پیری که آبروی معاویه را برد؟؟؟؟ جابر بن عبدالله انصاری گوید: روزی به شام سفر کرده بودم و در آنجا معاویه و دو پسرش خالد و یزید و نیز با عمرو بن العاص ملاقات کردم. ناگاه مردی سالخورده که از طرف عراق میآمد نمودار شد. او پیری فرتوت بود که کمربندی از لیف خرما بر میان بسته و نعلی از لیف خرما در پای داشت و لباسی بسیار مندرس بر تن داشت و دیدگانش فرو رفته بود. معاویه گفت: خوب است که این پیرمرد را به حرف بگیریم و اندکی تفریح کنیم. معاویه: ای شیخ! از کجا میآیی و به کجا میروی؟ پیرمرد: پاسخی نداد. عمرو بن العاص: ای پیرمرد! چرا به سؤال امیرالمؤمنین پاسخ نگفتی؟ پیرمرد: خداوند ما را پس از بیرون آمدن از جاهلیت تحیت و درودی غیر از آنچه معاویه گفت قرار داده است. معاویه: ای شیخ! راست گفتی و من خطا کردم. السلام علیک یا شیخ! شیخ: علیکم السلام. معاویه: از کجا میآیی و به کجا میروی؟ شیخ: از عراق میآیم و به بیت المقدس میروم. معاویه: چه خبر از عراق؟ شیخ: به خیر و برکت. معاویه: گفتی که از کوفه و از ارض غری میآیی؟ شیخ: (غری) کدام است؟! معاویه: جایگاه ابوتراب. شیخ: ابوتراب کیست؟! معاویه: علی بن ابیطالب است. شیخ: ای معاویه! خداوند دماغ تو را به خاک بمالد و دهانت را بشکند و پدر و مادرت را لعنت کند چرا نمیگویی: امام عادل و پناه مردم و سلطان دین و کشنده مشرکین و شمشیرِ کشیده خدا و پسر عمّ رسول الله صلّی الله علیه و آله و شوهر بتول و تاج فقهاء و کنز فقراء و پنجمین از اصحاب کساء و شیر غالب و پدر حسن علیه السلام و حسین علیه السلام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام ؟[1] معاویه: ای شیخ! چنان میبینم که خون و گوشت تو، با گوشت و خون علی آمیخته است اگر او بمیرد تو فاعل امری نباشی و کاری نتوانی کنی. شیخ: خداوند مرا به حرمان او مبتلا نکند و حزن مرا بعد ازاو بزرگ دارد و لکن دانسته باش که خداوند سید و آقای مرا نمیراند تا از فرزندان او یکی را برپا نکند و حجت جهانیان نفرماید. معاویه: ای شیخ! هیچ چیز از بهر خویش به جای گذاشتهای. شیخ: راه راست را نشان دادهام از برای کسی که خواهد. عمر بن عاص: ای معاویه! گویا این مرد تو را نمیشناسد که این گونه سخن میگوید و جسارت روا میدارد. معاویه: ای شیخ! مرا میشناسی؟ شیخ: نه. معاویه: من پسر ابوسفیان، شجره زکیّه و شاخههای علیّه و سیّد و آقای بنی امیه هستم. شیخ: ای معاویه! بلکه تو همان کسی هستی که در زبان خدا و رسول خدا صلّی الله علیه و آله به (لعین) نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی که ظلم کردی بر نفس خود و خدایت را کفران ورزیدی. توئی آن کسی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مورد تو فرمود: (خلافت حرام است بر پسر ابوسفیان) و تویی گناه کار و پسر گناه کار و پسر هند جگر خوار و آن گردن کش طاغی که ظلم و ستم او بندگان خدا را فراگرفت. معاویه از شدت عصبانیت سرخ شد و رگهای گردنش معلوم گشت و دست به قبضه شمشیر برد و آهنگ او کرد ولی خشم خود را کنترل کرد و گفت: اگر نه این بود که عفو خوب و ستوده بود سرت را بر میگرفتم. هان ای شیخ! چه میبینی اگر سر از بدنت بردارم؟ شیخ با کمال آرامش جواب داد: آن وقت به کمال سعادت میرسم و تو غایت شقاوت را درک خواهی کرد. معاویه نگریست که در قتل پیر فرتوت که امروز و یا فردا بدرود جهان خواهد گفت فائدهای نیست، لذا سخن خود را گردانید و گفت: ای شیخ! روزی که علی عثمان را کشت کجا بودی؟ شیخ: به خدا قسم علی علیه السلام عثمان را نکشت. اگر علی قصد کشتن او را داشت هرگز به مکر و حیله متوسل نمیشد بلکه با شمشیر برنده و بازوهای نیرومندش او را تباه میساخت ولی علی علیه السلام در آن هنگام به حکم وصیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله خاموش بود. معاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خون ریزیهای علی را ببینی؟ شیخ: حاضر بودم و چه بسیار کودکان را از سپاه تو یتیم کردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناکی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم میکردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها کردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجدهگاهت و دوتیر بر بازوی تو که اگر جامه باز کنی نشان آن دیده میشود. معاویه: آیا در جنگ جمل حاضر بودی هنگامی که علی با عایشه، همسر محترم رسول خدا صلّی الله علیه و آله جنگ میکرد؟ راستی در جمل حق با که بود؟ شیخ: حق با علی بود. معاویه: مگر خداوند نفرموده بود: (اَزواجُهُ اُمَّهاتُهُم)[2] زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله مادرهای این امتاند و پیغمبر صلّی الله علیه و آله عایشه را ام المؤمنین میفرمود. پس چرا علی با عایشه جنگ کرد؟ شیخ: مگر خدا به عایشه و دیگر زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله نفرمود: (وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الاُولَی)[3] ای زنان پیامبر! در خانههایتان بمانید و تبرّج و خودنمائی زنان زمان جاهلیت را مرتکب نشوید. ولی از بین زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله فقط عایشه بود که فرمان خدا را نپذیرفت و خانه را رها کرد و با عده فراوانی از نامحرمان به قانون جاهلیت بیرون شد و بر امیر المؤمنین علی علیه السلام خروج کرد. مگر پیامبر صلّی الله علیه و آله نفرموده بود: (أنتَ یا عَلِیُّ خَلیفَتی عَلی نِسوانی وَ طَلاقُهُن بِیَدِکَ) یا علی! تو پس از من خلیفه من و سرپرست زنان من هستی و مختاری که آنان را از طرف من (وکالتاً) طلاق دهی. با این وجود عایشه چندین مرتبه فتنه بر پا کرد تا خون مسلمانان ریخته شود و اموال آنان پایمال گشت. لعنت خدا بر ستمکاران. همانا عایشه ستمگر بود و او مانند زن نوح است و در آتش جهنم جای دارد. معاویه: از برای ما جای سخن باقی نگذاشتی. آیا میخواهی به تو جایزه بدهم. بیست شتر سرخ موی که عسل و روغن و گندم أعلی بار شده باشند؟ شیخ: نمیپذیرم. معاویه: چرا؟ شیخ: برای اینکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: یک درهم حلال بهتر از فراوان درهم حرام است. معاویه: ای شیخ چه وقت تاریک شد روزگار امت و فرو نشست انوار رحمت؟ شیخ: وقتی که تو امیر امت شدی و عمرو بن العاص وزیر امت گشت. معاویه: ای شیخ! سریع از نزد من دور شو. اگر بار دیگر تو را در دمشق ببینم حتماً سر از بدنت جدا میکنم. شیخ: هرگز در جائی که تو باشی من در آنجا اقامت نمیکنم چرا که خداوند فرموده است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ.)[4] به ستمکاران مایل نشوید تا از آتش دوزخ زیان نبینید و جز به رحمت خدا ظفرمند نمیشوید. پیرمرد با ایمان که دلش از مهر علی علیه السلام مالامال بود نگاهی به قیافه احمقانه معاویه و اطرافیانش نمود و طریق بیت المقدس را پیش گرفت. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . قال له الشیخ: اَرغَمُ اللهُ اَنفَکُ وُ فَض الله فاکُ وُ لعن اللهُ امکُ و اَباکُ لِمُ لا تَقول الإمامْ العادِلِ وُ الغیث الهاطل، یعسوبْ الدین و قاتِلُ المشرکینُ وُ القاسطینُ و المارِقینُ، سُیفْ اللهِ المُسلولِ، ابنُ عم الرسولِ و زوجُ البتولِ. تاجْ الفقهاء و کَنزُ الفقراء و خامِسْ اهل الغباءِ و اللیثُ الغالِبِ، ابو الحُسُنینِ علی بنِ ابیطالب علیه السلام . [2] . سوره احزاب/ آیه 6. [3] . سوره احزاب/ آیه 33. [4] . هود، 113. ناسخ التواریخ، جلد مربوط به امام حسن ع ص 124 نظر ها افزودن جدید
پیری که آبروی معاویه را برد؟؟؟؟
جابر بن عبدالله انصاری گوید:
روزی به شام سفر کرده بودم و در آنجا معاویه و دو پسرش خالد و یزید و نیز با عمرو بن العاص ملاقات کردم. ناگاه مردی سالخورده که از طرف عراق میآمد نمودار شد. او پیری فرتوت بود که کمربندی از لیف خرما بر میان بسته و نعلی از لیف خرما در پای داشت و لباسی بسیار مندرس بر تن داشت و دیدگانش فرو رفته بود.
معاویه گفت: خوب است که این پیرمرد را به حرف بگیریم و اندکی تفریح کنیم.
معاویه: ای شیخ! از کجا میآیی و به کجا میروی؟
پیرمرد: پاسخی نداد.
عمرو بن العاص: ای پیرمرد! چرا به سؤال امیرالمؤمنین پاسخ نگفتی؟
پیرمرد: خداوند ما را پس از بیرون آمدن از جاهلیت تحیت و درودی غیر از آنچه معاویه گفت قرار داده است.
معاویه: ای شیخ! راست گفتی و من خطا کردم. السلام علیک یا شیخ!
شیخ: علیکم السلام.
معاویه: از کجا میآیی و به کجا میروی؟
شیخ: از عراق میآیم و به بیت المقدس میروم.
معاویه: چه خبر از عراق؟
شیخ: به خیر و برکت.
معاویه: گفتی که از کوفه و از ارض غری میآیی؟
شیخ: (غری) کدام است؟!
معاویه: جایگاه ابوتراب.
شیخ: ابوتراب کیست؟!
معاویه: علی بن ابیطالب است.
شیخ: ای معاویه! خداوند دماغ تو را به خاک بمالد و دهانت را بشکند و پدر و مادرت را لعنت کند چرا نمیگویی: امام عادل و پناه مردم و سلطان دین و کشنده مشرکین و شمشیرِ کشیده خدا و پسر عمّ رسول الله صلّی الله علیه و آله و شوهر بتول و تاج فقهاء و کنز فقراء و پنجمین از اصحاب کساء و شیر غالب و پدر حسن علیه السلام و حسین علیه السلام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام ؟[1]
معاویه: ای شیخ! چنان میبینم که خون و گوشت تو، با گوشت و خون علی آمیخته است اگر او بمیرد تو فاعل امری نباشی و کاری نتوانی کنی.
شیخ: خداوند مرا به حرمان او مبتلا نکند و حزن مرا بعد ازاو بزرگ دارد و لکن دانسته باش که خداوند سید و آقای مرا نمیراند تا از فرزندان او یکی را برپا نکند و حجت جهانیان نفرماید.
معاویه: ای شیخ! هیچ چیز از بهر خویش به جای گذاشتهای.
شیخ: راه راست را نشان دادهام از برای کسی که خواهد.
عمر بن عاص: ای معاویه! گویا این مرد تو را نمیشناسد که این گونه سخن میگوید و جسارت روا میدارد.
معاویه: ای شیخ! مرا میشناسی؟ شیخ: نه.
معاویه: من پسر ابوسفیان، شجره زکیّه و شاخههای علیّه و سیّد و آقای بنی امیه هستم.
شیخ: ای معاویه! بلکه تو همان کسی هستی که در زبان خدا و رسول خدا صلّی الله علیه و آله به (لعین) نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی که ظلم کردی بر نفس خود و خدایت را کفران ورزیدی.
توئی آن کسی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مورد تو فرمود: (خلافت حرام است بر پسر ابوسفیان) و تویی گناه کار و پسر گناه کار و پسر هند جگر خوار و آن گردن کش طاغی که ظلم و ستم او بندگان خدا را فراگرفت.
معاویه از شدت عصبانیت سرخ شد و رگهای گردنش معلوم گشت و دست به قبضه شمشیر برد و آهنگ او کرد ولی خشم خود را کنترل کرد و گفت: اگر نه این بود که عفو خوب و ستوده بود سرت را بر میگرفتم. هان ای شیخ! چه میبینی اگر سر از بدنت بردارم؟
شیخ با کمال آرامش جواب داد: آن وقت به کمال سعادت میرسم و تو غایت شقاوت را درک خواهی کرد.
معاویه نگریست که در قتل پیر فرتوت که امروز و یا فردا بدرود جهان خواهد گفت فائدهای نیست، لذا سخن خود را گردانید و گفت: ای شیخ! روزی که علی عثمان را کشت کجا بودی؟
شیخ: به خدا قسم علی علیه السلام عثمان را نکشت. اگر علی قصد کشتن او را داشت هرگز به مکر و حیله متوسل نمیشد بلکه با شمشیر برنده و بازوهای نیرومندش او را تباه میساخت ولی علی علیه السلام در آن هنگام به حکم وصیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله خاموش بود.
معاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خون ریزیهای علی را ببینی؟
شیخ: حاضر بودم و چه بسیار کودکان را از سپاه تو یتیم کردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناکی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم میکردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها کردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجدهگاهت و دوتیر بر بازوی تو که اگر جامه باز کنی نشان آن دیده میشود.
معاویه: آیا در جنگ جمل حاضر بودی هنگامی که علی با عایشه، همسر محترم رسول خدا صلّی الله علیه و آله جنگ میکرد؟ راستی در جمل حق با که بود؟
شیخ: حق با علی بود.
معاویه: مگر خداوند نفرموده بود: (اَزواجُهُ اُمَّهاتُهُم)[2] زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله مادرهای این امتاند و پیغمبر صلّی الله علیه و آله عایشه را ام المؤمنین میفرمود. پس چرا علی با عایشه جنگ کرد؟
شیخ: مگر خدا به عایشه و دیگر زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله نفرمود: (وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الاُولَی)[3] ای زنان پیامبر! در خانههایتان بمانید و تبرّج و خودنمائی زنان زمان جاهلیت را مرتکب نشوید.
ولی از بین زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله فقط عایشه بود که فرمان خدا را نپذیرفت و خانه را رها کرد و با عده فراوانی از نامحرمان به قانون جاهلیت بیرون شد و بر امیر المؤمنین علی علیه السلام خروج کرد.
مگر پیامبر صلّی الله علیه و آله نفرموده بود: (أنتَ یا عَلِیُّ خَلیفَتی عَلی نِسوانی وَ طَلاقُهُن بِیَدِکَ) یا علی! تو پس از من خلیفه من و سرپرست زنان من هستی و مختاری که آنان را از طرف من (وکالتاً) طلاق دهی. با این وجود عایشه چندین مرتبه فتنه بر پا کرد تا خون مسلمانان ریخته شود و اموال آنان پایمال گشت.
لعنت خدا بر ستمکاران. همانا عایشه ستمگر بود و او مانند زن نوح است و در آتش جهنم جای دارد.
معاویه: از برای ما جای سخن باقی نگذاشتی. آیا میخواهی به تو جایزه بدهم. بیست شتر سرخ موی که عسل و روغن و گندم أعلی بار شده باشند؟
شیخ: نمیپذیرم. معاویه: چرا؟
شیخ: برای اینکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: یک درهم حلال بهتر از فراوان درهم حرام است.
معاویه: ای شیخ چه وقت تاریک شد روزگار امت و فرو نشست انوار رحمت؟
شیخ: وقتی که تو امیر امت شدی و عمرو بن العاص وزیر امت گشت.
معاویه: ای شیخ! سریع از نزد من دور شو. اگر بار دیگر تو را در دمشق ببینم حتماً سر از بدنت جدا میکنم.
شیخ: هرگز در جائی که تو باشی من در آنجا اقامت نمیکنم چرا که خداوند فرموده است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ.)[4] به ستمکاران مایل نشوید تا از آتش دوزخ زیان نبینید و جز به رحمت خدا ظفرمند نمیشوید.
پیرمرد با ایمان که دلش از مهر علی علیه السلام مالامال بود نگاهی به قیافه احمقانه معاویه و اطرافیانش نمود و طریق بیت المقدس را پیش گرفت.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . قال له الشیخ: اَرغَمُ اللهُ اَنفَکُ وُ فَض الله فاکُ وُ لعن اللهُ امکُ و اَباکُ لِمُ لا تَقول الإمامْ العادِلِ وُ الغیث الهاطل، یعسوبْ الدین و قاتِلُ المشرکینُ وُ القاسطینُ و المارِقینُ، سُیفْ اللهِ المُسلولِ، ابنُ عم الرسولِ و زوجُ البتولِ. تاجْ الفقهاء و کَنزُ الفقراء و خامِسْ اهل الغباءِ و اللیثُ الغالِبِ، ابو الحُسُنینِ علی بنِ ابیطالب علیه السلام .
[2] . سوره احزاب/ آیه 6.
[3] . سوره احزاب/ آیه 33.
[4] . هود، 113.
ناسخ التواریخ، جلد مربوط به امام حسن ع ص 124
نظر ها افزودن جدید
- [سایر] علت انفعال مردم در برابر سیاستهای معاویه چه بود و چرا امام حسین (علیه السلام) علنی با معاویه برخورد نکردند؟
- [سایر] شخصیت معاویه چگونه است؟
- [سایر] علت صلح و سازش امام حسن (ع) با معاویه چیست؟ آیا جنگ علی (ع) با معاویه، با صلح امام حسن (ع) با معاویه سازگار است و تفاوت در چیست؟
- [سایر] معاویه در هلاکت عثمان چه نقشی داشت؟
- [سایر] نامه عمر به معاویه چگونه آشکار شد؟
- [سایر] آیا ابن عباس در پایان عمرش به معاویه پیوست؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد یزید و معاویه چه نظری داشت؟
- [سایر] این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟
- [سایر] اصولاً معاویه و یزید چه فرقی با هم داشتند؟
- [سایر] زیاد بن ابیه چه نسبتی با معاویه دارد؟
- [آیت الله مظاهری] آب لولههای حمّام یا عمارات که متّصل به آب عاصم است حکم آب عاصم را دارد.
- [آیت الله مظاهری] آب قلیلی که متّصل به آب عاصم است حکم آب عاصم را دارد مثلاً حوضچه یا طشتی که آب لوله به آن متّصل است حکم آب لوله را دارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه ظرفی را زیر آب لوله کشی بگذارند، آبی که درون ظرف است حکم آب جاری را دارد، به شرط این که متصل به آب لوله کشی باشد.
- [آیت الله مظاهری] اگر آب مضاف نجس طوری با آب عاصم مخلوط شود که دیگر به آن، آب مضاف نگویند پاک میشود.
- [آیت الله مظاهری] آب قلیلی که نجس شود اگر متّصل به آب عاصم شود پاک میشود و مخلوط شدن هم لازم نیست.
- [آیت الله مظاهری] اگر در جایی عین نجاست باشد و آب عاصم به آن برسد تا وقتی که آب عاصم موجود باشد آبی که به چیز نجس رسیده پاک است. مثلاً اگر روی بام عین نجاست باشد تا وقتی باران به بام میبارد آبی که به چیز نجس رسیده و از ناودان میریزد پاک است.
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است قبر را به اندازه انسان متوسّط یا تا گلوگاه گود کنند، ومیّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتیبهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند، و نیز مستحبّ است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچهای روی قبر بگیرند و نیز مستحبّ است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و در موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میّت را در لحد گذاشتند، گرههای کفن را باز کنند وصورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت بر نگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدّت حرکتش دهند وسه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ اًّفْهَمْ یا فلانَ بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمّد واسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ افْهَم یا مُحَمَّدِ بنَ عَلی( پس از آن بگویند: )هَل اَنْتَ عَلی العَهْدِ الَذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَِْ أنْ لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَانّ مُحَمّداً صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیِّدُ النَّبیِّینَ وَخاتَمُ المَرْسَلینَ وَانَّ عَلیّاً أمیرُ المُؤمنِینَ وَسَیّدُ الوَصِیینَ وَاًّمام افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلی العالَمینَ وَاَنّ الحَسَنَ وَالحُسَیْنَ وَعَلیَّ بْنَ الحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَمُوسی بْنَ جَعْفَر وَعَلیَّ بْنَ مُوسی وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالحَسَنَ بْنَ عَلیّ وَالقائِمَ الحُجََّْ المَهدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أئِمَُّْ المُؤمِنینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلی الخَلْقِ أجْمَعینَ وَأئِمَتُکَ أئِمَُّْ هُدی بِکَ أبْرار یا فلانَ بْنُ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگوید و بعد بگوید: )اًّذا أتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسولَیْنِ مِن عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَن قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِیجَوابِهِما اللّهُ رَبِّی وَمُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلهِ نَبیّی وَالاسْلامُ دِینی وَالقُرآنُ کِتابیوَالکَعْبَُْ قِبْلَتی وَأمیرُ المُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبی طالِب اًّمامی وَالحَسَنُ بْنُ عَلی المُجْتَبی اًّمامی وَالحُسَینُ بْنُ عَلی الشَهیدُ بِکَربَلأ اًّمامی وَعَلی زَیْنُ العابِدینَ اًّمامیوَمُحَمّد الباقِرُ اًّمامی وَجَعْفَر الصادِقُ اًّمامی وَمُوسی الکاظِمُ اًّمامی وَعَلیالرِضا اًّمامی وَمُحَمَّد الجَوادُ اًّمامی وَعَلی الهادِی اًّمامی وَالحَسَنُ العَسْکَرَیُّ اًّمامی وَالحُجَُّْ المُنْتَظَرُ اًّمامی هؤلأ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجْمَعینَ أئِمَّتی وَسادَتیوَقادَتی وَشُفَعائی بِهِم أتَوَلّی وَمِنْ أعْدائِهِم أتَبَرَُ فِی الدُنیا وَالاَّخِرَْ ثُمَّ اعْلَم یا فلان بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: )اًّنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَسُولُ واَنَّ عَلیَ بْنَ أبی طالِب وَأوْلادَهُ المَعْصومینَ و الأئِمََّْ الاًّثْنَیْ عَشَر نِعْمَ الأئِمََّْ وَأنَ ما جأَ بِهِ مُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ حَقّ وَأنّ المَوْتَ حَقّ وَسُؤالَ مُنْکَر وَنَکیر فِی القَبْرِ حَقّ وَالبَعْثَ حَقّ وَالنُشُورَ حَقّ وَالصِراطَ حَقّ وَالمیزانَ حَقّ وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقّ وَانَّ الجَنََّْ حَقّ وَالنارَ حَقّ وَانَّ السّاعََْ آتیَْ لا رَیْبَ فیها وَأنَ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ پس بگوید أفَهِمْتَ یا فلان( و به جای فلان اسم میّت را بگوید پس از آن بگوید: )ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ اًّلی صِراطً مُسْتَقیم عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیائِکَ فِیمُسْتَقَرً مِن رَّحْمَتِهِ( پس بگوید: )أللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْه وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اًّلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اللّهُمّ عَفوکَ عَفوَک(.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه، زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شد، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی پس از آن بگویند: هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أنْ لاَ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النَّبِیّینَ وَخَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأنَّ عَلِیاً أمِیرُ المؤمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصیّیِن وإمَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَهُ عَلی الْعَالَمِینَ وَأَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسنَ بْنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِین وَأَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدی أَبْرارٌ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند و بعد بگویند: إذا اتَاکَ الْمَلَکَانِ الْمُقَرَّبَانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالی وَسَئَلاَکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیّک وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتَابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلاَ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوَابِهِمَا اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیّی وَالإسْلاَمُ دینی وَالْقُرْآنُ کِتَابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبیطَالِب إمَامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبی إمَامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلاء إِمَامی وَعَلِی زِیْنُ الْعَابِدینَ إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ إمَامی وَجَعْفَرٌ الصَّادِقُ إمَامی وَموُسَی الْکَاظِمُ إمَامی وَعَلِیٌّ الرِّضَا إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوَادُ إمَامی وَعَلیٌّ الْهَادی إمَامی وَالْحَسَنُ الْعَسْکَری إمَامی وَالْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ إمَامی هَؤلاءِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أئِمَّتی وَسَادَتی و قادَتی وَشُفَعَائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ أَعْدَائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمَ یَا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند بعد بگویند: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالی نِعْمَ الرَّبُّ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّسوُلُ وَأنَّ عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِب وَاَوْلاَدَهُ الْمَعْصوُمینَ الأئَمَّةَ الإثْنَیْ عَشَرَ نِعْمَ الأئِمَّةُ وَأنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وسُؤَالَ مُنْکَر وَنَکیر فی الْقَبْرِ حَقٌ والْبَعْثَ حَقٌ وَالنُّشوُرَ حَقٌ وَالصِّرَاطَ حَقٌ وَتَطَایُرَ الْکُتُبِ حَقٌ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَرَیْبَ فیِهَا وَأنَّ اللهُ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبوُرِ پس بگویند: أفَهِمْتَ یَا فُلان و به جای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَهَدَاکَ اللهُ إلَی صِرَاط مُسْتَقِیم وَعَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیَائِکَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگویند: اَللّهُمَّ جَافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَأصْعِدْ بِروُحِهِ إلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهَاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ
- [آیت الله مظاهری] خاک نجسی که به واسطه آب عاصم گِل شود و آب، آن را فرا گیرد پاک است امّا اگر فقط رطوبت به آن برسد پاک نمیشود.
- [آیت الله خوئی] کشی که به قصد بیرون آمدن منی بازی و شوخی کند، اگرچه منی از او بیرون نیاید، باید روزه را تمام کند و قضا هم بنماید.