شرح پرسش: آیا ربوبیت تنها مخصوص خدای متعال است، یا بندگانی که دارای مقام خلیفة الله هستند، نیز در این زمینه تأثیر و سهمی دارند؟ (البته مراد غیر خالقیت است) اگر این نحوه از تأثیر را دارند؟، لطفا موضوع را به گونه ای که با عقیده توحید تضادی نداشته باشد، توضیح دهید. پاسخ اجمالی: ربوبیت از واژه "رب"، در زبان عربی در مواردی؛ مانند مالک، صاحب و تربیت کننده به کار می رود. از آن جا که خدا مالک همه هستی‌ها است، در نتیجه تدبیر همه عالم از او خواهد بود، پس او "رب" تمامی ما سوای خویش است. با آن که تمام موجودات عالم، مظهری از مظاهر حق‌اند، ولی برای این مظاهر اصول و اساسی وجود دارد؛ یکی از آنها مرتبه جاعلیت و ربوبیت است که اوّلین تنزّلات و تجلّیات ذات حقّ قیّوم مطلق است. بر اساس بینش توحیدی، جز ذات خداوند متعال هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست. غیر از او همه نشانه، مظهر و تجلی آن ذات متعالی اند که در ذات و صفات خود محتاج و وابسته به او هستند، بلکه ذاتشان عین نیاز به خداوند است. براین اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الاهی به مخلوق فقط به عنوان این که مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است. از این رو، بر اساس حکمت و عرفان می توان گفت: انسان کامل که نمودار مجموع عالم جسمانی و عالم مثالی و نور است، می تواند مثال عالم ربوبیّت باشد و به همین جهت گفته‌اند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الاهی است. علاوه این که براساس سخن امام صادق (ع) انسان هر قدر در راه عبودیت و فنای در ذات خدا تلاش کند به همان اندازه می تواند به مقام تجلی ربوبی برسد. هر چند فهم این مطالب و جدا کردن مرز بین توحید و شرک، غالبا برای عموم مردم دشوار است و چه بسا در اثر نداشتن دانش لازم، دچار انحراف از توحید و افتادن در ورطه شرک می گردند، و به همین جهت ائمه (ع) یاران خود را از انتساب و بکار گیری صفت ربوبی در باره خودشان (ائمه) برحذر می داشتند؛ ولی در عین حال با تثبیت اصل قطعی مخلوق و محتاج بودن آنها به خداوند می توان ایشان را به داشتن صفات الاهی و فرابشری توصیف کرد. پاسخ تفصیلی: برای روشن شدن پاسخ چند مطلب را باید متذکر شویم: 1. معنای ربوبیت ربوبیت از واژه "رب"، در زبان عربی در مواردی؛ مانند مالک، صاحب، آقا (سید)، مدبر، قیم، منعم و تربیت کننده،[1] به کار می رود. لغت شناسان بر این باورند که واژه "رب" به صورت مطلق فقط در مورد خداوند به کار می رود، اما به صورت مضاف در مورد غیر خداوند نیز به کار می رود؛ مانند "رب البیت" و "رب الابل".[2] راغب اصفهانی بر این عقیده است که ریشه اصلی این کلمه از تربیت است؛ یعنی خلق نمودن یک چیز لحظه به لحظه و در حالات مختلف تا به حد کمال برسد.[3] علامه طباطبائی (ره) در توضیح واژه رب می گوید: "معنای این کلمه مالکی است که امر مملوک خود را تدبیر کند، پس معنای مالک در کلمه (رب) خوابیده، و ملک نزد ما اهل اجتماع و در ظرف اجتماع، یک نوع اختصاص مخصوص است که به خاطر آن اختصاص، چیزی قائم به چیزی دیگر می‌شود، و لازمه آن صحت تصرفات است، و صحت تصرفات قائم به کسی می‌شود که مالک آن چیز است. وقتی می‌گوییم: فلان متاع ملک من است، معنایش این است که آن متاع یک نوع قیامی به وجود من دارد، اگر من باشم می‌توانم در آن تصرف کنم، ولی اگر من نباشم دیگری نمی‌تواند در آن تصرف کند. البته این معنای ملک در ظرف اجتماع است که (مانند سایر قوانین اجتماع) امری وضعی و اعتباری است، نه حقیقی، الا این که این امر اعتباری از یک امر حقیقی گرفته شده، که آن را نیز ملک می‌نامیم، توضیح این که ما در خود چیزهایی سراغ داریم که به تمام معنای کلمه، و حقیقتا ملک ما هستند، و وجودشان قائم به وجود ما است؛ مانند اجزای بدن ما، و قوای بدنی ما، بینایی ما، و چشم ما، شنوایی ما، و گوش ما، چشایی ما، و دهان ما، لامسه ما، و پوست بدن ما، بویایی ما، و بینی ما، و نیز دست و پا و سایر اعضای بدن ما، که حقیقتا مال ما هستند، و می‌شود گفت مال ما هستند؛ چون وجودشان قائم به وجود ما است، اگر ما نباشیم چشم و گوش ما جدای از وجود ما هستی علی حده‌ای ندارند، و معنای این ملک همین است که گفتیم: اولا هستیشان قائم به هستی ما است، ثانیاً: جدا و مستقل از ما وجود ندارند، ثالثاً: این که ما می‌توانیم طبق دلخواه خود از آنها استفاده کنیم، و این معنای ملک حقیقی است. آن گاه آنچه را هم که با دست رنج خود، و یا راه مشروعی دیگر به دست می‌آوریم، ملک خود می‌دانیم؛ چون این ملک هم مانند آن ملک چیزی است که ما به دلخواه خود در آن تصرف می‌کنیم، و لکن ملک حقیقی نیست، به خاطر این که ماشین سواری من و خانه و فرش من وجودش قائم به وجود من نیست، که وقتی من از دنیا می‌روم آنها هم با من از دنیا بروند، پس ملکیت آنها حقیقی نیست، بلکه قانونی و چیزی شبیه به ملک حقیقی است. از میان این دو قسم ملک، آنچه صحیح است که به خدا نسبت داده شود، همان ملک حقیقی است، نه اعتباری، چون ملک اعتباری با بطلان اعتبار، باطل می‌شود، یک مال مادام مال من است که نفروشم، و به ارث ندهم، و بعد از فروختن اعتبار ملکیت من باطل می‌شود، و معلوم است که مالکیت خدای تعالی نسبت به عالم باطل شدنی نیست. نیز پر واضح است که ملک حقیقی جدای از تدبیر تصور ندارد؛ چون ممکن نیست فرضا کره زمین با همه موجودات زنده و غیر زنده روی آن در هستی خود محتاج به خدا باشد، ولی در آثار هستی مستقل از او و بی نیاز از او باشد. وقتی خدا مالک همه هستی‌ها است، هستی کره زمین از او است، و هستی حیات روی آن، و تمامی آثار حیات از او است، در نتیجه پس تدبیر امر زمین و موجودات در آن، و همه عالم از او خواهد بود؛ پس او رب تمامی ما سوای خویش است؛ چون کلمه رب بمعنای مالک مدبر است".[4] شیخ الرئیس ابن سینا نیز در این باره می گوید: "ربوبیّت ربّ عبارت از: تربیت کامله حضرت حق سبحانه است، مر مکوّنات و موجودات را، و تربیت نیز عبارت و اشارت است بتسویه مزاج بدنی؛ زیرا انسان موجود کامل محسوب نمی‌شود مادام که بدن او مستعدّ و آماده نشود. و مقرر است که همین استعداد حاصل نمی‌شود، مگر به تربیت لطیفه و تمزیج پاکیزه و نیکو که عقل عقلا از درک آن قاصر آید".[5] 2. مطلب دوم: رتبه ربوبیت در میان صفات خداوند در توضیح این مطلب می گوییم: با آن که تمام موجودات عالم مظهری از مظاهر حق‌اند و هر یک را مقام و موقعیتی است که مظهر یکی از صفات جمال و کمال و جلال است؛ و مظهر حق اند، با این حال عرفا عموما به ذکر حضرات خمس اکتفا کرده‌اند که آنها اصول حضرات اند و آنها عبارت اند از: 1. حضرت غیب مطلق که عالم آن عالم اعیان ثابته است در حضرت علمیه. 2. حضرت شهادت که مقابل حضرت غیب است و عالم آن عالم ملک است. 3. حضرت غیب مضاف که بر دو قسم است؛ یکی آن که نزدیک به غیب مطلق است و عالم آن عالم ارواح جبروتیه و ملکوتیه است؛ یعنی عالم عقول و نفوس. 4. دیگر آن که اقرب و نزدیک تر به عالم شهادت است و عالم آن عالم مثال است. 5. حضرت جامعه که جامع چهار حضرات است و عالم آن عالم انسان کامل است که جامع جمیع عوالم است. در شرح دیوان حضرت امیر (ع) حضرات خمس را چنین شمرده‌اند: 1. حضرت غیب الغیوب و غیب مطلق. 2. حضرت اسما و حضرت صفات و جبروت و برزخ البرازخ و برزخیت اولی و مجمع البحرین و قاب قوسین. 3. حضرت افعال که عالم امر و عالم ربوبیت و غیب مضاف و غیبت باطن است. 4. حضرت مثال و خیال منفصل. 5. حضرت حس و ملک.[6] براین اساس، ربوبیت عبارت است از: مرتبه اسماء و صفات و افعال خداوند که همراه با تفصیل است؛ چنان که الوهیت اسم آن مرتبه الاهی است که اسمای ذات و صفات و افعال به اجمال و بدون تفصیل وجود دارند؛ پس مرتبه ربوبیت پایین تر از مرتبه الوهیت است.[7] به عبارت دیگر، مرتبت واحدیت به اعتبار ایصال و رساندن مظاهر اسما را که عبارت از اعیان و حقایق است، با کمالات ممکن و مناسب خود بر حسب استعدادات آنها در خارج، مرتبت ربوبیت نامند.[8] در هر صورت همان گونه که حکیم میر داماد گفته است: مرتبه جاعلیت و ربوبیت، اوّلین تنزّلات و تجلّیات ذات حقّ قیّوم مطلق است، و از این جا است که در سوره حمد که امّ الکتاب است، ربّ العالمین، به دنبال اسم ذات یعنی الله آمده است: (الحمد للّه ربّ العالمین). ‌[9] 3. مطلب سوم: آیا برای غیر خداوند می توان ربوبیت را به کار برد؟ در پاسخ باید بگوییم: بر اساس بینش توحیدی، جز ذات متعالی خداوند هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست؛ غیر از او همه نشانه، مظهر و تجلی آن ذات متعالی اند که در ذات و صفات خود محتاج و وابسته به او هستند، بلکه ذاتشان عین نیاز به خداوند است. براین اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الاهی به مخلوق، فقط به عنوان این که مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است. از این رو بر اساس حکمت و عرفان می توان گفت: انسان کامل که نمودار مجموع عالم جسمانی و عالم مثالی و نور است، می تواند مثال عالم ربوبیّت باشد و به همین جهت گفته‌اند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الاهی است. توضیح این که عارفان و حکیمان متأله معتقدند: انسان که عالم اصغر است، مثال عالم ربوبیّت است که عالم اکبر است؛ یعنی انسان مجموعه ای از موجودات ملکی و لطایف ملکوتی است، و اشرف از همه است؛ پس آنچه در عالم ربوبیّت است در انسان هست، انسان نمودار مجموع عالم جسمانی و عالم مثالی و نور است؛ و از این جهت گفته‌اند که انسان کامل مظهر اسم اللّه است؛ زیرا اسم اللّه شامل همه اسم های خداوند است و آن مرتبه ربوبیّت است؛ چون عالم ربوبیّت معنایی است که شامل جمیع موجودات است. البته خداوند قیوم بذاته و موجود به وجود اصلی و استقلالی است و غیر او وجودش فرعی و سایه ای است.[10] در هر صورت انسان کامل به دلیل جامعیت وجودی و بر خورداری از مراتب بالای هستی، نسبت به مراتب پایین تر دارای نقش ربوبی و واسطه ای در خلق و پرورش آنها است؛ زیرا نفس انسان کامل واسطه فیض خداوند به سوی مخلوقات است.[11] علاوه این که براساس سخن امام صادق (ع) انسان هر قدر در راه عبودیت و فنا در ذات خدا تلاش کند به همان اندازه می تواند به مقام تجلی ربوبی برسد.[12] نکته پایانی این که هر چند فهم این مطالب و جدا کردن مرز بین توحید و شرک، غالبا برای عموم مردم دشوار است و چه بسا در اثر نداشتن دانش لازم، دچار انحراف از توحید و افتادن در ورطه شرک می گردند، و به همین جهت ائمه (ع) یاران خود را از انتساب و بکار گیری صفت ربوبی در باره خودشان (ائمه) برحذر می داشتند؛ ولی در عین حال با تثبیت اصل قطعی مخلوق و محتاج بودن آنها به خداوند می توان ایشان را به داشتن صفات الاهی و فرابشری توصیف کرد.[13] پی نوشتها: [1] ابن منظور، لسان العرب، ماده "ربب"؛ طبرسی، ابی علی فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 1، ص 21و 22 مکتبة العلمیة الاسلامیة، بی جا و بی تا ؛ راغب اصفهانی، المفردات لالفاظ. القرآن الکریم. [2] راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور لسان العرب، ماده ربب. [3] راغب اصفهانی، مفردات، ماده رب. [4] المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ‌1، ص 34. [5] ‌شیخ الرئیس ابن سینا، پنج رساله، ناشر دانشگاه بو علی سینا، همدان، 1383 ه ش، چاپ دوم‌، ص 59. [6] سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی‌، انتشارات دانشگاه تهران، تهران‌، 1373 ش‌، چاپ سوم‌، ج 2، ص 732 . [7] همان. [8] همان، ج 3، ص 1759. [9] میر محمد باقر داماد، جذوات و مواقیت‌، میراث مکتوب، تهران، 1380 ش، چاپ: اول، تصحیح و تعلیق از علی اوجبی‌، ص 198. [10] محمد شریف نظام الدین احمد بن الهروی، انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشراق سهروردی)، امیر کبیر، تهران، 1363 ش، چاپ دوم‌، ملاحظات: مقدمه از حسین ضیائی‌، ص 188. [11] گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، ص22، چاپ اول، دار الفکر، 1381. [12] العبودیة جوهر کنهها الربوبیة فما فقد من العبودیة وجد فی الربوبیة". مصباح الشریعة، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1400ق، ج 1، ص 5 [13]َ فَقَالَ (الصادق ع) "اعْلَمَا أَنَّ لَنَا رَبّاً یَکْلَؤُنَا بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ نَعْبُدُهُ یَا مَالِکُ وَ یَا خَالِدُ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُمْ وَ اجْعَلُونَا مَخْلُوقِینَ فَکَرَّرَهَا عَلَیْنَا مِرَاراً وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَی حِمَارِهِ . بحار الانوار، ج 47، ص 148. منبع: www.islamquest.net
شرح پرسش:
آیا ربوبیت تنها مخصوص خدای متعال است، یا بندگانی که دارای مقام خلیفة الله هستند، نیز در این زمینه تأثیر و سهمی دارند؟ (البته مراد غیر خالقیت است) اگر این نحوه از تأثیر را دارند؟، لطفا موضوع را به گونه ای که با عقیده توحید تضادی نداشته باشد، توضیح دهید.
پاسخ اجمالی:
ربوبیت از واژه "رب"، در زبان عربی در مواردی؛ مانند مالک، صاحب و تربیت کننده به کار می رود. از آن جا که خدا مالک همه هستیها است، در نتیجه تدبیر همه عالم از او خواهد بود، پس او "رب" تمامی ما سوای خویش است. با آن که تمام موجودات عالم، مظهری از مظاهر حقاند، ولی برای این مظاهر اصول و اساسی وجود دارد؛ یکی از آنها مرتبه جاعلیت و ربوبیت است که اوّلین تنزّلات و تجلّیات ذات حقّ قیّوم مطلق است.
بر اساس بینش توحیدی، جز ذات خداوند متعال هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست. غیر از او همه نشانه، مظهر و تجلی آن ذات متعالی اند که در ذات و صفات خود محتاج و وابسته به او هستند، بلکه ذاتشان عین نیاز به خداوند است. براین اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الاهی به مخلوق فقط به عنوان این که مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است.
از این رو، بر اساس حکمت و عرفان می توان گفت: انسان کامل که نمودار مجموع عالم جسمانی و عالم مثالی و نور است، می تواند مثال عالم ربوبیّت باشد و به همین جهت گفتهاند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الاهی است. علاوه این که براساس سخن امام صادق (ع) انسان هر قدر در راه عبودیت و فنای در ذات خدا تلاش کند به همان اندازه می تواند به مقام تجلی ربوبی برسد.
هر چند فهم این مطالب و جدا کردن مرز بین توحید و شرک، غالبا برای عموم مردم دشوار است و چه بسا در اثر نداشتن دانش لازم، دچار انحراف از توحید و افتادن در ورطه شرک می گردند، و به همین جهت ائمه (ع) یاران خود را از انتساب و بکار گیری صفت ربوبی در باره خودشان (ائمه) برحذر می داشتند؛ ولی در عین حال با تثبیت اصل قطعی مخلوق و محتاج بودن آنها به خداوند می توان ایشان را به داشتن صفات الاهی و فرابشری توصیف کرد.
پاسخ تفصیلی:
برای روشن شدن پاسخ چند مطلب را باید متذکر شویم:
1. معنای ربوبیت
ربوبیت از واژه "رب"، در زبان عربی در مواردی؛ مانند مالک، صاحب، آقا (سید)، مدبر، قیم، منعم و تربیت کننده،[1] به کار می رود. لغت شناسان بر این باورند که واژه "رب" به صورت مطلق فقط در مورد خداوند به کار می رود، اما به صورت مضاف در مورد غیر خداوند نیز به کار می رود؛ مانند "رب البیت" و "رب الابل".[2]
راغب اصفهانی بر این عقیده است که ریشه اصلی این کلمه از تربیت است؛ یعنی خلق نمودن یک چیز لحظه به لحظه و در حالات مختلف تا به حد کمال برسد.[3]
علامه طباطبائی (ره) در توضیح واژه رب می گوید: "معنای این کلمه مالکی است که امر مملوک خود را تدبیر کند، پس معنای مالک در کلمه (رب) خوابیده، و ملک نزد ما اهل اجتماع و در ظرف اجتماع، یک نوع اختصاص مخصوص است که به خاطر آن اختصاص، چیزی قائم به چیزی دیگر میشود، و لازمه آن صحت تصرفات است، و صحت تصرفات قائم به کسی میشود که مالک آن چیز است. وقتی میگوییم: فلان متاع ملک من است، معنایش این است که آن متاع یک نوع قیامی به وجود من دارد، اگر من باشم میتوانم در آن تصرف کنم، ولی اگر من نباشم دیگری نمیتواند در آن تصرف کند.
البته این معنای ملک در ظرف اجتماع است که (مانند سایر قوانین اجتماع) امری وضعی و اعتباری است، نه حقیقی، الا این که این امر اعتباری از یک امر حقیقی گرفته شده، که آن را نیز ملک مینامیم، توضیح این که ما در خود چیزهایی سراغ داریم که به تمام معنای کلمه، و حقیقتا ملک ما هستند، و وجودشان قائم به وجود ما است؛ مانند اجزای بدن ما، و قوای بدنی ما، بینایی ما، و چشم ما، شنوایی ما، و گوش ما، چشایی ما، و دهان ما، لامسه ما، و پوست بدن ما، بویایی ما، و بینی ما، و نیز دست و پا و سایر اعضای بدن ما، که حقیقتا مال ما هستند، و میشود گفت مال ما هستند؛ چون وجودشان قائم به وجود ما است، اگر ما نباشیم چشم و گوش ما جدای از وجود ما هستی علی حدهای ندارند، و معنای این ملک همین است که گفتیم: اولا هستیشان قائم به هستی ما است، ثانیاً: جدا و مستقل از ما وجود ندارند، ثالثاً: این که ما میتوانیم طبق دلخواه خود از آنها استفاده کنیم، و این معنای ملک حقیقی است.
آن گاه آنچه را هم که با دست رنج خود، و یا راه مشروعی دیگر به دست میآوریم، ملک خود میدانیم؛ چون این ملک هم مانند آن ملک چیزی است که ما به دلخواه خود در آن تصرف میکنیم، و لکن ملک حقیقی نیست، به خاطر این که ماشین سواری من و خانه و فرش من وجودش قائم به وجود من نیست، که وقتی من از دنیا میروم آنها هم با من از دنیا بروند، پس ملکیت آنها حقیقی نیست، بلکه قانونی و چیزی شبیه به ملک حقیقی است.
از میان این دو قسم ملک، آنچه صحیح است که به خدا نسبت داده شود، همان ملک حقیقی است، نه اعتباری، چون ملک اعتباری با بطلان اعتبار، باطل میشود، یک مال مادام مال من است که نفروشم، و به ارث ندهم، و بعد از فروختن اعتبار ملکیت من باطل میشود، و معلوم است که مالکیت خدای تعالی نسبت به عالم باطل شدنی نیست.
نیز پر واضح است که ملک حقیقی جدای از تدبیر تصور ندارد؛ چون ممکن نیست فرضا کره زمین با همه موجودات زنده و غیر زنده روی آن در هستی خود محتاج به خدا باشد، ولی در آثار هستی مستقل از او و بی نیاز از او باشد. وقتی خدا مالک همه هستیها است، هستی کره زمین از او است، و هستی حیات روی آن، و تمامی آثار حیات از او است، در نتیجه پس تدبیر امر زمین و موجودات در آن، و همه عالم از او خواهد بود؛ پس او رب تمامی ما سوای خویش است؛ چون کلمه رب بمعنای مالک مدبر است".[4]
شیخ الرئیس ابن سینا نیز در این باره می گوید: "ربوبیّت ربّ عبارت از: تربیت کامله حضرت حق سبحانه است، مر مکوّنات و موجودات را، و تربیت نیز عبارت و اشارت است بتسویه مزاج بدنی؛ زیرا انسان موجود کامل محسوب نمیشود مادام که بدن او مستعدّ و آماده نشود. و مقرر است که همین استعداد حاصل نمیشود، مگر به تربیت لطیفه و تمزیج پاکیزه و نیکو که عقل عقلا از درک آن قاصر آید".[5]
2. مطلب دوم: رتبه ربوبیت در میان صفات خداوند
در توضیح این مطلب می گوییم: با آن که تمام موجودات عالم مظهری از مظاهر حقاند و هر یک را مقام و موقعیتی است که مظهر یکی از صفات جمال و کمال و جلال است؛ و مظهر حق اند، با این حال عرفا عموما به ذکر حضرات خمس اکتفا کردهاند که آنها اصول حضرات اند و آنها عبارت اند از:
1. حضرت غیب مطلق که عالم آن عالم اعیان ثابته است در حضرت علمیه.
2. حضرت شهادت که مقابل حضرت غیب است و عالم آن عالم ملک است.
3. حضرت غیب مضاف که بر دو قسم است؛ یکی آن که نزدیک به غیب مطلق است و عالم آن عالم ارواح جبروتیه و ملکوتیه است؛ یعنی عالم عقول و نفوس.
4. دیگر آن که اقرب و نزدیک تر به عالم شهادت است و عالم آن عالم مثال است.
5. حضرت جامعه که جامع چهار حضرات است و عالم آن عالم انسان کامل است که جامع جمیع عوالم است.
در شرح دیوان حضرت امیر (ع) حضرات خمس را چنین شمردهاند: 1. حضرت غیب الغیوب و غیب مطلق. 2. حضرت اسما و حضرت صفات و جبروت و برزخ البرازخ و برزخیت اولی و مجمع البحرین و قاب قوسین. 3. حضرت افعال که عالم امر و عالم ربوبیت و غیب مضاف و غیبت باطن است. 4. حضرت مثال و خیال منفصل. 5. حضرت حس و ملک.[6]
براین اساس، ربوبیت عبارت است از: مرتبه اسماء و صفات و افعال خداوند که همراه با تفصیل است؛ چنان که الوهیت اسم آن مرتبه الاهی است که اسمای ذات و صفات و افعال به اجمال و بدون تفصیل وجود دارند؛ پس مرتبه ربوبیت پایین تر از مرتبه الوهیت است.[7] به عبارت دیگر، مرتبت واحدیت به اعتبار ایصال و رساندن مظاهر اسما را که عبارت از اعیان و حقایق است، با کمالات ممکن و مناسب خود بر حسب استعدادات آنها در خارج، مرتبت ربوبیت نامند.[8]
در هر صورت همان گونه که حکیم میر داماد گفته است: مرتبه جاعلیت و ربوبیت، اوّلین تنزّلات و تجلّیات ذات حقّ قیّوم مطلق است، و از این جا است که در سوره حمد که امّ الکتاب است، ربّ العالمین، به دنبال اسم ذات یعنی الله آمده است: (الحمد للّه ربّ العالمین). [9]
3. مطلب سوم: آیا برای غیر خداوند می توان ربوبیت را به کار برد؟
در پاسخ باید بگوییم: بر اساس بینش توحیدی، جز ذات متعالی خداوند هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست؛ غیر از او همه نشانه، مظهر و تجلی آن ذات متعالی اند که در ذات و صفات خود محتاج و وابسته به او هستند، بلکه ذاتشان عین نیاز به خداوند است. براین اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الاهی به مخلوق، فقط به عنوان این که مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است.
از این رو بر اساس حکمت و عرفان می توان گفت: انسان کامل که نمودار مجموع عالم جسمانی و عالم مثالی و نور است، می تواند مثال عالم ربوبیّت باشد و به همین جهت گفتهاند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الاهی است.
توضیح این که عارفان و حکیمان متأله معتقدند: انسان که عالم اصغر است، مثال عالم ربوبیّت است که عالم اکبر است؛ یعنی انسان مجموعه ای از موجودات ملکی و لطایف ملکوتی است، و اشرف از همه است؛ پس آنچه در عالم ربوبیّت است در انسان هست، انسان نمودار مجموع عالم جسمانی و عالم مثالی و نور است؛ و از این جهت گفتهاند که انسان کامل مظهر اسم اللّه است؛ زیرا اسم اللّه شامل همه اسم های خداوند است و آن مرتبه ربوبیّت است؛ چون عالم ربوبیّت معنایی است که شامل جمیع موجودات است. البته خداوند قیوم بذاته و موجود به وجود اصلی و استقلالی است و غیر او وجودش فرعی و سایه ای است.[10]
در هر صورت انسان کامل به دلیل جامعیت وجودی و بر خورداری از مراتب بالای هستی، نسبت به مراتب پایین تر دارای نقش ربوبی و واسطه ای در خلق و پرورش آنها است؛ زیرا نفس انسان کامل واسطه فیض خداوند به سوی مخلوقات است.[11] علاوه این که براساس سخن امام صادق (ع) انسان هر قدر در راه عبودیت و فنا در ذات خدا تلاش کند به همان اندازه می تواند به مقام تجلی ربوبی برسد.[12]
نکته پایانی این که هر چند فهم این مطالب و جدا کردن مرز بین توحید و شرک، غالبا برای عموم مردم دشوار است و چه بسا در اثر نداشتن دانش لازم، دچار انحراف از توحید و افتادن در ورطه شرک می گردند، و به همین جهت ائمه (ع) یاران خود را از انتساب و بکار گیری صفت ربوبی در باره خودشان (ائمه) برحذر می داشتند؛ ولی در عین حال با تثبیت اصل قطعی مخلوق و محتاج بودن آنها به خداوند می توان ایشان را به داشتن صفات الاهی و فرابشری توصیف کرد.[13]
پی نوشتها:
[1] ابن منظور، لسان العرب، ماده "ربب"؛ طبرسی، ابی علی فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 1، ص 21و 22 مکتبة العلمیة الاسلامیة، بی جا و بی تا ؛ راغب اصفهانی، المفردات لالفاظ. القرآن الکریم.
[2] راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور لسان العرب، ماده ربب.
[3] راغب اصفهانی، مفردات، ماده رب.
[4] المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج 1، ص 34.
[5] شیخ الرئیس ابن سینا، پنج رساله، ناشر دانشگاه بو علی سینا، همدان، 1383 ه ش، چاپ دوم، ص 59.
[6] سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1373 ش، چاپ سوم، ج 2، ص 732 .
[7] همان.
[8] همان، ج 3، ص 1759.
[9] میر محمد باقر داماد، جذوات و مواقیت، میراث مکتوب، تهران، 1380 ش، چاپ: اول، تصحیح و تعلیق از علی اوجبی، ص 198.
[10] محمد شریف نظام الدین احمد بن الهروی، انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشراق سهروردی)، امیر کبیر، تهران، 1363 ش، چاپ دوم، ملاحظات: مقدمه از حسین ضیائی، ص 188.
[11] گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، ص22، چاپ اول، دار الفکر، 1381.
[12] العبودیة جوهر کنهها الربوبیة فما فقد من العبودیة وجد فی الربوبیة". مصباح الشریعة، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1400ق، ج 1، ص 5
[13]َ فَقَالَ (الصادق ع) "اعْلَمَا أَنَّ لَنَا رَبّاً یَکْلَؤُنَا بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ نَعْبُدُهُ یَا مَالِکُ وَ یَا خَالِدُ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُمْ وَ اجْعَلُونَا مَخْلُوقِینَ فَکَرَّرَهَا عَلَیْنَا مِرَاراً وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَی حِمَارِهِ . بحار الانوار، ج 47، ص 148.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیا ربوبیت تنها مخصوص خدای متعال است، یا بندگانی که دارای مقام خلیفة الله هستند، نیز در این زمینه تأثیر و سهمی دارند؟ (البته مراد غیر خالقیت است) اگر این نحوه از تأثیر را دارند؟، لطفا موضوع را به گونه ای که با عقیده توحید تضادی نداشته باشد، توضیح دهید.
- [سایر] خدای متعال چرا شیطان را آفرید؟
- [سایر] آیا لازمه شفاعت تاثیرگذاری دیگران بر خدای متعال نیست ؟
- [سایر] چرا خدای متعال اسبابی فراهم نکرده است که جلو فسادها و خونریزیها گرفته شود؟
- [سایر] چگونه خدای متعال مواهبی را بدون تلاش به انسان عطا می کند؟
- [سایر] وضعیّت توّابین و در رأس آنها سلیمان بن صرد خزاعی در نزد خدای متعال چگونه است؟
- [سایر] چرا خدای متعال مانند گذشته عذاب خود را بر گناهکاران نازل نمی کند؟
- [سایر] چرا خدای متعال علیرغم اینکه می داند بعضی انسان ها فقط گناه می کنند، آنها را آفریده است؟
- [سایر] با این که خدای متعال میتوانست بدون نیاز به پیامبران مردم را راهنمایی کند؛ چرا پیامبران را فرستاد؟
- [سایر] آیا در آیات قرآن در رابطه با شناخت ذات خدای متعال آیه ای وجود دارد؟ شماره آیه را مشخص نمایید.
- [آیت الله اردبیلی] (سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ وَلا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَاللّهُ أکْبَرُ)یعنی: (پاک و منزه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای بیهمتا و بزرگتر است از آن که توصیف شود.)
- [آیت الله مظاهری] مستحب است کسی که گوش به غنا یا موسیقی داده است برای توبه از آن، غسل توبه کند و دو رکعت نماز توبه بخواند و بعد از آن توبه و استغفار و عذرخواهی از خدای متعال بنماید، بلکه این غسل و نماز برای توبه از هر گناهی مستحب است. [1]. لقمان، 6.
- [آیت الله مظاهری] ناسزا گفتن برای اثبات مطالب علمی و نظیر آن جایز نیست، و کسانی که در بحثها و نوشتهجات به دیگران ناسزا میگویند حرام است، بلکه اگر آن ناسزا به علمای دین باشد، گناهش در حدّ کفر و جنگ با خدای متعال است.
- [امام خمینی] -ترجمه تسبیحات اربعه (سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر)، یعنی پاک و منزه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای بیهمتا، و بزرگتر است از این که او را وصف کنند.
- [آیت الله بهجت] دعا یا ذکر خداوند متعال به هر لغتی که مخصوص نمازگزار باشد، در بین نماز، اگرچه به عربی نباشد، مانعی ندارد، ولی خلاف احتیاط است، حتی در قنوت. ولی بنابر احتیاط واجب ذکرهای مستحبی رکوع، سجود و تشهد را به غیر عربی نخواند.
- [آیت الله اردبیلی] غسل به معنای شستشوی تمام بدن به قصد تقرّب به خداوند متعال است که با کیفیت مخصوص و در شرایط خاصی انجام میشود. غسل یا واجب است و یا مستحب و میتوان آن را به صورت ترتیبی یا ارتماسی انجام داد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . پوشیدن لباس مخصوص به مردها بر زن ها، و لباس مخصوص به زن ها بر مردها حرام است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] 1 قسم را باید با زبان و لفظ صریح بیان کرد. 2 قسمی اعتبار دارد که یکی از اسماء خداوند متعال باشد مثل خدا یا الله. 3 اگر به برخی از اوصاف خدای سبحان قسم بخورد که معمولاً از آن صفت خدای سبحان اراده می شود یا قرینه ای به کار ببرد که مراد او را بفهماند قسم صحیح است. 4 شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد قسم او صحیح است ولی کسی که می تواند سخن بگوید قسم او با اشاره صحیح نیست. 5 قسم به مقدسات دیگر مثل قرآن و پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) احکام قسم را ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] (لا إلهَ إلاَّ اللّهُ الْحَلیمُ الْکَریمُ)یعنی: (هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای یکتای بیهمتایی که بردبار و کریم است.) (لا إلهَ إلاَّ اللّهُ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ) یعنی: (هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای یکتای بیهمتایی که بلند مرتبه و بزرگ است.) (سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الاْءرَضینِ السَّبْعِ) یعنی: (پاک و منزه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است.) (وَما فیهِنَّ وَما بَیْنَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ) یعنی: (و پروردگار هر چیزی است که در آسمانها و زمینها و ما بین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است.) (وَالْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ) یعنی: (حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پرورش دهنده تمام موجودات است.)
- [امام خمینی] نماز ظهر و عصر هر کدام وقت مخصوص و مشترکی دارند: وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتی که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد. و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است که به اندازه خواندن نماز عصر وقت به مغرب مانده باشد، که اگر کسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند. و ما بین وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر وقت مشترک نماز ظهر و نماز عصر است. و اگر کسی اشتباها نماز ظهر یا عصر را در وقت مخصوص دیگری بخواند، نمازش صحیح است.