اهل سنت در مورد ایه مباهله و حدیث علیٌ کنفسی چه نظری دارند؟
[آیا روایت (علی کنفسی) با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟ گروه امام علی (ع) بسم الله الرحمن الرحیم فهرست مطالب روایت اول: زید بن یثیع از ابوذر روایت دوم: عبد الله بن شداد روایت سوم: عبد الرحمن بن عوف روایت چهارم: جابر بن عبد الله روایت پنجم: مطلب بن عبد الله یکی از آیاتی که از فضائل بی‌نظیر (اهل البیت) و به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام محسوب می‌شود، آیه مباهله است، بر طبق این آیه، امیرمؤمنان علیه السلام (نفس) رسول الله صلی الله علیه وآله است؛ آن جا که خداوند می‌فرماید: فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبین‌. آل عمران/61. هر گاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: (بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. اکثر مفسران مسلمان بر این باور هستند که مقصود از (انفسنا) در این آیه امیرمؤمنان علی بن أبی‌طالب علیه السلام است. روایات فراوانی در منابع شیعه و سنی در این باره وجود دارد که البته موضوع بحث ما نیست. این آیه دلالت می‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ تفاوتی ندارد؛ هر فضیلتی پیامبر خدا دارد،‌ امیرمؤمنان نیز از آن برخوردار است. اگر پیامبر معصوم است،‌ نفس او نیز این چنین است. اگر پیامبر علم غیب دارد، نفس او نیز این چنین است و.... و این برترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام محسوب می‌شود. در کتاب مناقب دیلمی آمده است: روزی مأمون به امام رضا (علیه السلام) گفت: بزرگترین فضیلتی که امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) از قرآن دارد برای من بگو. امام رضا علیه السلام فرمود: فضیلته فی المباهلة وأنّ الرسول (صلی الله علیه و آله وسلم) باهل بعلی وفاطمة زوجته والحسن والحسین وجعله منها کنفسه وجعل لعنة الله علی الکاذبین وقد ثبت أنّه لیس أحد من خلق الله یشبه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فوجب له من الفضل ما وجب له إلاّ النبوة، فأیّ فضل وشرف وفضیلة أعلی من هذا. برترین فضیلت آن حضرت، در قصّه مباهله است. همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به وسیله علی، فاطمه همسر علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام (با نصارای نجران) مباهله کرد،‌ و آن حضرت را همانند جان خویش قرار داد، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار داد. و البته ثابت است که کسی از آفریدگان همانند رسول (خدا صلی الله علیه و آله) نبوده؛ بنابراین، همه فضایلی که بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) لازم بوده بر علی علیه السلام نیز ثابت شده جز پیامبری؛ پس کدامین فضل و برتری بالاتر از این فضل و شرف است. مأمون گفت: شاید رسول خدا با (النفس) به جان خویش اشاره کرده است! امام رضا (علیه السلام) فرمود: چنین اشاره‌ای جایز نیست؛ چرا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با همه آن‌ها به سوی نصارای نجران بیرون آمده و با همه آن‌ها به مباهله پرداخته است. اگر جان خویش را اراده فرموده بود، می‌بایستی علی (علیه السلام) را از مباهله خارج می‌کرد؛ در صورتی که به اتفاق همه مسلمانان علی (علیه السلام) جزو آنان بوده است. مأمون گفت: در آن هنگام که پاسخ آید، سخن ساقط می‌شود. شاعری خوش ذوق این حدیث را این چنین به شعر درآورده است: یا من یقیس به سواه جهالة دع عنک هذا قیاس مضیّع لو لم یکن فی النصّ إلاّ أنّه نفس النیّ کفاه هذا الموضع ای کسی که از روی نادانی دیگری را با او مقایسه می‌کنی، رها کن که این قیاس باطلی است. اگر نصّ و آیه صریحی جز آیه مباهله که در آن علی علیه السلام جان پیامبر (علیهما السلام) شمرده شده نبود، برای فضل و برتری آن حضرت کافی بود. نظیر این روایت را سید مرتضی در کتاب الفصول المختارة، ص38، نقل کرده است. (قطره‌ای از دریای فضایل اهل بیت، آیت الله علامه سد احمد مستنبط، ج2، ص244، ح 847/30) اطلاق (نفس رسول الله) برای امیرمؤمنان علیه السلام،‌ تنها به همین مورد و آیه مباهله، منحصر نمی‌شود؛ بلکه رسول خدا صلی الله علیه وآله در موارد متعدد امیرمؤمنان علیه السلام را (نفس) خود معرفی کرده است. روایات معتبر در منابع اهل سنت وجود دارد که این مطلب را ثابت می‌کند: روایت اول: زید بن یثیع از ابوذر أَخْبَرَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَحْوَصُ بْنُ جَوَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): (لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَةَ، أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلا کَنَفْسِی، یُنْفِذُ فِیهِمْ أَمْرِی، فَیَقْتُلَ الْمُقَاتِلَةُ، وَیَسْبِیَ الذُّرِّیَّةَ). فَمَا رَاعَنِی إِلا وَکَفُّ عُمَرَ فِی حُجْزَتِی مِنْ خَلْفِی: مَنْ یَعْنِی؟ فَقُلْتُ: مَا إِیَّاکَ یَعْنِی، وَلا صَاحِبَکَ، قَالَ: فَمَنْ یَعْنِی؟ قَالَ: خَاصِفُ النَّعْلِ، قَالَ: وَعَلِیٌّ یَخْصِفُ نَعْلاً. زید بن یثیع از ابو ذر نقل می‌کند که: رسول خدا (ص) فرمود: (باید بنو ولیعة [حاکمان سرزمین حضرموت‌] از این شیوه دست بردارند، در غیر این صورت مردی را به سوی آنان روانه می‌کنم که مانند خودم است. وی در میان آنان امر من را به اجرا درآورد، جنگ‌جویانشان را می‌کشد و فرزندانشان را به اسارت می‌گیرد). ابو ذر می‌گوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت [ابا بکر] نیست. گفت: پس چه کسی است؟ گفتم: کسی که کفش را وصله می‌زند و علی (ع) مشغول وصله زدن کفش بود. النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 ه)، السنن الکبری، ج 5 ص 127، ح8457، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1411 – 1991؛ النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 ه)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج 1 ص 89، ح72، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولی، 1406 ه.. بررسی سند روایت: العباس بن محمد: ذهبی در باره او می‌گوید: عباس بن محمد الدوری أبو الفضل مولی بنی هاشم عن حسین الجعفی وأبی داود وعنه الأربعة والأصم وابن البختری ثقة حافظ توفی 271 4 عباس بن محمد، ثقه و حافظ بود. الکاشف ج1 ص536، رقم: 2609 ابن حجر می‌گوید: عباس بن محمد بن حاتم الدوری أبو الفضل البغدادی خوارزمی الأصل ثقة حافظ من الحادیة عشرة مات سنة إحدی وسبعین وقد بلغ ثمانیا وثمانین سنة 4 عباس بن محمد، ثقه و حفاظ بود. تقریب التهذیب ج1 ص294، رقم:3189 الأحوص بن جَوّاب: از روات صحیح مسلم، ابوداود، ترمذی و نسائی؛ ذهبی در باره او می‌نویسد: الأحوص بن جواب م س عن یونس بن أبی إسحاق وغیره صدوق. احوص بن جواب که از یونس بن أبی اسحاق و دیگران روایت نقل کرده، راستگو است. ذکر من تکلم فیه وهو موثق ج1 ص40، رقم: 24 و ابن حجر می‌گوید: الأحوص بن جواب بفتح الجیم وتشدید الواو الضبی یکنی أبا الجواب کوفی صدوق ربما وهم من التاسعة مات سنة إحدی عشرة م د ت س. احوص بن جواب، کوفی و راستگو بود؛ گاهی دچار وهم می‌شد. تقریب التهذیب ج1 ص96، رقم: 289 یونس أبو إسحاق السبیعی: از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته: تعدادی از علمای اهل سنت، او را تضعیف کرده‌اند؛ ولی شمس الدین ذهبی،‌ تضعیفات را نادیده گرفته و نام او را در کتاب (ذکر من تکلم فیه وهو موثق) آورده است: یونس بن أبی إسحاق السبیعی م علی ثقة قال أبو حاتم لا یحتج به وضعفه أحمد یونس بن أبی إسحاق،‌ از روات مسلم و ثقه است، ابوحاتم گفته به روایات او احتجاتج نمی‌شود، احمد نیز او را تضعیف کرده است. ذکر من تکلم فیه وهو موثق ج1 ص204، رقم: 389 و در کتاب الکاشف می‌نویسد: یونس بن أبی إسحاق السبیعی عن ناجیة بن کعب ومجاهد وعنه ابناه إسرائیل وعیسی والفریابی صدوق وثقه بن معین وقال أحمد حدیثه مضطرب وقال أبو حاتم لا یحتج به مات 159 م 4. یونس بن أبی إسحاق، راستگو است، یحیی بن معین او را توثیق کرده، احمد گفته که حدیث او آشفته است، ابوحاتم گفته: به روایات او احتجاج نمی‌شود. الکاشف ج2 ص402، رقم: 6463 ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب می‌نویسد: یونس بن أبی إسحاق السبیعی أبو إسرائیل الکوفی صدوق یهم قلیلا من الخامسة مات سنة اثنتین وخمسین علی الصحیح ر م 4 یونس بن أبی إسحاق، راستگو و کمی دچار توهم می‌شده. تقریب التهذیب ج1 ص613، رقم: 7899 به هر حال، ایشان از راویان صحیح مسلم است و همین برای اثبات وثاقت او کفایت می‌کند؛ چنانچه احمد بن علی اصفهانی نام او را در کتاب رجال مسلم آورده است: یونس بن أبی إسحاق السبیعی الهمدانی الکوفی کنیته أبو إسرائیل السبیعی روی عن عبدالله بن أبی السفر فی الجهاد روی عنه أبو المنذر إسماعیل. الإصبهانی، أبو بکر أحمد بن علی بن منجویه، رجال صحیح مسلم ج2 ص368، رقم: 1895، تحقیق: عبد الله اللیثی، ناشر: دار المعرفة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1407ه حتی البانی وهابی نیز روایات یونس بن أبی إسحاق را تصحیح کرده است؛ از جمله در ارواء الغلیل بعد از نقل روایتی که یونس بن أبی إسحاق در سند آن است می‌گوید: أخرجه أحمد (6/185-1 86 ) من طریق یونس بن أبی اسحاق عنه. وهذا إسناد صحبح علی شرط مسلم. این روایت را أحمد از طریق یونس بن أبی إسحاق نقل کرده و سند آن بنابر شرایطی که مسلم برای صحت روایت قبول دارد، صحیح است. ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420ه)، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج1، ص 237، تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1405 - 1985 م. و در کتاب صحیح أبوداود روایت او را بر طبق شرایطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل هستند، صحیح می‌داند: والحدیث أخرجه أحمد (4/255) قال: ثنا وکیع: ئنا یونس بن أبی إسحاق:سمعته من الشعبی... وهذا إسناد صحیح علی شرط الشیخین. این حدیث را احمد از وکیع از یونس بن أبی اسحاق از شعبی نقل کرده است و این سندی است که بنابر شرایط بخاری و مسلم صحیح است. ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420ه)، صحیح أبی داود، ج1، ص 259، ناشر: مؤسسة غراس للنشر والتوزیع الکویت، الطبعة: الأولی، 1423 ه 2002 م و در کتاب ظلال الجنة روایتی را که در سند آن یونس بن أبی إسحاق وجود دارد، (صحیح) دانسته است: 1063 - ( صحیح ) حدثنا أبو بکر ثنا وکیع عن یونس بن أبی اسحاق عن العیزار ابن حریث العبدی عن أم الحصین الأحمسیة قالت سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم وعلیه بردة متلفعا بها وهو یقول إن أمر علیکم عبد حبشی مجدع فاسمعوا له ما أقام بکم کتاب الله عز وجل ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420ه)، ظلال الجنة، ج2، ص 250، ح1063، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثالثة – 1413ه 1993م. بنابراین، یونس بن أبی إسحاق ثقه و مورد اعتماد است. أبو إسحاق السبیعی: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته: ذهبی در باره او می‌نویسد: عمرو بن عبد الله أبو إسحاق الهمدانی السبیعی أحد الأعلام عن جریر وعدی بن حاتم وزید بن أرقم وابن عباس وأمم وعنه ابنه یونس وحفیده إسرائیل وشعبة والسفیانان وأبو بکر بن عیاش هو کالزهری فی الکثرة غزا مرات وکان صواما قواما عاش خمسا وتسعین سنة مات 127 ع. عمرو بن عبد الله أبواسحاق سبیعی، یکی از سرشناسان بوده، از جریر بن حازم و عدی بن حاتم، زید بن أرقم،‌ ابن عباس و افراد زیادی روایت شنیده، و از او فرزندش یونس و نوه‌اش اسرائیل، همچنین شعبة بن الحجاج، سفیان ثوری و سفیان بن وکیع و ابوبکر بن عیاش روایت نقل کرده‌اند. او در کثرت نقل همانند زهری بوده است، چندین مرتبه در جنگ‌ها شرکت کرد، او زیاد روزه می‌گرفت و زیاد خداوند را عبادت می‌کرد. الکاشف ج2 ص82، رقم: 4185 و ابن حجر می‌نویسد: عمرو بن عبد الله بن عبید ویقال علی ویقال بن أبی شعیرة الهمدانی أبو إسحاق السبیعی بفتح المهملة وکسر الموحدة ثقة مکثر عابد من الثالثة اختلط بأخرة مات سنة تسع وعشرین ومائة وقیل قبل ذلک ع. عمرو بن عبد الله، ثقه بود، روایات زیادی نقل کرده و اهل عبادت بود، در آخر عمرش دچار اختلال شد. تقریب التهذیب ج1 ص423، رقم: 5065 زید بن یثیع: ذهبی در الکاشف می‌گوید: زید بن یثیع عن أبی بکر وأبی ذر وعنه أبو إسحاق فقط وثق حب ت. زید بن یثیع که از ابوبکر و ابوذر روایت شنیده و تنها ابوإسحاق از او روایت نقل کرده، توثیق شده است. الکاشف ج1 ص419، رقم: 1759 و ابن حجر در تقریب التهذیب می‌)ویسد: زید بن یثیع بضم التحتانیة... الهمدانی الکوفی ثقة مخضرم من الثانیة ت س. زید بن یثیع همدانی، ثقه و مخضرم بود. تقریب التهذیب ج1 ص225، رقم: 2160 مخضرم، به کسی می‌گویند که هم زمان جاهلیت و هم اسلام را درک کرده باشد. ابوذر غفاری: صحابی. احمد بن حنبل، همین روایت را به این صورت نقل کرده است: حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی قثنا یحیی بن آدم نا یونس عن أبی إسحاق عن زید بن یثیع قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لینتهین بنو ولیعة أو لأبعثن إلیهم رجلا کنفسی یمضی فیهم أمری یقتل المقاتلة ویسبی الذریة قال فقال أبو ذر فما راعنی إلا برد کف عمر فی حجزتی من خلفی فقال من تراه یعنی قلت مایعنیک ولکن یعنی خاصف النعل. از زید بن یثیع نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود: (یا بنو ولیعة از این شیوه دست برمی‌دارند، یا مردی را به سوی آنان می‌فرستم که همانند خودم هست. او در میان آنان فرمان مرا اجرا می‌کندد، جنگ‌جویانشان را می‌کشد و فرزندانشان را به اسارت می‌گیرد). ابو ذر می‌گوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصود ایشان تو نیستی، مقصود کسی است که کفش را وصله می‌زند. الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241ه)، فضائل الصحابة، ج 2 ص 571، ح966، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403ه – 1983م. این روایت، با روایتی که نسائی نقل کرده است،‌ دو تفاوت اساسی دارد: الف: این که مقصود رسول خدا (ص) ابوبکر نیست، حذف شده است؛ 2. مقصود از وصله زننده نعل مشخص نشده است. و ابن أبی شیبه نیز برای حفاظت از آبروی هر دو خلیفه، ادامه روایت را حذف و تحریفات بیشتری را اعمال کرده است: حَدَّثَنَا أَبُو الْجَوَابِ، عَنْ یُونُسَ بْنِ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): (لَیَنْتَهِیَنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إلَیْهِمْ رَجُلًا کَنَفْسِی فَیُمْضِی فِیهِمْ أَمْرِی، فَیَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَیَسْبِی الذُّرِّیَّةَ). إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6 ص 374، ح32137، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه. به هر حال این روایت که سند آن صحیح است، ثابت می‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ تفاوتی ندارد و در حقیقت یک روح هستند در دو بدن. از طرف دیگر ثابت می‌کند که عمر بن الخطاب و رفیق او ابوبکر،‌ دارای چنین ویژگی نیستند و شایستگی آن را ندارند که به نمایندگی از پیامبر خدا به جنگ با مخالفان اسلام بروند. روایت دوم: عبد الله بن شداد ابن أبی شیبه کوفی در کتاب المصنف می‌نویسد: حَدَّثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ عَیَّاشٍ الْعَامِرِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَدَّادٍ، قَالَ: قَدِمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَفْدُ آلِ سَرْحٍ مِنَ الْیَمَنِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص): (لَتُقِیمُنَّ الصَّلَاةَ وَلَتُؤْتُنَّ الزَّکَاةَ وَلَتَسْمَعُنَّ وَلَتُطِیعُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إلَیْکُمْ رَجُلًا کَنَفْسِی، یُقَاتِلُ مُقَاتِلَتَکُمْ وَیَسْبِی ذَرَارِیَّکُمْ، اللَّهُمَّ أَنَا أَوْ کَنَفْسِی)، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ. گروهی از طایفه آل سرح پیش رسول خدا (ص) آمدند، پس آن حضرت فرمود: یا نماز را می‌خوانید، زکات می‌پردازید، دستورات را گوش می‌دهید و اطاعت می‌کنید، یا کسی را به سوی شما می‌فرستم که همانند من است، با جنگاورانتان می‌جنگد، خانواده‌تان را اسر می‌کند، خدایا ! یا خودم می‌روم یا کسی که مثل من است. سپس دست علی (علیه السلام) را بلند کرد. إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6 ص 369، رقم: 32093، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه. بررسی سند روایت: شریک بن عبد الله القاضی: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته: شریک بن عبد الله أبو عبد الله النخعی القاضی أحد الأعلام عن زیاد بن علاقة وسلمة بن کهیل وعلی بن الأقمر وعنه أبو بکر بن أبی شیبة وعلی بن حجر وثقه بن معین وقال غیره سیء الحفظ وقال النسائی لیس به بأس هو أعلم بحدیث الکوفیین من الثوری قاله بن المبارک توفی 177 عاش اثنتین وثمانین سنة خت 4 م متابعة شریک بن عبد الله نخعی قاضی، یکی از مشاهیر بود. یحیی بن معین او را توثیق کرده‌اند، دیگران گفته‌اند که حافظه‌اش خوب نبود، نسائی گفته: اشکالی در او نیست او نسبت به حدیث اهل کوفه از ثوری داناتر بود، این سخن را ابن مبارک گفته. الکاشف ج1 ص485، رقم:2276 عیاش بن عمرو العامری: از روات مسلم و سایر صحاح سته؛ ذهبی در باره او می‌نویسد: عیاش بن عمرو العامری الکوفی عن بن أبی أوفی وإبراهیم التیمی وعنه سفیان وشعبة وثق م س. عیاش بن عمرو، توثیق شده است. الکاشف ج2 ص107، رقم: 4355 عیاش بن عمرو الکوفی ثقة. عیاش بن عمر، ثقه است. تقریب التهذیب ج1 ص437، رقم:5271 عبد الله بن شداد: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته: ابن حجر عسقلانی نام او را در زمره أصحاب آورده است: عبد الله بن شداد بن الهاد اللیثی تقدم فی ترجمة أبیه فی القسم الأول سیاق نسبه وولد هو فی عهد النبی صلی الله علیه وسلم وأمه سلمی بنت عمیس.... عبد الله بن شداد، در شرح حال پدرش در قسم اول از أصحاب در باره او نسبش سخن گفتیم، او در زمان رسول خدا (ص) به دنیا آمد و ادرش سلمی بن عمیس بود. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852ه)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج5 ص13، رقم: 6181، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412ه - 1992م. ابن عبد البر قرطبی نیز نام او را در زمره أصحاب آورده است: عبد الله بن شداد بن الهاد اللیثی العتواری ولد علی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم کان من أهل العلم. ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463ه)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3 ص926، رقم: 1573، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412ه. بنابراین، سند روایت اشکالی ندارد و تمام راویان آن از روات بخاری و یا مسلم هستند. روایت سوم: عبد الرحمن بن عوف حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک می‌نویسد: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الزَّاهِدُ الأَصْبَهَانِیُّ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ بْنِ خَالِدٍ الأَصْبَهَانِیُّ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی، ثنا طَلْحَةُ بْنُ خَیْرٍ الأَنْصَارِیُّ، عَنْ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: افْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مَکَّةَ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَی الطَّائِفِ فَحَاصَرَهُمْ ثَمَانِیَةً أَوْ سَبْعَةً، ثُمَّ أَوْغَلَ غُدْوَةً أَوْ رَوْحَةً، ثُمَّ نَزَلَ ثُمَّ هَجَرَ، ثُمَّ قَالَ: (أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی لَکُمْ فَرَطٌ، وَإِنِّی أُوصِیکُمْ بِعِتْرَتِی خَیْرًا مَوْعِدُکُمُ الْحَوْضُ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَتُقِیمُنَّ الصَّلاةَ، وَلَتُؤْتُونَ الزَّکَاةَ، أَوْ لأَبْعَثَنَّ عَلَیْکُمْ رَجُلا مِنِّی، أَوْ کَنَفْسِی فَلَیَضْرِبُنَّ أَعْنَاقَ مُقَاتِلِیهِمْ، وَلَیَسْبِیُنُّ ذَرَارِیَّهُمْ)، قَالَ: فَرَأَی النَّاسُ أَنَّهُ یَعْنِی أَبَا بَکْرٍ أَوْ عُمَرَ، فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: (هَذَا). هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ. پس از آنکه رسول خدا (ص) مکه را فتح کرد، از آن جا به طائف رفت و هشت یا نه شبانه روز آن جا را محاصره کرد. پس از آنکه محاصره به پایان رسید و طائف را فتح کرد، خطاب به مردم فرمود: من شما دوست دارم، و شما را به نیکی نسبت به اهل بیتم سفارش می‌کنم، وعده‌گاه ما فردای قیامت در کنار حوض کوثر است. به خدائی که جان من در دست اوست، نماز به پای دارید و زکات بپردازید و گرنه مردی را بر شما بر می‌انگیزانم که از من است و یا همانند من است تا گردن جنگجویان شما را بزند وزن و فرزند شما را اسیر کند. مردم گمان می‌کردند آن مرد ابو بکر یا عمر است. اما رسول خدا (ص) دست علی (علیه السّلام) را گرفت و گفت: این است آن مرد. این روایت سندش صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند. الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 ه)، المستدرک علی الصحیحین، ج 2 ص 131، ح2559، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411ه - 1990م. ابن أبی شیبه در المصنف، فسوی در المعرفة والتاریخ، ابویعلی در مسند خود، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و ابن حجر عسقلانی در المطالب العالیة روایت را به همین صورت نقل کرده‌اند: إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 7 ص 411، ح36953، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه. الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای277ه)، المعرفة والتاریخ، ج 1 ص 121، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419ه- 1999م. أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 ه)، مسند أبی یعلی، ج 2 ص 165، ح859، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 ه – 1984م. ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفای571ه)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج 42 ص 342، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852ه)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 16 ص 68، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419ه. اما ابوبکر بزار در مسند خود و همچنین شجری جرجانی در کتاب الأمالی، روایت را به صورتی نقل کرده‌اند که نامی از ابوبکر و عمر برده نشود، تا مبادا برتری مطلق امیرمؤمنان علیه السلام بر آن دو ثابت شود. حدثنا یوسف بن موسی وأحمد بن عثمان بن حکیم قالا نا عبید الله بن موسی قال نا طلحة بن جبر عن المطلب بن عبد الله بن حنطب عن مصعب بن عبد الرحمن بن عوف عن أبیه قال لما فتح رسول الله صلی الله علیه وسلم مکة انصرف إلی الطائف فحاصرها سبع عشرة أو تسع عشرة ثم قام خطیبا فحمد الله وأثنی علیه ثم قال أوصیکم بعترتی خیرا وإن موعدکم الحوض والذی نفسی بیده لتقیمن الصلاة ولتؤتن الزکاة أو لأبعثن إلیکم رجلا منی أو کنفسی یضرب أعناقکم ثم أخذ بید علی البزار، ابوبکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292 ه)، البحر الزخار (مسند البزار)، ج 3 ص 259، ح1050، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة الطبعة: الأولی، 1409 ه الشجری الجرجانی، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفای499 ه)، کتاب الأمالی وهی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، ج 1 ص 185، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1422 ه - 2001م. روایت چهارم: جابر بن عبد الله طبرانی در المعجم الأوسط می‌نویسد: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ سَعِیدٍ الرَّازِیُّ، قَالَ: نا الْحُسَیْنُ بْنُ عِیسَی بْنِ مَیْسَرَةَ الرَّازِیُّ، قَالَ: نا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْقُدُّوسِ، قَالَ: نا الأَعْمَشُ، عَنْ مُوسَی بْنِ الْمُسَیِّبِ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَةَ إِلَی بَنِی وَلِیعَةَ، وَکَانَتْ بَیْنَهُمْ شَحْنَاءُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ، فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَةَ اسْتَقْبَلُوهُ لِیَنْظُرُوا مَا فِی نَفْسِهِ، فَخَشِیَ الْقَوْمَ فَرَجَعَ إِلَی رَسُولِ (ص) فَقَالَ: إِنَّ بَنِی وَلِیعَةَ أَرَادُوا قَتْلِی، وَمَنَعُونِی الصَّدَقَةَ. فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَةَ الَّذِی قَالَ الْوَلِیدُ: عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ کَذَبَ الْوَلِیدُ، وَلَکِنْ کَانَتْ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُ شَحْنَاءُ، فَخَشِینَا أَنْ یُعَاقِبَنَا بِالَّذِی کَانَ بَیْنَنَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَةَ أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلا عِنْدِی کَنَفْسِی، یَقْتُلُ مُقَاتِلَتَهُمْ، وَیَسْبِی ذَرَارِیَّهُمْ، وَهُوَ هَذَا " ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی کَتِفِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: وَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی الْوَلِیدِ:(یَأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ) الآیَةَ. رسول خدا (ص)، ولید بن عقبه را نزد بنی ولیعة فرستاد، میان ولید و آن‌ها در جاهلیت خونی ریخته شده بوده، چون خبر آمدن ولید را شنیدند به استقبال وی بیرون آمدند، ولید خیال کرد که قصد کشتن او را دارند، به همین خاطر پیش رسول خدا (ص) آمد و گفت: بنی ولیعه قصد کشتن من را کردند و از دادن زکاة خودداری کردند. وقتی خبر به بنی ولیعه رسید، نزد رسول خدا آمدند و گفتند: ولید دروغ می‌گوید، بلی در میان ما خونی بود ترسیدیم که مبادا به خاطر آن ما را مجازات کند (ولی قصد کشتن او را نداشتیم). رسول خدا (ص) فرمود: یا بنی ولیعه، از کارشان دست برمی‌دارند، یا مردی را به سوی آن‌ها می‌فرستم که در نزد من، همانند من است، جنگجویان شما را می‌کشد و زنان شما را اسیر می‌کند و او این مرد است: سپس دست به بازوی علی بن أبی طالب (ع) زد. جابر گفت: در باره ولید این آیه نازل شد: (ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هر گاه فاسقی برای شما خبری آورد، تحقیق کنید...) الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360ه)، المعجم الأوسط، ج 4 ص 133، ح3797، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد،‌عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین - القاهرة – 1415ه. علام زمخشری در تفسیر کشاف روایت را این گونه نقل کرده است: ( 1066 ) بعث رسول الله صلی الله علیه وسلم الولید بن عقبة أخا عثمان لأمّه وهو الذی ولاه عثمان الکوفة بعد سعد بن أبی وقاص، فصلی بالناس وهو سکران صلاة الفجر أربعاً، ثم قال: هل أزیدکم، فعزله عثمان عنهم مصدّقاً إلی بنی المصطلق، وکانت بینه وبینهم إحنة، فلما شارف دیارهم رکبوا مستقبلین له، فحسبهم مقاتلیه، فرجع وقال لرسول الله صلی الله علیه وسلم: قد ارتدوا ومنعوا الزکاة، فغضب رسول الله صلی الله علیه وسلم وهمّ أن یغزوهم. فبلغ القوم فوردوا وقالوا: نعوذ بالله من غضبه وغضب رسوله، فاتهمهم فقال: ( لتنتهنّ أو لأبعثنّ إلیکم رجلاً هو عندی کنفسی یقاتل مقاتلتکم ویسبی ذراریکم، ثم ضرب بیده علی کتف علی رضی الله عنه رسول خدا (ص) ولید بن عقبه، برادر مادری عثمان او همان کسی است که عثمان او را بعد از سعد بن أبی وقاص حاکم کوفه کرد؛ پس در حال مستی نماز صبح را چهار رکعت خواند، سپس گفت: می خواهید بیشتر بخوانم، عثمان او را عزل کرد را نزد بنی مصطلق فرستاد، بین او و آن قبلیه خونی بود، وقتی به منطقه آن‌ها رسید، آن‌ها به استقبالش آمدند، خیال کرد که قصد کشتن او را دارند، پس بازگشت و به رسول خدا (ص) گفت: آن‌ها مرتد شده‌اند و زکات ندادند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و قصد جنگ با آن‌ها را داشتند. وقتی خبر دروغ ولید به آن قبیله رسید، آمدند و گفتند: به خدا پناه می‌بریم از غضب او و غضب رسولش، رسول خدا آن‌ها را متهم کرد و فرمود: یا دست برمی‌دارید، یا مردی را می‌فرستم که در نزد من، همانند من است، جنگجویانتان را می‌کشد و خانوادتان را اسیر می‌کند، سپس بادست به بازوی علی (ع) زد. الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفای538ه)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج 4 ص 362، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی. همین مطلب در کتاب‌های دیگر اهل سنت نیز آمده است: الزیلعی، عبدالله بن یوسف ابومحمد الحنفی (متوفای762ه)، تخریج الأحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف للزمخشری، ج 3 ص 332، تحقیق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزیمة - الریاض، الطبعة: الأولی، 1414ه. النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفای 728 ه)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 6 ص 342، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1416ه - 1996م. روایت پنجم: مطلب بن عبد الله برخی از علمای اهل سنت همین روایت را از عبد المطلب بن عبد الله بن حنطب، این گونه نقل کرده‌اند: عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَنْطَبٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِوَفْدِ ثَقِیفٍ حِینَ جَاءُوا: (لَتُسْلِمُنَّ أَوْ لَنَبْعَثَنَّ رَجُلا مِنِّی، أَوْ قَالَ: مِثْلَ نَفْسِی، فَلَیَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَکُمْ، وَلَیَسْبِیَنَّ ذَرَارِیَّکُمْ، وَلَیَأْخُذَنَّ أَمْوَالَکُمْ)، فَقَالَ عُمَرُ: فَوَاللَّهِ مَا تَمَنَّیْتُ الإِمَارَةَ إِلا یَوْمَئِذٍ، جَعَلْتُ أَنْصِبُ صَدْرِی رَجَاءَ أَنْ یَقُولَ هُوَ هَذَا، قَالَ: فَالْتَفَتَ إِلَی عَلِیٍّ فَأَخَذَ بِیَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: (هُوَ هَذَا هُوَ هَذَا) رسول خدا به گروهی از سقیف که آمده بودند فرمود: یا تسلیم شوید، یا مردی را می‌فرستم که از من است، یا فرمود که مثل من است؛ تا گردن شما را بزند، خانوادتان را اسیر کند و اموالتان را بگیرد. پس عمر گفت: به خدا هیچگاه امارت را آرزو نکردم؛‌ مگر آن روز، من سینه‌ام را ستبر کرده بودم، به امید که بگوید او عمر است. روای گوید: پس رسول خدا به طرف علی توجه کرد، دست او را گرفت و سپس فرمود: آن مرد این است، آن مرد این است. الأزدی، معمر بن راشد (متوفای151ه)، الجامع، ج 11 ص 226، ح20389، تحقیق: حبیب الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت ، الطبعة: الثانیة، 1403ه إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 11 ص 226، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه. الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241ه)، فضائل الصحابة، ج 2 ص 593، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403ه – 1983م. البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279ه)، أنساب الأشراف، ج 1 ص 283، طبق برنامه الجامع الکبیر. ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463ه)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3 ص 1110، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412ه. الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای644ه) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج 1 ص 295، طبق برنامه الجامع الکبیر. الطبری، ابوجعفر محب الدین أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفای694ه)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج 1 ص 64، ناشر: دار الکتب المصریة – مصر. الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای1044ه)، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 2 ص 734، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400. العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111ه)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 3 ص 30، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة. نتیجه این روایت که لا اقل دو سند صحیح دارد، ثابت می‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام (نفس پیامبر صلی الله علیه وآله) است و هیچ تفاوتی با آن حضرت ندارد، تمام فضائل، مقامات و مناقبی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله دارد، امیرمؤمنان علیه السلام نیز دارد، جز نبوت که استنثناء شده است. و این برترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام به شمار می‌رود. ***** بارها گفت پیامبر که علی جان من است هم به جان علی و جان پیامبر صلوات
عنوان سوال:

اهل سنت در مورد ایه مباهله و حدیث علیٌ کنفسی چه نظری دارند؟


پاسخ:

[آیا روایت (علی کنفسی) با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟
گروه امام علی (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

فهرست مطالب

روایت اول: زید بن یثیع از ابوذر

روایت دوم: عبد الله بن شداد

روایت سوم: عبد الرحمن بن عوف

روایت چهارم: جابر بن عبد الله

روایت پنجم: مطلب بن عبد الله

یکی از آیاتی که از فضائل بی‌نظیر (اهل البیت) و به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام محسوب می‌شود، آیه مباهله است، بر طبق این آیه، امیرمؤمنان علیه السلام (نفس) رسول الله صلی الله علیه وآله است؛ آن جا که خداوند می‌فرماید:

فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبین‌. آل عمران/61.

هر گاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: (بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

اکثر مفسران مسلمان بر این باور هستند که مقصود از (انفسنا) در این آیه امیرمؤمنان علی بن أبی‌طالب علیه السلام است. روایات فراوانی در منابع شیعه و سنی در این باره وجود دارد که البته موضوع بحث ما نیست.

این آیه دلالت می‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ تفاوتی ندارد؛ هر فضیلتی پیامبر خدا دارد،‌ امیرمؤمنان نیز از آن برخوردار است. اگر پیامبر معصوم است،‌ نفس او نیز این چنین است. اگر پیامبر علم غیب دارد، نفس او نیز این چنین است و....

و این برترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام محسوب می‌شود.

در کتاب مناقب دیلمی آمده است:

روزی مأمون به امام رضا (علیه السلام) گفت:

بزرگترین فضیلتی که امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) از قرآن دارد برای من بگو.

امام رضا علیه السلام فرمود:

فضیلته فی المباهلة وأنّ الرسول (صلی الله علیه و آله وسلم) باهل بعلی وفاطمة زوجته والحسن والحسین وجعله منها کنفسه وجعل لعنة الله علی الکاذبین وقد ثبت أنّه لیس أحد من خلق الله یشبه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فوجب له من الفضل ما وجب له إلاّ النبوة، فأیّ فضل وشرف وفضیلة أعلی من هذا.

برترین فضیلت آن حضرت، در قصّه مباهله است. همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به وسیله علی، فاطمه همسر علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام (با نصارای نجران) مباهله کرد،‌ و آن حضرت را همانند جان خویش قرار داد، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار داد.

و البته ثابت است که کسی از آفریدگان همانند رسول (خدا صلی الله علیه و آله) نبوده؛ بنابراین، همه فضایلی که بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) لازم بوده بر علی علیه السلام نیز ثابت شده جز پیامبری؛ پس کدامین فضل و برتری بالاتر از این فضل و شرف است.

مأمون گفت:

شاید رسول خدا با (النفس) به جان خویش اشاره کرده است!

امام رضا (علیه السلام) فرمود:

چنین اشاره‌ای جایز نیست؛ چرا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با همه آن‌ها به سوی نصارای نجران بیرون آمده و با همه آن‌ها به مباهله پرداخته است. اگر جان خویش را اراده فرموده بود، می‌بایستی علی (علیه السلام) را از مباهله خارج می‌کرد؛ در صورتی که به اتفاق همه مسلمانان علی (علیه السلام) جزو آنان بوده است.

مأمون گفت:

در آن هنگام که پاسخ آید، سخن ساقط می‌شود.

شاعری خوش ذوق این حدیث را این چنین به شعر درآورده است:

یا من یقیس به سواه جهالة دع عنک هذا قیاس مضیّع

لو لم یکن فی النصّ إلاّ أنّه نفس النیّ کفاه هذا الموضع

ای کسی که از روی نادانی دیگری را با او مقایسه می‌کنی، رها کن که این قیاس باطلی است.

اگر نصّ و آیه صریحی جز آیه مباهله که در آن علی علیه السلام جان پیامبر (علیهما السلام) شمرده شده نبود، برای فضل و برتری آن حضرت کافی بود.

نظیر این روایت را سید مرتضی در کتاب الفصول المختارة، ص38، نقل کرده است.

(قطره‌ای از دریای فضایل اهل بیت، آیت الله علامه سد احمد مستنبط، ج2، ص244، ح 847/30)

اطلاق (نفس رسول الله) برای امیرمؤمنان علیه السلام،‌ تنها به همین مورد و آیه مباهله، منحصر نمی‌شود؛ بلکه رسول خدا صلی الله علیه وآله در موارد متعدد امیرمؤمنان علیه السلام را (نفس) خود معرفی کرده است.

روایات معتبر در منابع اهل سنت وجود دارد که این مطلب را ثابت می‌کند:
روایت اول: زید بن یثیع از ابوذر

أَخْبَرَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَحْوَصُ بْنُ جَوَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):

(لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَةَ، أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلا کَنَفْسِی، یُنْفِذُ فِیهِمْ أَمْرِی، فَیَقْتُلَ الْمُقَاتِلَةُ، وَیَسْبِیَ الذُّرِّیَّةَ).

فَمَا رَاعَنِی إِلا وَکَفُّ عُمَرَ فِی حُجْزَتِی مِنْ خَلْفِی: مَنْ یَعْنِی؟ فَقُلْتُ: مَا إِیَّاکَ یَعْنِی، وَلا صَاحِبَکَ، قَالَ: فَمَنْ یَعْنِی؟ قَالَ: خَاصِفُ النَّعْلِ، قَالَ: وَعَلِیٌّ یَخْصِفُ نَعْلاً.

زید بن یثیع از ابو ذر نقل می‌کند که: رسول خدا (ص) فرمود: (باید بنو ولیعة [حاکمان سرزمین حضرموت‌] از این شیوه دست بردارند، در غیر این صورت مردی را به سوی آنان روانه می‌کنم که مانند خودم است. وی در میان آنان امر من را به اجرا درآورد، جنگ‌جویانشان را می‌کشد و فرزندانشان را به اسارت می‌گیرد).

ابو ذر می‌گوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت [ابا بکر] نیست. گفت: پس چه کسی است؟ گفتم: کسی که کفش را وصله می‌زند و علی (ع) مشغول وصله زدن کفش بود.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 ه)، السنن الکبری، ج 5 ص 127، ح8457، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1411 – 1991؛

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 ه)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج 1 ص 89، ح72، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولی، 1406 ه..
بررسی سند روایت:
العباس بن محمد:

ذهبی در باره او می‌گوید:

عباس بن محمد الدوری أبو الفضل مولی بنی هاشم عن حسین الجعفی وأبی داود وعنه الأربعة والأصم وابن البختری ثقة حافظ توفی 271 4

عباس بن محمد، ثقه و حافظ بود.

الکاشف ج1 ص536، رقم: 2609

ابن حجر می‌گوید:

عباس بن محمد بن حاتم الدوری أبو الفضل البغدادی خوارزمی الأصل ثقة حافظ من الحادیة عشرة مات سنة إحدی وسبعین وقد بلغ ثمانیا وثمانین سنة 4

عباس بن محمد، ثقه و حفاظ بود.

تقریب التهذیب ج1 ص294، رقم:3189
الأحوص بن جَوّاب:

از روات صحیح مسلم، ابوداود، ترمذی و نسائی؛ ذهبی در باره او می‌نویسد:

الأحوص بن جواب م س عن یونس بن أبی إسحاق وغیره صدوق.

احوص بن جواب که از یونس بن أبی اسحاق و دیگران روایت نقل کرده، راستگو است.

ذکر من تکلم فیه وهو موثق ج1 ص40، رقم: 24

و ابن حجر می‌گوید:

الأحوص بن جواب بفتح الجیم وتشدید الواو الضبی یکنی أبا الجواب کوفی صدوق ربما وهم من التاسعة مات سنة إحدی عشرة م د ت س.

احوص بن جواب، کوفی و راستگو بود؛ گاهی دچار وهم می‌شد.

تقریب التهذیب ج1 ص96، رقم: 289
یونس أبو إسحاق السبیعی:

از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته:

تعدادی از علمای اهل سنت، او را تضعیف کرده‌اند؛ ولی شمس الدین ذهبی،‌ تضعیفات را نادیده گرفته و نام او را در کتاب (ذکر من تکلم فیه وهو موثق) آورده است:

یونس بن أبی إسحاق السبیعی م علی ثقة قال أبو حاتم لا یحتج به وضعفه أحمد

یونس بن أبی إسحاق،‌ از روات مسلم و ثقه است، ابوحاتم گفته به روایات او احتجاتج نمی‌شود، احمد نیز او را تضعیف کرده است.

ذکر من تکلم فیه وهو موثق ج1 ص204، رقم: 389

و در کتاب الکاشف می‌نویسد:

یونس بن أبی إسحاق السبیعی عن ناجیة بن کعب ومجاهد وعنه ابناه إسرائیل وعیسی والفریابی صدوق وثقه بن معین وقال أحمد حدیثه مضطرب وقال أبو حاتم لا یحتج به مات 159 م 4.

یونس بن أبی إسحاق، راستگو است، یحیی بن معین او را توثیق کرده، احمد گفته که حدیث او آشفته است، ابوحاتم گفته: به روایات او احتجاج نمی‌شود.

الکاشف ج2 ص402، رقم: 6463

ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب می‌نویسد:

یونس بن أبی إسحاق السبیعی أبو إسرائیل الکوفی صدوق یهم قلیلا من الخامسة مات سنة اثنتین وخمسین علی الصحیح ر م 4

یونس بن أبی إسحاق، راستگو و کمی دچار توهم می‌شده.

تقریب التهذیب ج1 ص613، رقم: 7899

به هر حال، ایشان از راویان صحیح مسلم است و همین برای اثبات وثاقت او کفایت می‌کند؛ چنانچه احمد بن علی اصفهانی نام او را در کتاب رجال مسلم آورده است:

یونس بن أبی إسحاق السبیعی الهمدانی الکوفی کنیته أبو إسرائیل السبیعی روی عن عبدالله بن أبی السفر فی الجهاد روی عنه أبو المنذر إسماعیل.

الإصبهانی، أبو بکر أحمد بن علی بن منجویه، رجال صحیح مسلم ج2 ص368، رقم: 1895، تحقیق: عبد الله اللیثی، ناشر: دار المعرفة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1407ه

حتی البانی وهابی نیز روایات یونس بن أبی إسحاق را تصحیح کرده است؛ از جمله در ارواء الغلیل بعد از نقل روایتی که یونس بن أبی إسحاق در سند آن است می‌گوید:

أخرجه أحمد (6/185-1 86 ) من طریق یونس بن أبی اسحاق عنه. وهذا إسناد صحبح علی شرط مسلم.

این روایت را أحمد از طریق یونس بن أبی إسحاق نقل کرده و سند آن بنابر شرایطی که مسلم برای صحت روایت قبول دارد، صحیح است.

ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420ه)، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج1، ص 237، تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1405 - 1985 م.

و در کتاب صحیح أبوداود روایت او را بر طبق شرایطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل هستند، صحیح می‌داند:

والحدیث أخرجه أحمد (4/255) قال: ثنا وکیع: ئنا یونس بن أبی إسحاق:سمعته من الشعبی... وهذا إسناد صحیح علی شرط الشیخین.

این حدیث را احمد از وکیع از یونس بن أبی اسحاق از شعبی نقل کرده است و این سندی است که بنابر شرایط بخاری و مسلم صحیح است.

ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420ه)، صحیح أبی داود، ج1، ص 259، ناشر: مؤسسة غراس للنشر والتوزیع الکویت، الطبعة: الأولی، 1423 ه 2002 م

و در کتاب ظلال الجنة روایتی را که در سند آن یونس بن أبی إسحاق وجود دارد، (صحیح) دانسته است:

1063 - ( صحیح )

حدثنا أبو بکر ثنا وکیع عن یونس بن أبی اسحاق عن العیزار ابن حریث العبدی عن أم الحصین الأحمسیة قالت سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم وعلیه بردة متلفعا بها وهو یقول

إن أمر علیکم عبد حبشی مجدع فاسمعوا له ما أقام بکم کتاب الله عز وجل

ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420ه)، ظلال الجنة، ج2، ص 250، ح1063، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثالثة – 1413ه 1993م.

بنابراین، یونس بن أبی إسحاق ثقه و مورد اعتماد است.
أبو إسحاق السبیعی:

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته: ذهبی در باره او می‌نویسد:

عمرو بن عبد الله أبو إسحاق الهمدانی السبیعی أحد الأعلام عن جریر وعدی بن حاتم وزید بن أرقم وابن عباس وأمم وعنه ابنه یونس وحفیده إسرائیل وشعبة والسفیانان وأبو بکر بن عیاش هو کالزهری فی الکثرة غزا مرات وکان صواما قواما عاش خمسا وتسعین سنة مات 127 ع.

عمرو بن عبد الله أبواسحاق سبیعی، یکی از سرشناسان بوده، از جریر بن حازم و عدی بن حاتم، زید بن أرقم،‌ ابن عباس و افراد زیادی روایت شنیده، و از او فرزندش یونس و نوه‌اش اسرائیل، همچنین شعبة بن الحجاج، سفیان ثوری و سفیان بن وکیع و ابوبکر بن عیاش روایت نقل کرده‌اند. او در کثرت نقل همانند زهری بوده است، چندین مرتبه در جنگ‌ها شرکت کرد، او زیاد روزه می‌گرفت و زیاد خداوند را عبادت می‌کرد.

الکاشف ج2 ص82، رقم: 4185

و ابن حجر می‌نویسد:

عمرو بن عبد الله بن عبید ویقال علی ویقال بن أبی شعیرة الهمدانی أبو إسحاق السبیعی بفتح المهملة وکسر الموحدة ثقة مکثر عابد من الثالثة اختلط بأخرة مات سنة تسع وعشرین ومائة وقیل قبل ذلک ع.

عمرو بن عبد الله، ثقه بود، روایات زیادی نقل کرده و اهل عبادت بود، در آخر عمرش دچار اختلال شد.

تقریب التهذیب ج1 ص423، رقم: 5065
زید بن یثیع:

ذهبی در الکاشف می‌گوید:

زید بن یثیع عن أبی بکر وأبی ذر وعنه أبو إسحاق فقط وثق حب ت.

زید بن یثیع که از ابوبکر و ابوذر روایت شنیده و تنها ابوإسحاق از او روایت نقل کرده، توثیق شده است.

الکاشف ج1 ص419، رقم: 1759

و ابن حجر در تقریب التهذیب می‌)ویسد:

زید بن یثیع بضم التحتانیة... الهمدانی الکوفی ثقة مخضرم من الثانیة ت س.

زید بن یثیع همدانی، ثقه و مخضرم بود.

تقریب التهذیب ج1 ص225، رقم: 2160

مخضرم، به کسی می‌گویند که هم زمان جاهلیت و هم اسلام را درک کرده باشد.
ابوذر غفاری:

صحابی.

احمد بن حنبل، همین روایت را به این صورت نقل کرده است:

حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی قثنا یحیی بن آدم نا یونس عن أبی إسحاق عن زید بن یثیع قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لینتهین بنو ولیعة أو لأبعثن إلیهم رجلا کنفسی یمضی فیهم أمری یقتل المقاتلة ویسبی الذریة قال فقال أبو ذر فما راعنی إلا برد کف عمر فی حجزتی من خلفی فقال من تراه یعنی قلت مایعنیک ولکن یعنی خاصف النعل.

از زید بن یثیع نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود:

(یا بنو ولیعة از این شیوه دست برمی‌دارند، یا مردی را به سوی آنان می‌فرستم که همانند خودم هست. او در میان آنان فرمان مرا اجرا می‌کندد، جنگ‌جویانشان را می‌کشد و فرزندانشان را به اسارت می‌گیرد).

ابو ذر می‌گوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصود ایشان تو نیستی، مقصود کسی است که کفش را وصله می‌زند.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241ه)، فضائل الصحابة، ج 2 ص 571، ح966، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403ه – 1983م.

این روایت، با روایتی که نسائی نقل کرده است،‌ دو تفاوت اساسی دارد: الف: این که مقصود رسول خدا (ص) ابوبکر نیست، حذف شده است؛ 2. مقصود از وصله زننده نعل مشخص نشده است.

و ابن أبی شیبه نیز برای حفاظت از آبروی هر دو خلیفه، ادامه روایت را حذف و تحریفات بیشتری را اعمال کرده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْجَوَابِ، عَنْ یُونُسَ بْنِ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): (لَیَنْتَهِیَنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إلَیْهِمْ رَجُلًا کَنَفْسِی فَیُمْضِی فِیهِمْ أَمْرِی، فَیَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَیَسْبِی الذُّرِّیَّةَ).

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6 ص 374، ح32137، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه.

به هر حال این روایت که سند آن صحیح است، ثابت می‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ تفاوتی ندارد و در حقیقت یک روح هستند در دو بدن.

از طرف دیگر ثابت می‌کند که عمر بن الخطاب و رفیق او ابوبکر،‌ دارای چنین ویژگی نیستند و شایستگی آن را ندارند که به نمایندگی از پیامبر خدا به جنگ با مخالفان اسلام بروند.
روایت دوم: عبد الله بن شداد

ابن أبی شیبه کوفی در کتاب المصنف می‌نویسد:

حَدَّثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ عَیَّاشٍ الْعَامِرِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَدَّادٍ، قَالَ: قَدِمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَفْدُ آلِ سَرْحٍ مِنَ الْیَمَنِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص): (لَتُقِیمُنَّ الصَّلَاةَ وَلَتُؤْتُنَّ الزَّکَاةَ وَلَتَسْمَعُنَّ وَلَتُطِیعُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إلَیْکُمْ رَجُلًا کَنَفْسِی، یُقَاتِلُ مُقَاتِلَتَکُمْ وَیَسْبِی ذَرَارِیَّکُمْ، اللَّهُمَّ أَنَا أَوْ کَنَفْسِی)، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ.

گروهی از طایفه آل سرح پیش رسول خدا (ص) آمدند، پس آن حضرت فرمود: یا نماز را می‌خوانید، زکات می‌پردازید، دستورات را گوش می‌دهید و اطاعت می‌کنید، یا کسی را به سوی شما می‌فرستم که همانند من است، با جنگاورانتان می‌جنگد، خانواده‌تان را اسر می‌کند، خدایا ! یا خودم می‌روم یا کسی که مثل من است. سپس دست علی (علیه السلام) را بلند کرد.

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6 ص 369، رقم: 32093، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه.
بررسی سند روایت:
شریک بن عبد الله القاضی:

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:

شریک بن عبد الله أبو عبد الله النخعی القاضی أحد الأعلام عن زیاد بن علاقة وسلمة بن کهیل وعلی بن الأقمر وعنه أبو بکر بن أبی شیبة وعلی بن حجر وثقه بن معین وقال غیره سیء الحفظ وقال النسائی لیس به بأس هو أعلم بحدیث الکوفیین من الثوری قاله بن المبارک توفی 177 عاش اثنتین وثمانین سنة خت 4 م متابعة

شریک بن عبد الله نخعی قاضی، یکی از مشاهیر بود. یحیی بن معین او را توثیق کرده‌اند، دیگران گفته‌اند که حافظه‌اش خوب نبود، نسائی گفته: اشکالی در او نیست او نسبت به حدیث اهل کوفه از ثوری داناتر بود، این سخن را ابن مبارک گفته.

الکاشف ج1 ص485، رقم:2276
عیاش بن عمرو العامری:

از روات مسلم و سایر صحاح سته؛ ذهبی در باره او می‌نویسد:

عیاش بن عمرو العامری الکوفی عن بن أبی أوفی وإبراهیم التیمی وعنه سفیان وشعبة وثق م س.

عیاش بن عمرو، توثیق شده است.

الکاشف ج2 ص107، رقم: 4355

عیاش بن عمرو الکوفی ثقة.

عیاش بن عمر، ثقه است.

تقریب التهذیب ج1 ص437، رقم:5271
عبد الله بن شداد:

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:

ابن حجر عسقلانی نام او را در زمره أصحاب آورده است:

عبد الله بن شداد بن الهاد اللیثی تقدم فی ترجمة أبیه فی القسم الأول سیاق نسبه وولد هو فی عهد النبی صلی الله علیه وسلم وأمه سلمی بنت عمیس....

عبد الله بن شداد، در شرح حال پدرش در قسم اول از أصحاب در باره او نسبش سخن گفتیم، او در زمان رسول خدا (ص) به دنیا آمد و ادرش سلمی بن عمیس بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852ه)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج5 ص13، رقم: 6181، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412ه - 1992م.

ابن عبد البر قرطبی نیز نام او را در زمره أصحاب آورده است:

عبد الله بن شداد بن الهاد اللیثی العتواری ولد علی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم کان من أهل العلم.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463ه)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3 ص926، رقم: 1573، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412ه.

بنابراین، سند روایت اشکالی ندارد و تمام راویان آن از روات بخاری و یا مسلم هستند.
روایت سوم: عبد الرحمن بن عوف

حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک می‌نویسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الزَّاهِدُ الأَصْبَهَانِیُّ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ بْنِ خَالِدٍ الأَصْبَهَانِیُّ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی، ثنا طَلْحَةُ بْنُ خَیْرٍ الأَنْصَارِیُّ، عَنْ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: افْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مَکَّةَ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَی الطَّائِفِ فَحَاصَرَهُمْ ثَمَانِیَةً أَوْ سَبْعَةً، ثُمَّ أَوْغَلَ غُدْوَةً أَوْ رَوْحَةً، ثُمَّ نَزَلَ ثُمَّ هَجَرَ، ثُمَّ قَالَ:

(أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی لَکُمْ فَرَطٌ، وَإِنِّی أُوصِیکُمْ بِعِتْرَتِی خَیْرًا مَوْعِدُکُمُ الْحَوْضُ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَتُقِیمُنَّ الصَّلاةَ، وَلَتُؤْتُونَ الزَّکَاةَ، أَوْ لأَبْعَثَنَّ عَلَیْکُمْ رَجُلا مِنِّی، أَوْ کَنَفْسِی فَلَیَضْرِبُنَّ أَعْنَاقَ مُقَاتِلِیهِمْ، وَلَیَسْبِیُنُّ ذَرَارِیَّهُمْ)، قَالَ: فَرَأَی النَّاسُ أَنَّهُ یَعْنِی أَبَا بَکْرٍ أَوْ عُمَرَ، فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: (هَذَا).

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.

پس از آنکه رسول خدا (ص) مکه را فتح کرد، از آن جا به طائف رفت و هشت یا نه شبانه روز آن جا را محاصره کرد. پس از آنکه محاصره به پایان رسید و طائف را فتح کرد، خطاب به مردم فرمود: من شما دوست دارم، و شما را به نیکی نسبت به اهل بیتم سفارش می‌کنم، وعده‌گاه ما فردای قیامت در کنار حوض کوثر است. به خدائی که جان من در دست اوست، نماز به پای دارید و زکات بپردازید و گرنه مردی را بر شما بر می‌انگیزانم که از من است و یا همانند من است تا گردن جنگجویان شما را بزند وزن و فرزند شما را اسیر کند.

مردم گمان می‌کردند آن مرد ابو بکر یا عمر است. اما رسول خدا (ص) دست علی (علیه السّلام) را گرفت و گفت: این است آن مرد.

این روایت سندش صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند.

الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 ه)، المستدرک علی الصحیحین، ج 2 ص 131، ح2559، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411ه - 1990م.

ابن أبی شیبه در المصنف، فسوی در المعرفة والتاریخ، ابویعلی در مسند خود، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و ابن حجر عسقلانی در المطالب العالیة روایت را به همین صورت نقل کرده‌اند:

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 7 ص 411، ح36953، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه.

الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای277ه)، المعرفة والتاریخ، ج 1 ص 121، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419ه- 1999م.

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 ه)، مسند أبی یعلی، ج 2 ص 165، ح859، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 ه – 1984م.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفای571ه)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج 42 ص 342، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852ه)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 16 ص 68، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419ه.

اما ابوبکر بزار در مسند خود و همچنین شجری جرجانی در کتاب الأمالی، روایت را به صورتی نقل کرده‌اند که نامی از ابوبکر و عمر برده نشود، تا مبادا برتری مطلق امیرمؤمنان علیه السلام بر آن دو ثابت شود.

حدثنا یوسف بن موسی وأحمد بن عثمان بن حکیم قالا نا عبید الله بن موسی قال نا طلحة بن جبر عن المطلب بن عبد الله بن حنطب عن مصعب بن عبد الرحمن بن عوف عن أبیه قال لما فتح رسول الله صلی الله علیه وسلم مکة انصرف إلی الطائف فحاصرها سبع عشرة أو تسع عشرة ثم قام خطیبا فحمد الله وأثنی علیه ثم قال أوصیکم بعترتی خیرا وإن موعدکم الحوض والذی نفسی بیده لتقیمن الصلاة ولتؤتن الزکاة أو لأبعثن إلیکم رجلا منی أو کنفسی یضرب أعناقکم ثم أخذ بید علی

البزار، ابوبکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292 ه)، البحر الزخار (مسند البزار)، ج 3 ص 259، ح1050، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة الطبعة: الأولی، 1409 ه

الشجری الجرجانی، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفای499 ه)، کتاب الأمالی وهی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، ج 1 ص 185، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1422 ه - 2001م.
روایت چهارم: جابر بن عبد الله

طبرانی در المعجم الأوسط می‌نویسد:

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ سَعِیدٍ الرَّازِیُّ، قَالَ: نا الْحُسَیْنُ بْنُ عِیسَی بْنِ مَیْسَرَةَ الرَّازِیُّ، قَالَ: نا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْقُدُّوسِ، قَالَ: نا الأَعْمَشُ، عَنْ مُوسَی بْنِ الْمُسَیِّبِ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَةَ إِلَی بَنِی وَلِیعَةَ، وَکَانَتْ بَیْنَهُمْ شَحْنَاءُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ، فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَةَ اسْتَقْبَلُوهُ لِیَنْظُرُوا مَا فِی نَفْسِهِ، فَخَشِیَ الْقَوْمَ فَرَجَعَ إِلَی رَسُولِ (ص) فَقَالَ: إِنَّ بَنِی وَلِیعَةَ أَرَادُوا قَتْلِی، وَمَنَعُونِی الصَّدَقَةَ. فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَةَ الَّذِی قَالَ الْوَلِیدُ: عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ کَذَبَ الْوَلِیدُ، وَلَکِنْ کَانَتْ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُ شَحْنَاءُ، فَخَشِینَا أَنْ یُعَاقِبَنَا بِالَّذِی کَانَ بَیْنَنَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَةَ أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلا عِنْدِی کَنَفْسِی، یَقْتُلُ مُقَاتِلَتَهُمْ، وَیَسْبِی ذَرَارِیَّهُمْ، وَهُوَ هَذَا " ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی کَتِفِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: وَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی الْوَلِیدِ:(یَأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ) الآیَةَ.

رسول خدا (ص)، ولید بن عقبه را نزد بنی ولیعة فرستاد، میان ولید و آن‌ها در جاهلیت خونی ریخته شده بوده، چون خبر آمدن ولید را شنیدند به استقبال وی بیرون آمدند، ولید خیال کرد که قصد کشتن او را دارند، به همین خاطر پیش رسول خدا (ص) آمد و گفت: بنی ولیعه قصد کشتن من را کردند و از دادن زکاة خودداری کردند. وقتی خبر به بنی ولیعه رسید، نزد رسول خدا آمدند و گفتند: ولید دروغ می‌گوید، بلی در میان ما خونی بود ترسیدیم که مبادا به خاطر آن ما را مجازات کند (ولی قصد کشتن او را نداشتیم). رسول خدا (ص) فرمود: یا بنی ولیعه، از کارشان دست برمی‌دارند، یا مردی را به سوی آن‌ها می‌فرستم که در نزد من، همانند من است، جنگجویان شما را می‌کشد و زنان شما را اسیر می‌کند و او این مرد است: سپس دست به بازوی علی بن أبی طالب (ع) زد.

جابر گفت: در باره ولید این آیه نازل شد: (ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هر گاه فاسقی برای شما خبری آورد، تحقیق کنید...)

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360ه)، المعجم الأوسط، ج 4 ص 133، ح3797، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد،‌عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین - القاهرة – 1415ه.

علام زمخشری در تفسیر کشاف روایت را این گونه نقل کرده است:

( 1066 ) بعث رسول الله صلی الله علیه وسلم الولید بن عقبة أخا عثمان لأمّه وهو الذی ولاه عثمان الکوفة بعد سعد بن أبی وقاص، فصلی بالناس وهو سکران صلاة الفجر أربعاً، ثم قال: هل أزیدکم، فعزله عثمان عنهم مصدّقاً إلی بنی المصطلق، وکانت بینه وبینهم إحنة، فلما شارف دیارهم رکبوا مستقبلین له، فحسبهم مقاتلیه، فرجع وقال لرسول الله صلی الله علیه وسلم: قد ارتدوا ومنعوا الزکاة، فغضب رسول الله صلی الله علیه وسلم وهمّ أن یغزوهم. فبلغ القوم فوردوا وقالوا: نعوذ بالله من غضبه وغضب رسوله، فاتهمهم فقال: ( لتنتهنّ أو لأبعثنّ إلیکم رجلاً هو عندی کنفسی یقاتل مقاتلتکم ویسبی ذراریکم، ثم ضرب بیده علی کتف علی رضی الله عنه

رسول خدا (ص) ولید بن عقبه، برادر مادری عثمان او همان کسی است که عثمان او را بعد از سعد بن أبی وقاص حاکم کوفه کرد؛ پس در حال مستی نماز صبح را چهار رکعت خواند، سپس گفت: می خواهید بیشتر بخوانم، عثمان او را عزل کرد را نزد بنی مصطلق فرستاد، بین او و آن قبلیه خونی بود، وقتی به منطقه آن‌ها رسید، آن‌ها به استقبالش آمدند، خیال کرد که قصد کشتن او را دارند، پس بازگشت و به رسول خدا (ص) گفت: آن‌ها مرتد شده‌اند و زکات ندادند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و قصد جنگ با آن‌ها را داشتند. وقتی خبر دروغ ولید به آن قبیله رسید، آمدند و گفتند: به خدا پناه می‌بریم از غضب او و غضب رسولش، رسول خدا آن‌ها را متهم کرد و فرمود: یا دست برمی‌دارید، یا مردی را می‌فرستم که در نزد من، همانند من است، جنگجویانتان را می‌کشد و خانوادتان را اسیر می‌کند، سپس بادست به بازوی علی (ع) زد.

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفای538ه)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج 4 ص 362، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

همین مطلب در کتاب‌های دیگر اهل سنت نیز آمده است:

الزیلعی، عبدالله بن یوسف ابومحمد الحنفی (متوفای762ه)، تخریج الأحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف للزمخشری، ج 3 ص 332، تحقیق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزیمة - الریاض، الطبعة: الأولی، 1414ه.

النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفای 728 ه)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 6 ص 342، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1416ه - 1996م.
روایت پنجم: مطلب بن عبد الله

برخی از علمای اهل سنت همین روایت را از عبد المطلب بن عبد الله بن حنطب، این گونه نقل کرده‌اند:

عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَنْطَبٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِوَفْدِ ثَقِیفٍ حِینَ جَاءُوا: (لَتُسْلِمُنَّ أَوْ لَنَبْعَثَنَّ رَجُلا مِنِّی، أَوْ قَالَ: مِثْلَ نَفْسِی، فَلَیَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَکُمْ، وَلَیَسْبِیَنَّ ذَرَارِیَّکُمْ، وَلَیَأْخُذَنَّ أَمْوَالَکُمْ)، فَقَالَ عُمَرُ: فَوَاللَّهِ مَا تَمَنَّیْتُ الإِمَارَةَ إِلا یَوْمَئِذٍ، جَعَلْتُ أَنْصِبُ صَدْرِی رَجَاءَ أَنْ یَقُولَ هُوَ هَذَا، قَالَ: فَالْتَفَتَ إِلَی عَلِیٍّ فَأَخَذَ بِیَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: (هُوَ هَذَا هُوَ هَذَا)

رسول خدا به گروهی از سقیف که آمده بودند فرمود: یا تسلیم شوید، یا مردی را می‌فرستم که از من است، یا فرمود که مثل من است؛ تا گردن شما را بزند، خانوادتان را اسیر کند و اموالتان را بگیرد. پس عمر گفت: به خدا هیچگاه امارت را آرزو نکردم؛‌ مگر آن روز، من سینه‌ام را ستبر کرده بودم، به امید که بگوید او عمر است. روای گوید: پس رسول خدا به طرف علی توجه کرد، دست او را گرفت و سپس فرمود: آن مرد این است، آن مرد این است.

الأزدی، معمر بن راشد (متوفای151ه)، الجامع، ج 11 ص 226، ح20389، تحقیق: حبیب الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت ، الطبعة: الثانیة، 1403ه

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 11 ص 226، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241ه)، فضائل الصحابة، ج 2 ص 593، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403ه – 1983م.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279ه)، أنساب الأشراف، ج 1 ص 283، طبق برنامه الجامع الکبیر.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463ه)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3 ص 1110، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412ه.

الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای644ه) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج 1 ص 295، طبق برنامه الجامع الکبیر.

الطبری، ابوجعفر محب الدین أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفای694ه)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج 1 ص 64، ناشر: دار الکتب المصریة – مصر.

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای1044ه)، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 2 ص 734، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400.

العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111ه)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 3 ص 30، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة.
نتیجه

این روایت که لا اقل دو سند صحیح دارد، ثابت می‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام (نفس پیامبر صلی الله علیه وآله) است و هیچ تفاوتی با آن حضرت ندارد، تمام فضائل، مقامات و مناقبی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله دارد، امیرمؤمنان علیه السلام نیز دارد، جز نبوت که استنثناء شده است. و این برترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام به شمار می‌رود.

*****

بارها گفت پیامبر که علی جان من است

هم به جان علی و جان پیامبر صلوات





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین