فرق اراده و علم چیست؟
فرق اراده و علم چیست؟ علم از مبادی اراده می باشد ؛ یعنی بدون علم ، اراده تحقّق نمی یابد. علم یعنی حضور امر مجرّدی در نزد امر مجرّد دیگر ؛ که امر مجرّد نخست را معلوم و امر مجرّد دوم را عالم گویند. برای مثال وقتی چشم ما با درخت مواجه می شود ، نوری به چشم می خورد ؛ اثر الکتریکی آن مغز را تحریک می کند ، تحریک مغز ، در روح بخاری اثر می کند ؛ و این اثر پیامی به نفس مجرّد می فرستد. آنگاه نفس ما که امری است مجرّد آمادگی آن را می یابد که صورت مثالی (ملکوتی) درخت را در عالم مثال (ملکوت) شهود نماید. پس آنگاه که ما آن صورت مثالی درخت در نفس خویش حاضر یافتیم ، به درخت عالم گشته ایم. از این صورت مثالی درخت که در نزد نفس ما حاضر گشته تعبیر می کنیم به صورت ذهنی درخت. لذا ذهن در حقیقت همان جنبه ی تجرّدی ماست و صور ذهنی هم صوری هستند مجرّد و متّحد با نفس. توجّه: آنچه در سطور بالا ذکر شد اجمالی از نظریّه ی علم حکمای اسلامی است که در جای خود بحثی مبسوط دارد. لذا طالب آن باید از راهش وارد شود که عبارت است از آموختن کلاسیک حکمت اسلامی. وقتی ما به صورت فعلی علم یافتیم ، نفس ما آن ام را با قوای وجودی خویش می سنجد. پس اگر تصدیق نمود که آن فعل برای یکی از قوای نفس ، کمالی در پی دارد ، در حقیقت آن کمال و به تبع آن ، آن فعل را اختیار نموده است. لذا اختیار یعنی تصدیق نمودن خیریّت یک امر برای یکی از قوای نفس آدمی ؛ مثلاً برای قوّه عقل یا قوّه خیال یا قوّه شهوت یا قوّه غضب. پس علم مقدّم است بر اختیار ؛ و البته خود اختیار نیز گونه ای علم می باشد. چون تصدیق به خیریّت یک امر ، خودش از سنخ علم است. وقتی آن امر اختیار شد به شرط آنکه مخالف آن نیز تصدیق نشده باشد در نفس ما شوق و میلی نسبت به آن امر پدید می آید ؛ چرا که کمال، ذاتاً خواستنی است. از این میل و رغبت و شوق، تعبیر می شود به طلب یا شوق مؤکّد. وقتی این شوق و طلب حاصل گشت، بالضّرورة عزم یا اراده تحقّق می یابد که میل و شوق جاری است. پس شخص تصمیم می گیرد تا حرکتی را برای رسیدن به آن امر کمالی آغاز نماید. پس اراده در روح بخاری که امری است مادّی ولی لطیف اثر می گذارد و آن را برمی انگیزد. روح بخاری نیز مغز را تحریک می نماید تا فرمان حرکت را صادر کند. مغز فرمان می دهد و اعصاب آن را انتقال می دهند تا به عضو می رسد و قوّت موجود در عضو آزاد می شود تا حرکت برای رسیدن به آن امر کمالی شروع شود. برای مثال به شخصی پیشنهاد کشیدن سیگار می شود. او سیگار کشیدن را تصوّر می کند. این علم است. آنگاه نفس ، سیگار کشیدن را نسبت به قوای خود می سنجد. نفس برخی افراد آن را کمال برای هیچکدام از قوای خود نمی یابد لذا سیگار کشیدن را تصدیق نمی کند ؛ یعنی نفس او سیگار کشیدن را اختیار نمی کند ، یعنی آن را خیر خود نمی داند. لذا نوبت به مراحل بعدی هم نمی رسد. امّا شخص دیگری وقتی سیگار کشیدن را تصوّر نمود، ابتدا خیریّت آن را تصدیق نمی کند ؛ امّا در کنار آن تصوّر این مطلب را هم تصوّر می کند که اگر من این پیشنهاد را قبول نکنم به من می گویند بچّه ننه یا بچّه سوسول. آنگاه نفس او تصدیق می کند که بچّه ننه یا بچّه سوسول نامیده شدن شرّ اوست و مخالف آن خیر اوست. لذا او از یک طرف سیگار کشیدن را تصدیق می کند و از سوی دیگر تصدیق نمی کند ؛ یعنی عقل آن را تصدیق نمی کند ولی خیال و وهم آن را تصدیق می کنند. لذا حالت تردید در شخص پیدا می شود. حال اگر قوّت این دو تصدیق برابر بود اقدامی صادر نخواهد شد و شخص همچنان در حالت تردید خواهد ماند. امّا اگر طرف خیال چربید و شخص ، برای فرار از بچّه سوسول نامیده شدن ، سیگار کشیدن را خیر قوّه ی خیال خود یافت، آنگاه بالضّروة میل به سیگار کشیدن نمودار می شود ؛ و از پی آن اراده و عزم می آید و روح بخاری انگیخته می شود و مغز تحریک می شود و اعصاب به کار می افتند و اعضاء به جنبش در می آیند و سیگار کشیدن محقّق می گردد. پس اصل وجود علم لازم است برای نمودار گشتن اراده ولی کافی برای آن نیست مگر اینکه آن علم ، به مرحله ی تصدیق به فایده برسد ؛ که اگر به این مرحله رسید ، و مانعی هم در کار نبود ، تحقّق یافتن اراده و فعل ، حتمی خواهد بود. توجّه: این مراحل که گفتیم برای موجود مادّی مثل انسان یا جنّ یا حیوانات است. امّا در موجود مجرّد مثل ملائک ، علم ، بالضّرورة تصدیق به خیریّت را در پی دارد ؛ و در حقیقت علم و تصدیق به خیریّت (اختیار) و شوق به فعل و اراده ، در موجود مجرّد ، اتّحاد باهم داشته یک حقیقت بیشتر نیستند. بلکه علم موجود مجرّد نیز عین ذات اوست. لذا موجود مجرّد برای انجام فعل ، به هیچ امر بیرونی محتاج نیست ؛ بلکه فعل او ظهور ذات اوست. چنین موجودی را فاعل بالتّجلّی گویند. (
عنوان سوال:

فرق اراده و علم چیست؟


پاسخ:

فرق اراده و علم چیست؟


علم از مبادی اراده می باشد ؛ یعنی بدون علم ، اراده تحقّق نمی یابد.
علم یعنی حضور امر مجرّدی در نزد امر مجرّد دیگر ؛ که امر مجرّد نخست را معلوم و امر مجرّد دوم را عالم گویند. برای مثال وقتی چشم ما با درخت مواجه می شود ، نوری به چشم می خورد ؛ اثر الکتریکی آن مغز را تحریک می کند ، تحریک مغز ، در روح بخاری اثر می کند ؛ و این اثر پیامی به نفس مجرّد می فرستد. آنگاه نفس ما که امری است مجرّد آمادگی آن را می یابد که صورت مثالی (ملکوتی) درخت را در عالم مثال (ملکوت) شهود نماید. پس آنگاه که ما آن صورت مثالی درخت در نفس خویش حاضر یافتیم ، به درخت عالم گشته ایم. از این صورت مثالی درخت که در نزد نفس ما حاضر گشته تعبیر می کنیم به صورت ذهنی درخت. لذا ذهن در حقیقت همان جنبه ی تجرّدی ماست و صور ذهنی هم صوری هستند مجرّد و متّحد با نفس.
توجّه: آنچه در سطور بالا ذکر شد اجمالی از نظریّه ی علم حکمای اسلامی است که در جای خود بحثی مبسوط دارد. لذا طالب آن باید از راهش وارد شود که عبارت است از آموختن کلاسیک حکمت اسلامی.
وقتی ما به صورت فعلی علم یافتیم ، نفس ما آن ام را با قوای وجودی خویش می سنجد. پس اگر تصدیق نمود که آن فعل برای یکی از قوای نفس ، کمالی در پی دارد ، در حقیقت آن کمال و به تبع آن ، آن فعل را اختیار نموده است. لذا اختیار یعنی تصدیق نمودن خیریّت یک امر برای یکی از قوای نفس آدمی ؛ مثلاً برای قوّه عقل یا قوّه خیال یا قوّه شهوت یا قوّه غضب. پس علم مقدّم است بر اختیار ؛ و البته خود اختیار نیز گونه ای علم می باشد. چون تصدیق به خیریّت یک امر ، خودش از سنخ علم است. وقتی آن امر اختیار شد به شرط آنکه مخالف آن نیز تصدیق نشده باشد در نفس ما شوق و میلی نسبت به آن امر پدید می آید ؛ چرا که کمال، ذاتاً خواستنی است. از این میل و رغبت و شوق، تعبیر می شود به طلب یا شوق مؤکّد. وقتی این شوق و طلب حاصل گشت، بالضّرورة عزم یا اراده تحقّق می یابد که میل و شوق جاری است. پس شخص تصمیم می گیرد تا حرکتی را برای رسیدن به آن امر کمالی آغاز نماید. پس اراده در روح بخاری که امری است مادّی ولی لطیف اثر می گذارد و آن را برمی انگیزد. روح بخاری نیز مغز را تحریک می نماید تا فرمان حرکت را صادر کند. مغز فرمان می دهد و اعصاب آن را انتقال می دهند تا به عضو می رسد و قوّت موجود در عضو آزاد می شود تا حرکت برای رسیدن به آن امر کمالی شروع شود.
برای مثال به شخصی پیشنهاد کشیدن سیگار می شود. او سیگار کشیدن را تصوّر می کند. این علم است. آنگاه نفس ، سیگار کشیدن را نسبت به قوای خود می سنجد. نفس برخی افراد آن را کمال برای هیچکدام از قوای خود نمی یابد لذا سیگار کشیدن را تصدیق نمی کند ؛ یعنی نفس او سیگار کشیدن را اختیار نمی کند ، یعنی آن را خیر خود نمی داند. لذا نوبت به مراحل بعدی هم نمی رسد. امّا شخص دیگری وقتی سیگار کشیدن را تصوّر نمود، ابتدا خیریّت آن را تصدیق نمی کند ؛ امّا در کنار آن تصوّر این مطلب را هم تصوّر می کند که اگر من این پیشنهاد را قبول نکنم به من می گویند بچّه ننه یا بچّه سوسول. آنگاه نفس او تصدیق می کند که بچّه ننه یا بچّه سوسول نامیده شدن شرّ اوست و مخالف آن خیر اوست. لذا او از یک طرف سیگار کشیدن را تصدیق می کند و از سوی دیگر تصدیق نمی کند ؛ یعنی عقل آن را تصدیق نمی کند ولی خیال و وهم آن را تصدیق می کنند. لذا حالت تردید در شخص پیدا می شود. حال اگر قوّت این دو تصدیق برابر بود اقدامی صادر نخواهد شد و شخص همچنان در حالت تردید خواهد ماند. امّا اگر طرف خیال چربید و شخص ، برای فرار از بچّه سوسول نامیده شدن ، سیگار کشیدن را خیر قوّه ی خیال خود یافت، آنگاه بالضّروة میل به سیگار کشیدن نمودار می شود ؛ و از پی آن اراده و عزم می آید و روح بخاری انگیخته می شود و مغز تحریک می شود و اعصاب به کار می افتند و اعضاء به جنبش در می آیند و سیگار کشیدن محقّق می گردد.
پس اصل وجود علم لازم است برای نمودار گشتن اراده ولی کافی برای آن نیست مگر اینکه آن علم ، به مرحله ی تصدیق به فایده برسد ؛ که اگر به این مرحله رسید ، و مانعی هم در کار نبود ، تحقّق یافتن اراده و فعل ، حتمی خواهد بود.
توجّه: این مراحل که گفتیم برای موجود مادّی مثل انسان یا جنّ یا حیوانات است. امّا در موجود مجرّد مثل ملائک ، علم ، بالضّرورة تصدیق به خیریّت را در پی دارد ؛ و در حقیقت علم و تصدیق به خیریّت (اختیار) و شوق به فعل و اراده ، در موجود مجرّد ، اتّحاد باهم داشته یک حقیقت بیشتر نیستند. بلکه علم موجود مجرّد نیز عین ذات اوست. لذا موجود مجرّد برای انجام فعل ، به هیچ امر بیرونی محتاج نیست ؛ بلکه فعل او ظهور ذات اوست. چنین موجودی را فاعل بالتّجلّی گویند. (





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین