مناظره امام جواد ع با یحیی بن اکثم را بیان کنید؟
مناظرات امام جواد (ع) از آنجا که امام جواد نخستین امامی بود که در خرد سالی به منصب امامت رسید (1) ، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایی داشته است که برخی‌از آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان انگیز و جالب بوده است. علت اصلی پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملا ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند) از این رو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانی از آن حضرت می‌کردند. از طرف دیگر، در آن مقطع زمانی، قدرت (معتزله‌) افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی می‌کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادی و معنوی حکومتی، برای استواری و تثبیت‌خط فکری آنان و ضربه زدن به گروههای دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره برداری می‌کرد. می‌دانیم که خط فکری اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیر بشری افراط می‌نمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه می‌کردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید می‌کرد می‌پذیرفتند و بقیه را رد و انکار می‌کردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده‌ای را مطرح می‌کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست‌ بدهند! ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهای قاطع و روشنگر، هر گونه شک و تردید را در مورد پیشوایی خود از بین می‌برد و امامت‌خود و نیز اصل امامت را تثبیت می‌نمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت‌حضرت هادی (که او نیز در سنین کودکی به امامت رسید) این موضوع مشکلی ایجاد نکرد، زیرا دیگر برای همه روشن شده بود که خردسالی تاثیری در برخورداری از این منصب خدایی ندارد. مناظره با یحیی بن اکثم (2) وقتی (مامون‌) از (طوس‌) به (بغداد) آمد، نامه ‌ای برای حضرت جواد -علیه السلام- فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهری و در واقع سفر اجباری بود. حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مامون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود (ام الفضل‌) را به ایشان کرد. امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. (3) مامون این سکوت را نشانه رضایت‌حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد. او در نظر داشت مجلس جشنی تشکیل دهد، ولی انتشار این خبر در بین بنی عباس انفجاری به وجود آورد: بنی عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزی به مامون گفتند: این چه برنامه ‌ای است؟ اکنون که علی بن موسی از دنیا رفته و خلافت ‌به عباسیان رسیده باز می‌خواهی خلافت را به آل علی برگردانی؟ ! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهای چند ساله بین ما را فراموش کرده‌ای؟ ! مامون پرسید: حرف شما چیست؟ گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره‌ای ندارد. مامون گفت: شما این خاندان را نمی‌شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندی را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد. عباسیان از میان دانشمندان، (یحیی بن اکثم‌) را (به دلیل شهرت علمی وی) انتخاب کردند و مامون جلسه‌ ای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مامون کرد و گفت: اجازه می‌دهی سؤالی از این جوان بنمایم؟ مامون گفت: از خود او اجازه بگیر. یحیی از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس. یحیی گفت: درباره شخصی که محرم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می‌گویید؟ (4) امام جواد -علیه السلام- فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته است‌ یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت ‌شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ برای اولین بار چنین کاری کرده یا برای چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کاری ابا ندارد یا از کرده خودپشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟! یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانی و زبونی در چهره ‌اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طوری که حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند. مامون گفت: خدای را بر این نعمت‌ سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد. سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمی‌پذیرفتید دانستید؟ ! (5) حکم شکار در حالات گوناگون توسط مُحرم آنگاه پس از مذاکراتی که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسی در مجلس نماند. مامون رو به امام جواد-علیه السلام-کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعی را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم. امام جواد -علیه السلام- فرمود: بلی، اگر شخص محرم در حل (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفاره‌اش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد کفاره‌اش دو برابر است؛ و اگر جوجه پرنده ‌ای را در بیرون حرم بکشد کفاره ‌اش یک بره است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم بره و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشی باشد، چنانچه گورخر باشد کفاره ‌اش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد کفاره‌اش یک شتر است و اگر آهو باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفاره‌اش دو برابر می‌شود. و اگر شخص محرم کاری بکند که قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حج‌ باشد باید قربانی را در (منی‌) ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در (مکه‌) قربانی کند. کفاره شکار برای عالم و جاهل به حکم، یکسان است؛ منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است، ولی در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و کفاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفاره نیست ولی بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسی که از کرده ‌اش پشیمان است‌ برداشته می‌شود، ولی آنکه پشیمان نیست کیفر خواهد شد (6). قاضی القضات مات می‌شود! مامون گفت: احسنت ای ابا جعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب است‌ شما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بکنید همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام ابو جعفر-علیه السلام-به یحیی فرمود: بپرسم؟ یحیی گفت: اختیار با شماست فدایت‌شوم، اگر توانستم پاسخ می‌گویم و گرنه از شما بهره‌مند می‌شوم. ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاه‌می‌کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا می‌آید آن زن بر او حلال می‌شود، و چون ظهر می‌شود باز بر او حرام می‌شود، و چون وقت عصر می‌رسد بر او حلال می‌گردد، و چون آفتاب غروب می‌کند بر او حرام می‌شود، و چون وقت عشاء می‌شود بر او حلال می‌گردد، و چون شب به نیمه می‌رسد بر او حرام می‌شود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال می‌گردد؟ این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام می‌شود؟ یحیی گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمی‌برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمی‌دانم، اگر صلاح می‌دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید. ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: این زن، کنیز مردی بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه ‌ای به او نگاه می‌کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا می‌آید، کنیز را از صاحبش می‌خرد و بر او حلال می‌شود، چون ظهر می‌شود او را آزاد می‌کند و بر او حرام می‌گردد، چون عصر فرا می‌رسد او را به حباله نکاح خود در می‌آورد و بر او حلال می‌شود، به هنگام مغرب او را (ظهار) می‌کند. (7) و بر او حرام می‌شود، موقع عشا کفاره ظهار می‌دهد و مجددا بر او حلال می‌شود چون نیمی از شب می‌گذرد او را طلاق می‌دهد و بر او حرام می‌شود و هنگام طلوع فجر رجوع می‌کند و زن بر او حلال می‌گردد (8) . جلوه‌ هایی از علم گسترده امام 1-فتوای قضائی امام و شکست فقهای درباری امام جواد -علیه السلام- غیر از مناظراتش که دو نمونه از آن یاد شد، گاه از راههای دیگر نیز بیمایگی فقها و قضات درباری را روشن نموده برتری خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت می‌کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل (امامت‌) را در افکار عمومی تثبیت می‌نمود. از آن جمله فتوایی بود که امام در مورد چگونگی قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است: (زرقان‌) (9) ، که با (ابن ابی دؤاد) (10) دوستی و صمیمیت داشت، می‌گوید: یک روز (ابن ابی دؤاد) از مجلس معتصم بازگشت، در حالی که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست ‌سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد! گفتم: جریان چه بود؟ گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و (محمد بن علی‌) (حضرت جواد) را نیز فرا خواند و از ما پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم‌) (11) : (صورت و دستهایتان را مسح کنید) تا مچ دست است. گروهی از فقها در این مطلب با من موافق بودند و می‌گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولی گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: (فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق‌) (12) : (صورتها و دستهایتان را تا آرنج ‌بشویید) تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد بن علی (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست؟ گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن علی گفت: چون قسم دادی نظرم را می‌گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست‌باید باقی بماند. معتصم گفت: به چه دلیل؟ گفت: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می‌پذیرد: صورت (پیشانی) ، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت‌بزرگ پا) . بنا بر این اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی‌ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خدای متعال می‌فرماید: (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا) (13) : (سجده گاهها (هفت عضوی که‌سجده بر آنها انجام می‌گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید) ) (14) و آنچه برای خداست، قطع نمی‌شود. (ابن ابی دؤاد) می‌گوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بی آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمساری و اندوه) آرزوی مرگ کردم! (15) 2-حدیث‌ سازان رسوا می‌شوند! نقل شده است که پس از آنکه مامون دخترش را به امام جواد تزویج کرد (16) در مجلسی که مامون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری در آن حضور داشتند، یحیی‌به امام گفت: روایت‌ شده است که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می‌رساند و می‌گوید: (من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟ ) . نظر شما درباره این حدیث چیست؟ (17) امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می‌کند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: (کسانی که بر من دروغ می‌بندند، بسیار شده‌اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید) . امام جواد افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: (ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه چیز می‌گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم‌) (18) . آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟ ! این عقلا محال است. یحیی گفت: روایت‌شده است که: (ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند) . حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت ‌شود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است ‌و لحظه ‌ای از دایره اطاعت ‌خدا خارج نشده ‌اند، ولی ابوبکر و عمر مشرک بوده ‌اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده ‌اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده ‌اند، بنابر این محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند. یحیی گفت: همچنین روایت‌شده است که: (ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند) (19) . درباره این حدیث چه می‌گویید؟ . حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست‌ باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی‌شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند! ) این روایت را بنی امیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره حسن و حسین-علیهما السلام-نقل شده است که (حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند) ، جعل کرده ‌اند. یحیی گفت: روایت‌ شده است که (عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است‌). حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت ‌با نور اینها روشن نمی‌شود ولی با نور عمر روشن می‌گردد؟! یحیی اظهار داشت: روایت‌ شده است که (سکینه‌) به زبان عمر سخن می‌گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته می‌گوید). حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبکر، با آنکه از عمر افضل است، بالای منبر می‌گفت: (من شیطانی دارم که مرا منحرف می‌کند، هرگاه‌ دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست ‌باز آورید) . یحیی گفت: روایت‌ شده است که پیامبر فرمود: (اگر من به پیامبری مبعوث نمی‌شدم، حتما عمر مبعوث می‌شد) (20). امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست ‌تر است، خدا در کتابش فرموده است: (به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... ) (21) . از این آیه صریحا بر می‌آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده‌ اند، چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می‌کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: (در حالی که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم‌) . باز یحیی گفت: روایت ‌شده است که پیامبر فرمود: (هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است‌) ، یعنی نبوت از من به آنها منتقل شده است. حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوت خود شک کند، خداوند می‌فرماید: (خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی بر می‌گزیند) (22) . (بنابر این، با گزینش الهی، دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد). یحیی گفت: روایت‌ شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (اگر عذاب نازل می‌شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی‌یافت‌). حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: (و مادام که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی‌کند و نیز مادام که استغفار می‌کنند، خدا عذابشان نمی‌کند) (23). بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار می‌کنند، خداوند آنان را عذاب نمی‌کند (24) . پاسخ گویی سریع اربلی رحمة الله در کتاب ( کشف الغمّة) از محمّد بن طلحه نقل کرده است: مأمون یک سال بعد از شهادت حضرت رضا علیه السلام به بغداد آمد، روزی به قصد شکار از شهر خارج شد و در مسیر راه از کوچه ای عبورش افتاد که بچه ها در آنجا بازی می کردند و حضرت جواد علیه السلام با آنها ایستاده بود و در آن هنگام یازده سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود. بچّه ها با مشاهده ی مأمون همگی پراکنده شده و فرار کردند، ولی حضرت جواد علیه السلام از جای خود حرکت نکرد. مأمون نزدیک آمد و نگاهی به آن حضرت نمود و گفت: ای پسر چرا به همراه بچّه ها فرار نکردی؟ امام علیه السلام فوراً جواب داد: راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را وسیع گردانم، و گناهی مرتکب نشده ام تا از عقوبت آن بترسم، و گمانم به تو نیکو است که کسی را بدون گناه ضرر نمی رسانی. مأمون از آن سخنان شیوا و محکم او بسیار تعجّب کرد و پرسید: اسم تو چیست؟ فرمود: نام من محمّد است. عرض کرد که فرزند چه کسی هستی؟ فرمود: من فرزند علی بن موسی الرضا هستم. مأمون بر پدر آن حضرت درود و رحمت فرستاد، و به سوی مقصد خود روانه شد، چون از آبادی دور شد بازِ شکاری را به دنبال درّاجی ( پرنده ای است شبیه کبک ) فرستاد، باز از دیدگان او برای مدتی ناپدید گشت، و وقتی برگشت در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز آثار حیات در وجودش مشاهده می شد، خلیفه از دیدن آن بسیار تعجب کرد، سپس آن را در دستش گرفت و از همان راهی که آمده بود برگشت. چون به آن محل که حضرت جواد علیه السلام را ملاقات کرده بود رسید بچّه ها را دید که مثل سابق آنجا را ترک گفته و فرار نمودند ولی این بار هم آن حضرت از جای خود حرکت نکرد و همانجا ایستاد، خلیفه نزدیک آمد و سؤال کرد: در دست من چیست؟ فرمود: ( خداوند تبارک و تعالی به مشیت خود در دریای قدرتش ماهی های کوچکی را می آفریند، و باز شکاری پادشاهان آن را صید می کنند و پادشاهان آن را در میان دست پنهان می کنند تا فرزندان اهل بیت نبوّت را با این وسیله امتحان کنند.) چون مأمون این کلمات را از آن حضرت شنید تعجب کرد، و ضمن نگاه عمیقی که به او کرد گفت: براستی که فرزند امام رضا علیه السلام هستی، و احسان خود را به آن حضرت دو چندان کرد. 25 پی ‌نوشتها: 1) پس از آن حضرت، فرزندش علی هادی-علیه السلام-نیز در همین سنین و بلکه کمتر از آن به امامت رسید و بعد از او امام مهدی-علیه السلام-نیز، در حالی که بیش از نج‌سال نداشت، به این منصب نائل گردید. 2) یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مامون، خلیفه عباسی، بود که شهرت علمی او در رشته‌های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده‌ای داشت و با آنکه مامون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، ولی چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نیز به وی واگذار کرد. یحیی علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگی به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آنکه تمام کارهای کشور اسلامی پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مامون تقرب یافته بود که گویی نزدیکتر از او به مامون کسی نبود. اما متاسفانه یحیی، با آن مقام بزرگ علمی، از شخصیت معنوی برخوردار نبود. او علم را برای رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشی و برتری جویی فراگرفته بود. هر دانشمندی به دیدار او می‌رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وی سؤال می‌کرد تا طرف به عجز خود در مقابل وی اقرار کند! 3) در مورد ازدواج امام جواد، در صفحات آینده توضیح خواهیم داد. 4) یکی از اعمالی که برای اشخاص در حال احرام، در جریان اعمال حج‌یا عمره حرام است‌شکار کردن است. در میان احکام فقهی، احکام حج، پیچیدگی خاصی دارد، ازینرو افرادی مثل یحیی بن اکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح می‌کردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمی قرار دهند! 5) مجلسی، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 75-76-قزوینی، سید کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ه. ق، ص 168-172. راوی این قضیه (ریان بن شبیب‌) -دایی معتصم-است که از یاران امام رضا-علیه السلام-و امام جواد و از محدثان مورد وثوق بوده است (قزوینی، همان کتاب، ص 168-شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 319-321-طبرسی، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350، ص 245-مسعودی، اثبات الوصیة، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 216-شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة-قم المقدسة، ص 99) . 6) مجلسی، همان کتاب، ص 77-قزوینی، همان کتاب، ص 174-شیخ مفید، الارشاد، ص 322-طبرسی، همان کتاب، ص 246-مسعودی، همان کتاب، ص 217-شیخ مفید، الاختصاص، ص 100. 7) ظهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من یا سبت‌به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعی طلاق حساب می‌شد و موجب حرمت ابدی می‌گشت، ولی حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحی که گفته شد) گردید. 8) مجلسی، همان کتاب، ص 78-قزوینی، همان کتاب، ص 175-شیخ مفید، الارشاد، ص 322-طبرسی، همان کتاب، ص 247. 9) زرقان (بر وزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده که مردی محدث بوده است و فرزندش بنام (عمرو) استاد اصمعی محسوب می‌شده است (مجلسی، همان کتاب، ج 50، ص 5، پاورقی) . 10) ابن ابی دؤاد (بر وزن غراب) در زمان خلافت مامون، معتصم، واثق و متوکل عباسی، قاضی بغداد بوده است (مجلسی، همان کتاب، ص 5، پاورقی) 11) سوره مائده: آیه 5. 12) سوره مائده: آیه 5. 13) سوره جن: آیه 18. 14) مسجد (بکسر جیم: بر وزن مجلس، یا بفتح جیم: بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) به معنای محل سجده است، و همان طور که مسجدها و خانه خدا و مکانی که پیشانی روی آن قرار می‌گیرد، محل سجده هستند، خود پیشانی و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده می‌کنیم محل سجده محسوب می‌شوند و به همین اعتبار در این روایت (المساجد) به معنای هفت عضوی که با آنها سجده می‌شود، تفسیر شده است. نیز در دو روایت دیگر از امام صادق-علیه السلام-در کتاب کافی و همچنین یک روایت در تفسیر علی بن ابراهیم قمی (المساجد) به همین هفت عضو تفسیر شده است. شیخ صدوق نیز در کتاب (فقیه‌) ، (المساجد) را به هفت عضو سجده تفسیر نموده است. همین معنا را از (سعید بن جبیر) و (زجاج‌) و (فراء) نیز نقل کرده‌اند. ضمنا باید توجه داشت که اگر تفسیر (المساجد) به هفت عضو یاد شده، جای خدشه داشت، حتما فقهائی که در مجلس معتصم حاضر و در صدد خرده‌گیری بر کلام امام بودند، اشکال می‌کردند. بنا بر این چون هیچ گونه اعتراضی از طرف فقهای حاضر در مجلس ابراز نشد، معلوم می‌شود به نظر آنان نیز (المساجد) به معنای هفت عضو سجده بوده و یا لااقل یکی از معانی آن محسوب می‌شده است. (پیشوای نهم حضرت امام محمد تقی-علیه السلام-، مؤسسه در راه حق، ص 26-29، به نقل از: تفسیر صافی، ج 2، ص 752-تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 440-تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 372) . 15) پیشوای نهم... ، همان صفحات-طبرسی، مجمع البیان، شرکة المعارف الاسلامیة، 1379 ه. ق، ج 10، ص 372-عیاشی، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق: حاج سید هاشم رسولی محلاتی ، قم، مطبعة علمیة، ج 1، ص 320-سید هاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مطبوعاتی اسماعیلیان، ج 1، ص 471-مجلسی، همان کتاب، ج 50، ص 1-5-قزوینی، همان کتاب، ص 294-شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 18، ص 490 (ابواب حد السرقة، باب 4) . 16) در مورد این ازدواج در صفحات آینده بحث‌خواهیم کرد. 17) علامه امینی در کتاب الغدیر (ج 5، ص 321) می‌نویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاذ است. 18) (و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید) (سوره ق: 16) . 19) علامه امینی این حدیث را از برساخته‌های (یحیی بن عنبسة‌) شمرده و غیر قابل قبول می‌داند، زیرا یحیی شخصی جاعل حدیث و دغلکار بوده است (الغدیر، ج 5، ص 322) . (ذهبی‌) نیز (یحیی بن عنبسه‌) را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو می‌داند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفی می‌کند (میزان الاعتدال، الطبعة الاولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، دار احیاء الکتب العربیة، 1382 ه. ق، ج 4، ص 400) . 20) علامه امینی ثابت کرده است که راویان این حدیث دروغگو بوده ‌اند (الغدیر، ج 5، ص 312 و 316) . 21) (و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح‌) (سوره احزاب: 7) 22) (الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس‌) (سوره حج: 75) 23) (و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون‌) (سوره انفال: 33) 24) طبرسی، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350 ه. ق، ج 2، ص 247-248-مجلسی، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 80-83-قرشی، سید علی اکبر، خاندان وحی، چاپ اول، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1368 ه. ش، ص 644-647-مقرم، سید عبد الرزاق، نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد-علیه السلام-، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1370 ه. ش، ص 98-100. 25) کشف الغمّه: ج 2 ، ص 344. کتاب: سیره پیشوایان ، ص 542
عنوان سوال:

مناظره امام جواد ع با یحیی بن اکثم را بیان کنید؟


پاسخ:

مناظرات امام جواد (ع)
از آنجا که امام جواد نخستین امامی بود که در خرد سالی به منصب امامت رسید (1) ، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایی داشته است که برخی‌از آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان انگیز و جالب بوده است.
علت اصلی پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملا ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند) از این رو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانی از آن حضرت می‌کردند.

از طرف دیگر، در آن مقطع زمانی، قدرت (معتزله‌) افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی می‌کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادی و معنوی حکومتی، برای استواری و تثبیت‌خط فکری آنان و ضربه زدن به گروههای دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره برداری می‌کرد.

می‌دانیم که خط فکری اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیر بشری افراط می‌نمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه می‌کردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید می‌کرد می‌پذیرفتند و بقیه را رد و انکار می‌کردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده‌ای را مطرح می‌کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست‌ بدهند!

ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهای قاطع و روشنگر، هر گونه شک و تردید را در مورد پیشوایی خود از بین می‌برد و امامت‌خود و نیز اصل امامت را تثبیت می‌نمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت‌حضرت هادی (که او نیز در سنین کودکی به امامت رسید) این موضوع مشکلی ایجاد نکرد، زیرا دیگر برای همه روشن شده بود که خردسالی تاثیری در برخورداری از این منصب خدایی ندارد.

مناظره با یحیی بن اکثم (2)

وقتی (مامون‌) از (طوس‌) به (بغداد) آمد، نامه ‌ای برای حضرت جواد -علیه السلام- فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهری و در واقع سفر اجباری بود.

حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مامون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود (ام الفضل‌) را به ایشان کرد.

امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. (3) مامون این سکوت را نشانه رضایت‌حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.

او در نظر داشت مجلس جشنی تشکیل دهد، ولی انتشار این خبر در بین بنی عباس انفجاری به وجود آورد: بنی عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزی به مامون گفتند: این چه برنامه ‌ای است؟
اکنون که علی بن موسی از دنیا رفته و خلافت ‌به عباسیان رسیده باز می‌خواهی خلافت را به آل علی برگردانی؟ ! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهای چند ساله بین ما را فراموش کرده‌ای؟ !

مامون پرسید: حرف شما چیست؟

گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره‌ای ندارد.

مامون گفت: شما این خاندان را نمی‌شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندی را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.

عباسیان از میان دانشمندان، (یحیی بن اکثم‌) را (به دلیل شهرت علمی وی) انتخاب کردند و مامون جلسه‌ ای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مامون کرد و گفت: اجازه می‌دهی سؤالی از این جوان بنمایم؟

مامون گفت: از خود او اجازه بگیر.

یحیی از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس.

یحیی گفت: درباره شخصی که محرم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می‌گویید؟ (4)

امام جواد -علیه السلام- فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته است‌ یا در حرم؟
عالم به حکم حرمت ‌شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟
عمدا کشته یا بخطا؟
آزاد بوده یا برده؟
صغیر بوده یا کبیر؟
برای اولین بار چنین کاری کرده یا برای چندمین بار؟
شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟
از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟
باز هم از انجام چنین کاری ابا ندارد یا از کرده خودپشیمان است؟
در شب شکار کرده یا در روز؟
در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!

یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانی و زبونی در چهره ‌اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طوری که حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.

مامون گفت: خدای را بر این نعمت‌ سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد.

سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمی‌پذیرفتید دانستید؟ ! (5)

حکم شکار در حالات گوناگون توسط مُحرم

آنگاه پس از مذاکراتی که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسی در مجلس نماند.
مامون رو به امام جواد-علیه السلام-کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعی را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم.

امام جواد -علیه السلام- فرمود: بلی، اگر شخص محرم در حل (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفاره‌اش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد کفاره‌اش دو برابر است؛ و اگر جوجه پرنده ‌ای را در بیرون حرم بکشد کفاره ‌اش یک بره است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم بره و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشی باشد، چنانچه گورخر باشد کفاره ‌اش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد کفاره‌اش یک شتر است و اگر آهو باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفاره‌اش دو برابر می‌شود.

و اگر شخص محرم کاری بکند که قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حج‌ باشد باید قربانی را در (منی‌) ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در (مکه‌) قربانی کند. کفاره شکار برای عالم و جاهل به حکم، یکسان است؛ منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است، ولی در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.

کفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و کفاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفاره نیست ولی بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسی که از کرده ‌اش پشیمان است‌ برداشته می‌شود، ولی آنکه پشیمان نیست کیفر خواهد شد (6).
قاضی القضات مات می‌شود!

مامون گفت: احسنت ای ابا جعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب است‌ شما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بکنید همان طور که او از شما پرسید.

در این هنگام ابو جعفر-علیه السلام-به یحیی فرمود: بپرسم؟ یحیی گفت: اختیار با شماست فدایت‌شوم، اگر توانستم پاسخ می‌گویم و گرنه از شما بهره‌مند می‌شوم.

ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاه‌می‌کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا می‌آید آن زن بر او حلال می‌شود، و چون ظهر می‌شود باز بر او حرام می‌شود، و چون وقت عصر می‌رسد بر او حلال می‌گردد، و چون آفتاب غروب می‌کند بر او حرام می‌شود، و چون وقت عشاء می‌شود بر او حلال می‌گردد، و چون شب به نیمه می‌رسد بر او حرام می‌شود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال می‌گردد؟

این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام می‌شود؟

یحیی گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمی‌برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمی‌دانم، اگر صلاح می‌دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.

ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: این زن، کنیز مردی بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه ‌ای به او نگاه می‌کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا می‌آید، کنیز را از صاحبش می‌خرد و بر او حلال می‌شود، چون ظهر می‌شود او را آزاد می‌کند و بر او حرام می‌گردد، چون عصر فرا می‌رسد او را به حباله نکاح خود در می‌آورد و بر او حلال می‌شود، به هنگام مغرب او را (ظهار) می‌کند. (7) و بر او حرام می‌شود، موقع عشا کفاره ظهار می‌دهد و مجددا بر او حلال می‌شود چون نیمی از شب می‌گذرد او را طلاق می‌دهد و بر او حرام می‌شود و هنگام طلوع فجر رجوع می‌کند و زن بر او حلال می‌گردد (8) .
جلوه‌ هایی از علم گسترده امام

1-فتوای قضائی امام و شکست فقهای درباری

امام جواد -علیه السلام- غیر از مناظراتش که دو نمونه از آن یاد شد، گاه از راههای دیگر نیز بیمایگی فقها و قضات درباری را روشن نموده برتری خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت می‌کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل (امامت‌) را در افکار عمومی تثبیت می‌نمود.

از آن جمله فتوایی بود که امام در مورد چگونگی قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:

(زرقان‌) (9) ، که با (ابن ابی دؤاد) (10) دوستی و صمیمیت داشت، می‌گوید: یک روز (ابن ابی دؤاد) از مجلس معتصم بازگشت، در حالی که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست ‌سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟

گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!

گفتم: جریان چه بود؟

گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و (محمد بن علی‌) (حضرت جواد) را نیز فرا خواند و از ما پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟

من گفتم: از مچ دست.

گفت: دلیل آن چیست؟

گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم‌) (11) : (صورت و دستهایتان را مسح کنید) تا مچ دست است.

گروهی از فقها در این مطلب با من موافق بودند و می‌گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولی گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: (فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق‌) (12) : (صورتها و دستهایتان را تا آرنج ‌بشویید) تا آرنج است.

آنگاه معتصم رو به محمد بن علی (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست؟

گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.

معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.

محمد بن علی گفت: چون قسم دادی نظرم را می‌گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست‌باید باقی بماند.

معتصم گفت: به چه دلیل؟

گفت: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می‌پذیرد: صورت (پیشانی) ، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت‌بزرگ پا) . بنا بر این اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی‌ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خدای متعال می‌فرماید:
(و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا) (13) : (سجده گاهها (هفت عضوی که‌سجده بر آنها انجام می‌گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید) ) (14) و آنچه برای خداست، قطع نمی‌شود.

(ابن ابی دؤاد) می‌گوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بی آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمساری و اندوه) آرزوی مرگ کردم! (15)

2-حدیث‌ سازان رسوا می‌شوند!

نقل شده است که پس از آنکه مامون دخترش را به امام جواد تزویج کرد (16) در مجلسی که مامون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری در آن حضور داشتند، یحیی‌به امام گفت:
روایت‌ شده است که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می‌رساند و می‌گوید: (من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟ ) . نظر شما درباره این حدیث چیست؟ (17)

امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می‌کند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: (کسانی که بر من دروغ می‌بندند، بسیار شده‌اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید) .

امام جواد افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: (ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه چیز می‌گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم‌) (18) .
آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟ ! این عقلا محال است.

یحیی گفت: روایت‌شده است که: (ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند) .

حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت ‌شود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است ‌و لحظه ‌ای از دایره اطاعت ‌خدا خارج نشده ‌اند، ولی ابوبکر و عمر مشرک بوده ‌اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده ‌اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده ‌اند، بنابر این محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

یحیی گفت: همچنین روایت‌شده است که: (ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند) (19) . درباره این حدیث چه می‌گویید؟ .

حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست‌ باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی‌شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند! ) این روایت را بنی امیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره حسن و حسین-علیهما السلام-نقل شده است که (حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند) ، جعل کرده ‌اند.

یحیی گفت: روایت‌ شده است که (عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است‌).

حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت ‌با نور اینها روشن نمی‌شود ولی با نور عمر روشن می‌گردد؟!

یحیی اظهار داشت: روایت‌ شده است که (سکینه‌) به زبان عمر سخن می‌گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته می‌گوید).

حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبکر، با آنکه از عمر افضل است، بالای منبر می‌گفت: (من شیطانی دارم که مرا منحرف می‌کند، هرگاه‌ دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست ‌باز آورید) .

یحیی گفت: روایت‌ شده است که پیامبر فرمود: (اگر من به پیامبری مبعوث نمی‌شدم، حتما عمر مبعوث می‌شد) (20).

امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست ‌تر است، خدا در کتابش فرموده است: (به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... ) (21) . از این آیه صریحا بر می‌آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده‌ اند، چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می‌کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: (در حالی که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم‌) .

باز یحیی گفت: روایت ‌شده است که پیامبر فرمود: (هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است‌) ، یعنی نبوت از من به آنها منتقل شده است.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوت خود شک کند، خداوند می‌فرماید: (خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی بر می‌گزیند) (22) . (بنابر این، با گزینش الهی، دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد).

یحیی گفت: روایت‌ شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (اگر عذاب نازل می‌شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی‌یافت‌).

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: (و مادام که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی‌کند و نیز مادام که استغفار می‌کنند، خدا عذابشان نمی‌کند) (23). بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار می‌کنند، خداوند آنان را عذاب نمی‌کند (24) .
پاسخ گویی سریع

اربلی رحمة الله در کتاب ( کشف الغمّة) از محمّد بن طلحه نقل کرده است:

مأمون یک سال بعد از شهادت حضرت رضا علیه السلام به بغداد آمد، روزی به قصد شکار از شهر خارج شد و در مسیر راه از کوچه ای عبورش افتاد که بچه ها در آنجا بازی می کردند و حضرت جواد علیه السلام با آنها ایستاده بود و در آن هنگام یازده سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود.

بچّه ها با مشاهده ی مأمون همگی پراکنده شده و فرار کردند، ولی حضرت جواد علیه السلام از جای خود حرکت نکرد. مأمون نزدیک آمد و نگاهی به آن حضرت نمود و گفت: ای پسر چرا به همراه بچّه ها فرار نکردی؟

امام علیه السلام فوراً جواب داد: راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را وسیع گردانم، و گناهی مرتکب نشده ام تا از عقوبت آن بترسم، و گمانم به تو نیکو است که کسی را بدون گناه ضرر نمی رسانی.

مأمون از آن سخنان شیوا و محکم او بسیار تعجّب کرد و پرسید: اسم تو چیست؟

فرمود: نام من محمّد است. عرض کرد که فرزند چه کسی هستی؟

فرمود: من فرزند علی بن موسی الرضا هستم.

مأمون بر پدر آن حضرت درود و رحمت فرستاد، و به سوی مقصد خود روانه شد، چون از آبادی دور شد بازِ شکاری را به دنبال درّاجی ( پرنده ای است شبیه کبک ) فرستاد، باز از دیدگان او برای مدتی ناپدید گشت، و وقتی برگشت در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز آثار حیات در وجودش مشاهده می شد، خلیفه از دیدن آن بسیار تعجب کرد، سپس آن را در دستش گرفت و از همان راهی که آمده بود برگشت.

چون به آن محل که حضرت جواد علیه السلام را ملاقات کرده بود رسید بچّه ها را دید که مثل سابق آنجا را ترک گفته و فرار نمودند ولی این بار هم آن حضرت از جای خود حرکت نکرد و همانجا ایستاد، خلیفه نزدیک آمد و سؤال کرد: در دست من چیست؟ فرمود:

( خداوند تبارک و تعالی به مشیت خود در دریای قدرتش ماهی های کوچکی را می آفریند، و باز شکاری پادشاهان آن را صید می کنند و پادشاهان آن را در میان دست پنهان می کنند تا فرزندان اهل بیت نبوّت را با این وسیله امتحان کنند.)

چون مأمون این کلمات را از آن حضرت شنید تعجب کرد، و ضمن نگاه عمیقی که به او کرد گفت: براستی که فرزند امام رضا علیه السلام هستی، و احسان خود را به آن حضرت دو چندان کرد. 25

پی ‌نوشتها:

1) پس از آن حضرت، فرزندش علی هادی-علیه السلام-نیز در همین سنین و بلکه کمتر از آن به امامت رسید و بعد از او امام مهدی-علیه السلام-نیز، در حالی که بیش از نج‌سال نداشت، به این منصب نائل گردید.

2) یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مامون، خلیفه عباسی، بود که شهرت علمی او در رشته‌های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده‌ای داشت و با آنکه مامون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، ولی چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نیز به وی واگذار کرد. یحیی علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگی به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آنکه تمام کارهای کشور اسلامی پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مامون تقرب یافته بود که گویی نزدیکتر از او به مامون کسی نبود.
اما متاسفانه یحیی، با آن مقام بزرگ علمی، از شخصیت معنوی برخوردار نبود. او علم را برای رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشی و برتری جویی فراگرفته بود. هر دانشمندی به دیدار او می‌رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وی سؤال می‌کرد تا طرف به عجز خود در مقابل وی اقرار کند!

3) در مورد ازدواج امام جواد، در صفحات آینده توضیح خواهیم داد.

4) یکی از اعمالی که برای اشخاص در حال احرام، در جریان اعمال حج‌یا عمره حرام است‌شکار کردن است. در میان احکام فقهی، احکام حج، پیچیدگی خاصی دارد، ازینرو افرادی مثل یحیی بن اکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح می‌کردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمی قرار دهند!

5) مجلسی، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 75-76-قزوینی، سید کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ه. ق، ص 168-172. راوی این قضیه (ریان بن شبیب‌) -دایی معتصم-است که از یاران امام رضا-علیه السلام-و امام جواد و از محدثان مورد وثوق بوده است (قزوینی، همان کتاب، ص 168-شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 319-321-طبرسی، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350، ص 245-مسعودی، اثبات الوصیة، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 216-شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة-قم المقدسة، ص 99) .

6) مجلسی، همان کتاب، ص 77-قزوینی، همان کتاب، ص 174-شیخ مفید، الارشاد، ص 322-طبرسی، همان کتاب، ص 246-مسعودی، همان کتاب، ص 217-شیخ مفید، الاختصاص، ص 100.

7) ظهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من یا سبت‌به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعی طلاق حساب می‌شد و موجب حرمت ابدی می‌گشت، ولی حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحی که گفته شد) گردید.

8) مجلسی، همان کتاب، ص 78-قزوینی، همان کتاب، ص 175-شیخ مفید، الارشاد، ص 322-طبرسی، همان کتاب، ص 247.

9) زرقان (بر وزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده که مردی محدث بوده است و فرزندش بنام (عمرو) استاد اصمعی محسوب می‌شده است (مجلسی، همان کتاب، ج 50، ص 5، پاورقی) .

10) ابن ابی دؤاد (بر وزن غراب) در زمان خلافت مامون، معتصم، واثق و متوکل عباسی، قاضی بغداد بوده است (مجلسی، همان کتاب، ص 5، پاورقی)

11) سوره مائده: آیه 5.

12) سوره مائده: آیه 5.

13) سوره جن: آیه 18.

14) مسجد (بکسر جیم: بر وزن مجلس، یا بفتح جیم: بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) به معنای محل سجده است، و همان طور که مسجدها و خانه خدا و مکانی که پیشانی روی آن قرار می‌گیرد، محل سجده هستند، خود پیشانی و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده می‌کنیم محل سجده محسوب می‌شوند و به همین اعتبار در این روایت (المساجد) به معنای هفت عضوی که با آنها سجده می‌شود، تفسیر شده است. نیز در دو روایت دیگر از امام صادق-علیه السلام-در کتاب کافی و همچنین یک روایت در تفسیر علی بن ابراهیم قمی (المساجد) به همین هفت عضو تفسیر شده است. شیخ صدوق نیز در کتاب (فقیه‌) ، (المساجد) را به هفت عضو سجده تفسیر نموده است. همین معنا را از (سعید بن جبیر) و (زجاج‌) و (فراء) نیز نقل کرده‌اند. ضمنا باید توجه داشت که اگر تفسیر (المساجد) به هفت عضو یاد شده، جای خدشه داشت، حتما فقهائی که در مجلس معتصم حاضر و در صدد خرده‌گیری بر کلام امام بودند، اشکال می‌کردند. بنا بر این چون هیچ گونه اعتراضی از طرف فقهای حاضر در مجلس ابراز نشد، معلوم می‌شود به نظر آنان نیز (المساجد) به معنای هفت عضو سجده بوده و یا لااقل یکی از معانی آن محسوب می‌شده است. (پیشوای نهم حضرت امام محمد تقی-علیه السلام-، مؤسسه در راه حق، ص 26-29، به نقل از: تفسیر صافی، ج 2، ص 752-تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 440-تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 372) .

15) پیشوای نهم... ، همان صفحات-طبرسی، مجمع البیان، شرکة المعارف الاسلامیة، 1379 ه. ق، ج 10، ص 372-عیاشی، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق: حاج سید هاشم رسولی محلاتی
، قم، مطبعة علمیة، ج 1، ص 320-سید هاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مطبوعاتی اسماعیلیان، ج 1، ص 471-مجلسی، همان کتاب، ج 50، ص 1-5-قزوینی، همان کتاب، ص 294-شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 18، ص 490 (ابواب حد السرقة، باب 4) .

16) در مورد این ازدواج در صفحات آینده بحث‌خواهیم کرد.

17) علامه امینی در کتاب الغدیر (ج 5، ص 321) می‌نویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاذ است.

18) (و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید) (سوره ق: 16) .

19) علامه امینی این حدیث را از برساخته‌های (یحیی بن عنبسة‌) شمرده و غیر قابل قبول می‌داند، زیرا یحیی شخصی جاعل حدیث و دغلکار بوده است (الغدیر، ج 5، ص 322) . (ذهبی‌) نیز (یحیی بن عنبسه‌) را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو می‌داند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفی می‌کند (میزان الاعتدال، الطبعة الاولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، دار احیاء الکتب العربیة، 1382 ه. ق، ج 4، ص 400) .

20) علامه امینی ثابت کرده است که راویان این حدیث دروغگو بوده ‌اند (الغدیر، ج 5، ص 312 و 316) .

21) (و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح‌) (سوره احزاب: 7)

22) (الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس‌) (سوره حج: 75)

23) (و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون‌) (سوره انفال: 33)

24) طبرسی، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350 ه. ق، ج 2، ص 247-248-مجلسی، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 80-83-قرشی، سید علی اکبر، خاندان وحی، چاپ اول، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1368 ه. ش، ص 644-647-مقرم، سید عبد الرزاق، نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد-علیه السلام-، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1370 ه. ش، ص 98-100.

25) کشف الغمّه: ج 2 ، ص 344.

کتاب: سیره پیشوایان ، ص 542





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین