منشأِ اعتقاد به رؤیت خداوند متعال - چه در دنیا و چه در آخرت- تعدادی حدیث جعلی است که در کتب اهل سنّت وجود دارند لذا وهابیان و بیشتر اهل سنّت بر آن معتقد بوده و مدّعی هستند که ما به ظواهر آیات قرآن عمل می کنیم ولی در این موضوع، حتی بر خلاف ادّعای خود، با ظواهر آیاتِ قرآن هم مخالفت می کنند.در قرآن آیات متعدّدی، رؤیت خدا را نفی کرده و آن را محال اعلام می کنند؛ از جمله در آیات 54 و 55 سورۀ بقره می فرماید: وَإذ قالَ مُوسی لِقَومِهِ یا قومِ إنَّکُم ظَلَمتُم أنفُسَکُم بِاتِخاذِکُمُ العِجلَ فتُوبُوا إلی بارئِکُم فَاقتُلُوا أنفُسَکُم ذالِکُم خَیرٌ لَکُم عِندَ بارئِکُم فتابَ عَلَیکُم إنّهُ هُوَالتّوّابُ الرَّحیمُ(54) وَإذ قلتُم یامُوسی لَن نُّؤمِن لَکَ حَتّی نرَی اللهَ جَهرَةً فَأخَذَتکُمُ الصّاعِقَة وَ أنتُم تَنظُرُونَ(55) یعنی: و زمانی که موسی به قومش گفت ای قوم! شما با اخذ نمودن گوساله و پرستش آن، بر خودتان ظلم نمودید، پس به سوی پروردگار خود بازگشت کنید، پس خودتان را بکشید، آن، برای شما در نزد پروردگار بهتر است، سپس توبۀ شما را پذیرفت زیرا اوست توبه پذیر و رحم کننده.[1] و هنگامی که گفتند: ای موسی! بر تو ایمان نمی آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم، پس صاعقه ای شما را فرا گرفت در حالی که شما نگاه می کردید.[2] این دو آیۀ شریفۀ متّصل و مربوط به همدیگر، دلیل بر محال بودن رؤیت خداوند است زیرا در آیۀ اوّلی (54) به عقوبت و عذاب افرادی که گوساله پرستی را آئین خود قرار داده اند تصریح کرده و توبۀ آنان را به سخت ترین مجازات که خودکشی است مقیّد و مشروط ساخته است، و در آیۀ دوّم (55) عذاب و عقوبتِ کسانی را که خواستار رؤیتِ خدا بوده اند بیان نموده، و مجازاتِ آنان را نزولِ صاعقه و گرفتاری بر یک بلای آسمانی قرار داده است. آیۀ 55 بقره ما را با وضوح و روشنی هرچه تمام تر بر این حقیقت راهنمائی می کند که تنها گوساله پرستی نیست که کفر و ارتداد و موجب عذاب است بلکه تقاضای رؤیتِ خدا نیز همانند گوساله پرستی، بزرگ ترین گناه و موجب نزولِ عذابِ آسمانی است. جالب توجّه این که در قرآن مجید در مواردی که به موضوع تقاضای محال( رؤیت خدا ) از طرف بنی اسرائیل اشاره شده است، تعبیراتی به کار برده شده که بزرگی این گناه و تمرّد را بیشتر روشن می کند. در جایی می گوید: ( اهل کتاب از تو می خواهند که بر آنان کتابی از آسمان فرود آوری، به تحقیق بزرگتر از این را از موسی خواستند، زیرا به موسی گفتند خدا را بر ما آشکارا نشان بده و آنان در مقابل این ظلمشان گرفتار صاعقه گردیدند.)[3] و در جای دیگر ی میگوید: ( آنان که امیدِ ملاقاتِ ما را ندارند گفتند: چرا بر ما ملائکه نازل نمی گردد، و یا خدا را نمی بینیم؛ اینان در دلِ خود زیاده روی کردند و تمرّد و سرکشی را پیش گرفتند.)[4] اگر رؤیتِ خدا امکان پذیر بود، تقاضای آن، استکبار و تجاوز از حدّ و تمرّدِ بزرگ، محسوب نمی گردید. البته آیات متعدّد دیگری هم در قرآن، رؤیت خدا را نفی می کنند به عنوان نمونه فعلاً یکی از آن آیات را مطرح نمودیم. آیا وقت آن نرسیده تا قائلین به رؤیت خداوند متعال از عقاید خرافی و انحرافی خود دست کشیده و در این خصوص راه صواب را در پیش گیرند؟! 1- سورۀ بقره، آیۀ 54 2- سورۀ بقره، آیۀ 55 3- سورۀ نساء، آیۀ 153 4- سورۀ فرقان، آیۀ 21 سوال از وهابی ها در مورد رویت خدا!! سؤال از وهابیان در خصوص رؤیتِ خدا با چشم ظاهری، شما که قائل به دیدن وجود خداوند متعال در دنیا یا آخرت هستید(؟) آیا منظور تان، رؤیتِ قسمتی از وجود باریتعالی می باشد؟ اگر قائل شوید به این که رؤیتِ شما فقط به یک قسمت از وجودِ خدا تعلّق می گیرد نه به تمام قسمت های او؛ لازمه اش این است که وجود خدای لایزال، دارای جزء و ترکیب باشد یعنی مرکّب از اجزاءِ مختلف بوده و نقطۀ معیّنی را اشغال کند. در حالی که این قول نه تنها عقلاً محال است بلکه بر خلاف آیات صریح قرآن می باشد. شما که به ظواهر قرآن قائل هستید چه طور شد وقتی به چند حدیثِ جعلی که رؤیت خدا را تأیید می کنند، برخورد می کنید، از قرآن مجید اعراض نموده، به دنبال احادیثِ جعلی، راه افتاده و بر خداوند حکیم، اعضاء و جوارح، قائل می شوید؟ قرآن به طور صریح از وجود خداوند متعال، تعبیر به نور می کند - آیۀ 24 سورۀ نور –درنتیجه خداوند نه محدود است ونه فقط در یک نقطه وجود دارد؛ خداوند متعال، بسیط است نه مرکّب تا دارای اعضاء و جوارح باشد؛ خدا نه در مکانی هست و در مکانِ دیگر نیست بلکه در همه جا هست و بر تمام عالم هستی و مخلوقات، احاطه دارد. گذشته از این ها، اشیاء و موجودات، برای این که دیده شوند باید دارای لون و رنگ باشند، و تعلّق هرگونه رنگ و لونی نسبت به وجود پروردگار حکیم، محال است. بنابر این، اعتقاد به رؤیت خدا با چشم ظاهری، پوچ و بی اساس است. و خدا با دل و چشم یقین، قابل رؤیت می باشد که از آن به " عین الیقین " و شُهودِ قلبی تعبیر می شود.
منشأِ اعتقاد به رؤیت خداوند متعال - چه در دنیا و چه در آخرت- تعدادی حدیث جعلی است که در کتب اهل سنّت وجود دارند لذا وهابیان و بیشتر اهل سنّت بر آن معتقد بوده و مدّعی هستند که ما به ظواهر آیات قرآن عمل می کنیم ولی در این موضوع، حتی بر خلاف ادّعای خود، با ظواهر آیاتِ قرآن هم مخالفت می کنند.در قرآن آیات متعدّدی، رؤیت خدا را نفی کرده و آن را محال اعلام می کنند؛ از جمله در آیات 54 و 55 سورۀ بقره می فرماید: وَإذ قالَ مُوسی لِقَومِهِ یا قومِ إنَّکُم ظَلَمتُم أنفُسَکُم بِاتِخاذِکُمُ العِجلَ فتُوبُوا إلی بارئِکُم فَاقتُلُوا أنفُسَکُم ذالِکُم خَیرٌ لَکُم عِندَ بارئِکُم فتابَ عَلَیکُم إنّهُ هُوَالتّوّابُ الرَّحیمُ(54) وَإذ قلتُم یامُوسی لَن نُّؤمِن لَکَ حَتّی نرَی اللهَ جَهرَةً فَأخَذَتکُمُ الصّاعِقَة وَ أنتُم تَنظُرُونَ(55)
یعنی: و زمانی که موسی به قومش گفت ای قوم! شما با اخذ نمودن گوساله و پرستش آن، بر خودتان ظلم نمودید، پس به سوی پروردگار خود بازگشت کنید، پس خودتان را بکشید، آن، برای شما در نزد پروردگار بهتر است، سپس توبۀ شما را پذیرفت زیرا اوست توبه پذیر و رحم کننده.[1]
و هنگامی که گفتند: ای موسی! بر تو ایمان نمی آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم، پس صاعقه ای شما را فرا گرفت در حالی که شما نگاه می کردید.[2]
این دو آیۀ شریفۀ متّصل و مربوط به همدیگر، دلیل بر محال بودن رؤیت خداوند است زیرا در آیۀ اوّلی (54) به عقوبت و عذاب افرادی که گوساله پرستی را آئین خود قرار داده اند تصریح کرده و توبۀ آنان را به سخت ترین مجازات که خودکشی است مقیّد و مشروط ساخته است، و در آیۀ دوّم (55) عذاب و عقوبتِ کسانی را که خواستار رؤیتِ خدا بوده اند بیان نموده، و مجازاتِ آنان را نزولِ صاعقه و گرفتاری بر یک بلای آسمانی قرار داده است.
آیۀ 55 بقره ما را با وضوح و روشنی هرچه تمام تر بر این حقیقت راهنمائی می کند که تنها گوساله پرستی نیست که کفر و ارتداد و موجب عذاب است بلکه تقاضای رؤیتِ خدا نیز همانند گوساله پرستی، بزرگ ترین گناه و موجب نزولِ عذابِ آسمانی است.
جالب توجّه این که در قرآن مجید در مواردی که به موضوع تقاضای محال( رؤیت خدا ) از طرف بنی اسرائیل اشاره شده است، تعبیراتی به کار برده شده که بزرگی این گناه و تمرّد را بیشتر روشن می کند.
در جایی می گوید: ( اهل کتاب از تو می خواهند که بر آنان کتابی از آسمان فرود آوری، به تحقیق بزرگتر از این را از موسی خواستند، زیرا به موسی گفتند خدا را بر ما آشکارا نشان بده و آنان در مقابل این ظلمشان گرفتار صاعقه گردیدند.)[3]
و در جای دیگر ی میگوید: ( آنان که امیدِ ملاقاتِ ما را ندارند گفتند: چرا بر ما ملائکه نازل نمی گردد، و یا خدا را نمی بینیم؛ اینان در دلِ خود زیاده روی کردند و تمرّد و سرکشی را پیش گرفتند.)[4]
اگر رؤیتِ خدا امکان پذیر بود، تقاضای آن، استکبار و تجاوز از حدّ و تمرّدِ بزرگ، محسوب نمی گردید.
البته آیات متعدّد دیگری هم در قرآن، رؤیت خدا را نفی می کنند به عنوان نمونه فعلاً یکی از آن آیات را مطرح نمودیم.
آیا وقت آن نرسیده تا قائلین به رؤیت خداوند متعال از عقاید خرافی و انحرافی خود دست کشیده و در این خصوص راه صواب را در پیش گیرند؟!
1- سورۀ بقره، آیۀ 54
2- سورۀ بقره، آیۀ 55
3- سورۀ نساء، آیۀ 153
4- سورۀ فرقان، آیۀ 21
سوال از وهابی ها در مورد رویت خدا!!
سؤال از وهابیان در خصوص رؤیتِ خدا با چشم ظاهری، شما که قائل به دیدن وجود خداوند متعال در دنیا یا آخرت هستید(؟) آیا منظور تان، رؤیتِ قسمتی از وجود باریتعالی می باشد؟ اگر قائل شوید به این که رؤیتِ شما فقط به یک قسمت از وجودِ خدا تعلّق می گیرد نه به تمام قسمت های او؛ لازمه اش این است که وجود خدای لایزال، دارای جزء و ترکیب باشد یعنی مرکّب از اجزاءِ مختلف بوده و نقطۀ معیّنی را اشغال کند. در حالی که این قول نه تنها عقلاً محال است بلکه بر خلاف آیات صریح قرآن می باشد. شما که به ظواهر قرآن قائل هستید چه طور شد وقتی به چند حدیثِ جعلی که رؤیت خدا را تأیید می کنند، برخورد می کنید، از قرآن مجید اعراض نموده، به دنبال احادیثِ جعلی، راه افتاده و بر خداوند حکیم، اعضاء و جوارح، قائل می شوید؟ قرآن به طور صریح از وجود خداوند متعال، تعبیر به نور می کند - آیۀ 24 سورۀ نور –درنتیجه خداوند نه محدود است ونه فقط در یک نقطه وجود دارد؛ خداوند متعال، بسیط است نه مرکّب تا دارای اعضاء و جوارح باشد؛ خدا نه در مکانی هست و در مکانِ دیگر نیست بلکه در همه جا هست و بر تمام عالم هستی و مخلوقات، احاطه دارد. گذشته از این ها، اشیاء و موجودات، برای این که دیده شوند باید دارای لون و رنگ باشند، و تعلّق هرگونه رنگ و لونی نسبت به وجود پروردگار حکیم، محال است.
بنابر این، اعتقاد به رؤیت خدا با چشم ظاهری، پوچ و بی اساس است. و خدا با دل و چشم یقین، قابل رؤیت می باشد که از آن به " عین الیقین " و شُهودِ قلبی تعبیر می شود.
- [سایر] شیعه رؤیت خدا را ناممکن میداند، در حالی که رؤیت خدا در آخرت از آیات و روایات استفاده میشود. ؟
- [سایر] با توجه به این که خداوند دیده نمیشود؛ چرا حضرت موسی(ع) تقاضای رؤیت خدا نمود؟
- [سایر] با توجه به اینکه خداوند دیده نمیشود؛ چرا حضرت موسی(ع) تقاضای رؤیت خدا نمود؟
- [سایر] چرا خداوند در مقابل درخواست رؤیت خدا توسط یهودیان، آنها را مجازات کرد؟
- [سایر] با توجه به این که خداوند دیده نمیشود؛ چرا حضرت موسی (ع) تقاضای رؤیت خدا نمود؟
- [سایر] علل و انگیزههای علم باوری چه بود؟
- [سایر] وهابیت در مورد خدا چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] وهابیت در مورد خدا چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] دیدگاه وهابیت در مورد خدا چیست؟
- [سایر] نظر وهابیت در مورد خدا چیست؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . بعید نیست کفایت رؤیت ماه در هر محلی برای سایر نقاط.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 22 در شهرهایی که از نظر افق با شهری که هلال در آن رؤیت شده هم افق و یا قریب الافق است و همچنین اگر در مناطق شرقی دیده شود برای مناطق غربی حجت است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] بلند بودن ماه یا دیر غروب کردن آن، دلیل نمیشود که شب پیش، اول ماه بوده است؛ بلی اگر ماه پیش از ظهر دیده شود آن روز، اول ماه محسوب میشود و اگر ماه، طوق داشته باشد علامت این است که آن شب، شب دوم ماه است، بنابراین اگر احتمال دهیم که ماه در شب یا روز قبل قابل رؤیت بوده و به جهتی مثلاً ابری بودن هوا، دیده نشده و در شب بعد ماه طوق داشته باشد آن شب، شب دوم به حساب میآید، ولی اگر یقین داشته باشیم که در شب و روز قبل چنانچه هوا صاف هم میبود امکان رؤیت ماه نبوده، طوق داشتن ماه در شب بعد، کفایت نمیکند.
- [آیت الله سیستانی] بنا بر مذهب شافعی، کسی که چیزی میخرد و سپس آن را میبیند، میتواند از خیار رؤیت استفاده کند، گرچه مبیع طبق اوصاف مذکور باشد، در صورتی که از نظر مذهب امامیه، مشتری نمیتواند در این فرض از خیار رؤیت استفاده کند. حال اگر مذهب شافعی بر امامیه نافذ باشد به گونهای که مشتری شافعی مذهب، در اینگونه موارد از این خیار در مورد فروشنده امامی مذهب استفاده میکند، مشتری امامی نیز میتواند مقابلهبهمثل کند و طبق قاعده مقاصّه نوعی، در مورد فروشنده شافعی مذهب، از این قاعده استفاده کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] هشتم ان که صاحب مال خصوصیات مالی را که در خارج است نه در ذمه و طرف ندیده به او بگوید و بعد معلوم شود طوری که گفته نبوده است که در این صورت طرف می تواند معامله را به هم بزند و ان را خیار رویت گویند
- [آیت الله سبحانی] هرگاه هوا ابری باشد، و یا صاف باشد و دیگران نیز به دیدن ماه اقدام کنند ولی هیچ کس جز این دو نفر مدعی رؤیت نباشند در این دو صورت به قول دو عادل نیز ماه ثابت نمی شود و بعید نیست که اشتباه باصره بوده است.
- [آیت الله سبحانی] هرگاه نذر کند که یک ماه در مسجد معتکف شود، و اتفاقاً ماه، بیست و نه روز باشد، باید، یک روز به آن بیفزاید، مگر این که به هنگام نذر مقصودش از ماه، بین دو رؤیت ماه باشد (مابین الهلالین) در این صورت، بیست و نه روز کافی است.
- [آیت الله سیستانی] اول ماه به چهار چیز ثابت میشود : اول : آنکه خود انسان ماه را ببیند . دوم : عدّهای که از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا میشود ، بگویند ماه را دیدهایم . و همچنین است هر چیزی که بواسطه آن یقین پیدا شود ، یا اطمینان از یک منشأ عقلائی پیدا شود . سوم : دو مرد عادل بگویند که در شب ماه را دیدهایم ، ولی اگر صفت ماه را بر خلاف یکدیگر بگویند ، اول ماه ثابت نمیشود . و همچنین است اگر انسان یقین یا اطمینان به اشتباه آنها داشته باشد ، یا شهادت آنان مبتلا به معارض یا در حکم معارض باشد ، مثلاً اگر گروه زیادی از مردم شهر استهلال نمایند ولی بیش از دو نفر عادل کسی دیگر ادعای رؤیت ماه را نکند ، یا آنکه گروهی استهلال کنند و دو نفر عادل از میان آنان ادعای رؤیت کنند ، و دیگران رؤیت نکنند ، حال آنکه دو نفر عادل دیگر در میان آنها باشد که در دانستن جای هلال ، و در تیز بینی مانند آن دو عادل اول باشند و آسمان صاف باشد و مانع احتمالی از دیدن آن دو نباشد ، در اینچنین موارد اول ماه به شهادت دو عادل ثابت نمیشود . چهارم : سی روز از اول ماه شعبان بگذرد که بواسطه آن اول ماه رمضان ثابت میشود ، و سی روز از اول ماه رمضان بگذرد که بواسطه آن ، اول ماه شوال ثابت میشود .
- [آیت الله سبحانی] اگر در شهری اول ماه ثابت شود، برای مردم شهر دیگر که به آن نزدیک است کفایت می کند و همچنین شهرهای دور دستی که افق آنها با هم متحد است و همچنین اگر ماه در بلاد شرقی مانند مشهد دیده شود برای کسانی که در بلاد غربی هستند، کفایت می کند. ولی رؤیت در بلاد غربی برای کسانی که در قسمت شرقی آن هستند کفایت نمی کند، مگر آن دو شهر با هم نزدیک باشند، یا انسان بداند که افق آنهایکی است.
- [امام خمینی] نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.