با سلام، علمای اشاعره عقل را چگونه تعریف نموده‌اند؟ لطفاً چند تعریف را در این زمینه بیان کنید.
متکلمان اشاعره تعریف جدیدی از عقل ارائه نکردند، بلکه مباحث آنها در کتاب‌های کلامی در تبیین استدلال‌ها نظیر مباحث فلاسفه است.[1] برای عقل معانی متعددی بیان کردند. برخی عقل را بر چهار معنا اطلاق می‌‏کنند. معنای اوّل: عقل جوهری مجرّدی است که آن‌را به اجسام، تعلّق تدبیر و تصرّف نباشد. این تعریف فلاسفه است و مدّعای آنان این است که: عقل اوّل اعظم ملائکه و از مبدعات است. به تفسیری دیگر می‌گویند که عقل ماهیّتی مجرّد از مادّه و علائق به ماده دارد؛ و به این معنا بر خداوند متعال و بر ملائکه اطلاق می‌کنند. البته متکلّمان متقدّم این معنا را قبول ندارند. معنای دوم: عقل نیرویی نظری است؛ یعنی نیرویی از نیروهای نفس است که به واسطه او نفس از معلولات به مجهولات می‌رسد. این نیرو دارای چهار مرتبه است: مرتبه اول؛ صرف استعداد است، که اطفال نیز در ابتدای خلقت از آن برخوردارند. و آن‌را عقل هیولانی خوانند. مرتبه دوم؛  حصول علم به نظریّات به گونه‌ای که هر وقت بخواهد که نظریات را حاضر کند، بتواند. و آن‌را عقل بالفعل گویند. مرتبه چهارم؛ حصول نظریّات، بر وجهی که بالفعل حاصل باشد. و آن‌را عقل مستفاد گویند. این معنای دوم نیز مصطلح فلاسفه و حکیمان است.[2] معنای سوم: عقلی که مناط تکلیف است، و جنون در مقابله آن است، و آن اصطلاح عامه مردم است. معتزله آن‌را به نیرویی تفسیر کرده‌‏اند که به سبب آن حسن و قبح افعال معلوم می‌شود و به این وسیله میان خیر و خیّر تمییز داده می‌شود. بعضی از اشاعره گفته‌‏اند: عقل که مناط تکلیف است، علم است. و بهترین تفسیر برای عقل به معنای سوم آن است که عقل نیرویی غریزی در نفس است که در صورت سلامتی آلات و ابزار ادراکی علم به ضروریّات را به دنبال خواهد داشت. معنای چهارم: عقل معاش. این معنا نیز معنای عقل در نظر عموم مردم است؛ زیرا در عرف، هرگاه لفظ عقل را بکار ببرند ذهن آنان به عقل معاش سبقت می‌گیرد. بهترین تفسیری که از این معنای چهارم عقل کردند، آن است که: عقل نیرویی غریزی در نفس است که شناخت مصالح و عمل به مقتضای آنها را به دنبال می‌آورد.[3]   [1] . ر .ک: ایجی، میر سید شریف، شرح المواقف،(تمام مباحث کتاب)، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1325ق. [2] . حکماء نیز گفته‌اند که نفس را هفت  مرتبه است: 1. عقل هیولانی . 2 عقل بالملکة . 3 عقل بالفعل . 4 عقل مستفاد . 5 محو . 6 طمس . 7 محق . با این توضیح که در نظر حکیمان نفس به اعتبار آنکه قابلیت تحصیل کمالات  را دارد آن را «عقل هیولانی»؛ و به جهت که هر گاه یک  سلسله معقولات  اولی و علوم اولیه را بدست آورد که به وسیله آنها می تواند معقولات ثانیه و علوم اکتسابی را کسب کند «عقل بالملکه»؛ و به این جهت که هر وقت از راه اکتساب علوم (به فکر یا حدس) قدرت بر استنباط معقولات ثانیه و علوم مکتسبه پیدا کند، آن را «عقل بالفعل»؛ و به اعتبار حضور و حصول خود آن علوم و عقول مکتسبه عندالنفس که از عقل فعال استفاده کرده است «عقل مستفاد» می گویند. «محو»، مقام توحید افعالی است. «طمس»، مقام توحید صفاتی است. «محق»، مقام توحید ذاتی است. اقتباس از پاسخ 2332(رابطۀ میان نفس، روح، جان، عقل، ذهن و فطرت). [3] . ر. ک: خواجه رشید الدین فضل الله همدانی، اسئله و اجوبه رشیدی، ص 430 - 432، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1371 ش.
عنوان سوال:

با سلام، علمای اشاعره عقل را چگونه تعریف نموده‌اند؟ لطفاً چند تعریف را در این زمینه بیان کنید.


پاسخ:

متکلمان اشاعره تعریف جدیدی از عقل ارائه نکردند، بلکه مباحث آنها در کتاب‌های کلامی در تبیین استدلال‌ها نظیر مباحث فلاسفه است.[1]
برای عقل معانی متعددی بیان کردند. برخی عقل را بر چهار معنا اطلاق می‌‏کنند.
معنای اوّل: عقل جوهری مجرّدی است که آن‌را به اجسام، تعلّق تدبیر و تصرّف نباشد. این تعریف فلاسفه است و مدّعای آنان این است که: عقل اوّل اعظم ملائکه و از مبدعات است. به تفسیری دیگر می‌گویند که عقل ماهیّتی مجرّد از مادّه و علائق به ماده دارد؛ و به این معنا بر خداوند متعال و بر ملائکه اطلاق می‌کنند. البته متکلّمان متقدّم این معنا را قبول ندارند.
معنای دوم: عقل نیرویی نظری است؛ یعنی نیرویی از نیروهای نفس است که به واسطه او نفس از معلولات به مجهولات می‌رسد. این نیرو دارای چهار مرتبه است:
مرتبه اول؛ صرف استعداد است، که اطفال نیز در ابتدای خلقت از آن برخوردارند. و آن‌را عقل هیولانی خوانند.
مرتبه دوم؛  حصول علم به نظریّات به گونه‌ای که هر وقت بخواهد که نظریات را حاضر کند، بتواند. و آن‌را عقل بالفعل گویند.
مرتبه چهارم؛ حصول نظریّات، بر وجهی که بالفعل حاصل باشد. و آن‌را عقل مستفاد گویند. این معنای دوم نیز مصطلح فلاسفه و حکیمان است.[2]
معنای سوم: عقلی که مناط تکلیف است، و جنون در مقابله آن است، و آن اصطلاح عامه مردم است. معتزله آن‌را به نیرویی تفسیر کرده‌‏اند که به سبب آن حسن و قبح افعال معلوم می‌شود و به این وسیله میان خیر و خیّر تمییز داده می‌شود. بعضی از اشاعره گفته‌‏اند: عقل که مناط تکلیف است، علم است. و بهترین تفسیر برای عقل به معنای سوم آن است که عقل نیرویی غریزی در نفس است که در صورت سلامتی آلات و ابزار ادراکی علم به ضروریّات را به دنبال خواهد داشت.
معنای چهارم: عقل معاش. این معنا نیز معنای عقل در نظر عموم مردم است؛ زیرا در عرف، هرگاه لفظ عقل را بکار ببرند ذهن آنان به عقل معاش سبقت می‌گیرد. بهترین تفسیری که از این معنای چهارم عقل کردند، آن است که: عقل نیرویی غریزی در نفس است که شناخت مصالح و عمل به مقتضای آنها را به دنبال می‌آورد.[3]   [1] . ر .ک: ایجی، میر سید شریف، شرح المواقف،(تمام مباحث کتاب)، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1325ق. [2] . حکماء نیز گفته‌اند که نفس را هفت  مرتبه است: 1. عقل هیولانی . 2 عقل بالملکة . 3 عقل بالفعل . 4 عقل مستفاد . 5 محو . 6 طمس . 7 محق . با این توضیح که در نظر حکیمان نفس به اعتبار آنکه قابلیت تحصیل کمالات  را دارد آن را «عقل هیولانی»؛ و به جهت که هر گاه یک  سلسله معقولات  اولی و علوم اولیه را بدست آورد که به وسیله آنها می تواند معقولات ثانیه و علوم اکتسابی را کسب کند «عقل بالملکه»؛ و به این جهت که هر وقت از راه اکتساب علوم (به فکر یا حدس) قدرت بر استنباط معقولات ثانیه و علوم مکتسبه پیدا کند، آن را «عقل بالفعل»؛ و به اعتبار حضور و حصول خود آن علوم و عقول مکتسبه عندالنفس که از عقل فعال استفاده کرده است «عقل مستفاد» می گویند. «محو»، مقام توحید افعالی است. «طمس»، مقام توحید صفاتی است. «محق»، مقام توحید ذاتی است. اقتباس از پاسخ 2332(رابطۀ میان نفس، روح، جان، عقل، ذهن و فطرت). [3] . ر. ک: خواجه رشید الدین فضل الله همدانی، اسئله و اجوبه رشیدی، ص 430 - 432، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1371 ش.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین