در میان دانشمندان علوم طبیعی دو نظریه درباره منشاء پیدایش موجودات زنده اعم از گیاهان و جانداران وجود داشته است: الف. نظریه ثبات انواع یا فیکسیسم Fixisme بر اساس این نظریه انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونی ظاهر گشته اند و از هیچ گیاه یا حیوانی مشتق نشده اند و هیچ نوعی به نوع دیگر تبدیل نیافته است. بر این اساس انسان نیز آفرینش مستقلّی دارد که از آغاز به همین صورت آفریده شده و از هیچ موجود دیگری مشتق نشده است. ب. نظریه تکامل انواع یا ترانسفورمیسم transformisme داروین بر این باور بود که فرضیه تبدّل انواع درباره انسان صادق است. انسان بر اثر انتخاب طبیعی تکامل یافته و از اجداد حیوانی اشتقاق یافته است1. طبق این نظریه موجودات زنده در آغاز به شکل کنونی نبودند؛ بلکه آغاز موجودات تک سلولی در آب اقیانوس ها و از لابلای لجن های اعماق دریاها با یک جهش پیدا شدند و تدریجا تکامل یافته و از نوعی به نوع دیگر تغییر شکل دادند؛ داروین معتقد بود که گیاهان و جانوران تولیدمثل بسیار دارند و اگر بنا باشد که همه آنها زنده باقی بمانند و به تولیدمثل خود ادامه دهند، دیری نخواهد پایید که آنها سطح زمین را اشغال کنند. امّا از آنجا که غذا و مسکن به اندازه کافی برای موجودات وجود ندارد، در نتیجه هر موجودی برای بقای خود باید در کوشش باشد تا به وسیله مقابله با رقبای خود، حیاتش را حفظ کند، داروین این کوشش مستمر برای حفظ حیات را (تنازع بقا) نام نهاده است. از این رهگذر افرادی می توانند زنده بمانند که دارای صفت مفیدی باشند و آنهایی که بی بهره از این صفت باشند از میان خواهند رفت. داروین به این اصل که برآیند تنازع بقاست (انتخاب اصلح) نام نهاده است. پس از آن که صفتی باعث بقای یک فرد شد، این صفت از طریق وراثت به افراد دیگر منتقل می شود و نسل موجودات ادامه می یابد. نظریه داروین را می توان در چهار اصل زیر خلاصه نمود: 1. اصل قابلیت تغییرپذیری ارگانیسم موجود زنده در برابر عوامل محیطی؛ 2. اصل تنازع بقا و کوشش مستمر برای ادامه حیات؛ 3. اصل بقای اصلح در میدان تنازع بقا و انتخاب طبیعی؛ 4. اصل انتقال صفات اکتسابی به نسل های آینده. طرفداران نظریه (تکامل انواع) یا ترانسفورمیسم برای اثبات نظریه خود به چند دلیل تمسّک جسته اند که به اختصار اشاره می شود: 1. تحقیقات به دست آمده از (دیرینه شناسی) یعنی مطالعه روی فسیل ها و اسکلت هایی که از میلیون ها سال پیش به دست آمده نشان می دهد که موجودات زنده گذشته، از صورت های ساده به صورت های پیچیده تر و کامل تری تغییر شکل داده اند. توجیه این مسئله، یعنی عبور از سادگی به پیچیدگی جز در پرتو نظریه (تکامل انواع) امکان پذیر نیست. 2. مطالعاتی که در زمینه (تشریح مقایسه ای) انجام شده نشان می دهد که میان موجودات شباهت های زیادی به چشم می خورد؛ این نشان دهنده رابطه نزدیکی و خویشاوندی میان گروه های مختلف موجودات است. طرفداران این نظریه روی دستگاه گردش خون، دستگاه تنفّس و دستگاه عصبی بسیاری از موجودات مطالعه کرده و شباهت های میان آنها را به دست آورده و به این نتیجه رسیده اند که دستگاه ها از سادگی رو به پیچیدگی می روند. 3. مدارک مربوط به (جنین شناسی) نیز نشان می دهد که حالت جنینی بسیاری از موجودات شباهت هایی با هم دارند این امر مؤیّد آن است که موجودات از اصل واحد، ریشه گرفته اند2. نقد و بررسی نظریه تکامل و تحوّل انواع در زمان داروین و پس از او مورد نقد جدّی قرار گرفت. کسانی مانند (ادوارد مک کرادی)3 و (ری وِن)4 آن را به طورکلّی مردود دانستند و برخی مانند (آلفرد راسل والاس)5 این نظریه رادر خصوص آفرینش انسان نادرست دانستند6. در ذیل به پاره ای از نقدها و چالش های مهم این دیدگاه به اختصار پرداخته می شود: 1. نظریه (تکامل انواع) یا داروینیسم صرفا یک گمانه است و از حد تئوری و (فرضیه) فراتر نرفته است؛ و نیز نتوانسته نظریه رقیب یعنی ثبات انواع را نفی و ابطال نماید7. این که چگونه عضو جدیدی به وجود می آید، یا برخی سازگاری های شگفت حاصل می گردد، یا چگونه گونه های بزرگ جانوران تشکیل شده اند و اموری دیگر هنوز بر جهان دانش روشن نیست و به طور قطع اثبات نشده است. کارل پوپر می نویسد: (طرفداران نظریه تکامل جدید، دلیل ادامه حیات را انطباق یا سازش محیط می دانند. امکان آزمون چنین نظریه ضعیفی تقریبا برابر با صفر است)8. نظریه تکامل انواع تاکنون با دلایل قطعی و غیرقابل خدشه به اثبات نرسیده است و طرفداران این نظریه نیز نتوانسته اند حیوانی را که بر اثر انتخاب طبیعی و با جهش به حیوانی دیگر یا انسانی تبدیل شده باشد را نشان دهند. بنابراین فرضیه تکامل انواع فرضیه ای است حدسی که بر پایه دانش و روش تجربی استوار است و ممکن است روز دیگر فرضیه ای قوی جای آن را بگیرد، زیرا از یک سو علم و دانش هیچ وقت متوقّف نمی شود9؛ و از سوی دیگر روش تجربی همواره انتظار فرضیه ای معارض را می کشد. 2. هیچ یک از دلایل و شواهد سه گانه ای که طرفداران نظریه تکامل انواع ذکر نموده اند قانع کننده و اثبات کننده مدّعای آنها نیست؛ زیرا وجود نوع پیچیده پس از نوع ساده و تشابه برخی از موجودات با یکدیگر دلیل بر آن نیست که نوعی از نوعی دیگر مشتق شده باشد. دانش زیست شناسی تنها توانسته موجودات مشابه با یکدیگر را نشان دهد، نه آنکه با آگاهی یقینی و صد در صد، پیدایش نوعی از نوع دیگر را نشان دهد؛ زیرا بین این دو هیچ گونه ملازمه ای وجود ندارد، و یکی برآیند دیگری نیست. دانشمندان تصریح کرده اند که از نظر فسیل شناسی و ژنتیک، بازشناسی اصل و نسب انسان به هیچ وجه روشن نیست و درباره نمونه فسیل های انسان نما و رابطه آنها با یکدیگر که مورد استناد طرفداران نظریه تکامل است، اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. به تعبیر ایان باربور یک نسل پیش، رسم بود که به خطّ واحدی که نسب انسان جدید را به میمون باستان می رساند، معتقد بودند؛ ولی امروزه آشکار شده است که به احتمال بیشتر شباهت انسان و میمون بر اشتقاق آنها از یکدیگر دلالت ندارد و چه بسا انسان نئاندرتال حاکی از نسلی باشد که در همان حالت ابتدایی خود و بلاعقب باقی مانده و ادامه نیافته است10. 3. داروین از تفاوت های عمده و اساسی بین انسان و اجداد حیوانی مورد ادّعا (میمون) غافل بوده است. برخی از این تفاوت ها که والتر والاس11 به آنها اشاره کرده عبارت است از: الف. فاصله عمیق میان مغز و قوای دماغی انسان و میمون. والاس می گفت: فاصله بین عقل انسان و میمون بیش از آن است که داروین اذعان کرده بود و قبایل (بدوی) هم نمی توانند این فاصله را پر کنند12. ب. تمایز زبانی آشکار بین انسان و میمون. ج. استعداد و توانایی آفرینش هنری در انسان. د. عدم تفاوت مغزی بین انسان متمدّن کنونی و قبایل بدوی که داروین آنها را حلقه فاصل بین انسان متمدّن و میمون خوانده است13. 4. از منظر فلسفه علم (Philosophy of Scince) که معرفتی درجه دوّم است و راهبردهای علمی، روش های برگزیده از سوی دانشمندان، حاصل کار آنها و عوامل دخیل در نظریه پردازی های علمی را مورد سنجش و داوری قرار می دهد دیدگاه های گوناگونی در باب چیستی و منطق دانش تجربی عرضه شده که عبارت است از: الف. پوزیتیویسم منطقی (Logical Positivism) ب. مینوگروی (Idealism) ج. واقع گروی خام (Naive Realism) د. واقع گروی نقدی (Critical Realism) چهارمین نگرش بر آن است که اساسا تئوری های علمی، برآیند مشاهدات صرف و تحویل پذیر به داده های حسّی نیست؛ بلکه برآیند هم کنشی داده های حسّی و ساخته های ذهنی دانشمند است. بنابراین نظریّات علمی، اکتشافات محض نیست و جنبه اختراعی نیز دارد. از این رو نمی توان این گونه نظریات را کاملاً مطابق با واقعیّت و عینیّت خارجی دانست14. پی نوشت: 1. محمود بهزاد، داروینیسم و تکامل، ص 74، تهران: شرکت سهامی کتاب های جیبی. 2. تفسیر نمونه، ج 11، ص 83. 3. E Mccrady. 4. Raven. 5. Alfred Russel Wallace. 6. ایان باربور، علم و دین، صص 115 - 114، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 7. تفسیر المیزان، ج 4، ص 144. 8. کارل پوپر، جست و جوی ناتمام، ص 211، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. 9. تفسیر المیزان، ج 16، ص 259. 10. علم و دین، صص 403-402. 11. wallace. 12. علم و دین، ص 115. 13. همان. 14. همان، ص 169. منبع: www.porseman.org
با توجه به اینکه برخی شواهد علمی و باستان شناسی نظریه داروین را تأیید می کنند، نظر شما در این باره چیست؟
در میان دانشمندان علوم طبیعی دو نظریه درباره منشاء پیدایش موجودات زنده اعم از گیاهان و جانداران وجود داشته است:
الف. نظریه ثبات انواع یا فیکسیسم Fixisme
بر اساس این نظریه انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونی ظاهر گشته اند و از هیچ گیاه یا حیوانی مشتق نشده اند و هیچ نوعی به نوع دیگر تبدیل نیافته است. بر این اساس انسان نیز آفرینش مستقلّی دارد که از آغاز به همین صورت آفریده شده و از هیچ موجود دیگری مشتق نشده است.
ب. نظریه تکامل انواع یا ترانسفورمیسم transformisme
داروین بر این باور بود که فرضیه تبدّل انواع درباره انسان صادق است. انسان بر اثر انتخاب طبیعی تکامل یافته و از اجداد حیوانی اشتقاق یافته است1.
طبق این نظریه موجودات زنده در آغاز به شکل کنونی نبودند؛ بلکه آغاز موجودات تک سلولی در آب اقیانوس ها و از لابلای لجن های اعماق دریاها با یک جهش پیدا شدند و تدریجا تکامل یافته و از نوعی به نوع دیگر تغییر شکل دادند؛ داروین معتقد بود که گیاهان و جانوران تولیدمثل بسیار دارند و اگر بنا باشد که همه آنها زنده باقی بمانند و به تولیدمثل خود ادامه دهند، دیری نخواهد پایید که آنها سطح زمین را اشغال کنند. امّا از آنجا که غذا و مسکن به اندازه کافی برای موجودات وجود ندارد، در نتیجه هر موجودی برای بقای خود باید در کوشش باشد تا به وسیله مقابله با رقبای خود، حیاتش را حفظ کند، داروین این کوشش مستمر برای حفظ حیات را (تنازع بقا) نام نهاده است. از این رهگذر افرادی می توانند زنده بمانند که دارای صفت مفیدی باشند و آنهایی که بی بهره از این صفت باشند از میان خواهند رفت. داروین به این اصل که برآیند تنازع بقاست (انتخاب اصلح) نام نهاده است. پس از آن که صفتی باعث بقای یک فرد شد، این صفت از طریق وراثت به افراد دیگر منتقل می شود و نسل موجودات ادامه می یابد.
نظریه داروین را می توان در چهار اصل زیر خلاصه نمود:
1. اصل قابلیت تغییرپذیری ارگانیسم موجود زنده در برابر عوامل محیطی؛
2. اصل تنازع بقا و کوشش مستمر برای ادامه حیات؛
3. اصل بقای اصلح در میدان تنازع بقا و انتخاب طبیعی؛
4. اصل انتقال صفات اکتسابی به نسل های آینده.
طرفداران نظریه (تکامل انواع) یا ترانسفورمیسم برای اثبات نظریه خود به چند دلیل تمسّک جسته اند که به اختصار اشاره می شود:
1. تحقیقات به دست آمده از (دیرینه شناسی) یعنی مطالعه روی فسیل ها و اسکلت هایی که از میلیون ها سال پیش به دست آمده نشان می دهد که موجودات زنده گذشته، از صورت های ساده به صورت های پیچیده تر و کامل تری تغییر شکل داده اند. توجیه این مسئله، یعنی عبور از سادگی به پیچیدگی جز در پرتو نظریه (تکامل انواع) امکان پذیر نیست.
2. مطالعاتی که در زمینه (تشریح مقایسه ای) انجام شده نشان می دهد که میان موجودات شباهت های زیادی به چشم می خورد؛ این نشان دهنده رابطه نزدیکی و خویشاوندی میان گروه های مختلف موجودات است. طرفداران این نظریه روی دستگاه گردش خون، دستگاه تنفّس و دستگاه عصبی بسیاری از موجودات مطالعه کرده و شباهت های میان آنها را به دست آورده و به این نتیجه رسیده اند که دستگاه ها از سادگی رو به پیچیدگی می روند.
3. مدارک مربوط به (جنین شناسی) نیز نشان می دهد که حالت جنینی بسیاری از موجودات شباهت هایی با هم دارند این امر مؤیّد آن است که موجودات از اصل واحد، ریشه گرفته اند2.
نقد و بررسی
نظریه تکامل و تحوّل انواع در زمان داروین و پس از او مورد نقد جدّی قرار گرفت. کسانی مانند (ادوارد مک کرادی)3 و (ری وِن)4 آن را به طورکلّی مردود دانستند و برخی مانند (آلفرد راسل والاس)5 این نظریه رادر خصوص آفرینش انسان نادرست دانستند6.
در ذیل به پاره ای از نقدها و چالش های مهم این دیدگاه به اختصار پرداخته می شود:
1. نظریه (تکامل انواع) یا داروینیسم صرفا یک گمانه است و از حد تئوری و (فرضیه) فراتر نرفته است؛ و نیز نتوانسته نظریه رقیب یعنی ثبات انواع را نفی و ابطال نماید7.
این که چگونه عضو جدیدی به وجود می آید، یا برخی سازگاری های شگفت حاصل می گردد، یا چگونه گونه های بزرگ جانوران تشکیل شده اند و اموری دیگر هنوز بر جهان دانش روشن نیست و به طور قطع اثبات نشده است.
کارل پوپر می نویسد: (طرفداران نظریه تکامل جدید، دلیل ادامه حیات را انطباق یا سازش محیط می دانند. امکان آزمون چنین نظریه ضعیفی تقریبا برابر با صفر است)8.
نظریه تکامل انواع تاکنون با دلایل قطعی و غیرقابل خدشه به اثبات نرسیده است و طرفداران این نظریه نیز نتوانسته اند حیوانی را که بر اثر انتخاب طبیعی و با جهش به حیوانی دیگر یا انسانی تبدیل شده باشد را نشان دهند. بنابراین فرضیه تکامل انواع فرضیه ای است حدسی که بر پایه دانش و روش تجربی استوار است و ممکن است روز دیگر فرضیه ای قوی جای آن را بگیرد، زیرا از یک سو علم و دانش هیچ وقت متوقّف نمی شود9؛ و از سوی دیگر روش تجربی همواره انتظار فرضیه ای معارض را می کشد.
2. هیچ یک از دلایل و شواهد سه گانه ای که طرفداران نظریه تکامل انواع ذکر نموده اند قانع کننده و اثبات کننده مدّعای آنها نیست؛ زیرا وجود نوع پیچیده پس از نوع ساده و تشابه برخی از موجودات با یکدیگر دلیل بر آن نیست که نوعی از نوعی دیگر مشتق شده باشد.
دانش زیست شناسی تنها توانسته موجودات مشابه با یکدیگر را نشان دهد، نه آنکه با آگاهی یقینی و صد در صد، پیدایش نوعی از نوع دیگر را نشان دهد؛ زیرا بین این دو هیچ گونه ملازمه ای وجود ندارد، و یکی برآیند دیگری نیست.
دانشمندان تصریح کرده اند که از نظر فسیل شناسی و ژنتیک، بازشناسی اصل و نسب انسان به هیچ وجه روشن نیست و درباره نمونه فسیل های انسان نما و رابطه آنها با یکدیگر که مورد استناد طرفداران نظریه تکامل است، اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. به تعبیر ایان باربور یک نسل پیش، رسم بود که به خطّ واحدی که نسب انسان جدید را به میمون باستان می رساند، معتقد بودند؛ ولی امروزه آشکار شده است که به احتمال بیشتر شباهت انسان و میمون بر اشتقاق آنها از یکدیگر دلالت ندارد و چه بسا انسان نئاندرتال حاکی از نسلی باشد که در همان حالت ابتدایی خود و بلاعقب باقی مانده و ادامه نیافته است10.
3. داروین از تفاوت های عمده و اساسی بین انسان و اجداد حیوانی مورد ادّعا (میمون) غافل بوده است. برخی از این تفاوت ها که والتر والاس11 به آنها اشاره کرده عبارت است از:
الف. فاصله عمیق میان مغز و قوای دماغی انسان و میمون. والاس می گفت: فاصله بین عقل انسان و میمون بیش از آن است که داروین اذعان کرده بود و قبایل (بدوی) هم نمی توانند این فاصله را پر کنند12.
ب. تمایز زبانی آشکار بین انسان و میمون.
ج. استعداد و توانایی آفرینش هنری در انسان.
د. عدم تفاوت مغزی بین انسان متمدّن کنونی و قبایل بدوی که داروین آنها را حلقه فاصل بین انسان متمدّن و میمون خوانده است13.
4. از منظر فلسفه علم (Philosophy of Scince) که معرفتی درجه دوّم است و راهبردهای علمی، روش های برگزیده از سوی دانشمندان، حاصل کار آنها و عوامل دخیل در نظریه پردازی های علمی را مورد سنجش و داوری قرار می دهد دیدگاه های گوناگونی در باب چیستی و منطق دانش تجربی عرضه شده که عبارت است از:
الف. پوزیتیویسم منطقی (Logical Positivism)
ب. مینوگروی (Idealism)
ج. واقع گروی خام (Naive Realism)
د. واقع گروی نقدی (Critical Realism)
چهارمین نگرش بر آن است که اساسا تئوری های علمی، برآیند مشاهدات صرف و تحویل پذیر به داده های حسّی نیست؛ بلکه برآیند هم کنشی داده های حسّی و ساخته های ذهنی دانشمند است. بنابراین نظریّات علمی، اکتشافات محض نیست و جنبه اختراعی نیز دارد. از این رو نمی توان این گونه نظریات را کاملاً مطابق با واقعیّت و عینیّت خارجی دانست14.
پی نوشت:
1. محمود بهزاد، داروینیسم و تکامل، ص 74، تهران: شرکت سهامی کتاب های جیبی.
2. تفسیر نمونه، ج 11، ص 83.
3. E Mccrady.
4. Raven.
5. Alfred Russel Wallace.
6. ایان باربور، علم و دین، صص 115 - 114، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
7. تفسیر المیزان، ج 4، ص 144.
8. کارل پوپر، جست و جوی ناتمام، ص 211، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
9. تفسیر المیزان، ج 16، ص 259.
10. علم و دین، صص 403-402.
11. wallace.
12. علم و دین، ص 115.
13. همان.
14. همان، ص 169.
منبع: www.porseman.org
- [سایر] با توجه به این که خودم به نظریه تکاملی داروین اعتقاد دارم. درباره این دیدگاه نظرتان چیست؟
- [سایر] با توجه به این که خودم به نظریه تکاملی داروین اعتقاد دارم. درباره این دیدگاه نظرتان چیست؟
- [سایر] درباره نظریه تکاملی داروین نظرتان چیست؟
- [سایر] دیدگاه قرآن در رابطه با نظریه تکامل داروین چیست؟
- [سایر] آیا نظریه داروین در انکار وجود خدا کفایت نمی کند؟
- [سایر] آیا مسلمانان می توانند نظریه داروین را قبول کنند؟
- [سایر] نظریه داروین و آیات خلقت آدم از خاک کدامیک مورد پذیرش است؟
- [سایر] در مورد نظریه تکاملی داروین و تضاد آن با اسلام توضیح دهید. آیا واقعاً تکامل در این جهان رخ نمیدهد؟
- [سایر] چرا برخی از قدما از شواهد عقلی و ادله علمی در تفسیر قرآن اجتناب میکردند؟
- [سایر] آیا استفاده ی قرآن از نظریه ی علمی هیئت قدیم روم و یونان، نشانه تأثیر پذیری آن نیست؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در صورتی که دو مجتهد از نظر علمی مساوی باشند احتیاط لازم آن است که از کسی که اتقی و اورع است تقلید کند.
- [آیت الله اردبیلی] خوردن، آشامیدن، تزریق و یا استعمال چیزی که برای جسم یا روح انسان ضرر قابل توجّه دارد، حرام است، ولی اگر در موردی به نظر پزشک متخصّص و مطمئن درمان بیماری منحصر به آن باشد، در حدّ ضرورت اشکال ندارد.
- [آیت الله سیستانی] کسی که تصمیم دارد ده روز در محلی بماند ، اگر احتمال بدهد که برای ماندن او مانعی برسد و آن احتمال از نظر عقلا قابل توجه باشد ، باید نماز را شکسته بخواند .
- [آیت الله بهجت] تقلید از مجتهدی که مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده ، آزاد، زنده و عادل باشد، جایز است و بنا بر اظهر باید از مجتهدین دیگر اَعلَم باشد یعنی در استنباط احکام الهی تواناتر باشد ، و یا اینکه از نظر علمی و اجتهاد مساوی دیگر مجتهدین باشد، و در صورتی که شناختن اعلم یا به دست آوردن فتاوای او مشکل باشد ( مستلزم عُسر و حَرَج باشد ) می تواند با رعایت اَلاَعلَم فَالاَعلَم و سایر شرایط، از غیراعلم تقلید نماید.
- [آیت الله بهجت] باقی ماندن بر تقلید میّت در مسائلی که در آنها تقلید و عمل کرده است، در صورتی که مجتهدِ از دنیا رفته با مجتهد زنده از نظر علمی مساوی باشند، بنا بر اقوی جایز است، هر چند با اجازه مجتهدی دیگر بر تقلید باقی بوده و عمل کرده باشد . و اگر مجتهدی که از دنیا رفته اعلم باشد ، واجب است بر تقلید او باقی بماند. و اگر مجتهد زنده بعدا اعلم شد ، واجب است در تمامی مسائل به او عدول نماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارث میّت یک دایی یا یک خاله و یک عمو یا یک عمّه مادری به همراه یک عمو یک عمّه پدر و مادری یا پدری باشد، 13 مال را به دایی یا خاله میدهند و 16 باقی مانده را به یک عمو یا یک عمّه مادری و بقیّه را به عمو و عمّههای پدر و مادری یا پدری میدهند و عمو دو برابر عمّه میبرد، بنابراین سهم دایی یا خاله927 و سهم عمو یا عمّه مادری 327 و سهم عموی پدر و مادری یا پدری 1027 و سهم عمّه پدر و مادری یا پدری527 خواهد بود. البتّه از آنجا که برخی از علماء، سهم عمو و عمّه را یکسان دانسته و بین عمو یا عمّه پدر و مادری یا پدری با عمو یا عمّه مادری فرقی نگذاشتهاند، احتیاط مستحبّ آن است که مقدار مردّد را مصالحه کنند، بنابراین سهم قطعی عمو یا عمّه مادری 654 (طبق نظر برخی علماء: 1254) و سهم قطعی عموی پدر و مادری یا پدر 1254 (طبق نظر صحیح: 2054) و سهم قطعی عمّه پدر و مادری یا پدری 1054 (طبق نظر برخی علماء: 1254) میباشد و اگر مقدار مردّد بین دو نظریه را با مصالحه به طور مساوی قسمت کنند، سهم عمو یا عمّه مادری 954، سهم عموی پدر و مادری یا پدری 1654 و سهم عمّه پدر و مادری یا پدری 1154 میباشد و سهم دایی یا خاله هم بنا بر هر دو نظریه 1854 است.
- [آیت الله اردبیلی] دختری که از نظر سن، بالغ فرض میشود، ولی از لحاظ جسمی به گونهای است که روزه گرفتن برای او مقدور نیست یا سختی و حرج دارد و یا موجب زیان و ضرر قابل توجّه برای اوست، واجب نیست روزه بگیرد؛ ولی چنانچه بتواند یک روز در میان یا دو روز در میان یا با فاصله بیشتر بعضی از روزها را روزه بگیرد، باید به همین ترتیب عمل نماید و در هر حال هر وقت توانست، باید روزههایی را که نگرفته قضا نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر از درآمد کسب و کار آذوقه ای برای مصرف سالش خریده، چنانچه چیزی در آخرسال از آن زیاد بماند باید خمس آن را بدهد احتیاط این است که حتی اشیاء کم اهمیت را مانند مختصر مواد غذایی اضافی و امثال آن را هرچه هست حساب کند و باید توجه داشت که اگر می خواهد قیمت آنها را بدهد باید قیمت همان آخر سال را در نظر بگیرد خواه کمتر از خرید باشد یا بیشتر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارث میّت یک دایی یا یک خاله به همراه یک عمو و یک عمه مادری و یک عمو و یک عمّه پدر و مادری یا پدری باشد، 13 مال را دایی یا خاله میبرد و از 23 باقی مانده هم 13 آن به عمو و عمّه مادری میرسد که به طور مساوی بین آنها قسمت میشود و 23 آن هم به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری میرسد که عمو دو برابر عمّه میبرد، بنابراین سهم دایی یا خاله 927، سهم عموی مادری و عمّه مادری هر یک 327، سهم عموی پدر و مادری 827 و سهم عمّه پدر و مادری 427 میباشد. (در این مسأله اگر به جای عمو و عمّه مادری، چند عمو یا چند عمّه باشد، حکم مسأله به همین شکل است). در این مسأله هم برخی از علماء سهم عمو و عمّه را در هر حال یکسان میدانند، لذا احتیاط مستحبّ در این است که مقدار مردّد را مصالحه کنند، بنابراین سهم قطعی عموی مادری و عمّه مادری هر یک 12108 (طبق نظر برخی علماء: 18108) و سهم قطعی عموی پدر و مادری 18108 (طبق نظر صحیح: 32108) و سهم قطعی عمّه پدر و مادری 16108 (طبق نظر برخی علماء: 18108) میباشد و اگر مقدارهای مردّد را با مصالحه به طور مساوی قسمت کنند، سهم عموی مادری و عمّه مادری هر یک15108 و سهم عموی پدر و مادری25108 و سهم عمه پدر و مادری 17108 خواهد بود و سهم دایی یا خاله هم بنا بر هر دو نظریه 36108 میباشد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام مراء و جلال است و در روایتی از رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده است که کراراً جبرئیل از طرف حقّ تعالی نهی از مراء و جدال مینمود و آن اقسامی دارد: الف) پافشاری در اثبات باطل و یا در نابودی حق، و گناه این قسم در حدّ کفر است و در قرآن اطلاق جبّار بر آن شده است: (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنید)[1] (و هر زورگوی لجوجی، نا امید شد.) ب) لجاجت و مشاجره در اینکه غلبه بر دیگری پیدا کند و به عبارت دیگر فخرفروشی و کشتیگرفتن در گفتگوها، و این صورت نیز از گناهان بزرگ است و مفسده فراوانی در بر دارد، بلکه منشأ گناهان دیگری است و غالب جدالها در بین مردم از این قبیل است. ج) جدال و مشاجره در اثبات نمودن حقّ یا از بین بردن باطل و یا ارشاد جاهل، نظیر مباحثهها و گفتارها و برخوردهای علمی که اهل علم با یکدیگر دارند، و این قسم گرچه حرام نیست، ولی باید توجّه داشت که در این گفتگوها شیطان و نفس امّاره و هوی در کمین است و چه بسیار (بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه) منجر به جدالهای حرام میشود، البته باید توجّه داشت که در همین نوع هم از الفاظ غیر مؤدّب پرهیز نمود و این قسم از جدال و مشاجره به اندازه احتیاج بلکه به اندازه ضرورت باشد. [1]. ابراهیم، 15.