پاسخ اجمالی: همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از" اولی الامر"، امامان معصوم هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر (ص) به آنها سپرده شده است، و غیر آنها را شامل نمی‌ شود. البته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند و پستی را در جامعه اسلامی به عهده گیرند، با شرایط معینی اطاعت آنها لازم است، - نه به خاطر این که اولوا الامرند -، بلکه به این جهت که نمایندگان اولوا الامر هستند. بدون تردید این اطاعت که در آیه: " أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ..." آمده، اطاعتی مطلق است، و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده، این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزی و نهی از چیزی نمی‌کند، که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد، و گرنه واجب کردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضی از ناحیه خدای تعالی می‌شد، و موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد و محقق نمی‌شود این سخن عینا در مورد اولی الامر نیز جریان می‌یابد. پاسخ تفصیلی: "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً".[1] ترجمه: "ای کسانی که ایمان آورده ‌اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است". تفسیر این آیه و چند آیه بعد، در باره یکی از مهم ترین مسائل اسلامی؛ یعنی مسئله رهبری بحث می‌کند و مراجع واقعی مسلمانان را در مسائل مختلف دینی و اجتماعی مشخص می‌ سازد. نخست به مردم با ایمان دستور می‌دهد که از خداوند اطاعت کنند، بدیهی است برای یک فرد با ایمان همه اطاعت ها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود و هر گونه رهبری باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد؛ زیرا حاکم و مالک تکوینی جهان هستی او است، و هر گونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد. در مرحله بعد، فرمان به پیروی از پیامبر (ص) می ‌دهد، پیامبری که معصوم است و هرگز از روی هوا و هوس، سخن نمی‌گوید، پیامبری که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است. بنابراین، اطاعت از خداوند، مقتضای خالقیت و حاکمیت ذات او است،[2] ولی اطاعت از پیامبر (ص) مولود فرمان پروردگار است و به تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است، و پیامبر (ص) واجب الاطاعة بالغیر و شاید تکرار "اطیعوا" در آیه اشاره به همین موضوع یعنی تفاوت دو اطاعت دارد. مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولوا الامر می‌دهد که از متن جامعه اسلامی برخاسته و حافظ دین و دنیای مردم است. قبل از پرداختن به اقوال پیرامون اولی الامر باید گفت: آنها "ر طایفه‌ ای که باشند، بهره ‌ای از وحی ندارند، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایی است که به نظرشان صحیح می ‌رسد، و اطاعت آنان در آن آراء و اقوالشان بر مردم واجب است، همان طور که اطاعت رسول در آرا و اقوالش بر مردم واجب بود. [3] اولوا الامر چه کسانی هستند؟ درباره این که منظور از اولوا الامر چیست، در میان مفسران مسلمان نظریات گوناگون وجود دارد. در این جا به صوررت خلاصه به بیان این دیدگاه ها می پردازیم: 1. جمعی از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از "اولوا الامر" زمام داران و حکام اند. در هر زمان و در هر محیط. و هیچ گونه استثنایی برای آن قائل نشده ‌اند. نتیجه این نظریه آن است که مسلمانان موظف اند از هر حکومتی به هر شکل پیروی کنند، حتی اگر حکومت مغول باشد. 2. بعضی دیگر از مفسران؛ مانند نویسنده تفسیر المنار، تفسیر فی ظلال القرآن و ... معتقدند که منظور از اولوا الامر نمایندگان عموم طبقات، حکام و زمام داران و علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگی مردم هستند، اما نه به طور مطلق و بدون قید و شرط ،بلکه اطاعت آنها مشروط به این است که بر خلاف احکام و مقررات اسلام نبوده باشد. 3. به عقیده بعضی دیگر منظور از "اولی الامر" زمام داران معنوی و فکری یعنی دانشمندان و عالمان هستند، دانشمندانی که عادل باشند و به محتویات کتاب و سنت آگاهی کامل داشته باشند. 4. بعضی از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از این کلمه منحصرا خلفای چهارگانه نخستین اند، و غیر آنها را شامل نمی‌شود. بنابراین در اعصار دیگر اولی الامر وجود خارجی نخواهد داشت. 5. گروه دیگر از مفسران، اولوا الامر را به معنای صحابه و یاران پیامبر (ص) می دانند. 6. احتمال دیگری که در تفسیر اولوا الامر گفته شده این است که منظور فرماندهان لشکر اسلام اند. 7. همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از "اولوا الامر"، امامان معصوم هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر (ص) به آنها سپرده شده است، و غیر آنها را شامل نمی‌شود. البته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند و پستی را در جامعه اسلامی به عهده گیرند، با شروط معینی اطاعت آنها لازم است، این اطاعت نه به خاطر این است که آنان اولوا الامرند، بلکه به این جهت که آنان نمایندگان اولوا الامر هستند. اکنون به طور فشرده به بررسی تفاسیر فوق می ‌پردازیم: بدون تردید تفسیر اول به هیچ وجه با مفهوم آیه و روح تعلیمات اسلام سازگار نیست و ممکن نیست که پیروی از هر حکومتی بدون قید و شرط در ردیف اطاعت خدا و پیامبر (ص) باشد. تفسیر دوم و تفسیر سوم نیز با اطلاق آیه سازگار نیست، زیرا پیروی از حکام و زمام داران و علما و دانشمندان، شرائطی دارد؛ از جمله این که گفتار آنها بر خلاف کتاب و سنت نباشد، بنابراین، اگر آنها از حق منحرف شوند، اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اطاعت اولوا الامر را به طور مطلق، لازم شمرده است. تفسیر چهارم مفهومش این است که امروز مصداقی برای اولوا الامر در میان مسلمانان وجود نداشته باشد. به علاوه هیچ گونه دلیلی برای این تخصیص در دست نیست. علاوه بر این که اشکال تفسیر سوم نیز در این جا جاری است. تفسیر پنجم و ششم نیز همین اشکال را دارد؛ یعنی هیچ گونه دلیلی بر این تخصیص در دست نیست و اگر به هر علتی از حق منحرف شوند، اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اطاعت اولوا الامر را به طور مطلق، همانند اطاعت پیامبر (ص)، لازم شمرده است. در نتیجه تنها تفسیری که از اشکالات گذشته سالم می ‌ماند تفسیر هفتم یعنی تفسیر اولوا الامر به رهبران و امامان معصوم است؛ زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می‌شود کاملا سازگار است؛ چون مقام "عصمت" امام، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ می‌کند. به این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر (ص) بدون هیچ گونه قید و شرطی واجب الاطاعه است، و سزاوار است که در ردیف اطاعت او قرار گیرد و حتی بدون تکرار "اطیعوا" عطف بر" رسول" شود. شایان توجه است که بعضی از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف فخر رازی در آغاز سخنش در ذیل این آیه، به این حقیقت اعتراف کرده، می‌گوید: " کسی که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتما باید معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامی که مرتکب اشتباهی می ‌شود خداوند اطاعت او را لازم شمرده، و پیروی از او را در انجام خطا لازم دانسته، و این خود یک نوع تضاد در حکم الاهی ایجاد می‌ کند؛ زیرا از یک طرف انجام آن عمل ممنوع است، و از طرف دیگر پیروی از "اولوا الامر" لازم است، و این موجب اجتماع " امر و نهی" می‌ شود. بنابراین، از یک طرف می ‌بینیم خداوند اطاعت فرمان اولوا الامر را بدون هیچ قید و شرط لازم دانسته و از طرف دیگر اگر اولوا الامر معصوم از خطا نباشند چنین فرمانی صحیح نیست. از این مقدمه چنین استفاده می ‌کنیم که اولوا الامر که در آیه فوق به آنها اشاره شده حتما باید معصوم بوده باشند. فخر رازی سپس چنین نتیجه می گیرد که معصوم مجموع این امت است، و این خود دلیلی است بر این که اجماع و اتفاق امت حجت و قابل قبول است".[4] همان طور که می ‌بینیم فخر رازی دلالت آیه را بر این که اولوا الامر باید افراد معصومی باشند پذیرفته است، منتها از آن جا که آشنایی به مکتب اهل بیت (ع) و امامان و رهبران این مکتب نداشته این احتمال را که اولوا الامر اشخاص معینی از امت بوده باشند نادیده گرفته است، و ناچار شده که اولوا الامر را به معنای مجموع امت (یا نمایندگان عموم طبقات مسلمانان) تفسیر کند، در حالی که این احتمال قابل قبول نیست؛ زیرا اولوا الامر باید رهبر جامعه اسلامی باشد و حکومت اسلامی و حل و فصل مشکلات مسلمانان به وسیله او انجام شود.نیز می دانیم حکومت دست جمعی عموم و حتی نمایندگان آنها به صورت اتفاق آرا عملا امکان ‌پذیر نیست؛ زیرا در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی که مسلمانان با آن روبرو هستند، به دست آوردن اتفاق آرای همه امت یا نمایندگان آنها غالبا ممکن نیست، و پیروی از اکثریت نیز پیروی از اولوا الامر محسوب نمی ‌شود. بنابراین، لازمه سخن فخر رازی و کسانی از دانشمندان معاصر که عقیده او را تعقیب کرده‌ اند، این می‌شود که عملا اطاعت از اولوا الامر تعطیل گردد، و یا به صورت یک موضوع بسیار نادر و استثنایی درآید. از مجموع بیانات فوق نتیجه می‌ گیریم که آیه شریفه تنها رهبری پیشوایان معصوم که جمعی از امت را تشکیل می ‌دهند اثبات می ‌کند. سؤال‌ و جواب سؤال: اگر منظور از اولوا الامر امامان و رهبران معصوم است؟ پس چرا در ذیل آیه که مسئله تنازع و اختلاف مسلمانان را بیان می‌ کند می‌ گوید: " اگر ایمان به پروردگار و روز بازپسین دارید، اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر (ص) ارجاع دهید این برای شما بهتر و پایان و عاقبتش نیکوتر است". جواب: این بدان جهت بود که روی سخن در این آیه به مؤمنان است، همان هایی که در اول آیه که می‌فرمود: "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ..."، مورد خطاب بودند. پس بدون شک معلوم می‌شود منظور از نزاع هم، نزاع همین مؤمنان (غیر اولی الأمر) است.[5] تصور ندارد که مؤمنان با شخص ولی امر- با این که اطاعت او بر آنان واجب است - نزاع کنند. به ناچار باید منظور نزاعی باشد که بین خود مؤمنان اتفاق می‌ افتد. نیز تصور ندارد که نزاعشان در مسئله رأی باشد؛ چون فرض این است که ولی امر و صاحب رأی در بین آنان است، پس اگر نزاعی رخ می‌دهد در حکم حوادث و قضایایی است که پیش می ‌آید. آیات بعدی هم که مراجعان به حکم طاغوت را نکوهش می‌ کند؛ کسانی که حکم خدا و رسول او را گردن نمی‌ نهند، قرینه بر این معنا است، و این حکم باید به احکام دین برگشت کند. احکامی که در قرآن و سنت بیان شده، و قرآن و سنت برای کسی که حکم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعی است. وقتی ولی امر می‌ گوید: کتاب و سنت چنین حکم می‌ کنند، قول او نیز حجتی است قطعی؛ چرا که فرض این است که آیه شریفه، ولی امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطی نیاورده، پس گفتار اولی الامر نیز بالآخره به کتاب و سنت برگشت می‌ کند. از این جا روشن می‌ شود که این اولی الامر- حال هر کسانی که باید باشند- حق ندارند حکمی جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند. نیز نمی ‌توانند حکمی از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند، و گرنه باید می‌ فرمود در هر عصری موارد نزاع را به ولی امر آن عصر ارجاع دهید، و دیگر معنا نداشت بفرماید موارد نزاع را به کتاب و سنت ارجاع دهید، یا بفرماید به خدا و رسول ارجاع دهید، در حالی که آیه شریفه - : هیچ مرد مؤمن و زن مؤمن ه‌ای را نمی‌ رسد که وقتی خدا و رسول او، امری را مورد حکم قرار دهند، باز هم آنان خود را در آن امر مختار بدانند، و کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند به ضلالتی آشکار گمراه شده است".[6] - حکم می ‌کند به این که غیر از خدا و رسول هیچ کس حق جعل حکم ندارد. به حکم این آیه شریفه تشریع عبارت است از: قضای خدا، و اما قضای رسول، یا همان قضای اللَّه است، و یا اعم از آن است. اما آن چه اولی الامر وظیفه دارند این است که رأی خود را در مواردی که ولایتشان در آن نافذ است ارائه دهند، و یا به بیان دیگر در قضایا و موضوعات عمومی و کلی حکم خدا و رسول را کشف کنند. سخن کوتاه این که از آن جا که اولی الامر اختیاری در تشریع شرایع و یا نسخ آن ندارند، و تنها امتیازی که با سایرین دارند، این است که حکم خدا و رسول یعنی کتاب و سنت به آنان سپرده شده، از این رو خدای تعالی در آیه مورد بحث که سخن در رد حکم دارد، نام آنان را نبرد، تنها فرمود: "فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ...". از این جا می‌فهمیم که خدای تعالی یک اطاعت دارد و رسول و اولی الامر هم یک اطاعت دارند، و به همین جهت بود که فرمود: "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ".[7] اطلاق امر به اطاعت از رسول (ص) و اولی الامر و دلالت بر عصمت همان طور که از فخر رازی نقل کردیم بدون تردید این اطاعت که در آیه: "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ..." آمده، اطاعتی است مطلق، و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده، و این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزی و نهی از چیزی نمی ‌کند، که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد، و گرنه واجب کردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضی از ناحیه خدای تعالی می‌ شد، و موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمی ‌شود این سخن عینا در مورد اولی الامر نیز جریان می ‌یابد.[8] پی نوشتها: [1] نساء، 59. [2] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌3، ص، 435،- 440، ناشر، دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، 1374 ش.‌ [3] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج ‌4، ص 618. [4] فخر رازی، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 10، 113، دار احیاء التراث العربی ، سال 1357". [5] طبا طبائی، المیزان،ج ‌4، ص 619، ترجمه، موسوی همدانی، ناشر، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، قم‌، چاپ 5، 1374. [6] احزاب، 36. [7] ترجمه المیزان، ج‌ 4، ص، 621 و 621. [8] همان، 621. منبع: www.islamquest.net
آیه «اولی الامر» در شأن چه کسانی نازل شده است؟
پاسخ اجمالی:
همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از" اولی الامر"، امامان معصوم هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر (ص) به آنها سپرده شده است، و غیر آنها را شامل نمی شود. البته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند و پستی را در جامعه اسلامی به عهده گیرند، با شرایط معینی اطاعت آنها لازم است، - نه به خاطر این که اولوا الامرند -، بلکه به این جهت که نمایندگان اولوا الامر هستند.
بدون تردید این اطاعت که در آیه: " أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ..." آمده، اطاعتی مطلق است، و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده، این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزی و نهی از چیزی نمیکند، که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد، و گرنه واجب کردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضی از ناحیه خدای تعالی میشد، و موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد و محقق نمیشود این سخن عینا در مورد اولی الامر نیز جریان مییابد.
پاسخ تفصیلی:
"یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً".[1]
ترجمه:
"ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است".
تفسیر
این آیه و چند آیه بعد، در باره یکی از مهم ترین مسائل اسلامی؛ یعنی مسئله رهبری بحث میکند و مراجع واقعی مسلمانان را در مسائل مختلف دینی و اجتماعی مشخص می سازد.
نخست به مردم با ایمان دستور میدهد که از خداوند اطاعت کنند، بدیهی است برای یک فرد با ایمان همه اطاعت ها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود و هر گونه رهبری باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد؛ زیرا حاکم و مالک تکوینی جهان هستی او است، و هر گونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد.
در مرحله بعد، فرمان به پیروی از پیامبر (ص) می دهد، پیامبری که معصوم است و هرگز از روی هوا و هوس، سخن نمیگوید، پیامبری که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است. بنابراین، اطاعت از خداوند، مقتضای خالقیت و حاکمیت ذات او است،[2] ولی اطاعت از پیامبر (ص) مولود فرمان پروردگار است و به تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است، و پیامبر (ص) واجب الاطاعة بالغیر و شاید تکرار "اطیعوا" در آیه اشاره به همین موضوع یعنی تفاوت دو اطاعت دارد.
مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولوا الامر میدهد که از متن جامعه اسلامی برخاسته و حافظ دین و دنیای مردم است.
قبل از پرداختن به اقوال پیرامون اولی الامر باید گفت: آنها "ر طایفه ای که باشند، بهره ای از وحی ندارند، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایی است که به نظرشان صحیح می رسد، و اطاعت آنان در آن آراء و اقوالشان بر مردم واجب است، همان طور که اطاعت رسول در آرا و اقوالش بر مردم واجب بود. [3]
اولوا الامر چه کسانی هستند؟
درباره این که منظور از اولوا الامر چیست، در میان مفسران مسلمان نظریات گوناگون وجود دارد. در این جا به صوررت خلاصه به بیان این دیدگاه ها می پردازیم:
1. جمعی از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از "اولوا الامر" زمام داران و حکام اند. در هر زمان و در هر محیط. و هیچ گونه استثنایی برای آن قائل نشده اند. نتیجه این نظریه آن است که مسلمانان موظف اند از هر حکومتی به هر شکل پیروی کنند، حتی اگر حکومت مغول باشد.
2. بعضی دیگر از مفسران؛ مانند نویسنده تفسیر المنار، تفسیر فی ظلال القرآن و ... معتقدند که منظور از اولوا الامر نمایندگان عموم طبقات، حکام و زمام داران و علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگی مردم هستند، اما نه به طور مطلق و بدون قید و شرط ،بلکه اطاعت آنها مشروط به این است که بر خلاف احکام و مقررات اسلام نبوده باشد.
3. به عقیده بعضی دیگر منظور از "اولی الامر" زمام داران معنوی و فکری یعنی دانشمندان و عالمان هستند، دانشمندانی که عادل باشند و به محتویات کتاب و سنت آگاهی کامل داشته باشند.
4. بعضی از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از این کلمه منحصرا خلفای چهارگانه نخستین اند، و غیر آنها را شامل نمیشود. بنابراین در اعصار دیگر اولی الامر وجود خارجی نخواهد داشت.
5. گروه دیگر از مفسران، اولوا الامر را به معنای صحابه و یاران پیامبر (ص) می دانند.
6. احتمال دیگری که در تفسیر اولوا الامر گفته شده این است که منظور فرماندهان لشکر اسلام اند.
7. همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از "اولوا الامر"، امامان معصوم هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر (ص) به آنها سپرده شده است، و غیر آنها را شامل نمیشود. البته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند و پستی را در جامعه اسلامی به عهده گیرند، با شروط معینی اطاعت آنها لازم است، این اطاعت نه به خاطر این است که آنان اولوا الامرند، بلکه به این جهت که آنان نمایندگان اولوا الامر هستند.
اکنون به طور فشرده به بررسی تفاسیر فوق می پردازیم:
بدون تردید تفسیر اول به هیچ وجه با مفهوم آیه و روح تعلیمات اسلام سازگار نیست و ممکن نیست که پیروی از هر حکومتی بدون قید و شرط در ردیف اطاعت خدا و پیامبر (ص) باشد.
تفسیر دوم و تفسیر سوم نیز با اطلاق آیه سازگار نیست، زیرا پیروی از حکام و زمام داران و علما و دانشمندان، شرائطی دارد؛ از جمله این که گفتار آنها بر خلاف کتاب و سنت نباشد، بنابراین، اگر آنها از حق منحرف شوند، اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اطاعت اولوا الامر را به طور مطلق، لازم شمرده است.
تفسیر چهارم مفهومش این است که امروز مصداقی برای اولوا الامر در میان مسلمانان وجود نداشته باشد. به علاوه هیچ گونه دلیلی برای این تخصیص در دست نیست. علاوه بر این که اشکال تفسیر سوم نیز در این جا جاری است.
تفسیر پنجم و ششم نیز همین اشکال را دارد؛ یعنی هیچ گونه دلیلی بر این تخصیص در دست نیست و اگر به هر علتی از حق منحرف شوند، اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اطاعت اولوا الامر را به طور مطلق، همانند اطاعت پیامبر (ص)، لازم شمرده است.
در نتیجه تنها تفسیری که از اشکالات گذشته سالم می ماند تفسیر هفتم یعنی تفسیر اولوا الامر به رهبران و امامان معصوم است؛ زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده میشود کاملا سازگار است؛ چون مقام "عصمت" امام، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ میکند. به این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر (ص) بدون هیچ گونه قید و شرطی واجب الاطاعه است، و سزاوار است که در ردیف اطاعت او قرار گیرد و حتی بدون تکرار "اطیعوا" عطف بر" رسول" شود.
شایان توجه است که بعضی از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف فخر رازی در آغاز سخنش در ذیل این آیه، به این حقیقت اعتراف کرده، میگوید:
" کسی که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتما باید معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامی که مرتکب اشتباهی می شود خداوند اطاعت او را لازم شمرده، و پیروی از او را در انجام خطا لازم دانسته، و این خود یک نوع تضاد در حکم الاهی ایجاد می کند؛ زیرا از یک طرف انجام آن عمل ممنوع است، و از طرف دیگر پیروی از "اولوا الامر" لازم است، و این موجب اجتماع " امر و نهی" می شود.
بنابراین، از یک طرف می بینیم خداوند اطاعت فرمان اولوا الامر را بدون هیچ قید و شرط لازم دانسته و از طرف دیگر اگر اولوا الامر معصوم از خطا نباشند چنین فرمانی صحیح نیست. از این مقدمه چنین استفاده می کنیم که اولوا الامر که در آیه فوق به آنها اشاره شده حتما باید معصوم بوده باشند.
فخر رازی سپس چنین نتیجه می گیرد که معصوم مجموع این امت است، و این خود دلیلی است بر این که اجماع و اتفاق امت حجت و قابل قبول است".[4]
همان طور که می بینیم فخر رازی دلالت آیه را بر این که اولوا الامر باید افراد معصومی باشند پذیرفته است، منتها از آن جا که آشنایی به مکتب اهل بیت (ع) و امامان و رهبران این مکتب نداشته این احتمال را که اولوا الامر اشخاص معینی از امت بوده باشند نادیده گرفته است، و ناچار شده که اولوا الامر را به معنای مجموع امت (یا نمایندگان عموم طبقات مسلمانان) تفسیر کند، در حالی که این احتمال قابل قبول نیست؛ زیرا اولوا الامر باید رهبر جامعه اسلامی باشد و حکومت اسلامی و حل و فصل مشکلات مسلمانان به وسیله او انجام شود.نیز می دانیم حکومت دست جمعی عموم و حتی نمایندگان آنها به صورت اتفاق آرا عملا امکان پذیر نیست؛ زیرا در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی که مسلمانان با آن روبرو هستند، به دست آوردن اتفاق آرای همه امت یا نمایندگان آنها غالبا ممکن نیست، و پیروی از اکثریت نیز پیروی از اولوا الامر محسوب نمی شود. بنابراین، لازمه سخن فخر رازی و کسانی از دانشمندان معاصر که عقیده او را تعقیب کرده اند، این میشود که عملا اطاعت از اولوا الامر تعطیل گردد، و یا به صورت یک موضوع بسیار نادر و استثنایی درآید.
از مجموع بیانات فوق نتیجه می گیریم که آیه شریفه تنها رهبری پیشوایان معصوم که جمعی از امت را تشکیل می دهند اثبات می کند.
سؤال و جواب
سؤال: اگر منظور از اولوا الامر امامان و رهبران معصوم است؟ پس چرا در ذیل آیه که مسئله تنازع و اختلاف مسلمانان را بیان می کند می گوید: " اگر ایمان به پروردگار و روز بازپسین دارید، اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر (ص) ارجاع دهید این برای شما بهتر و پایان و عاقبتش نیکوتر است".
جواب: این بدان جهت بود که روی سخن در این آیه به مؤمنان است، همان هایی که در اول آیه که میفرمود: "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ..."، مورد خطاب بودند. پس بدون شک معلوم میشود منظور از نزاع هم، نزاع همین مؤمنان (غیر اولی الأمر) است.[5] تصور ندارد که مؤمنان با شخص ولی امر- با این که اطاعت او بر آنان واجب است - نزاع کنند. به ناچار باید منظور نزاعی باشد که بین خود مؤمنان اتفاق می افتد. نیز تصور ندارد که نزاعشان در مسئله رأی باشد؛ چون فرض این است که ولی امر و صاحب رأی در بین آنان است، پس اگر نزاعی رخ میدهد در حکم حوادث و قضایایی است که پیش می آید. آیات بعدی هم که مراجعان به حکم طاغوت را نکوهش می کند؛ کسانی که حکم خدا و رسول او را گردن نمی نهند، قرینه بر این معنا است، و این حکم باید به احکام دین برگشت کند. احکامی که در قرآن و سنت بیان شده، و قرآن و سنت برای کسی که حکم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعی است. وقتی ولی امر می گوید: کتاب و سنت چنین حکم می کنند، قول او نیز حجتی است قطعی؛ چرا که فرض این است که آیه شریفه، ولی امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطی نیاورده، پس گفتار اولی الامر نیز بالآخره به کتاب و سنت برگشت می کند.
از این جا روشن می شود که این اولی الامر- حال هر کسانی که باید باشند- حق ندارند حکمی جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند. نیز نمی توانند حکمی از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند، و گرنه باید می فرمود در هر عصری موارد نزاع را به ولی امر آن عصر ارجاع دهید، و دیگر معنا نداشت بفرماید موارد نزاع را به کتاب و سنت ارجاع دهید، یا بفرماید به خدا و رسول ارجاع دهید، در حالی که آیه شریفه - : هیچ مرد مؤمن و زن مؤمن های را نمی رسد که وقتی خدا و رسول او، امری را مورد حکم قرار دهند، باز هم آنان خود را در آن امر مختار بدانند، و کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند به ضلالتی آشکار گمراه شده است".[6] - حکم می کند به این که غیر از خدا و رسول هیچ کس حق جعل حکم ندارد.
به حکم این آیه شریفه تشریع عبارت است از: قضای خدا، و اما قضای رسول، یا همان قضای اللَّه است، و یا اعم از آن است. اما آن چه اولی الامر وظیفه دارند این است که رأی خود را در مواردی که ولایتشان در آن نافذ است ارائه دهند، و یا به بیان دیگر در قضایا و موضوعات عمومی و کلی حکم خدا و رسول را کشف کنند.
سخن کوتاه این که از آن جا که اولی الامر اختیاری در تشریع شرایع و یا نسخ آن ندارند، و تنها امتیازی که با سایرین دارند، این است که حکم خدا و رسول یعنی کتاب و سنت به آنان سپرده شده، از این رو خدای تعالی در آیه مورد بحث که سخن در رد حکم دارد، نام آنان را نبرد، تنها فرمود: "فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ...". از این جا میفهمیم که خدای تعالی یک اطاعت دارد و رسول و اولی الامر هم یک اطاعت دارند، و به همین جهت بود که فرمود: "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ".[7]
اطلاق امر به اطاعت از رسول (ص) و اولی الامر و دلالت بر عصمت
همان طور که از فخر رازی نقل کردیم بدون تردید این اطاعت که در آیه: "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ..." آمده، اطاعتی است مطلق، و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده، و این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزی و نهی از چیزی نمی کند، که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد، و گرنه واجب کردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضی از ناحیه خدای تعالی می شد، و موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمی شود این سخن عینا در مورد اولی الامر نیز جریان می یابد.[8]
پی نوشتها:
[1] نساء، 59.
[2] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص، 435،- 440، ناشر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش.
[3] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 4، ص 618.
[4] فخر رازی، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 10، 113، دار احیاء التراث العربی ، سال 1357".
[5] طبا طبائی، المیزان،ج 4، ص 619، ترجمه، موسوی همدانی، ناشر، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ 5، 1374.
[6] احزاب، 36.
[7] ترجمه المیزان، ج 4، ص، 621 و 621.
[8] همان، 621.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را توضیح دهید؟
- [سایر] محتوای آیه «یا اَیُّها الَذین آمَنُوا اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُوِلی الاَمْرِ مِنْکُمْ» چیست؟
- [سایر] برخی مفسّران از آیه «اولی الامر» بر عصمت امامان استدلال کرده اند از این راه چگونه عصمت اثبات می شود؟
- [سایر] چه زمانی اولین آیه یعنی آیه« اقراء...» بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده ؟ آیا خواندن بوده یا گشوده شدن حقیقت؟
- [سایر] آیه اولی الامر (سوره نساء، آیه 59) چگونه بر وجود امام زمان (عج) دلالت دارد؟
- [سایر] چگونه میتوان گفت «الجزئی کلی» به حمل اولی و «الجزئی جزئی» به حمل اولی است؟
- [سایر] طبق آیه «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» اولویت در مدیریت اسلامی را چگونه میتوان اثبات نمود؟
- [سایر] مراد از آیه« اقرأ بسم ربک » چیست ؟ مگر چیزی نازل شده بود تا پیامبر -صلی الله علیه وآله- آن را بخواند
- [سایر] مراد از «وحی» و «امر آسمانها» در آیه 12 سوره فصلت چیست؟
- [سایر] مراد از «وحی» و «امر آسمانها» در آیه 12 سوره فصلت چیست؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خوردن ماهی زنده جایز و اولی خودداری کردن است.
- [آیت الله خوئی] خوردن ماهی زنده جائز است و اولی خودداری کردن است.
- [امام خمینی] اگر چیزی را که غصب کرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال میتواند عوض آن را از هر کدام آنان بگیرد و اگر از اولی بگیرد، میتواند اولی از دومی مطالبه کند، ولی اگر دومی به اولی برگردانده و پیش او تلف شده نمیتواند از او مطالبه کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .در چهار سوره قرآن, آیه سجده هست: آیه 15 سوره (سجده), آیه 37 سوره (فصّلت), آیه 62 سوره (نجم) و آیه 19 سوره (علق). هر کس یکی از این چهار آیه را بخواند یا گوش فرا دهد، پس از تمام شدن آیه، فوراً باید سجده کند و اگر آن را فراموش کرده، هر وقت یادش آمد, باید سجده نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سوره هایی که سجده واجب دارد چهار سوره است: 1 سوره سجده (سوره 32) آیه 15. 2 سوره فصلت (سوره 41) آیه 37. 3 سوره نجم (سوره 53) آیه 62. 4 سوره علق(سوره 96) آیه 19.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر چیزی را که غصب کرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود صاحب مال می تواند عوض ان را از هر یک از انان بگیرد یا از هرکدام مقداری از عوض ان را بگیرد و چنانچه عوض مال را از اولی بگیرد اولی می تواند انچه را داده از دومی بگیرد ولی اگر از دومی بگیرد او نمی تواند انچه را که داده از اولی بگیرد
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر شخص دیگری چیزی را که او غصب کرده از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می تواند عوض آن را از هر کدام از آنان بگیرد یا از هر کدام آنان مقداری از عوض آنرا مطالبه نماید و اگر از اوّلی بگیرد، می تواند اوّلی از دوّمی مطالبه کند ولی اگر از دوّمی بگیرد او نمی تواند آنچه را که داده از اوّلی مطالبه کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر چیزی را که غصب کرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال میتواند عوض آن را از هر یک از آنان بگیرد، یا عوض مال خود را از هر دو (از هر کدام آنان مقداری از عوض را) بگیرد و چنانچه عوض مال را از اوّلی بگیرد، اوّلی میتواند آنچه را داده از دومی بگیرد ولی اگر از دومی که آن چیز پیش او تلف شده بگیرد، او نمیتواند آنچه را داده از اوّلی بگیرد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر چیزی را که غصب کرده، دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می تواند عوض آن را از هر یک از آنان بگیرد، یا از هر کدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید، و چنان چه عوض مال را از اولی بگیرد، اولی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد، ولی اگر از دومی بگیرد، او نمی تواند آنچه را داده از اولی مطالبه نماید.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر چیزی را که غصب کرده؛ دیگری از او غصب نماید و از بین برود؛ صاحب مال می تواند عوض آن را از هر یک از آنان بگیرد؛ یا از هر کدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید و چنانچه عوض مالی را از اولی بگیرد؛ اولی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد؛ ولی اگر از دومی که آن چیز پیش او تلف شده بگیرد؛ او نمی تواند آنچه را که داده از اولی مطالبه نماید.