چرا نباید به ذات پروردگار فکر کرد؟ واژه ی ( ذات خدا ) دارای دو اصطلاح می باشد ؛ در یک اصطلاح مقصود از آن کنه ذات خداوند متعال می باشد که نه اسمی و نه رسمی داشته ، از هر گونه وصف و اسم و حکم منزّه و مبراست ؛ نه قابل تصوّر است نه در حیطه ی تصدیق می گنجد ؛ لذا نه مجهول است و نه معلوم ؛ چرا که نفیاً و اثباتاً هیچ حکمی بر نمی دارد. کنه ذات چنان است که حتّی متّصف به موجود و واجب الوجود بودن هم نمی شود ؛ چه ، الموجود و واجب الوجود ، اسمی از اسماء اویند نه کنه ذاتش. از این مرتبه از ذات ، تعبیر می شود به کنه ذات ، لکن حتّی همین کنه ذات نیز اسم او نبوده از سر ناچاری درباره ی آن ذات فراادراکی استعمال می شود. برخی از روایات که از تفکّر درباره ی ذات خدا منع نموده اند منظورشان از ذات همین کنه ذات بوده ؛ و سرّ این منع آن است که هر چه انسان ، به عقل و قلب ، ادراک نماید یقیناً کنه ذات نخواهد بود چرا که کنه ذات از تصوّر و تصدیق بیرون است ؛ پس هر که در این وادی تفکّر نماید در حقیقت تخیّل و توهّم می کند نه تفکّر به معنی حقیقی آن ؛ لذا فرمودند خود را در این مورد به زحمت بی ثمر نیندازید که ممکن است توهّمات خود را کنه ذات خدا بپندارید. کلام مولی الموحدین علی (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه ناظر به این حقیقت است که فرمود : (... الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ ... : ... آن خدایی که نه همّتهای عالی و بی کران خواه درکش توانند و نه غوّاصان دریای ژرف اندیشه ، به او دست یازند.) اصطلاح دوم ذات خدا ، مرتبه ی ظهور ذات برای ذات می باشد که از آن تعبیر می شود به منطقه ی اسماء الله ؛ و در این مرتبه است که گفته می شود اسماء ذاتیّه ی خدا عین ذات او می باشند. لذا آدمی با شناخت حقیقت اسماء الهی به خلعت معرفت الله مشرّف می شود. وقتی گفته می شود حکماء و متکلمین موحّد ، وجود خدا و اوصاف و اسماء او را اثبات می کنند ، و عرفا و اولیاء الهی به لقاء او نائل گشته فانی فی الله می شوند ، در حقیقت منظور گوینده ، شناخت حصولی و حضوری این مرتبه است ؛ که شهود آن و تفکّر درباره ی آن ذاتاً ممکن بوده ، ذاتاً مانعی ندارد ؛ ولی با این حال برخی از احادیث منع کننده از تفکّر در ذات ، شامل این معنی از ذات نیز می شود ؛ چون در این احادیث تصریح شده که در ذات خدا تفّکر نکنید بلکه در فعل او نظر نمایید یا تصریح شده که به فوق عرش نپردازید و در مادون آن بیندیشید ؛ که مافوق عرش ، همان منطقه ی اسماء الله است نه کنه ذات. از طرف دیگر ، خود اهل بیت (ع) سخنان فراوانی درباره ی همین ذات بیان نموده و حقایقی را در این باب به اصحاب خود تعلیم نموده اند که خود نشان از جواز تفکّر در این باب دارد. لذا منع اهل بیت (ع) از تفکّر در ذات به این معنا ، شامل همگان نمی شود بلکه شامل کسانی است که به خاطر نداشتن رشد علمی لازم ، قدرت درک حقیقت اسماء الهی را ندارند ؛ از اینرو تفکّرشان در ذات خدا آنان را به تشبیه و تجسیم سوق داده باعث می شود که اینها به خاطر قصور فهم ، توهّمات نادرستی درباره ی خدا داشته باشند. تاریخ کلام اسلامی نیز نشان می دهد که بسیاری از اهل نظر در این باب دچار اشتباهات فاحش و گاهاً شرک آلود شده اند. لذا درباره ی تفکّر در ذات به این معنی اخیر دو گونه روایات وجود دارند ؛ در برخی از آنها از تفکّر در ذات نهی شده ولی در برخی دیگر ، چنین تفکّری مدح گردیده. برای نمونه فرمودند: ( تَکَلَّمُوا فِیمَا دُونَ الْعَرْشِ فَإِنَّ قَوْماً تَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَتَاهُوا درباره مادون عرش سخن بگویید ؛ چرا که گروهی درباره ی خدای عزّ و جلّ سخن گفته و هلاک گشتند.) (بحارالأنوار ، ج3، ص262 ) و امام رضا (ع) فرمودند: ( لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ : عبادت به زیادی روزه و نماز نیست عبادت حقیقی تنها به تفکّر درباره ی خداست.) ( بحارالأنوار ، ج3 ،ص 261) در جوامع روایی شیعه مشابه اینگونه نهی ها را در دیگر امور مشکل معرفتی نیز مشاهده می کنیم ؛ برای مثال وقتی برخی افراد کم قابلیّت درباره ی قضا و قدر از اهل بیت (ع) پرسش می نمودند ؛ حضرات معصومین (ع) آنها از ورود در این گونه مباحث منع می نمودند ولی آنگاه که افراد قابلی همین سوال را به محضر مبارکشان عرضه می داشتند با عبارات عمیق و حکیمانه ای پاسخ را ارائه می داشتند ؛ لکن به گونه ای می فرمودند که اگر سخنشان به گوش افراد کم قابلیّت رسید ذهنشان را درگیر نکند. در باب معرفةالله نیز سیره ی اهل بیت (ع) به همین منوال بوده است.
چرا نباید به ذات پروردگار فکر کرد؟
واژه ی ( ذات خدا ) دارای دو اصطلاح می باشد ؛ در یک اصطلاح مقصود از آن کنه ذات خداوند متعال می باشد که نه اسمی و نه رسمی داشته ، از هر گونه وصف و اسم و حکم منزّه و مبراست ؛ نه قابل تصوّر است نه در حیطه ی تصدیق می گنجد ؛ لذا نه مجهول است و نه معلوم ؛ چرا که نفیاً و اثباتاً هیچ حکمی بر نمی دارد. کنه ذات چنان است که حتّی متّصف به موجود و واجب الوجود بودن هم نمی شود ؛ چه ، الموجود و واجب الوجود ، اسمی از اسماء اویند نه کنه ذاتش. از این مرتبه از ذات ، تعبیر می شود به کنه ذات ، لکن حتّی همین کنه ذات نیز اسم او نبوده از سر ناچاری درباره ی آن ذات فراادراکی استعمال می شود. برخی از روایات که از تفکّر درباره ی ذات خدا منع نموده اند منظورشان از ذات همین کنه ذات بوده ؛ و سرّ این منع آن است که هر چه انسان ، به عقل و قلب ، ادراک نماید یقیناً کنه ذات نخواهد بود چرا که کنه ذات از تصوّر و تصدیق بیرون است ؛ پس هر که در این وادی تفکّر نماید در حقیقت تخیّل و توهّم می کند نه تفکّر به معنی حقیقی آن ؛ لذا فرمودند خود را در این مورد به زحمت بی ثمر نیندازید که ممکن است توهّمات خود را کنه ذات خدا بپندارید. کلام مولی الموحدین علی (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه ناظر به این حقیقت است که فرمود : (... الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ ... : ... آن خدایی که نه همّتهای عالی و بی کران خواه درکش توانند و نه غوّاصان دریای ژرف اندیشه ، به او دست یازند.)
اصطلاح دوم ذات خدا ، مرتبه ی ظهور ذات برای ذات می باشد که از آن تعبیر می شود به منطقه ی اسماء الله ؛ و در این مرتبه است که گفته می شود اسماء ذاتیّه ی خدا عین ذات او می باشند. لذا آدمی با شناخت حقیقت اسماء الهی به خلعت معرفت الله مشرّف می شود. وقتی گفته می شود حکماء و متکلمین موحّد ، وجود خدا و اوصاف و اسماء او را اثبات می کنند ، و عرفا و اولیاء الهی به لقاء او نائل گشته فانی فی الله می شوند ، در حقیقت منظور گوینده ، شناخت حصولی و حضوری این مرتبه است ؛ که شهود آن و تفکّر درباره ی آن ذاتاً ممکن بوده ، ذاتاً مانعی ندارد ؛ ولی با این حال برخی از احادیث منع کننده از تفکّر در ذات ، شامل این معنی از ذات نیز می شود ؛ چون در این احادیث تصریح شده که در ذات خدا تفّکر نکنید بلکه در فعل او نظر نمایید یا تصریح شده که به فوق عرش نپردازید و در مادون آن بیندیشید ؛ که مافوق عرش ، همان منطقه ی اسماء الله است نه کنه ذات. از طرف دیگر ، خود اهل بیت (ع) سخنان فراوانی درباره ی همین ذات بیان نموده و حقایقی را در این باب به اصحاب خود تعلیم نموده اند که خود نشان از جواز تفکّر در این باب دارد. لذا منع اهل بیت (ع) از تفکّر در ذات به این معنا ، شامل همگان نمی شود بلکه شامل کسانی است که به خاطر نداشتن رشد علمی لازم ، قدرت درک حقیقت اسماء الهی را ندارند ؛ از اینرو تفکّرشان در ذات خدا آنان را به تشبیه و تجسیم سوق داده باعث می شود که اینها به خاطر قصور فهم ، توهّمات نادرستی درباره ی خدا داشته باشند. تاریخ کلام اسلامی نیز نشان می دهد که بسیاری از اهل نظر در این باب دچار اشتباهات فاحش و گاهاً شرک آلود شده اند. لذا درباره ی تفکّر در ذات به این معنی اخیر دو گونه روایات وجود دارند ؛ در برخی از آنها از تفکّر در ذات نهی شده ولی در برخی دیگر ، چنین تفکّری مدح گردیده. برای نمونه فرمودند: ( تَکَلَّمُوا فِیمَا دُونَ الْعَرْشِ فَإِنَّ قَوْماً تَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَتَاهُوا درباره مادون عرش سخن بگویید ؛ چرا که گروهی درباره ی خدای عزّ و جلّ سخن گفته و هلاک گشتند.) (بحارالأنوار ، ج3، ص262 ) و امام رضا (ع) فرمودند: ( لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ : عبادت به زیادی روزه و نماز نیست عبادت حقیقی تنها به تفکّر درباره ی خداست.) ( بحارالأنوار ، ج3 ،ص 261)
در جوامع روایی شیعه مشابه اینگونه نهی ها را در دیگر امور مشکل معرفتی نیز مشاهده می کنیم ؛ برای مثال وقتی برخی افراد کم قابلیّت درباره ی قضا و قدر از اهل بیت (ع) پرسش می نمودند ؛ حضرات معصومین (ع) آنها از ورود در این گونه مباحث منع می نمودند ولی آنگاه که افراد قابلی همین سوال را به محضر مبارکشان عرضه می داشتند با عبارات عمیق و حکیمانه ای پاسخ را ارائه می داشتند ؛ لکن به گونه ای می فرمودند که اگر سخنشان به گوش افراد کم قابلیّت رسید ذهنشان را درگیر نکند. در باب معرفةالله نیز سیره ی اهل بیت (ع) به همین منوال بوده است.
- [سایر] اگر انسان بعد از مرگ به عوالم بالا راه یابد باز هم قابلیت درک چگونگی ذات پروردگار را ندارد؟ آیا می توان از چگونگی ذات پروردگار آگاهی داشت اما از آن جهت که پروردگار انسان را ضعیف خلق کرده و نمی خواسته، انسان قادر به شناخت ذات پروردگار نیست؟
- [سایر] آیا ذات پروردگار جهان را می توان درک کرد؟
- [سایر] آیا ذات پروردگار جهان محدود است یا نه؟ و آیا یک وجود محدود می تواند از چگونگی وجود نامحدودی آگاه شود؟
- [سایر] با توجه به بسیط بودن ذات اقدس الاهی خواهشمند است در ارتباط با آیات 29 و 72 سوره حجر و ص، در باره دمیده شدن روح پروردگار در انسان، توضیح دهید. آیا این امر مانع بسیط بودن است.
- [سایر] منظور از جانشینی پروردگار در سوره بقره چیست؟ مرگ انسان و پروردگار از یک نوع هستند که انسان می تواند جانشین پروردگار باشد؟
- [سایر] اگر بگوییم خداوند علم به ذات خودش دارد، پس باید گفت خدا قادر به ذات است، بنابراین خدا ذو جهتین میشود، هم قادر به ذات و هم مقدور به ذات. این چگونه حل میشود؟
- [سایر] سلام؛ فرق بین ذات هویت و ذات ماهویت دقیقاً چه است؟
- [سایر] منظور از احاطه داشتن ذات خداوند بر اشیاء چیست و ذات در مورد خداوند چه مفهومی دارد؟
- [سایر] در قضیه به آتش افتادن حضرت ابراهیم(ع) آیا سوزندگی جزء ذات آتش است یا خیر؟ اگر آری، چگونه ذات آن گرفته شده؟ اگر خیر، پس ذات آتش چیست؟
- [سایر] ذات خدا بسیط است، پس یا همه خدا را می توان شناخت یا هیچ چیز از ذات خدا را نمی توان شناخت و چون محدودیم و او نامحدود پس نمی توان ذات خدا را به هیچ مقدار شناخت. پس چرا در اول کار ذات خدا را به بساطت شناختیم؟
- [آیت الله وحید خراسانی] ترجمه قنوت لا اله الا الله الحلیم الکریم یعنی نیست خدایی مگر الله که صاحب حلم و کرم است لا اله الا الله العلی العظیم یعنی نیست خدایی مگر الله که بلند مرتبه و بزرگ است سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع یعنی پاک و منزه است الله که پروردگار هفت اسمان و پروردگار هفت زمین است و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم یعنی پروردگار هر چیزی است که در اسمانها و زمینها و ما بین انهاست و پروردگار عرش بزرگ است و الحمد لله رب العالمین یعنی حمد و ثنا مخصوص الله است که پرورش دهنده تمام جهانیان است
- [آیت الله مکارم شیرازی] سبْحان ربی الْعظیم و بحمده: پاک و منزه است پروردگار بزرگ من و او را سپاس می گویم.
- [امام خمینی] - ترجمه قنوت (لا اله الا الله الحلیم الکریم )، یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یکتای بی همتایی که صاحب حلم و کرم است. (لا اله الا الله العلی العظیم ) یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یکتای بی همتایی که بلند مرتبه و بزرگ است. (سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع )، یعنی پاک و منزه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است. (و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم )، یعنی پروردگار هر چیزی است که در آسمانها و زمینها و مابین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. (و الحمد لله رب العالمین )،یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهنده تمام موجودات است.
- [آیت الله جوادی آملی] .نمازگزار باید در هر رکعت بعد از رکوع, دو سجده بهجا آورد و سجده, آن است که به قصد تعظیم پروردگار, پیشانی، کف دو دست، دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد.
- [آیت الله اردبیلی] (سُبْحانَ رَبّیَِ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ) یعنی: (پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم.) (سُبْحانَ رَبّیَِ الاْءعْلی وَبِحَمْدِهِ) یعنی: (پروردگار برتر من که از همه کس بالاتر میباشد از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم.) (سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ) یعنی: (خدا ثنای کسی که او را ستایش میکند میشنود و میپذیرد.) (أسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّی وَأتُوبُ إلَیْهِ) یعنی: (طلب آمرزش و مغفرت میکنم از خداوندی که پرورش دهنده من است و من به سوی او بازگشت مینمایم.) (بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ أقُومُ وَأقْعُدُ) یعنی: (به یاری خدای متعال وقوّت او برمیخیزم و مینشینم.)
- [آیت الله مظاهری] پوشیدن لباسهایی که مختصّ به کفّار است، نظیر کراوات و پوشیدن لباسهایی که مختص به اهل معصیت است نظیر لباسهای تنگ و محرّک، برای مرد و زن حرام است و اگر بدون توبه از دنیا رود، پروردگار عالم او را با کفّار و اهل معصیت محشور میکند. صفحه 378
- [آیت الله جوادی آملی] .نمازگزار باید نماز ر ا به قصد اجرای دستور خدا انجام دهد . لازم نیست آن را به تفصیل از قلب بگذراند , چنان که لازم نیست بر زبان آورد . درجات قرب عبادت , به درجات معرفت پروردگار و محبّت وی و در محضر او بودن و مظهر وی شدن است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط واجب هر یک از دو خطبه نماز جمعه باید مشتمل بر حمد و ثنای پروردگار، صلوات بر پیامبر اکرم و آل پیامبر علیهمالسلام ، دعوت مردم به پرهیزکاری و تقوا و نیز خواندن یک سوره کامل باشد و خطبه دوم باید علاوه بر آن مشتمل بر ذکر نام ائمه معصومین علیهمالسلام و طلب آمرزش برای مؤمنان باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] رساندن جایی از بدن به خط قران و اسم مبارک ذات خداوند متعال و سایر اسماءحسنی بر نفساء حرام است و همچنین است بنابر احتیاط واجب سایر کارهایی که بر حایض حرام است و انچه بر حایض واجب است بر نفساء هم واجب می باشد
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط حمد و ثنای پروردگار و صلوات بر پیامبر اکرم و آل پیامبر علیهمالسلام باید به عربی گفته شود و در حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبر اکرم و آل پیامبر علیهمالسلام و دعوت مردم به تقوا و خواندن یک سوره کامل در دو خطبه، باید ترتیب مراعات شود.