جلسه 17 بسم الله الرحمن الرحیم موضوع: توسل به مقام و منزلت پیغمبر اکرم بحث ما در مطلب پنجم است بنام:( توسل) همان گونه که قبلاً بیان شد، توسل برای خودش انواع و اقسامی دارد که عبارتند از: 1- توسل به اسماء و صفات الهی 2- توسل به قرآن مجید 3- توسل به اعمال نیکی که انسان انجام داده است 4- توسل به دعای مؤمن، که در رأس آنان افضل الخلائق پیغمبر اکرم باشد ضمناً آیهای که در این رابطه بود، تلاوت و تفسیر شد و نیز اشکالاتی که در این زمینه کرده بودند، جواب دادیم. توسل به مقام پیغمبر اکرم باید دانست که ما یکنوع توسل دیگر هم داریم که حساسیت های زیادی را بر انگیخته است. به بیان دیگر بیشترین حساسیت ها در همین نوع پنجمی از توسل است و آن این است که انسان خدا را به مقام پیامبر اکرم و به جای پیغمبراکرم سوگند دهد و به وسیله همین شخصیت از خداوند بزرگ سوال کند و سوالش برآورده شود. آنان (وهابی ها) میگویند این نوع توسل جایز نیست، در حالی که روایات و ادعیه ما مملوء از این گونه توسلها میباشد، یعنی ادعیهای که از امام سجاد و سایر ائمه علیهم السلام به ما رسیدهاند، مملوء از این سئوال ها و پرسش هاست (اللّهم إنیّ اسألک بنبیّک). بسیاری از ادعیه ما اینها را دارد که: خدا یا! ما از تو بخاطر این پیامبرت سوال میکنیم، یعنی بین ما و شما، این پیامبر ت (که نبی الرحمة است) واسطه است، بخاطر شخصت، مقام و احترام این شخصیت، دعای ما را مستجاب کن. آنها (وهابیها) میگویند که این کار جایز نیست، بلکه شرک است. چرا شرک است؟ عرض کردیم که در قوتی اینها دو چیز بیشتر نیست و آن دو عبارتند از: شرک و بدعت. ولی ما هنگامی که حساب میکنیم، میبنیم که شرکی در اینجا مطرح نیست، (اللّهم إنیّ أسألک بحق نبیّک، بمقام نبیّک، بمنزلة نبیّک)، کجای این جملات شرک است، آیا قائل به ربوبیت پیامبر هستیم؟ آیا قائل به شخصیت فوق بشری پیامبر هستیم؟ آیا رسول خدا را به مقام الوهیت رساندیم؟ همه میدانیم که هیچکدام اینها مطرح نیست، بلکه آن حضرت را یک شخصیت پاک، منزه، معصوم افضل الخلائق میدانیم، این را در نظر خود قرار بدهیم و از خدا بخواهیم که بخاطر احترام این شخصیت، دعای ما را مستجاب کن، کجای این شرک است؟! لابد آنان (وهابیها) میگویند این بدعت است، زیرا دردین وارد نشده است، ولی خوشبختانه در دین وارد شده، یعنی روایت صحیحی در این زمینه داریم که حتی ابن تیمیه میگوید این روایت صحیح است، کسانی که در مسئله وهابیت بیش از همه اصرار دارد، آقای رفاعی است، او نیز میگوید که این روایت صحیح است. سند روایت 1- سنن ترمذی،ج 7، کتاب دعوات، باب 119، شماره حدیث3578، 2- سنن ابن ماجه: روایت 1، ج 1، ص 441، شماره حدیث 1385، 3- مسند أحمد،ج 4، ص 138، این روایت در این کتابها آمده است، اتفاقاً ابن تیمیه در کتاب مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 13، این روایت را آورده و میگوید این روایت صحیح است، حتی میگوید در سند روایت ابوجعفر است، مراد ابوجعفرخطمی است کما اینکه در بعضی از نسخهها کلمه خطمی آمده، عرض کردیم که آقای رفاعی که از نویسندگان وهابی معاصر است کتابی دارد بنام:( التوصل إلی حقیقة التوسل) در صفحه 178،میگوید در سند این حدیث غباری نیست، و کسانی دیگری که من نام آنان را نمیبرم، چون وقتی ابن تیمیه و رفاعی پذیرفت، دیگر جای سخن نیست. متن حدیث عثمان بن حنیف یکی از صحابهی پیامبر است و یک انسان جلیل القدر میباشد، ایشان میگوید من در محضر پیامبر اکرم بودم که یک مرد نابینا وارد شد و عرض کرد یا رسول الله در حق من دعا کن که من از این بیماری خلاص شوم، یعنی نابینا هستم و بشوم بینا، پیامبر اکرم فرمود: اگر علاقمند باشی، من برایت دعا میکنم، منتها اگر صبر کنی و به همین حالت بمانی، حتماً ثواب دارد. عرض کرد یا رسول الله میخواهم دعا کنی. پس جناب ضریر (که همان فرد نابینا باشد) از پیامبر در خواست دعا نمود، یعنی به متوسل به دعای پیامبر اکرم شد. پیامبر اکرم هم قول داد که دعا کند. دعایی که پیامبر به ضریب تعلیم نمود اما دعایی که پیامبر به ضریب تعلیم کرد مهم است، فرمود: جناب ضریر! برو یک وضوی صحیح بگیر، آنگاه دو رکعت نماز بخوان و بعد از نماز این دعا را بخوان. سخن در باره دعایی است که پیامبر تعلیم این نابینا کرده است. کسانی که کم و بیش زبان عربی و قواعد عربی را میدانند، در متن این دعا دقت کنند دارند، حضرت فرمود بعد از دو رکعت نماز این دعا را بخوان:( اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک) کلمهی (بنبیّک) متعلق به دو فعل است، هم به أسألک و هم أتوجه إلیک،( اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک. کدام نبی؟محمد، نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفّعه فیّ). سخن در این نیست که او(ضریر) از پیامبر چه خواست،چون میدانیم که او از پیامبر در خواست دعا کرد و آن حضرت هم وعده دعا داد، ولی فرمود دعا را خودت بخوان و حاجتت برآورده میشود، در این دعایی که پیامبر اکرم تعلیم این نابینا کرد،او (نابینا) متوسل به شخص پیامبر، به حق او و مقام او شد،یعنی شخصیت پیامبر اکرم را بین خود و خدا واسطه قرار داد و گفت: خدایا! به خاطر این شخصیت دعای بنده را مستجاب کن. پس چگونه شما(وهابیها) میگویید که نمیشود به شخصیت، مقام، عظمت و منزلت پیامبرمتوسل شد و حال آنکه خود پیامبر تعلیم میکند؟ معلوم میشود که پیامبر که میگوید من دعا میکنم، دعایش دعای مباشری نبوده،بلکه دعای سببی بوده، یعنی من تعلیم میکنم و در حقیقت دعای تو، مثل دعای من است: (اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک. کدام نبی؟محمد، نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفعه فیّ، کلمهی(محمد) عطف بیان نبی است، نبی الرحمة، ندا، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفعه فیّ، چطور شما میگویید خطاب یا محمد شرک است، و حال خود پیامبر تعلیم میکند که: (اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک. کدام نبی؟محمد، نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفّعه فیّ) یعنی تو بین من و خدایم واسطه هستی، خدا یا شفاعت او را در حق من بپذیر، هنگامی که آقایان یک چنین روایت صحیحی را میبینند، روشن تر، واضح تر، به دست هر کسی که مختصر قواعد عربی آگاه باشد، تا چه رسد به یک انسانی که عرب صمیم است، میگوید این مرد متوسل به شخصیت پیامبر، منزلت پیامبر و قداست پیغمبر شد و پیامبر را واسطه قرار داد و گفت به حق این پیغمبر دعای مرا مستجاب کن، آنها هنگامی که این حدیث را میبینند، به دست و پا میافتند، چرا؟ میخواهند مذهب را درست کنند،یعنی نمیخواهند به حق برسند،چون اگر بخواهند به حق برسند، حق همین است که بیان کردیم. آنان متأسفانه در صدد توجیه بر میآیند و میگویند در اینجا کلمهی دعا مقدر است، (اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک، أی بدعاء نبیّک، اللّهم یا محمّد إنّی أتوجه إلیک إلی ربّی، یعنی أتوجه بدعائک) واقعاً انسان را به تعجب وا میدازد از توجیهی که اینها میکنند، مگر پیامبر بلد نبود که کلمهی دعا را در اینجا بیاورد، آیا واقع گرای است که مذهب را بر سنت تطبیق کند، نه سنت را بر مذهب،ببینید سنت پیامبر اکرم این روایت صحیح که حتیّ پیشوای تان میگوید صحیح است، مجموعة الرسائل و المسائل میگوید صحیح است. (علی ای حال) کلمه دعا را مقدر کردن، جز فرار چیزدیگری نیست، یعنی فرار از حقیقت و فرار از واقع. عزیزان و فرزندان من! در هر کشوری که زندگی میکنید، خواه در تاچیکستان زندگی میکنید یا درایران و یا افغانستان و خواه در جاهای دیگر،یعنی شما که زبان فارسی بلد هستید و کم و بیش زبان عربی را هم بلد هستید، این حدیث را خودتان مطالعه کنید، کار با من و ابن تیمیه نداشته باشید، ببینید که پیامبر تان چگونه تعلیم میکند که این مرد دعا کند،(اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک،محمد، نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی) در اینجا میگوید یا محمّد، إنیّ أتوجه بک، نمیگوید إنّی أتوجه بدعائک، إلی ربّی فی حاجتی لتقضی. عثمان بن حنیف میگوید این مرد رفت، نماز و دعا را خواند، آنگاه پیش پیغمبر اکرم برگشت،(کأنّه) این مرد نابینا نبوده است. سپس عثمان بن حنیف مطلب دیگری را نقل میکند و میگوید در زمان عثمان خلیفه سوم، مردی کراراً حضور او میرفت، ولی (عثمان) او را تحویل نمیگرفت،آنگاه سراغ من آمد و گفت گرفتارم، هر موقع پیش خلیفه میروم، او تحویلم نمیگیرد، من گفتم این دعا را بخوان،کارت نتیجه بخش خواهد شد، او از من سوال کرد که این دعا را که گفته است؟ من عین جریان را برای او نقل کردم و گفتم مرد نابینایی پیش پیامبر اکرم آمد و از نابینائی خودش شکایت کرد، رسول خدا فرمود دو رکعت نماز با وضوی صحیح بخوان، آنگاه این دعا را بخوان، کارت صحیح میشود، این مرد میگوید من هم همین کار را کردم.در چه زمان و کدام وقت؟ در زمانی که پیامبر رحلت کرده بود، شاید در آن زمانی که این دعا را میخواند، بیست سال از رحلت آن حضرت گذشته بود، در همان زمان میگوید من وضو گرفتم و نماز خواندم و این دعا را خواندم، رفتم پیش خلیفه،او تحویلم گرفت و نیازم برطرف شد، آنگاه خدمت عثمان بن حنیف آمدم و جریان را گفتم. و حال آنکه شما (وهابیها) که میگویید دعوت میت شرک است،پس اینجا را چه جواب میدهید؟! عثمان بن حنیف صحابی بسیار عظیم است و شما هم مذهب خود را از صحابه میگیرید،یعنی صحابه را مرگز حدیث میگیرید، اقوال و اعمال آنها را به نوعی حجت میدانید، عثمان بن حنیف با این مقام عظیم خودش،دعای پیغمبر را به این مرد تعلیم کرد، درحالی که پیامبر اکرم در میان ما نبود و از دنیا رفته بود، این مرد میگوید یا محمّد، کی؟ هنگامی که محمد صلّی الله علیه و آله به عالم ملکوت عروج کرده و در میان ما نیست. (یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفعه فیّ، محمد عطف بیان نبی است، نبی الرحمة، ندا، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی اللّهم شفعه فیّ) توسل عبد المطلب به پیغمبر بد نیست که از این مسئله بگذریم و ببینیم که در میان ملل دیگر هم این مسئله بوده یا نبوده است، بر گردیم به همان دوران پیامبراجداد پیامبر اکرم،ما معتقدیم که اجداد پیامبر اکرم خصوصاً عبد المطلب موحد بودند، اعمال عبد المطلب حاکی از توحید اوست، ولذا در مسئلهی (اصحاب الفیل) توحید خودش را ثابت کرد،یعنی هنگامی که اصحاب فیل آمدند تا کعبه را بکوبند، ایشان آمد و در کعبه را گرفت و آن سخنانی را گفت که حاکی از توحید اوست، کسی نباید در توحید عبد المطلب شک کند. همهی مورخین مینویسند( فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، کتاب ارزشمند، مال ابن حجر عسقلانی، متوفای 852، در جلد 2، ص 398، دلائل النبوه بیهقی،ج 2 ص126) همگی مینویسند هنگامی که در مکه خشک سالی رو آورد، گیاهان خشکیدند، در پستان شتران شیری نیست، مادران ناراحت، عبد المطلب قنداقهی پیامبر اکرم را (در حالی که رضیع و کوچک است و شاید از حال قنداقی هم بیرون رفته،هنگامی که صبی است) گرفت و آن را پشت کعبه نهاد و عرض کرد: خدایا! بخاطر این کودک که آینده درخشانی دارد بارانت را برای ما بفرست، حتی هنگامی که باران آمد، ابوطالب این شعر را گفت: وأبیض یستقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل جناب عبد المطلب جزء حنفاء و خدا پرستان است، نور پیامبر اکرم در صلب اوست، اعمال و افعال او حاکی از توحید او است، او میفهمد که کودکی مانند محمد( که در آینده به پیامبری مبعوث خواهد شد) در نزد الهی مقامی دارد، فلذا اگر او را واسطه قرار دهد، دریای رحمت حق حرکت میکند، ابرها باران میفرستد ومردم سیراب میشوند. اتفاقاً همین کار کرد و باران هم آمد، ببیند فتح الباری در شرح صحیح بخاری در این مورد چه مینویسد،اتفاقاً این شعر ابوطالب هم شاید ناظر به همین جهت باشد، و (أبیضّ) روشن چهرهای که از ابر به وسیله او باران طلبیده شد، پناهگاه یتیمان و کمک بیوه زنان،شاید شعرش ناظر به همین داستان باشد، یعنی من به طور قطع نمیگویم که این شعر را در همان روز گفته است،منتها بعداً که این شعر را سروده، ممکن است ناظر به همین جریان باشد. آیا پیغمبر اکرم دعا کرد؟ کودکی است در حقیقت چند ساله، منته معصوم است، اما نبی آینده امت است،فلذا درپیشگاه خدا مقامی دارد،خدا را به حق او سوگند میدهد، ابرها حرکت میکنند و باران هم فرود میآید. آیا بعد از صحیح بخاری و فتح الباری کتابی شما دارید؟! چرا سخنان دیگران را گوش میدهید، چرا به کتابهای خود مراجعه نمیکنید؟ هنگامی که خشکسالی رو میآورد، فقها مینویسند،چه کنیم که باران از طرف خدا ببارد،دریای رحمت حق حرکت کند، ابرهای خشک بر گردد، ابرهای پرباران بشود؟ میگویند کاری کنید که رحمت حق حرکت کند و آن اینکه پیره زنان و مردان،کودکان شیرخوار را در مصلی ببرید،حتی بعضی از حیوانات را هم در مصلی ببرید و آنها را واسطه قرار بدهید و بگویید: خدایا! ما گناهکار هستیم، ولی اینها که گناهکار نیستند،پس بخاطر این شیرخواراان و این پیره زنان و پیره مردان، بخاطر این حیواناتی که ازمادر جدایش کردیم، بخاطر اینها دریای رحمتت حرکت کند، امام شافعی میگوید همهی اینها را در بیابان ببرید و استقاء کنید، در اینجا دعا مطرح است. همیشه خلاق متعال به وسیله اسباب باران خودش را میفرستد، یکی از اسباب همین است،یعنی اینکه اینها را در معرض نمایشگاه قرار بدیهد و بگویید: خدایا! ما گناهکار هستیم،اینها که گناهکار نیستند، عزیزان من! این ها را بخوانید و واقعیت ها را درک کنید. اصولاً تعلیم اسلام همین بوده که گاهی انسان به دعای پیامبر متوسل بشود وگاهی شخصیت و مقام او را بین خود و خدا واسطه قرار دهد. توسل به عباس عموی پیغمبر اتفاقاً در دوران خلافت خلیفه دوم، خشکسالی عجیبی پیش آمد، یعنی نه آبی گیر میآمد و نه گیاهی هست و نه چیز دیگر، فلذا عدهای حضور ایشان آمدند و گفتند حتماً نماز باران خوانده شود،یعنی باید استسقاء کنیم،تا خداوند برای ما باران بفرستد، خلیفه فکر کرد و گفت باید برای پیشگاه خدا یک وسیله و یک سببی (و به تعبیر عوامانه یک بهانهای) داشته باشیم، فلذا سراغ عباس عموی پیامبر فرستاد و او را آوردند، یعنی عباس را بین خود و بین خدا شفیع قرار دادند، نه دعای عباس را، بلکه خود عباس را، هنگامی که میخواستند نماز استسقاء را بخوانند،تعبیر خلیفه این است: ( اللّهم إنّا نتوسل إلیک بنبیّنا فتسقینا)، خدایا ما یک روزی پیامبر را واسطه قرار میدادیم، باران میفرستادی،( و إنّا نتوسل إلیک بعمّ نبیّنا) عموی پیامبر ما بین ما و شما واسطه است، میگوید:( بعمّ نبیّنا، فاسقینا)، روایت دارد که:( یسقوا) او میگردد تا ببیند که در وسط یک ذریعهای باشد، یک وسیلهی باشد که دارای یک قداستی در پیشگاه خدا است، عموی پیامبر اکرم که عباس است و پیره مرد، در آن زمان قریب هشتاد سال و اندی داشته، او را واسطه قرار دادند، شعرا شعر گفتند، بعداً شعرای دیگر در باره عباس شعرها گفتند واین مسئله را ستودند و همه اینها حاکی از آن است که باید از گذشتها نتیجه بگیریم، یعنی باید از روایتی که عثمان بن حنیف از پیامبر اکرم نقل کرد یا از کاری که عبد المطلب انجام داد درس بگیریم، یا کاری که همه ما در نماز استسقاء انجام میدهیم،یعنی صغیر ها و کوچک در مصلی میبریم و طلب باران میکنیمف یا از کاری که اقلاً خلیفه دوم در زمان خودش انجام داد و آن اینکه عباس عموی پیغمبر اکرم را جلو انداخت و خودش نماز استسقاء را خواند،اما در موقع دعا، عباس را واسطه قرار داد،و حال آنکه عباس ماموم است، خلیفه خودش نماز استسقاء را خواند، اما در هنگام دعاف عباس را واسطه قرار داد، عباس فقط وسیله است بین مسلمانان و بین حق تعالی، تا رحمت حق را بخاطر عموی پیامبر بر این امت بفرستد. بنابراین،باید از همهی اینها درس بگیریم، یعنی همان گونه به دعای پیامبر متوسل میشویم، به شخصیت و مقام و حق او نیز متوسل بشویم،خدا نکند که انسان پیش داور باشد،چون انسان پیش داور همیشه میخواهد عقیده خود را ثابت کند، آنها میگویند عقیده ما این است که نمیشود به شخصیت و مقام پیامبر متوسل بشویم، چرا؟ شبهه داریم، آیا شرک است؟ نه، میبینند شرک نیست، آیا بدعت است؟ میبینند روایت هست، پس بدعت هم نیست. اشکال ممکن است آنان بگویند: اینکه شما میگویید بحق نبی الأکرم، مگر پیامبر اکرم به گردن خدا حق دارد، یعنی چه که میگویید بحق نبی الأکرم یا بحق علی؟ هرگز پیامبر و علی به گردن خدا حق ندارند، پس این تعبیر شما بحق نبی و بحق علی و بحق عباس یعنی چه؟ جواب جواب این خیلی روشن است، بشر بر گردن خداوند ابداً حق ندارد، اما گاهی خود خدا تفضل میکند، خودش را بدهکار و پیامبرطلبکار میداند، این حق را خودش به پیامبر میدهد، مثلاً قرآن میفرماید: ( . مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) البقرة: 245، خدا از ما وام میطلبد، خدا که غنی مطلق است، چطور از بندگانش وام میطلبد؟! این در واقع برای این است که تواضع کند و تعلیم کند، بنده و جنابعالی را تحریک عواطف کند، فلذا میگوید من وامدارهستم و شما طلبکار، در اینجا هم خدا حقی به پیامبر میدهد. بنا براین، پیامبر اصالتاً حقی بر گردن خدا ندارد، اما گاهی خدا حقی را به پیامبر میدهد، یعنی او را ذی حق و خودش علیه الحق قرار میدهد، کما اینکه خودش را وامدار و ما را طلبکار قرار میدهد،همه اینها جنبههای استعاره دارد و جنبههای تشریفاتی و تربیتی دارد،جای که خداوند منان وام بطلبد، قهراًباید این وام را داد، چرا؟ چون سوخت و سوز ندارد، خداوند به پیامبر اکرم، مقام،منزلت و عظمت میدهد، منتها نه از باب اینکه (نعوذ بالله) پیامبر اصالتاً ذی الحق است،بلکه ذی الحق اصالتاً خداست،منتها گاهی این حق را به پیامبر اکرم میدهد.
جلسه 17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: توسل به مقام و منزلت پیغمبر اکرم
بحث ما در مطلب پنجم است بنام:( توسل) همان گونه که قبلاً بیان شد، توسل برای خودش انواع و اقسامی دارد که عبارتند از:
1- توسل به اسماء و صفات الهی
2- توسل به قرآن مجید
3- توسل به اعمال نیکی که انسان انجام داده است
4- توسل به دعای مؤمن، که در رأس آنان افضل الخلائق پیغمبر اکرم باشد
ضمناً آیهای که در این رابطه بود، تلاوت و تفسیر شد و نیز اشکالاتی که در این زمینه کرده بودند، جواب دادیم.
توسل به مقام پیغمبر اکرم
باید دانست که ما یکنوع توسل دیگر هم داریم که حساسیت های زیادی را بر انگیخته است.
به بیان دیگر بیشترین حساسیت ها در همین نوع پنجمی از توسل است و آن این است که انسان خدا را به مقام پیامبر اکرم و به جای پیغمبراکرم سوگند دهد و به وسیله همین شخصیت از خداوند بزرگ سوال کند و سوالش برآورده شود.
آنان (وهابی ها) میگویند این نوع توسل جایز نیست، در حالی که روایات و ادعیه ما مملوء از این گونه توسلها میباشد، یعنی ادعیهای که از امام سجاد و سایر ائمه علیهم السلام به ما رسیدهاند، مملوء از این سئوال ها و پرسش هاست (اللّهم إنیّ اسألک بنبیّک).
بسیاری از ادعیه ما اینها را دارد که: خدا یا! ما از تو بخاطر این پیامبرت سوال میکنیم، یعنی بین ما و شما، این پیامبر ت (که نبی الرحمة است) واسطه است، بخاطر شخصت، مقام و احترام این شخصیت، دعای ما را مستجاب کن.
آنها (وهابیها) میگویند که این کار جایز نیست، بلکه شرک است. چرا شرک است؟
عرض کردیم که در قوتی اینها دو چیز بیشتر نیست و آن دو عبارتند از: شرک و بدعت.
ولی ما هنگامی که حساب میکنیم، میبنیم که شرکی در اینجا مطرح نیست، (اللّهم إنیّ أسألک بحق نبیّک، بمقام نبیّک، بمنزلة نبیّک)، کجای این جملات شرک است، آیا قائل به ربوبیت پیامبر هستیم؟
آیا قائل به شخصیت فوق بشری پیامبر هستیم؟
آیا رسول خدا را به مقام الوهیت رساندیم؟
همه میدانیم که هیچکدام اینها مطرح نیست، بلکه آن حضرت را یک شخصیت پاک، منزه، معصوم افضل الخلائق میدانیم، این را در نظر خود قرار بدهیم و از خدا بخواهیم که بخاطر احترام این شخصیت، دعای ما را مستجاب کن، کجای این شرک است؟!
لابد آنان (وهابیها) میگویند این بدعت است، زیرا دردین وارد نشده است، ولی خوشبختانه در دین وارد شده، یعنی روایت صحیحی در این زمینه داریم که حتی ابن تیمیه میگوید این روایت صحیح است، کسانی که در مسئله وهابیت بیش از همه اصرار دارد، آقای رفاعی است، او نیز میگوید که این روایت صحیح است.
سند روایت
1- سنن ترمذی،ج 7، کتاب دعوات، باب 119، شماره حدیث3578،
2- سنن ابن ماجه: روایت 1، ج 1، ص 441، شماره حدیث 1385،
3- مسند أحمد،ج 4، ص 138،
این روایت در این کتابها آمده است، اتفاقاً ابن تیمیه در کتاب مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 13، این روایت را آورده و میگوید این روایت صحیح است، حتی میگوید در سند روایت ابوجعفر است، مراد ابوجعفرخطمی است کما اینکه در بعضی از نسخهها کلمه خطمی آمده، عرض کردیم که آقای رفاعی که از نویسندگان وهابی معاصر است کتابی دارد بنام:( التوصل إلی حقیقة التوسل) در صفحه 178،میگوید در سند این حدیث غباری نیست، و کسانی دیگری که من نام آنان را نمیبرم، چون وقتی ابن تیمیه و رفاعی پذیرفت، دیگر جای سخن نیست.
متن حدیث
عثمان بن حنیف یکی از صحابهی پیامبر است و یک انسان جلیل القدر میباشد، ایشان میگوید من در محضر پیامبر اکرم بودم که یک مرد نابینا وارد شد و عرض کرد یا رسول الله در حق من دعا کن که من از این بیماری خلاص شوم، یعنی نابینا هستم و بشوم بینا، پیامبر اکرم فرمود:
اگر علاقمند باشی، من برایت دعا میکنم، منتها اگر صبر کنی و به همین حالت بمانی، حتماً ثواب دارد.
عرض کرد یا رسول الله میخواهم دعا کنی.
پس جناب ضریر (که همان فرد نابینا باشد) از پیامبر در خواست دعا نمود، یعنی به متوسل به دعای پیامبر اکرم شد.
پیامبر اکرم هم قول داد که دعا کند.
دعایی که پیامبر به ضریب تعلیم نمود
اما دعایی که پیامبر به ضریب تعلیم کرد مهم است، فرمود: جناب ضریر! برو یک وضوی صحیح بگیر، آنگاه دو رکعت نماز بخوان و بعد از نماز این دعا را بخوان. سخن در باره دعایی است که پیامبر تعلیم این نابینا کرده است.
کسانی که کم و بیش زبان عربی و قواعد عربی را میدانند، در متن این دعا دقت کنند دارند، حضرت فرمود بعد از دو رکعت نماز این دعا را بخوان:( اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک) کلمهی (بنبیّک) متعلق به دو فعل است، هم به أسألک و هم أتوجه إلیک،( اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک. کدام نبی؟محمد، نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفّعه فیّ).
سخن در این نیست که او(ضریر) از پیامبر چه خواست،چون میدانیم که او از پیامبر در خواست دعا کرد و آن حضرت هم وعده دعا داد، ولی فرمود دعا را خودت بخوان و حاجتت برآورده میشود، در این دعایی که پیامبر اکرم تعلیم این نابینا کرد،او (نابینا) متوسل به شخص پیامبر، به حق او و مقام او شد،یعنی شخصیت پیامبر اکرم را بین خود و خدا واسطه قرار داد و گفت: خدایا!
به خاطر این شخصیت دعای بنده را مستجاب کن.
پس چگونه شما(وهابیها) میگویید که نمیشود به شخصیت، مقام، عظمت و منزلت پیامبرمتوسل شد و حال آنکه خود پیامبر تعلیم میکند؟
معلوم میشود که پیامبر که میگوید من دعا میکنم، دعایش دعای مباشری نبوده،بلکه دعای سببی بوده، یعنی من تعلیم میکنم و در حقیقت دعای تو، مثل دعای من است: (اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک. کدام نبی؟محمد، نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفعه فیّ، کلمهی(محمد) عطف بیان نبی است، نبی الرحمة، ندا، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفعه فیّ، چطور شما میگویید خطاب یا محمد شرک است، و حال خود پیامبر تعلیم میکند که: (اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک. کدام نبی؟محمد، نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفّعه فیّ)
یعنی تو بین من و خدایم واسطه هستی، خدا یا شفاعت او را در حق من بپذیر، هنگامی که آقایان یک چنین روایت صحیحی را میبینند، روشن تر، واضح تر، به دست هر کسی که مختصر قواعد عربی آگاه باشد، تا چه رسد به یک انسانی که عرب صمیم است، میگوید این مرد متوسل به شخصیت پیامبر، منزلت پیامبر و قداست پیغمبر شد و پیامبر را واسطه قرار داد و گفت به حق این پیغمبر دعای مرا مستجاب کن، آنها هنگامی که این حدیث را میبینند، به دست و پا میافتند، چرا؟ میخواهند مذهب را درست کنند،یعنی نمیخواهند به حق برسند،چون اگر بخواهند به حق برسند، حق همین است که بیان کردیم.
آنان متأسفانه در صدد توجیه بر میآیند و میگویند در اینجا کلمهی دعا مقدر است، (اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک، أی بدعاء نبیّک، اللّهم یا محمّد إنّی أتوجه إلیک إلی ربّی، یعنی أتوجه بدعائک)
واقعاً انسان را به تعجب وا میدازد از توجیهی که اینها میکنند، مگر پیامبر بلد نبود که کلمهی دعا را در اینجا بیاورد، آیا واقع گرای است که مذهب را بر سنت تطبیق کند، نه سنت را بر مذهب،ببینید سنت پیامبر اکرم این روایت صحیح که حتیّ پیشوای تان میگوید صحیح است، مجموعة الرسائل و المسائل میگوید صحیح است.
(علی ای حال) کلمه دعا را مقدر کردن، جز فرار چیزدیگری نیست، یعنی فرار از حقیقت و فرار از واقع.
عزیزان و فرزندان من! در هر کشوری که زندگی میکنید، خواه در تاچیکستان زندگی میکنید یا درایران و یا افغانستان و خواه در جاهای دیگر،یعنی شما که زبان فارسی بلد هستید و کم و بیش زبان عربی را هم بلد هستید، این حدیث را خودتان مطالعه کنید، کار با من و ابن تیمیه نداشته باشید، ببینید که پیامبر تان چگونه تعلیم میکند که این مرد دعا کند،(اللّهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک،محمد، نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی) در اینجا میگوید یا محمّد، إنیّ أتوجه بک، نمیگوید إنّی أتوجه بدعائک، إلی ربّی فی حاجتی لتقضی.
عثمان بن حنیف میگوید این مرد رفت، نماز و دعا را خواند، آنگاه پیش پیغمبر اکرم برگشت،(کأنّه) این مرد نابینا نبوده است. سپس عثمان بن حنیف مطلب دیگری را نقل میکند و میگوید در زمان عثمان خلیفه سوم، مردی کراراً حضور او میرفت، ولی (عثمان) او را تحویل نمیگرفت،آنگاه سراغ من آمد و گفت گرفتارم، هر موقع پیش خلیفه میروم، او تحویلم نمیگیرد، من گفتم این دعا را بخوان،کارت نتیجه بخش خواهد شد، او از من سوال کرد که این دعا را که گفته است؟
من عین جریان را برای او نقل کردم و گفتم مرد نابینایی پیش پیامبر اکرم آمد و از نابینائی خودش شکایت کرد، رسول خدا فرمود دو رکعت نماز با وضوی صحیح بخوان، آنگاه این دعا را بخوان، کارت صحیح میشود، این مرد میگوید من هم همین کار را کردم.در چه زمان و کدام وقت؟ در زمانی که پیامبر رحلت کرده بود، شاید در آن زمانی که این دعا را میخواند، بیست سال از رحلت آن حضرت گذشته بود، در همان زمان میگوید من وضو گرفتم و نماز خواندم و این دعا را خواندم، رفتم پیش خلیفه،او تحویلم گرفت و نیازم برطرف شد، آنگاه خدمت عثمان بن حنیف آمدم و جریان را گفتم.
و حال آنکه شما (وهابیها) که میگویید دعوت میت شرک است،پس اینجا را چه جواب میدهید؟!
عثمان بن حنیف صحابی بسیار عظیم است و شما هم مذهب خود را از صحابه میگیرید،یعنی صحابه را مرگز حدیث میگیرید، اقوال و اعمال آنها را به نوعی حجت میدانید، عثمان بن حنیف با این مقام عظیم خودش،دعای پیغمبر را به این مرد تعلیم کرد، درحالی که پیامبر اکرم در میان ما نبود و از دنیا رفته بود، این مرد میگوید یا محمّد، کی؟ هنگامی که محمد صلّی الله علیه و آله به عالم ملکوت عروج کرده و در میان ما نیست.
(یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهم شفعه فیّ، محمد عطف بیان نبی است، نبی الرحمة، ندا، یا محمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی اللّهم شفعه فیّ)
توسل عبد المطلب به پیغمبر
بد نیست که از این مسئله بگذریم و ببینیم که در میان ملل دیگر هم این مسئله بوده یا نبوده است، بر گردیم به همان دوران پیامبراجداد پیامبر اکرم،ما معتقدیم که اجداد پیامبر اکرم خصوصاً عبد المطلب موحد بودند، اعمال عبد المطلب حاکی از توحید اوست، ولذا در مسئلهی (اصحاب الفیل) توحید خودش را ثابت کرد،یعنی هنگامی که اصحاب فیل آمدند تا کعبه را بکوبند، ایشان آمد و در کعبه را گرفت و آن سخنانی را گفت که حاکی از توحید اوست، کسی نباید در توحید عبد المطلب شک کند.
همهی مورخین مینویسند( فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، کتاب ارزشمند، مال ابن حجر عسقلانی، متوفای 852، در جلد 2، ص 398، دلائل النبوه بیهقی،ج 2 ص126) همگی مینویسند هنگامی که در مکه خشک سالی رو آورد، گیاهان خشکیدند، در پستان شتران شیری نیست، مادران ناراحت، عبد المطلب قنداقهی پیامبر اکرم را (در حالی که رضیع و کوچک است و شاید از حال قنداقی هم بیرون رفته،هنگامی که صبی است) گرفت و آن را پشت کعبه نهاد و عرض کرد: خدایا! بخاطر این کودک که آینده درخشانی دارد بارانت را برای ما بفرست، حتی هنگامی که باران آمد، ابوطالب این شعر را گفت:
وأبیض یستقی الغمام بوجهه
ثمال الیتامی عصمة للأرامل
جناب عبد المطلب جزء حنفاء و خدا پرستان است، نور پیامبر اکرم در صلب اوست، اعمال و افعال او حاکی از توحید او است، او میفهمد که کودکی مانند محمد( که در آینده به پیامبری مبعوث خواهد شد) در نزد الهی مقامی دارد، فلذا اگر او را واسطه قرار دهد، دریای رحمت حق حرکت میکند، ابرها باران میفرستد ومردم سیراب میشوند.
اتفاقاً همین کار کرد و باران هم آمد، ببیند فتح الباری در شرح صحیح بخاری در این مورد چه مینویسد،اتفاقاً این شعر ابوطالب هم شاید ناظر به همین جهت باشد، و (أبیضّ) روشن چهرهای که از ابر به وسیله او باران طلبیده شد، پناهگاه یتیمان و کمک بیوه زنان،شاید شعرش ناظر به همین داستان باشد، یعنی من به طور قطع نمیگویم که این شعر را در همان روز گفته است،منتها بعداً که این شعر را سروده، ممکن است ناظر به همین جریان باشد.
آیا پیغمبر اکرم دعا کرد؟ کودکی است در حقیقت چند ساله، منته معصوم است، اما نبی آینده امت است،فلذا درپیشگاه خدا مقامی دارد،خدا را به حق او سوگند میدهد، ابرها حرکت میکنند و باران هم فرود میآید.
آیا بعد از صحیح بخاری و فتح الباری کتابی شما دارید؟! چرا سخنان دیگران را گوش میدهید، چرا به کتابهای خود مراجعه نمیکنید؟
هنگامی که خشکسالی رو میآورد، فقها مینویسند،چه کنیم که باران از طرف خدا ببارد،دریای رحمت حق حرکت کند، ابرهای خشک بر گردد، ابرهای پرباران بشود؟ میگویند کاری کنید که رحمت حق حرکت کند و آن اینکه پیره زنان و مردان،کودکان شیرخوار را در مصلی ببرید،حتی بعضی از حیوانات را هم در مصلی ببرید و آنها را واسطه قرار بدهید و بگویید: خدایا!
ما گناهکار هستیم، ولی اینها که گناهکار نیستند،پس بخاطر این شیرخواراان و این پیره زنان و پیره مردان، بخاطر این حیواناتی که ازمادر جدایش کردیم، بخاطر اینها دریای رحمتت حرکت کند، امام شافعی میگوید همهی اینها را در بیابان ببرید و استقاء کنید، در اینجا دعا مطرح است. همیشه خلاق متعال به وسیله اسباب باران خودش را میفرستد، یکی از اسباب همین است،یعنی اینکه اینها را در معرض نمایشگاه قرار بدیهد و بگویید: خدایا!
ما گناهکار هستیم،اینها که گناهکار نیستند، عزیزان من! این ها را بخوانید و واقعیت ها را درک کنید.
اصولاً تعلیم اسلام همین بوده که گاهی انسان به دعای پیامبر متوسل بشود وگاهی شخصیت و مقام او را بین خود و خدا واسطه قرار دهد.
توسل به عباس عموی پیغمبر
اتفاقاً در دوران خلافت خلیفه دوم، خشکسالی عجیبی پیش آمد، یعنی نه آبی گیر میآمد و نه گیاهی هست و نه چیز دیگر، فلذا عدهای حضور ایشان آمدند و گفتند حتماً نماز باران خوانده شود،یعنی باید استسقاء کنیم،تا خداوند برای ما باران بفرستد، خلیفه فکر کرد و گفت باید برای پیشگاه خدا یک وسیله و یک سببی (و به تعبیر عوامانه یک بهانهای) داشته باشیم، فلذا سراغ عباس عموی پیامبر فرستاد و او را آوردند، یعنی عباس را بین خود و بین خدا شفیع قرار دادند، نه دعای عباس را، بلکه خود عباس را، هنگامی که میخواستند نماز استسقاء را بخوانند،تعبیر خلیفه این است:
( اللّهم إنّا نتوسل إلیک بنبیّنا فتسقینا)، خدایا ما یک روزی پیامبر را واسطه قرار میدادیم، باران میفرستادی،( و إنّا نتوسل إلیک بعمّ نبیّنا) عموی پیامبر ما بین ما و شما واسطه است، میگوید:( بعمّ نبیّنا، فاسقینا)، روایت دارد که:( یسقوا) او میگردد تا ببیند که در وسط یک ذریعهای باشد، یک وسیلهی باشد که دارای یک قداستی در پیشگاه خدا است، عموی پیامبر اکرم که عباس است و پیره مرد، در آن زمان قریب هشتاد سال و اندی داشته، او را واسطه قرار دادند، شعرا شعر گفتند، بعداً شعرای دیگر در باره عباس شعرها گفتند واین مسئله را ستودند و همه اینها حاکی از آن است که باید از گذشتها نتیجه بگیریم، یعنی باید از روایتی که عثمان بن حنیف از پیامبر اکرم نقل کرد یا از کاری که عبد المطلب انجام داد درس بگیریم، یا کاری که همه ما در نماز استسقاء انجام میدهیم،یعنی صغیر ها و کوچک در مصلی میبریم و طلب باران میکنیمف یا از کاری که اقلاً خلیفه دوم در زمان خودش انجام داد و آن اینکه عباس عموی پیغمبر اکرم را جلو انداخت و خودش نماز استسقاء را خواند،اما در موقع دعا، عباس را واسطه قرار داد،و حال آنکه عباس ماموم است، خلیفه خودش نماز استسقاء را خواند، اما در هنگام دعاف عباس را واسطه قرار داد، عباس فقط وسیله است بین مسلمانان و بین حق تعالی، تا رحمت حق را بخاطر عموی پیامبر بر این امت بفرستد.
بنابراین،باید از همهی اینها درس بگیریم،
یعنی همان گونه به دعای پیامبر متوسل میشویم، به شخصیت و مقام و حق او نیز متوسل بشویم،خدا نکند که انسان پیش داور باشد،چون انسان پیش داور همیشه میخواهد عقیده خود را ثابت کند، آنها میگویند عقیده ما این است که نمیشود به شخصیت و مقام پیامبر متوسل بشویم، چرا؟ شبهه داریم، آیا شرک است؟ نه، میبینند شرک نیست، آیا بدعت است؟ میبینند روایت هست، پس بدعت هم نیست.
اشکال
ممکن است آنان بگویند: اینکه شما میگویید بحق نبی الأکرم، مگر پیامبر اکرم به گردن خدا حق دارد، یعنی چه که میگویید بحق نبی الأکرم یا بحق علی؟ هرگز پیامبر و علی به گردن خدا حق ندارند، پس این تعبیر شما بحق نبی و بحق علی و بحق عباس یعنی چه؟
جواب
جواب این خیلی روشن است، بشر بر گردن خداوند ابداً حق ندارد، اما گاهی خود خدا تفضل میکند، خودش را بدهکار و پیامبرطلبکار میداند، این حق را خودش به پیامبر میدهد، مثلاً قرآن میفرماید:
( . مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) البقرة: 245،
خدا از ما وام میطلبد، خدا که غنی مطلق است، چطور از بندگانش وام میطلبد؟!
این در واقع برای این است که تواضع کند و تعلیم کند، بنده و جنابعالی را تحریک عواطف کند، فلذا میگوید من وامدارهستم و شما طلبکار، در اینجا هم خدا حقی به پیامبر میدهد.
بنا براین، پیامبر اصالتاً حقی بر گردن خدا ندارد، اما گاهی خدا حقی را به پیامبر میدهد، یعنی او را ذی حق و خودش علیه الحق قرار میدهد، کما اینکه خودش را وامدار و ما را طلبکار قرار میدهد،همه اینها جنبههای استعاره دارد و جنبههای تشریفاتی و تربیتی دارد،جای که خداوند منان وام بطلبد، قهراًباید این وام را داد، چرا؟ چون سوخت و سوز ندارد، خداوند به پیامبر اکرم، مقام،منزلت و عظمت میدهد، منتها نه از باب اینکه (نعوذ بالله) پیامبر اصالتاً ذی الحق است،بلکه ذی الحق اصالتاً خداست،منتها گاهی این حق را به پیامبر اکرم میدهد.
- [سایر] آیت الله بهجت به شبهه وهابیت که بوسیدن ضریح و توسل به ائمه شرک است، چه پاسخی دادند؟
- [سایر] آیا توسل شرک نیست؟
- [سایر] آیا توسل شرک است؟
- [سایر] تفاوت توسل و شرک چیست؟
- [سایر] آیا توسل برای برآورده شدن حاجات، شرک است؟
- [سایر] آیا توسّل و مؤثر دانستن غیر خدا و شرک نیست؟
- [سایر] آیا توسل به معصومین(علیهم السلام) شرک است؟
- [سایر] با توجه به سوره یوسف تفاوت توسل و شرک چیست؟
- [سایر] آیا دلیلی بر شرک وهابیت وجود دارد؟
- [سایر] وهابیت در مورد توسل چه دیدگاهی دارد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نیم خورده سگ و خوک و مشرک، نجس و خوردن آن حرام است و نیم خورده حیوانات حرام گوشت پاک و خوردن آن مکروه می باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر پدر و مادر و جدّ و جدّه بچّه نابالغ مشرک باشند آن بچه هم نجس است، و اگر یکی از اینها مسلمان باشد بچه پاک است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر مشرک شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاک است، ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده بنابر احتیاط واجب باید از او اجتناب کرد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی بر اثر تقصیر در فراگیری حکم شرعی , نداند که مثلاً عرق مشرک و ملحد نجس است و با جامه آلوده به آن عرق، نماز به جا آورد، نماز او باطل است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر ذرّه ای خون حیض، نفاس، استحاضه، همچنین خون حیوان نجس و انسان ملحد یا مشرک و حیوانی که به ذبح شرعی کشته نشده و به حکم مردار است, در لباس یا بدن کسی باشد، نماز با آن, باطل است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مرتدّ از لحاظ نجس و پاکی حکم گروهی را دارد که به دین آنها در آمده است بنابراین اگر مشرک شده باشد نجس و اگر به دین یهودی و نصرانی گرویده باشد محکوم به طهارت است.
- [آیت الله نوری همدانی] مرتبة سوّم توّسل به زور وجبر است ، پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد که ترک منکر نمی کند یا واجب را بجا نمی آورد مگر با اعمال زور وجبر ، واجب است لکن باید تجاوز از قدر لازم نکند .
- [امام خمینی] مرتبه سوم توسل به زور و جبر است، پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد که ترک منکر نمیکند یا واجب را به جا نمیآورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است لکن باید تجاوز از قدر لازم نکند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نجاسات یازده چیز است: اول: بول، دوّم: غائط، سوّم: منی، چهارم: مُردار، پنجم: خون، ششم و هفتم: سگ و خوک، هشتم: مشرک، نهم: شراب، دهم: فقّاع، یازدهم: عرق شتر نجاست خوار. 1و2 بول و غائط
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر موقعی که مشرک بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلکه اگر در بدن او هم باشد باید از آن اجتناب کند.