آیا خداوند دارای شخصیت و خودآگاهی است؟
شرح پرسش: آیا خداوند دارای شخصیت و خودآگاهی است؟ تصور من آن است که نیست اما اگر به او به دیده یک شخص (نه انسان یا فرد)، بلکه وجود متشخص و خودآگاه نگاه نشود، چرا او را بخشنده می دانیم؟ یا از او طلب علم می کنیم؟ در حالی که صفت عطا کردن و علم از صفاتی هستند که به وجود خودآگاه می توان اطلاق نمود. آیا خداوند خودآگاهی و شخصیت دارد یا نه؟ اگر ندارد چگونه عبادت و صحبت با او و ارائه درخواست به او را توجیه می کنیم؟ پاسخ اجمالی: اسلام برخلاف آموزه های مسیحی که خدا را در قالب بشری مطرح کرده است، برای خداوند وجود و شخصیت مستقلی قرار داده است و او را انسان وار نمی داند و موجودیت انسانی برای او قائل نیست از این رو؛ 1. با فرد انسانی مقایسه نمی شود، 2. صفات مشابهی که در انسان وجود دارد و به خدا استناد داده می شود به همان مفهوم انسانی آن نیست یعنی بعد از تجرید و دور کردن محدودیت ها و نقائص از آن صفات، این شایشتگی پیدا می شود که به خدا نیز نسبت داده شود، 3. تشخص و خود آگاهی داشتن این چنین خداوندی که انسان وار نیست و عبادت و دعای انسان به درگاه او، همانند تشخص انسان نیست و از این رو ملازم با محدودیت ذات خداوند نیست و با نا متناهی بودن ذات حق تعالی، تنافی ندارند. چون تشخص وجودی خداوند، همان نامتناهی بودن وجود اوست، و خود آگاهی خداوند نیز همان علم او به ذات نا متناهی خود است. دعا و عبادت انسان نیز ملازم با متناهی بودن وجود خداوند نیست، چون دعا و عبادت، با امکان شناخت اجمالی و به اندازه وجود و نیاز ذاتی انسان، قابل تحقق است. پاسخ تفصیلی: از سؤال کاربر محترم این گونه فهمیده می شود که ایشان بر اساس آموزه های مسیحی خدا را در قالب بشری قرار داده است. فرهنگ مسیحی خدا (God) را انسان وار (Personal God) عرضه کرده است یعنی؛ در این فرهنگ به خدا در قالب انسانی و بشری نگاه شده است و از این جهت کاربر تشخص را با محدود بودن خداوند ملازم گرفته است و نتوانسته این مسئله را هضم کند که چگونه تشخص، ملازم با محدودیت ذات خداوند نیست و با نا متناهی بودن ذات حق تعالی، تنافی ندارد. در حالی که از دیدگاه اسلام و بر طبق آموزهای اسلامی، خداوند وجود و شخصیت مستقلی دارد و در این نگاه خدا متعال انسان وار نیست و موجودیت انسانی ندارد تا با فرد انسانی مقایسه شود و خصوصیات و صفات انسانی بر او منطبق گردد. از این رو صفات مشابهی که در انسان وجود دارد و به خدا استناد داده می شود به همان مفهوم انسانی آن نیست یعنی بعد از تجرید و دور کردن محدودیت ها و نقائص از آن صفات، این شایستگی پیدا می شود که به خدا نیز نسبت داده شود. بر این اساس؛ باید گفت: خداوند تشخص و شخصیت مستقل دارد اما از آن رو که بسیط است و یک وجود سعی (گسترده) دارد، تشخص وجودی خداوند، همان نامتناهی بودن وجود اوست.[1] خود آگاهی خداوند نیز همان علم او به ذات نا متناهی خود است. دعا و عبادت انسان به درگاه خداوند هم، متناهی بودن خداوند را لازم ندارد. انسان هر چند توانایی معرفت کنه ذات خداوند را ندارد، چون ذاتش نامحدود است و محدود نمی تواند احاطه علمی به نامحدود پیدا کند،[2] ولی به اندازه هستی خود توان شناخت او را داراست، بلکه همه موجودات بالفعل به او آگاه اند، گرچه علم به علم نداشته باشند و یا در تطبیق خطا کنند،[3] او "معروف عند کل جاهل"[4] است. از سوی دیگر، چون ذات تمام ممکنات و ما سوی الله، عین ربط، وابستگی و نیاز به خداوند هستند،[5] انسان با شناختی که از خدا و نیاز خود دارد، دست نیاز بسوی بی نیاز دراز می کند و این متوقف بر علم اکتناهی و شناخت کنه ذات خداوند نیست، تا اشکال شود که محال است ممکن الوجود به کنه ذات واجب الوجود معرفت پیدا کند. بله، همان گونه که پیامبر اکرم (ص) فرمود: "(خدایا) من تو را آن گونه که سزاوار شناختن توست نشناختم"،[6] یا فرمود: "آن گونه که سزاوار عبادت توست عبادت نکردم"؛[7] عبادتی که لایق و سزاوار حضرت حق است، تحقق پیدا نمی کند، چون چنین عبادتی متوقف بر شناخت کنه حقیقت خداوند است و چنین چیزی امکان پذیر نیست، ولی در هر صورت هیچ کدام منافات با امکان شناخت و عبادت در حد توان و قدرت بشری ندارند. به عبارت دیگر، ذات خدای متعال، هر چند در مرتبه غیب الغیوب و هویت مطلقه اسم و رسم و نام و نشانی ندارد، چون در این مرتبه، خداوند احدیة الذات است. اما به لحاظ مرتبه تجلی دارای ظهورات، اسما و صفات است،[8] و هر موجودی به اندازه ارتقا و ارتباط وجودی خود توان شناخت ذات حق و برقراری ارتباط فکری و روحی با خداوند را دارد و می تواند به درگاه او دعا و عبادت نماید. در پایان لازم است مجددا متذکر گردیم که تشخص داشتن خداوند منافاتی با نامتناهی بودن او ندارد. از این روی می تواند مورد خطاب قرار گیرد و از او حاجتی خواسته شود یا مورد پرستش قرار گیرد. پی نوشتها: [1] نک: علامه طباطبائی، نهایة الحکمة، شرح نهایة الحکمة، محمد مهدی مومن، ج 1، ص 159. [2] جوادی آملی، عبدالله، تحریر التمهید، ص 18. [3] تحریر التمهید، ص 19. [4] شیخ صدوق، التوحید، باب التوحید و نفی التشبیه، ح 15. [5] تحریر التمهید، ص 21؛ "یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید"؛ای مردم، همه شما به خدا نیازمندید، اوست بی نیاز و ستودنی. فاطر، 15. [6] مرآة العقول، ج 8 ، ص 146. [7] همان. [8] مرتبه احدیت ذات و غیب الغیوب که در آن مرتبه برای احدی توان درک حد، رسم، تعریف، نام و نشانی از خداوند نیست، این همان مرتبه بطون و وحدت حقه حقیقیه است که از دسترس هر فکر و اندیشه ای بیرون است. عنقا شکار کس نشود دام بر چین. مرتبه واحدیت که مرتبه تجلی ذات برای ذات است که در این مرتبه اسما و صفات بنحو وحدت و بساطت و به وجود جمعی حضور دارند و کثرتی در آن جا نیست و در این مرتبه است که "خداوند هم ظاهر است و هم باطن، هم اول است و هم آخر" (حدید، 3). مرتبه تجلی اسماء و صفات برای ذات که به این مرتبه " فیض اقدس" می گویند. مرتبه تجلی ذات در مرحله کن که موجودات در عالم خلق می شوند که به این مرحله "فیض مقدس" می گویند. آشتیانی، جلال الدین، مقدمه تمهید القواعد، ص62- 64. حکیم سبزواری در پاورقی اسفار می گوید: أن للحق تعالی بعد تجلیه الذاتی علی ذاته بذاته تجلیا علی أسمائه و صفاته و لوازمها و تجلیا علی ذوات الأشیاء. أما الأول فکما أن له مقاما أحدیا و هو مرتبة نفس الذات و الهویة المطلقة کذلک له مقام واحدی و هو مرتبة الذات المستجمعة لجمیع الأسماء الحسنی و الصفات العلیا مستتبعة للأعیان الثابتة للماهیات الممکنة بحیث لو جاز إطلاق الماهیة علی تلک المعانی المعقولة أعنی مفاهیم الأسماء و الصفات لکانت الأعیان لوازم الماهیات و هی فی هذه المرتبة لا مجعولة بلا مجعولیة الذات موجودة بوجود الذات لا بوجود آخر أما تجلی الثانی فهو تجلیه فی مرتبة کن علی ذوات الأشیاء و هذا لتجلی یسمی بالفیض المقدس کما أن الأول و هو تجلیه فی أسمائه و صفاته یسمی بالفیض الأقدس و هذا هو الرحمة الصفتیة التی وسعت شیئیة مفاهیم الصفات کما أن الفیض المقدس هو الرحمة الفعلیة التی وسعت شیئیة الماهیات. اسفار، ج 8،ص 3. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

آیا خداوند دارای شخصیت و خودآگاهی است؟


پاسخ:

شرح پرسش:
آیا خداوند دارای شخصیت و خودآگاهی است؟ تصور من آن است که نیست اما اگر به او به دیده یک شخص (نه انسان یا فرد)، بلکه وجود متشخص و خودآگاه نگاه نشود، چرا او را بخشنده می دانیم؟ یا از او طلب علم می کنیم؟ در حالی که صفت عطا کردن و علم از صفاتی هستند که به وجود خودآگاه می توان اطلاق نمود.
آیا خداوند خودآگاهی و شخصیت دارد یا نه؟ اگر ندارد چگونه عبادت و صحبت با او و ارائه درخواست به او را توجیه می کنیم؟

پاسخ اجمالی:
اسلام برخلاف آموزه های مسیحی که خدا را در قالب بشری مطرح کرده است، برای خداوند وجود و شخصیت مستقلی قرار داده است و او را انسان وار نمی داند و موجودیت انسانی برای او قائل نیست از این رو؛ 1. با فرد انسانی مقایسه نمی شود، 2. صفات مشابهی که در انسان وجود دارد و به خدا استناد داده می شود به همان مفهوم انسانی آن نیست یعنی بعد از تجرید و دور کردن محدودیت ها و نقائص از آن صفات، این شایشتگی پیدا می شود که به خدا نیز نسبت داده شود، 3. تشخص و خود آگاهی داشتن این چنین خداوندی که انسان وار نیست و عبادت و دعای انسان به درگاه او، همانند تشخص انسان نیست و از این رو ملازم با محدودیت ذات خداوند نیست و با نا متناهی بودن ذات حق تعالی، تنافی ندارند. چون تشخص وجودی خداوند، همان نامتناهی بودن وجود اوست، و خود آگاهی خداوند نیز همان علم او به ذات نا متناهی خود است. دعا و عبادت انسان نیز ملازم با متناهی بودن وجود خداوند نیست، چون دعا و عبادت، با امکان شناخت اجمالی و به اندازه وجود و نیاز ذاتی انسان، قابل تحقق است.

پاسخ تفصیلی:
از سؤال کاربر محترم این گونه فهمیده می شود که ایشان بر اساس آموزه های مسیحی خدا را در قالب بشری قرار داده است. فرهنگ مسیحی خدا (God) را انسان وار (Personal God) عرضه کرده است یعنی؛ در این فرهنگ به خدا در قالب انسانی و بشری نگاه شده است و از این جهت کاربر تشخص را با محدود بودن خداوند ملازم گرفته است و نتوانسته این مسئله را هضم کند که چگونه تشخص، ملازم با محدودیت ذات خداوند نیست و با نا متناهی بودن ذات حق تعالی، تنافی ندارد.
در حالی که از دیدگاه اسلام و بر طبق آموزهای اسلامی، خداوند وجود و شخصیت مستقلی دارد و در این نگاه خدا متعال انسان وار نیست و موجودیت انسانی ندارد تا با فرد انسانی مقایسه شود و خصوصیات و صفات انسانی بر او منطبق گردد. از این رو صفات مشابهی که در انسان وجود دارد و به خدا استناد داده می شود به همان مفهوم انسانی آن نیست یعنی بعد از تجرید و دور کردن محدودیت ها و نقائص از آن صفات، این شایستگی پیدا می شود که به خدا نیز نسبت داده شود.
بر این اساس؛ باید گفت: خداوند تشخص و شخصیت مستقل دارد اما از آن رو که بسیط است و یک وجود سعی (گسترده) دارد، تشخص وجودی خداوند، همان نامتناهی بودن وجود اوست.[1]
خود آگاهی خداوند نیز همان علم او به ذات نا متناهی خود است.
دعا و عبادت انسان به درگاه خداوند هم، متناهی بودن خداوند را لازم ندارد. انسان هر چند توانایی معرفت کنه ذات خداوند را ندارد، چون ذاتش نامحدود است و محدود نمی تواند احاطه علمی به نامحدود پیدا کند،[2] ولی به اندازه هستی خود توان شناخت او را داراست، بلکه همه موجودات بالفعل به او آگاه اند، گرچه علم به علم نداشته باشند و یا در تطبیق خطا کنند،[3] او "معروف عند کل جاهل"[4] است.
از سوی دیگر، چون ذات تمام ممکنات و ما سوی الله، عین ربط، وابستگی و نیاز به خداوند هستند،[5] انسان با شناختی که از خدا و نیاز خود دارد، دست نیاز بسوی بی نیاز دراز می کند و این متوقف بر علم اکتناهی و شناخت کنه ذات خداوند نیست، تا اشکال شود که محال است ممکن الوجود به کنه ذات واجب الوجود معرفت پیدا کند.
بله، همان گونه که پیامبر اکرم (ص) فرمود: "(خدایا) من تو را آن گونه که سزاوار شناختن توست نشناختم"،[6] یا فرمود: "آن گونه که سزاوار عبادت توست عبادت نکردم"؛[7] عبادتی که لایق و سزاوار حضرت حق است، تحقق پیدا نمی کند، چون چنین عبادتی متوقف بر شناخت کنه حقیقت خداوند است و چنین چیزی امکان پذیر نیست، ولی در هر صورت هیچ کدام منافات با امکان شناخت و عبادت در حد توان و قدرت بشری ندارند.
به عبارت دیگر، ذات خدای متعال، هر چند در مرتبه غیب الغیوب و هویت مطلقه اسم و رسم و نام و نشانی ندارد، چون در این مرتبه، خداوند احدیة الذات است. اما به لحاظ مرتبه تجلی دارای ظهورات، اسما و صفات است،[8] و هر موجودی به اندازه ارتقا و ارتباط وجودی خود توان شناخت ذات حق و برقراری ارتباط فکری و روحی با خداوند را دارد و می تواند به درگاه او دعا و عبادت نماید.
در پایان لازم است مجددا متذکر گردیم که تشخص داشتن خداوند منافاتی با نامتناهی بودن او ندارد. از این روی می تواند مورد خطاب قرار گیرد و از او حاجتی خواسته شود یا مورد پرستش قرار گیرد.

پی نوشتها:
[1] نک: علامه طباطبائی، نهایة الحکمة، شرح نهایة الحکمة، محمد مهدی مومن، ج 1، ص 159.
[2] جوادی آملی، عبدالله، تحریر التمهید، ص 18.
[3] تحریر التمهید، ص 19.
[4] شیخ صدوق، التوحید، باب التوحید و نفی التشبیه، ح 15.
[5] تحریر التمهید، ص 21؛ "یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید"؛ای مردم، همه شما به خدا نیازمندید، اوست بی نیاز و ستودنی. فاطر، 15.
[6] مرآة العقول، ج 8 ، ص 146.
[7] همان.
[8] مرتبه احدیت ذات و غیب الغیوب که در آن مرتبه برای احدی توان درک حد، رسم، تعریف، نام و نشانی از خداوند نیست، این همان مرتبه بطون و وحدت حقه حقیقیه است که از دسترس هر فکر و اندیشه ای بیرون است. عنقا شکار کس نشود دام بر چین. مرتبه واحدیت که مرتبه تجلی ذات برای ذات است که در این مرتبه اسما و صفات بنحو وحدت و بساطت و به وجود جمعی حضور دارند و کثرتی در آن جا نیست و در این مرتبه است که "خداوند هم ظاهر است و هم باطن، هم اول است و هم آخر" (حدید، 3). مرتبه تجلی اسماء و صفات برای ذات که به این مرتبه " فیض اقدس" می گویند. مرتبه تجلی ذات در مرحله کن که موجودات در عالم خلق می شوند که به این مرحله "فیض مقدس" می گویند. آشتیانی، جلال الدین، مقدمه تمهید القواعد، ص62- 64.
حکیم سبزواری در پاورقی اسفار می گوید: أن للحق تعالی بعد تجلیه الذاتی علی ذاته بذاته تجلیا علی أسمائه و صفاته و لوازمها و تجلیا علی ذوات الأشیاء.
أما الأول فکما أن له مقاما أحدیا و هو مرتبة نفس الذات و الهویة المطلقة کذلک له مقام واحدی و هو مرتبة الذات المستجمعة لجمیع الأسماء الحسنی و الصفات العلیا مستتبعة للأعیان الثابتة للماهیات الممکنة بحیث لو جاز إطلاق الماهیة علی تلک المعانی المعقولة أعنی مفاهیم الأسماء و الصفات لکانت الأعیان لوازم الماهیات و هی فی هذه المرتبة لا مجعولة بلا مجعولیة الذات موجودة بوجود الذات لا بوجود آخر أما تجلی الثانی فهو تجلیه فی مرتبة کن علی ذوات الأشیاء و هذا لتجلی یسمی بالفیض المقدس کما أن الأول و هو تجلیه فی أسمائه و صفاته یسمی بالفیض الأقدس و هذا هو الرحمة الصفتیة التی وسعت شیئیة مفاهیم الصفات کما أن الفیض المقدس هو الرحمة الفعلیة التی وسعت شیئیة الماهیات. اسفار، ج 8،ص 3.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین