دیدگاه معتزله درباره قضا و قدر و نقد آن چیست؟
برداشت معتزله از قضاء و قدر درباره موجودات طبیعی این است که خدا شیء مقدّر و مقضّی علیه را می‌آفریند و هرگا بگوید: افعال انسان در قضاء و قدر الهی است نتیجه آن این است که خدا خود خالق گناه باشد، آن گاه برای آن مجازات نماید، از این جهت از قضاء و قدر درباره افعال انسان، فقط اطلاع و آگاهی خدا از افعال یا فرمان به طاعت را پذیرفته‌اند، برای توضیح بیشتر برخی از کلمات آنان را نقل می‌کنیم. قاضی عبد الجبار می‌گوید: (اگر کسی از شما سؤال کند( آیا افعال بندگان، به قضای الهی صورت می‌پذیرد یا نه؟ در پاسخ او بگو: مقصود شما از این دو واژه چیست: 1 اگر مقصود این است که آنها را خلق می‌کند، به خدا پناه می‌برم از این اندیشه، چگونه می‌توان افعال انسان را مخلوق خدا دانست در حالی که افعال بندگان در گرو عزم و قصد، داعی و انگیزه آنها است اگر خواستند انجام می‌دهند و اگر خوش نداشتند، ترک می‌کنند، هر گاه افعال بندگان با این خصوصیت مربوط به خود آنان نباشد باید گفت، افعال خدا نیز (چنین ویژگی را نیز دارند) مربوط به خود او نیست، زیرا ما پیوسته از این طریقه، فعل فاعل را تشخیص می‌دهیم. 2 اگر مقصود، همان ایجاب و الزام است چگونه می‌توان قضاء را به آن تفسیر کرد در حالی که برخی از افعال فاقد حسن بوده، در این صورت چطور می‌توان گفت خدا آن را واجب و یا بر وجود آن حکم کرده است. 3 اگر مقصود از آن اعلام و اخبار است، این در مواردی صحیح است ولی برای ادای این مقصود نباید این واژه را به کار ببریم، زیرا لفظی که در معنی صحیح و غیر صحیح به کار می‌رود نباید آن را به کار برد، مگر آن کس که حکمت و عدل او ثابت شده است.) (شرح اصول خمسه/771) مؤلف معتزله الیمن که زندگی و عقاید یحیی بن الحسین 245 298، (امام زیدیه در عصر خویش، و ناقل آرای معتزله به یمن) نوشته از رسائل العدل و التوحید او نقل می‌کند و می‌گوید: قضاء در قرآن به سه معنی است: 1 آگاهی و دانستن مانند (قَضَینا إلی بنی إسرائیل فی الکتاب لَتُفسدنّ فی الأرض) اسراء/ 4 2 امر و فرمان مانند: (وقَضی رَبّک ألّا تَعبدوا إلّا إیّاه) اسراء/3 3 خلق و احداث مانند: (فَقَضاهُنّ سَبع سماوات فی یَومین) فصلت/12 آنگاه می‌گوید: اینها معانی قضاء در قرآن است، اگر مقصود این است که خدا بر مخلوق خود حکم بر معصیت می‌کند (می‌آفریند) آنگاه بر آن عذاب می‌کند، این محال است، آنگاه به این نقطه منتهی می‌گردد که مقصود از تقدیر امر به طاعت است و او امر به معصیت نمی‌کند و بندگان گناهان را پس از نهی خدا مرتکب می‌شوند و می‌گویند این است معنی (أنا مؤمن بقضاء الله و قدره ما کرهتُ نفسی و ما رضیت) (معتزله الیمن/173 174) قاضی عبد الجبار، در کتاب (المحیط بالتکلیف) می‌گوید: هرگز نمی‌توان گفت افعال بندگان در قلمرو قضای الهی است زیرا معنی آن این است که او آفریده است، سپس می‌گوید و به طور تفصیل بگوییم: 1 اگر مقصود از قضاء و قدر اعلام واخبار است صحیح است. 2 اگر مقصود الزام است در برخی از موارد صحیح است نه در همه موارد. 3 اگر مقصود خلق و آفرینش است، اطلاق آن در افعال بندگان صحیح نیست و همین احتمالات بر (قدر) نیز حاکم هست، آنگاه نتیجه می‌گیرد، این لفظ در افعال خدا به کار می‌رود و بس. مؤلف شرح الأساس می‌گوید: اگر مقصود از قضاء الزام و حکم خدا بر بندگان باشد، می‌توان گفت: اطاعات به قضای الهی است و اگر مقصود از آن آفرینش باشد، نمی‌توان گفت: خدا خالق اطاعات ما است مگر اینکه کسی به فرقه مجبّره بپیوندد. (شرح الأساس 2/130) دوری معتزله از واقع قضا و قدر هدف از نقل این کلمات گذشته بر آگاهی از دیدگاه معتزله درباره قضاء و قدر اظهار اینکه معتزله به خاطر اصل عدل برخی از معارف عقلی و قرآنی را نادیده گرفته، از آن جمله مسئله قضا و قدر است که در قرآن و بالأخص در روایات به صورت چشم گیر وارد شده است و این گروه به گمان منافات میان اصل عدل و اعتقاد به قضا و قدر، مسئله دوّم را از جدول معارف حذف کرده و در تفسیر آن به همان معنی اعلام و اخبار، یا امر به طاعت اکتفا ورزیده‌اند در حالی که قضاء و قدر که از معارف قرآنی است، ارتباطی به اخبار و اعلام، یا امر به اطاعت ندارد. ما برای تبیین این اصل به گونه‌ای پیرامون آن به بحث و گفتگو می‌پردازیم. تقدیر و قضا در پدیده های جهان روشن است ولی شمول تقدیر و قضاء به افعال بندگان نیاز به توضیح دارد. تفسیر قدر و قضاء در افعال بندگان افعال بندگان به دو صورت مورد تعلّق قضاء و قدر الهی هستند: نخست به صورت کلی و دوم به صورت جزئی، در صورت نخست مقصود قوانین کلی آفرینش است که بر جهان و افعال انسان، حاکم است و هر انسانی محکوم این قوانین بوده و برای او گریزی از آنها نیست، هر چند کلید گزینش هر یک از این قوانین در دست اوست و به دیگر سخن: سنتهای الهی، برهمه یکسان حاکم است. تفاوت در این است که هر انسانی، کدامیک از سنتها را برگزیند. فرض کنید دیوار عظیمی‌در حال فرو ریختن است، تقدیر و قضای الهی این است که نشستن زیر آن مایه خطر و فرار از آن موجب سلامتی است. این دو سنت، بر همه یکسان حکومت می‌کند، حتی اگر معصوم هم از کنار دیوار مشرف بر انهدام بگذارد، سلامتی او را تهدید می‌کند، همچنانکه اگر یک انسان عادی از درون ندای خرد را بشنود و راه دوم را برگزیند، سلامتی خود را بیمه کرده است. کار مهم، تبیین مسئله قضا به معنی ایجاب و الزام الهی است که به صدور فعلی تعلّق می‌گیرد، باید توجه نمود تا صدور شیء، از فاعلی به حدّ لزوم نرسد، فعل تحقّق پیدا نمی‌کند و قاعده (التی ما لم یجب لم یوجد) ناظر به همین اصل است. ایجاب پدیده هر چند مربوط به خود انسان است ولی این فعل، مانند دیگر افعال او نمی‌تواند بریده از خدا بوده و فقط به خود انسان مستند باشد. زیرا لازم آن این است که در جهان هستی، دو نوع فاعل مستقل وجود داشته باشد، فاعلی که انسان را آفریده و فاعلی که فعل خود را انجام می‌دهد. برای حذف ثنویت چاره‌ای جز این نیست که تمام آنچه که از انسان سر می‌زند، حتی ایجاب فعل را به خدا مستند بدانیم و معنی قضای الهی این است که خدا صدور فعل را از انسان حتمی‌گردانیده، به خاطر حتمیت و الزامی‌که خود انسان به فعل خود با کمال اختیار می‌بخشد. از آنجا که مسئله قضاء و قدر از اهمیّت فوق العاده‌ای برخوردار است و قضای خدا، و حتمیت بخشیدن او به افعال انسان در نظر گروهی مایه جبر می‌باشد حتی گروهی کوشیده‌اند که افعال انسان را از قلمرو قضاء و قدر الهی بیرون ببرند، از این جهت شایسته است، درباره مشکل اراده ازلی که عبارت دیگری از قضای الهی است سخن بگوییم: مطلبی که در حل مشکل اراده ازلی بسیار مهم و حساس است، شناسایی انواع علل خارجی است و از میان آنها شناسایی دو نوع علّت، اهمیّت شایانی دارد و این دو قسم عبارتند از: شناسائی (فاعل مختار) و (علّت مضطر) توضیح این که: علّتی داریم که دارای شعور و ادراک و اختیار و اراده است و در انجام عمل مورد نظر خود، مختار و آزاد است مانند انسان و در اصطلاح دانشمندان به این قسم (فاعل مختار) می‌گویند. در این مورد نه تنها وجود انسان در فعل او مؤثر است، بلکه اراده و اختیار او نیز از مبادی و علل فعل وی شمرده می‌شوند. به عبارت دیگر: فاعل مختار، علّتی است که دو راه در برابر او وجود دارد و او با کمال آزادی و اختیار یکی را بر دیگری ترجیح می‌دهد. نوع دیگر از علل، درست نقطه مقابل آن است یا اصلاً فاقد علم و شعور به خود و افعال خویش است و یا ادراک و احساس دارد ولی دارای اختیار و اراده نیست و این دسته از علل خواه فاقد شعور باشند یا فاقد اختیار، (فاعل مضطر) نامیده می‌شوند. تابش خورشید، رشد و نمو گیاه از آن عللی است که از فعل و کار خود آگاهی ندارند و طبعاً در انجام آن مضطر خواهند بود. با در نظر گرفتن این دو نوع فاعل، مشکل اراده ازلی که تعبیر دیگری از قضای الهی است، خود به خود حل می‌شود، زیرا درست است آنچه که در جهان هستی موجود می‌شود، مورد تعلّق اراده خداوند می‌باشد و خداوند از ازل خواسته است که چنین حوادثی در جهان مثلاً رخ دهد. اصل وجود اراده ازلی موجب جبر و رافع اختیار نمی‌گردد، بلکه باید در نحوه چگونگی تعلّق اراده او دقّت کافی به عمل آورد، سپس قضاوت و داوری نمود. درست است که تمام پدیده های جهان از آن جمله فعل انسان از حوزه اراده خدا خارج نیست و در قلمرو حکومت او چیزی بدون اراده و خواست او انجام نمی‌گیرد و اراده او از ازل بر تحقق پدیده تعلّق گرفته است، ولی آنچه را که خدا از ازل اراده کرده این است که انسان از روی اختیار و آزادی، عملی انجام دهد نه از روی جبر و اضطرار و آنچه که از ازل اراده او به آن تعلّق گرفته است، این است که هر فعلی از مبادی و علل خاص خود صادر گردد، اگر فاعل مضطر است، از ازل خواسته که به اضطرار کار خود را انجام دهد، اگر فاعل آگاه و آزاد است، از روز نخست خواسته است که با کمال آزادی و آگاهانه علّت فعل خود شود، یک چنین اراده ازلی موجب جبر نیست بلکه درست در نقطه مقابل جبر قرار می‌گیرد. اراده ازلی خداوند در یک صورت مستلزم جبر است و در یک صورت مؤید اختیار، هر گاه بگوییم اراده خدا بر این تعلّق گرفته است که هر پدیده‌ای از مبدأ خود بدون اراده و اختیار سر بزند، در این صورت وجود چنین اراده ازلی موجب جبریگری است. ولی هر گاه جهان را جهان اسباب و مسببات بدانیم و برای هر پدیده‌ای یک علّت خاص در نظر بگیریم و در میان علل، انسان را فاعل مختار بدانیم و بگوییم که خواسته خدا از ازل این بود که هر معلولی از علّت ویژه خود صادر گردد و فعل انسانی از وی با کمال آزادی و نهایت اختیار سر زند، در این صورت میان یک چنین اراده ازلی و مسئله جبریگری صدها فرسنگ فاصله وجود خواهد داشت. eporsesh.com
عنوان سوال:

دیدگاه معتزله درباره قضا و قدر و نقد آن چیست؟


پاسخ:

برداشت معتزله از قضاء و قدر درباره موجودات طبیعی این است که خدا شیء مقدّر و مقضّی علیه را می‌آفریند و هرگا بگوید: افعال انسان در قضاء و قدر الهی است نتیجه آن این است که خدا خود خالق گناه باشد، آن گاه برای آن مجازات نماید، از این جهت از قضاء و قدر درباره افعال انسان، فقط اطلاع و آگاهی خدا از افعال یا فرمان به طاعت را پذیرفته‌اند، برای توضیح بیشتر برخی از کلمات آنان را نقل می‌کنیم. قاضی عبد الجبار می‌گوید:
(اگر کسی از شما سؤال کند( آیا افعال بندگان، به قضای الهی صورت می‌پذیرد یا نه؟ در پاسخ او بگو: مقصود شما از این دو واژه چیست:
1 اگر مقصود این است که آنها را خلق می‌کند، به خدا پناه می‌برم از این اندیشه، چگونه می‌توان افعال انسان را مخلوق خدا دانست در حالی که افعال بندگان در گرو عزم و قصد، داعی و انگیزه آنها است اگر خواستند انجام می‌دهند و اگر خوش نداشتند، ترک می‌کنند، هر گاه افعال بندگان با این خصوصیت مربوط به خود آنان نباشد باید گفت، افعال خدا نیز (چنین ویژگی را نیز دارند) مربوط به خود او نیست، زیرا ما پیوسته از این طریقه، فعل فاعل را تشخیص می‌دهیم.
2 اگر مقصود، همان ایجاب و الزام است چگونه می‌توان قضاء را به آن تفسیر کرد در حالی که برخی از افعال فاقد حسن بوده، در این صورت چطور می‌توان گفت خدا آن را واجب و یا بر وجود آن حکم کرده است.
3 اگر مقصود از آن اعلام و اخبار است، این در مواردی صحیح است ولی برای ادای این مقصود نباید این واژه را به کار ببریم، زیرا لفظی که در معنی صحیح و غیر صحیح به کار می‌رود نباید آن را به کار برد، مگر آن کس که حکمت و عدل او ثابت شده است.) (شرح اصول خمسه/771)
مؤلف معتزله الیمن که زندگی و عقاید یحیی بن الحسین 245 298، (امام زیدیه در عصر خویش، و ناقل آرای معتزله به یمن) نوشته از رسائل العدل و التوحید او نقل می‌کند و می‌گوید: قضاء در قرآن به سه معنی است:
1 آگاهی و دانستن مانند (قَضَینا إلی بنی إسرائیل فی الکتاب لَتُفسدنّ فی الأرض) اسراء/ 4
2 امر و فرمان مانند: (وقَضی رَبّک ألّا تَعبدوا إلّا إیّاه) اسراء/3
3 خلق و احداث مانند: (فَقَضاهُنّ سَبع سماوات فی یَومین) فصلت/12
آنگاه می‌گوید: اینها معانی قضاء در قرآن است، اگر مقصود این است که خدا بر مخلوق خود حکم بر معصیت می‌کند (می‌آفریند) آنگاه بر آن عذاب می‌کند، این محال است، آنگاه به این نقطه منتهی می‌گردد که مقصود از تقدیر امر به طاعت است و او امر به معصیت نمی‌کند و بندگان گناهان را پس از نهی خدا مرتکب می‌شوند و می‌گویند این است معنی (أنا مؤمن بقضاء الله و قدره ما کرهتُ نفسی و ما رضیت) (معتزله الیمن/173 174)
قاضی عبد الجبار، در کتاب (المحیط بالتکلیف) می‌گوید: هرگز نمی‌توان گفت افعال بندگان در قلمرو قضای الهی است زیرا معنی آن این است که او آفریده است، سپس می‌گوید و به طور تفصیل بگوییم:
1 اگر مقصود از قضاء و قدر اعلام واخبار است صحیح است.
2 اگر مقصود الزام است در برخی از موارد صحیح است نه در همه موارد.
3 اگر مقصود خلق و آفرینش است، اطلاق آن در افعال بندگان صحیح نیست و همین احتمالات بر (قدر) نیز حاکم هست، آنگاه نتیجه می‌گیرد، این لفظ در افعال خدا به کار می‌رود و بس.
مؤلف شرح الأساس می‌گوید: اگر مقصود از قضاء الزام و حکم خدا بر بندگان باشد، می‌توان گفت: اطاعات به قضای الهی است و اگر مقصود از آن آفرینش باشد، نمی‌توان گفت: خدا خالق اطاعات ما است مگر اینکه کسی به فرقه مجبّره بپیوندد. (شرح الأساس 2/130)
دوری معتزله از واقع قضا و قدر
هدف از نقل این کلمات گذشته بر آگاهی از دیدگاه معتزله درباره قضاء و قدر اظهار اینکه معتزله به خاطر اصل عدل برخی از معارف عقلی و قرآنی را نادیده گرفته، از آن جمله مسئله قضا و قدر است که در قرآن و بالأخص در روایات به صورت چشم گیر وارد شده است و این گروه به گمان منافات میان اصل عدل و اعتقاد به قضا و قدر، مسئله دوّم را از جدول معارف حذف کرده و در تفسیر آن به همان معنی اعلام و اخبار، یا امر به طاعت اکتفا ورزیده‌اند در حالی که قضاء و قدر که از معارف قرآنی است، ارتباطی به اخبار و اعلام، یا امر به اطاعت ندارد.
ما برای تبیین این اصل به گونه‌ای پیرامون آن به بحث و گفتگو می‌پردازیم. تقدیر و قضا در پدیده های جهان روشن است ولی شمول تقدیر و قضاء به افعال بندگان نیاز به توضیح دارد.
تفسیر قدر و قضاء در افعال بندگان
افعال بندگان به دو صورت مورد تعلّق قضاء و قدر الهی هستند: نخست به صورت کلی و دوم به صورت جزئی، در صورت نخست مقصود قوانین کلی آفرینش است که بر جهان و افعال انسان، حاکم است و هر انسانی محکوم این قوانین بوده و برای او گریزی از آنها نیست، هر چند کلید گزینش هر یک از این قوانین در دست اوست و به دیگر سخن: سنتهای الهی، برهمه یکسان حاکم است. تفاوت در این است که هر انسانی، کدامیک از سنتها را برگزیند.
فرض کنید دیوار عظیمی‌در حال فرو ریختن است، تقدیر و قضای الهی این است که نشستن زیر آن مایه خطر و فرار از آن موجب سلامتی است. این دو سنت، بر همه یکسان حکومت می‌کند، حتی اگر معصوم هم از کنار دیوار مشرف بر انهدام بگذارد، سلامتی او را تهدید می‌کند، همچنانکه اگر یک انسان عادی از درون ندای خرد را بشنود و راه دوم را برگزیند، سلامتی خود را بیمه کرده است.
کار مهم، تبیین مسئله قضا به معنی ایجاب و الزام الهی است که به صدور فعلی تعلّق می‌گیرد، باید توجه نمود تا صدور شیء، از فاعلی به حدّ لزوم نرسد، فعل تحقّق پیدا نمی‌کند و قاعده (التی ما لم یجب لم یوجد) ناظر به همین اصل است.
ایجاب پدیده هر چند مربوط به خود انسان است ولی این فعل، مانند دیگر افعال او نمی‌تواند بریده از خدا بوده و فقط به خود انسان مستند باشد. زیرا لازم آن این است که در جهان هستی، دو نوع فاعل مستقل وجود داشته باشد، فاعلی که انسان را آفریده و فاعلی که فعل خود را انجام می‌دهد. برای حذف ثنویت چاره‌ای جز این نیست که تمام آنچه که از انسان سر می‌زند، حتی ایجاب فعل را به خدا مستند بدانیم و معنی قضای الهی این است که خدا صدور فعل را از انسان حتمی‌گردانیده، به خاطر حتمیت و الزامی‌که خود انسان به فعل خود با کمال اختیار می‌بخشد.
از آنجا که مسئله قضاء و قدر از اهمیّت فوق العاده‌ای برخوردار است و قضای خدا، و حتمیت بخشیدن او به افعال انسان در نظر گروهی مایه جبر می‌باشد حتی گروهی کوشیده‌اند که افعال انسان را از قلمرو قضاء و قدر الهی بیرون ببرند، از این جهت شایسته است، درباره مشکل اراده ازلی که عبارت دیگری از قضای الهی است سخن بگوییم:
مطلبی که در حل مشکل اراده ازلی بسیار مهم و حساس است، شناسایی انواع علل خارجی است و از میان آنها شناسایی دو نوع علّت، اهمیّت شایانی دارد و این دو قسم عبارتند از: شناسائی (فاعل مختار) و (علّت مضطر) توضیح این که:
علّتی داریم که دارای شعور و ادراک و اختیار و اراده است و در انجام عمل مورد نظر خود، مختار و آزاد است مانند انسان و در اصطلاح دانشمندان به این قسم (فاعل مختار) می‌گویند. در این مورد نه تنها وجود انسان در فعل او مؤثر است، بلکه اراده و اختیار او نیز از مبادی و علل فعل وی شمرده می‌شوند.
به عبارت دیگر: فاعل مختار، علّتی است که دو راه در برابر او وجود دارد و او با کمال آزادی و اختیار یکی را بر دیگری ترجیح می‌دهد.
نوع دیگر از علل، درست نقطه مقابل آن است یا اصلاً فاقد علم و شعور به خود و افعال خویش است و یا ادراک و احساس دارد ولی دارای اختیار و اراده نیست و این دسته از علل خواه فاقد شعور باشند یا فاقد اختیار، (فاعل مضطر) نامیده می‌شوند.
تابش خورشید، رشد و نمو گیاه از آن عللی است که از فعل و کار خود آگاهی ندارند و طبعاً در انجام آن مضطر خواهند بود.
با در نظر گرفتن این دو نوع فاعل، مشکل اراده ازلی که تعبیر دیگری از قضای الهی است، خود به خود حل می‌شود، زیرا درست است آنچه که در جهان هستی موجود می‌شود، مورد تعلّق اراده خداوند می‌باشد و خداوند از ازل خواسته است که چنین حوادثی در جهان مثلاً رخ دهد.
اصل وجود اراده ازلی موجب جبر و رافع اختیار نمی‌گردد، بلکه باید در نحوه چگونگی تعلّق اراده او دقّت کافی به عمل آورد، سپس قضاوت و داوری نمود.
درست است که تمام پدیده های جهان از آن جمله فعل انسان از حوزه اراده خدا خارج نیست و در قلمرو حکومت او چیزی بدون اراده و خواست او انجام نمی‌گیرد و اراده او از ازل بر تحقق پدیده تعلّق گرفته است، ولی آنچه را که خدا از ازل اراده کرده این است که انسان از روی اختیار و آزادی، عملی انجام دهد نه از روی جبر و اضطرار و آنچه که از ازل اراده او به آن تعلّق گرفته است، این است که هر فعلی از مبادی و علل خاص خود صادر گردد، اگر فاعل مضطر است، از ازل خواسته که به اضطرار کار خود را انجام دهد، اگر فاعل آگاه و آزاد است، از روز نخست خواسته است که با کمال آزادی و آگاهانه علّت فعل خود شود، یک چنین اراده ازلی موجب جبر نیست بلکه درست در نقطه مقابل جبر قرار می‌گیرد.
اراده ازلی خداوند در یک صورت مستلزم جبر است و در یک صورت مؤید اختیار، هر گاه بگوییم اراده خدا بر این تعلّق گرفته است که هر پدیده‌ای از مبدأ خود بدون اراده و اختیار سر بزند، در این صورت وجود چنین اراده ازلی موجب جبریگری است.
ولی هر گاه جهان را جهان اسباب و مسببات بدانیم و برای هر پدیده‌ای یک علّت خاص در نظر بگیریم و در میان علل، انسان را فاعل مختار بدانیم و بگوییم که خواسته خدا از ازل این بود که هر معلولی از علّت ویژه خود صادر گردد و فعل انسانی از وی با کمال آزادی و نهایت اختیار سر زند، در این صورت میان یک چنین اراده ازلی و مسئله جبریگری صدها فرسنگ فاصله وجود خواهد داشت.
eporsesh.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین