انسان های اوّلی، بر اساس اندیشه و فطرت ساده خود، از بینش و منش مشترکی بر خوردار بودند یعنی هم در جهان بینی، بینش واحدی داشتند و هم در تشخیص حق و باطل و مصالح و مفاسد، روش مشترکی داشتند. از این رو، خداوند آنان را به (امت واحده) ستوده است (کان الناس أمة واحدة)(1) (امّت) به جمعیّتی می‌گویند که مقصد خاص و مقصود و امام معیّنی را دنبال می‌کنند. و وصف تأ کیدی (واحدة) در (امّة واحدة) نشان گر آن است که مردم در فطرت اوّلی خویش، سمت و سوی واحدی را دنبال می‌کردند و هیچ گونه اختلاف و مشاجره‌ای در بین آنان نبوده است چون یا اختلاف فکری و علمی نداشتند یا بسیار کم بود و اختلافات عملی نیز اگر در بین آنان راه پیدا می‌کرد، به وسیله فطرت توحیدی و نصایح انبیای پیشین از حضرت آدم (ع) تا نوح (ع) حلّ می‌شد چون وحی آسمانی در حدّ موعظه در رفع اختلاف راه گشاست. نفی اختلاف و مشاجره در انسانهای اوّلی، یا برای آن است که همه آنان مانند فرشتگان به فعلیّت و کمال خویش رسیده بودند. از این رو، اختلاف و مزاحمتی با یک دیگر نداشتند، یا این که مردم اوّلی در بساطت زندگی می‌کردند و هنوز به سوی کمال حرکت نکرده بودند تا با یک دیگر بر خوردی داشته باشند نظیر درختی که هنوز به فعلیّت نرسیده است و در هسته است وبه تنه و شاخه و خوشه تبدیل نشده، هیچ مشاجره و مزاحمتی در بین آنها نیست چون همة این کمالات را (بالقوّه) دارد نه (بالفعل). امّا هسته، وقتی در درون خاک، جا گرفت و زمین را شکافت و جوانه زد و به سوی کمال حرکت کرد، یا مزاحمت‌هایی را بر سر راه خود می‌یابد، یا شاخه‌ها با یک دیگر برخورد می‌کنند چون می‌خواهند به فعلیّت برسند و اگر از اختلاف بین انسان ها به مشاجره یاد می‌کنند، به خاطر همین تنازع شاخه های درخت است. انسان های اوّلی همانند هستة جامد، بدون مشاجره بودند چون آنان از نظر جهان بینی، محیط زیست و روابط اجتماعی در بساطت به سر می‌بردند و در حدّ حیات حیوان زندگی می‌کردند (حیوان بالفعل و انسان بالقوّه بودند) نیازی به وسایل کشاورزی و دامداری و صنعتی نداشتند و جز تحصیل مواد غذایی رنجی را تحمّل نمی‌کردند چون، نه نیاز به ذخیره سازی آن داشتند و نه نیاز به حمل و نقل آن به مکان های دور دست. زندگی بسیط و بی آلایش آنان همراه با اندیشة ابتدایی، زمینة وحدت و اتّحاد آنان را فراهم می‌کرد ولی کم کم بر اثر پیشرفت علم و اندیشه و صنعت و گسترش روابط اجتماعی، اختلافات علمی‌عمیق و عملی در آنان راه پیدا کرد و زمینة بعثت پیامبران اولوالعزم و نزول کتاب و قانون را فراهم کرد تا بار دیگر به اتحاد مطلوب دست یابند. پی‌نوشت‌ (1) بقره/ 21. آیت الله جوادی آملی، وحدت جوامع در نهج‌البلاغه
چرا قرآن, انسانهای نخستین را «امت واحده» مینامد؟
انسان های اوّلی، بر اساس اندیشه و فطرت ساده خود، از بینش و منش مشترکی بر خوردار بودند یعنی هم در جهان بینی، بینش واحدی داشتند و هم در تشخیص حق و باطل و مصالح و مفاسد، روش مشترکی داشتند. از این رو، خداوند آنان را به (امت واحده) ستوده است
(کان الناس أمة واحدة)(1)
(امّت) به جمعیّتی میگویند که مقصد خاص و مقصود و امام معیّنی را دنبال میکنند. و وصف تأ کیدی (واحدة) در (امّة واحدة) نشان گر آن است که مردم در فطرت اوّلی خویش، سمت و سوی واحدی را دنبال میکردند و هیچ گونه اختلاف و مشاجرهای در بین آنان نبوده است چون یا اختلاف فکری و علمی نداشتند یا بسیار کم بود و اختلافات عملی نیز اگر در بین آنان راه پیدا میکرد، به وسیله فطرت توحیدی و نصایح انبیای پیشین از حضرت آدم (ع) تا نوح (ع) حلّ میشد چون وحی آسمانی در حدّ موعظه در رفع اختلاف راه گشاست.
نفی اختلاف و مشاجره در انسانهای اوّلی، یا برای آن است که همه آنان مانند فرشتگان به فعلیّت و کمال خویش رسیده بودند. از این رو، اختلاف و مزاحمتی با یک دیگر نداشتند، یا این که مردم اوّلی در بساطت زندگی میکردند و هنوز به سوی کمال حرکت نکرده بودند تا با یک دیگر بر خوردی داشته باشند نظیر درختی که هنوز به فعلیّت نرسیده است و در هسته است وبه تنه و شاخه و خوشه تبدیل نشده، هیچ مشاجره و مزاحمتی در بین آنها نیست چون همة این کمالات را (بالقوّه) دارد نه (بالفعل).
امّا هسته، وقتی در درون خاک، جا گرفت و زمین را شکافت و جوانه زد و به سوی کمال حرکت کرد، یا مزاحمتهایی را بر سر راه خود مییابد، یا شاخهها با یک دیگر برخورد میکنند چون میخواهند به فعلیّت برسند و اگر از اختلاف بین انسان ها به مشاجره یاد میکنند، به خاطر همین تنازع شاخه های درخت است.
انسان های اوّلی همانند هستة جامد، بدون مشاجره بودند چون آنان از نظر جهان بینی، محیط زیست و روابط اجتماعی در بساطت به سر میبردند و در حدّ حیات حیوان زندگی میکردند (حیوان بالفعل و انسان بالقوّه بودند) نیازی به وسایل کشاورزی و دامداری و صنعتی نداشتند و جز تحصیل مواد غذایی رنجی را تحمّل نمیکردند چون، نه نیاز به ذخیره سازی آن داشتند و نه نیاز به حمل و نقل آن به مکان های دور دست. زندگی بسیط و بی آلایش آنان همراه با اندیشة ابتدایی، زمینة وحدت و اتّحاد آنان را فراهم میکرد ولی کم کم بر اثر پیشرفت علم و اندیشه و صنعت و گسترش روابط اجتماعی، اختلافات علمیعمیق و عملی در آنان راه پیدا کرد و زمینة بعثت پیامبران اولوالعزم و نزول کتاب و قانون را فراهم کرد تا بار دیگر به اتحاد مطلوب دست یابند.
پینوشت
(1) بقره/ 21.
آیت الله جوادی آملی، وحدت جوامع در نهجالبلاغه
- [سایر] پیامبر اکرم«رحمه للعالمین» و «شفیع» امت اسلام است پس چرا در روز قیامت از امتش در مهجوریت قرآن شکایت می کند؟
- [سایر] در قرآن و روایات، واژه «جهل» در مقابل «عقل» است، یا در برابر «علم»؟
- [سایر] معنای «رشد»، «غی»، «هدایت» و «ضلالت» در قرآن چیست و چه ارتباطی با هم دارند؟
- [سایر] آیا آیه «و امرهم شوری بینهم» دلالت ندارد که انتخاب رهبر به عهده امّت است؟
- [سایر] تفاوت بین «روح» و «نفس» در قرآن چیست؟
- [سایر] معنای صفات «کریم» و «اکرم» در لغت، قرآن و حدیث چیست؟
- [سایر] «صدقاتهن» و «اجورهن» در قرآن درباره چیست؟
- [سایر] آیا ریشه ی قرآن «وحی الهی» یا «مکتوب بشری» است؟
- [سایر] چرا سورههای «یس» و «الرحمن» به قلب و عروس قرآن معروفاند؟
- [سایر] آیا منظور از قید «أُمَّةً مُّسْلِمَةً» در آیه 128 سورۀ بقره، پیامبر اکرم(ص) و امّت ایشان است؟ و معنای «أَرِنَا مَنَاسِکَنَا» در این آیه چیست؟
- [آیت الله جوادی آملی] .ارائه طرح و برنامههای علمی و عملی, جهت اصلاح امور امت اسلامی، حفظ استقلال اقتصادی و مانند آن , در مسجد بدون رجحان نخواهد بود؛ چنان که تعلیم امور نظامی برای جهاد و دفاع دینی در غیر وقت نماز, هیچ کراهتی ندارد.
- [آیت الله بروجردی] دادن قرآن به کافر حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] باید از دادن قرآن به کافر خودداری کنند، و اگر قرآن در دست اوست در صورت امکان از او بگیرند ولی چنانچه مقصود از دادن قرآن و یا داشتن قرآن تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافری که محکوم به نجاست است با دست تر قرآن را لمس نمی کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] در صورتی که دادن قرآن به کافر مستلزم هتک باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.
- [آیت الله مظاهری] گذاشتن قرآن روی عین نجسی که خشک باشد مانند میّت مانعی ندارد مگر آنکه بی احترامی به قرآن باشد.
- [آیت الله مظاهری] همراه داشتن قرآن و رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه قرآن برای حائض مکروه است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله خوئی] اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.