عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف مکنّی به ابی العباس در نزدیکی شهر مکة مکرمه و در شعب ابی طالب آنگاه که مسلمین و بنی هاشم در آن جا محصور بودند متولّد شد. یعنی سه سال پیش از هجرت و با اینکه در هنگام رحلت پیامبر 13 سال داشت ولی احادیث زیادی از طریق او نقل شده است. در زمان خلافت علی - علیه السلام- با آن حضرت به عراق رفت و در جنگ جمل و صفین حاضر بود و حضرت می خواستند تا او را راهی جریان حکمیت نماید تا به نمایندگی از ایشان با عمر و عاص تکلیف مسلمانان را روشن سازند. عبدالله بن عباس چند برادر غیر از خودش داشت که نام یکی از آنها عبیدالله بن عباس بود که در زمان خلافت امام حسن - علیه السلام- فرماندهی لشکر امام را عهدهدار بود که با تطمیع عمّال معاویه و نیرنگ آنها سپاه امام را ترک کرد و به سوی سپاه معاویه رفت. با اینکه سپاه معاویه دو فرزند او را کشته بودند، ولی او با این همه امام را رها کرد و به معاویه پیوست که سستی عظیمی در سپاه امام به وجود آمد و یکی از اسباب شکست سپاه امام نیز همین علت بود. اما عبدالله بن عباس در کنار امیرالمؤمنین - علیه السلام- بود و یکی از شاگردان آن حضرت در علم تفسیر قرآن محسوب میشد و امام او را فرماندار بصره نموده بود؛ و یک بار او را نسبت به بدرفتاریش به بنی تمیم هشدار داد و نصیحت نمود.[1] از مضمون این نامهها برمیآید که به طور احتمال وی مقداری در مصرف بیتالمال زیادهروی و اسراف مینموده و حضرت او را نصیحت و اندرز داده است[2]. هم چنین وقتی حضرت میخواست او را به امارت بصره بفرستد نصیحت کرده است که با مردم تندی و خشونت ننماید و با آنها با خوشرویی و مهربانی برخورد نماید.[3] حضرت، ابن عباس را همیشه همراه خود داشت و در جنگ نهروان او را برای اتمام حجت و موعظه به سوی خوارج فرستادند، تا آنها را از عواقب کارشان آگاه کند.[4] و به وی توصیه کرد که با خوارج به قرآن احتجاج نکند، چون از قرآن تأویل و تفسیرهای مختلفی میکنند ولی به سنّت پیامبر احتجاج کند و با سنّت او آنها را قانع سازد. از این جریان فهمیده میشود که عبدالله بن عباس به سنت نبوی هم آگاهی خوبی داشته است که حضرت این کار را به او میسپارد. از مضمون یکی از نامههای حضرت به ابن عباس برمیآید که وی هنگام تصدی حکومت بصره مقداری از بیتالمال را جمع کرده و با خود به مکه برده است و حضرت در این نامه از کار او انتقاد کرده و نصیحتش نموده است که اموال را به بیتالمال برگرداند و توبه و طلب مغفرت نماید[5]. ابن میثم، شارح نهجالبلاغه گفته است که امام در مقام نصیحت بوده است نه اینکه ابن عباس دچار اختلاس شود. بلکه امام به شیوة رایج خود او را نصیحت کرده است، همانطوری که سایر عزیزان خود را نصیحت نموده است.[6] از سوی دیگر برخی از دانشمندان علم رجال مثل شیخ کشّی اخباری را ذکر کردهاند که متضمن مدح اوست.[7] از کتب رجال و تاریخ و سیره برمیآید که وی از محبین و ارادتمندان امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین - علیه السلام- بوده است، ابن ابی الحدید در اینکه او در بصره اختلاس نموده باشد بسیار متحیر است لذا در این جریان میگوید من متوقفم و نمیتوانم نه این طرف داستان و نه آن طرف آن را تکذیب نمایم.[8] مورّخین نوشتهاند او به قدری در فراق امیرالمؤمنین و حسنین گریست که چشمان خود را از دست داد و در آخر عمرش نابینا بود. در نهایت او در آخر عمرش از مکه به طائف رفت و در سنة 68 یا 69 هجری به سن هفتاد و یک در طائف وفات یافت و محمد حنفیه فرزند علی - علیه السلام- بر او نماز خواند و گفت: الیوم مات ربانی هذه الامة نتیجه این که دلیل معتبری در دست نیست که وی در آخر عمرش از علی - علیه السلام- بریده باشد، اما او با معاویه مذاکراتی داشته است، همانطوری که سایر یاران علی - علیه السلام- با معاویه مذاکراتی داشتهاند و اینها دلیل نمیشود که بگوییم او در آخر عمر به معاویه پیوسته باشد ولی برادرش عبیدالله به معاویه پیوست و از امام حسن - علیه السلام- گریخت، علاوه بر اینها آخر عمر عبدالله بن عباس و نماز خواندن فرزند علی به ابن عباس ثبات ایمان وی را ثابت میکند. والسّلام. -------------------------------------------------------------------------------- [1] نهج البلاغه، نامة 18 و 22 و 35. [2] همان، نامة 72. [3] همان، نامه 76. [4] همان، نامة 77. [5] همان، نامة 41. [6] شرح ابن میثم، ج 5، ص 89، نامة 40. [7] رجال الکشی، ج1، ص271 280، شمارة 103 و اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ابن حجر عقلانی، ج3، ص192 الی 195 والاصابه ، ج2، ص330، شمارة 4781. [8] شرح ابن ابی الحدید، ج16، ص173، نامة 42.
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف مکنّی به ابی العباس در نزدیکی شهر مکة مکرمه و در شعب ابی طالب آنگاه که مسلمین و بنی هاشم در آن جا محصور بودند متولّد شد. یعنی سه سال پیش از هجرت و با اینکه در هنگام رحلت پیامبر 13 سال داشت ولی احادیث زیادی از طریق او نقل شده است. در زمان خلافت علی - علیه السلام- با آن حضرت به عراق رفت و در جنگ جمل و صفین حاضر بود و حضرت می خواستند تا او را راهی جریان حکمیت نماید تا به نمایندگی از ایشان با عمر و عاص تکلیف مسلمانان را روشن سازند.
عبدالله بن عباس چند برادر غیر از خودش داشت که نام یکی از آنها عبیدالله بن عباس بود که در زمان خلافت امام حسن - علیه السلام- فرماندهی لشکر امام را عهدهدار بود که با تطمیع عمّال معاویه و نیرنگ آنها سپاه امام را ترک کرد و به سوی سپاه معاویه رفت. با اینکه سپاه معاویه دو فرزند او را کشته بودند، ولی او با این همه امام را رها کرد و به معاویه پیوست که سستی عظیمی در سپاه امام به وجود آمد و یکی از اسباب شکست سپاه امام نیز همین علت بود. اما عبدالله بن عباس در کنار امیرالمؤمنین - علیه السلام- بود و یکی از شاگردان آن حضرت در علم تفسیر قرآن محسوب میشد و امام او را فرماندار بصره نموده بود؛ و یک بار او را نسبت به بدرفتاریش به بنی تمیم هشدار داد و نصیحت نمود.[1] از مضمون این نامهها برمیآید که به طور احتمال وی مقداری در مصرف بیتالمال زیادهروی و اسراف مینموده و حضرت او را نصیحت و اندرز داده است[2]. هم چنین وقتی حضرت میخواست او را به امارت بصره بفرستد نصیحت کرده است که با مردم تندی و خشونت ننماید و با آنها با خوشرویی و مهربانی برخورد نماید.[3] حضرت، ابن عباس را همیشه همراه خود داشت و در جنگ نهروان او را برای اتمام حجت و موعظه به سوی خوارج فرستادند، تا آنها را از عواقب کارشان آگاه کند.[4] و به وی توصیه کرد که با خوارج به قرآن احتجاج نکند، چون از قرآن تأویل و تفسیرهای مختلفی میکنند ولی به سنّت پیامبر احتجاج کند و با سنّت او آنها را قانع سازد. از این جریان فهمیده میشود که عبدالله بن عباس به سنت نبوی هم آگاهی خوبی داشته است که حضرت این کار را به او میسپارد.
از مضمون یکی از نامههای حضرت به ابن عباس برمیآید که وی هنگام تصدی حکومت بصره مقداری از بیتالمال را جمع کرده و با خود به مکه برده است و حضرت در این نامه از کار او انتقاد کرده و نصیحتش نموده است که اموال را به بیتالمال برگرداند و توبه و طلب مغفرت نماید[5]. ابن میثم، شارح نهجالبلاغه گفته است که امام در مقام نصیحت بوده است نه اینکه ابن عباس دچار اختلاس شود. بلکه امام به شیوة رایج خود او را نصیحت کرده است، همانطوری که سایر عزیزان خود را نصیحت نموده است.[6] از سوی دیگر برخی از دانشمندان علم رجال مثل شیخ کشّی اخباری را ذکر کردهاند که متضمن مدح اوست.[7]
از کتب رجال و تاریخ و سیره برمیآید که وی از محبین و ارادتمندان امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین - علیه السلام- بوده است، ابن ابی الحدید در اینکه او در بصره اختلاس نموده باشد بسیار متحیر است لذا در این جریان میگوید من متوقفم و نمیتوانم نه این طرف داستان و نه آن طرف آن را تکذیب نمایم.[8] مورّخین نوشتهاند او به قدری در فراق امیرالمؤمنین و حسنین گریست که چشمان خود را از دست داد و در آخر عمرش نابینا بود. در نهایت او در آخر عمرش از مکه به طائف رفت و در سنة 68 یا 69 هجری به سن هفتاد و یک در طائف وفات یافت و محمد حنفیه فرزند علی - علیه السلام- بر او نماز خواند و گفت: الیوم مات ربانی هذه الامة
نتیجه این که دلیل معتبری در دست نیست که وی در آخر عمرش از علی - علیه السلام- بریده باشد، اما او با معاویه مذاکراتی داشته است، همانطوری که سایر یاران علی - علیه السلام- با معاویه مذاکراتی داشتهاند و اینها دلیل نمیشود که بگوییم او در آخر عمر به معاویه پیوسته باشد ولی برادرش عبیدالله به معاویه پیوست و از امام حسن - علیه السلام- گریخت، علاوه بر اینها آخر عمر عبدالله بن عباس و نماز خواندن فرزند علی به ابن عباس ثبات ایمان وی را ثابت میکند. والسّلام.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] نهج البلاغه، نامة 18 و 22 و 35.
[2] همان، نامة 72.
[3] همان، نامه 76.
[4] همان، نامة 77.
[5] همان، نامة 41.
[6] شرح ابن میثم، ج 5، ص 89، نامة 40.
[7] رجال الکشی، ج1، ص271 280، شمارة 103 و اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ابن حجر عقلانی، ج3، ص192 الی 195 والاصابه ، ج2، ص330، شمارة 4781.
[8] شرح ابن ابی الحدید، ج16، ص173، نامة 42.
- [سایر] نظر خلفای بنی عباس راجع به معاویه چه بوده و از او چگونه یاد میکردند؟
- [سایر] علت انفعال مردم در برابر سیاستهای معاویه چه بود و چرا امام حسین (علیه السلام) علنی با معاویه برخورد نکردند؟
- [سایر] شخصیت معاویه چگونه است؟
- [سایر] علت صلح و سازش امام حسن (ع) با معاویه چیست؟ آیا جنگ علی (ع) با معاویه، با صلح امام حسن (ع) با معاویه سازگار است و تفاوت در چیست؟
- [سایر] معاویه در هلاکت عثمان چه نقشی داشت؟
- [سایر] نامه عمر به معاویه چگونه آشکار شد؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد یزید و معاویه چه نظری داشت؟
- [سایر] این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟
- [سایر] اصولاً معاویه و یزید چه فرقی با هم داشتند؟
- [سایر] زیاد بن ابیه چه نسبتی با معاویه دارد؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . "أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله"جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله"، به قصد قربت گفته شود. اللهُ أکْبَرُ خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یکتا و بی همتا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله شهادت می دهم که حضرت علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَة بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاَح بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَد قامَتِ الصَّلاَة به تحقیق نماز برپا شد. لا إلَهَ إِلاَّ الله نیست خدایی مگر خدای یکتا و بی همتا.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] پدر یا جد پدری میتوانند در صورتی که برای دختر نابالغ مفسده نداشته باشد، او را به عقد ازدواج درآورند و پس از ازدواج، نزدیکی با همسر نابالغ جایز نیست ولی دیگر بهرهگیریهای جنسی اشکال ندارد. اگر مرد با همسر نابالغ خود نزدیکی کند، این کار حرام عقد آنها را باطل نمیسازد و نزدیکی آنها پس از بالغ شدن همسر نیز حرام نمیگردد، ولی اگر با این کار دختر افضا شود؛ یعنی راه بول و حیض یا راه حیض و غایط او یکی شود، باید ارش بپردازد، یعنی خسارتی را که به همسر وارد کرده جبران کند و اگر پس از افضا او را طلاق دهد، به جای ارش باید دیه کامل بپردازد و در هر حال، علاوه بر مهریه همسر باید تا پایان عمر نفقه او را نیز بدهد، هر چند او را طلاق دهد و او نیز با شوهر دیگری ازدواج کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اشهد ان علیا ولی اللّه جزو اذان و اقامه نیست؛ ولی خوب است بعد از اشهد ان محمدا رسول اللّه به قصد قربت گفته شود. ترجمه اذان و اقامه اللّه اکبر: یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. اشهد ان لا اله الا اللّه: یعنی شهادت می دهم که خدائی سزاوار پرستش نیست جز خدائی که یکتا و بی همتا است. اشهد ان محمدا رسول اللّه: یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبداللّه (ص) پیغمبر و فرستاده خدا است. اشهد ان علیا امیر المؤمنین ولی اللّه: یعنی شهادت می دهم که حضرت علی علیه الصلاه و السلام امیر مؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حی علی الصلاه: یعنی بشتاب برای نماز. حی علی الفلاح: یعنی بشتاب برای رستگاری. حی علی خیر العمل: یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قد قامت الصلاه: یعنی به تحقیق نماز بر پا شد. لا اله الا اللّه: یعنی خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی که یکتا و بی همتا است.
- [آیت الله نوری همدانی] اشهدً انّ علیاً ولیً اللهِ جزء اذان و اقامه نیست ولی خوب است بعد از اشهدً انّ محمداً رسولُ اللهِ ، به قصد قربت گفته شود . و چون در امثال زمان ما ، شعا ر تشیع محسوب می شود در هر جا که اظهار این شعار مستحسن و لازم باشد ، گفتن آن هم مستحسن و لازم است . ترجمه اذان و اقامه اللهَ اکبرً یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند اشهدً ان لا الهَ الاّ اللهً یعنی شهادت می دهم که غیر خدائی که یکتا و بی همتا است خدای دیگر سزاوار پرستش نیست . اشَهدً انّ محمداً رسولُ اللهِ یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی علیه و آله و سلم پیغمبر و فرستادة خداست . اشهدً ان علیاً امیر المؤمنینَ ولیّ الله یعنی شهادت می دهم که حضرت علی (علیه الصلاهَ و السلام ) امیر المؤمنین ولی خدا بر همة خلق است حیّ علیَ الصلاهِ یعنی بشتاب برای نماز . حیّ علی الفلاحِ یعنی بشتاب برای رستگاری . حیّ علی خیرِ العملِ یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است . قَد قامتِ الصلاهُ یعنی بتحقیق نماز بر پا شد . لا الهَ الاّ اللهُ یعنی خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی که یکتا و بی همتا است .