مقصود از نظام تشریع، قوانین و مقرراتی است که برای انسان در زندگی دنیایی اعتبار شده است. منظور از نظام طبیعت همان نظام تکوین، یعنی نظام واقعیت خارجی است. با این مقدمه دلیل لزوم هماهنگی نظام تشریع با تکوین روشن می‌شود؛ زیرا مقصود از آن این است که قوانین و مقرراتی در مورد انسان، درست و کارآمد است که مطابق با واقعیت خارجی باشد؛ از این‌رو ما معتقدیم تنها نظام تشریع و قوانین و مقرراتی درست و کارآمد است که خداوند متعال آن‌را وضع و تعیین کرده است؛ زیرا فقط خداوند آگاه به تمام حقایق است و توانایی هماهنگ‌‌سازی بین نظام تشریع و تکوین را دارد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «دین قیم و آن شریعتی که تمامی حوائج زندگی بشر را برمی‌آورد، همان فطرتی است که خداوند، بشر را بر طبق آن خلق کرده و هیچ تبدیلی در خلقت خداوند نیست. این است آن دین قیم و لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند».[1] در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: «دین در نزد خداوند اسلام است».[2] علامه طباطبائی با توجه به این آیات می‌گوید: «این دو آیه به بانگ رسا اعلام می‌دارند که دین خدای سبحان آن است که افراد زندگی خود را با آنچه که قوانین تکوینی اقتضا می‌کند، تطبیق دهند.[3] ‏ وی در بیان لزوم تطبیق تشریع با تکوین می‌گوید: «چون حقیقت تشریع این است که: خدای تعالی جنس بشر را طوری خلق کرده، و بر فطرتی ایجاد فرموده که خلقت و فطرتش صحیح، و مثمر ثمر نمی‌شود، مگر وقتی که کارهایی را که در شرع جزو واجبات و یا به حکم واجب هستند، انجام دهد، و کارهایی که از محرمات و یا به حکم محرمات هستند ترک کند، پس هر کاری که در مسیر کمال و سعادت انسان مؤثر است، خدای تعالی به آنها امر کرده، با امر وجوبی و یا ارشادی، و از آنچه که در این راه مضر و منافی بوده نهی کرده، با نهی تکلیفی و یا ارشادی».[4] علامه طباطبائی، در توضیح بیشتر و تبیین هماهنگی شریعت اسلام با تکوین می‌گوید: انسان وقتی به کمال و سعادت می‌رسد که اجتماعی صالح منعقد سازد؛ اجتماع صالح، اجتماعی است که در آن سنت‌‏ها و قوانین صالح حکومت کند؛ قوانین صالح، قوانینی است که ضامن رسیدن انسان به سعادت باشد، و این سعادت امر و یا اموری است کمالی و تکوینی که به انسان ناقص که او نیز موجودی تکوینی است ضمیمه می‌شود، و او را انسانی کامل در نوع خود، و تام در وجودش می‌سازد. پس این سنن و قوانین - که قضایایی عملی و اعتباری است - واسطه‏‌ای است بین نقص انسان و کمال او، و راه عبوری است بین دو منزلگاه او، و تابع مصالح او؛ یعنی تابع کمال و یا کمالات او است؛ هر چند واسطه یعنی قوانین، اعتباری است ولی آن کمالات اعتباری و خیالی نیست، بلکه اموری حقیقی و واقعی است و سازگار با نواقصی است که هر یک مصداق یکی از حوایج حقیقی انسان است. پس حوایج حقیقی و واقعی انسان، این قوانین را وضع ‏کرده، و معتبر شمرده است، و مراد از حوایج، آن چیزهایی است که نفس انسان آنها را با امیال و تصمیم‌‏هایش می‌طلبد، و عقل هم که یگانه نیروی تمیز بین خیر و شر است؛ آنها را تصدیق و معین می‌کند که فلان قانون حاجتی از حوایج واقعی انسان را برمی‌آورد، و یا رفع احتیاج نمی‌کند، نه هواهای نفسانی. هوای نفس نمی‌تواند کمالات انسانی و حوایج واقعی او را تشخیص دهد؛ هواهای نفسانی تنها می‌تواند لذایذ مادی و حیوانی انسان را تشخیص دهد. بنابر این، اصول و ریشه‏‌های این قوانین باید حوایج حقیقی انسان باشد؛ حوایجی که واقعاً حاجت است، نه بر حسب تشخیص هوای نفس. این هم معلوم است که خداوند متعال هر نوعی از انواع موجودات را به قوا و ابزاری مجهز ساخته است که اگر آن قوا و ابزار درست به کار رود حوایج او را بر طرف می‌سازد و او را به کمال خود می‌رساند؛ از این معنا نتیجه می‌گیریم که جهازهای تکوینی انسان که بدان مجهز شده، هر یک محتاج و مقتضی یکی از آن قضایای عملی «بکن و نکن» که نامش سنت و قانون است می‌باشد، به طوری که اگر انسان به آن قضایا عمل کند، آن جهاز به حد رشد و کمال خود می‌رسند، مانند جهاز هاضمه که یکی از جهازهای تکوینی آدمی است، این جهاز اقتضای قوانینی مربوط به خود دارد که اگر صاحب جهاز به آن قوانین عمل کند، جهاز مذکور به حد کمال خود که برای رسیدن به آن خلق شده است، می‌رسد، و نیز جهاز تناسل اقتضای دستوراتی دارد که اگر صاحب جهاز مزبور به آن دستورات عمل کند، جهاز تناسلی خود را به حد کمال می‌رساند؛ چون در جایی صرف کرده که برای آن خلق شده است. با توجه به آنچه بیان روشن می‌شود که به حکم عقل باید دین که همان اصول عملی و سنن و قوانین عملی است که اگر به آن عمل شود سعادت واقعی انسان را ضمانت می‌‏کند از احتیاجات و اقتضاآت خلقت انسان منشأ گرفته باشد، و باید که تشریع‏ دین مطابق فطرت و تکوین‏ باشد، و این همان معنایی است که آیه شریفه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها، لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ».[5] آن را خاطرنشان می‌سازد.[6] [1] . روم، 30. [2] . آل عمران، 19. [3] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏8، ص 299، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [4] . ر. ک: همان، ج 16، ص 67. [5] . روم، 30. [6] . ر. ک: المیزان، ج ‏16، ص 178- 179.
مقصود از نظام تشریع، قوانین و مقرراتی است که برای انسان در زندگی دنیایی اعتبار شده است. منظور از نظام طبیعت همان نظام تکوین، یعنی نظام واقعیت خارجی است. با این مقدمه دلیل لزوم هماهنگی نظام تشریع با تکوین روشن میشود؛ زیرا مقصود از آن این است که قوانین و مقرراتی در مورد انسان، درست و کارآمد است که مطابق با واقعیت خارجی باشد؛ از اینرو ما معتقدیم تنها نظام تشریع و قوانین و مقرراتی درست و کارآمد است که خداوند متعال آنرا وضع و تعیین کرده است؛ زیرا فقط خداوند آگاه به تمام حقایق است و توانایی هماهنگسازی بین نظام تشریع و تکوین را دارد.
قرآن کریم در این باره میفرماید: «دین قیم و آن شریعتی که تمامی حوائج زندگی بشر را برمیآورد، همان فطرتی است که خداوند، بشر را بر طبق آن خلق کرده و هیچ تبدیلی در خلقت خداوند نیست. این است آن دین قیم و لیکن بیشتر مردم نمیدانند».[1]
در آیهی دیگر میفرماید: «دین در نزد خداوند اسلام است».[2]
علامه طباطبائی با توجه به این آیات میگوید: «این دو آیه به بانگ رسا اعلام میدارند که دین خدای سبحان آن است که افراد زندگی خود را با آنچه که قوانین تکوینی اقتضا میکند، تطبیق دهند.[3]
وی در بیان لزوم تطبیق تشریع با تکوین میگوید: «چون حقیقت تشریع این است که: خدای تعالی جنس بشر را طوری خلق کرده، و بر فطرتی ایجاد فرموده که خلقت و فطرتش صحیح، و مثمر ثمر نمیشود، مگر وقتی که کارهایی را که در شرع جزو واجبات و یا به حکم واجب هستند، انجام دهد، و کارهایی که از محرمات و یا به حکم محرمات هستند ترک کند، پس هر کاری که در مسیر کمال و سعادت انسان مؤثر است، خدای تعالی به آنها امر کرده، با امر وجوبی و یا ارشادی، و از آنچه که در این راه مضر و منافی بوده نهی کرده، با نهی تکلیفی و یا ارشادی».[4]
علامه طباطبائی، در توضیح بیشتر و تبیین هماهنگی شریعت اسلام با تکوین میگوید: انسان وقتی به کمال و سعادت میرسد که اجتماعی صالح منعقد سازد؛ اجتماع صالح، اجتماعی است که در آن سنتها و قوانین صالح حکومت کند؛ قوانین صالح، قوانینی است که ضامن رسیدن انسان به سعادت باشد، و این سعادت امر و یا اموری است کمالی و تکوینی که به انسان ناقص که او نیز موجودی تکوینی است ضمیمه میشود، و او را انسانی کامل در نوع خود، و تام در وجودش میسازد.
پس این سنن و قوانین - که قضایایی عملی و اعتباری است - واسطهای است بین نقص انسان و کمال او، و راه عبوری است بین دو منزلگاه او، و تابع مصالح او؛ یعنی تابع کمال و یا کمالات او است؛ هر چند واسطه یعنی قوانین، اعتباری است ولی آن کمالات اعتباری و خیالی نیست، بلکه اموری حقیقی و واقعی است و سازگار با نواقصی است که هر یک مصداق یکی از حوایج حقیقی انسان است. پس حوایج حقیقی و واقعی انسان، این قوانین را وضع کرده، و معتبر شمرده است، و مراد از حوایج، آن چیزهایی است که نفس انسان آنها را با امیال و تصمیمهایش میطلبد، و عقل هم که یگانه نیروی تمیز بین خیر و شر است؛ آنها را تصدیق و معین میکند که فلان قانون حاجتی از حوایج واقعی انسان را برمیآورد، و یا رفع احتیاج نمیکند، نه هواهای نفسانی. هوای نفس نمیتواند کمالات انسانی و حوایج واقعی او را تشخیص دهد؛ هواهای نفسانی تنها میتواند لذایذ مادی و حیوانی انسان را تشخیص دهد.
بنابر این، اصول و ریشههای این قوانین باید حوایج حقیقی انسان باشد؛ حوایجی که واقعاً حاجت است، نه بر حسب تشخیص هوای نفس. این هم معلوم است که خداوند متعال هر نوعی از انواع موجودات را به قوا و ابزاری مجهز ساخته است که اگر آن قوا و ابزار درست به کار رود حوایج او را بر طرف میسازد و او را به کمال خود میرساند؛ از این معنا نتیجه میگیریم که جهازهای تکوینی انسان که بدان مجهز شده، هر یک محتاج و مقتضی یکی از آن قضایای عملی «بکن و نکن» که نامش سنت و قانون است میباشد، به طوری که اگر انسان به آن قضایا عمل کند، آن جهاز به حد رشد و کمال خود میرسند، مانند جهاز هاضمه که یکی از جهازهای تکوینی آدمی است، این جهاز اقتضای قوانینی مربوط به خود دارد که اگر صاحب جهاز به آن قوانین عمل کند، جهاز مذکور به حد کمال خود که برای رسیدن به آن خلق شده است، میرسد، و نیز جهاز تناسل اقتضای دستوراتی دارد که اگر صاحب جهاز مزبور به آن دستورات عمل کند، جهاز تناسلی خود را به حد کمال میرساند؛ چون در جایی صرف کرده که برای آن خلق شده است.
با توجه به آنچه بیان روشن میشود که به حکم عقل باید دین که همان اصول عملی و سنن و قوانین عملی است که اگر به آن عمل شود سعادت واقعی انسان را ضمانت میکند از احتیاجات و اقتضاآت خلقت انسان منشأ گرفته باشد، و باید که تشریع دین مطابق فطرت و تکوین باشد، و این همان معنایی است که آیه شریفه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها، لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ».[5] آن را خاطرنشان میسازد.[6] [1] . روم، 30. [2] . آل عمران، 19. [3] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 299، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [4] . ر. ک: همان، ج 16، ص 67. [5] . روم، 30. [6] . ر. ک: المیزان، ج 16، ص 178- 179.
- [سایر] آیا اعتقاد به قوانین ثابت اسلام، مانع هماهنگی مقتضیات زمان ورسیدن به پیش رفت های مادی و حرکت مترقی نیست؟
- [سایر] آیا اعتقاد به قوانین ثابت اسلام، مانع هماهنگی مقتضیات زمان ورسیدن به پیش رفت های مادی و حرکت مترقی نیست؟
- [سایر] طبق قرآن کریم و احادیث گرانقدر معصومین علیهم السلام آیا نظام خلقت اعم از طبیعت و ماورای آن یک نظام علت و معلولی است؟ منظور از جهان غیب و جهان شهادت چیست؟
- [سایر] مبانی مشروعیت نظام چیست؟ و چگونه میتوان مشروعیت حکومت ولایت فقیه را ثابت کرد؟
- [سایر] وحی تکوینی و تشریعی چیست؟
- [سایر] آیا وحی تشریعی است یا تکوینی؟
- [سایر] تفاوت ولایت تکوینی و تشریعی بیشتر توضیح دید؟
- [سایر] اراده تکوینی خداوند چه تفاوتی با اراده تشریعی او دارد؟ آیا اراده تکوینی قابل تغییر است؟
- [سایر] مقصود از ولایت تکوینی و تشریعی چیست؟ ولایت تکوینی چه مراحلی دارد؟ تفاوت آن با ولایت تشریعی چیست؟
- [سایر] طبیعت کلیه به چه معنا است؟
- [آیت الله علوی گرگانی] فرو بردن آب بینی وخلط سینه که در دهن آمده، حرام نیست و نیز فرو بردن غذایی که موقع خلال کردن، از لای دندان بیرون میآید، اگر طبیعت انسان از آن متنفّر نباشد، اشکال ندارد.
- [امام خمینی] فرو بردن آب بینی و خلط سینه که در دهان آمده، حرام نیست. و نیز فرو بردن غذایی که موقع خلال کردن، از لای دندان بیرون میآید اگر طبیعت انسان از آن متنفر نباشد اشکال ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] فرو بردن آب بینی و خلط سینه که در دهان آمده حرام نیست و نیز فرو بردن غذایی که هنگام خلال کردن، از لای دندان بیرون میآید، اگر طبیعت انسان از آن متنفّر نباشد، اشکال ندارد.
- [آیت الله خوئی] اگر اول ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش اول ماه بوده، باید روزه آن روز را قضا نماید.
- [آیت الله بهجت] اگر اول ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد. بعد ثابت شود که شب پیش ماه را دیدهاند، باید روزه آن روز را قضا نماید.
- [آیت الله مظاهری] اگر در شهری اوّل ماه ثابت شود در هر جایی هم که افقش با آنجا نزدیک باشد نظیر همه شهرهای ایران، اوّل ماه برای همه ثابت میشود.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر اول ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش اول ماه بوده باید روزه ان روز را قضا نماید
- [آیت الله سیستانی] اول ماه به حکم حاکم شرع ثابت نمیشود ، مگر این که از حکم او ، یا ثابت شدن ماه نزد او ، اطمینان به دیده شدن ماه حاصل شود .
- [آیت الله سیستانی] اگر ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد ، چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش اول ماه بوده ، باید روزه آن روز را قضا نماید .
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر اول ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش، اول ماه بود، باید روزه آن روز را قضا نماید.