راه رسیدن به معرفت النفس و معرفت الله چیست؟ این پرسش ناظر به روایت مشهوری از حضرت علی(علیهالسلام) است که فرمود: (من عرف نفسه فقد عرف ربّه)1؛ (هر که خود را شناخت، خدای خویش را شناخته است). منظور از معرفت نفس، شناخت شخصیت و انسانیت انسان است؛ یعنی، آدمی باید (نفس)، یا (روح) و یا (حقیقت) خود را بشناسد تا بداند که چه بوده و چه شده و چه میتواند باشد؟2 خداوند متعال با لحنی تأملبرانگیز به این معرفت تأکید فرموده است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)3؛ (ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خود و حقیقت خویش توجه کنید و خود و حقیقت خویش را بیابید. اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید، انحراف دیگران به شما ضرر نمیرساند و برگشت همه شما به سوی اللَّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روشتان آگاه خواهد کرد). با توجه به اینکه آخر آیه، از برگشتِ همه به سوی حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حرکات و اعمالشان در روز لقای پروردگار خبر میدهد، توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود، معنای ژرفتری مییابد. با این دیدگاه معنای روایت (من عرف نفسه فقد عرف ربه) این خواهد شد: هر کس خود را آن چنان که هست و مظهر و جلوهگاه وجه حق است، بشناسد؛ پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود. درباره چگونگی دستیابی به معرفت نفس، تذکر چند نکته بایسته است: یکم. تهذیب نفس و حصول کمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است. دوم. شناخت نفس در حقیقت شناخت (راه) و (راهرو) است؛ چرا که نفس انسانی، به سوی خدا سلوک میکند (رهرو) و راهی را که آدمی باید در رسیدن به خدا طی کند، همان مراتب نفس خویش است که با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود میکند (راه). مهمتر آنکه بر طبق آیه شریفه، غایت این راه خداوند متعال است. پس آدمی باید همیشه در یاد خدا باشد؛ چرا که اگر آدمی غایت راه را فراموش کند؛ خود راه را نیز فراموش میکند. پس فراموشی خدا، فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت. سوم. معرفت مورد تأکید منابع اصیل اسلامی، شناختی است که وسیلهای برای معرفت خداوند قرار میگیرد؛ نه شناختی که برای امور دیگر مقصود باشد. چهارم. براساس منابع قرآنی و روایی، این شناخت باید به عنوان یک اصل عملی؛ یعنی، حرکت به سوی کمال باشد؛ وگرنه صرف شناخت نفس از جهت علمی و نظری، تنها آشنایی با مفاهیم است.4 در حقیقت، امری که انسان را به شهود وجه حق میرساند، شناخت حقیقت خود و حرکت به سوی مقام اصلی خویش و کمال است و این امر، جز با عمل و تحصیل تقوا میسر نخواهد بود.5 عطار خیلی زیبا در چند بیت، شرایط تحصیل تقوا را بیان کرده است: چون فرود آیی به وادیّ طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب صد بلا در هر نفس اینجا بود طوطیِ گردون مگس اینجا بود جدّ و جهد اینجات باید سالها زانکه اینجا قلب گردد حالها مِلک اینجا بایدت انداختن مُلک اینجا بایدت در باختن در میان خونْت باید آمدن وزهمه بیرونْت باید آمدن چون نماند هیچ معلومت به دست دل بباید پاک کرد از هر چه هست چون دل تو پاک گردد از صفات تافتن گیرد ز حضرت نورِ ذات چون شود آن نور بر د ل آشکار در دل تو یک طلب گردد هزار6 افزون بر آنچه گفته شد، معرفت نفس از دو سو میتواند به معرفت ربّ بینجامد: نخست آنکه بدانیم حقیقت وجودی انسان، عین ربط، وابستگی و نیازمندی محض به خدای متعال است و از خود هیچ استقلالی ندارد. از این رو تمام وجود ما و متعلقات آن از خدا و متعلق به او است: (اِنَّا لِلَّهِ).7 او حقیقت پایداری است که هستیبخش مطلق و عطاکننده همه کمالات به موجودات از جمله انسانها است: (هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ)8؛ بدون آنکه نیازی به کسی یا چیزی داشته باشد: (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).9 اینها حقایقی است که با دریافت حضوری و شهودی، و رفع موانع معرفت - از قبیل غفلت ناشی از سرمستی و غوطهور شدن در شهوات و دنیاطلبی و دنیادوستی - قابل وصول است.10 دوم آنکه با شناخت توانمندیهای ظاهری و باطنی آدمی و اعتراف به ناشناخته ماندن تمام اسرار وجودی انسان و سرگشتگی در درک حقیقت روح، از یک سو میتوان به جلوهای از شناخت خداوند دست یافت؛ و از سوی دیگر به کوتاهی خود نسبت به درک مقام ذات غیبیه خداوند متعال، اعتراف کرد. 1 عبدالواحد بن محمد، آمدی تمیمی، شرح غررالحکم و دررالکلم، ص 232. 2 برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : حسن، حسنزاده آملی، دروس معرفت نفس؛ محمد، شجاعی، مقالات، ج 1. 3 مائده (5)، آیه 105. 4 سیدمحمدحسین، طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 163 - 169. 5 برای آگاهی بیشتر نگا: محمد، شجاعی، مقالات، ج 2 و 3. 6 عطار، نیشابوری، منطق الطیر، صص 180 - 181. 7 بقره (2)، آیه 156. 8 بقره (2)، آیه 255؛ آلعمران (3)، آیه 2؛ طه (20)، آیه 111. 9 فاطر (35)، آیه 15. 10 اعراف (7)، آیه 179. پاسخی به بیانی دیگر: خداشناسی فلاسفه و متکلمان دلایل و راههای متعددی را درباره خداشناسی و اثبات وجود حق تعالی اقامه کردهاند که به طور اختصار به برهانهای عقلی، شبه علمی و فطرت تقسیم میشوند. دلیل اینکه این بزرگان دلایل متعددی اقامه کردهاند، این است که هر کس با توجه به خصوصیات فردی و اجتماعی و علمی خود، با برخی دلایل زودتر به یقین میرسند. برای برخی دلایل علمی یقینآور است، که برای برخی دلایل عقلی و برای برخی راه دل و فطرت یقینآور است. اما اصل کلی در تمام دلایل و براهین این است که آنها تنبیهاتی در جهت توجه به امری روشن و بدیهی هستند. یعنی اصل وجود خداوند متعال جزء روشنترین مفاهیم و حقایق است و تمام این دلایل به منزله تابلوهای راهنمایی هستند که ما را از جهات گوناگون به سوی او راهنمایی میکنند. توضیح بیشتر اینکه مراحل و درجات شناخت خدا و خداشناسی بر اساس معرفت و شناخت هر کس متفاوت است. و اکثر دلایل و راههای خداشناسی نیز معمولاً از پایین به بالاست. یعنی از راه موجودات و نشانههای آفرینش (به اصطلاح قرآن آیات انفسی و آفاقی، فصلت/53) است. اما در ورای این دو راه یعنی راه خداشناسی آفاقی راه شبهه علمی که مخصوص عموم مردم است و راه انفسی از راه دل که راه خواص است، راه سومی نیز وجود دارد که راه اولیاء خدا و عرفان است که قرآن و روایات ما به این راه تأکید فراوان دارند، که این راه از خدا به خدا رسیدن است، و معلوم است که این روش شناخت ما را به یقین واقعی و خداشناسی ناب میرساند. زیرا این راه شهود مستقیم و بلاواسطه است که هرگونه مشکلی را از آدمی زائل میکند و تفاوت عمدهای با دلایلی دارد که خدا را به عنوان غیب و پنهان مطرح و اثبات میکند. در مورد راه اول، کتب فراوانی تألیف شده است که به عنوان نمونه به کتب زیر مراجعه کنید: 1- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدیمهر. 2- آموزش عقاید، آیتالله مصباح. 3- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازی. 4- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازی. اما بر اساس راه دوم لحظهای در خود بیاندیشیم، نزدیکترین چیز به ما دل ماست؛ اما آیا ما قدرت تصرف در دل خود را داریم؟ و حتی بر خنده و گریه خود تصرف داریم؟ نه، زیرا دل ما در تصرف دیگری است، آیا همین دلیل بر وجود او کافی نیست؟ این راه فطرت است و راه فطرت راهی پردامنه و دقیقی است که ما در این بحث به آن اشاره نمیکنیم. برای اطلاع بیشتر ر.ک: 1- مقالات، استاد محمدشجاعی، ج سوم، انتشارات سروش. 2- معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، ج 1 تا 3. ص: 37 36 انتشارات در راه حق. راه سوم، راه شناخت خداست به خدا، (یا من دل علی ذاته بذاته؛ ای کسی که خود بر ذات خود گواهی) (دعای صباح امام علی(ع(. امام سجاد: (بک عرفتک و انت دللتنی علیک و لو لا انت لم اعرف ما انت؛ تو را به تو شناختم و تو بر خود گواهی و اگر تو نبودی، نمیدانستم تو کیستی) (دعای ابوحمزه ثمالی) یا در دعایی که توصیه شده است در عصر غیبت بخوانیم: (اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک....)؛ (امام صادق(ع)، بحارالانوار، 52/146) یعنی شناخت پیامبر با خداست، بلکه شناخت هر چیز با خداست و اگر خدا را نشناسیم هیچ کس و چیزی را نمیتوانیم بشناسیم، زیرا خدا شاهد و حاضر است. (الا انه بکل شیء محیط، (فصلت/54) و کان اللهُ بکل شیء محیطا، (نساء/126). ان الله کان علی کل شیء شهیدا، (نساء/33 و احزاب/55)) و همه موجودات در پرتو او موجودند و اگر او را در ابتدای امر نشناسیم، علم و شناخت به موجودات دیگر امکان ندارد. چنانچه روشن است، هر معلومی برای ما دوگونه است: یا نزد ما حاضر است یا از دیدگان ما غایب. اگر معلوم از نظر ما غایب باشد. اول باید اوصاف و صفاتش را بشناسیم و آنگاه از راه صفات به شناخت خود او نائل شویم. مثلاً در شناخت آتش اول باید گرما و حرارت یا دور را دید و شناخت و سپس وجود آتش را ادراک نمود که به این نوع شناخت معرفت حصولی میگویند. اما در شناخت آنکه نزد ما حاضر است، خود او را میبینیم و میشناسیم و آنگاه به اوصاف و صفات او پیمیبریم و به این نوع معرفت شناخت و علم حضوری میگویند. مثل علم هر کس به حالات درونی (ترس و شادی و...خود) و هیچ کس به ما از خدا نزدیکتر نیست. (ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ همانا خداوند بین انسان و دلش حائل است) (انفال/24) بنابراین از قلب ما به خود ما نزدیکتر است. چنین است که هرگاه به خود نظر میافکنیم، ابتدا او را میبینیم و باعلم حضوری مییابیم که تمام وجود ما را احاطه کرده است و تمام شئون ما در دستان قدرتمند اوست. پس او از ما نهان نیست تا به دنبال نشانهها برویم. بلکه ما در حضور او هستیم و او در مشهد ماست و این علم حضوری خداوند است که اگر کسی به آن نائل آید، به یقین تمام رسیده است و چنین است که رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: (من عرف نفسه فقد عرف ربه)؛ (البحار/2/32) برای آگاهی بیشتر ر.ک: 1 المیزان، ج 6، ص 238 به بعد ذیل آیه 105 سوره مائده. 2 المیزان، ج 14، ص 193 به بعد ذیل آیه 14 سوره طه. 3 تحریر تمهید القواعد، آیةالله جوادی آملی، ص 761 757، انتشارات الزهراء، این کتاب شرحی از استاد بزرگوار معاصر بر یکی از کتابهای مهم عرفانی است. 4 نشان از بینشانها، مرحوم حسنعلی اصفهانی، ص 166 153. در یک برآیند کلی شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دوگونه است: 1) شناخت حصولی: که مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفکر، اندیشه، استدلال و برهان است. 2) شناخت حضوری، که خود دوگونه است: یکم، درک فطری یا خداشناسی فطری که یک علم حضوری غیراکتسابی در نهاد انسان و بیرون از محدوده اختیار اوست. این شناخت فطری که در قلمرو اخلاق قرار نمیگیرد در بیشتر انسانها، تنها استعداد و مایهای است که آدمی با تلاش خود میتواند آن را از استعداد به فعلیت، و از حالت ابهام، به مرحله درک حضوری آگاهانه برساند. دوّم، علم حضوری اکتسابی که یک علم حضوری روشن و آگاهانه است و آدمی با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل، این شایستگی را مییابد که خداوند آن را به او افاضه نماید. این نوع معرفت، دارای مراتب گوناگون شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن، همان هدف نهایی آفرینش و بالاترین مرتبه کمال انسانی میباشد. هر چند دریافت این معرفت حضوری، مانند گونه قبل مستقیما در اختیار آدمی نیست، اما مقدمات دستیابی به آن از افعال اختیاری است. در حقیقت، افاضه این کمال معرفت به خداوند پاداشِ بخشی از افعال اختیاری انسان است که به صورت تام و کامل در آخرت به او داده میشود؛ گرچه مراتب دیگری از این معرفت حضوری برای برخی از اولیای خدا در این دنیا فراهم میآید. بر اساس مطالب پیش گفته، با شناخت نفس یا روح، یا حقیقت خود و توجه به این امر که اصل ما یعنی روح ما چه بوده، چه گشته و چه میتواند باشد و آگاهی از چگونگی تهذیب نفس و طریق سلوک و راه حصول کمال، میتوانید خداوند را با علم حضوری اکتسابی بیشتر، بهتر و عمیقتر بشناسید. در واقع، معرفت نفس که پلی برای معرفت خداوند است، همان سلوک عملی و شرعی است، بنابراین، امری که انسان را به شهود وجه حق میرساند، شناخت حقیقت خود و حرکت به سوی مقام اصلی خود است و این، جز با تحصیل تقوا میسر نخواهد بود. در این زمینه، توصیه میکنیم کتاب مقالات استاد محمد شجاعی را که در سه جلد از سوی انتشارات سروش به چاپ رسیده است با دقت، تکرار و وسواس مطالعه فرمایید. به هر حال باید دانست که: هر کسی اندازه روشندلی غیب را بیند به قدر صیقلی هر که صیقل بیش کرد، او بیش دید بیشتر آمد بر او صورت پدید (مثنوی/4/2909 2910) برای رسیدن به شناخت و علم حصولی، باید سراغ ادله و براهین مختلف عقلی رفت و به تفکر و تدبر در آیات و نشانههای آفاقی (موجودات عالم هستی) و انفسی (معرفت به نفس) پرداخت. که در این زمینه کتب فراوانی تألیف شده است از جمله: 1- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدیمهر. 2- آموزش عقاید، آیتالله مصباح. 3- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازی. 4- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازی. برای رسیدن به شناخت حضوری باید راه تهذیب نفس و نیز معرفت نفس را طی کرد من عرف نفسه فقد عرف ربه اما مراد از شناخت نفس چیست و چگونه میتوان به آن دست یافت؟ اما منظور از معرفت نفس، معرفت به نفس و شناخت شخصیت و انسانیت انسان است. این که دریابد و علم پیدا کند: نفس چیست؟ خصوصیات آن کدام است؟ مراتب آن چگونه است و به چه شکل با یکدیگر در ارتباطند؟ رابطه نفس و بدن به چه کیفیتی است؟ نفس، عقل و قلب آیا یکی هستند و اگر خیر، وجه تمایز آنها از یکدیگر چیست؟ نفس از دیدگاه قرآن و روایات چگونه تفسیر میشود؟ هبوط و عروج نفس چیست؟ مراد از تهذیب نفس چیست؟ ارتباط نفس و عمل چگونه است؟ نفس دارای چه استعدادها و قابلیتهایی است؟ تجرد نفس به چه معنا است؟ قوای آن کدام است؟ آیا میتوان از راه شناخت نفس به شناخت و معرفت خدا دست یازید؟ این معرفت در چه حد و مراتبی است؟ و در یک کلام آدمی باید (نفس) یا (روح) یا (حقیقت) خود را بشناسد تا بداند که چه بوده و چه شده و چه میتواند باشد؟ برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : دروس معرفت نفس، استاد علامه حسنزاده آملی؛ و مقالات، استاد محمد شجاعی، ج 1. خداوند متعال در این آیه شریفه با لحنی تأملبرانگیز به این معرفت تأکید فرموده است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خود و حقیقت خود توجه داشته باشید و خود و حقیقت خود را بیابید. اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید، منحرف شدن دیگران به شما ضرر نمیرساند و برگشت همه شما به سوی اللّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روشتان آگاه خواهد کرد) (مائده/105) با توجه به این که آخر آیه از برگشتِ همه به سوی حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حرکات و اعمالشان در روز لقاء پروردگار خبر میدهد، توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود معنای عمیقتری مییابد. با این دیدگاه معنای روایت (من عرف نفسه فقد عرف ربه) این خواهد شد که هر کس خود را آن چنان که هست و مظهر و مجلای وجه حق است بشناسد، پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود. قبل از بررسی چگونگی دستیابی به معرفت نفس، تذکر چند نکته ضروری است: 1. تهذیب نفس و حصول کمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است. 2. شناخت نفس در حقیقت شناخت (راه) و (راهرو) میباشد، چرا که نفس انسانی است که به سوی خدا سلوک میکند (رهرو) و راهی را که آدمی باید در رسیدن به خدا طی کند نیز همان مراتب نفس خویش است که با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود میکند (راه). مهمتر آن که بر طبق آیه شریفهای که پیشتر نقل شد، غایت این راه خداوند متعال است. پس باید آدمی مدام در یاد خدا باشد؛ چرا که اگر آدمی غایت راه را فراموش کند خود راه را نیز فراموش میکند. پس فراموشی خدا، فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت. 3. اصل معرفت نفسی که مورد تأکید منابع اصیل اسلامی قرار گرفته، معرفتی است که وسیلهای برای معرفت خداوند قرار میگیرد، نه شناختی که برای ترتب آثار دیگر مقصود باشد. 4. براساس منابع قرآنی و روایی، این شناخت باید به عنوان یک اصل عملی تلقی شود؛ یعنی، حرکت به سوی کمال باشد وگرنه، صرف شناخت نفس از جهت علمی و نظری تنها آشنایی با مفاهیم است، نه عین واقع در مرحله عمل و کمال. (المیزان، ج 6، ص 163 - 169). اما چگونگی دستیابی به این معرفت به طور عام (صرف شناخت) و به نحو خاص (به عنوان اصل عملی) در روشهای زیر قابل پیگیری است: 1. روش علمی (انسانی) و تجربی که در آن کوشش میشود تا بر اساس روشهای علوم انسانی و تجربی (طبیعی) حقیقت روح، بدن مادی، نسبت آن دو با یکدیگر، خصایص، فعالیتها و توانهای آنها را شناسایی و تبیین کنند. به نظر ما، به دلیل پیشفرضها و روشهای مخصوص و محدود این علوم، دیدگاهها و نظریات آنها در باب انسانشناسی کافی نیست. 2. روش تعقلی که در آن براساس مبانی عقلی و اصول موضوعهای اصل وجود روح، ماهیت و حقیقت روح، تجرد نفس، قوای آن، مراتب آن و نسبت آن با بدن مادی اثبات میشود. 3. روش شهودی که در آن بر اساس سلوک عملی و شرایط خاص، بر اثر پدیدار شدن مکاشفات و تمثلاتی برای سالک، وی، وجدانا به معرفت نفس خویش و در مرتبهای بالاتر به معرفت نفس دیگران نایل میآید. 4. روش نقلی که در آن بر اساس آیات و روایات، حقیقت نفس و روح، خصایص و مراتب آن، تبیین؛ و به پرسشهایی که پیشتر در باب معرفت نفس مطرح گشت، پاسخ داده میشود. به نظر ما شناخت نظری نفس با این رهیافت، به دلیل آن که خالق هستی و روح و مفسران کلام او، یعنی اهلبیت(ع)، بر حقایق نفس اشراف دارند، شناختی دقیق، صحیح و عمیق است. اما به هر روی، آنچه معرفت نفس به گونه دوم را پلی برای معرفت خداوند میشناساند، همان سلوک عملی و شرعی است که با عمل به دستورهای دین و شرع مقدس محقق میشود. در حقیقت، امری که انسان را به شهود وجه حق میرساند، شناخت حقیقت خود و حرکت به سوی مقام اصلی خود است و این امر، جز با تحصیل تقوا میسر نخواهد بود. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مقالات، ج 2 و 3، استاد محمد شجاعی. عطار خیلی زیبا در چند بیت، شرایط تحصیل تقوا را بیان کرده است: چون فرود آیی به وادیّ طلبپیشت آید هر زمانی صد تعب صد بلا در هر نفس اینجا بودطوطیِ گردون مگس اینجا بود جدّ و جهد اینجات باید سالهازانکه اینجا قلب گردد حالها مِلک اینجا بایدت انداختن مُلک اینجا بایدت در باختن در میان خونْت باید آمدن وزهمه بیرونْت باید آمدن چون نماند هیچ معلومت به دست دل بباید پاک کرد از هر چه هست چون دل تو پاک گردد از صفات تافتن گیرد ز حضرت نورِ ذات چون شود آن نور بر دل آشکار در دل تو یک طلب گردد هزار (منطق الطیر، عطار، صص 180 181) در زمینه خداشناسی، کتب مفیدی وجود دارد که کتب زیر با بیان روان و ساده و در عین حال پرمحتوا میباشد: 1- معارف قرآن، ج 1 تا 3، خداشناسی، کیهانشناسی، انسانشناسی، آیتالله مصباح. 2- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازی. 3- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازی.
راه رسیدن به معرفت النفس و معرفت الله چیست؟
این پرسش ناظر به روایت مشهوری از حضرت علی(علیهالسلام) است که فرمود: (من عرف نفسه فقد عرف ربّه)1؛ (هر که خود را شناخت، خدای خویش را شناخته است).
منظور از معرفت نفس، شناخت شخصیت و انسانیت انسان است؛ یعنی، آدمی باید (نفس)، یا (روح) و یا (حقیقت) خود را بشناسد تا بداند که چه بوده و چه شده و چه میتواند باشد؟2
خداوند متعال با لحنی تأملبرانگیز به این معرفت تأکید فرموده است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)3؛ (ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خود و حقیقت خویش توجه کنید و خود و حقیقت خویش را بیابید. اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید، انحراف دیگران به شما ضرر نمیرساند و برگشت همه شما به سوی اللَّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روشتان آگاه خواهد کرد).
با توجه به اینکه آخر آیه، از برگشتِ همه به سوی حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حرکات و اعمالشان در روز لقای پروردگار خبر میدهد، توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود، معنای ژرفتری مییابد. با این دیدگاه معنای روایت (من عرف نفسه فقد عرف ربه) این خواهد شد: هر کس خود را آن چنان که هست و مظهر و جلوهگاه وجه حق است، بشناسد؛ پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود.
درباره چگونگی دستیابی به معرفت نفس، تذکر چند نکته بایسته است:
یکم. تهذیب نفس و حصول کمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است.
دوم. شناخت نفس در حقیقت شناخت (راه) و (راهرو) است؛ چرا که نفس انسانی، به سوی خدا سلوک میکند (رهرو) و راهی را که آدمی باید در رسیدن به خدا طی کند، همان مراتب نفس خویش است که با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود میکند (راه). مهمتر آنکه بر طبق آیه شریفه، غایت این راه خداوند متعال است. پس آدمی باید همیشه در یاد خدا باشد؛ چرا که اگر آدمی غایت راه را فراموش کند؛ خود راه را نیز فراموش میکند. پس فراموشی خدا، فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت.
سوم. معرفت مورد تأکید منابع اصیل اسلامی، شناختی است که وسیلهای برای معرفت خداوند قرار میگیرد؛ نه شناختی که برای امور دیگر مقصود باشد.
چهارم. براساس منابع قرآنی و روایی، این شناخت باید به عنوان یک اصل عملی؛ یعنی، حرکت به سوی کمال باشد؛ وگرنه صرف شناخت نفس از جهت علمی و نظری، تنها آشنایی با مفاهیم است.4
در حقیقت، امری که انسان را به شهود وجه حق میرساند، شناخت حقیقت خود و حرکت به سوی مقام اصلی خویش و کمال است و این امر، جز با عمل و تحصیل تقوا میسر نخواهد بود.5
عطار خیلی زیبا در چند بیت، شرایط تحصیل تقوا را بیان کرده است:
چون فرود آیی به وادیّ طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
صد بلا در هر نفس اینجا بود
طوطیِ گردون مگس اینجا بود
جدّ و جهد اینجات باید سالها
زانکه اینجا قلب گردد حالها
مِلک اینجا بایدت انداختن
مُلک اینجا بایدت در باختن
در میان خونْت باید آمدن
وزهمه بیرونْت باید آمدن
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کرد از هر چه هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نورِ ذات
چون شود آن نور بر د ل آشکار
در دل تو یک طلب گردد هزار6
افزون بر آنچه گفته شد، معرفت نفس از دو سو میتواند به معرفت ربّ بینجامد:
نخست آنکه بدانیم حقیقت وجودی انسان، عین ربط، وابستگی و نیازمندی محض به خدای متعال است و از خود هیچ استقلالی ندارد. از این رو تمام وجود ما و متعلقات آن از خدا و متعلق به او است: (اِنَّا لِلَّهِ).7 او حقیقت پایداری است که هستیبخش مطلق و عطاکننده همه کمالات به موجودات از جمله انسانها است: (هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ)8؛ بدون آنکه نیازی به کسی یا چیزی داشته باشد: (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).9
اینها حقایقی است که با دریافت حضوری و شهودی، و رفع موانع معرفت - از قبیل غفلت ناشی از سرمستی و غوطهور شدن در شهوات و دنیاطلبی و دنیادوستی - قابل وصول است.10
دوم آنکه با شناخت توانمندیهای ظاهری و باطنی آدمی و اعتراف به ناشناخته ماندن تمام اسرار وجودی انسان و سرگشتگی در درک حقیقت روح، از یک سو میتوان به جلوهای از شناخت خداوند دست یافت؛ و از سوی دیگر به کوتاهی خود نسبت به درک مقام ذات غیبیه خداوند متعال، اعتراف کرد.
1 عبدالواحد بن محمد، آمدی تمیمی، شرح غررالحکم و دررالکلم، ص 232.
2 برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : حسن، حسنزاده آملی، دروس معرفت نفس؛ محمد، شجاعی، مقالات، ج 1.
3 مائده (5)، آیه 105.
4 سیدمحمدحسین، طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 163 - 169.
5 برای آگاهی بیشتر نگا: محمد، شجاعی، مقالات، ج 2 و 3.
6 عطار، نیشابوری، منطق الطیر، صص 180 - 181.
7 بقره (2)، آیه 156.
8 بقره (2)، آیه 255؛ آلعمران (3)، آیه 2؛ طه (20)، آیه 111.
9 فاطر (35)، آیه 15.
10 اعراف (7)، آیه 179.
پاسخی به بیانی دیگر:
خداشناسی
فلاسفه و متکلمان دلایل و راههای متعددی را درباره خداشناسی و اثبات وجود حق تعالی اقامه کردهاند که به طور اختصار به برهانهای عقلی، شبه علمی و فطرت تقسیم میشوند. دلیل اینکه این بزرگان دلایل متعددی اقامه کردهاند، این است که هر کس با توجه به خصوصیات فردی و اجتماعی و علمی خود، با برخی دلایل زودتر به یقین میرسند. برای برخی دلایل علمی یقینآور است، که برای برخی دلایل عقلی و برای برخی راه دل و فطرت یقینآور است. اما اصل کلی در تمام دلایل و براهین این است که آنها تنبیهاتی در جهت توجه به امری روشن و بدیهی هستند. یعنی اصل وجود خداوند متعال جزء روشنترین مفاهیم و حقایق است و تمام این دلایل به منزله تابلوهای راهنمایی هستند که ما را از جهات گوناگون به سوی او راهنمایی میکنند. توضیح بیشتر اینکه مراحل و درجات شناخت خدا و خداشناسی بر اساس معرفت و شناخت هر کس متفاوت است. و اکثر دلایل و راههای خداشناسی نیز معمولاً از پایین به بالاست. یعنی از راه موجودات و نشانههای آفرینش (به اصطلاح قرآن آیات انفسی و آفاقی، فصلت/53) است. اما در ورای این دو راه یعنی راه خداشناسی آفاقی راه شبهه علمی که مخصوص عموم مردم است و راه انفسی از راه دل که راه خواص است، راه سومی نیز وجود دارد که راه اولیاء خدا و عرفان است که قرآن و روایات ما به این راه تأکید فراوان دارند، که این راه از خدا به خدا رسیدن است، و معلوم است که این روش شناخت ما را به یقین واقعی و خداشناسی ناب میرساند. زیرا این راه شهود مستقیم و بلاواسطه است که هرگونه مشکلی را از آدمی زائل میکند و تفاوت عمدهای با دلایلی دارد که خدا را به عنوان غیب و پنهان مطرح و اثبات میکند. در مورد راه اول، کتب فراوانی تألیف شده است که به عنوان نمونه به کتب زیر مراجعه کنید: 1- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدیمهر. 2- آموزش عقاید، آیتالله مصباح. 3- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازی. 4- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازی. اما بر اساس راه دوم لحظهای در خود بیاندیشیم، نزدیکترین چیز به ما دل ماست؛ اما آیا ما قدرت تصرف در دل خود را داریم؟ و حتی بر خنده و گریه خود تصرف داریم؟ نه، زیرا دل ما در تصرف دیگری است، آیا همین دلیل بر وجود او کافی نیست؟ این راه فطرت است و راه فطرت راهی پردامنه و دقیقی است که ما در این بحث به آن اشاره نمیکنیم. برای اطلاع بیشتر ر.ک: 1- مقالات، استاد محمدشجاعی، ج سوم، انتشارات سروش. 2- معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، ج 1 تا 3. ص: 37 36 انتشارات در راه حق. راه سوم، راه شناخت خداست به خدا، (یا من دل علی ذاته بذاته؛ ای کسی که خود بر ذات خود گواهی) (دعای صباح امام علی(ع(. امام سجاد: (بک عرفتک و انت دللتنی علیک و لو لا انت لم اعرف ما انت؛ تو را به تو شناختم و تو بر خود گواهی و اگر تو نبودی، نمیدانستم تو کیستی) (دعای ابوحمزه ثمالی) یا در دعایی که توصیه شده است در عصر غیبت بخوانیم: (اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک....)؛ (امام صادق(ع)، بحارالانوار، 52/146) یعنی شناخت پیامبر با خداست، بلکه شناخت هر چیز با خداست و اگر خدا را نشناسیم هیچ کس و چیزی را نمیتوانیم بشناسیم، زیرا خدا شاهد و حاضر است. (الا انه بکل شیء محیط، (فصلت/54) و کان اللهُ بکل شیء محیطا، (نساء/126). ان الله کان علی کل شیء شهیدا، (نساء/33 و احزاب/55)) و همه موجودات در پرتو او موجودند و اگر او را در ابتدای امر نشناسیم، علم و شناخت به موجودات دیگر امکان ندارد. چنانچه روشن است، هر معلومی برای ما دوگونه است: یا نزد ما حاضر است یا از دیدگان ما غایب. اگر معلوم از نظر ما غایب باشد. اول باید اوصاف و صفاتش را بشناسیم و آنگاه از راه صفات به شناخت خود او نائل شویم. مثلاً در شناخت آتش اول باید گرما و حرارت یا دور را دید و شناخت و سپس وجود آتش را ادراک نمود که به این نوع شناخت معرفت حصولی میگویند. اما در شناخت آنکه نزد ما حاضر است، خود او را میبینیم و میشناسیم و آنگاه به اوصاف و صفات او پیمیبریم و به این نوع معرفت شناخت و علم حضوری میگویند. مثل علم هر کس به حالات درونی (ترس و شادی و...خود) و هیچ کس به ما از خدا نزدیکتر نیست. (ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ همانا خداوند بین انسان و دلش حائل است) (انفال/24) بنابراین از قلب ما به خود ما نزدیکتر است. چنین است که هرگاه به خود نظر میافکنیم، ابتدا او را میبینیم و باعلم حضوری مییابیم که تمام وجود ما را احاطه کرده است و تمام شئون ما در دستان قدرتمند اوست. پس او از ما نهان نیست تا به دنبال نشانهها برویم. بلکه ما در حضور او هستیم و او در مشهد ماست و این علم حضوری خداوند است که اگر کسی به آن نائل آید، به یقین تمام رسیده است و چنین است که رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: (من عرف نفسه فقد عرف ربه)؛ (البحار/2/32) برای آگاهی بیشتر ر.ک: 1 المیزان، ج 6، ص 238 به بعد ذیل آیه 105 سوره مائده. 2 المیزان، ج 14، ص 193 به بعد ذیل آیه 14 سوره طه. 3 تحریر تمهید القواعد، آیةالله جوادی آملی، ص 761 757، انتشارات الزهراء، این کتاب شرحی از استاد بزرگوار معاصر بر یکی از کتابهای مهم عرفانی است. 4 نشان از بینشانها، مرحوم حسنعلی اصفهانی، ص 166 153. در یک برآیند کلی شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دوگونه است: 1) شناخت حصولی: که مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفکر، اندیشه، استدلال و برهان است. 2) شناخت حضوری، که خود دوگونه است: یکم، درک فطری یا خداشناسی فطری که یک علم حضوری غیراکتسابی در نهاد انسان و بیرون از محدوده اختیار اوست. این شناخت فطری که در قلمرو اخلاق قرار نمیگیرد در بیشتر انسانها، تنها استعداد و مایهای است که آدمی با تلاش خود میتواند آن را از استعداد به فعلیت، و از حالت ابهام، به مرحله درک حضوری آگاهانه برساند. دوّم، علم حضوری اکتسابی که یک علم حضوری روشن و آگاهانه است و آدمی با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل، این شایستگی را مییابد که خداوند آن را به او افاضه نماید. این نوع معرفت، دارای مراتب گوناگون شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن، همان هدف نهایی آفرینش و بالاترین مرتبه کمال انسانی میباشد. هر چند دریافت این معرفت حضوری، مانند گونه قبل مستقیما در اختیار آدمی نیست، اما مقدمات دستیابی به آن از افعال اختیاری است. در حقیقت، افاضه این کمال معرفت به خداوند پاداشِ بخشی از افعال اختیاری انسان است که به صورت تام و کامل در آخرت به او داده میشود؛ گرچه مراتب دیگری از این معرفت حضوری برای برخی از اولیای خدا در این دنیا فراهم میآید. بر اساس مطالب پیش گفته، با شناخت نفس یا روح، یا حقیقت خود و توجه به این امر که اصل ما یعنی روح ما چه بوده، چه گشته و چه میتواند باشد و آگاهی از چگونگی تهذیب نفس و طریق سلوک و راه حصول کمال، میتوانید خداوند را با علم حضوری اکتسابی بیشتر، بهتر و عمیقتر بشناسید. در واقع، معرفت نفس که پلی برای معرفت خداوند است، همان سلوک عملی و شرعی است، بنابراین، امری که انسان را به شهود وجه حق میرساند، شناخت حقیقت خود و حرکت به سوی مقام اصلی خود است و این، جز با تحصیل تقوا میسر نخواهد بود. در این زمینه، توصیه میکنیم کتاب مقالات استاد محمد شجاعی را که در سه جلد از سوی انتشارات سروش به چاپ رسیده است با دقت، تکرار و وسواس مطالعه فرمایید. به هر حال باید دانست که: هر کسی اندازه روشندلی غیب را بیند به قدر صیقلی هر که صیقل بیش کرد، او بیش دید بیشتر آمد بر او صورت پدید (مثنوی/4/2909 2910) برای رسیدن به شناخت و علم حصولی، باید سراغ ادله و براهین مختلف عقلی رفت و به تفکر و تدبر در آیات و نشانههای آفاقی (موجودات عالم هستی) و انفسی (معرفت به نفس) پرداخت. که در این زمینه کتب فراوانی تألیف شده است از جمله: 1- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدیمهر. 2- آموزش عقاید، آیتالله مصباح. 3- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازی. 4- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازی. برای رسیدن به شناخت حضوری باید راه تهذیب نفس و نیز معرفت نفس را طی کرد من عرف نفسه فقد عرف ربه اما مراد از شناخت نفس چیست و چگونه میتوان به آن دست یافت؟ اما منظور از معرفت نفس، معرفت به نفس و شناخت شخصیت و انسانیت انسان است. این که دریابد و علم پیدا کند: نفس چیست؟ خصوصیات آن کدام است؟ مراتب آن چگونه است و به چه شکل با یکدیگر در ارتباطند؟ رابطه نفس و بدن به چه کیفیتی است؟ نفس، عقل و قلب آیا یکی هستند و اگر خیر، وجه تمایز آنها از یکدیگر چیست؟ نفس از دیدگاه قرآن و روایات چگونه تفسیر میشود؟ هبوط و عروج نفس چیست؟ مراد از تهذیب نفس چیست؟ ارتباط نفس و عمل چگونه است؟ نفس دارای چه استعدادها و قابلیتهایی است؟ تجرد نفس به چه معنا است؟ قوای آن کدام است؟ آیا میتوان از راه شناخت نفس به شناخت و معرفت خدا دست یازید؟ این معرفت در چه حد و مراتبی است؟ و در یک کلام آدمی باید (نفس) یا (روح) یا (حقیقت) خود را بشناسد تا بداند که چه بوده و چه شده و چه میتواند باشد؟ برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : دروس معرفت نفس، استاد علامه حسنزاده آملی؛ و مقالات، استاد محمد شجاعی، ج 1. خداوند متعال در این آیه شریفه با لحنی تأملبرانگیز به این معرفت تأکید فرموده است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خود و حقیقت خود توجه داشته باشید و خود و حقیقت خود را بیابید. اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید، منحرف شدن دیگران به شما ضرر نمیرساند و برگشت همه شما به سوی اللّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روشتان آگاه خواهد کرد) (مائده/105) با توجه به این که آخر آیه از برگشتِ همه به سوی حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حرکات و اعمالشان در روز لقاء پروردگار خبر میدهد، توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود معنای عمیقتری مییابد. با این دیدگاه معنای روایت (من عرف نفسه فقد عرف ربه) این خواهد شد که هر کس خود را آن چنان که هست و مظهر و مجلای وجه حق است بشناسد، پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود. قبل از بررسی چگونگی دستیابی به معرفت نفس، تذکر چند نکته ضروری است: 1. تهذیب نفس و حصول کمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است. 2. شناخت نفس در حقیقت شناخت (راه) و (راهرو) میباشد، چرا که نفس انسانی است که به سوی خدا سلوک میکند (رهرو) و راهی را که آدمی باید در رسیدن به خدا طی کند نیز همان مراتب نفس خویش است که با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود میکند (راه). مهمتر آن که بر طبق آیه شریفهای که پیشتر نقل شد، غایت این راه خداوند متعال است. پس باید آدمی مدام در یاد خدا باشد؛ چرا که اگر آدمی غایت راه را فراموش کند خود راه را نیز فراموش میکند. پس فراموشی خدا، فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت. 3. اصل معرفت نفسی که مورد تأکید منابع اصیل اسلامی قرار گرفته، معرفتی است که وسیلهای برای معرفت خداوند قرار میگیرد، نه شناختی که برای ترتب آثار دیگر مقصود باشد. 4. براساس منابع قرآنی و روایی، این شناخت باید به عنوان یک اصل عملی تلقی شود؛ یعنی، حرکت به سوی کمال باشد وگرنه، صرف شناخت نفس از جهت علمی و نظری تنها آشنایی با مفاهیم است، نه عین واقع در مرحله عمل و کمال. (المیزان، ج 6، ص 163 - 169). اما چگونگی دستیابی به این معرفت به طور عام (صرف شناخت) و به نحو خاص (به عنوان اصل عملی) در روشهای زیر قابل پیگیری است: 1. روش علمی (انسانی) و تجربی که در آن کوشش میشود تا بر اساس روشهای علوم انسانی و تجربی (طبیعی) حقیقت روح، بدن مادی، نسبت آن دو با یکدیگر، خصایص، فعالیتها و توانهای آنها را شناسایی و تبیین کنند. به نظر ما، به دلیل پیشفرضها و روشهای مخصوص و محدود این علوم، دیدگاهها و نظریات آنها در باب انسانشناسی کافی نیست. 2. روش تعقلی که در آن براساس مبانی عقلی و اصول موضوعهای اصل وجود روح، ماهیت و حقیقت روح، تجرد نفس، قوای آن، مراتب آن و نسبت آن با بدن مادی اثبات میشود. 3. روش شهودی که در آن بر اساس سلوک عملی و شرایط خاص، بر اثر پدیدار شدن مکاشفات و تمثلاتی برای سالک، وی، وجدانا به معرفت نفس خویش و در مرتبهای بالاتر به معرفت نفس دیگران نایل میآید. 4. روش نقلی که در آن بر اساس آیات و روایات، حقیقت نفس و روح، خصایص و مراتب آن، تبیین؛ و به پرسشهایی که پیشتر در باب معرفت نفس مطرح گشت، پاسخ داده میشود. به نظر ما شناخت نظری نفس با این رهیافت، به دلیل آن که خالق هستی و روح و مفسران کلام او، یعنی اهلبیت(ع)، بر حقایق نفس اشراف دارند، شناختی دقیق، صحیح و عمیق است. اما به هر روی، آنچه معرفت نفس به گونه دوم را پلی برای معرفت خداوند میشناساند، همان سلوک عملی و شرعی است که با عمل به دستورهای دین و شرع مقدس محقق میشود. در حقیقت، امری که انسان را به شهود وجه حق میرساند، شناخت حقیقت خود و حرکت به سوی مقام اصلی خود است و این امر، جز با تحصیل تقوا میسر نخواهد بود. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مقالات، ج 2 و 3، استاد محمد شجاعی. عطار خیلی زیبا در چند بیت، شرایط تحصیل تقوا را بیان کرده است: چون فرود آیی به وادیّ طلبپیشت آید هر زمانی صد تعب صد بلا در هر نفس اینجا بودطوطیِ گردون مگس اینجا بود جدّ و جهد اینجات باید سالهازانکه اینجا قلب گردد حالها مِلک اینجا بایدت انداختن مُلک اینجا بایدت در باختن در میان خونْت باید آمدن وزهمه بیرونْت باید آمدن چون نماند هیچ معلومت به دست دل بباید پاک کرد از هر چه هست چون دل تو پاک گردد از صفات تافتن گیرد ز حضرت نورِ ذات چون شود آن نور بر دل آشکار در دل تو یک طلب گردد هزار (منطق الطیر، عطار، صص 180 181) در زمینه خداشناسی، کتب مفیدی وجود دارد که کتب زیر با بیان روان و ساده و در عین حال پرمحتوا میباشد: 1- معارف قرآن، ج 1 تا 3، خداشناسی، کیهانشناسی، انسانشناسی، آیتالله مصباح. 2- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازی. 3- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازی.
- [سایر] بهترین راه رسیدن به معرفت خدا چیست؟
- [سایر] راه رسیدن به معرفت الهی چیست؟
- [سایر] چرا در برخی روایات معرفت خداوند به معرفت امام زمان (عج) در هر عصری تفسیر شده است؟
- [سایر] طریق کسب معرفت به حضرت مهدی علیه السلام چیست؟
- [سایر] حق النفس چیست و چگونه باید آن را ادا کرد؟
- [سایر] معرفت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) راجع به مسئله معاد در چه مرتبه ای است؟
- [سایر] بزرگان می گویند معرفت به آل الله به معنای معرفت به مقام نورانیت اهل بیت علیهم السلام است؟ مقام نورانیتشان چه مقامی است؟
- [سایر] چگونه احادیث «وجوب معرفت امام» بر وجود امام زمان (عج) دلالت دارد؟
- [سایر] چگونه می توان بصیرت مهدوی خود را افزایش داد و به معرفت امام زمان رسید؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا ائمّه اطهار(علیهم السلام) از لحاظ معرفت به خدا، از پیامبران الهی(علیهم السلام) به جز پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بالاتر هستند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] شرط دوازدهم آن است که مانعی از رسیدن آب نباشد و هرگاه می داند چیزی به اعضای وضو چسبیده، ولی شک دارد که آیا مانع رسیدن آب هست یا نه باید آن را برطرف کند.
- [آیت الله مظاهری] اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد یا مردّد شود باید نماز را تمام بخواند، امّا اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود یا مردّد شود باید نماز را شکسته بخواند.
- [آیت الله جوادی آملی] .ذکر رکوع باید پس از رسیدن به حدّ رکوع باشد و ذکر پیش از رسیدن به حدّ رکوع کافی نیست و اگر عمداً به همان اکتفا شود, نماز باطل است.
- [آیت الله بهجت] چیزی را که مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف کند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه بعد از فرا رسیدن مدت، مشتری نتواند پول را بپردازد باید او را مهلت داد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر حمد را فراموش کند و بعد از رسیدن به رکوع بفهمد، نمازش صحیح است.
- [آیت الله وحید خراسانی] شرط سیزدهم ان که در اعضای وضو مانعی از رسیدن اب نباشد
- [آیت الله جوادی آملی] .استحباب تعقیب، اختصاصی به نماز واجب ندارد، بلکه پس از نماز نافله نیز تعقیب مستحب است, چنانکه تسبیح حضرت زهرا(س) اختصاصی به تعقیب ندارد, بلکه خودش استحباب دارد و هنگام خواب نیز مستحب است. سجده شکر, پس از هر نماز, نیز بعد از رسیدن هر نعمت و زوال هر نقمت, چنانکه قبلاً بیان شد, مستحب است.
- [آیت الله جوادی آملی] .نمازگزار باید نماز ر ا به قصد اجرای دستور خدا انجام دهد . لازم نیست آن را به تفصیل از قلب بگذراند , چنان که لازم نیست بر زبان آورد . درجات قرب عبادت , به درجات معرفت پروردگار و محبّت وی و در محضر او بودن و مظهر وی شدن است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] در حصیر نجس که با نخ بافته شده، فشار لازم نیست و رسیدن آب به باطن آنها کفایت میکند.