علمگرایی یا علم باوری یک روحیه و رویّه و یا به عبارتی یک رویکرد است نه یک مکتب فکری. علم گرایی را با علم و علمی بودن نباید اشتباه گرفت؛ علمگرایی یعنی: الگو قرار دادن و پارادایم کردن روش علوم تجربی در همة عرصههای معارف بشری و در تمامی شئون زندگی. علل و انگیزههای علم گرایی در غرب بدون آگاهی از تاریخچه رابطة میان علم و دین ممکن نیست و لذا ابتدا به بررسی نسبت علم و دین در جهان مسیحیت میپردازیم تا انگیزهها و علل علم باوری در میان آنان روشن و مشخص شود. در قرون وسطی حاکمیّت فلسفه مدرسی و محور بودن کتاب مقدس در همة تحقیقات علمی سبب شده بود که همة تحقیقات علمی و حکمتی معطوف به اثبات اصول و آموزههای دین و استوار ساختن اعتقادات شود و نه به کشف حقایق.[1] و چنانچه کسی از این چارچوب خارج میگشت، تکفیر و زندانی میشد. و این باعث شده بود که تحقیقات علمی به جای آن که بر مشاهدات و تجربیات و تعقل و مطالعه در امور و حقایق و واقعیات مبتنی باشد بر گفتههای پیشینیان مبتنی گردد؛[2] از این رو از زمان ظهور مسیحیت تا طلوع عصر رنسانس، ایمان و اعتقاد کورکورانه به حقیقت مطلق مسیحیت، مانع از بهرهوری متعارف از عقل فطری انسان شد و نتیجه آن که فلسفه مدرسی به وسیلهای در دست الهیدانان بیقید مبدّل شد.[3] و بدین ترتیب اساساً زمینهای برای تعارض علم و دین باقی نماند. امّا در عصر رنسانس، علم جدید بسیاری از تعالیم قرون وسطی را هم از نظر روششناختی و هم از نظر محتوا دچار چالش ساخت و با کنار نهادن جستجوی غایات، صرفاً به تبیین و توصیف پدیدهها اکتفا کرد[4] و تبیین غایت شناختی جای خود را به تبیین توصیفی داد، مثلاً گالیله نمیپرسید چرا اشیاء سقوط می کنند بلکه میپرسید چگونه.[5] با چالشهایی که علم جدید فراروی جهان بینی قرون وسطایی نهاد خداشناسی معهود نیز به مخاطره افتاد. مثلاً دفاع گالیله از نظریه گردش زمین به دور خورشید و مرکز بودن خورشید، پیامدها و چالشهای زیادی را برای کلیسا به بار آورد. امّا نافذترین و مهمترین نتیجه آن لزوم توجه به رابطه میان علم و دین بود.[6] از این رو اندیشمندان و به ویژه کسانی که دغدغه دینداری داشتند در صدد تبیین این رابطه برآمدند. خود گالیله به جدایی و تفکیک قلمرو کتاب مقدس و علم معتقد شد و در بیان طعنآمیزی اظهار داشت که آن چه کتاب مقدس بیان میدارد چگونگی به بهشت رفتن است نه چگونگی حرکت ستارگان.[7] گالیله از این اصل آگوستینی تبعیت میکرد که بیان میداشت، چنانچه تفسیر و برداشتی از کتاب مقدس با دیگر معارف و علوم در تعارض قرار گیرد، باید اصلاح و جرح و تعدیل شود، و همین امر وی را در مقابل مقامات محافظهکار کلیسا که در تفسیر متون مقدس، رویکردی نص گرایانه داشتند، قرار داد.[8] محاکمه گالیله، نخستین سرچشمه و عامل جدایی جدی دانشمندان از کلیسا و تعالیم دین مسیحیت بود. در قرن هفدهم علم با ظهور نیوتن شکل متمایز و قابل تشخیصی به خود گرفت؛ چرا که کار پیشینیان او یعنی گالیله با دستاورد عالی نیوتن در یک ترکیب و تألیف فوق العادهای منتهی به شکلگیری و استقلال علم از فلسفه شد.[9] با انقلاب علمیای که در این قرن رخ داد فلسفه ارسطویی طرد شد و روشهای تجربی جایگزین روش قیاسی شد و پایههای فلسفی غیر لازم از ساختار علوم طبیعی برداشته شد و نوعی فلسفه طبیعی بنیان نهاده شد.[10] این رویکرد و فلسفه طبیعی از ویژگیهای خاصی برخوردار بود که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: 1. تکیه بر روش تجربی در تبیین پدیدههای جهان طبیعت؛ 2. اجتناب از دخالت دادن مفروضات فلسفی و کلامی در تجزیه و تحلیل حوادث و پدیدهها؛ 3. باور به اینکه مفاهیمی که از ره آورد تجربه دست میآیند باز نمود حقیقی جهان عینی هستند؛ 4. توجه به تبیین توصیفی و علل فاعلی و پرهیز از توجه به علل غایی در توصیف حوادث طبیعی. چنین رویکردی، پیامدهای متعددی را موجب شد که از جمله میتوان موارد زیر را ذکر کرد: 1. بر اساس این رویکرد جهان ماشین پیچیدهای تلقی شد که از قوانین غیرقابل تغییری پیروی میکند و همه اجزاء آن قابل پیشبینی است؛ 2. در این رویکرد، مشیت و اراده الهی از معنای سابق خود فاصله گرفت و اوصافی نظیر (حضور خداوند در جهان) و (مشیت الهی) معنای جدیدی یافت و در واقع خداوند به مقام یک ساعت ساز معزول تنزل یافت؛ 3. این فلسفه طبیعی باعث پایهریزی نوعی معرفت شناسی عقلی شد که بر پایه آن روشهایی چون شهود یا وحی مورد تردید قرار گرفت و در عوض روشهای تجربی نوین مورد اعتماد واقع شد؛ 4. ظهور فلسفه طبیعی باعث شد تا تمایز میان قلمرو علم و دین در بسیاری از جهات روشنتر شود و همین تمایز موجب شد تا از یک سو مفاهیم دین از قید کیهانشناسی ماقبل علمی رهایی یابد و از سوی دیگر راه برای پیشرفت و تکامل علوم هموار گردد.[11] در قرن هجدهم معرفت شناسی سنتی زیر سؤال رفت و نظامهای معرفتشناختی مطرح شد. یکی از مهمترین نظامهایی که در این قرن مطرح شد معرفتشناسی تجربهگرای افراطی هیوم بود. هیوم بر آن شد که هرگونه شناختی ناشی از انطباعات حسی[12] است و هرگونه معرفتی که ناشی از حواس یا منتهی به آن نباشد، بیمعنی است. بدین ترتیب باروهای دینی به دلیل آن که از حس نشأت نیافتهاند، بیمعنی تلقی میشوند.[13] در این قرن کانت نیز با تأثیرپذیری شدید از پیشرفت علوم طبیعی و به ویژه علم نیوتنی کوشید به تبیین مبانی علوم طبیعی بپردازد. از نظر او، عقل دارای دو ساحت عملی و نظری میباشد، و هر یک از این دو ساحت از احکام خاص خود برخوردار است. او با تقسیم قوای شناختی انسان به دو حوزه نظرو عمل، علم را به حوزه نظر و دین را به حوزه عمل مربوط دانست.[14] و بدین ترتیب به جدایی علم و دین معتقد شد. در قرن نوزدهم داروین با فرضیه معروف تکامل ظهور کرد، این فرضیه در عالم جانوران همان نقشی را ایفا کرد که نظریه قانون جاذبه نیوتون در عالم جمادات، نظریه تکامل باعث شد که تمثیل ساده خالق دانستن خداوند غیرمنطقی و دفاع ناپذیر جلوه کند.[15] از سوی دیگر، کارل مارکس (1816 1883) نظریه مادی گرایانه تفسیر تاریخی خود را ارائه کرد و همة تغییرات اجتماعی را معلول علل اقتصادی دانست و آزادی بشر را تخیلی بیش ندانست. [16] هم زمان با این جریانات، آگوست کنت نیز فلسفه ضد متافیزیکی خود را عرضه داشت و مدعی شد که هر چه که با حواس قابل درک نباشد غیرعلمی است و هرگونه تلاش برای فهم آن نامعقول است.[17] پرسشگر عزیز مجموعة این جریانات توأم با توفیقی که علم در صحنة عمل به دست آورد، باعث غلبه علمگرایی یا علم زدگی (scientism) شد و در سایة آن چنین تصور شد که علم میتواند همة اشیاء یا پدیدهها و ساختارها را با قوانین علمی تبیین کند و دیگر نیازی به وجود خداوند نیست. در واقع کارآمدی و برکت خیزی و قابلیتهای خیره کنندهای که انسان از روش علوم تجربی در مورد شناخت و سلطه بر طبیعت مادی مشاهده کرد، او را با یک گذر روان شناختی و احساسی نه یک گذر منطقی و استدلالی به این نتیجه رساند که همة معارف و همة ساحتهای زندگی را تحت ملاک و چارچوب این روشهای علمی درآورده، و ردّ و قبول، و اثبات و انکار هر حکم و گزارهای را با سنجة مشاهده، آزمون و تجربه بسنجد. تأثیر این چالشها به حدی بود که به تعبیر برخی علم در قرن نوزده نیازی به وجود خدا حس نکرد. البته در این میان نباید ضعف دستگاه فلسفی و کلامی مسیحیت را از نظردور داشت. امّا در جهان اسلام اهمیت علم و علمورزی بر کسی پوشیده نیست. در قرآن واژة علم بیش از 750 بار تکرار شده است. نخستین آیاتی که بر پیامبر اسلام نازل شد بر اهمیت علم تأکید دارد. خداوند در قرآن بر قلم سوگند یاد میکند، قرآن مردم را در آیات متعددی بر تفکر و تدبر در احوال کائنات و در سرار آیات الهی فرا میخواند و همواره به برتری اهل علم و درجات بلند آنها اشاره میکند. علاوه بر آن پیامبر گرامی اسلام نیز مسلمانان را به علم اندوزی تشویق کرده و با جهل و خرافات به مبارزه برمیخیزد. اسیرانی را که بتواند به ده نفر از مسلمانان علم بیاموزند آزاد میخواند. کسانی را که کسوف را نشانه مقام بلند فرزند فوت شدهاش، حضرت ابراهیم، و عزای آسمان در رثای وی تلقی کردند رد میکند. تشویقها و اهتمام ایشان به علم باعث علاقه شدید و توجه مسلمانان به علم و دانش اندوزی شد. خلاصه آن که در بینش اسلامی، علم هیچگاه در عرض دین نیست، بلکه همواره در طول آن میباشد. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار، چ 2، 1367، ج 1، ص 109. [2] . همان، ص 109 110. [3] . ژیلسون، اتین، عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمه شهرام پازوکی، تهران، انتشارات گروسی، چ 2، 1378، ص 1 2. [4] . گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ 1، 1377، ص 17. [5] . همان، ص 27 31. [6] . پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 359. [7] . پایان نامه علم ودین از دیدگاه ننسی مورفی، منصور نصیری، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ص 12 13. [8] . همان. [9] . جمعی از نویسندگان، جستارهایی در کلام جدید، تهران، انتشارات سمت، قم، دانشگاه قم، چ 1، 1381، ص 302. [10] . همان. [11] . همان، ص 303304. [12] . sense impressions . [13] . دامپییر، تاریخ علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران: سمت، چ 1، 1371، ص 227. [14] . همان، ص 309. [15] . گلشنی، مهدی، علم و دین و معنویت در آستانه قرن بیست و یکم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ 1، 1379، ص 113. [16] . دکتر راون چارلز، سازش دانش و مسیحیت، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران، انتشارات نور جهان، چ 1، 1335، ص 40. [17] . از علم سکولار تا علم دینی، ص 22.
علمگرایی یا علم باوری یک روحیه و رویّه و یا به عبارتی یک رویکرد است نه یک مکتب فکری. علم گرایی را با علم و علمی بودن نباید اشتباه گرفت؛ علمگرایی یعنی: الگو قرار دادن و پارادایم کردن روش علوم تجربی در همة عرصههای معارف بشری و در تمامی شئون زندگی.
علل و انگیزههای علم گرایی در غرب بدون آگاهی از تاریخچه رابطة میان علم و دین ممکن نیست و لذا ابتدا به بررسی نسبت علم و دین در جهان مسیحیت میپردازیم تا انگیزهها و علل علم باوری در میان آنان روشن و مشخص شود.
در قرون وسطی حاکمیّت فلسفه مدرسی و محور بودن کتاب مقدس در همة تحقیقات علمی سبب شده بود که همة تحقیقات علمی و حکمتی معطوف به اثبات اصول و آموزههای دین و استوار ساختن اعتقادات شود و نه به کشف حقایق.[1]
و چنانچه کسی از این چارچوب خارج میگشت، تکفیر و زندانی میشد. و این باعث شده بود که تحقیقات علمی به جای آن که بر مشاهدات و تجربیات و تعقل و مطالعه در امور و حقایق و واقعیات مبتنی باشد بر گفتههای پیشینیان مبتنی گردد؛[2] از این رو از زمان ظهور مسیحیت تا طلوع عصر رنسانس، ایمان و اعتقاد کورکورانه به حقیقت مطلق مسیحیت، مانع از بهرهوری متعارف از عقل فطری انسان شد و نتیجه آن که فلسفه مدرسی به وسیلهای در دست الهیدانان بیقید مبدّل شد.[3] و بدین ترتیب اساساً زمینهای برای تعارض علم و دین باقی نماند.
امّا در عصر رنسانس، علم جدید بسیاری از تعالیم قرون وسطی را هم از نظر روششناختی و هم از نظر محتوا دچار چالش ساخت و با کنار نهادن جستجوی غایات، صرفاً به تبیین و توصیف پدیدهها اکتفا کرد[4] و تبیین غایت شناختی جای خود را به تبیین توصیفی داد، مثلاً گالیله نمیپرسید چرا اشیاء سقوط می کنند بلکه میپرسید چگونه.[5] با چالشهایی که علم جدید فراروی جهان بینی قرون وسطایی نهاد خداشناسی معهود نیز به مخاطره افتاد. مثلاً دفاع گالیله از نظریه گردش زمین به دور خورشید و مرکز بودن خورشید، پیامدها و چالشهای زیادی را برای کلیسا به بار آورد. امّا نافذترین و مهمترین نتیجه آن لزوم توجه به رابطه میان علم و دین بود.[6] از این رو اندیشمندان و به ویژه کسانی که دغدغه دینداری داشتند در صدد تبیین این رابطه برآمدند. خود گالیله به جدایی و تفکیک قلمرو کتاب مقدس و علم معتقد شد و در بیان طعنآمیزی اظهار داشت که آن چه کتاب مقدس بیان میدارد چگونگی به بهشت رفتن است نه چگونگی حرکت ستارگان.[7]
گالیله از این اصل آگوستینی تبعیت میکرد که بیان میداشت، چنانچه تفسیر و برداشتی از کتاب مقدس با دیگر معارف و علوم در تعارض قرار گیرد، باید اصلاح و جرح و تعدیل شود، و همین امر وی را در مقابل مقامات محافظهکار کلیسا که در تفسیر متون مقدس، رویکردی نص گرایانه داشتند، قرار داد.[8]
محاکمه گالیله، نخستین سرچشمه و عامل جدایی جدی دانشمندان از کلیسا و تعالیم دین مسیحیت بود.
در قرن هفدهم علم با ظهور نیوتن شکل متمایز و قابل تشخیصی به خود گرفت؛ چرا که کار پیشینیان او یعنی گالیله با دستاورد عالی نیوتن در یک ترکیب و تألیف فوق العادهای منتهی به شکلگیری و استقلال علم از فلسفه شد.[9]
با انقلاب علمیای که در این قرن رخ داد فلسفه ارسطویی طرد شد و روشهای تجربی جایگزین روش قیاسی شد و پایههای فلسفی غیر لازم از ساختار علوم طبیعی برداشته شد و نوعی فلسفه طبیعی بنیان نهاده شد.[10] این رویکرد و فلسفه طبیعی از ویژگیهای خاصی برخوردار بود که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: 1. تکیه بر روش تجربی در تبیین پدیدههای جهان طبیعت؛ 2. اجتناب از دخالت دادن مفروضات فلسفی و کلامی در تجزیه و تحلیل حوادث و پدیدهها؛ 3. باور به اینکه مفاهیمی که از ره آورد تجربه دست میآیند باز نمود حقیقی جهان عینی هستند؛ 4. توجه به تبیین توصیفی و علل فاعلی و پرهیز از توجه به علل غایی در توصیف حوادث طبیعی.
چنین رویکردی، پیامدهای متعددی را موجب شد که از جمله میتوان موارد زیر را ذکر کرد: 1. بر اساس این رویکرد جهان ماشین پیچیدهای تلقی شد که از قوانین غیرقابل تغییری پیروی میکند و همه اجزاء آن قابل پیشبینی است؛ 2. در این رویکرد، مشیت و اراده الهی از معنای سابق خود فاصله گرفت و اوصافی نظیر (حضور خداوند در جهان) و (مشیت الهی) معنای جدیدی یافت و در واقع خداوند به مقام یک ساعت ساز معزول تنزل یافت؛ 3. این فلسفه طبیعی باعث پایهریزی نوعی معرفت شناسی عقلی شد که بر پایه آن روشهایی چون شهود یا وحی مورد تردید قرار گرفت و در عوض روشهای تجربی نوین مورد اعتماد واقع شد؛ 4. ظهور فلسفه طبیعی باعث شد تا تمایز میان قلمرو علم و دین در بسیاری از جهات روشنتر شود و همین تمایز موجب شد تا از یک سو مفاهیم دین از قید کیهانشناسی ماقبل علمی رهایی یابد و از سوی دیگر راه برای پیشرفت و تکامل علوم هموار گردد.[11]
در قرن هجدهم معرفت شناسی سنتی زیر سؤال رفت و نظامهای معرفتشناختی مطرح شد. یکی از مهمترین نظامهایی که در این قرن مطرح شد معرفتشناسی تجربهگرای افراطی هیوم بود. هیوم بر آن شد که هرگونه شناختی ناشی از انطباعات حسی[12] است و هرگونه معرفتی که ناشی از حواس یا منتهی به آن نباشد، بیمعنی است. بدین ترتیب باروهای دینی به دلیل آن که از حس نشأت نیافتهاند، بیمعنی تلقی میشوند.[13]
در این قرن کانت نیز با تأثیرپذیری شدید از پیشرفت علوم طبیعی و به ویژه علم نیوتنی کوشید به تبیین مبانی علوم طبیعی بپردازد. از نظر او، عقل دارای دو ساحت عملی و نظری میباشد، و هر یک از این دو ساحت از احکام خاص خود برخوردار است. او با تقسیم قوای شناختی انسان به دو حوزه نظرو عمل، علم را به حوزه نظر و دین را به حوزه عمل مربوط دانست.[14] و بدین ترتیب به جدایی علم و دین معتقد شد.
در قرن نوزدهم داروین با فرضیه معروف تکامل ظهور کرد، این فرضیه در عالم جانوران همان نقشی را ایفا کرد که نظریه قانون جاذبه نیوتون در عالم جمادات، نظریه تکامل باعث شد که تمثیل ساده خالق دانستن خداوند غیرمنطقی و دفاع ناپذیر جلوه کند.[15]
از سوی دیگر، کارل مارکس (1816 1883) نظریه مادی گرایانه تفسیر تاریخی خود را ارائه کرد و همة تغییرات اجتماعی را معلول علل اقتصادی دانست و آزادی بشر را تخیلی بیش ندانست. [16] هم زمان با این جریانات، آگوست کنت نیز فلسفه ضد متافیزیکی خود را عرضه داشت و مدعی شد که هر چه که با حواس قابل درک نباشد غیرعلمی است و هرگونه تلاش برای فهم آن نامعقول است.[17]
پرسشگر عزیز مجموعة این جریانات توأم با توفیقی که علم در صحنة عمل به دست آورد، باعث غلبه علمگرایی یا علم زدگی (scientism) شد و در سایة آن چنین تصور شد که علم میتواند همة اشیاء یا پدیدهها و ساختارها را با قوانین علمی تبیین کند و دیگر نیازی به وجود خداوند نیست.
در واقع کارآمدی و برکت خیزی و قابلیتهای خیره کنندهای که انسان از روش علوم تجربی در مورد شناخت و سلطه بر طبیعت مادی مشاهده کرد، او را با یک گذر روان شناختی و احساسی نه یک گذر منطقی و استدلالی به این نتیجه رساند که همة معارف و همة ساحتهای زندگی را تحت ملاک و چارچوب این روشهای علمی درآورده، و ردّ و قبول، و اثبات و انکار هر حکم و گزارهای را با سنجة مشاهده، آزمون و تجربه بسنجد.
تأثیر این چالشها به حدی بود که به تعبیر برخی علم در قرن نوزده نیازی به وجود خدا حس نکرد. البته در این میان نباید ضعف دستگاه فلسفی و کلامی مسیحیت را از نظردور داشت.
امّا در جهان اسلام اهمیت علم و علمورزی بر کسی پوشیده نیست. در قرآن واژة علم بیش از 750 بار تکرار شده است. نخستین آیاتی که بر پیامبر اسلام نازل شد بر اهمیت علم تأکید دارد. خداوند در قرآن بر قلم سوگند یاد میکند، قرآن مردم را در آیات متعددی بر تفکر و تدبر در احوال کائنات و در سرار آیات الهی فرا میخواند و همواره به برتری اهل علم و درجات بلند آنها اشاره میکند. علاوه بر آن پیامبر گرامی اسلام نیز مسلمانان را به علم اندوزی تشویق کرده و با جهل و خرافات به مبارزه برمیخیزد. اسیرانی را که بتواند به ده نفر از مسلمانان علم بیاموزند آزاد میخواند. کسانی را که کسوف را نشانه مقام بلند فرزند فوت شدهاش، حضرت ابراهیم، و عزای آسمان در رثای وی تلقی کردند رد میکند. تشویقها و اهتمام ایشان به علم باعث علاقه شدید و توجه مسلمانان به علم و دانش اندوزی شد.
خلاصه آن که در بینش اسلامی، علم هیچگاه در عرض دین نیست، بلکه همواره در طول آن میباشد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار، چ 2، 1367، ج 1، ص 109.
[2] . همان، ص 109 110.
[3] . ژیلسون، اتین، عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمه شهرام پازوکی، تهران، انتشارات گروسی، چ 2، 1378، ص 1 2.
[4] . گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ 1، 1377، ص 17.
[5] . همان، ص 27 31.
[6] . پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 359.
[7] . پایان نامه علم ودین از دیدگاه ننسی مورفی، منصور نصیری، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ص 12 13.
[8] . همان.
[9] . جمعی از نویسندگان، جستارهایی در کلام جدید، تهران، انتشارات سمت، قم، دانشگاه قم، چ 1، 1381، ص 302.
[10] . همان.
[11] . همان، ص 303304.
[12] . sense impressions .
[13] . دامپییر، تاریخ علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران: سمت، چ 1، 1371، ص 227.
[14] . همان، ص 309.
[15] . گلشنی، مهدی، علم و دین و معنویت در آستانه قرن بیست و یکم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ 1، 1379، ص 113.
[16] . دکتر راون چارلز، سازش دانش و مسیحیت، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران، انتشارات نور جهان، چ 1، 1335، ص 40.
[17] . از علم سکولار تا علم دینی، ص 22.
- [سایر] علل، اهداف و انگیزههای عراق از جنگ با ایران چه بود؟پیامدهای جنگ ایران و عراق؟
- [سایر] طرح مسئله علم دینی از چه اهمیتی برخوردار است؟ و انگیزههای طرح این مسئله کداماند؟
- [سایر] وهابیت در مورد رویت خدا چه باوری دارند؟
- [سایر] کلام اسلامی چگونه به وجود آمد و علل تسمیه و مختصری از فرقه های آن را بیان کنید؟
- [سایر] قصد تحقیق در صحبتهای مقام معظم رهبری را دارم، اطلاعاتی راجع به مباحث زیر می خواهم و اینکه به نظر شما کدام موضوع در اولویت است. کرسیهای آزاد اندیشی، نهضت تولید علم، نهضت جنبش نرم افزاری، خود باوری و اع
- [سایر] بعضی از رهبران معنویت آمریکایی میگویند که هیچ باوری نمیتواند انسان را رستگار کند؛ آیا این جمله درست است؟ باور و اعتقاد چه نقشی در زندگی انسانها دارد؟
- [سایر] علل عقب ماندگی کشورهای اسلامی و علل پیشرفت غرب در چیست؟
- [سایر] آیا فتوحات بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله همان انگیزههای زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را دنبال میکرد؟
- [سایر] علل خودفراموشی چیست؟
- [سایر] علل مهدویت در اسلام کدامند؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنان چه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد، می شود به او زکات داد. ولی احتیاط برای اهل علم نگرفتن زکات است مگر در صورتی که از تحصیل مخارج عاجز باشند ولکن جایز است اشتغال به تحصیل علم هر چند باعث عجز از تحصیل نفقه بشود.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه آن علم واجب یا مستحبّ باشد، میشود به او زکاْ داد، و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ نباشد، زکاْ دادن به او اشکال دارد، بنابر احتیاط واجب نباید بگیرد.
- [آیت الله بروجردی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحب باشد، میشود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [امام خمینی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحب باشد، می شود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ باشد میشود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد می توان به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او جایز نیست.
- [آیت الله سبحانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد می شود از سهم (فی سبیل الله) به او زکات داد. زکات فطره;
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . خاک نجسی که به واسطه باران گل شود و علم برسیدن باران به وصف اطلاق به تمام اجزای آن حاصل شود پاک است ولی حصول علم به آن مشکل است.
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است امام در وسط صف بایستد واهل علم وکمال وتقوی در صف اوّل بایستند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] (مجتهد) و (اعلم) را از سه راه می توان شناخت: اوّل: این که خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: این که دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط این که دو نفر عالم دیگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند. سوم: این که آنچنان در میان اهل علم و محافل علمی مشهور باشد که انسان یقین پیدا کند او اعلم است.