در ارتباط با نوع برخورد انسانها با بدی‌ها و ظلم‌های یکدیگر، پروردگار به برخوردی همسان و یا گذشت توصیه می‌کند: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها» و کیفر هر بدرفتاری، به همان اندازه بدرفتاری متقابل است،[1] یعنی مؤمنان مجاز نیستند در برابر بدی و ظلمی که به آنها شده بیش از اندازه آن بدی، پاسخ گویند. مثلاً هر گاه کسی به انسان گفت: خداوند ذلیلت کند، باید در پاسخ او بگوید: خداوند ترا ذلیل کند، بی‌آنکه زیاده روی کرده باشد.[2] یا این‌که اگر کسی به فرد دیگری بدی و ظلمی نمود، مثل همان ستمی که به او وارد شده باید انتقام گیرد نه زیادتر، اما با این وجود اگر از همان انتقام همسان نیز گذشت شود بهتر است زیرا ادامه آیه می‌گوید: و کسی که از ستم برادر مؤمن خود گذشت نمود و انتقام نگرفت، پاداش عمل نیک او بر خدا است. اما در ارتباط با کیفر گنه‌کاران در روز جزا آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که در نگاه نخست چنین برداشت می‌شود که میان آنها نوعی تعارض وجود دارد؛ مانند: «وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها»؛[3] و کیفر هر بدی (برای) آنان‌که بدی کنند، همانند آن است. و «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ ... یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذاب»؛[4] آنان‌که مردم را از راه خدا بازمی‌دارند ...، عذابشان چند برابر می‌شود. آنچه در معنای این آیات می‌توان گفت؛ آن است که آیاتی؛ مانند «جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها»، به تناسب کیفر گنه‌کاران با گناهشان می‌پردازد یعنی افراد زشت‌کار، کیفری بیش از گناه خود ندارند؛ و در نتیجه پیامد هر گناهی تنها یک کیفر است، بر خلاف حسنه که پاداش آن یا ده برابر است، و یا چیزی است که عقل بشر از درک آن عاجز است. اما آیاتی که به چند برابر شدن عذاب اشاره دارند؛ مانند «یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ»،[5] معنایش آن نیست که فرد گنه‌کار دو برابر استحقاقش مجازات می‌بیند، بلکه با توجه به قرائن موجود در آیه، می‌توان یکی از احتمالات زیر را در تبیین آیه در نظر گرفت: 1. منظور این است که فردی که دیگران را از راه خدا بازداشته، هم عذاب خود و هم عذاب دیگران را بردوش خواهد کشید.[6] این معنا در جای دیگر چنین بیان شده است: «لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛[7] آنها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش کشند و هم سهمی از گناهان کسانی که به سبب جهل، گمراهشان می‌سازند. 2. چند برابر شدن عذاب برای این است که آنها فاسق شدند، و بر این فسق و گناه خود لجاجت و اصرار کردند؛ علاوه بر این‌که از مسیر هدایت خارج شدند، سعی و تلاششان نیز بر ادامه این آن بود.[8] 3. منظور این است که چون آنان گناهان زیادی را مرتکب شده‌اند، هر وقت یک نوع عذاب ببینند‌، به صورت پیوسته و به دنبال آن عذاب‌هایی مشابه و یا دشوارتر دامنگیرشان می‌شود که هر کدام آنها کیفر گناهی مستقل است(اما چون به صورت پیاپی اعمال می‌شود، چند برابر به چشم می‌آید).[9] 4. چند برابر شدن عذاب، کنایه از شدت و هولناک بودن عذاب است.[10] [1] . شوری، 40. [2] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 9، ص 51، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش. [3] . یونس، 27. [4] . هود، 19، 20. «آنان‌که مردم را از راه خدا بازمی‌دارند و راه خدا را منحرف می‌خواهند و به آخرت ایمان ندارند، اینان نمی‌توانند در روی زمین از خدای بگریزند و جز او هیچ یاوری ندارند، عذابشان مضاعف می‌شود. نه توان شنیدن داشته‌‏اند و نه توان دیدن». [5] . هود 20 [6] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 190، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [7] . نحل، 25. .[8] المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏10، ص 190. [9] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏5، ص 228. .[10] مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 4، ص 221، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.
مگر نه اینکه (وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها) است، پس چرا (یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ)؟
در ارتباط با نوع برخورد انسانها با بدیها و ظلمهای یکدیگر، پروردگار به برخوردی همسان و یا گذشت توصیه میکند: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها» و کیفر هر بدرفتاری، به همان اندازه بدرفتاری متقابل است،[1] یعنی مؤمنان مجاز نیستند در برابر بدی و ظلمی که به آنها شده بیش از اندازه آن بدی، پاسخ گویند. مثلاً هر گاه کسی به انسان گفت: خداوند ذلیلت کند، باید در پاسخ او بگوید: خداوند ترا ذلیل کند، بیآنکه زیاده روی کرده باشد.[2] یا اینکه اگر کسی به فرد دیگری بدی و ظلمی نمود، مثل همان ستمی که به او وارد شده باید انتقام گیرد نه زیادتر، اما با این وجود اگر از همان انتقام همسان نیز گذشت شود بهتر است زیرا ادامه آیه میگوید: و کسی که از ستم برادر مؤمن خود گذشت نمود و انتقام نگرفت، پاداش عمل نیک او بر خدا است.
اما در ارتباط با کیفر گنهکاران در روز جزا آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که در نگاه نخست چنین برداشت میشود که میان آنها نوعی تعارض وجود دارد؛ مانند: «وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها»؛[3] و کیفر هر بدی (برای) آنانکه بدی کنند، همانند آن است. و «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ ... یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذاب»؛[4] آنانکه مردم را از راه خدا بازمیدارند ...، عذابشان چند برابر میشود.
آنچه در معنای این آیات میتوان گفت؛ آن است که آیاتی؛ مانند «جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها»، به تناسب کیفر گنهکاران با گناهشان میپردازد یعنی افراد زشتکار، کیفری بیش از گناه خود ندارند؛ و در نتیجه پیامد هر گناهی تنها یک کیفر است، بر خلاف حسنه که پاداش آن یا ده برابر است، و یا چیزی است که عقل بشر از درک آن عاجز است.
اما آیاتی که به چند برابر شدن عذاب اشاره دارند؛ مانند «یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ»،[5] معنایش آن نیست که فرد گنهکار دو برابر استحقاقش مجازات میبیند، بلکه با توجه به قرائن موجود در آیه، میتوان یکی از احتمالات زیر را در تبیین آیه در نظر گرفت:
1. منظور این است که فردی که دیگران را از راه خدا بازداشته، هم عذاب خود و هم عذاب دیگران را بردوش خواهد کشید.[6] این معنا در جای دیگر چنین بیان شده است: «لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛[7] آنها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش کشند و هم سهمی از گناهان کسانی که به سبب جهل، گمراهشان میسازند.
2. چند برابر شدن عذاب برای این است که آنها فاسق شدند، و بر این فسق و گناه خود لجاجت و اصرار کردند؛ علاوه بر اینکه از مسیر هدایت خارج شدند، سعی و تلاششان نیز بر ادامه این آن بود.[8]
3. منظور این است که چون آنان گناهان زیادی را مرتکب شدهاند، هر وقت یک نوع عذاب ببینند، به صورت پیوسته و به دنبال آن عذابهایی مشابه و یا دشوارتر دامنگیرشان میشود که هر کدام آنها کیفر گناهی مستقل است(اما چون به صورت پیاپی اعمال میشود، چند برابر به چشم میآید).[9]
4. چند برابر شدن عذاب، کنایه از شدت و هولناک بودن عذاب است.[10] [1] . شوری، 40. [2] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 9، ص 51، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش. [3] . یونس، 27. [4] . هود، 19، 20. «آنانکه مردم را از راه خدا بازمیدارند و راه خدا را منحرف میخواهند و به آخرت ایمان ندارند، اینان نمیتوانند در روی زمین از خدای بگریزند و جز او هیچ یاوری ندارند، عذابشان مضاعف میشود. نه توان شنیدن داشتهاند و نه توان دیدن». [5] . هود 20 [6] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 190، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [7] . نحل، 25. .[8] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 190. [9] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 228. .[10] مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 4، ص 221، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.
- [سایر] بدعت چیست؟ آیا سیئه یا حسنه دارد؟ چند مثال بزنید.
- [سایر] تفاوت میان ذنب، اثم، عصیان، سیئه و خطیئه در قرآن چیست؟
- [سایر] آیا قضیه زیر حدیث است؟ و آیا چنین چیزی صحت دارد؟ اگر شوهر به زن محبت نمیکند، زن میتواند آیات زیر را بر قند و نبات بخواند و بدمد و بدهد تا شوهرش از آن قند و نبات بخورد. یا اینکه این آیات شریفه را بر گلاب بخواند و بدمد و سپس گلاب را به صورت بمالد. انشاء الله شوهرش مهربان و مطیع میگردد: (إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُون هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ)؛ (کنزالحسینی، ص 44).
- [سایر] سلام و احترام. دو اشکال در مسئله استقراء وجود دارد: اول اینکه عقل برای استقراء دلیل میخواهد، در حالیکه حکم کلی که از نمونههای جزئی صادر میشود را خود عقل استنباط میکند. دوم اینکه حیوانات هنگامی که شرطی میشوند به نوعی روش استقرائی به کار میبرند مبنی بر اینکه آینده نیز مانند گذشته است؛ لذا بین این دو مطلب یکی را باید رد کنیم: اینکه حیوانات دارای عقل هستند. و دیگر اینکه صدور حکم کلی از جزئی کار عقل نیست!
- [سایر] دلایل فقهی اینکه خواب وضو را باطل میکند چیست؟
- [سایر] با سلام. در آیه 16 سوره اعراف چرا شیطان به خدا می گوید :قال فبما أغویتنی لأقعدن لهم صراطک المستقیم ... سوال اینکه مگر خداوند کسی را گمراه می کند؟
- [سایر] آیا عمل به وصیتهای غیر مالی میت در صورتی که وصی مشخص نشده باشد واجب است؟ مثل اینکه وصیت کرده باشد من را در زادگاهم دفن کنید و یا اینکه در تشییع جنازهام بانوان حضور نداشته باشند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] نسبت به اینکه زن میتواند طواف را مقدّم بدارد آیا صرف شک در وقوع طواف در ایّام حیض کفایت میکند یا اینکه باید احتمال قوی بدهد که عادت میشود؟
- [سایر] علت اینکه زن نمیتواند مرجع تقلید و یا قاضی باشد، چیست؟
- [سایر] با توجه به اینکه خداوند دیده نمیشود؛ چرا حضرت موسی(ع) تقاضای رؤیت خدا نمود؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر با زن نامحرمی به گمان اینکه عیال خود اوست، نزدیکی کند؛ چه زن بداند که او شوهرش نیست، یا گمان کند شوهرش میباشد، باید عدّه نگهدارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر کسی مالی را غصب کند و بفروشد، به قصد اینکه پول آن مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال، معامله را اجازه نکند، معامله باطل است، و اگر اجاره نماید، معامله صحیح است و پول، مال مالک میشود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . زن و مرد تا یقین نکنند که وکیل آنان صیغه را خوانده است نمیتوانند به یکدیگر نگاه محرمانه نمایند، و گمان به اینکه وکیل صیغه را خوانده است کفایت نمیکند، ولی اگر وکیل بگوید صیغه را خواندهام کافی است.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام، تعرّب پس از هجرت است، و معنای آن این است که انسان جایی رود که نتواند دین خود را حفظ کند؛ نظیر اینکه جایی رود که از معنویات و مسائل اسلامی دور بماند و نتواند او و وابستگان به او برخوردار از آشنائی با اسلام و مسائل دینی و معنویات انسانی شوند، و نظیر اینکه جایی رود که میداند خود او یا وابستگان به او فاسد میشوند، و اگر در چنین جاهایی باشد، خروج از آنجا را قرآن شریف واجب مؤکّد میداند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . برای رجوعکردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلکه اگر بدون اینکه کسی بفهمد، بگوید: به زنم رجوع کردم صحیح است؛ ولی اگر بعد از تمامشدن عدّه، مرد بگوید که در عدّه رجوع نمودهام، لازم است اثبات نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] وظیفه امر به معروف و ناهی از منکر ان است که در امر به معروف و نهی از منکر غرض شارع مقدس را که ارشاد گمراه و اصلاح فاسد است در نظر داشته باشد و این مهم حاصل نمی شود مگر به ان که مبتلا به گناه را مانند عضو فاسد پیکر خود بداند و همچنان که به علاج پاره تن خود می پردازد به معالجه مبتلایان به مفاسد و امراض روحی بپردازد و امر به معروف و ناهی از منکر نباید غفلت کند که شاید در صحیفه عمل ان گناهکار حسنه ای باشد که خدا او را به ان ببخشد و در دفتر عمل خودش سییه ای باشد که او را به ان مواخذه کند
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام احتکار است، و در روایات آمده است که پروردگار عالم از محتکر بیزار است، و گناه آن در حدّ قتل نفس است، و معنای آن این است که چیزی را که امّت اسلامی به آن احتیاج دارند نگاه دارد و آن را در معرض فروش قرار ندهد، و آن اقسامی دارد: الف) نگاهداری چیزی برای اینکه بازار سیاه درست شود و آن را به قیمت گران بفروشد. و این قسم، فرد بارز احتکار است و قطعاً روایات حرمت، شامل آن میشود. ب) نگاهداری برای اینکه مردم یا حکومت اسلامی را در مضیقه قرار دهد و یا ضرر به اقتصاد مملکت اسلامی بزند، و معلوم است که این قسم گناهش خیلی بالاتر از گناه قسم اوّل است و گاهی محتکر مصداق مفسد فی الارض محسوب میشود. ج) نگاهداشتن چیزی که بازار آن کساد است، گرچه مردم احتیاج به آن هم دارند، برای اینکه آن چیز رونقی پیدا کند، این قسم نیز حرام است، گرچه حرمت آن به اندازه قسم اوّل و دوّم نیست. د) نگاه داشتن چیزی که به اندازه تقاضای مردم موجود است و عرضه نکردن آن، ضرر اقتصادی یا غیراقتصادی ندارد، این قسم حرام نیست، گرچه سزاوار است از این قسم هم پرهیز نماید. ه) نگاه داشتن چیزی که خود احتیاج به آن دارد، نظیر نگاهداشتن گندم برای مصرف سال خود، و این قسم نیز حرام نیست، گرچه مردم به آن احتیاج داشته باشند؛ ولی در صورت احتیاج شدید مردم، سزاوار نیست که نگاه دارد، زیرا ایثار و فداکاری باید از جمله سجایای مسلمان باشد.
- [آیت الله مظاهری] رفع صفات رذیله، گرچه عملی بر طبق آن انجام ندهد، اگر قدرت بر رفع داشته باشد، واجب مؤکّد، و ترک این واجب چنانکه گفته شد از محرّمات است، و باید علاوه بر اینکه مانع سر زدن عملی از آن شود، با آن مبارزه کند تا ریشهاش را قطع کند، و این کار، گرچه مشکل است ولی از اوجب واجبات است، و ثواب این مبارزه از جهاد بالاتر است و از این رو در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) (جهاد اکبر) نامیده شده است.
- [آیت الله مظاهری] گرچه گناه قسم اوّل و سوّم و چهارم از گناه قسم دوّم بالاتر است، ولی توبه آنها فقط پشیمانی از گذشته و اصلاح خود در آینده است، مگر اینکه مظلوم توجّه به ظلم پیدا کرده باشد که در این صورت علاوه بر پشیمانی و اصلاح خود، رضایت مظلوم را نیز باید به دست آورد. امّا در قسم دوّم که به آن حقّالنّاس میگویند، باید مظلوم را راضی کند، توجّه به آن ظلم پیدا کرده باشد یا نه، مگر اینکه مظلوم به هیچ وجه راضی نشود یا ظالم قدرت کسب رضایت او را نداشته باشد.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان در اسلام که موجب فشار قبر میباشد، تندخویی است، و این گناه غالباً گناهان بزرگی را به دنبال دارد، نظیر غیبت و زخم زبان، بلکه تهمت و فحش و ناسزا، بلکه تندخویی گاهی موجب قتل نفوس و اتلاف اموال و جرح و کتک میشود و آن اقسامی دارد: الف) تندخویی که از صفت رذیلهای نظیر تکبّر و عجب و غضب و مانند اینها سرچشمه میگیرد، و این قسم از تندخویی علاوه بر اینکه گناه است، رفع سرچشمه آن یعنی تکبّر و عجب و غضب و مانند اینها نیز از اوجب واجبات است. ب) تندخویی که از کمون ذات سرچشمه بگیرد، به این معنی که تندخویی او از ملکه در نفس او بر میخیزد در حالی که متکبّر نیست و عجب ندارد و تسلّط بر اعصاب دارد، و این قسم از تندخویی نظیر قسم اوّل است که علاوه بر گناه تندخویی، رفع آن ملکه و رذیله از اوجب واجبات است. ج) تندخویی که از زبان بد شخص سرچشمه میگیرد نه از رذیلهای از رذایل، و این قسم از تند خویی علاوه بر فشار قبر، ممکن نیست انفکاک از گناهان بزرگ داشته باشد؛ زیرا مردم از شخص تندخو میترسند و تعییر و سرزنش و دیگر معاصی لازمه زبان اوست و چه بسا اعمال خوب او بهواسطه آن تندخویی حبط و نابود میشود، مثلاً با زحمت و مشقّت همسر و اولاد خود را در رفاه قرار میدهد و در آسایش آنان میکوشد، ولی با تندخویی اجر او که ثواب مجاهد در راه خداست حبط میشود، چنانکه اجر او نزد عیالش نیز حبط میگردد، و خلاصه کلام اینکه تندخو مطرود نزد خداوند متعال و نزد مردم حتّی عیالش میباشد.