بنابر آنچه در منابع شیعه و اهل سنت آمده، اسامة بن زید در مأموریتی که پیامبر اکرم(ص) بر عهده‌اش گذاشت، عمل اشتباهی انجام داد. این واقعه از این قرار است: بعد از بازگشت از جنگ خیبر، پیامبر(ص)، اسامة بن زید را با جمعی از مسلمانان به سوی یهودیان یکی از روستاهای فدک فرستاد، تا آنها را به اسلام و یا قبول شرایط ذمّه دعوت کند. یکی از یهودیان به نام «مِرداس» که از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود اموال و فرزندان خود را در پناه کوهی قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت، در حالی‌که به یگانگی خدا و نبوّت پیامبر(ص) گواهی می‏داد. اسامه به گمان این‌که مرد یهودی از ترس جان و برای حفظ مالش اظهار اسلام ‏کرده و در باطن، مسلمان نیست، به او حمله کرد و او را کشت و گوسفندانش را به غنیمت گرفت. هنگامی که خبر به پیامبر(ص) رسید، پیامبر سخت از این جریان ناراحت شد و فرمود: «تو مسلمانی را کشتی!»، اسامه ناراحت شد و گفت: این مرد از ترس جان و برای حفظ مالش اظهار اسلام کرد، پیامبر(ص) فرمود: «تو که از درون او آگاه نبودی، چه می‌دانی؟ شاید به راستی مسلمان شده است». به اعتقاد بسیاری از مفسّران[1] در این موقع آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی‏ إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً»،[2] نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که به خاطر غنائم جنگی و مانند آن، هیچ‌گاه سخن کسانی را که اظهار اسلام می‏کنند انکار نکنند. این آیه شریفه قطعاً ما را در قضاوت پیرامون این داستان کمک خواهد کرد. البته برای این آیه، شأن نزول‌های دیگری نیز نقل شده است.[3] داستان این واقعه در بسیاری از منابع تاریخی نیز نقل شده است[4] که البته در برخی از جزئیات این داستان، نقل‌های متفاوتی وجود دارد و در این مختصر نیازی به بیان آنها نیست. حال با توجه به آیه نکات مبهم در این داستان را بررسی می‌کنیم: 1. ما مسلمانان معتقدیم پیامبر از غیب آگاه بود و بدان آگاهی داشت و از آن تعبیر به علم غیب می‌کنیم. حال سؤال این است که بنابر این آگاهی؛ چرا ایشان افرادی را به برخی امور مأمور می‌کرد که در نهایت آن مرتکب اشتباهاتی شوند که به ناراحتی حضرتشان بیانجامد؟! نکته قابل توجه در این مسئله آن است که پیامبر اگر می‌خواست و ضرورت داشت می‌توانست از حوادث آینده اطلاع پیدا کند، اما در دوره رسالت پیامبر(ص) قرار بر استفاده از امور غیبی و قدرت لایزال الهی نبود، بلکه روال معمول، علل طبیعی و علم عادی مبنای تصمیم‌گیری‌ها بود و تنها در موارد خاص از راه‌های غیر عادی؛ مانند قدرت الهی، علم غیب و ... استفاده می‌شد. پیامبر افرادی را برای تبلیغ می‌فرستاد و آنها در آن سفر کشته می‌شدند، آیا ما باید پیامبر را مقصّر بدانیم که از غیب آگاه بود و می‌دانست که آنها کشته می‌شوند، پس چرا آنها را فرستاد؟ هرگز، بلکه بنای رسالت بر ارشاد و ایمان آوردن مردم به طور طبیعی بوده است و خداوند به دنبال ایمان آوردن مردم از طریق علل غیر طبیعی نبود، و گرنه خود اگر می‌خواست، همه ایمان می‌آوردند.[5] 2. از ظاهر آیه به دست می‌آید که گرفتن غنائم و اموال فرد مذکور، نقش مهمی در قصد و نیت اسامه و یارانش داشت، اما خداوند این عمل را که بر پایه منافع مادی بوده، به شدت محکوم کرده و می‌گوید اعمال خود را برای خداوند انجام دهید و طبیعتاً از او نیز غنیمت و اموال را بخواهید که همه چیز در نزد او حاضر است. گفتنی است؛ از منابع تاریخی مطلبی که دال بر کیفر اسامه از سوی پیامبر اسلام(ص) باشد به دست نمی‌آید. بدیهی است که عموماً نه پیامبر و نه هیچ حاکم و زمامداری فرمانده‌هان خود را به دلیل ارتکاب یک اشتباه و یا تندروی مجازات نخواهند نمود؛ زیرا اگر قرار باشد هر فرد مسئول به جهت یک اشتباه به مجازات برسد که دیگر هیچ فردی جرأت نمی‌کند مسئولیت یا مأموریتی را بپذیرد؛ چرا که احتمال خطا و اشتباه برای هر فردی وجود دارد، و نتیجه‌اش مجازات خواهد بود. بنابراین احتمال دارد پیامبر اشتباهش را بخشیده باشد. [1] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 1، ص 148، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق؛ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 11، ص 190، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق: زغلول، کمال بسیونی، ص 177، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1411ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 72، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمد جواد، ج 3، ص 145، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش. [2] . نساء، 94: «ای اهل ایمان! هنگامی که در راه خدا [برای نبرد با دشمن‏] سفر می‌کنید [در مسیر سفر نسبت به شناخت مؤمن از کافر] تحقیق و تفحّص کامل کنید. و به کسی که نزد شما اظهار اسلام می‌کند، نگویید: مؤمن نیستی. [تا] برای به دست ‏آوردن کالای بی‌ارزش و ناپایدار زندگی دنیا [او را بکشید، اگر خواهان غنیمت هستید] پس [برای شما] نزد خدا غنایم فراوانی است. شما هم پیش از این ایمانتان ایمانی ظاهری بود خدا بر شما منّت نهاد [تا به ایمان استوار و محکم رسیدید]. پس باید تحقیق و تفحّص کامل کنید [تا به دست شما کاری خلاف اوامر خدا انجام نگیرد] یقیناً خدا همواره به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است». [3] . ر.ک: بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق: شحاته، عبدالله محمود، ج 1، ص 398، دار إحیاء التراث، بیروت، چاپ اول، 1423ق؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 2، ص 199، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق؛ مفاتیح الغیب، ج ‏11، ص 189. [4] . بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 1، ص 474، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 3، ص 22، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 226، دار صادر، بیروت، 1385ق. [5] . انعام، 149: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ»؛ بگو: دلیل و برهان رسا [که قابل ردّ، ایراد، شک و تردید نیست‏] مخصوص خداست، و اگر خدا می‌خواست قطعاً همه شما را [به طور جبر] هدایت می‌کرد.
اگر پیامبر گرامی اسلام(ص) علم غیب داشت، چرا اسامه بن زید را فرستاد تا آن جنایت صورت گیرد؟ پس از آن، چه کیفری برای اسامه در نظر گرفت؟
بنابر آنچه در منابع شیعه و اهل سنت آمده، اسامة بن زید در مأموریتی که پیامبر اکرم(ص) بر عهدهاش گذاشت، عمل اشتباهی انجام داد. این واقعه از این قرار است:
بعد از بازگشت از جنگ خیبر، پیامبر(ص)، اسامة بن زید را با جمعی از مسلمانان به سوی یهودیان یکی از روستاهای فدک فرستاد، تا آنها را به اسلام و یا قبول شرایط ذمّه دعوت کند. یکی از یهودیان به نام «مِرداس» که از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود اموال و فرزندان خود را در پناه کوهی قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت، در حالیکه به یگانگی خدا و نبوّت پیامبر(ص) گواهی میداد. اسامه به گمان اینکه مرد یهودی از ترس جان و برای حفظ مالش اظهار اسلام کرده و در باطن، مسلمان نیست، به او حمله کرد و او را کشت و گوسفندانش را به غنیمت گرفت. هنگامی که خبر به پیامبر(ص) رسید، پیامبر سخت از این جریان ناراحت شد و فرمود: «تو مسلمانی را کشتی!»، اسامه ناراحت شد و گفت: این مرد از ترس جان و برای حفظ مالش اظهار اسلام کرد، پیامبر(ص) فرمود: «تو که از درون او آگاه نبودی، چه میدانی؟ شاید به راستی مسلمان شده است». به اعتقاد بسیاری از مفسّران[1] در این موقع آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً»،[2] نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که به خاطر غنائم جنگی و مانند آن، هیچگاه سخن کسانی را که اظهار اسلام میکنند انکار نکنند. این آیه شریفه قطعاً ما را در قضاوت پیرامون این داستان کمک خواهد کرد. البته برای این آیه، شأن نزولهای دیگری نیز نقل شده است.[3]
داستان این واقعه در بسیاری از منابع تاریخی نیز نقل شده است[4] که البته در برخی از جزئیات این داستان، نقلهای متفاوتی وجود دارد و در این مختصر نیازی به بیان آنها نیست.
حال با توجه به آیه نکات مبهم در این داستان را بررسی میکنیم:
1. ما مسلمانان معتقدیم پیامبر از غیب آگاه بود و بدان آگاهی داشت و از آن تعبیر به علم غیب میکنیم. حال سؤال این است که بنابر این آگاهی؛ چرا ایشان افرادی را به برخی امور مأمور میکرد که در نهایت آن مرتکب اشتباهاتی شوند که به ناراحتی حضرتشان بیانجامد؟!
نکته قابل توجه در این مسئله آن است که پیامبر اگر میخواست و ضرورت داشت میتوانست از حوادث آینده اطلاع پیدا کند، اما در دوره رسالت پیامبر(ص) قرار بر استفاده از امور غیبی و قدرت لایزال الهی نبود، بلکه روال معمول، علل طبیعی و علم عادی مبنای تصمیمگیریها بود و تنها در موارد خاص از راههای غیر عادی؛ مانند قدرت الهی، علم غیب و ... استفاده میشد. پیامبر افرادی را برای تبلیغ میفرستاد و آنها در آن سفر کشته میشدند، آیا ما باید پیامبر را مقصّر بدانیم که از غیب آگاه بود و میدانست که آنها کشته میشوند، پس چرا آنها را فرستاد؟ هرگز، بلکه بنای رسالت بر ارشاد و ایمان آوردن مردم به طور طبیعی بوده است و خداوند به دنبال ایمان آوردن مردم از طریق علل غیر طبیعی نبود، و گرنه خود اگر میخواست، همه ایمان میآوردند.[5]
2. از ظاهر آیه به دست میآید که گرفتن غنائم و اموال فرد مذکور، نقش مهمی در قصد و نیت اسامه و یارانش داشت، اما خداوند این عمل را که بر پایه منافع مادی بوده، به شدت محکوم کرده و میگوید اعمال خود را برای خداوند انجام دهید و طبیعتاً از او نیز غنیمت و اموال را بخواهید که همه چیز در نزد او حاضر است.
گفتنی است؛ از منابع تاریخی مطلبی که دال بر کیفر اسامه از سوی پیامبر اسلام(ص) باشد به دست نمیآید. بدیهی است که عموماً نه پیامبر و نه هیچ حاکم و زمامداری فرماندههان خود را به دلیل ارتکاب یک اشتباه و یا تندروی مجازات نخواهند نمود؛ زیرا اگر قرار باشد هر فرد مسئول به جهت یک اشتباه به مجازات برسد که دیگر هیچ فردی جرأت نمیکند مسئولیت یا مأموریتی را بپذیرد؛ چرا که احتمال خطا و اشتباه برای هر فردی وجود دارد، و نتیجهاش مجازات خواهد بود. بنابراین احتمال دارد پیامبر اشتباهش را بخشیده باشد. [1] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 148، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق؛ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 11، ص 190، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق: زغلول، کمال بسیونی، ص 177، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1411ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 72، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 3، ص 145، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش. [2] . نساء، 94: «ای اهل ایمان! هنگامی که در راه خدا [برای نبرد با دشمن] سفر میکنید [در مسیر سفر نسبت به شناخت مؤمن از کافر] تحقیق و تفحّص کامل کنید. و به کسی که نزد شما اظهار اسلام میکند، نگویید: مؤمن نیستی. [تا] برای به دست آوردن کالای بیارزش و ناپایدار زندگی دنیا [او را بکشید، اگر خواهان غنیمت هستید] پس [برای شما] نزد خدا غنایم فراوانی است. شما هم پیش از این ایمانتان ایمانی ظاهری بود خدا بر شما منّت نهاد [تا به ایمان استوار و محکم رسیدید]. پس باید تحقیق و تفحّص کامل کنید [تا به دست شما کاری خلاف اوامر خدا انجام نگیرد] یقیناً خدا همواره به آنچه انجام میدهید، آگاه است». [3] . ر.ک: بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق: شحاته، عبدالله محمود، ج 1، ص 398، دار إحیاء التراث، بیروت، چاپ اول، 1423ق؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 2، ص 199، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق؛ مفاتیح الغیب، ج 11، ص 189. [4] . بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 1، ص 474، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 3، ص 22، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 226، دار صادر، بیروت، 1385ق. [5] . انعام، 149: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ»؛ بگو: دلیل و برهان رسا [که قابل ردّ، ایراد، شک و تردید نیست] مخصوص خداست، و اگر خدا میخواست قطعاً همه شما را [به طور جبر] هدایت میکرد.
- [سایر] چرا اسامه در محضر پیامبراکرم(ص) شفاعت بعضی افراد را میکرد؟
- [سایر] علم لدنی پیامبر (ص) را توضیح دهید؟
- [سایر] آیا روایت معروف منقول از پیامبر گرامی اسلام(ص) مبنی بر اینکه (هر پیامبری حواری دارد و حواری من زبیر است) دارای سند صحیح و معتبر است؟
- [سایر] پیامبر گرامی اسلام(ص) چه شغل هایی داشته است؟
- [سایر] چرا رسول خدا جوانی به نام اسامه را به فرماندهی سپاه اسلام برگزید؟ چرا در اثر مخالفت برخی، فرمانده را تغییر نداد؟
- [سایر] چرا از بین دختران پیامبر گرامی اسلام(ص)، فقط حضرت فاطمه(س)، معصوم بودند؟
- [سایر] دوازده حجابی که پیامبر گرامی اسلام(ص) طی کردند تا به عالم ملک برسند، کداماند؟
- [سایر] پیامبر گرامی اسلام(ص) بعد از نزول کدام آیه از کدام سوره هرگز نخندید؟
- [سایر] درباره روز شهادت حضرت زهرا (ع) کدا م قوی تر است از نظر تاریخ 75 روز یا 95 روز بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص)؟
- [سایر] حکم عقل درباره لزوم داشتن سوء ظن یا حسن ظن نسبت به انسانها چیست؟ و تفاوت حسن ظن با خودفریبی چیست؟ چگونه می توانیم این دو را از هم تفکیک کنیم؟ و چرا ما نسبت به حوادث صدر اسلام و نسبت به بعضی از صحابه رسول خدا(ص) حسن ظنّ نداریم؟ پیامبر(ص) فرموده است: (فعل برادرت را بر بهترین وجه حمل کن) و همانطور درباره اسامه بن زید خواندهایم که پیامبر وقتی وی کسی را به قتل رساند فرمود: (مگر شما از دلش خبر داشتی؟) حال چرا ما نسبت به فعل ابوبکر و عمر زمانی که پیامبر کاغذی برای نوشتن وصیتنامه خواستند و آنان امتناع کردند، حسن ظن نداریم؟
- [آیت الله اردبیلی] کافر (یعنی کسی که منکر خدا است و یا برای خدا شریک قرار میدهد یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قبول ندارد و همچنین کسی که در یکی از اینها شک داشته باشد) نجس است ولی بنابر اقوی اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) پاک هستند؛ و کسی که ضروری دین (یعنی چیزی مثل نماز و روزه که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند) را منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیز به انکار خدا، توحید یا نبوت بازگشت داشته باشد، کافر ونجس میباشد و در غیر این صورت نجس نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] کافر ، یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء ، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله ) را قبول ندارد مگر اهل کتاب که درآخر مساله ذکر میشود و هخمچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد و نیز کسی که ضروری دین ، یعنی چیزی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود ، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیزبرگردد به انکار خدا ، یا توحید ، یا نبوت ، نجس می باشد و اگر ضروری دین بودن آن را نداند ، به طوری که انکار آن به انکار خدا یا توحید یا نبوت برنگردد ، بهتر آن است که از او اجتناب کنند . کفاری که مانند یهود و نصاری اهل کتاب می باشند و تا هنگامی که علم به ملاقات بدن آنها با یکی از نجاسات که ذکر شد و می شود حاصل نشده است ، اجتناب لازم نیست .
- [آیت الله بهجت] کسی که منکر خدا یا برای خدا شریک قائل است یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله وسلم را قبول ندارد و همین طور کسی که ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نداشته باشد، کافر و نجس می باشد . همچنین کسی که یکی از ضروریّات دین اسلام مثل نماز یا روزه را با علم به اینکه ضروری دین است انکار نماید ، نجس می باشد . و اگر از روی تقصیر نداند و انکار نماید ، احتیاطا باید از او اجتناب کرد .
- [آیت الله بهجت] خمس را باید دو قسمت کنند، یک قسمت آن سهم سادات است که بنابر احتیاط واجب باید با اذن مجتهد جامعالشرایط به سید فقیر، یا سید یتیم، یا به سیدی که در سفر درمانده شده بدهند و نصف دیگر آن سهم امام علیهالسلام است که در این زمان باید به مجتهد جامعالشرایط بدهند، و در صورت عدم مطالبه مجتهد، به مصرفی که او اجازه میدهد برسانند، ولی اگر انسان بخواهد سهم امام علیهالسلام را به مجتهدی که از او تقلید نمیکند بدهد، در صورتی به او اذن داده میشود که بداند آن مجتهد و مجتهدی که از او تقلید میکند، سهم امام علیهالسلام را از نظر کمیت و کیفیت به یک نحو مصرف میکنند.
- [آیت الله سبحانی] فردی که به حد تکلیف رسیده ولی معترف به وجود خدا و یا وحدانیّت و یا نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) یا معاد(روز قیامت) نباشد بنابر احتیاط واجب نجس است. و همچنین اگر کسی یکی از احکام ضروری اسلام (مانند وجوب نماز و روزه و حج) را انکار کند و در نظر او ملازم با انکار یکی از امور یادشده باشد، نیز نجس می باشد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا نبوت است و یا معترف به آن نیست و یا برای خدا شریک قرار می دهد و همچنین غلاه (یعنی آنهائی که یکی از ائمه (ع) را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی که با ائمه اطهار (ع) دشمنی می نمایند) نجسند و اما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری و مجوس) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه (ص) را قبول ندارند؛ نیز بنا بر مشهور نجس می باشند و این قول موافق احتیاط است و لکن بنا بر اظهر این طوایف پاکند و نیز کسی که ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود؛ چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است نجس می باشد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام سوءظن به دیگران است و این گناه بزرگ علاوه بر اینکه عملی حرام است، در بسیاری از موارد منجر به قتل و جدائی دوستان از یکدیگر و طلاق و بیمهری شوهر با زن یا زن با شوهر، و بغض و کینه و مانند اینها میشود، و آن اقسامی دارد: الف) سوءظنّ مربوط به گناه، نظیر اینکه کسی تخیّل کند همسر او رابطه نامشروع با دیگری دارد و بعد از آن تجسّس کند و یا عمل دیگری نظیر بیمهری بر آن مترتّب کند، این قسم حرام و گناهش بزرگ و مفاسد آن نیز بسیار است. ب) سوءظن مربوط به گناه، ولی بدون آنکه عملی بر آن مترتب کند، و این قسم نیز نزد علمای علم اخلاق حرام است و مبارزه با آن را از اوجب واجبات میدانند. ج) سوءظن مربوط به گناه، ولی علاوه بر اینکه عملی مترتّب بر آن نمیکند، خطوری بیش نباشد و فوراً از آن منصرف شود، و این قسم نیز حرام است، امّا پروردگار عالم به جهت منّت بر بندگان از آن عفو نموده است، ولی باید متوجّه باشیم همین خطورات است که به تدریج منجر به استقرار در نفس و سپس منجر به ملکه میشود، و اگر کسی- العیاذ باللَّه- ملکه سوءظن پیدا کند، مفاسد بزرگی حتّی سوءظنّ به خدای متعال و پیامبر و اهلبیت(سلاماللهعلیهم) پیدا میکند. د) سوءظن مربوط به غیرگناه، نظیر اینکه زنی تخیّل کند شوهرش ازدواج دیگری نموده است، و این قسم اگر عملی که گناه است بر آن مترتّب نشود و مواظبت کند ملکه نشود، از نظر فقهای عظام گناه نیست، ولی علاوه بر اینکه از نظر علمای علم اخلاق حرام است، باید بدانیم که سوءظن هر چه باشد مفاسد عظیمی را در بر دارد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام مراء و جلال است و در روایتی از رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده است که کراراً جبرئیل از طرف حقّ تعالی نهی از مراء و جدال مینمود و آن اقسامی دارد: الف) پافشاری در اثبات باطل و یا در نابودی حق، و گناه این قسم در حدّ کفر است و در قرآن اطلاق جبّار بر آن شده است: (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنید)[1] (و هر زورگوی لجوجی، نا امید شد.) ب) لجاجت و مشاجره در اینکه غلبه بر دیگری پیدا کند و به عبارت دیگر فخرفروشی و کشتیگرفتن در گفتگوها، و این صورت نیز از گناهان بزرگ است و مفسده فراوانی در بر دارد، بلکه منشأ گناهان دیگری است و غالب جدالها در بین مردم از این قبیل است. ج) جدال و مشاجره در اثبات نمودن حقّ یا از بین بردن باطل و یا ارشاد جاهل، نظیر مباحثهها و گفتارها و برخوردهای علمی که اهل علم با یکدیگر دارند، و این قسم گرچه حرام نیست، ولی باید توجّه داشت که در این گفتگوها شیطان و نفس امّاره و هوی در کمین است و چه بسیار (بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه) منجر به جدالهای حرام میشود، البته باید توجّه داشت که در همین نوع هم از الفاظ غیر مؤدّب پرهیز نمود و این قسم از جدال و مشاجره به اندازه احتیاج بلکه به اندازه ضرورت باشد. [1]. ابراهیم، 15.