توسل در سیره انبیا از دیدگاه اهلسنت سید عنایتالله کاظمی* چکیده با تتبع در منابع اهلسنت هویدا میگردد که وقوع و جواز توسل در سیره انبیای الهی به صورت یک سنت رواج داشته است. وقوع موارد متعدد توسل به ساحت انبیا و اولیای الهی، نشانه قدمت توسل و مستحکمترین دلیل بر صحت و مشروعیت آن است. این نوشته به روش توصیفی تحلیلی عهدهدار بیان مواردی از توسل در سیره انبیا با تأکید بر منابع اهلسنت است که هم شامل توسلات انبیای الهی و هم شامل توسلات سایرین به انبیاست. بخش بزرگی از این توسلات در توسل به پیامبر اعظم(صل الله علیه و آله و سلم ) متجلی میگردد. برخلاف متون روایی امامیه، موارد توسل در سیره انبیا در متون اهلسنت کمتر ذکر شده است. با این حال موارد متعددی از توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) را نقل کردهاند و در پاسخ به شبهات مطرحشده در ابعاد مختلف توسل، تلاشها و تحقیقات علمی درخوری داشتهاند. کلیدواژگان: توسل، استغاثه، سیره انبیا، آدم، ابراهیم، موسی، اهلبیت(علیهم السلام). •مقدمه توسل واقعیت عینی زندگی بشر است که مشروعیت آن ریشه در آموزههای وحیانی دارد و مورد قبول تمام فرق اسلامی بوده و منابع روایی و تاریخی مملو از موارد متعدد توسل به اولیای الهی است. به گفته سبکی، توسل و استغاثه و تشفع به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) جایز و نیکو است و جواز و حسن این عمل، در هیچ دینی و در هیچ زمانی انکار نشده است.[1] وهابیان نیز گرچه با اصل توسل مخالفتی ندارند، اما مشروعیت توسل را منحصر به زمان حیات انبیا و اولیای الهی دانستهاند. لذا توسل به اموات را همطراز شرک و متوسلان به اهلبیت( را مشرک میخوانند.[2] در ردّ دیدگاه وهابیان، بسیاری از علمای شیعه و اهلسنت کتابهای متعددی نوشته و شبهات آنان را با استدلال پاسخ دادهاند.[3] این مقاله با تتبع در منابع اهلسنت، مواردی از وقوع توسل در سیره انبیا و اولیای الهی را نشان میدهد که بیانگر پیشینه توسل به درازای حیات انسانی است، نه عملی اسلامی یا صرفاً شیعی. •توسل آدم(ع) به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و اهلبیت(علیهم السلام ) آنگاه که آدم(ع) برای ترک اولی به زمین هبوط یافت، با توسل به پیامبر اعظم(صل الله علیه و آله و سلم ) و اهلبیت( مورد عفو قرار گرفت. قرآن از این واقعه چنین یاد میکند: (فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ)؛[4] (سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ زیرا او توبه پذیر و مهربان است).[5] درباره مراد از کلمات در آیه شریفه، آرای مختلفی هست.[6] بسیاری از راویان و مفسران اهلسنت، مراد از (کلمات) را اسمای مبارک پیامبر اکرم و اهلبیت( میدانند. برخی مانند طبرانی،[7] حاکم نیشابوری،[8] بیهقی،[9] ابنعساکر،[10] ابنکثیر[11] و ابنتیمیه[12] مراد از کلمات را فقط پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) میدانند: (اسألک بحق محمد الا غفرت لی). برخی دیگر مانند حاکم،[13] سیوطی،[14] ابنجوزی،[15] ابنبطریق[16] و قندوزی[17] تصریح کردهاند که مراد از کلمات، اسامی پنج تن آلعبا( است: (محمد النبی وعلی الوصی وفاطمة بنت النبی والحسن والحسین سبطی النبی). جالبتر اینکه حاکم در انتهای روایت آورده است که توسل به پیامبر و اهلبیت(علیه السلام) به آدم(ع) یا دیگر انبیای الهی اختصاص ندارد، بلکه هر کس خداوند را به نام مبارک آنها بخواند، دعایش مستجاب میگردد: (وما من عبد یدعو بها إلا استجاب الله له).[18] قدر متیقن از (الکلمات) در نگاه روات و مفسران اهلسنت، وقوع توسل آدم(ع) به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و مشروعیت آن است که از علوّ شأن و جلالت مقام پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) نزد پروردگار خبر میدهد و مخالفانی چون ابنتیمیه نیز نمیتوانند وقوع آن را انکار کنند. •توسل به انبیای الهی ابنکثیر در تفسیر خود، اعراف را کسانی معرفی میکند که نه حسناتشان کفاف بهشت را میدهد و نه سیئاتشان به حد عذاب و جهنم است. لذا به ایشان اجازه داده میشود تا به دنبال شفیعی برای خود بروند. آنها به هر یک از انبیای الهی متوسل میشوند که ایشان، آنها را به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) ارجاع میدهند تا آنها را شفاعت کند: ... إِنَّ أَصْحَابَ الأَعْرَافِ قَوْمٌ تَکَافَأَتْ أَعْمَالُهُمْ ... أُذِنَ لَهُمْ فِی طَلَبِ الشَّفَاعَةِ...فَقَالُوا: یَا آدَمُ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّکَ، فَقَالَ:... مَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَشْفَعَ لَکُمْ، وَلَکِنِ ائْتُوا ابْنِی إِبْرَاهِیمَ... مُوسَی... عِیسَی... وَلَکِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا، قَالَ رَسُولَ اللَّهِ فَیَأْتُونِی،... .[19] بخاری نیز در صحیح خود، روایتی به همین مضمون نقل میکند که انبیای بزرگ مردم را به توسل و استشفاع به پیامبر اعظم(صل الله علیه و آله و سلم )سوق میدهند: ...إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ، فَیَأْتُونَ آدَمَ... وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِإِبْرَاهِیمَ... بِمُوسَی... بِعِیسَی... فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍr فَیَأْتُونِی فَأَسْتَأْذِنُ عَلَی رَبِّی فَیُؤْذَنُ ...فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ ...َسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ... .[20] این دو روایت، هم از جواز توسل و هم از علوّ مقام پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) بر سایر انبیای اولواالعزم حکایت میکند. گفتنی است در شفاعت هم مانند توسل، سائل شخصی را که نزد پروردگار وجاهت و علوّ مقام دارد، واسطه قرار میدهد تا خداوند به واسطه شفیع، خواسته سائل را برآورده سازد. •توسل به انبیا برای حفظ قرآن در روایتی از اهلسنت، توسل به انبیای الهی برای حفظ قرآن جایز شمرده شده است. خطیب بغدادی در ضمن روایتی طولانی نقل میکند که پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای حفظ قرآن دستورالعملی بیان میفرماید که شاکله اصلی آن، توسل به انبیای الهی است: قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ حِفْظَ الْقُرْآنِ...أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ...، وَإِبْرَاهِیمَ...، وَمُوسَی...، وَعِیسَی...، وَ أَسْأَلُکَ بِکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ، وَ تَوْرَاةِ مُوسَی، وُزَبُورِ دَاوُودَ، وَإِنْجِیلِ عِیسَی، وَقُرْآنِ مُحَمَّدٍ،... .[21] ظاهر روایت حکایت از دو نوع توسل دارد: هم توسل به ذات انبیای الهی که سائل خداوند را به حق انبیای عظام میخواند و هم توسل به کتب آسمانی ایشان. هر دو توسل جایز و مشروع شمرده شده است. وقتی معروف کرخی به شاگردانش یاد میدهد که هرگاه حاجتی داشتید، خدا را به حق من قسم دهید، زیرا علما، وارثان انبیا هستند، چگونه نمیتوان خدا را بهحق پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )قسم داد؟[22] •توسل ابراهیم(ع) به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) در تفسیر آیه (رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ...)[23] آنگاه که ابراهیم هاجر و اسماعیل را در سرزمین بیآب و علف تنها گذاشت، دعا کرد که پروردگار از آن دو دستگیری کند و برای استجابت دعا خود به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) متوسل شد. مؤلف غرائب القرآن از توسل ابراهیم به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) اینگونه خبر میدهد: (و فیه أنه تَوَسَّلَ فی إجابة الدعاء بمحمد(صل الله علیه و آله و سلم ) و کأنه قال: إن ضیعت هاجر و إسماعیل فقد ضیعت محمداً).[24] اسماعیل حقی در روح البیان، تبیین روشنتری از این دعا و توسل دارد و میگوید: اینکه ابراهیم% فرمود: رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ...؛ حال که قرار است زن و فرزندم را در این سرزمین بیآب و علف تنها بگذارم، پروردگارا، به حق محمد(صل الله علیه و آله و سلم ) آن دو را یاری کن که اگر آنها را به حال خود رها کنی تا هلاک شوند، بهدرستی که محمد(صل الله علیه و آله و سلم ) را رها ساختی و او را هلاک نمودی؛ زیرا پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) از صلب اسماعیل است. [25] •توسل به یونس(ع) در روایتی آمده است که وقتی یونس(ع) از ایمان آوردن قومش ناامید شد، به خداوند شکایت کرد. خداوند نیز به قوم یونس وعده عذاب داد. آنها وقتی نشانههای عذاب الهی را دیدند، به دنبال یونس گشتند تا از او بخواهند برایشان دعا کند تا این عذاب از آنها دفع گردد. وقتی از یافتن وی ناامید شدند، شخصی از میان آنها گفت: حال که یونس پیدا نشد، پس خدای یونس را بیابید و نزد او تضرع و زاری کنید.[26] در این روایت هم قرائنی وجود دارد که از توسل به یونس(ع) خبر میدهد. وقتی که مردم عذاب الهی را با تمام وجود حس کردند، به حقانیت یونس پیبردند و ایمان آوردند. لذا برای دفع عذاب الهی به دنبال یونس(ع) گشتند تا او را بیابند و از او بخواهند تا برایشان دعا کند، اما چون او را نیافتند و نتوانستند وسیلهای را واسطه قرار دهند، به ذات خداوند تضرع کردند و به او متوسل شدند. این توسل و تضرع کارساز بود و بلا و عذاب را دفع کرد و این از موارد نادری است که عذاب با توسل و تضرع رفع میگردد؛ همانگونه که در قرآن آمده است: ( ...إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ...)[27] •توسل یونس(ع) به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) ابنهشام در کتاب خود، به قطعه شعری از امیة بنابیصلت تمسک کرده است و معتقد است توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )سبب نجات یونس(ع) از شکم ماهی[28] بود: (و أنت بفضل منک نجیت یونساً و قد بات فی أضعاف حوت لیالیاً؛[29] ای پیامبر، فضل و بزرگیات یونس را نجات داد؛ او که شبهای زیادی را در شکم ماهی گذراند). •توسل پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) به انبیای عظام انس بنمالک ماجرای وفات فاطمه بنت اسد(س) را روایت میکند که خلاصه آن چنین است: آنگاه که قبر آماده شد، پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) داخل قبر خوابید و چنین دعا فرمود: ( ...إغفر لأمی فاطمة بنت أسد ووسع لها مدخلها بحق نبیک والأنبیاء الذین من قبلی...)، این روایت را طبرانی در جامع الکبیر، ابنحبان و حاکم در المستدرک به سند صحیح نیز آوردهاند.[30] در این روایت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) با توسل به انبیای الهی، برای فاطمه بنت اسد(س) طلب آمرزش نمود. حال اگر توسل به انبیای گذشته که در قید حیات نیستند، شرک باشد، آنگونه که وهابیت معتقدند، نعوذ بالله پس باید پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) را مشرک فرض کنند! •توسل داود نبی به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) واقدی در ضمن حدیثی طولانی از توسل حضرت داود% به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) خبر میدهد که خلاصه آن چنین است: زمانی که داود% مرتکب خطایی شد و همه از او روی برگرداندند، به بیابانی رفت و چنین دعا کرد: (الهی بحق النبی العربی الذی تبعثه فی آخر الزمان الا غفرت لی...؛ خدایا، به حق پیامبر عربی که در آخر الزمان او را مبعوث میکنی، مرا ببخش).[31] •توسل قوم فرعون به موسی(ع) قرآن موارد متعددی از توسل آل فرعون به موسی(ع) را ذکر میکند. آنگاه که فرعونیان گرفتار عذابهای گوناگون میشدند، برای نجات از آن بلایا به موسی پناه میآوردند و به او متوسل میشدند. در ذیل به چند مورد از این توسلات اشاره میکنیم: 1. توسل برای نجات از طوفان در روایتی از علی بنابیطلحه از ابنعباس درباره آیه (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ...)[32] چنین آمده که مراد از طوفان، بارانی سهمگین بود؛ به گونهایکه آلفرعون ترسیدند به هلاکت برسند، لذا نزد موسی(ع) آمدند و از او خواستند در حق آنها دعا کند: (ادْعُ لَنَا رَبَّکَ)، تا خداوند این بلا را از آنها دفع کند.[33] 2. توسل برای دفع آفت ملخ وقتیآلفرعون دیدند زراعتشان مورد حمله و تاراج ملخها قرار گرفته، فهمیدند این عذابی از جانب خدای موسی(صل الله علیه و آله و سلم ) است. لذا به او متوسل شدند و تقاضا کردند: (ادع لنا ربک یکشف عنا الجراد؛ از پرودگارت بخواه که ما را از شرّ ملخها نجات دهد، تا به تو ایمان آوریم). موسی% دعا کرد و آنها نجات یافتند و مابقی مزارعشان از آفت مصون ماند، اما آنها باز هم ایمان نیاوردند.[34] 3. توسل به موسی برای رفع رجز و بلا مفسران اهلسنت در تفسیر آیه (وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ...)[35] آوردهاند که هرگاه فرعونیان مبتلا به رجز[36] و عذاب الهی میشدند، از موسی7 میخواستند برای آنها دعا کند و به رسالت موسی(ع) و عهدی که او با خدا داشت، متوسل میشدند تا عذاب از آنها برداشته شود.[37] در تورات نیز آمده است که هنگام نزول هر عذابی، فرعون از موسی(ع) میخواست که برای آنها دعا کند و نزد خدایش آنها را شفاعت نماید تا عذاب از آنها برداشته شود: (إن فرعون کان یقول لموسی حین نزول کل آیة منها: ادع لنا ربک و اشفع لنا عنده أن یرفع عنا هذه).[38] 4. توسل قارون به موسی(ع) در روایتی از عبیدالله بنسلیمان که در آن از تلاش قارون برای نسبت دادن زنا به موسی% خبر داده است، وقتی آن زانیه که قارون او را تطمیع کرده بود، لب به اعتراف گشود و گفت قارون به او هزار درهم داده تا چنین نسبت ناروایی را به موسی(علیه السلام) بزند، موسی(ع) دست به دعا برداشت و از خدا خواست تا زمین قارون را فروبرد. همینکه قارون تا زانوها در زمین فرو رفت، به موسی(ع) متوسل شد و استغاثه کرد تا به او رحم کند و از خطای او بگذرد، اما موسی(علیه السلام) به زمین گفت تا قارون را فروبرد و زمین نیز او را با خانهاش در خود فرو برد. دراینجا بود که به موسی(ع) وحی نازل شد: (استغاث بک و أنشدک الرحم و أبیت أن تغیثه، لو إیای دعا أو استغاث لأغثته؛ قارون به تو استغاثه کرد و از تو تقاضای عفو و گذشت نمود و تو نپذیرفتی. اگر مرا میخواند و به من استغاثه میکرد، به فریادش میرسیدم).[39] 5. توسل بنیاسرائیل به موسی(ع) مراغی در تفسیر آیه (فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها...)[40] مینویسد: اینکه بنیاسرائیل به موسی(علیه السلام) توسل جستند تا در حق آنها دعا کند، به این جهت بود که دعای انبیا به اجابت نزدیکتر است تا انسانهای عادی؛ زیرا خداوند با اعطای تورات و توفیق مناجات و تکلم باخدا، موسی(ع) را گرامی داشته و بدین سبب او وجاهت و قرابتی نزد خداوند یافته است. حال که بنیاسرائیل از او طلب دعا میکنند، امید دارند با توجه به ارتباط نزدیکش با خدا و سابقه موسی(ع)، دعای او در حق آنها نیز به اجابت برسد.[41] •توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و اهلبیت بخش اعظم توسلات در سیره انبیا که در منابع روایی و تفسیری اهلسنت آمده است، به نوعی مرتبط با توسل به شخص پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و در برخی موارد به اهلبیت آن حضرت است. مؤلف بحرالمدید در تفسیر آیه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ)[42] در شرح کلامی از جزولی در دلائل الخیرات، بزرگترین و نزدیکترین وسیله را پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) معرفی میکند: (ولا وسیلة إلیه أقرب، ولاأعظم، من رسوله الأکرم).[43] اما به اعتراف بزرگانی از اهلسنت، مراد از وسیله در آیه شریفه، توسل به آلالبیت(علیهم السلام) و استغاثه به آنان در شداید و سختیهاست.[44] ابنکثیر روایتی را نقل میکند که در آن، پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) خود و اهلبیت(علیهم السلام) را مصداق وسیله معرفی میکند: فی الجنة درجة تدعی الوسیلة، فإذا سألتم اللّه فسألوا لی الوسیلة. قالوا یا رسول اللّه، من یسکن معک؟ قال: علی و فاطمة و الحسن و الحسین؛ در بهشت درجه و رتبهای است که آن را وسیله گویند. پس هرگاه از خدا درخواستی کردید، مرا بهعنوان وسیله بخواهید. گفتند چه کسانی با تو در آن رتبه همنشین هستند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین.[45] ابوحاتم نیز در روایتی دیگر به معرفی وسیله میپردازد و مصداق آن را پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام) بیان میکند: یا أیها الناس إن فی الجنة لؤلؤتین... أما البیضاء ... اسمها الوسیلة، هی لمحمد و أهل بیته، و الصفراء هی لإبراهیم و أهل بیته؛[46] در بهشت دو گوهر گرانبها، یکی سفید و دیگری زرد وجود دارد. گوهر سفید وسط عرش و در جایگاهی والا قرار دارد که هفتاد هزار خانه دارد و اسم آن، وسیله است که از آنِ محمد و اهلبیت(علیهم السلام) است، اما گوهر زرد با همین خصوصیات از آنِ ابراهیم(علیهم السلام) و اهلبیت اوست. •توسل انبیا به پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله و سلم ) میبدی در کشف الاسرار در تفسیری عرفانی از آیه (لِیَغْفِرَلَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ)[47] از عظمت شأن و علوّ مقام پیامبر گرامی اسلام(صل الله علیه و آله و سلم ) خبر میدهد که دستمایه توسل سایر انبیا و سبب آمرزش گناهان امت شده است: یا محمد، ما به حرمت و حشمت تو گناه آدم و حوا را آمرزیدیم. به دعوت و شفاعت تو گناهان امّت را آمرزیدیم. عاصیان امّت در پناه توأند؛ همه عالم طفیل جاه توأند. آفتاب دولت تو بر انبیا تافت، تا هر کس از شعاع تو بهره یافت. تکریم آدم به جاه تو بود، رفعت ادریس به سبب تو بود، شرف نوح به طفیل تو بود، خلّت خلیل به نسب تو بود، عزّ موسی به شوق تو بود، عیش عیسی در عشق تو بود.[48] •توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای غلبه بر دشمن در بحر المدید در تفسیر آیه اول سوره غافر روایتی آمده، بدین مضمون: (در حدیثی آمده که هرگاه از دشمن رویبرگردان شدید، بگویید: (حم لاینصرون). ابوعبید میگوید معنای این کلام آن است که خدایا، دشمنان یاری نشوند. بعد خود در ادامه، تفسیری دیگر از حم ارائه میدهد و مراد از آن را توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای غلبه بر دشمنان میداند: (قلت لا یبعد أن یکون توسل بحبیب اللّه علی هزم الأعداء؛[49] بعید نیست که مراد از حم لاینصرون، توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای شکست دادن دشمن باشد). بخاری نیز از خباب بنارت روایتی را نقل میکند که مفاد آن توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای نصرت و یاری خواستن از خداست: (عَنْ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ، قَالَ شَکَوْنَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ... أَلَا تَسْتَنْصِرُ لَنَا أَلَا تَدْعُو اللَّهَ لَنَا...).[50] در این درخواست و التجا، نصرت و یاری متوقف بر دعای پیامبر گرامی اسلام(صل الله علیه و آله و سلم ) شده است. گویا به آن حضرت متوسل شدهاند تا برای پیروزیشان دعا کند. •توسل انصار به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) احمد در مسندش روایتی را نقل میکند که از توسل و التجای انصار به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و بهرهمندی آنها از دعای خیر پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای خود و فرزندانشان خبر میدهد: آبکشیدن از چاه بر انصار بسیار سخت شد. نزد پیامبر(ص) آمدند تا برای آنها دعا کند و نهر آبی برایشان حفر نماید. این خبر به پیامبر(ص) داده شد، فرمودند: هر چه امروز از من بخواهند، به آنها خواهم داد. این سخن به انصار رسید، آنها گفتند: برای ما از خداوند طلب مغفرت فرما که پیامبر(ص) هم فرمود: خداوند انصار و فرزندان آنها و فرزندان فرزندان آنها را بیامرزد![51] مفاد این روایت به روشنی از توسل انصار به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای دریافت بهترین خواسته ممکن حکایت دارد. آنان که از عظمت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) نزد خدا به خوبی اطلاع داشتند و میدانستند که خدا دعای پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) را مستجاب خواهد کرد، با اینکه در ابتدا به دنبال حفر جوی آبی بودند، نهایتاً غفران و رحمت الهی را برای خود و ذریه خویش طلب کردند. •توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای طلب غفران الهی مسلم در صحیح خود حدیثی از پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) نقل میکند که در آن سائل به حضرت متوسل میگردد تا در حق او دعا کند: ...نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلَی أَبِی، قَالَ: فَقَرَّبْنَا إِلَیْهِ طَعَامًا... فَقَالَ أَبِی وَأَخَذَ بِلِجَامِ دَابَّتِهِ ادْعُ اللَّهَ لَنَا فَقَالَ: بَارِکْ لَهُمْ فِی مَا رَزَقْتَهُمْ وَاغْفِرْ لَهُمْ وَارْحَمْهُمْ.[52] ترمذی روایت را صحیح شمرده است. این روایت صرفاً دعای معمولی را بیان نمیکند، بلکه راوی با عبارتِ (و اخذ بلجام دابته)، حالت و کیفیتی را از سائل ترسیم میکند که بیانگر التجا و تضرع به ساحت منور نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) است و میزبان در حالی که افسار مرکب را بهدست گرفته، به حضرت استغاثه میکند و مصرّانه میخواهد در حقش دعا کند: (ادع الله لنا). به عبارتی دیگر، نوعی التفات و توجه به شأن پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )برای جلب منافع مادی(رزق) و معنوی(غفران) از سوی سائل بوده است. چه این عمل را توسل بنامیم و چه استغاثه، در هر دو حال سائل برای رسیدن به مطلوب خود، شخص دارای وجاهت و منزلت را واسطه قرار میدهد. •توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای فراگیری اسم اعظم یکی از زاهدان همنشین ابراهیم ادهم، از او تقاضا کرد که اسم اعظم را به وی تعلیم دهد. ابراهیم نیز کلماتی به او یاد داد که محتوای آن توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) است: (...أسألک و أتوسل إلیک بجاه محمد أن تقضی حاجتی و تعطینی مسألتی).[53] ظاهر روایت به وضوح از توسل شخص، به ساحت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) حکایت دارد. سائل واسطهای را بین خود و خدا قرار میدهد تا حلقه طلب کامل گردد و امر خدا در ابتغای وسیله، اطاعت شود و دعا شرایط لازم برای صعود از فرش به عرش را پیدا کند و بر سر منزل اجابت بشیند. •توسل یهود به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) در تفسیر آیه (وَ کَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا...)[54] در تفاسیر اهلسنت آمده است که معنای آن، طلب نصرت و یاری از پیامبر خاتم(صل الله علیه و آله و سلم ) در مقابل دشمنان یهود بوده است. ابنحمید، ابنجرید و ابونعیم و اینان همگی از قتاده روایت میکنند که یهود با توسل به پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله و سلم ) برای غلبه بر کفار عرب، یاری میطلبیدند: (کانت الیهود یستفتح بمحمد(صل الله علیه و آله و سلم ) علی کفار العرب). حاکم و بیهقی در دلائل النبوه نیز از ابنعباس چنین روایت میکنند: یهود خیبر که با قبیله غطفان همیشه در حال جنگ بود، برای پیروزی و غلبه بر آنها، به این دعا پناه میبردند: اللهم إنا نسألک بحق النبی الأمی الذی وعدتنا أن تخرجه آخر الزمان إلا نصرتنا علیهم؛[55] خداوندا، بهحق نبی امّی که وعده آمدنش را در آخر الزمان دادی، از تو پیروزی بر دشمنان را مسئلت داریم. قرطبی مینویسد: توسل یهود مدینه به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) آنقدر زیاد اتفاق میافتاد که به یک عادت برای یهودیان تبدیل شده بود.[56] •توسل ابوسفیان به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) در مسند احمد آمده است که وقتی قریش از پذیرش اسلام استنکاف کرد، پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) آنها را نفرین کرد. پس سالی سخت و دشوار آنها را فراگرفت و بسیاری هلاک شدند، تا جایی که به خوردن مردار روی آوردند... . ابوسفیان نزد پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) آمد و گفت: ما را به صله رحم، امر میکنی و حال آنکه قوم تو در حال مرگ هستند. از خداوند بخواه تا این سختی و بلا را از ما بردارد: (فأتاه أبو سفیان فقال أی محمد ان قومک قد هلکوا فادع الله عز وجل أن یکشف عنهم. قال فدعا).[57] بیهقی هم در دلائل النبوه روایتی به همین مضمون دارد، با این تفاوت که ابوسفیان با جمعی از اهل مکه نزد پیامبر آمدند و به ایشان متوسل شدند.[58] دقت در مفاد این حدیث تصویر روشنتری از توسل را ارائه میدهد؛ زیرا ابوسفیان پیامبر را به صفت (رحمة للعالمین) میخواند و قریش و اهل مکه را قوم وی معرفی میکند تا از این طریق ترحم پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) را برانگیزاند و ایشان از خدا بخواهد آنها را از بلیهای که در آن گرفتارند، برهاند. اگر توسل صرف دعا کردن بود، لزومی نداشت ابوسفیان این سخنان ترحمانگیز را بگوید، بلکه چون نیازمند به دعای خیر پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) بودند، به ایشان متوسل شدند. •توسل مشرکین به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) بغوی در تفسیر آیه (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ...)[59] بیان میکند که مشرکان دچار قحطی شدیدی شدند؛ بهطوریکه به خوردن سگها و مردار روی آورده بودند؛ لذا به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) توسل و استغاثه جستند تا برای آنها دعا کند.[60] •توسل نابینا به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) ترمذی روایت میکند: مرد نابینایی به حضور پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) آمد و گفت: از خداوند بخواه چشمان مرا شفا دهد. پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) به او دستور داد که وضو گرفته، دو رکعت نماز بخواند و این دعا را بخواند: اللّهُمَّ إنّی أَسأَلُکَ وأتوجَّه إلیک بِنَبیِّکَ محمَّد نبی الرَّحمَة یا محمَّد إنّی تَوجَّهتُ بکَ إلی ربّی فی حاجَتی هذه لِتُقضَی، اللّهمَّ شَفِّعهُ فِیَّ؛[61] خدایا، از تو درخواست میکنم و بهوسیله پیامبرت محمد، پیامبر مهربانی و رحمت، به تو روی میآورم. ای محمد، من به وسیله تو به خدایم روی آوردم تا حاجتم برآورده شود. خدایا، او را شفیع من قرار بده. این روایت از احادیث صحیح السندی است که حتی بزرگان وهابی از جمله ابنتیمیه[62] صحت آن را پذیرفتهاند. بخاری، ابنماجه،[63] احمد،[64] و... صحت روایت را تأیید کردهاند. مؤلف دفع الشبهه عن الرسول این روایت را صریح در مطلق توسل دانسته، مینویسد: این حدیث صحیح و صریح در جواز توسل است و اشکال نشود که این روایت مختص به زمان حیات پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) یا تنها در مورد شخص ضریر است، بلکه اطلاق دعایی که پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) به ضریر یاد داد، بر تداوم اینگونه توسلات حتی پس از وفات ایشان دلالت دارد؛ زیرا پیامبر رحمة للعالمین است و با مؤمنان مهربان است و آنان هم در برآورده شدن حوائجشان به پیامبر نیازمندند.[65] •توسّل به عموی پیغمبر(صل الله علیه و آله و سلم ) بخاری،[66] بیهقی،[67] طبرانی[68] و دیگران از توسل عمر بنخطاب به عباس عموی پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) چنین روایت میکنند که سالی در مدینه قحطی آمد. عُمر با توسل به عبّاس از خدا، این چنین طلب باران نمود: اللّهم إنّا کنّا نتوسّل إلیک بنبیّنا و تسقینا و إنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا فاسقنا...؛ خدایا، ما به پیامبر خود متوسّل میشدیم و تو برایمان باران میفرستادی. حال به عموی پیامبرمان متوسل میشویم، بر ما باران بفرست! این حدیث از جمله ادلهای است که بر جواز توسل به مقربین درگاه الهی دلالت میکند. اگر عمر میگوید: (انّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّک)، میخواهد علت توسل به عباس را برساند که چرا در میان افراد دیگر به او متوسل شویم؛ همچنانکه خود عباس گفت: (لمکانی من نبیّک). با در نظر گرفتن این جهات، میتوان با یقین گفت که مسلمانان صدر اسلام به اشخاص پاکدامن و صالح متوسل میشدند.[69] در صحت و اتقان حدیث مذکور سخنی نیست، حتی رفاعی که به عناوین گوناگون احادیث متواتر توسل را رد میکند، به صحت این حدیث اذعان دارد و میگوید: بهدرستی که این حدیث صحیح است... اگر مفاد حدیث دلیل بر صحت توسل به اشخاص باشد، ما از پیشگامترین کسانی هستیم که مفاد آن را اخذ و به آن عمل میکنیم.[70] •توسل به مضجع نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) و نمونههای تاریخی از آن بسیاری از توسلات به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام (صل الله علیه و آله و سلم ) مربوط به زمان پس از رحلت ایشان است. حاجتمندان با توسل به مضجع نبوی(صل الله علیه و آله و سلم )، ایشان را واسطه بین خود و خداوند برای برآورده شدن حوائجشان قرار میدهند و زیارت، مجاورت و توسل به مرقد منور نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) از با فضیلتترین تقربهاست.[71] اگر توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) بعد از وفات او جایز نبود، از باب شفقت و مهربانی بر پیامبر واجب بود که ما را از این کار منع کند و بفرماید: (لا تتوسلوا بی بعد وفاتی)[72] که چنین نهیای از ایشان در هیچ روایتی نیامده است. به علاوه، شأن و منزلت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) مطلق است و در این دنیا و هم در آخرت پابرجاست، اگر نگوییم این منزلت ذاتی است؛ چراکه حدیث (لولاک لما خلقت الافلاک)[73] و نیز توسل امثال آدم و ابراهیم(ع) به ایشان در هزاران سال قبل از تولد، گواهی بر شرافت ذاتی و کرامت و علوّ مقام ایشان میدهد. لذا توسل به ایشان پس از وفات نیز جایز و صحیح است. احادیث فراوانی از اهلسنت نیز وقوع و صحت اینگونه توسلات را تأیید میکند؛ از جمله روایتی که طبرانی از پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) روایت میکند که فرمودند: (من زار قبری وجبت له شفاعتی).[74] سبکی این حدیث را صحیح میشمارد و نیز روایاتی را که در باب زیارت ذکر میکند؛ مانندِ: (من زارنی بعد موتی فکأنما زارنی فی حیاتی).[75] این دو روایت گواه بر آن است که زیارت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و توسل به ایشان، منحصر به زمان حیات ایشان نیست. زهاوی نیز پس از نقل روایت معروف ضریر میگوید اگر منکران توسل اشکال کنند که این توسل مربوط به زمان حیات پیامبر بوده، این اشکال پذیرفتنی نیست؛ زیرا صحابه و تابعین برای برآورده شدن حاجات خود، با این دعا به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) توسل میجستند: (اللهم إنی أسألک وأتوجه إلیک بنبیک محمد نبی الرحمة یا محمد إنی أتوجه بک إلی ربی فی حاجتی لتقضی اللهم شفعه فیَّ).[76] پس در متون تاریخی و تفسیری موارد متعددی از اینگونه توسلات آمده است که چند نمونه از آن را ذکر میکنیم. 1. توسل ابوایوب انصاری از جمله روایاتی که در آن به جواز توسل تصریح شده است، روایتی است که میگوید ابوایوب انصاری، صحابی بزرگ، صورت خود را بر مضجع شریف نبوی میگذارد و به پیامبر توسل میجوید.[77] این روایت، هم در مسند احمد و هم در مستدرک حاکم[78] آمده و آن را صحیح میشمارند. 2. توسل اهل مدینه بر اثر خشکسالی، قحطی شدیدی مدینه را فراگرفت. مردم نزد عایشه شکایت بردند. او مردم را به توسل و التجا به مضجع نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) دلالت کرد و گفت: (بروید کنار قبر پیامبر(ص) ، سوراخی در سقف بالای قبر بکنید؛ بهطوریکه آسمان از آنجا دیده شود و منتظر نتیجه باشید. رفتند و آن سقف را سوراخ کردند؛ بهطوریکه آسمان دیده میشد، باران فراوانی باریدن گرفت...)[79] 3. توسل برای غفران و آمرزش قرطبی در روایتی از علی(ع) از توسل عرب بادیهنشین به مرقد شریف نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) چنین روایت میکند: پس از سه روز از دفن رسول خدا، مردی بادیهنشین بر ما وارد شد. خود را بر قبر پیامبر انداخت و خاک قبر را بر سر پاشید و گفت: ای رسول خدا، گفتی و ما گفتههایت را شنیدیم، و درباره خدا به ما آگاهی دادی و ما از طریق تو آگاه شدیم. از آنچه بر تو نازل شد، این بود: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ).[80] حال، من به خود ظلم کردم و نزد تو آمدم تا برایم استغفار کنی. از قبر ندا داده شد: خداوند تو را بخشید).[81] •توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) کلید حل مشکل در روایتی آمده است که در زمان حکومت عثمان، شخصی برای تقاضایی، چندین بار به ملاقات عثمان میرفت، اما او به وی توجهی نمیکرد، تا اینکه آن شخص، با عثمان بنحنیف روبهرو میشود و عرض حال میکند. ابنحنیف او را چنین راهنمایی میکند: وضو بگیر، به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و بعد بگو: (اللَّهُمَّ إنِّی أَسْأَلُک وَأَتَوَجَّهُ إلَیْک بِنَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ یَا مُحَمَّدُ إنِّی أَتَوَجَّهُ بِک إلَی رَبِّی فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی).[82] آن شخص به دستور عثمان بنحنیف عمل کرد و به دارالحکومه رفت. خلیفه او را به حضور پذیرفت و خواستهاش را فوراً برآورده ساخت. احادیث در منابع مختلف اهلسنت در این زمینه بسیار و در حد تواتر یا قریب به تواتر است و چیزی نیست که بتوان خردهگیری یا انکار کرد که بخشی از این احادیث نقل شد. •نتیجه مطالعه و بررسی موارد متعدد توسل در سیره انبیای الهی که در طول تاریخ اتفاق افتاده، شاهدی است بر اینکه توسل، سیره مستمر نوع بشر بوده است که در هنگام بروز مشکلات و مصائب، دست نیاز بهسوی بندگان شایستهای که نزد خدا آبرو و وجههای داشتند، دراز میکردند تا به یمن دعای ایشان، حوایج برآورده و بلاها دفع گردد. این سیره و روش مشروع و مورد تأیید انبیای الهی بوده و از آن نهی نشده است. از آنجا که اولیای الهی یکی از بهترین وسیلهها و واسطهها بین خالق و مخلوق هستند، نقش مؤثری در دعا و طلب حوایج مردم از بارگاه الهی دارند و از سویی دیگر، قرآن به صراحت دستور داده که برای برآورده شدن حوایج، باید وسیلهای که نزد خدا وجاهت دارد، آورده شود؛ پس توسل به اولیای الهی، عین عمل کردن به دیگر اوامر الهی است که با شرک هیچ رابطه و نسبتی آنگونه که وهابیان معتقدند ندارد. توسل آدم و نوح و ابراهیم و موسی(ع)، به پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام)، بارزترین توسلاتی است که در سیره انبیا میتوان ذکر کرد، بهویژه آنکه در میان بنیاسرائیل به سبب ابتلا به انواع بلاها، توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) سیره عملی مشروع آنان گردیده بود و حتی تا اوایل ظهور پیامبر خاتم$ در زندگی یهودیان مدینه جاری بود. گرچه در منابع اهلسنت بیان موارد توسل به انبیا و اولیای الهی کمتر بهنظر میرسد، بیان مواردی متعدد از توسل به ساحت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) وضوح بیشتری دارد. برخی از نویسندگان که جانب انصاف را رعایت و از تعصب بدورند، توسل به اهلبیت( را نیز در کنار توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) ذکر کردهاند. •منابع 1.ابنبطریق: خصائص الوحی المبین، قم: دارالقرآن الکریم، چاپ اول، 1417ق. 2.ابنتیمیه، احمد: مجموع الفتاوی، طبعه الشیخ عبدالرحمن بن قاسم، بیتا. 3.: مجموعة الرسائل و المسائل، تحقیق: محمد رشید رضا، لجنه التراث العربی، بیتا. 4.ابنجوزی: الموضوعات، تحقیق: عبدالرحمن محمد عثمان، مدینه منوره: المکتبة اسلامیة، چاپ اول، 1386ق. 5.ابنحجر: تلخیص الجبیر، بیروت: دارالفکر، 1432ق. 6.ابنحنبل، احمد: مسند، بیروت: دارصادر، بیتا. 7.ابنعجیبه، احمد بنمحمد: البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: عبدالله قرشی رسلان، قاهره، 1419ق. 8.ابنعساکر، ابوالقاسم علی بنحسن: تاریخ مدینة دمشق، بیروت: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1415ق. 9.ابنعطیه اندلسی: المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1413ق. 10.ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بنعمرو: البدایة والنهایة، تعلیقه و حاشیه: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق. 11. : تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1419ق. 12. : قصص الانبیاء، تحقیق: مصطفی عبدالواحد، مصر: دار الکتب الحدیثه، چاپ اول، 1388ق. 13.ابنماجه، محمد بنیزید: سنن ابنماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر، بیتا. 14.ابنمرزوق، ابیحامد: التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین، استانبول: مکتبة اشیق، 1396ق. 15.ابوداود سجستانی، سلیمان بناشعث: سنن ابی داود، تحقیق: سعید محمد اللحام، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1410ق. 16.بخاری، محمد بناسماعیل: صحیح البخاری، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر، 1401ق. 17.بغوی، حسین بنمسعود: معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق. 18.بیهقی، احمد بنحسین: دلائل النبوه معرفع احوال صاحب الشریعه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1405ق. 19.: سنن کبری، بیروت: دارالفکر، 1432ق. 20.ترمذی، ابوعیسی: سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت: دار الفکر، چاپ دوم، 1403ق. 21.ثعلبی نیشابوری، احمد بنابراهیم: الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1422ق. 22.حاکم حسکانی، عبیدالله: شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، بیجا، موسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة ثقافة و الارشاد الاسلامی، چاپ اول، 1411ق. 23.حاکم نیشابوری، حافظ ابیعبدالله: المستدرک، بیروت: دارالمعرفه، بیتا. 24.حصنی دمشقی، تقیالدین ابوبکر بنمحمد: دفع الشبهه عن الرسول، قاهره: دار الاحیاء الکتاب العربی، چاپ دوم، 1418ق. 25.حقی بروسوی ، اسماعیل: تفسیر روح البیان، بیروت: دار الفکر، بیتا. 26.حمیری، ابنهشام: السیرة النبویة، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق. 27.خطیب بغدادی، احمد: الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، تحقیق: محمد حجاج الخطیب، بیروت: الرسالة، چاپ چهارم، 1418ق. 28.خطیب، عبدالکریم: التفسیر القرآنی للقرآن، بیجا، بیتا. 29.دارمی، عبد الله بنالرحمن: سنن الدارمی، دمشق: مطبعة الاعتدال، 1349ق. 30.دمیری، کمالالدین: حیاة الحیوان الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1424ق. 31.رازی، ابن ابیحاتم: تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: اسعد محمد الطبیب، بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیتا. 32.زحیلی، وهبة بنمصطفی: التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت دمشق: دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق. 33.زهاوی، جمیل صدقی: الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل والکرامات والخوارق، استانبول: مکتبة اشیق، 1984م. 34.سبحانی، جعفر: نقدی بر وهابیت، قم: دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، نرمافزار وهابیتشناسی. 35.: التوسل مفهومه و اقسام التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة و حکمه، بیروت: دارالاسلامیة، چاپ اول، بیتا. 36.سبکی، تقیالدین: شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، چاپ چهارم، 1419ق. 37.سمرقندی، ابولیث نصر بنمحمد بنابراهیم: تفسیر السمرقندی، بیروت: دارالفکر، 1382ق. 38.سیوطی، جلالالدین: الدر المنثور فی التفسیر المنثور، دارالمعرفة للطباعه و النشر، بیتا. 39.: الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404ق. 40.شافعی الصغیر: نهایة المحتاج الی شرح المنهاج، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1413ق. 41.شوکانی، محمد بنعلی: نیل الأوطار، بیروت: دار الجیل، 1973م. 42.طبرانی، سلیمان: الدعاء، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1413ق. 43. : المعجم الصغیر، بیروت: دار الکتب العلمیه، بیتا. 44.: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالحمید سلفی، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیتا. 45.طیب، سید عبدالحسین: اطیب البیان، تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378ش. 46.قرطبی، محمد بناحمد: الجامع لإحکام القرآن، تصحیح: احمد عبدالعلیم بردونی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا. 47.قندوزی، سلیمان بنابراهیم: ینابیع المودة لذوی القربی، بیروت: دار الاسوه للطباعه و النشر، چاپ اول، 1416ق. 48.مراغی، احمد بنمصطفی: تفسیر مراغی، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، بیتا. 49.مقریزی، تقیالدین احمد بنعلی: امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420ق. 50.: إمتاع الأسماع، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، 1420ق. 51.میبدی، احمد بنابیسعد: کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1371ش. 52.نسایی، احمد بنشعیب: السنن الکبری، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق. 53.نیشابوری، مسلم بنحجاج: صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر، بیتا. 54.نیشابوری، نظامالدین حسن بنمحمد: تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1416ق. 55.واقدی، محمد بنعمر: فتوح الشام، بیروت: دار الجیل، بیتا. هیثمی، علی بنابیبکر: مجمع الزوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408ق. -------------------------------------------------------------------------------- * دانشپژوه دکتری فقه تربیتی، جامعة المصطفی(صل الله علیه و آله و سلم ) العالمیه. enayat255@gmail.com [1]. ابنمرزوق، ابیحامد، التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین، ص185. [2]. سبحانی، جعفر، التوسل مفهومه و اقسام التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة و حکمه، ص70. [3]. برای نمونه میتوان به کتب ذیل اشاره کرد: التوسل بالنبی وجهلة الوهابیین، که در این کتاب در صفحه 194 از توسل انبیای عظام به پیامبر اکرم$ بحث شده است. ابنکثیر نیز در دو کتاب البدایة و النهایه و نیز قصص الانبیاء خود مواردی از توسل به پیامبر اکرم$ را ذکر کرده است (ر.ک: ابنکثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج2، ص393؛ همو، قصص الانبیاء، ج1، ص29). زهاوی در الفجر الصادق، ضمن اینکه به شدت عقاید وهابیت را به باد انتفاد میگیرد، از صفحه47 به بعد آرای وهابیت در باب توسل را زیر سؤال میبرد و در صفحه 57 ادله جواز توسل به انبیا و اولیای الهی را بر میشمارد. ابنداود مالکی شاذلی در البیان و الاختصار توسلهای علما و صلحا را در مواقع گرفتاری به پیامبر در آن کتاب گرد آورده است. تقی الدین سبکی در شفاء السقام، به تحلیل مسئله پرداخته است. سمهودی در وفاء الوفاء لاخبار دار المصطفی، ج2، ص 413- 419 و زرقانی شارح المواهب اللدنیة در ج8، ص317، درباره این مسئله، بحث و شواهدی نقل کرده است. [4]. سوره بقره(2)، آیه 37. [5]. درجمله (فَتَلَقَّی آدَمُ...)، کلمه تلقی، بهمعنای قبول با استقبال و رویآوری است و این دلالت دارد بر اینکه آدم این کلمات را از خدا گرفته و قهراً قبل از توبه علم به آن کلمات پیدا کرده است ( ترجمه المیزان، ج1، ص224). [6]. مراد از کلمات، این عبارت است: (سبحانک اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسی فاغفر لی...). این معنا در روایت مجاهد، سعید بنجبیر، أبیالعالیه، ربیع بنانس، حسن، قتاده، محمد بنکعب، خالد بنمعدان و عبدالرحمن بنزید آمده است( ابنکثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج1، ص91)، اما در روایت عکرمه، سعید بنجبیر، حسن و مجاهد، ابنمنذر و ابنجریج در خصوص مراد از کلمات، این عبارت آمده است: (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ). معنای دیگر (کلمات) را عبد بنحمید و ابنجریر و ابنمنذر و ابنابیحاتم و بیهقی از محمد بنکعب قرظی چنین بیان میکنند: (...ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی انک أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ). (همان) [7]. طبرانی، سلیمان، المعجم الصغیر، ج2، ص83: (قال رسول الله(صل الله علیه و آله و سلم ): لما أصاب آدم الخطیئة رفع رأسه فقال: یا رب بحق محمد إلا غفرت لی...؛ رسول خدا$ فرمود: وقتی آدم مرتکب گناهی شد، گفت: خداوندا تو را به حق محمد میخوانم که مرا ببخشی!) [8]. حاکم نیشابوری، حافظ، المستدرک، ج2، ص615. متن روایت، عینا ًهمان روایت پاورقی پیشین است. حاکم این روایت را صحیح میشمارد: (هذا حدیث صحیح الاسناد). [9]. بیهقی، احمد، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج5، ص489. [10]. ابنعساکر، ابوالقاسم، تاریخ مدینة دمشق، ج7، ص437. [11]. ابنکثیر، اسماعیل، پیشین، ج2، ص393. [12]. ابنتیمیه، احمد، مجموعة الرسائل و المسائل، ج4، ص11. [13].(قال رسول الله: لما نزلت الخطیئة بآدم ... یا رب أسالک
توسل در سیره انبیا از دیدگاه اهلسنت
سید عنایتالله کاظمی*
چکیده
با تتبع در منابع اهلسنت هویدا میگردد که وقوع و جواز توسل در سیره انبیای الهی به صورت یک سنت رواج داشته است. وقوع موارد متعدد توسل به ساحت انبیا و اولیای الهی، نشانه قدمت توسل و مستحکمترین دلیل بر صحت و مشروعیت آن است. این نوشته به روش توصیفی تحلیلی عهدهدار بیان مواردی از توسل در سیره انبیا با تأکید بر منابع اهلسنت است که هم شامل توسلات انبیای الهی و هم شامل توسلات سایرین به انبیاست. بخش بزرگی از این توسلات در توسل به پیامبر اعظم(صل الله علیه و آله و سلم ) متجلی میگردد. برخلاف متون روایی امامیه، موارد توسل در سیره انبیا در متون اهلسنت کمتر ذکر شده است. با این حال موارد متعددی از توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) را نقل کردهاند و در پاسخ به شبهات مطرحشده در ابعاد مختلف توسل، تلاشها و تحقیقات علمی درخوری داشتهاند.
کلیدواژگان: توسل، استغاثه، سیره انبیا، آدم، ابراهیم، موسی، اهلبیت(علیهم السلام).
•مقدمه
توسل واقعیت عینی زندگی بشر است که مشروعیت آن ریشه در آموزههای وحیانی دارد و مورد قبول تمام فرق اسلامی بوده و منابع روایی و تاریخی مملو از موارد متعدد توسل به اولیای الهی است. به گفته سبکی، توسل و استغاثه و تشفع به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) جایز و نیکو است و جواز و حسن این عمل، در هیچ دینی و در هیچ زمانی انکار نشده است.[1] وهابیان نیز گرچه با اصل توسل مخالفتی ندارند، اما مشروعیت توسل را منحصر به زمان حیات انبیا و اولیای الهی دانستهاند. لذا توسل به اموات را همطراز شرک و متوسلان به اهلبیت( را مشرک میخوانند.[2]
در ردّ دیدگاه وهابیان، بسیاری از علمای شیعه و اهلسنت کتابهای متعددی نوشته و شبهات آنان را با استدلال پاسخ دادهاند.[3] این مقاله با تتبع در منابع اهلسنت، مواردی از وقوع توسل در سیره انبیا و اولیای الهی را نشان میدهد که بیانگر پیشینه توسل به درازای حیات انسانی است، نه عملی اسلامی یا صرفاً شیعی.
•توسل آدم(ع) به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و اهلبیت(علیهم السلام )
آنگاه که آدم(ع) برای ترک اولی به زمین هبوط یافت، با توسل به پیامبر اعظم(صل الله علیه و آله و سلم ) و اهلبیت( مورد عفو قرار گرفت. قرآن از این واقعه چنین یاد میکند: (فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ)؛[4] (سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ زیرا او توبه پذیر و مهربان است).[5]
درباره مراد از کلمات در آیه شریفه، آرای مختلفی هست.[6] بسیاری از راویان و مفسران اهلسنت، مراد از (کلمات) را اسمای مبارک پیامبر اکرم و اهلبیت( میدانند. برخی مانند طبرانی،[7] حاکم نیشابوری،[8] بیهقی،[9] ابنعساکر،[10] ابنکثیر[11] و ابنتیمیه[12] مراد از کلمات را فقط پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) میدانند: (اسألک بحق محمد الا غفرت لی). برخی دیگر مانند حاکم،[13] سیوطی،[14] ابنجوزی،[15] ابنبطریق[16] و قندوزی[17] تصریح کردهاند که مراد از کلمات، اسامی پنج تن آلعبا( است: (محمد النبی وعلی الوصی وفاطمة بنت النبی والحسن والحسین سبطی النبی). جالبتر اینکه حاکم در انتهای روایت آورده است که توسل به پیامبر و اهلبیت(علیه السلام) به آدم(ع) یا دیگر انبیای الهی اختصاص ندارد، بلکه هر کس خداوند را به نام مبارک آنها بخواند، دعایش مستجاب میگردد: (وما من عبد یدعو بها إلا استجاب الله له).[18]
قدر متیقن از (الکلمات) در نگاه روات و مفسران اهلسنت، وقوع توسل آدم(ع) به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و مشروعیت آن است که از علوّ شأن و جلالت مقام پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) نزد پروردگار خبر میدهد و مخالفانی چون ابنتیمیه نیز نمیتوانند وقوع آن را انکار کنند.
•توسل به انبیای الهی
ابنکثیر در تفسیر خود، اعراف را کسانی معرفی میکند که نه حسناتشان کفاف بهشت را میدهد و نه سیئاتشان به حد عذاب و جهنم است. لذا به ایشان اجازه داده میشود تا به دنبال شفیعی برای خود بروند. آنها به هر یک از انبیای الهی متوسل میشوند که ایشان، آنها را به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) ارجاع میدهند تا آنها را شفاعت کند:
... إِنَّ أَصْحَابَ الأَعْرَافِ قَوْمٌ تَکَافَأَتْ أَعْمَالُهُمْ ... أُذِنَ لَهُمْ فِی طَلَبِ الشَّفَاعَةِ...فَقَالُوا: یَا آدَمُ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّکَ، فَقَالَ:... مَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَشْفَعَ لَکُمْ، وَلَکِنِ ائْتُوا ابْنِی إِبْرَاهِیمَ... مُوسَی... عِیسَی... وَلَکِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا، قَالَ رَسُولَ اللَّهِ فَیَأْتُونِی،... .[19]
بخاری نیز در صحیح خود، روایتی به همین مضمون نقل میکند که انبیای بزرگ مردم را به توسل و استشفاع به پیامبر اعظم(صل الله علیه و آله و سلم )سوق میدهند:
...إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ، فَیَأْتُونَ آدَمَ... وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِإِبْرَاهِیمَ... بِمُوسَی... بِعِیسَی... فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍr فَیَأْتُونِی فَأَسْتَأْذِنُ عَلَی رَبِّی فَیُؤْذَنُ ...فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ ...َسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ... .[20]
این دو روایت، هم از جواز توسل و هم از علوّ مقام پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) بر سایر انبیای اولواالعزم حکایت میکند. گفتنی است در شفاعت هم مانند توسل، سائل شخصی را که نزد پروردگار وجاهت و علوّ مقام دارد، واسطه قرار میدهد تا خداوند به واسطه شفیع، خواسته سائل را برآورده سازد.
•توسل به انبیا برای حفظ قرآن
در روایتی از اهلسنت، توسل به انبیای الهی برای حفظ قرآن جایز شمرده شده است. خطیب بغدادی در ضمن روایتی طولانی نقل میکند که پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای حفظ قرآن دستورالعملی بیان میفرماید که شاکله اصلی آن، توسل به انبیای الهی است:
قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ حِفْظَ الْقُرْآنِ...أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ...، وَإِبْرَاهِیمَ...، وَمُوسَی...، وَعِیسَی...، وَ أَسْأَلُکَ بِکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ، وَ تَوْرَاةِ مُوسَی، وُزَبُورِ دَاوُودَ، وَإِنْجِیلِ عِیسَی، وَقُرْآنِ مُحَمَّدٍ،... .[21]
ظاهر روایت حکایت از دو نوع توسل دارد: هم توسل به ذات انبیای الهی که سائل خداوند را به حق انبیای عظام میخواند و هم توسل به کتب آسمانی ایشان. هر دو توسل جایز و مشروع شمرده شده است. وقتی معروف کرخی به شاگردانش یاد میدهد که هرگاه حاجتی داشتید، خدا را به حق من قسم دهید، زیرا علما، وارثان انبیا هستند، چگونه نمیتوان خدا را بهحق پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )قسم داد؟[22]
•توسل ابراهیم(ع) به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )
در تفسیر آیه (رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ...)[23] آنگاه که ابراهیم هاجر و اسماعیل را در سرزمین بیآب و علف تنها گذاشت، دعا کرد که پروردگار از آن دو دستگیری کند و برای استجابت دعا خود به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) متوسل شد. مؤلف غرائب القرآن از توسل ابراهیم به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) اینگونه خبر میدهد: (و فیه أنه تَوَسَّلَ فی إجابة الدعاء بمحمد(صل الله علیه و آله و سلم ) و کأنه قال: إن ضیعت هاجر و إسماعیل فقد ضیعت محمداً).[24] اسماعیل حقی در روح البیان، تبیین روشنتری از این دعا و توسل دارد و میگوید:
اینکه ابراهیم% فرمود: رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ...؛ حال که قرار است زن و فرزندم را در این سرزمین بیآب و علف تنها بگذارم، پروردگارا، به حق محمد(صل الله علیه و آله و سلم ) آن دو را یاری کن که اگر آنها را به حال خود رها کنی تا هلاک شوند، بهدرستی که محمد(صل الله علیه و آله و سلم ) را رها ساختی و او را هلاک نمودی؛ زیرا پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) از صلب اسماعیل است. [25]
•توسل به یونس(ع)
در روایتی آمده است که وقتی یونس(ع) از ایمان آوردن قومش ناامید شد، به خداوند شکایت کرد. خداوند نیز به قوم یونس وعده عذاب داد. آنها وقتی نشانههای عذاب الهی را دیدند، به دنبال یونس گشتند تا از او بخواهند برایشان دعا کند تا این عذاب از آنها دفع گردد. وقتی از یافتن وی ناامید شدند، شخصی از میان آنها گفت: حال که یونس پیدا نشد، پس خدای یونس را بیابید و نزد او تضرع و زاری کنید.[26] در این روایت هم قرائنی وجود دارد که از توسل به یونس(ع) خبر میدهد. وقتی که مردم عذاب الهی را با تمام وجود حس کردند، به حقانیت یونس پیبردند و ایمان آوردند. لذا برای دفع عذاب الهی به دنبال یونس(ع) گشتند تا او را بیابند و از او بخواهند تا برایشان دعا کند، اما چون او را نیافتند و نتوانستند وسیلهای را واسطه قرار دهند، به ذات خداوند تضرع کردند و به او متوسل شدند. این توسل و تضرع کارساز بود و بلا و عذاب را دفع کرد و این از موارد نادری است که عذاب با توسل و تضرع رفع میگردد؛ همانگونه که در قرآن آمده است: ( ...إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ...)[27]
•توسل یونس(ع) به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )
ابنهشام در کتاب خود، به قطعه شعری از امیة بنابیصلت تمسک کرده است و معتقد است توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )سبب نجات یونس(ع) از شکم ماهی[28] بود: (و أنت بفضل منک نجیت یونساً و قد بات فی أضعاف حوت لیالیاً؛[29] ای پیامبر، فضل و بزرگیات یونس را نجات داد؛ او که شبهای زیادی را در شکم ماهی گذراند).
•توسل پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) به انبیای عظام
انس بنمالک ماجرای وفات فاطمه بنت اسد(س) را روایت میکند که خلاصه آن چنین است: آنگاه که قبر آماده شد، پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) داخل قبر خوابید و چنین دعا فرمود: ( ...إغفر لأمی فاطمة بنت أسد ووسع لها مدخلها بحق نبیک والأنبیاء الذین من قبلی...)، این روایت را طبرانی در جامع الکبیر، ابنحبان و حاکم در المستدرک به سند صحیح نیز آوردهاند.[30] در این روایت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) با توسل به انبیای الهی، برای فاطمه بنت اسد(س) طلب آمرزش نمود. حال اگر توسل به انبیای گذشته که در قید حیات نیستند، شرک باشد، آنگونه که وهابیت معتقدند، نعوذ بالله پس باید پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) را مشرک فرض کنند!
•توسل داود نبی به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )
واقدی در ضمن حدیثی طولانی از توسل حضرت داود% به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) خبر میدهد که خلاصه آن چنین است: زمانی که داود% مرتکب خطایی شد و همه از او روی برگرداندند، به بیابانی رفت و چنین دعا کرد: (الهی بحق النبی العربی الذی تبعثه فی آخر الزمان الا غفرت لی...؛ خدایا، به حق پیامبر عربی که در آخر الزمان او را مبعوث میکنی، مرا ببخش).[31]
•توسل قوم فرعون به موسی(ع)
قرآن موارد متعددی از توسل آل فرعون به موسی(ع) را ذکر میکند. آنگاه که فرعونیان گرفتار عذابهای گوناگون میشدند، برای نجات از آن بلایا به موسی پناه میآوردند و به او متوسل میشدند. در ذیل به چند مورد از این توسلات اشاره میکنیم:
1. توسل برای نجات از طوفان
در روایتی از علی بنابیطلحه از ابنعباس درباره آیه (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ...)[32] چنین آمده که مراد از طوفان، بارانی سهمگین بود؛ به گونهایکه آلفرعون ترسیدند به هلاکت برسند، لذا نزد موسی(ع) آمدند و از او خواستند در حق آنها دعا کند: (ادْعُ لَنَا رَبَّکَ)، تا خداوند این بلا را از آنها دفع کند.[33]
2. توسل برای دفع آفت ملخ
وقتیآلفرعون دیدند زراعتشان مورد حمله و تاراج ملخها قرار گرفته، فهمیدند این عذابی از جانب خدای موسی(صل الله علیه و آله و سلم ) است. لذا به او متوسل شدند و تقاضا کردند: (ادع لنا ربک یکشف عنا الجراد؛ از پرودگارت بخواه که ما را از شرّ ملخها نجات دهد، تا به تو ایمان آوریم). موسی% دعا کرد و آنها نجات یافتند و مابقی مزارعشان از آفت مصون ماند، اما آنها باز هم ایمان نیاوردند.[34]
3. توسل به موسی برای رفع رجز و بلا
مفسران اهلسنت در تفسیر آیه (وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ...)[35] آوردهاند که هرگاه فرعونیان مبتلا به رجز[36] و عذاب الهی میشدند، از موسی7 میخواستند برای آنها دعا کند و به رسالت موسی(ع) و عهدی که او با خدا داشت، متوسل میشدند تا عذاب از آنها برداشته شود.[37]
در تورات نیز آمده است که هنگام نزول هر عذابی، فرعون از موسی(ع) میخواست که برای آنها دعا کند و نزد خدایش آنها را شفاعت نماید تا عذاب از آنها برداشته شود: (إن فرعون کان یقول لموسی حین نزول کل آیة منها: ادع لنا ربک و اشفع لنا عنده أن یرفع عنا هذه).[38]
4. توسل قارون به موسی(ع)
در روایتی از عبیدالله بنسلیمان که در آن از تلاش قارون برای نسبت دادن زنا به موسی% خبر داده است، وقتی آن زانیه که قارون او را تطمیع کرده بود، لب به اعتراف گشود و گفت قارون به او هزار درهم داده تا چنین نسبت ناروایی را به موسی(علیه السلام) بزند، موسی(ع) دست به دعا برداشت و از خدا خواست تا زمین قارون را فروبرد. همینکه قارون تا زانوها در زمین فرو رفت، به موسی(ع) متوسل شد و استغاثه کرد تا به او رحم کند و از خطای او بگذرد، اما موسی(علیه السلام) به زمین گفت تا قارون را فروبرد و زمین نیز او را با خانهاش در خود فرو برد. دراینجا بود که به موسی(ع) وحی نازل شد: (استغاث بک و أنشدک الرحم و أبیت أن تغیثه، لو إیای دعا أو استغاث لأغثته؛ قارون به تو استغاثه کرد و از تو تقاضای عفو و گذشت نمود و تو نپذیرفتی. اگر مرا میخواند و به من استغاثه میکرد، به فریادش میرسیدم).[39]
5. توسل بنیاسرائیل به موسی(ع)
مراغی در تفسیر آیه (فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها...)[40] مینویسد: اینکه بنیاسرائیل به موسی(علیه السلام) توسل جستند تا در حق آنها دعا کند، به این جهت بود که دعای انبیا به اجابت نزدیکتر است تا انسانهای عادی؛ زیرا خداوند با اعطای تورات و توفیق مناجات و تکلم باخدا، موسی(ع) را گرامی داشته و بدین سبب او وجاهت و قرابتی نزد خداوند یافته است. حال که بنیاسرائیل از او طلب دعا میکنند، امید دارند با توجه به ارتباط نزدیکش با خدا و سابقه موسی(ع)، دعای او در حق آنها نیز به اجابت برسد.[41]
•توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و اهلبیت
بخش اعظم توسلات در سیره انبیا که در منابع روایی و تفسیری اهلسنت آمده است، به نوعی مرتبط با توسل به شخص پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و در برخی موارد به اهلبیت آن حضرت است. مؤلف بحرالمدید در تفسیر آیه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ)[42] در شرح کلامی از جزولی در دلائل الخیرات، بزرگترین و نزدیکترین وسیله را پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) معرفی میکند: (ولا وسیلة إلیه أقرب، ولاأعظم، من رسوله الأکرم).[43] اما به اعتراف بزرگانی از اهلسنت، مراد از وسیله در آیه شریفه، توسل به آلالبیت(علیهم السلام) و استغاثه به آنان در شداید و سختیهاست.[44] ابنکثیر روایتی را نقل میکند که در آن، پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) خود و اهلبیت(علیهم السلام) را مصداق وسیله معرفی میکند:
فی الجنة درجة تدعی الوسیلة، فإذا سألتم اللّه فسألوا لی الوسیلة. قالوا یا رسول اللّه، من یسکن معک؟ قال: علی و فاطمة و الحسن و الحسین؛
در بهشت درجه و رتبهای است که آن را وسیله گویند. پس هرگاه از خدا درخواستی کردید، مرا بهعنوان وسیله بخواهید. گفتند چه کسانی با تو در آن رتبه همنشین هستند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین.[45]
ابوحاتم نیز در روایتی دیگر به معرفی وسیله میپردازد و مصداق آن را پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام) بیان میکند:
یا أیها الناس إن فی الجنة لؤلؤتین... أما البیضاء ... اسمها الوسیلة، هی لمحمد و أهل بیته، و الصفراء هی لإبراهیم و أهل بیته؛[46]
در بهشت دو گوهر گرانبها، یکی سفید و دیگری زرد وجود دارد. گوهر سفید وسط عرش و در جایگاهی والا قرار دارد که هفتاد هزار خانه دارد و اسم آن، وسیله است که از آنِ محمد و اهلبیت(علیهم السلام) است، اما گوهر زرد با همین خصوصیات از آنِ ابراهیم(علیهم السلام) و اهلبیت اوست.
•توسل انبیا به پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله و سلم )
میبدی در کشف الاسرار در تفسیری عرفانی از آیه (لِیَغْفِرَلَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ)[47] از عظمت شأن و علوّ مقام پیامبر گرامی اسلام(صل الله علیه و آله و سلم ) خبر میدهد که دستمایه توسل سایر انبیا و سبب آمرزش گناهان امت شده است:
یا محمد، ما به حرمت و حشمت تو گناه آدم و حوا را آمرزیدیم. به دعوت و شفاعت تو گناهان امّت را آمرزیدیم. عاصیان امّت در پناه توأند؛ همه عالم طفیل جاه توأند. آفتاب دولت تو بر انبیا تافت، تا هر کس از شعاع تو بهره یافت. تکریم آدم به جاه تو بود، رفعت ادریس به سبب تو بود، شرف نوح به طفیل تو بود، خلّت خلیل به نسب تو بود، عزّ موسی به شوق تو بود، عیش عیسی در عشق تو بود.[48]
•توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای غلبه بر دشمن
در بحر المدید در تفسیر آیه اول سوره غافر روایتی آمده، بدین مضمون: (در حدیثی آمده که هرگاه از دشمن رویبرگردان شدید، بگویید: (حم لاینصرون). ابوعبید میگوید معنای این کلام آن است که خدایا، دشمنان یاری نشوند. بعد خود در ادامه، تفسیری دیگر از حم ارائه میدهد و مراد از آن را توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای غلبه بر دشمنان میداند: (قلت لا یبعد أن یکون توسل بحبیب اللّه علی هزم الأعداء؛[49] بعید نیست که مراد از حم لاینصرون، توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای شکست دادن دشمن باشد).
بخاری نیز از خباب بنارت روایتی را نقل میکند که مفاد آن توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای نصرت و یاری خواستن از خداست: (عَنْ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ، قَالَ شَکَوْنَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ... أَلَا تَسْتَنْصِرُ لَنَا أَلَا تَدْعُو اللَّهَ لَنَا...).[50] در این درخواست و التجا، نصرت و یاری متوقف بر دعای پیامبر گرامی اسلام(صل الله علیه و آله و سلم ) شده است. گویا به آن حضرت متوسل شدهاند تا برای پیروزیشان دعا کند.
•توسل انصار به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )
احمد در مسندش روایتی را نقل میکند که از توسل و التجای انصار به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و بهرهمندی آنها از دعای خیر پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای خود و فرزندانشان خبر میدهد:
آبکشیدن از چاه بر انصار بسیار سخت شد. نزد پیامبر(ص) آمدند تا برای آنها دعا کند و نهر آبی برایشان حفر نماید. این خبر به پیامبر(ص) داده شد، فرمودند: هر چه امروز از من بخواهند، به آنها خواهم داد. این سخن به انصار رسید، آنها گفتند: برای ما از خداوند طلب مغفرت فرما که پیامبر(ص) هم فرمود: خداوند انصار و فرزندان آنها و فرزندان فرزندان آنها را بیامرزد![51]
مفاد این روایت به روشنی از توسل انصار به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای دریافت بهترین خواسته ممکن حکایت دارد. آنان که از عظمت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) نزد خدا به خوبی اطلاع داشتند و میدانستند که خدا دعای پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) را مستجاب خواهد کرد، با اینکه در ابتدا به دنبال حفر جوی آبی بودند، نهایتاً غفران و رحمت الهی را برای خود و ذریه خویش طلب کردند.
•توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای طلب غفران الهی
مسلم در صحیح خود حدیثی از پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) نقل میکند که در آن سائل به حضرت متوسل میگردد تا در حق او دعا کند:
...نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلَی أَبِی، قَالَ: فَقَرَّبْنَا إِلَیْهِ طَعَامًا... فَقَالَ أَبِی وَأَخَذَ بِلِجَامِ دَابَّتِهِ ادْعُ اللَّهَ لَنَا فَقَالَ: بَارِکْ لَهُمْ فِی مَا رَزَقْتَهُمْ وَاغْفِرْ لَهُمْ وَارْحَمْهُمْ.[52]
ترمذی روایت را صحیح شمرده است. این روایت صرفاً دعای معمولی را بیان نمیکند، بلکه راوی با عبارتِ (و اخذ بلجام دابته)، حالت و کیفیتی را از سائل ترسیم میکند که بیانگر التجا و تضرع به ساحت منور نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) است و میزبان در حالی که افسار مرکب را بهدست گرفته، به حضرت استغاثه میکند و مصرّانه میخواهد در حقش دعا کند: (ادع الله لنا). به عبارتی دیگر، نوعی التفات و توجه به شأن پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )برای جلب منافع مادی(رزق) و معنوی(غفران) از سوی سائل بوده است. چه این عمل را توسل بنامیم و چه استغاثه، در هر دو حال سائل برای رسیدن به مطلوب خود، شخص دارای وجاهت و منزلت را واسطه قرار میدهد.
•توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) برای فراگیری اسم اعظم
یکی از زاهدان همنشین ابراهیم ادهم، از او تقاضا کرد که اسم اعظم را به وی تعلیم دهد. ابراهیم نیز کلماتی به او یاد داد که محتوای آن توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) است: (...أسألک و أتوسل إلیک بجاه محمد أن تقضی حاجتی و تعطینی مسألتی).[53] ظاهر روایت به وضوح از توسل شخص، به ساحت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) حکایت دارد. سائل واسطهای را بین خود و خدا قرار میدهد تا حلقه طلب کامل گردد و امر خدا در ابتغای وسیله، اطاعت شود و دعا شرایط لازم برای صعود از فرش به عرش را پیدا کند و بر سر منزل اجابت بشیند.
•توسل یهود به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )
در تفسیر آیه (وَ کَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا...)[54] در تفاسیر اهلسنت آمده است که معنای آن، طلب نصرت و یاری از پیامبر خاتم(صل الله علیه و آله و سلم ) در مقابل دشمنان یهود بوده است. ابنحمید، ابنجرید و ابونعیم و اینان همگی از قتاده روایت میکنند که یهود با توسل به پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله و سلم ) برای غلبه بر کفار عرب، یاری میطلبیدند: (کانت الیهود یستفتح بمحمد(صل الله علیه و آله و سلم ) علی کفار العرب). حاکم و بیهقی در دلائل النبوه نیز از ابنعباس چنین روایت میکنند: یهود خیبر که با قبیله غطفان همیشه در حال جنگ بود، برای پیروزی و غلبه بر آنها، به این دعا پناه میبردند:
اللهم إنا نسألک بحق النبی الأمی الذی وعدتنا أن تخرجه آخر الزمان إلا نصرتنا علیهم؛[55]
خداوندا، بهحق نبی امّی که وعده آمدنش را در آخر الزمان دادی، از تو پیروزی بر دشمنان را مسئلت داریم.
قرطبی مینویسد: توسل یهود مدینه به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) آنقدر زیاد اتفاق میافتاد که به یک عادت برای یهودیان تبدیل شده بود.[56]
•توسل ابوسفیان به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )
در مسند احمد آمده است که وقتی قریش از پذیرش اسلام استنکاف کرد، پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) آنها را نفرین کرد. پس سالی سخت و دشوار آنها را فراگرفت و بسیاری هلاک شدند، تا جایی که به خوردن مردار روی آوردند... . ابوسفیان نزد پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) آمد و گفت: ما را به صله رحم، امر میکنی و حال آنکه قوم تو در حال مرگ هستند. از خداوند بخواه تا این سختی و بلا را از ما بردارد: (فأتاه أبو سفیان فقال أی محمد ان قومک قد هلکوا فادع الله عز وجل أن یکشف عنهم. قال فدعا).[57] بیهقی هم در دلائل النبوه روایتی به همین مضمون دارد، با این تفاوت که ابوسفیان با جمعی از اهل مکه نزد پیامبر آمدند و به ایشان متوسل شدند.[58]
دقت در مفاد این حدیث تصویر روشنتری از توسل را ارائه میدهد؛ زیرا ابوسفیان پیامبر را به صفت (رحمة للعالمین) میخواند و قریش و اهل مکه را قوم وی معرفی میکند تا از این طریق ترحم پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) را برانگیزاند و ایشان از خدا بخواهد آنها را از بلیهای که در آن گرفتارند، برهاند. اگر توسل صرف دعا کردن بود، لزومی نداشت ابوسفیان این سخنان ترحمانگیز را بگوید، بلکه چون نیازمند به دعای خیر پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) بودند، به ایشان متوسل شدند.
•توسل مشرکین به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )
بغوی در تفسیر آیه (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ...)[59] بیان میکند که مشرکان دچار قحطی شدیدی شدند؛ بهطوریکه به خوردن سگها و مردار روی آورده بودند؛ لذا به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) توسل و استغاثه جستند تا برای آنها دعا کند.[60]
•توسل نابینا به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم )
ترمذی روایت میکند: مرد نابینایی به حضور پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) آمد و گفت: از خداوند بخواه چشمان مرا شفا دهد. پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) به او دستور داد که وضو گرفته، دو رکعت نماز بخواند و این دعا را بخواند:
اللّهُمَّ إنّی أَسأَلُکَ وأتوجَّه إلیک بِنَبیِّکَ محمَّد نبی الرَّحمَة یا محمَّد إنّی تَوجَّهتُ بکَ إلی ربّی فی حاجَتی هذه لِتُقضَی، اللّهمَّ شَفِّعهُ فِیَّ؛[61]
خدایا، از تو درخواست میکنم و بهوسیله پیامبرت محمد، پیامبر مهربانی و رحمت، به تو روی میآورم. ای محمد، من به وسیله تو به خدایم روی آوردم تا حاجتم برآورده شود. خدایا، او را شفیع من قرار بده.
این روایت از احادیث صحیح السندی است که حتی بزرگان وهابی از جمله ابنتیمیه[62] صحت آن را پذیرفتهاند. بخاری، ابنماجه،[63] احمد،[64] و... صحت روایت را تأیید کردهاند. مؤلف دفع الشبهه عن الرسول این روایت را صریح در مطلق توسل دانسته، مینویسد: این حدیث صحیح و صریح در جواز توسل است و اشکال نشود که این روایت مختص به زمان حیات پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) یا تنها در مورد شخص ضریر است، بلکه اطلاق دعایی که پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) به ضریر یاد داد، بر تداوم اینگونه توسلات حتی پس از وفات ایشان دلالت دارد؛ زیرا پیامبر رحمة للعالمین است و با مؤمنان مهربان است و آنان هم در برآورده شدن حوائجشان به پیامبر نیازمندند.[65]
•توسّل به عموی پیغمبر(صل الله علیه و آله و سلم )
بخاری،[66] بیهقی،[67] طبرانی[68] و دیگران از توسل عمر بنخطاب به عباس عموی پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) چنین روایت میکنند که سالی در مدینه قحطی آمد. عُمر با توسل به عبّاس از خدا، این چنین طلب باران نمود:
اللّهم إنّا کنّا نتوسّل إلیک بنبیّنا و تسقینا و إنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا فاسقنا...؛ خدایا، ما به پیامبر خود متوسّل میشدیم و تو برایمان باران میفرستادی. حال به عموی پیامبرمان متوسل میشویم، بر ما باران بفرست!
این حدیث از جمله ادلهای است که بر جواز توسل به مقربین درگاه الهی دلالت میکند. اگر عمر میگوید: (انّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّک)، میخواهد علت توسل به عباس را برساند که چرا در میان افراد دیگر به او متوسل شویم؛ همچنانکه خود عباس گفت: (لمکانی من نبیّک). با در نظر گرفتن این جهات، میتوان با یقین گفت که مسلمانان صدر اسلام به اشخاص پاکدامن و صالح متوسل میشدند.[69]
در صحت و اتقان حدیث مذکور سخنی نیست، حتی رفاعی که به عناوین گوناگون احادیث متواتر توسل را رد میکند، به صحت این حدیث اذعان دارد و میگوید: بهدرستی که این حدیث صحیح است... اگر مفاد حدیث دلیل بر صحت توسل به اشخاص باشد، ما از پیشگامترین کسانی هستیم که مفاد آن را اخذ و به آن عمل میکنیم.[70]
•توسل به مضجع نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) و نمونههای تاریخی از آن
بسیاری از توسلات به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام (صل الله علیه و آله و سلم ) مربوط به زمان پس از رحلت ایشان است. حاجتمندان با توسل به مضجع نبوی(صل الله علیه و آله و سلم )، ایشان را واسطه بین خود و خداوند برای برآورده شدن حوائجشان قرار میدهند و زیارت، مجاورت و توسل به مرقد منور نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) از با فضیلتترین تقربهاست.[71] اگر توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) بعد از وفات او جایز نبود، از باب شفقت و مهربانی بر پیامبر واجب بود که ما را از این کار منع کند و بفرماید: (لا تتوسلوا بی بعد وفاتی)[72] که چنین نهیای از ایشان در هیچ روایتی نیامده است. به علاوه، شأن و منزلت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) مطلق است و در این دنیا و هم در آخرت پابرجاست، اگر نگوییم این منزلت ذاتی است؛ چراکه حدیث (لولاک لما خلقت الافلاک)[73] و نیز توسل امثال آدم و ابراهیم(ع) به ایشان در هزاران سال قبل از تولد، گواهی بر شرافت ذاتی و کرامت و علوّ مقام ایشان میدهد. لذا توسل به ایشان پس از وفات نیز جایز و صحیح است.
احادیث فراوانی از اهلسنت نیز وقوع و صحت اینگونه توسلات را تأیید میکند؛ از جمله روایتی که طبرانی از پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) روایت میکند که فرمودند: (من زار قبری وجبت له شفاعتی).[74] سبکی این حدیث را صحیح میشمارد و نیز روایاتی را که در باب زیارت ذکر میکند؛ مانندِ: (من زارنی بعد موتی فکأنما زارنی فی حیاتی).[75] این دو روایت گواه بر آن است که زیارت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) و توسل به ایشان، منحصر به زمان حیات ایشان نیست. زهاوی نیز پس از نقل روایت معروف ضریر میگوید اگر منکران توسل اشکال کنند که این توسل مربوط به زمان حیات پیامبر بوده، این اشکال پذیرفتنی نیست؛ زیرا صحابه و تابعین برای برآورده شدن حاجات خود، با این دعا به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) توسل میجستند: (اللهم إنی أسألک وأتوجه إلیک بنبیک محمد نبی الرحمة یا محمد إنی أتوجه بک إلی ربی فی حاجتی لتقضی اللهم شفعه فیَّ).[76] پس در متون تاریخی و تفسیری موارد متعددی از اینگونه توسلات آمده است که چند نمونه از آن را ذکر میکنیم.
1. توسل ابوایوب انصاری
از جمله روایاتی که در آن به جواز توسل تصریح شده است، روایتی است که میگوید ابوایوب انصاری، صحابی بزرگ، صورت خود را بر مضجع شریف نبوی میگذارد و به پیامبر توسل میجوید.[77] این روایت، هم در مسند احمد و هم در مستدرک حاکم[78] آمده و آن را صحیح میشمارند.
2. توسل اهل مدینه
بر اثر خشکسالی، قحطی شدیدی مدینه را فراگرفت. مردم نزد عایشه شکایت بردند. او مردم را به توسل و التجا به مضجع نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) دلالت کرد و گفت: (بروید کنار قبر پیامبر(ص) ، سوراخی در سقف بالای قبر بکنید؛ بهطوریکه آسمان از آنجا دیده شود و منتظر نتیجه باشید. رفتند و آن سقف را سوراخ کردند؛ بهطوریکه آسمان دیده میشد، باران فراوانی باریدن گرفت...)[79]
3. توسل برای غفران و آمرزش
قرطبی در روایتی از علی(ع) از توسل عرب بادیهنشین به مرقد شریف نبوی(صل الله علیه و آله و سلم ) چنین روایت میکند: پس از سه روز از دفن رسول خدا، مردی بادیهنشین بر ما وارد شد. خود را بر قبر پیامبر انداخت و خاک قبر را بر سر پاشید و گفت: ای رسول خدا، گفتی و ما گفتههایت را شنیدیم، و درباره خدا به ما آگاهی دادی و ما از طریق تو آگاه شدیم. از آنچه بر تو نازل شد، این بود: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ).[80] حال، من به خود ظلم کردم و نزد تو آمدم تا برایم استغفار کنی. از قبر ندا داده شد: خداوند تو را بخشید).[81]
•توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) کلید حل مشکل
در روایتی آمده است که در زمان حکومت عثمان، شخصی برای تقاضایی، چندین بار به ملاقات عثمان میرفت، اما او به وی توجهی نمیکرد، تا اینکه آن شخص، با عثمان بنحنیف روبهرو میشود و عرض حال میکند. ابنحنیف او را چنین راهنمایی میکند: وضو بگیر، به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و بعد بگو: (اللَّهُمَّ إنِّی أَسْأَلُک وَأَتَوَجَّهُ إلَیْک بِنَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ یَا مُحَمَّدُ إنِّی أَتَوَجَّهُ بِک إلَی رَبِّی فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی).[82] آن شخص به دستور عثمان بنحنیف عمل کرد و به دارالحکومه رفت. خلیفه او را به حضور پذیرفت و خواستهاش را فوراً برآورده ساخت.
احادیث در منابع مختلف اهلسنت در این زمینه بسیار و در حد تواتر یا قریب به تواتر است و چیزی نیست که بتوان خردهگیری یا انکار کرد که بخشی از این احادیث نقل شد.
•نتیجه
مطالعه و بررسی موارد متعدد توسل در سیره انبیای الهی که در طول تاریخ اتفاق افتاده، شاهدی است بر اینکه توسل، سیره مستمر نوع بشر بوده است که در هنگام بروز مشکلات و مصائب، دست نیاز بهسوی بندگان شایستهای که نزد خدا آبرو و وجههای داشتند، دراز میکردند تا به یمن دعای ایشان، حوایج برآورده و بلاها دفع گردد. این سیره و روش مشروع و مورد تأیید انبیای الهی بوده و از آن نهی نشده است. از آنجا که اولیای الهی یکی از بهترین وسیلهها و واسطهها بین خالق و مخلوق هستند، نقش مؤثری در دعا و طلب حوایج مردم از بارگاه الهی دارند و از سویی دیگر، قرآن به صراحت دستور داده که برای برآورده شدن حوایج، باید وسیلهای که نزد خدا وجاهت دارد، آورده شود؛ پس توسل به اولیای الهی، عین عمل کردن به دیگر اوامر الهی است که با شرک هیچ رابطه و نسبتی آنگونه که وهابیان معتقدند ندارد.
توسل آدم و نوح و ابراهیم و موسی(ع)، به پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام)، بارزترین توسلاتی است که در سیره انبیا میتوان ذکر کرد، بهویژه آنکه در میان بنیاسرائیل به سبب ابتلا به انواع بلاها، توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) سیره عملی مشروع آنان گردیده بود و حتی تا اوایل ظهور پیامبر خاتم$ در زندگی یهودیان مدینه جاری بود. گرچه در منابع اهلسنت بیان موارد توسل به انبیا و اولیای الهی کمتر بهنظر میرسد، بیان مواردی متعدد از توسل به ساحت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) وضوح بیشتری دارد. برخی از نویسندگان که جانب انصاف را رعایت و از تعصب بدورند، توسل به اهلبیت( را نیز در کنار توسل به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم ) ذکر کردهاند.
•منابع
1.ابنبطریق: خصائص الوحی المبین، قم: دارالقرآن الکریم، چاپ اول، 1417ق.
2.ابنتیمیه، احمد: مجموع الفتاوی، طبعه الشیخ عبدالرحمن بن قاسم، بیتا.
3.: مجموعة الرسائل و المسائل، تحقیق: محمد رشید رضا، لجنه التراث العربی، بیتا.
4.ابنجوزی: الموضوعات، تحقیق: عبدالرحمن محمد عثمان، مدینه منوره: المکتبة اسلامیة، چاپ اول، 1386ق.
5.ابنحجر: تلخیص الجبیر، بیروت: دارالفکر، 1432ق.
6.ابنحنبل، احمد: مسند، بیروت: دارصادر، بیتا.
7.ابنعجیبه، احمد بنمحمد: البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: عبدالله قرشی رسلان، قاهره، 1419ق.
8.ابنعساکر، ابوالقاسم علی بنحسن: تاریخ مدینة دمشق، بیروت: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1415ق.
9.ابنعطیه اندلسی: المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1413ق.
10.ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بنعمرو: البدایة والنهایة، تعلیقه و حاشیه: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق.
11. : تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1419ق.
12. : قصص الانبیاء، تحقیق: مصطفی عبدالواحد، مصر: دار الکتب الحدیثه، چاپ اول، 1388ق.
13.ابنماجه، محمد بنیزید: سنن ابنماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر، بیتا.
14.ابنمرزوق، ابیحامد: التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین، استانبول: مکتبة اشیق، 1396ق.
15.ابوداود سجستانی، سلیمان بناشعث: سنن ابی داود، تحقیق: سعید محمد اللحام، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1410ق.
16.بخاری، محمد بناسماعیل: صحیح البخاری، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر، 1401ق.
17.بغوی، حسین بنمسعود: معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق.
18.بیهقی، احمد بنحسین: دلائل النبوه معرفع احوال صاحب الشریعه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1405ق.
19.: سنن کبری، بیروت: دارالفکر، 1432ق.
20.ترمذی، ابوعیسی: سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت: دار الفکر، چاپ دوم، 1403ق.
21.ثعلبی نیشابوری، احمد بنابراهیم: الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1422ق.
22.حاکم حسکانی، عبیدالله: شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، بیجا، موسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة ثقافة و الارشاد الاسلامی، چاپ اول، 1411ق.
23.حاکم نیشابوری، حافظ ابیعبدالله: المستدرک، بیروت: دارالمعرفه، بیتا.
24.حصنی دمشقی، تقیالدین ابوبکر بنمحمد: دفع الشبهه عن الرسول، قاهره: دار الاحیاء الکتاب العربی، چاپ دوم، 1418ق.
25.حقی بروسوی ، اسماعیل: تفسیر روح البیان، بیروت: دار الفکر، بیتا.
26.حمیری، ابنهشام: السیرة النبویة، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
27.خطیب بغدادی، احمد: الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، تحقیق: محمد حجاج الخطیب، بیروت: الرسالة، چاپ چهارم، 1418ق.
28.خطیب، عبدالکریم: التفسیر القرآنی للقرآن، بیجا، بیتا.
29.دارمی، عبد الله بنالرحمن: سنن الدارمی، دمشق: مطبعة الاعتدال، 1349ق.
30.دمیری، کمالالدین: حیاة الحیوان الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1424ق.
31.رازی، ابن ابیحاتم: تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: اسعد محمد الطبیب، بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیتا.
32.زحیلی، وهبة بنمصطفی: التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت دمشق: دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق.
33.زهاوی، جمیل صدقی: الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل والکرامات والخوارق، استانبول: مکتبة اشیق، 1984م.
34.سبحانی، جعفر: نقدی بر وهابیت، قم: دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، نرمافزار وهابیتشناسی.
35.: التوسل مفهومه و اقسام التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة و حکمه، بیروت: دارالاسلامیة، چاپ اول، بیتا.
36.سبکی، تقیالدین: شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، چاپ چهارم، 1419ق.
37.سمرقندی، ابولیث نصر بنمحمد بنابراهیم: تفسیر السمرقندی، بیروت: دارالفکر، 1382ق.
38.سیوطی، جلالالدین: الدر المنثور فی التفسیر المنثور، دارالمعرفة للطباعه و النشر، بیتا.
39.: الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404ق.
40.شافعی الصغیر: نهایة المحتاج الی شرح المنهاج، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1413ق.
41.شوکانی، محمد بنعلی: نیل الأوطار، بیروت: دار الجیل، 1973م.
42.طبرانی، سلیمان: الدعاء، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1413ق.
43. : المعجم الصغیر، بیروت: دار الکتب العلمیه، بیتا.
44.: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالحمید سلفی، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیتا.
45.طیب، سید عبدالحسین: اطیب البیان، تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378ش.
46.قرطبی، محمد بناحمد: الجامع لإحکام القرآن، تصحیح: احمد عبدالعلیم بردونی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا.
47.قندوزی، سلیمان بنابراهیم: ینابیع المودة لذوی القربی، بیروت: دار الاسوه للطباعه و النشر، چاپ اول، 1416ق.
48.مراغی، احمد بنمصطفی: تفسیر مراغی، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، بیتا.
49.مقریزی، تقیالدین احمد بنعلی: امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420ق.
50.: إمتاع الأسماع، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، 1420ق.
51.میبدی، احمد بنابیسعد: کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1371ش.
52.نسایی، احمد بنشعیب: السنن الکبری، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق.
53.نیشابوری، مسلم بنحجاج: صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر، بیتا.
54.نیشابوری، نظامالدین حسن بنمحمد: تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1416ق.
55.واقدی، محمد بنعمر: فتوح الشام، بیروت: دار الجیل، بیتا.
هیثمی، علی بنابیبکر: مجمع الزوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408ق.
--------------------------------------------------------------------------------
* دانشپژوه دکتری فقه تربیتی، جامعة المصطفی(صل الله علیه و آله و سلم ) العالمیه.
enayat255@gmail.com
[1]. ابنمرزوق، ابیحامد، التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین، ص185.
[2]. سبحانی، جعفر، التوسل مفهومه و اقسام التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة و حکمه، ص70.
[3]. برای نمونه میتوان به کتب ذیل اشاره کرد: التوسل بالنبی وجهلة الوهابیین، که در این کتاب در صفحه 194 از توسل انبیای عظام به پیامبر اکرم$ بحث شده است. ابنکثیر نیز در دو کتاب البدایة و النهایه و نیز قصص الانبیاء خود مواردی از توسل به پیامبر اکرم$ را ذکر کرده است (ر.ک: ابنکثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج2، ص393؛ همو، قصص الانبیاء، ج1، ص29). زهاوی در الفجر الصادق، ضمن اینکه به شدت عقاید وهابیت را به باد انتفاد میگیرد، از صفحه47 به بعد آرای وهابیت در باب توسل را زیر سؤال میبرد و در صفحه 57 ادله جواز توسل به انبیا و اولیای الهی را بر میشمارد. ابنداود مالکی شاذلی در البیان و الاختصار توسلهای علما و صلحا را در مواقع گرفتاری به پیامبر در آن کتاب گرد آورده است. تقی الدین سبکی در شفاء السقام، به تحلیل مسئله پرداخته است. سمهودی در وفاء الوفاء لاخبار دار المصطفی، ج2، ص 413- 419 و زرقانی شارح المواهب اللدنیة در ج8، ص317، درباره این مسئله، بحث و شواهدی نقل کرده است.
[4]. سوره بقره(2)، آیه 37.
[5]. درجمله (فَتَلَقَّی آدَمُ...)، کلمه تلقی، بهمعنای قبول با استقبال و رویآوری است و این دلالت دارد بر اینکه آدم این کلمات را از خدا گرفته و قهراً قبل از توبه علم به آن کلمات پیدا کرده است ( ترجمه المیزان، ج1، ص224).
[6]. مراد از کلمات، این عبارت است: (سبحانک اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسی فاغفر لی...). این معنا در روایت مجاهد، سعید بنجبیر، أبیالعالیه، ربیع بنانس، حسن، قتاده، محمد بنکعب، خالد بنمعدان و عبدالرحمن بنزید آمده است( ابنکثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج1، ص91)، اما در روایت عکرمه، سعید بنجبیر، حسن و مجاهد، ابنمنذر و ابنجریج در خصوص مراد از کلمات، این عبارت آمده است: (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ). معنای دیگر (کلمات) را عبد بنحمید و ابنجریر و ابنمنذر و ابنابیحاتم و بیهقی از محمد بنکعب قرظی چنین بیان میکنند: (...ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی انک أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ). (همان)
[7]. طبرانی، سلیمان، المعجم الصغیر، ج2، ص83: (قال رسول الله(صل الله علیه و آله و سلم ): لما أصاب آدم الخطیئة رفع رأسه فقال: یا رب بحق محمد إلا غفرت لی...؛ رسول خدا$ فرمود: وقتی آدم مرتکب گناهی شد، گفت: خداوندا تو را به حق محمد میخوانم که مرا ببخشی!)
[8]. حاکم نیشابوری، حافظ، المستدرک، ج2، ص615. متن روایت، عینا ًهمان روایت پاورقی پیشین است. حاکم این روایت را صحیح میشمارد: (هذا حدیث صحیح الاسناد).
[9]. بیهقی، احمد، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج5، ص489.
[10]. ابنعساکر، ابوالقاسم، تاریخ مدینة دمشق، ج7، ص437.
[11]. ابنکثیر، اسماعیل، پیشین، ج2، ص393.
[12]. ابنتیمیه، احمد، مجموعة الرسائل و المسائل، ج4، ص11.
[13].(قال رسول الله: لما نزلت الخطیئة بآدم ... یا رب أسالک
- [سایر] آیا حضرت زهرا (س) در منابع تاریخی اهل سنت جایگاهی نظیر منابع شیعه در نزد پیامبر (ص) دارد؟
- [سایر] آیا حضرت زهرا (س) در منابع تاریخی اهل سنت جایگاهی نظیر منابع شیعه در نزد پیامبر (ص) دارد؟
- [سایر] آیه تطهیر در منابع تفسیری اهل سنت چه جایگاهی دارد؟
- [سایر] آیا حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع تاریخی اهل سنت جایگاهی نظیر منابع شیعه در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله دارد؟
- [سایر] چرا اهل سنت بر خلاف منابع دینی خودشان، توسل را رد می کنند؟
- [سایر] آیا اهل سنت در منابع حدیثی خود، مستنداتی درباره توسل دارند؟
- [سایر] میخواستم بدانم هند بنت عتبه در منابع تاریخی و روایی به خصوص اهل سنت چه جایگاهی دارد؟ سند خوردن جگر حضرت حمزه توسط هند را از منابع اهل سنت بیاورید؟
- [سایر] کلمه «الی» در آیه وضو، با توجه به شیوه وضو ساختن اهل تسنن به چه معناست؟ و سیره پیامبر (ص) در این باره چیست؟
- [سایر] با توجه به منابع اهل سنت، منظور از اهل بیت در آیه تطهیر چه کسانی است؟
- [سایر] آیا روایت 12 خلیفه بعد از پیامبر (ص) در منابع اهل سنت نیز هست؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.