شبهه (واقعه یوم الدار در میان شیعیان) در میان شیعیان موردی به نام انذار عشیره یا واقعه یوم الدار وجود دارد که آنها معتقدند درباره تعیین خلیفه توسط رسول الله صلی الله علیه و سلم است . به اعتقاد آنها بعد از اینکه الله آیه ( و انذر عشیرتک الاقربین ) را بر رسول خویش نازل کرد رسول الله صلی الله علیه و سلم میهمانیی ترتیب داده و چهل نفر از بزرگان خاندان خود را به آن دعوت کرده است تا از بین آنها خلیفه ای برای خود تعیین کند . قبل از هر چیز به بیان مضمون حدیث می پردازیم و برای اینکار مطالبی را که در تفسیر المیزان درباره تفسیر آیه فوق آمده است را بر می گزینیم . در این کتاب آمده است : طبرسی می گوید : این قصه از ابن رافع نیز نقل شده و در نقل او آمده که آنجناب [رسول الله] بنی عبدالمطلب را در شعب –دره- جمع کرد و بر ایشان یک پای گوسفند پخت ، همه از آن خوردند ، تا سیر شدند و نیز قدحی آب به همه آنان نوشانید و همه سیراب شدند ،آنگاه فرمود : خدای تعالی مرا مامور فرموده تا عشیره خود و خویشاوندانم را انذار کنم و خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود مگر آنکه برادری ، وزیری و وارثی و وصی و خلیفه ای در اهلش قرار داد ، حال کدامیک از شما برمی خیزد و با من بر این معنا بیعت می کند ، که برادرم و وارثم و وزیرم و وصیم باشد و از من به منزله هارون باشد از موسی ؟ علی بلند شد و عرضه داشت :من . فرمود : نزدیک من آی ، پس دهان او را باز کرده از آب دهان خود در دهانش ریخت و نیز میانه دو شانه او و دو پستانش را با آب دهان خود تر کرد ، ابولهب گفت : آه که چه جایزه بدی به پسر عمت دادی که دعوتت را پذیرفت ، دهانش و رویش را پر از تفوی خود کردی ، فرمود : پر از علم و حکمتش کردم . در ابتدا باید گفت که حتی از مضمون حدیث نیز مفهوم خلافت و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و سلم استنباط نمی شود زیرا در متن حدیث کلمه خلیفه ای در اهلش آورده شده است و این ، مفهوم خلافت در امر امارت کل مسلمین را نمی دهد . برای فهم بهتر این مطلب می توان به همان کتاب المیزان و نقل او از تفسیر ثعلبی اشاره کرد که لفظ : خلیفتی فی اهلی و یقظی دینی آمده است . از اینجا مشخص می شود که منظور خلافت در اهل انجام امور مربوط به خویشاوندی است که شامل پرداخت دیون هم می شود . و لفظ (فی اهلی) نیز در یافتن مفهوم ، ما را کمک می کند و این معنی که خلافت در بین تمام شئون من جمله امارت در بین تمام مسلمین باشد را باطل خواهد کرد . اما این حدیث از جنبه های دیگر نیز خالی از اشکال نیست . مثلا اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم چرا پیشنهاد خلافت را به عده ای مطرح میکند که اکثر آنها مشرکند و حتی افرادی چون ابولهب که در دشمنی با اسلام و رسول از هیچ امری فروگذار نمی کند در بین آنها وجود دارد ؟ آیا ممکن است که قصد الله این باشد که رهبر و امیر مسلمین بعد از رسول شخصی باشد که حتی به اسلام ایمان نیاورده است ؟ و حتی اگر مساله خلافت هم در بین نباشد آیا ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم با یک مشرک پیمان برادری ببندد و او را وزیر خود قرار دهد ؟ حال آنکه ما میدانیم که بعضی از بنی هاشم فقط به خاطر مسائل قومی و قبیله ای رسول الله صلی الله علیه و سلم را در مقابل سایر قریش حمایت می کردند . و اگر یکی از آنها بخاطر همین مساله به رسول الله صلی الله علیه و سلم جواب مثبت می داد آیا آنوقت رسول الله صلی الله علیه و سلم او را برادر و وزیر و وصی و جانشین خود در اهلش قرار می داد ؟ و در آن صورت آیا مثال موسی و هارون در مورد آن شخص صدق می کرد در حالی که می دانیم هارون از انبیا بوده است و نه از مشرکین ؟ منطقی آن است که ابتدا رسول الله صلی الله علیه و سلم باید به آنها پیشنهاد اسلام را می داد و در صورت قبول آنها آنوقت او را با خود برادر می کرد . اما سوال دیگری که مطرح می شود این است که آیا مساله خلافت یک مساله موروثی است که حتی شامل مشرکینی چون ابولهب می شود، ولی به سایر افراد حتی اگر مسلمان راستین هم باشند تعلق نمی گیرد ؟ و اگر اینگونه باشد آیا با آیه ان اکرمکم عند الله اتقاکم در تناقض در نمی آید ؟ و اینکه شخص رسول الله صلی الله علیه و سلم خود از فرزندان و نوادگان عیسی علیه السلام نیست و با اینحال به رسالت الهی برگزیده شده است . و اگر گفته شود که از فرزندان ابراهیم علیه السلام است پس باید گفت پس چرا فقط بنی عبدالمطلب در آن میهمانی حضور داشتند ؟ و از طرف دیگر آیا با به وقوع پیوستن چنین امری آیا مسلمین نخواهند گفت که چرا در اسلام نیز مانند زمان جاهلیت یک چنین تعصبهای قومی وجود دارد که امارت را منحصر به تعدادی از خویشاوندان رسول الله صلی الله علیه و سلم می داند و حتی در این راه به اسلام و ایمان افراد نیز توجهی نمی کند ؟ در حالی که میدانیم در همان زمان بسیاری از مسلمین بودند که در راه اسلام و رسول الله صلی الله علیه و سلم از خیلی از مطامع دنیوی و روابط قومی برای رضای الله چشم پوشی کرده بودند و اگر این سوال به آنها مطرح میشد با جان و دل به نصرت رسول الله صلی الله علیه و سلم لبیک می گفتند و از ته دل به آنچه که رسول الله صلی الله علیه و سلم برایشان آورده بود ایمان می آوردند ؟ از سوی دیگر این سوال مطرح می شود که چرا در قرآن صحبت از انذار عشیره است و به مساله تعیین خلافت پرداخته نشده است ؟ مثلا اگر قرار بود که در آن میهمانی از جانب الله خلیفه ای برای رسول الله صلی الله علیه وسلم تعیین شود چرا الله به جای ذکر مساله خلافت و تعیین آن ، به انذار، اشاره کرده است . در حالی که مساله تعیین خلیفه بسیار مهمتر از انذار عشیره است زیرا خلیفه برای کل مسلمین تعیین می شود در حالی که این انذار فقط مربوط به عشیره رسول الله صلی الله علیه و سلم می شد. و این خود یکی از مواردی است که نشان می دهد آن اتفاقی که این حدیث به آن دلالت دارد با آن موردی که در آیه وجود دارد همخوانی ندارد . اینکه عده ای بخواهند از این حدیث برداشت خلافت را بکنند با احادیث دیگری که در کتب شیعه قید شده است در تناقض در می آید . برای نمونه در کتب شیعه آمده است که در سال دهم از بعثت که افرادی از قبیله بنی عامر برای پذیرش اسلام به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدند برای اسلام آوردن خود این شرط را مطرح کردند که باید خلیفه از ما باشد ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جواب آنها گفت که کار در دست الله است و هر که را مصلحت بیند برگزیند . حال اگر در آن واقعه رسول الله صلی الله علیه و سلم علی بن ابیطالب رضی الله عنه را به خلافت خویش تعیین کرده بود در پاسخ به آنها باید می گفت که خلیفه قبلا تعیین شده است و آن علی بن ابیطالب است . در هر صورت این شان نزول در همه کتب ذکر نشده است و مثلا در صحیح بخاری تفسیر و شان نزولی برای این آیه وجود دارد که با مفهوم آیه در تطابق است و خالی از اشکالات فوق است که به ذکر آن می پردازیم : أبا هریرة رضی الله عنه قال: قام رسول الله صلی الله علیه وسلم حین أنزل الله: {وأنذر عشیرتک الأقربین}. قال: (یا معشر قریش، أو کلمة نحوها، اشتروا أنفسکم، لا أغنی عنکم من الله شیئا، یا بنی عبد مناف لا أغنی عنکم من الله شیئا، یا عباس ابن عبد المطلب لا أغنی عنک من الله شیئا، ویا صفیة عمة رسول الله لا أغنی عنک من الله شیئا، ویا فاطمة بنت محمد ، سلینی ما شئت من مالی، لا أغنی عنک من الله شیئا). باب: {وأنذر عشیرتک الأقربین. واخفض جناحک} ابوهریره رضی الله عنه می گوید : هنگامی که الله آیه ( و انذر عشیرتک الاقربین ) را نازل کرد رسول الله صلی الله علیه و سلم برخاست و گفت : ای جماعت قریش ، (یا عبارتی شبیه به آن) نفسهایتان را بخرید (به حساب نفس هایتان رسیدگی کنید ) من چیزی را نزد الله از شما بی نیاز نمی کنم ، و ای صفیه عمه رسول الله من چیزی را نزد الله از تو بی نیاز نمی کنم ، و ای عباس فرزند عبدالمطلب من چیزی را نزد الله از تو بی نیاز نمی کنم ، و ای فاطمه دختر محمد از مال من هر چه خواهی طلب کن من چیزی را نزد الله از تو بی نیاز نخواهم کرد . ( صحیح بخاری باب آیه و انذر عشیرتک الاقربین ) آنچه که مشخص است این است که در این حدیث نوعی انذار به نزدیکان وجود دارد که با مضمون آیه مطابقت دارد و از تعصبهای قومی نیز خالی است چون رسول الله صلی الله علیه و سلم به نزدیکان خود این مفهوم را می رساند که رابطه خویشاوندی شما با من تاثیری در حساب و کتاب شما در روز قیامت نخواهد داشت و هر کس مسئول عمل خویش است و شما نیز اگر می خواهید از آتش در امان باشید باید به الله و رسولش ایمان آورید و از آنها تبعیت کنید . و این بر خلاف تفسیر قبل است که می خواهد خلافت را موروثی جلوه دهد و به ایمان و عمل صالح بی توجه است . در پایان لازم به ذکر است که موارد دیگری نیز در صحیح بخاری و سایر کتب ذکر شده است که می تواند مبین این امر باشد که رسول الله صلی الله علیه و سلم این انذار را در زمانها و مکانهای مختلف و با مخاطبان گوناگون انجام داده است . نمونه اش موردی است که رسول الله صلی الله علیه و سلم با بالا رفتن از صفا قبائل مختلف قریش را خطاب قرار داده و به آنها می گوید : اگر به شما بگویم که در محل وادی گروهی قصد حمله به شما را دارند آیا سخن مرا تصدیق می کنید . که قوم یک صدا می گویند که ما جز راستی از تو چیزی ندیده ایم . آنگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم به آنها می گوید : (فإنی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید) آنگاه ابولهب در کمال جسارت و بی ادبی به آن حضرت می گوید : مرگ بر تو آیا به خاطر همین ما را اینجا گرد آورده ای . که در همین حال آیه ( تبت یدا أبی لهب وتب. ما أغنی عنه ماله وما کسب ) نازل می شود . نوشته شده توسط اهل سنت جنوب پاسخ به شبهه( واقعه یوم الدار در میان شیعیان) باید گفت قبل از این واقعه هم در بیعت عقبه پیامبر (ص) امر امامت وولایت را در خانواده واهل بیت خویش قرار داده بود وکسانی چون بخاری در صحیح به این موضوع اعتراف کرده اند که شرح آن در ادامه می آید . امر امامت پس از پیامبر از امور مهمی بود که هرگز از یاد وخاطره رسول خدا (ص) واطرافیان آنحضرت مخفی ومستور نمانده است بلکه از ابتدا در اندیشه آن بودند چنانچه "بیحره عامری" اسلام خود وقبیله اش را مشروط به آن کرد که بخشی از "امر" وحکومت بعد از پیامبر از آن او باشد و"هوذه حنفی " از رسول خدا (ص) خواست تا بخشی از حکومت را بدو بخشد ( که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم هیچیک را قبول نکردند) اما تدبیر واندیشه آن حضرت در اولین روز بیعت برای تشکیل مجتمع اسلامی را بخاری ومسلم در صحیحین و نسائی در سنن خود ودیگران از عباده بن صامت آورده اند که گفت : با رسول خدا (ص) بیعت کردیم که بشنویم واطاعت کنیم در {سختی وآسانی} خشنودی وناخشنودی واینکه در این امر (حکومت ) با اهل او منازعه وستیز نداشته باشیم!!!!!!!!!!!! ( صحیح بخاری کتاب الاحکام صحیح مسلم کتاب الاماره حدیث 41و42 سنن نسائی کتاب البیعه ){ به احتمال زیاد حواس جناب بخاری در این حدیث پرت شده وکلمه " امر " از دستش در رفته است } واین عباده یکی از 12 نفر نقباء ومهتران انصار در هنگام بیعت عقبه کبری بود. ومراد رسول خدا (ص) از این "امر" که در حدیث صحیح آمده است همان "امر"ی است که در سقیفه بر سر آن منازعه وستیزه کردند واهل این "امر" کسانی هستند که خداوند متعال آنان را در این آیه ذکر فرموده است ( اطیعواالله واطیعو ا الرسول واولی امر منکم) رسول خدا (ص) گرچه در اینجا صراحتا شخص پس از خودشان را معرفی ننمود چون ولی امر پس از او از انصار نبود وشاید برخی از بیعت کنندگان در آن روز تحمل آن را نداشتند ولی از آنان بیعت گرفت که هرگاه تعیین ومشخص فرمود با او منازعه ننمایند ولی پس از بیعت عقبه در جمعی کوچکتر از آن ولی امر پس از خود را تعیین ومشخص فرمود ودر اولین باری که خویشانش را به اسلام دعوت نمود چنانکه بسیاری از محدثان وسیره نویسان مانند طبری ،ابن عساکر ، ابن اثیر ، ابن کثیر ، متقی هندی ، ابن ابی الحدید و... از امام علی (ع) روایت نموده اند که فرمود : هنگامی که آیه" وانذر عشیرتک الاقربین " بر رسول خدا نازل شد آن حضرت مرا فرا خواند وفرمود: یا علی خداوند فرمانم داده تا خویشاوندان نزدیک را انذار نمایم و... تا آنجا که می فرماید : پس از آن رسول خدا با آنها سخن گفت وفرمود : ای فرزندان عبد المطلب به خدا سوگند که من هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که بهتر از آنچه من برای شما آورده ام برای قومش آورده باشد ؛ من خیر دنیا وآخرت را برای شما آورده ام وخداوند متعال فرمانم داده تا شما را به سوی او بخوانم پس کدامیک از شما در این " امر " یاریم می کند تا برادر ، وصی وخلیفه من در میانتان باشد؟ فرماید : همگی بی پاسخش گذاشتند ومن که از همه کوچکتر بودم گفتم من یا نبی الله ! ، من وزیر ویاورت خواهم بود وانحضرت گردنم را گرفت وفرمود : همانا این برادر ، وصی وخلیفه من در میان شماست " البته ابن کثیر وطبری نتوانسته اند دو کلمه وصی وخلیفه را در مغز خود حلاجی کنند وبه جای این دو کلمه عبارت کذا وکذا آورده اند تا خشم مردم نادان ومتعصب وحاکمان ستمگر را بر نیا نگیزند !!!!!!!!" فرماید : آن قوم بر می خاستند ومی خندیدند و به ابو طالب می گفتند فرمانت داد تا از پسرت بشنوی واطاعت کنی !( به نقل از کتاب معالم المدرستین مرحوم علامه عسگری) واما جواب به ا شکالات وارده : در بیشتر روایات آمده است کهپیامبر (ص) فرمود : علی (ع) خلیفه ووصی من در میان شماست . نه اهلم واصلا جانشین شدن در اهلش معنایی ندارد . ودر اینجا منظور پیامبر "ص" این است که پیامبران پیش هم ازاغلب اهل خود جانشینی انتخاب می نمودند. مثل حضرت موسی (ع) که هارون (ع) برادرش را که از اهلش بود بر قومش جانشین نمود . اما اشکال بعدی شما که گفته اید چطور ممکن است پیامبر (ص) از میان کسانی که مشرک هستند جانشینی بر گزیند این اشکال از اینجا ناشی شده است که شما خوب به متن روایت دقت نکرده اید چرا که در روایت آمده است پیامبر (ص) فرمود : چه کسی مرا در این امر یاری می کند ؟ وقبل از آن هم فرموده که خداوند فرمانم داده تا شمارا به سوی او بخوانم . پس واضح است که کسی که این یاری کردن را به عهده می گرفت باید مسلمان می شد واصلا مگر می شود یک نفر به عنوان وصی وجانشین ، دین کسی را تبلیغ کند ولی خود به آن دین معتقد نباشد؟!!! (افلا تعقلون ) واما اینکه گفته اید اگر چنین باشد پس این کار پیامبر " نعوذا با الله " یک روح قبیله پرستی داشته وبا آیه شریفه { ان اکرمکم عند الله اتقیکم } منافات دارد باید گفت اولا شما این قصه ها واین به اصطلاح دموکراسی منشی ها را باید برای کسانی بخوانید وبازی کنید که از چگونگی به خلافت رسیدن خلیفه اتان ابوبکر خبری ندارند چه اینکه بنا به تصریح بخاری در صحیح حدیث 3930 ابوبکر در سقیفه برای به خلافت رسیدن خود اینگونه احتجاج کرد وگفت : این" امر" ( خلافت ) باید در قریش باشد چه اینکه نسب وجایگاه آنها از همه اعراب بالاتر است وسپس ابوبکر همانطور که قبلا گفتیم با زیرکی خاصی از اختلاف قبیلگی دیرین بین دو قبیله اوس وخزرج سوء استفاده کرد وخود به کرسی خلافت نشست. " واقعا برای اهل سنت متاسفم که با این وجود باز دم از شوری ودموکراسی می زنند ." ثانیا پیامبر (ص) به هیچ کاری بدون اذن خدا دست نمی زد چنانچه در بعضی از منابع اهل سنت هم آمده که وقتی بعضی ها می آمدند ومی گفتند ما به این شرط به خدای تو ایمان می آوریم که حکومت بعد از تو از آن ما باشد پیامبر (ص) در جوابشان می فرمود : تعیین خلیفه بدست من نیست بلکه بدست خداوند است . ( البته این جریان در اوایل بعثت بوده نه در سال دهم بعثت) ثالثا آیا اگر خود انصاف دهید واز روایات وفضایل دروغینی که در کتابهایتان برای آن سه نفرجعل شده "وما دروغ بودن تعدادی از آنها را درجواب به مقاله های پیشین از کتابهای خودتان ثابت کردیم " دست بر دارید به این نتیجه نمی رسید که علی (ع) با تقواترین صحابه بوده است ؟ " در صحیح بخاری هم آمده که پیامبر (ص) علی (ع) را امام المتقین خوانده اند " در مورد انذاری که گفته اید در آن سوره ای در لعن ابو لهب وهمسرش نازل شده باید بگویم که شما از نظر تاریخی دچار اشتباه شده اید چه اینکه ابن انذار در وقتی بوده که ژس از دعوت خصوصی دعوت عمومی شروع شد وپیامبر بالای کوهی که در مکه بود رفت وفرمان خدا را ابلاغ کرد که بعد این جریان واقع شد که بسیاری از راویان ومورخان متذکر این معنی شده اند اما حدیثی که بخاری از ابوهریره کذاب نقل کرده اگر خودتان هم کمی فکر کنید می بینید که هیچ معنا و مفهوم درستی ندارد وبیگمان این هم یکی از دروغهای بیشماری ای است که ابوهریره به پیامبر (ص) بسته است وقبلا کذاب بودن ابوهریره را با استفاده از کتب اهل سنت من جمله صحیح بخاری اثبات کردیم اخیراهم شیخ محمد ابوریه از علمای اهل سنت کتابی نوشته به نام " شیخ المضیره ابوهریره " که بد نیست آن را مطاله ای بنمایید ( در علت نائل شدن جناب ابو هریره "راوی اسلام نزد اهل سنت " به این لقب در کتب روایی وتاریخی آمده است که ابو هریره در جنگ صفین منافقانه در اوقات نماز پشت سر امام علی (ع) نماز می خواند ودر وقت نهار وشام سر سفره پر از غذاهای رنگا رنگ معاویه علیه الهاویه می نشست واز آن غذا ها واز جمله مضیره که نام غذایی خوشمزه است می خورد بعضی ها به او گفتند این کارها چیست که می کنی؟ در جواب " با بیشرمی تمام " گفت : نه از آن نماز می توان گذشت ونه از این غذا وبه همین دلیل مفتخر به لقب بامسمی وبلا منازع" شیخ المضیره" گردیدند. )
شبهه (واقعه یوم الدار در میان شیعیان)
در میان شیعیان موردی به نام انذار عشیره یا واقعه یوم الدار وجود دارد که آنها معتقدند درباره تعیین خلیفه توسط رسول الله صلی الله علیه و سلم است . به اعتقاد آنها بعد از اینکه الله آیه ( و انذر عشیرتک الاقربین ) را بر رسول خویش نازل کرد رسول الله صلی الله علیه و سلم میهمانیی ترتیب داده و چهل نفر از بزرگان خاندان خود را به آن دعوت کرده است تا از بین آنها خلیفه ای برای خود تعیین کند . قبل از هر چیز به بیان مضمون حدیث می پردازیم و برای اینکار مطالبی را که در تفسیر المیزان درباره تفسیر آیه فوق آمده است را بر می گزینیم . در این کتاب آمده است :
طبرسی می گوید : این قصه از ابن رافع نیز نقل شده و در نقل او آمده که آنجناب [رسول الله] بنی عبدالمطلب را در شعب –دره- جمع کرد و بر ایشان یک پای گوسفند پخت ، همه از آن خوردند ، تا سیر شدند و نیز قدحی آب به همه آنان نوشانید و همه سیراب شدند ،آنگاه فرمود : خدای تعالی مرا مامور فرموده تا عشیره خود و خویشاوندانم را انذار کنم و خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود مگر آنکه برادری ، وزیری و وارثی و وصی و خلیفه ای در اهلش قرار داد ، حال کدامیک از شما برمی خیزد و با من بر این معنا بیعت می کند ، که برادرم و وارثم و وزیرم و وصیم باشد و از من به منزله هارون باشد از موسی ؟ علی بلند شد و عرضه داشت :من . فرمود : نزدیک من آی ، پس دهان او را باز کرده از آب دهان خود در دهانش ریخت و نیز میانه دو شانه او و دو پستانش را با آب دهان خود تر کرد ، ابولهب گفت : آه که چه جایزه بدی به پسر عمت دادی که دعوتت را پذیرفت ، دهانش و رویش را پر از تفوی خود کردی ، فرمود : پر از علم و حکمتش کردم .
در ابتدا باید گفت که حتی از مضمون حدیث نیز مفهوم خلافت و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و سلم استنباط نمی شود زیرا در متن حدیث کلمه خلیفه ای در اهلش آورده شده است و این ، مفهوم خلافت در امر امارت کل مسلمین را نمی دهد . برای فهم بهتر این مطلب می توان به همان کتاب المیزان و نقل او از تفسیر ثعلبی اشاره کرد که لفظ : خلیفتی فی اهلی و یقظی دینی آمده است . از اینجا مشخص می شود که منظور خلافت در اهل انجام امور مربوط به خویشاوندی است که شامل پرداخت دیون هم می شود . و لفظ (فی اهلی) نیز در یافتن مفهوم ، ما را کمک می کند و این معنی که خلافت در بین تمام شئون من جمله امارت در بین تمام مسلمین باشد را باطل خواهد کرد .
اما این حدیث از جنبه های دیگر نیز خالی از اشکال نیست . مثلا اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم چرا پیشنهاد خلافت را به عده ای مطرح میکند که اکثر آنها مشرکند و حتی افرادی چون ابولهب که در دشمنی با اسلام و رسول از هیچ امری فروگذار نمی کند در بین آنها وجود دارد ؟ آیا ممکن است که قصد الله این باشد که رهبر و امیر مسلمین بعد از رسول شخصی باشد که حتی به اسلام ایمان نیاورده است ؟ و حتی اگر مساله خلافت هم در بین نباشد آیا ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم با یک مشرک پیمان برادری ببندد و او را وزیر خود قرار دهد ؟ حال آنکه ما میدانیم که بعضی از بنی هاشم فقط به خاطر مسائل قومی و قبیله ای رسول الله صلی الله علیه و سلم را در مقابل سایر قریش حمایت می کردند . و اگر یکی از آنها بخاطر همین مساله به رسول الله صلی الله علیه و سلم جواب مثبت می داد آیا آنوقت رسول الله صلی الله علیه و سلم او را برادر و وزیر و وصی و جانشین خود در اهلش قرار می داد ؟ و در آن صورت آیا مثال موسی و هارون در مورد آن شخص صدق می کرد در حالی که می دانیم هارون از انبیا بوده است و نه از مشرکین ؟ منطقی آن است که ابتدا رسول الله صلی الله علیه و سلم باید به آنها پیشنهاد اسلام را می داد و در صورت قبول آنها آنوقت او را با خود برادر می کرد .
اما سوال دیگری که مطرح می شود این است که آیا مساله خلافت یک مساله موروثی است که حتی شامل مشرکینی چون ابولهب می شود، ولی به سایر افراد حتی اگر مسلمان راستین هم باشند تعلق نمی گیرد ؟ و اگر اینگونه باشد آیا با آیه ان اکرمکم عند الله اتقاکم در تناقض در نمی آید ؟ و اینکه شخص رسول الله صلی الله علیه و سلم خود از فرزندان و نوادگان عیسی علیه السلام نیست و با اینحال به رسالت الهی برگزیده شده است . و اگر گفته شود که از فرزندان ابراهیم علیه السلام است پس باید گفت پس چرا فقط بنی عبدالمطلب در آن میهمانی حضور داشتند ؟ و از طرف دیگر آیا با به وقوع پیوستن چنین امری آیا مسلمین نخواهند گفت که چرا در اسلام نیز مانند زمان جاهلیت یک چنین تعصبهای قومی وجود دارد که امارت را منحصر به تعدادی از خویشاوندان رسول الله صلی الله علیه و سلم می داند و حتی در این راه به اسلام و ایمان افراد نیز توجهی نمی کند ؟ در حالی که میدانیم در همان زمان بسیاری از مسلمین بودند که در راه اسلام و رسول الله صلی الله علیه و سلم از خیلی از مطامع دنیوی و روابط قومی برای رضای الله چشم پوشی کرده بودند و اگر این سوال به آنها مطرح میشد با جان و دل به نصرت رسول الله صلی الله علیه و سلم لبیک می گفتند و از ته دل به آنچه که رسول الله صلی الله علیه و سلم برایشان آورده بود ایمان می آوردند ؟
از سوی دیگر این سوال مطرح می شود که چرا در قرآن صحبت از انذار عشیره است و به مساله تعیین خلافت پرداخته نشده است ؟ مثلا اگر قرار بود که در آن میهمانی از جانب الله خلیفه ای برای رسول الله صلی الله علیه وسلم تعیین شود چرا الله به جای ذکر مساله خلافت و تعیین آن ، به انذار، اشاره کرده است . در حالی که مساله تعیین خلیفه بسیار مهمتر از انذار عشیره است زیرا خلیفه برای کل مسلمین تعیین می شود در حالی که این انذار فقط مربوط به عشیره رسول الله صلی الله علیه و سلم می شد. و این خود یکی از مواردی است که نشان می دهد آن اتفاقی که این حدیث به آن دلالت دارد با آن موردی که در آیه وجود دارد همخوانی ندارد .
اینکه عده ای بخواهند از این حدیث برداشت خلافت را بکنند با احادیث دیگری که در کتب شیعه قید شده است در تناقض در می آید . برای نمونه در کتب شیعه آمده است که در سال دهم از بعثت که افرادی از قبیله بنی عامر برای پذیرش اسلام به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدند برای اسلام آوردن خود این شرط را مطرح کردند که باید خلیفه از ما باشد ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جواب آنها گفت که کار در دست الله است و هر که را مصلحت بیند برگزیند . حال اگر در آن واقعه رسول الله صلی الله علیه و سلم علی بن ابیطالب رضی الله عنه را به خلافت خویش تعیین کرده بود در پاسخ به آنها باید می گفت که خلیفه قبلا تعیین شده است و آن علی بن ابیطالب است .
در هر صورت این شان نزول در همه کتب ذکر نشده است و مثلا در صحیح بخاری تفسیر و شان نزولی برای این آیه وجود دارد که با مفهوم آیه در تطابق است و خالی از اشکالات فوق است که به ذکر آن می پردازیم :
أبا هریرة رضی الله عنه قال:
قام رسول الله صلی الله علیه وسلم حین أنزل الله: {وأنذر عشیرتک الأقربین}. قال: (یا معشر قریش، أو کلمة نحوها، اشتروا أنفسکم، لا أغنی عنکم من الله شیئا، یا بنی عبد مناف لا أغنی عنکم من الله شیئا، یا عباس ابن عبد المطلب لا أغنی عنک من الله شیئا، ویا صفیة عمة رسول الله لا أغنی عنک من الله شیئا، ویا فاطمة بنت محمد ، سلینی ما شئت من مالی، لا أغنی عنک من الله شیئا). باب: {وأنذر عشیرتک الأقربین. واخفض جناحک}
ابوهریره رضی الله عنه می گوید : هنگامی که الله آیه ( و انذر عشیرتک الاقربین ) را نازل کرد رسول الله صلی الله علیه و سلم برخاست و گفت : ای جماعت قریش ، (یا عبارتی شبیه به آن) نفسهایتان را بخرید (به حساب نفس هایتان رسیدگی کنید ) من چیزی را نزد الله از شما بی نیاز نمی کنم ، و ای صفیه عمه رسول الله من چیزی را نزد الله از تو بی نیاز نمی کنم ، و ای عباس فرزند عبدالمطلب من چیزی را نزد الله از تو بی نیاز نمی کنم ، و ای فاطمه دختر محمد از مال من هر چه خواهی طلب کن من چیزی را نزد الله از تو بی نیاز نخواهم کرد . ( صحیح بخاری باب آیه و انذر عشیرتک الاقربین )
آنچه که مشخص است این است که در این حدیث نوعی انذار به نزدیکان وجود دارد که با مضمون آیه مطابقت دارد و از تعصبهای قومی نیز خالی است چون رسول الله صلی الله علیه و سلم به نزدیکان خود این مفهوم را می رساند که رابطه خویشاوندی شما با من تاثیری در حساب و کتاب شما در روز قیامت نخواهد داشت و هر کس مسئول عمل خویش است و شما نیز اگر می خواهید از آتش در امان باشید باید به الله و رسولش ایمان آورید و از آنها تبعیت کنید . و این بر خلاف تفسیر قبل است که می خواهد خلافت را موروثی جلوه دهد و به ایمان و عمل صالح بی توجه است .
در پایان لازم به ذکر است که موارد دیگری نیز در صحیح بخاری و سایر کتب ذکر شده است که می تواند مبین این امر باشد که رسول الله صلی الله علیه و سلم این انذار را در زمانها و مکانهای مختلف و با مخاطبان گوناگون انجام داده است . نمونه اش موردی است که رسول الله صلی الله علیه و سلم با بالا رفتن از صفا قبائل مختلف قریش را خطاب قرار داده و به آنها می گوید : اگر به شما بگویم که در محل وادی گروهی قصد حمله به شما را دارند آیا سخن مرا تصدیق می کنید . که قوم یک صدا می گویند که ما جز راستی از تو چیزی ندیده ایم . آنگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم به آنها می گوید : (فإنی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید) آنگاه ابولهب در کمال جسارت و بی ادبی به آن حضرت می گوید : مرگ بر تو آیا به خاطر همین ما را اینجا گرد آورده ای . که در همین حال آیه ( تبت یدا أبی لهب وتب. ما أغنی عنه ماله وما کسب ) نازل می شود .
نوشته شده توسط اهل سنت جنوب
پاسخ به شبهه( واقعه یوم الدار در میان شیعیان)
باید گفت قبل از این واقعه هم در بیعت عقبه پیامبر (ص) امر امامت وولایت را در خانواده واهل بیت خویش قرار داده بود وکسانی چون بخاری در صحیح به این موضوع اعتراف کرده اند که شرح آن در ادامه می آید .
امر امامت پس از پیامبر از امور مهمی بود که هرگز از یاد وخاطره رسول خدا (ص) واطرافیان آنحضرت مخفی ومستور نمانده است بلکه از ابتدا در اندیشه آن بودند چنانچه "بیحره عامری" اسلام خود وقبیله اش را مشروط به آن کرد که بخشی از "امر" وحکومت بعد از پیامبر از آن او باشد و"هوذه حنفی " از رسول خدا (ص) خواست تا بخشی از حکومت را بدو بخشد ( که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم هیچیک را قبول نکردند)
اما تدبیر واندیشه آن حضرت در اولین روز بیعت برای تشکیل مجتمع اسلامی را بخاری ومسلم در صحیحین و نسائی در سنن خود ودیگران از عباده بن صامت آورده اند که گفت : با رسول خدا (ص) بیعت کردیم که بشنویم واطاعت کنیم در {سختی وآسانی} خشنودی وناخشنودی واینکه در این امر (حکومت ) با اهل او منازعه وستیز نداشته باشیم!!!!!!!!!!!! ( صحیح بخاری کتاب الاحکام صحیح مسلم کتاب الاماره حدیث 41و42 سنن نسائی کتاب البیعه ){ به احتمال زیاد حواس جناب بخاری در این حدیث پرت شده وکلمه " امر " از دستش در رفته است }
واین عباده یکی از 12 نفر نقباء ومهتران انصار در هنگام بیعت عقبه کبری بود.
ومراد رسول خدا (ص) از این "امر" که در حدیث صحیح آمده است همان "امر"ی است که در سقیفه بر سر آن منازعه وستیزه کردند واهل این "امر" کسانی هستند که خداوند متعال آنان را در این آیه ذکر فرموده است ( اطیعواالله واطیعو ا الرسول واولی امر منکم)
رسول خدا (ص) گرچه در اینجا صراحتا شخص پس از خودشان را معرفی ننمود چون ولی امر پس از او از انصار نبود وشاید برخی از بیعت کنندگان در آن روز تحمل آن را نداشتند ولی از آنان بیعت گرفت که هرگاه تعیین ومشخص فرمود با او منازعه ننمایند ولی پس از بیعت عقبه در جمعی کوچکتر از آن ولی امر پس از خود را تعیین ومشخص فرمود ودر اولین باری که خویشانش را به اسلام دعوت نمود چنانکه بسیاری از محدثان وسیره نویسان مانند طبری ،ابن عساکر ، ابن اثیر ، ابن کثیر ، متقی هندی ، ابن ابی الحدید و... از امام علی (ع) روایت نموده اند که فرمود : هنگامی که آیه" وانذر عشیرتک الاقربین " بر رسول خدا نازل شد آن حضرت مرا فرا خواند وفرمود: یا علی خداوند فرمانم داده تا خویشاوندان نزدیک را انذار نمایم و... تا آنجا که می فرماید : پس از آن رسول خدا با آنها سخن گفت وفرمود : ای فرزندان عبد المطلب به خدا سوگند که من هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که بهتر از آنچه من برای شما آورده ام برای قومش آورده باشد ؛ من خیر دنیا وآخرت را برای شما آورده ام وخداوند متعال فرمانم داده تا شما را به سوی او بخوانم پس کدامیک از شما در این " امر " یاریم می کند تا برادر ، وصی وخلیفه من در میانتان باشد؟ فرماید : همگی بی پاسخش گذاشتند ومن که از همه کوچکتر بودم گفتم من یا نبی الله ! ، من وزیر ویاورت خواهم بود وانحضرت گردنم را گرفت وفرمود : همانا این برادر ، وصی وخلیفه من در میان شماست " البته ابن کثیر وطبری نتوانسته اند دو کلمه وصی وخلیفه را در مغز خود حلاجی کنند وبه جای این دو کلمه عبارت کذا وکذا آورده اند تا خشم مردم نادان ومتعصب وحاکمان ستمگر را بر نیا نگیزند !!!!!!!!"
فرماید : آن قوم بر می خاستند ومی خندیدند و به ابو طالب می گفتند فرمانت داد تا از پسرت بشنوی واطاعت کنی !( به نقل از کتاب معالم المدرستین مرحوم علامه عسگری)
واما جواب به ا شکالات وارده :
در بیشتر روایات آمده است کهپیامبر (ص) فرمود : علی (ع) خلیفه ووصی من در میان شماست . نه اهلم واصلا جانشین شدن در اهلش معنایی ندارد . ودر اینجا منظور پیامبر "ص" این است که پیامبران پیش هم ازاغلب اهل خود جانشینی انتخاب می نمودند. مثل حضرت موسی (ع) که هارون (ع) برادرش را که از اهلش بود بر قومش جانشین نمود .
اما اشکال بعدی شما که گفته اید چطور ممکن است پیامبر (ص) از میان کسانی که مشرک هستند جانشینی بر گزیند این اشکال از اینجا ناشی شده است که شما خوب به متن روایت دقت نکرده اید چرا که در روایت آمده است پیامبر (ص) فرمود : چه کسی مرا در این امر یاری می کند ؟ وقبل از آن هم فرموده که خداوند فرمانم داده تا شمارا به سوی او بخوانم . پس واضح است که کسی که این یاری کردن را به عهده می گرفت باید مسلمان می شد واصلا مگر می شود یک نفر به عنوان وصی وجانشین ، دین کسی را تبلیغ کند ولی خود به آن دین معتقد نباشد؟!!! (افلا تعقلون )
واما اینکه گفته اید اگر چنین باشد پس این کار پیامبر " نعوذا با الله " یک روح قبیله پرستی داشته وبا آیه شریفه { ان اکرمکم عند الله اتقیکم }
منافات دارد باید گفت اولا شما این قصه ها واین به اصطلاح دموکراسی منشی ها را باید برای کسانی بخوانید وبازی کنید که از چگونگی به خلافت رسیدن خلیفه اتان ابوبکر خبری ندارند چه اینکه بنا به تصریح بخاری در صحیح حدیث 3930 ابوبکر در سقیفه برای به خلافت رسیدن خود اینگونه احتجاج کرد وگفت : این" امر" ( خلافت ) باید در قریش باشد چه اینکه نسب وجایگاه آنها از همه اعراب بالاتر است وسپس ابوبکر همانطور که قبلا گفتیم با زیرکی خاصی از اختلاف قبیلگی دیرین بین دو قبیله اوس وخزرج سوء استفاده کرد وخود به کرسی خلافت نشست. " واقعا برای اهل سنت متاسفم که با این وجود باز دم از شوری ودموکراسی می زنند ."
ثانیا پیامبر (ص) به هیچ کاری بدون اذن خدا دست نمی زد چنانچه در بعضی از منابع اهل سنت هم آمده که وقتی بعضی ها می آمدند ومی گفتند ما به این شرط به خدای تو ایمان می آوریم که حکومت بعد از تو از آن ما باشد پیامبر (ص) در جوابشان می فرمود : تعیین خلیفه بدست من نیست بلکه بدست خداوند است . ( البته این جریان در اوایل بعثت بوده نه در سال دهم بعثت)
ثالثا آیا اگر خود انصاف دهید واز روایات وفضایل دروغینی که در کتابهایتان برای آن سه نفرجعل شده "وما دروغ بودن تعدادی از آنها را درجواب به مقاله های پیشین از کتابهای خودتان ثابت کردیم " دست بر دارید به این نتیجه نمی رسید که علی (ع) با تقواترین صحابه بوده است ؟ " در صحیح بخاری هم آمده که پیامبر (ص) علی (ع) را امام المتقین خوانده اند "
در مورد انذاری که گفته اید در آن سوره ای در لعن ابو لهب وهمسرش نازل شده باید بگویم که شما از نظر تاریخی دچار اشتباه شده اید چه اینکه ابن انذار در وقتی بوده که ژس از دعوت خصوصی دعوت عمومی شروع شد وپیامبر بالای کوهی که در مکه بود رفت وفرمان خدا را ابلاغ کرد که بعد این جریان واقع شد که بسیاری از راویان ومورخان متذکر این معنی شده اند
اما حدیثی که بخاری از ابوهریره کذاب نقل کرده اگر خودتان هم کمی فکر کنید می بینید که هیچ معنا و مفهوم درستی ندارد وبیگمان این هم یکی از دروغهای بیشماری ای است که ابوهریره به پیامبر (ص) بسته است وقبلا کذاب بودن ابوهریره را با استفاده از کتب اهل سنت من جمله صحیح بخاری اثبات کردیم اخیراهم شیخ محمد ابوریه از علمای اهل سنت کتابی نوشته به نام " شیخ المضیره ابوهریره " که بد نیست آن را مطاله ای بنمایید ( در علت نائل شدن جناب ابو هریره "راوی اسلام نزد اهل سنت " به این لقب در کتب روایی وتاریخی آمده است که ابو هریره در جنگ صفین منافقانه در اوقات نماز پشت سر امام علی (ع) نماز می خواند ودر وقت نهار وشام سر سفره پر از غذاهای رنگا رنگ معاویه علیه الهاویه می نشست واز آن غذا ها واز جمله مضیره که نام غذایی خوشمزه است می خورد بعضی ها به او گفتند این کارها چیست که می کنی؟ در جواب " با بیشرمی تمام " گفت : نه از آن نماز می توان گذشت ونه از این غذا وبه همین دلیل مفتخر به لقب بامسمی وبلا منازع" شیخ المضیره" گردیدند. )
- [سایر] ماجرای یوم الدار یا همان یوم الانذار چیست و منابع اهل سنت چگونه آن را نقل کرده اند؟
- [سایر] در یوم الدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از عشیره اش درخواست حمایت کرد یا از آنها خواست به او ایمان آورند؟
- [سایر] اهل سنت قائلند که اگر حدیث جابر صحیح باشد پیامبر اکرم(ص) یک حکومت ظالمانه ایجاد کرده چون حق رای از مردم گرفته شده. پاسخ این شبهه چیست؟
- [سایر] شبهات وارده بر حدیث یوم الدار چگونه تبیین می شود؟
- [سایر] با توجه به مدارک اهل سنت چرا اهل تسنن روز عاشورا را روزه می گیرند؟
- [سایر] پاسخهای ممکن به این شبهه چیست: پیامبر اسلام(ص) در یوم الدار سال سوم بعثت وزارت و وصایت علی(ع) را اعلام نمود؛ پس چرا در معراج سال دهم بعثت از جبرئیل سؤال میکند که وزیر من کیست؟
- [سایر] دیدگاه اهل سنت در باره مسئله عاشورا چیست توضیح دهید؟
- [سایر] دیدگاه اهل سنت درباره مسئله عاشورا چیست توضیح دهید؟
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت واقعه غدیر آمده است؟
- [سایر] واقعه جنگ جمل از دیدگاه اهل سنت چیست؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.