مغالطه تحلیلی نگریِ تعریف دین به معنویت چیست؟
مغالطه تحلیلی نگری در خصوص تعریف دین به معنویت را بیان فرمایید. نگاه تحلیلی نگری در خصوص تعریف دین به معنویت همان فروکاستن دین به معنویت است. مغالطه این نگرش از اینجا ناشی می شود که دین را به جزء آن – یعنی معنویت – تعریف می کند و پس از آن این جزء را به عنوان کل – یعنی دین – معرفی می کند. در واقع ، در اینجا مغالطه اخذ جزء بجای کل روی داده است. عنصر معنویت یکی از اجزای دین به شمار می رود و منطقا صحیح نمی باشد که دین را به جزء آن تعریف نماییم و جزء را به جای کل بنشانیم، چنین کاری همانند این است که در تعریف انسان بگوییم : انسان سر است در حالی که سر تنها جزئی از وجود انسان است. معنویت گرایی (Spiritualism) و فروکاستن دین به معنویت، و فروکاستن معنویت به یک حالت درونی، یک احساس، یک (یک جور ِ خاص بودن) دستاوردی تازه از محصولات جنبی سکولار شدن است. اکنون که به قول بنیامین، الاهیات آب رفته و از ظاهر شدن در انظار خجالت می‌کشد، تنها وظیفه‌اش این است که در کمال فروتنی و سازش، به زندگی ملال‌زده‌ی شهروندان نیم روز (معنایی) بدهد. درست به همین دلیل دیگر نیازی به الاهیات نیست؛ بلکه انواع تکنیک‌های کسب آرامش و روشن‌بینی و خودشناسی و نیز انواع گفتارهای اگزیستانسیالیستی قادرند زیستن را برای عده‌ای خاص بامعنا سازند.
عنوان سوال:

مغالطه تحلیلی نگریِ تعریف دین به معنویت چیست؟


پاسخ:

مغالطه تحلیلی نگری در خصوص تعریف دین به معنویت را بیان فرمایید.

نگاه تحلیلی نگری در خصوص تعریف دین به معنویت همان فروکاستن دین به معنویت است. مغالطه این نگرش از اینجا ناشی می شود که دین را به جزء آن – یعنی معنویت – تعریف می کند و پس از آن این جزء را به عنوان کل – یعنی دین – معرفی می کند. در واقع ، در اینجا مغالطه اخذ جزء بجای کل روی داده است.
عنصر معنویت یکی از اجزای دین به شمار می رود و منطقا صحیح نمی باشد که دین را به جزء آن تعریف نماییم و جزء را به جای کل بنشانیم، چنین کاری همانند این است که در تعریف انسان بگوییم : انسان سر است در حالی که سر تنها جزئی از وجود انسان است.
معنویت گرایی (Spiritualism) و فروکاستن دین به معنویت، و فروکاستن معنویت به یک حالت درونی، یک احساس، یک (یک جور ِ خاص بودن) دستاوردی تازه از محصولات جنبی سکولار شدن است.
اکنون که به قول بنیامین، الاهیات آب رفته و از ظاهر شدن در انظار خجالت می‌کشد، تنها وظیفه‌اش این است که در کمال فروتنی و سازش، به زندگی ملال‌زده‌ی شهروندان نیم روز (معنایی) بدهد.
درست به همین دلیل دیگر نیازی به الاهیات نیست؛ بلکه انواع تکنیک‌های کسب آرامش و روشن‌بینی و خودشناسی و نیز انواع گفتارهای اگزیستانسیالیستی قادرند زیستن را برای عده‌ای خاص بامعنا سازند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین