.......... بررسی حدیث موهوم ( کتاب الله و سنتی ) روایتی که به جای (اهل بیتی) لفظ (سنتی) را آورده حدیثی است مجعول که علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته و پرداخته اند: 1 حاکم نیشابوری در مستدرک، متن یاد شده را با اسناد زیر نقل کرده است: (اسماعیل بن أبی اُویس)، عن (ابی اویس) عن (ثور بن زید الدیلمی)، عن (عکرمه)، عن (ابن عباس) قال رسول الله: (یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم، ان اعتصمتم به فلن تضلّوا ابدا کتاب الله و سنة نبیه!)(حاکم، مستدرک، ج 1، ص 93( ای مردم من در میان شما دو چیز را ترک کردم، مادامی که به آن دو، چنگ زنید هرگز گمراه نمی شوید کتاب خدا و سنت پیامبر! در میان راویان این متن، پدر و پسری است که آفت سندند و آن دو اسماعیل بن ابی اویس و ابو اویس هستند، پدر و پسری که نه تنها توثیق نشده اند، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل هستند. سخن علمای رجال در مورد آن دو حافظ مزِّی در کتاب تهذیب الکمال، از محققان فنّ رجال درباره اسماعیل و پدرش نقل می کند: یحیی بن معین (که از علمای بزرگ علم رجال است) می گوید: ابو اویس و فرزند او ضعیف اند، و نیز از یحیی بن معین نقل شده که می گفته: این دو نفر حدیث را می دزدند. ابن معین همچنین درباره فرزند ابواویس گفته است: نمی توان به او اعتماد کرد. نسائی درباره فرزند گفته: او ضعیف است وثقه نیست. ابوالقاسم لالکائی گفته است: (نسائی) علیه او زیاد سخن گفته، تا آنجا که گفته است، باید حدیث او را ترک کرد. ابن عدی (که از علمای رجال است) می گوید: ابن ابی اویس از دایی خود مالک، احادیث غریبی را روایت می کند که هیچ کس آن را نمی پذیرد.(حافظ مزی، تهذیب الکمال، ج 3، ص 127 - 129 ( ابن حجر در مقدمه فتح الباری آورده است: هرگز با حدیث ابن ابی اویس نمی توان احتجاج نمود، به خاطر قدحی که نسایی درباره او انجام داده است.( ابن حجر عسقلانی، مقدمه فتح الباری، ص 391، چاپ دارالمعرفه ) و ( ص 388 – چاپ دار احیاء التراث العربیه – بیروت 1408 ) حافظ سید احمد بن صدیق در کتاب فتح الملک العلی از سلمة بن شیب نقل می کند: از اسماعیل بن ابی اویس شنیده که می گفت: آنگاه که اهل مدینه درباره موضوعی، دو گروه می شوند، من حدیث جعل می کنم.(حافظ سید احمد، فتح الملک العلی، ص 36 ) بنابر این، پسر (اسماعیل بن ابی اویس) متهم به جعل حدیث است و ابن معین به او نسبت دروغگویی داده است. گذشته از این، حدیث او در هیچ یک از دو صحیح مسلم و ترمذی و دیگر کتب صحاح نقل نشده است. درباره ابو اویس همین بس که ابوحاتم رازی در کتاب (جرح و تعدیل) می گوید: حدیث او نوشته می شود ولی با آن احتجاج نمی شود،و حدیث او قوی و محکم نیست.( ابوحاتم رازی، الجرح والتعدیل، ج 5، ص 92 ) و نیز ابوحاتم از ابن معین نقل کرده که ابو اویس، مورد اعتماد نیست. روایتی که در سندهای این دو نفر باشد، هرگز صحیح نیست. گذشته از این، با روایت صحیح و ثابت مخالف می باشد. نکته قابل توجه این است که ناقل حدیث; یعنی حاکم نیشابوری بر ضعف حدیث اعتراف کرده و لذا به تصحیح سند آن نپرداخته است، لیکن بر صحت مفاد آن، شاهدی آورده که آن نیز از نظر سند سست و از درجه اعتبار ساقط است. از این جهت به جای تقویت حدیث، بر ضعف آن می افزاید. اینک شاهد واهی او: سند دوم روایت (وسنتی) حاکم نیشابوری با سندی که خواهد آمد، از ابوهریره بطور مرفوع(حدیثی که روای، آن را به معصوم نسبت ندهد، مرفوع می نامند ) نقل می کند: (انی قد ترکت فیکم شیئین لن تضلّوا بعدهما: کتاب الله و سنتی ولن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض)( حاکم، مستدرک، ج 1، ص 93 ( این متن را حاکم با چنین سندی نقل کرده است: (الضبی)، عن: (صالح بن موسی الطلحی) عن (عبدالعزیز بن رفیع)، عن (أبی صالح) عن (أبی هریره). این حدیث بسان حدیث پیشین مجعول است و در میان رجال سند، صالح بن موسی الطلحی آمده است. سخنان بزرگان علم رجال را درباره او : یحیی بن معین می گوید: صالح بن موسی قابل اعتماد نیست. ابوحاتم رازی می گوید: حدیث او ضعیف و منکر است، بسیاری از احادیث او منکر را، از افراد ثقه نقل می کند. نسائی می گوید: حدیث او نوشته نمی شود. در مورد دیگر می گوید: حدیث او متروک است.(حافظ مزی، تهذیب الکمال، ج 13، ص 96 - 97 ( ابن حجر در (تهذیب التهذیب ( می نویسد: ابن حِبَّان می گوید: صالح بن موسی به افراد ثقه چیزهایی را نسبت می دهد که شبیه سخنان آنان نیست. سرانجام می گوید: حدیث او حجت نیست و ابو نعیم می گوید: حدیث او متروک است و پیوسته حدیث منکر نقل می کند.( ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 354- 355 ) باز ابن حجر در تقریب التهذیب (ابن حجر، تقریب التهذیب – ج1 - ترجمه شماره 2902 ) می گوید: حدیث او متروک است. و ذهبی در (میزان الإعتدال) (ذهبی، میزان الاعتدال، ج 2، ص 302 ) حدیث مورد بحث را از او نقل کرده و گفته است که از احادیث منکر اوست. سند سوم حدیث (وسنتی) ابن عبدالبرّ در کتاب (تمهید) (التمهید، ج 24، ص 331 ) این متن را با سند یاد شده در زیر نقل کرده است: (عبدالرحمان بن یحیی) عن (احمد بن سعید) عن (محمد بن ابراهیم الدبیلی) عن(علی بن زید الفرائضی) عن (الحنینی) عن (کثیر بن عبداللّه بن عمرو بن عوف) عن (ابیه) عن (جده). سخنان بزرگان علم رجال را درباره ( کثیر بن عبدالله ) امام شافعی در مورد کثیر بن عبدالله می گوید: او یکی از ارکان دروغ است.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 8، ص 377، ط دارالفکر; تهذیب الکمال، ج 24، ص 138 ) ابو داود می گوید: او یکی از کذابین و دروغگوهاست.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 8، ص 377، ط دارالفکر; تهذیب الکمال، ج 24، ص 138 ( ابن حبان می گوید: عبدالله بن کثیر از پدر و جدش کتاب حدیث را نقل می کند که اساس آن جعل است. که هرگز نقل از آن کتاب و روایت از عبدالله حرام است مگر به عنوان تعجیب و نقد.(ابن حبان، المجروحین، ج 2، ص 221 ( نسائی و دارقطنی می گویند: حدیث او متروک است. امام احمد می گوید: او منکر الحدیث است و قابل اعتماد نیست و ابن معین نیز همین نظر را دارد. شگفت از ابن حجر در کتاب (التقریب) است که در ترجمه او تنها به لفظ (ضعیف) اکتفا کرده و کسانی را که او را متهم به کذب کرده اند افراط گر خوانده است، در حالی که پیشوایان علم رجال او را به کذب و جعل متهم کرده اند و حتی ذهبی می گوید: گفتار او واهی و سست است. ( میزان الاعتدال – الذهبی – ج 3 ص 406 – 408 ) نقل بدون سند مالک در (الموطأ) آن را بدون سند و به صورت مرسل نقل کرده و همگی می دانیم چنین حدیثی فاقد ارزش است.(مالک، الموطأ، ص 889 - ح 3 ( این بررسی به روشنی ثابت کرده که حدیث (وسنتی) ساخته و پرداخته راویان دروغگو و وابستگان به دربار امویان است که آن را در مقابل حدیث صحیحِ (وعترتی) جعل کرده اند. ------------------------------ در مورد اهل بیت : در صحیح مسلم آمده : إنّ زید بن أرقم سئل عن المراد بأهل البیت هل هم النساء ؟ قال: لا / وأیم اللّه ، إنّ المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر ، ثمّ یطلّقها ، فترجع إلی أبیها وقومها. از زید بن ارقم سؤال شد: آیا به زنان پیامبر (ص) اهل بیت پیامبر گفته می شود یا خیر؟ پاسخ داد همسر یک مرد از اهل بیت آن به حساب نمی آید زیرا چه بسا زنی با مردی یک عمر زندگی می کند ولی در آخر عمر طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته و جزء اهل بیت پدر محسوب می شود. ( صحیح مسلم: ج 7 ص 123، (رقم 6381)، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل
..........
بررسی حدیث موهوم ( کتاب الله و سنتی )
روایتی که به جای (اهل بیتی) لفظ (سنتی) را آورده حدیثی است مجعول که علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته و پرداخته اند:
1 حاکم نیشابوری در مستدرک، متن یاد شده را با اسناد زیر نقل کرده است:
(اسماعیل بن أبی اُویس)، عن (ابی اویس) عن (ثور بن زید الدیلمی)، عن (عکرمه)، عن (ابن عباس) قال رسول الله:
(یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم، ان اعتصمتم به فلن تضلّوا ابدا کتاب الله و سنة نبیه!)(حاکم، مستدرک، ج 1، ص 93(
ای مردم من در میان شما دو چیز را ترک کردم، مادامی که به آن دو، چنگ زنید هرگز گمراه نمی شوید کتاب خدا و سنت پیامبر!
در میان راویان این متن، پدر و پسری است که آفت سندند و آن دو اسماعیل بن ابی اویس و ابو اویس هستند، پدر و پسری که نه تنها توثیق نشده اند، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل هستند.
سخن علمای رجال در مورد آن دو
حافظ مزِّی در کتاب تهذیب الکمال، از محققان فنّ رجال درباره اسماعیل و پدرش نقل می کند:
یحیی بن معین (که از علمای بزرگ علم رجال است) می گوید: ابو اویس و فرزند او ضعیف اند، و نیز از یحیی بن معین نقل شده که می گفته: این دو نفر حدیث را می دزدند. ابن معین همچنین درباره فرزند ابواویس گفته است: نمی توان به او اعتماد کرد.
نسائی درباره فرزند گفته: او ضعیف است وثقه نیست.
ابوالقاسم لالکائی گفته است: (نسائی) علیه او زیاد سخن گفته، تا آنجا که گفته است، باید حدیث او را ترک کرد.
ابن عدی (که از علمای رجال است) می گوید: ابن ابی اویس از دایی خود مالک، احادیث غریبی را روایت می کند که هیچ کس آن را نمی پذیرد.(حافظ مزی، تهذیب الکمال، ج 3، ص 127 - 129 (
ابن حجر در مقدمه فتح الباری آورده است: هرگز با حدیث ابن ابی اویس نمی توان احتجاج نمود، به خاطر قدحی که نسایی درباره او انجام داده است.( ابن حجر عسقلانی، مقدمه فتح الباری، ص 391، چاپ دارالمعرفه ) و ( ص 388 – چاپ دار احیاء التراث العربیه – بیروت 1408 )
حافظ سید احمد بن صدیق در کتاب فتح الملک العلی از سلمة بن شیب نقل می کند: از اسماعیل بن ابی اویس شنیده که می گفت: آنگاه که اهل مدینه درباره موضوعی، دو گروه می شوند، من حدیث جعل می کنم.(حافظ سید احمد، فتح الملک العلی، ص 36 )
بنابر این، پسر (اسماعیل بن ابی اویس) متهم به جعل حدیث است و ابن معین به او نسبت دروغگویی داده است. گذشته از این، حدیث او در هیچ یک از دو صحیح مسلم و ترمذی و دیگر کتب صحاح نقل نشده است.
درباره ابو اویس همین بس که ابوحاتم رازی در کتاب (جرح و تعدیل) می گوید: حدیث او نوشته می شود ولی با آن احتجاج نمی شود،و حدیث او قوی و محکم نیست.( ابوحاتم رازی، الجرح والتعدیل، ج 5، ص 92 )
و نیز ابوحاتم از ابن معین نقل کرده که ابو اویس، مورد اعتماد نیست.
روایتی که در سندهای این دو نفر باشد، هرگز صحیح نیست. گذشته از این، با روایت صحیح و ثابت مخالف می باشد.
نکته قابل توجه این است که ناقل حدیث; یعنی حاکم نیشابوری بر ضعف حدیث اعتراف کرده و لذا به تصحیح سند آن نپرداخته است، لیکن بر صحت مفاد آن، شاهدی آورده که آن نیز از نظر سند سست و از درجه اعتبار ساقط است. از این جهت به جای تقویت حدیث، بر ضعف آن می افزاید. اینک شاهد واهی او:
سند دوم روایت (وسنتی)
حاکم نیشابوری با سندی که خواهد آمد، از ابوهریره بطور مرفوع(حدیثی که روای، آن را به معصوم نسبت ندهد، مرفوع می نامند ) نقل می کند:
(انی قد ترکت فیکم شیئین لن تضلّوا بعدهما: کتاب الله و سنتی ولن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض)( حاکم، مستدرک، ج 1، ص 93 (
این متن را حاکم با چنین سندی نقل کرده است:
(الضبی)، عن: (صالح بن موسی الطلحی) عن (عبدالعزیز بن رفیع)، عن (أبی صالح) عن (أبی هریره).
این حدیث بسان حدیث پیشین مجعول است و در میان رجال سند، صالح بن موسی الطلحی آمده است.
سخنان بزرگان علم رجال را درباره او :
یحیی بن معین می گوید: صالح بن موسی قابل اعتماد نیست. ابوحاتم رازی می گوید: حدیث او ضعیف و منکر است، بسیاری از احادیث او منکر را، از افراد ثقه نقل می کند. نسائی می گوید: حدیث او نوشته نمی شود. در مورد دیگر می گوید: حدیث او متروک است.(حافظ مزی، تهذیب الکمال، ج 13، ص 96 - 97 (
ابن حجر در (تهذیب التهذیب ( می نویسد: ابن حِبَّان می گوید: صالح بن موسی به افراد ثقه چیزهایی را نسبت می دهد که شبیه سخنان آنان نیست. سرانجام می گوید: حدیث او حجت نیست و ابو نعیم می گوید: حدیث او متروک است و پیوسته حدیث منکر نقل می کند.( ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 354- 355 )
باز ابن حجر در تقریب التهذیب (ابن حجر، تقریب التهذیب – ج1 - ترجمه شماره 2902 ) می گوید: حدیث او متروک است.
و ذهبی در (میزان الإعتدال) (ذهبی، میزان الاعتدال، ج 2، ص 302 ) حدیث مورد بحث را از او نقل کرده و گفته است که از احادیث منکر اوست.
سند سوم حدیث (وسنتی)
ابن عبدالبرّ در کتاب (تمهید) (التمهید، ج 24، ص 331 ) این متن را با سند یاد شده در زیر نقل کرده است:
(عبدالرحمان بن یحیی) عن (احمد بن سعید) عن (محمد بن ابراهیم الدبیلی) عن(علی بن زید الفرائضی) عن (الحنینی) عن (کثیر بن عبداللّه بن عمرو بن عوف) عن (ابیه) عن (جده).
سخنان بزرگان علم رجال را درباره ( کثیر بن عبدالله )
امام شافعی در مورد کثیر بن عبدالله می گوید: او یکی از ارکان دروغ است.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 8، ص 377، ط دارالفکر; تهذیب الکمال، ج 24، ص 138 )
ابو داود می گوید: او یکی از کذابین و دروغگوهاست.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 8، ص 377، ط دارالفکر; تهذیب الکمال، ج 24، ص 138 (
ابن حبان می گوید: عبدالله بن کثیر از پدر و جدش کتاب حدیث را نقل می کند که اساس آن جعل است. که هرگز نقل از آن کتاب و روایت از عبدالله حرام است مگر به عنوان تعجیب و نقد.(ابن حبان، المجروحین، ج 2، ص 221 (
نسائی و دارقطنی می گویند: حدیث او متروک است. امام احمد می گوید: او منکر الحدیث است و قابل اعتماد نیست و ابن معین نیز همین نظر را دارد.
شگفت از ابن حجر در کتاب (التقریب) است که در ترجمه او تنها به لفظ (ضعیف) اکتفا کرده و کسانی را که او را متهم به کذب کرده اند افراط گر خوانده است، در حالی که پیشوایان علم رجال او را به کذب و جعل متهم کرده اند و حتی ذهبی می گوید: گفتار او واهی و سست است. ( میزان الاعتدال – الذهبی – ج 3 ص 406 – 408 )
نقل بدون سند
مالک در (الموطأ) آن را بدون سند و به صورت مرسل نقل کرده و همگی می دانیم چنین حدیثی فاقد ارزش است.(مالک، الموطأ، ص 889 - ح 3 (
این بررسی به روشنی ثابت کرده که حدیث (وسنتی) ساخته و پرداخته راویان دروغگو و وابستگان به دربار امویان است که آن را در مقابل حدیث صحیحِ (وعترتی) جعل کرده اند.
------------------------------
در مورد اهل بیت :
در صحیح مسلم آمده :
إنّ زید بن أرقم سئل عن المراد بأهل البیت هل هم النساء ؟ قال: لا / وأیم اللّه ، إنّ المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر ، ثمّ یطلّقها ، فترجع إلی أبیها وقومها.
از زید بن ارقم سؤال شد: آیا به زنان پیامبر (ص) اهل بیت پیامبر گفته می شود یا خیر؟
پاسخ داد همسر یک مرد از اهل بیت آن به حساب نمی آید زیرا چه بسا زنی با مردی یک عمر زندگی می کند ولی در آخر عمر طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته و جزء اهل بیت پدر محسوب می شود.
( صحیح مسلم: ج 7 ص 123، (رقم 6381)، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل
- [سایر] در حدیث ثقلین بعضیها (کتاب الله و عترتی) میخوانند و برخی (کتاب الله و سنتی) کدامیک صحیح است؟
- [سایر] در حدیث ثقلین بعضی ها «کتاب الله و عترتی» می خوانند و برخی «کتاب الله و سنتی» کدامیک صحیح است؟ توضیح دهید.
- [سایر] حدیث ثقلین که به تواتر یا سند قطعی ثابت شده (کتاب الله و عترتی ، اهلبیتی ) است ) ولی حدیث ثقلین گونهای دیگر نیز روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود : من دو چیز در میان شما گذاشتم اگر به آن متمسک شوید گمراه نمیشوید، کتاب خدا و سنت من. و آن دو از هم جدا نمیشوند تا آنکه درکنار حوض کوثر بر من وارد شوند) و تعریف ثقلین به عنوان ترکه پیامبر اکرم (ص) به قرآن و سنت با تعریف آن به قرآن و عترت تنافی دارد. و چون ثقلین تثنیه است و اگر هر دو متن نمی تواند صحیح باشد ترکۀ حضرت سه چیز می شود قرآن ، عترت ، و سنت . پس این دو حدیث در ثقل دوم متعارض هستند و حدیث اول که حجت شیعه است از اعتبار ساقط میشود . اتفاقا آنچه در محافل دینی و بیان و قلم اهل سنت از حدیث ثقلین شایع است همین متن دوم است. و متن اول بیان نمی شود بلکه فراموش شده است !
- [سایر] حدیث ثقلین چگونه دلالت بر وجود امام زمان (عج) دارد؟
- [سایر] چه تفاوتی بین حدیث جابر و حدیث ثقلین وجود دارد؟
- [سایر] چرا امام خمینی(ره) در وصیت نامه الهی سیاسی خود از حدیث ثقلین استفاده و نام برده اند؟
- [سایر] با توجه به روایت زیر، (مستأثر) و (مستحل) فیء را توضیح دهید. عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مُیسِّرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) خَمْسَةٌ لَعَنْتُهُمْ وَ کلُّ نَبِی مُجَابٍ الزَّائِدُ فِی کتَابِ اللَّهِ وَ التَّارِک لِسُنَّتِی وَ الْمُکذِّبُ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَحِلُّ مِنْ عِتْرَتِی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ الْمُسْتَأْثِرُ بِالْفَیءِ الْمُسْتَحِلُّ لَهُ.
- [سایر] نظر شما دربارة حدیث ثقلین چیست؟
- [سایر] فرق حدیث جابر و ثقلین در چیست؟
- [سایر] روایاتی که به حدیث ثقلین اشاره میکنند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه بخواهد خبری را نقل کند که از راست یا دروغ بودن آن اطلاعی ندارد، باید از کسی که آن خبر را گفته، یا از کتابی که در آن نوشته شده نقل نماید، مثلاً بگوید: فلان راوی چنین می گوید و یا در فلان کتاب چنان نوشته شده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود...
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر چیزی را به اعتقاد این که راست است از قول خدا یا پیغمبر(صلی الله علیه وآله)نقل کند و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش صحیح است، ولی بعکس اگر چیزی را دروغ می دانست و به خدا و پیغمبر نسبت داد و بعداً معلوم شد صحیح بوده، روزه اش اشکال دارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر چیزی را به اعتقاد این که راست است از قول خدا یا پیغمبر(صلی الله علیه وآله)نقل کند و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش صحیح است، ولی بعکس اگر چیزی را دروغ می دانست و به خدا و پیغمبر نسبت داد و بعداً معلوم شد صحیح بوده، روزه اش اشکال دارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر دروغی را که دیگری ساخته عمداً به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و جانشینان پیغمبر نسبت دهد، روزهاش باطل میشود؛ ولی اگر از قول کسی که آن دروغ را ساخته نقل کند، اشکال ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 40 ضمانت دیگری خواه به صورت نقل ذمه باشد (یعنی بدهی طرف را به عهده گیرد که بپردازد) یا به صورت ضم ذمه به ذمه باشد (یعنی اگر بدهکار نپرداخت او بپردازد) هر دو صورت، صحیح و مشروع است.
- [آیت الله سبحانی] اگر دروغی را که دیگری ساخته عمداً به خدا و پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و جانشینان پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت دهد روزه اش باطل می شود، ولی اگر از قول کسی که آن دروغ را ساخته نقل کند اشکال ندارد. 5. رساندن غبار غلیظ به حلق
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر در نقل احکام شرعیه عمداً دروغ گوید، مثلاً واجبی را غیر واجب و حرامی را حلال ذکر کند، اگر منظورش نسبت دادن آن حکم به خدا یا پیغمبر(صلی الله علیه وآله)باشد، روزه اش اشکال دارد و اگر قصدش نسبت دادن فتوا به مجتهد است کار حرامی کرده، اما روزه اش باطل نمی شود و کسی که بدون اطلاع، حکم مشکوکی را نقل می کند، نیز همین حکم را دارد.
- [آیت الله بهجت] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود، و اگر خواندن به عربی صحیح ممکن نبود، با سایر زبانها بهصورت صحیح باید خوانده شود، و اگر به عربی میتواند بخواند، ولی عربی صحیح را نمیداند، احتیاط در این است که هم به عربی غیر صحیح و هم به لغت صحیحِ کسی که صیغه طلاق را میخواند خوانده شود. و باید دو مرد عادل صیغه طلاق را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتِی فَاطِمَةُ طالِق)؛ یعنی: (زن من فاطمه رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوَکلّی فاطِمَةُ طالِق).
- [آیت الله سبحانی] انسان می تواند از سهم (سبیل الله)، به اندازه نیاز مسلمانان قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگرچه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است. و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.
- [آیت الله وحید خراسانی] جمعی از فقهاء اعلی الله مقامهم فرموده اند انسان می تواند از زکات زمینی را وقف کند یا قران یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید و می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد ولی ولایت مالک بر وقف و تعیین متولی بدون مراجعه به حاکم شرع محل اشکال است