده، مرگ عزیزان و یا فکر مرگ برای اغلب افراد اضطراب آور است. این اضطراب عوامل متعدد شناختی، عاطفی و رفتاری دارد؛ شاید عمده ترین عامل آن وحشت از نابودی و گرایش به جاودانگی است. لذا اگر افراد نگرش خود را نسبت به مرگ اصلاح کنند و این حقیقت را دریابند که مرگ فنا و نابودی نیست بلکه انتقال از حالی به حال دیگر است این نگرانی ها و وحشت ها برطرف می شود.
ترس از مرگ یک نوع از انواع ترس است و ترس یکی از شاخه های اضطراب (دلشوره) به شمار میرود؛ اضطراب در حد اعتدال به عنوان یکی از نعمت ها و عطیه های بزرگ خداوند حکیم به انسان به حساب می آید، به گونه ای که میتوان گفت اگر اضطراب را از وجود انسان حذف کنیم درب بسیاری از چیزهای خوب که انسان در زندگی نیاز مبرم به آنها دارد بسته میشود، و فقدان اضطراب می تواند ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه ای مواجه نماید؛ اگر اضطراب نباشد کارمند بر سر کار حاضر نمی شود و یا کارش را درست انجام نمی دهد، دانش آموز درس نمی خواند و مادر به خوبی از فرزندش مراقبت نمی کند، راننده لوازم ایمنی راه را با خود برنمی دارد، مرد خانه برای امرار معاش خانواده تلاش نمی کند و بطور خلاصه باید گفت که بسیاری از فعالیت ها بشری تعطیل میشود و در نهایت انسان گامی به هلاکت نزدیکتر می شود. بنابراین ترس و اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان و یکی از مولفه های ساختار یک شخصیت نرمال است؛ و برای همین، ترس و اضطراب تا حد نرمال آن بهنجار و مثبت است، چرا که این فرصت را برای افراد فراهم می اورد تا مکانیزم های سازشی و پیش بینی های لازم جهت موقعیت جدید را انجام دهند و حتی موجب ایجاد سازندگی و خلاقیت در فرد می شود؛ اما ما یک نوع ترس مرضی که شاخه ای از اضطراب مرضی است را نیز داریم. همانگونه که گفته شد همه مردم ترس را تجربه می کنند، اما اگر حالت ترس جنبه مزمن و مداوم پیدا کند، در این صورت مرضی محسوب می شود و نه تنها نمی توان آن را مثبت و سازنده دانست بلکه موجب استیصال گسترده فرد در امور مختلف فردی وتعاملات اجتماعی او شده و او را از رسیدن به هدفش باز می دارد.
حال با این مقدمه کوتاه به پاسخ پرسش شما میپردازیم :
پرسشگر گرامی؛ اگر ترس و دلشوره و ترس شما از مرگ موجب می گردد که همیشه به یاد آخرت باشید و سعی نمایید که کارهای خود را طوری تنظیم نمایید که آخرتتان آسیب نبیند و متضرر نشوید، پس خوشا به حالتان، زیرا که ویژگی یک مومن را پیدا کرده اید، زیرا طبق فرمودة قرآن و روایات، مومن باید همیشه نگران این باشد و ترس این را داشته باشد که مبادا آخرتش هم آغوش با رنج وعذاب گردد؛ لذا برای دفع و رفع این نگرانی همیشه سعی میکند رضایت پروردگار را جلب نماید و از کارهایی که عاقبت او را قرین عذاب الهی که بسیار وحشت زا و سخت است، دوری نماید. این چنین شخصی هرگز نباید از مرگ بترسد زیرا با مرگ حیات جاوید و جدید و بی دغدغة او شروع می شود. شما برای اینکه شناخت تان در این باره بیشتر شود می توانید به کتابهایی که ویژگی های بهشت را برشمرده اند مراجعه نمایید تا از جایگاه و موقعیت مومنان که انشاء الله خودتان نیز از آنان هستید واقف شوید تا ببینید که مرگ چه چیز گرانبها، مطلوب و لذت بخشی را برای مومن به ارمغان می آورد و مومن با مرگ به چه زندگی خوش و راحتی می رسد که قابل مقایسه با زندگی این دنیا نیست؛حضرت امیرالمونین علی (ع) در روایتی که از ایشان نقل شده می فرمایند : دنیا بهشت کافر است و زندان مومن؛ زیرا مومن می داند که با مرگ خود به چه مرحله ای صعود خواهد کرد و بهشت کافر است چون کافر با مرگ به چنان عذابی دچار خواهد شد که آرزو می کند که ای کاش هیچ وقت از مادر متولد نمی شد و یا ای کاش مشتی خاک می بود. پس کسی که باید از مرگ بترسد کافر است نه مومنینی امثال شما. من مثالی برای روشن تر شدن موضوع می آورم تا شناخت شما به مساله مرگ اصلاح شده و تقویت یابد تا امیدتان تقویت شده و خوفتان تبدیل به دلگرمی و اضطرابتان تبدیل به آرامش گردد. انسان همانند کودکی در جنین مادر است و شما وقتی که از جنین بپرسید که آیا مایل است از محیطی که تغذیه او خون است و اطرافش تنگ و تاریک جدا شود و یا نه؟ او با اطمینان به شما خواهد گفت بهترین مکان همین محیط من است و بهترین غذا نیز همین خونی است که من می خورم و هنگام تولد نیز گریه ای از سر اعتراض سر میدهد که چرا مرا از محیطی که در آن راحت بودم جدا کردید؛ ولی وقتی به این جهان وارد می شود کم کم می بیند که این جهان و غذاهای موجود در آن از جهت کیفیت و کمیت اصلا قابل مقایسه با جهانی نیست که قبلا در آن به سر می برده است. جناب مولانا در مثنوی معنوی خویش با الهام گرفتن از قرآن و راویات، مراحل تحول انسان را از وقتی که جزو جامدها بوده، تا انسان شدن، بر می شمرد و می گوید که ما اول از جماد بوده ایم به این معنی که ما اول در خاک که از جمادات است اسکان داشته ایم و سپس از طریق ریشة گیاهان به بدن گیاه منتقل شده و از حالت قبلی مرده و به گیاه تبدیل شده ایم و سپس حیوانات با خوردن ما باعث شده اند که از حالت قبلی خود که گیاه بوده ایم بمیریم و در قالب جدیدی که حیوانیت است و از جهت رتبه بهتر و بالاتر از گیاه است ظاهر شویم و سپس پدر و مادر ما گوشت حیوانات را خورده اند و ما از این طریق وارد صلب پدر و رحم مادر شده ایم و با دمیده شدن روح در ما، در قالب انسان در آمده ایم؛ و لذا وقتی پشت سر خود نگاه می کنیم هیچ گاه مردن باعث نابودی و نقصان ما نشده بلکه به یک مرتبه بالا تر از جایگاه قبلی خود صعود کرده ایم، پس نباید از مردن بترسیم چون با هر بار مردن زندگی ما به نحو برتر و بالاتری ادامه یافته است. برای همین، مومن نباید از مردن بترسد چون با مرگ به چیز بهتر و بالاتری که اصلا قابل مقایسه با این جهان از جهت کیفیت و کمیت نیست دست می یابد.
اما آنچه که شما در پرسش خود مطرح کرده اید ترس و اضطرابی بیش از حد مجاز را نشان می دهد و حکایت از مرضی بودن و منفی بودن مقداری از ترس و اضطراب شماست. برای فائق آمدن بر این جنبه ترس تان از مرگ، راهکار هایی با مبانی روانشناختی همانند غرقه سازی و حساسیت زدایی منظم پیشنهاد می شود :
1- یک راهکار اینست که برنامه ای بریزید که گاهی اوقات سری به قبرستانها بزنید و در میان قبرها قدم بزنید و تفکر کنید، تا کمکم متوجه شوید که مرگ و به عبارت دیگر سفر کردن از این جهان به آن جهان سرنوشت محتوم هر انسانی است. این برداشت شما از مرگ باعث می شود که به جای ترس مرضی از مرگ، ترس مثبت و اضطراب سازنده از مرگ داشته باشید و سعی نمایید که در زندگی توشهای در خور برای آخرت فراهم کنید تا همانطور که در سیاحت غرب آمده اعمال نیکتان در آن سوی، به دادتان برسند.
2- راهکار دیگر اینست که سعی نمایید در تشییع جنازه ها شرکت کنید. زیرا این نیز باعث می شود انس و الفت بیشتری با واقعیتی به نام مرگ و یا همان هجرت به سوی دیگر پیدا کنید و بعد از مدت مدیدی که با این واقعیت کنار آمدید سعی نمایید بر سر بالین مرده نیز حاضر شوید تا ببینید که مرگ هیچ ترس و واهمه ای در بر ندارد. این امر باعث می شود که مسئله مرگ عادی تر برایتان جلوه کند و هضم آن برایتان راحت تر شود.
3- راهکار دیگر خواندن کتابهایی در مورد کسانی است که به نحوی چشمشان به عالم دیگر باز شده و یا مکاشفاتی در باره آن داشتهاند. ترس از رانندگی تا زمانی دوام دارد که شخص اقدام به رانندگی نکرده است و به مجرد درگیرشدن شخص با رانندگی و نشستن او پشت فرمان، کم کم ترس او نیز می ریزد.
4- راهکار دیگر که روانشناسان از آن به دیبریفینگ یاد می کنند اینست که بعد از خواندن اینگونه کتابها و تسلط نسبی به حالات مرگ و حین مرگ و بعد از مرگ، سعی نمایید گاهی از اوقات این مراحل را برای خود تصور کنید؛ یعنی با تمام جزیات تصورکنید که مثلا ابتدا حال تان متغیر شده و سپس شما را به عنوان کسی که در حال مرگ است، رو به قبله خوابانیده اند، ناگهان حضرت عزرائیل بر بالینتان حاضر می شود تا روحتان را از بدنتان جدا کند. در این حین حضرت علی علیه السلام وارد می شوند و تبسمی به شما می کنند که آرامش عجیبی بر شما حکمفرما می شود و سپس رو به حضرت عزرائیل می فرمایند که این شخص از محبین ماست پس جان او را به راحتی بگیرید و بعد از آن دو ملک وارد می شوند و به دستور حضرت علی علیه السلام شما را به باغی بسیار زیبا و با طراوت منتقل می کنند که تا برپایی قیامت در آن جا باشید. آن دو ملک به شما می گویند که چون در دنیا به نیکی زیسته اید و همیشه دست نیازمندان را گرفته و به خاطر خدا جهاد کرده و سخت کوشیده اید تا اسلام و مسلمانان در جهان سر افراز شوند این باغ بهشت گونه گوارایتان باد و ...
5- دیدن ( فیلم هایی که در این باره ساخته شده) و یا گوش کردن (نوارهای مربوطه) و یا خواندن کتاب سیاحت غرب تالیف آیت الله میزا نجقی قوچانی که بنا به فرموده شهید مطهری ایشان این مطالب را در عالم مکاشفه دیده اند (عالم مکاشفه عالمی است که خداوند در آن به عرفاء برخی از حقایق غیبی را نمایان می کند) می تواند شما را در مواجهه با این حقیقت یاری نماید. زیرا یکی از تکنیک های روانشناسان برای درمان ترس، مواجهه است. همانطور که عرض کردم هرگز اصل تدریجی بودن در مواجهه با مرگ را نباید از یاد ببرید. پس اول باید مدتی به قبرستان بروید و سپس در تشییع جنازه ها حاضر شوید و بعد از مدتی که احساس کردید مسئله مرگ برایتان عادی تر شده مراحل بعد را پی گیری نمایید.
موفق باشید. بی صبرانه منتظر مکلاتبات بعدی شما هستیم.
نویسنده : غلامرضا مهرانفر
- [سایر] با سلام من 10 سال است که از ناراحتی استرس رنج می برم حتی از تنها ماندن برای مدت خیلی کوتاه هم می ترسم بنظر شما چکار کنم ؟ در ضمن من 9 سال است ازدواج کردم یک پسر 7 ساله دارم ولی با گذشت تمام این اتفاقات خوب همچنین استرس دارم.
- [سایر] برای رهایی ترس از مرگ چکار کنم؟
- [سایر] سلام. من جوانی 30 ساله هستم که سال هاست از رانندگی می ترسم و هر وقت حرف از آموزش رانندگی پیش می آید به شدت دچار استرس می شوم وچند روز آرامش خود را از دست می دهم. لطفا من رو راهنمایی کنید که چگونه بر این ترس غلبه کنم. با تشکر.
- [سایر] من از مرگ خیلی می ترسم ولی نه از مرگ خودم، بلکه فوت والدین یا اقوام؛ حدود یکسال قبل خاله ام فوت کرد در حالی که مجرد بود. کمکم کنید می ترسم!
- [سایر] 15 ساله هستم و استرس زیادی دارم همش میترسم این ارامش زندگی که در حال دارم از دست بدم بخاطرهمینم زیاد خوش نیستم، چه کار کنم؟
- [سایر] سلام من در کلاس خیلی استرس دارم وهنگام صحبت کردن تنم می لرزه و صدام می گیره. باید چکار کنم؟ با تشکر
- [سایر] بنده سه ماهی می شود که ازدواج کردم؛ تازگی ها احساس می کنم که زود انزالی دارم. چکار باید بکنم؟ آیا قرص هایی مثل سیالیس برای رفع این مشکل کمک می کنند؟ آیا این قرص ها عوارضی هم دارند؟
- [سایر] به همراه داشتن چه چیز هائی در هنگام مرگ به همراه کفن در قبر به منظور آرامش روح وروان توصیه می شود؟
- [سایر] سلام من یه مشکل دارم.اونم اینه که از درگیری با افراد می ترسم.من می ترسم که اگر حقی که دارم که باید از یه نفر بگیرم می ترسم بگو مگو ویا درگیری با اون فرد داشته باشم.نمیدونم چی کار کنم.چطور اینو درمان کنم.واقعا من در خود احساس ناتوانی وترس میکنم از روبه رو شدن با افراد همین باعث میشه استرس زیادی رو تحمل کنم
- [سایر] با سلام .من حدود 3 سال است که دچار استرس و اضطراب شدم قبلا هم بوده ولی نه به این شدت.در این سه سال پیش دکترای زیادی رفتم و دارو های زیادی مصرف کردم ولی باز اگر کوچکترین تغییر ایجاد شود باز استرس میگیرم. دکترا میگن باید سرگرم باشی ولی انجام هر کاری حتی به باشگاه ورزشی رفتن هم برایم سختو استرس اور است .هر وقت تصمیم گرفتم کاری کنم در ان مدت خیلی اذیت شدم مثل اسهال و تهوع. و من چون بیماری کولیت السروز و کرون دارم استرس باعث تشدید بیماری میشود .چون بیکارم فکرهای منفی زیادی به ذهنم می یاد و حتی نمی توانم این فکرها را دور بریزم .ایا روشی است که هنگام استرس انجام دهم چون دارو کمکی بهم نکرده.با اینکه ظاهرم خوب است اعتماد به نفسم کم است. حضور در مکان جدید برایم سخته.اصلا دلیل استرسم رو نمی دانم.الان در حال حاظر دونرین وزاناکس میخورم.خیلی می ترسم با این استرس موقع حاملگی چکار کنم.چون من بیماری هایی دارم مثل دیابت .فشار خون .مشکل روده.و استفاده از قرص اعصاب.دوست ندارم کوچکترین مشکلی برای بچه ایجاد شود.اون موقع هم نمی شود از دارو ها ضد استرس استفاده کرد باید چکار کنم؟
- [آیت الله جوادی آملی] .حرکت اندک که مانع صدق آرامش بدن نیست, اشکال ندارد؛ ولی ذکر در حال حرکت شدید که مانع صدق آرامش بدن است, کافی نیست و باید در حال آرام شدن بدن, دوباره گفته شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اجاره با مرگ اجارهدهنده باطل میشود و با مرگ مستأجر، باطل نمیشود.
- [آیت الله وحید خراسانی] روی خرمن گندم و جو و مانند اینها که مانع از ارامش بدن است نماز باطل است
- [آیت الله شبیری زنجانی] بنا بر احتیاط مستحب انسان در مرگ کسی یقه پاره نکند، به خصوص در مرگ غیر پدر و برادر.
- [آیت الله بهجت] در سجود باید به مقدار ذکر واجب، بدن آرام باشد. و اگر نتوانست به اندازه ذکر واجب آرامش بدن داشته باشد، اصل وجوب ذکر ساقط نمیشود، و اگر بههیچوجه بدنش آرام نمیگیرد، احوط این است که نماز دیگری هم بخواند و سجده آن را با اشاره انجام دهد و منظور از آرامش بدن، توقف و مکث بین سر گذاشتن و برداشتن است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اقامه نماز در حال ناچاری در مکان متحرّک یا لرزان، مانند تلّ شن, با رعایت آرامش در اجزای نماز به قدر امکان و حفظ قبله, صحیح است.
- [آیت الله سیستانی] مضاربه اذنیه ، با مرگ هر کدام از مالک و عامل باطل میشود ؛ زیرا با مرگ مالک اموال او به وارث منتقل میشود ، و باقی ماندن مال در دست عامل نیاز به مضاربه جدید دارد . و با مرگ عامل اذن از بین میرود ؛ زیرا اذن مالک به او اختصاص داشته باشد .
- [آیت الله مکارم شیرازی] سزاوار است انسان در مرگ خویشاوندان، مخصوصاً در مرگ فرزند شکیبایی را از دست ندهد و هر وقت میت را یاد می کند (انا لله و انا الیْه راجعون) بگوید و برای میت قرآن بخواند و طلب آمرزش کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] شرط دوم در نماز واجب مکان نمازگزار نباید حرکتی داشته باشد که مانع از ارامش بدن نمازگزار و انجام واجبات نماز اختیاری باشد و اگر به واسطه تنگی وقت یا جهت دیگر ناچار باشد در جایی که چنین حرکتی دارد مانند اتومبیل و کشتی و ترن نماز بخواند به قدری که ممکن است باید ارامش بدن و قبله را رعایت نماید و اگر انها از قبله به طرف دیگر حرکت کنند به طرف قبله برگردد
- [آیت الله مکارم شیرازی] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن خود را بخراشد، و به خود لطمه بزند، و پاره کردن یقه در مرگ غیر پدر و برادر نیز، جایز نیست.