دانشمندان برای اثبات مجرد بودن روح و مادی نبودن آن، دلایلی آورده اند، از جمله: 1. روح و روان انسان که از آن به (من) تعبیر می شود اگر مادی و یا جزئی از جسم و بدن انسان باشد، باید ویژگی ها و نیازمندی های ماده را داشته باشد، در حالی که هیچ یک از ویژگی های عمومی ماده را ندارد، پس وجودش از سنخ و جنس موجود مادی نیست؛ مثلا: در میان موجودات مادی باید بین ظرف و مظروف تناسب باشد، موجودِ بزرگ تر در ظرف کوچک تر جای نمی گیرد، اما انسان به بسیاری از موجودات بزرگ تر از خود، علم دارد و صورت تمام آنها با همان وسعت و گستردگی واقعی، نزد او حاضر است. این ظرف، همان روح انسان است که به وسیله ی مغز و اعصاب و دیدگان، کسب علم می کند. دیگر این که، هر موجود مادی را می توان به دو بخش تقسیم کرد، اما روح و روان آدمی در قالب (من) هرگز قابل تقسیم نیست؛ یعنی نمی توان گفت نیمی از (من) این جا و نیم دیگرم آن جاست، یا نیمی از (من) حاضر و نیمه ی دیگرم غایب است. کارکردها و آثار موجودات مادی، قابل اندازه گیری اند، اما روح و آثارش (مثل: دوستی، دشمنی، غم، شادی و...) را نمی توان اندازه گرفت. گذشت زمان، باعث فرسوده شدن پدیده های مادی می شود، حتی سلول های مغز و اعصاب نیز در حال کهنه و نو شدن هستند؛ لکن چشم انداز یک واقعیت، که در روح و جان ما نقش بسته است، هرگز کهنه و دگرگون نمی شود؛ مثلا منظره ی کلاس اول ابتدایی هنوز در روان ما زنده و دست نخورده باقی مانده است.[1] 2. اگر تمام هستی انسان، جسم و ماده بود، نمی توانست به اشکال گوناگون و صورت های رنگارنگ آگاهی یابد. مواد جسمانی، مثل شمع یا نقره اگر به شکل لیوان درآیند، دیگر به شکل کوزه نیستند و برای قبول شکل و صورت جدید باید حالت قبلی آنها عوض شود؛ اما ذهن و ادراک و نفس آدمی، در آنِ واحد پذیرای هزاران شکل است. جسم برای دریافت صورت و شکل جدید باید آنچه را دارد از دست بدهد، اما نفس و روح انسان هر چه بیش تر صورتْ کسب کند قدرت و استعدادش بیش تر می شود.[2] 3. هر حالت و یا صفتی که در اجسام و اشیای مادی پدیدار گردد، همواره باید علت و دهنده ی آن صفت در کنار آن جسم باشد؛ مثلا برای گرم ماندن آب، آتش لازم است و هر گاه آب این صفت (گرما) را از دست بدهد برای دریافت مجدد آن به آتش نیاز دارد، اما نفس انسان وقتی صفتی مانند علم را توسط صورت و اشیای بیرونی دریافت می کند در استمرار و تجدید آن، نیاز به آن اشیای خارجی ندارد؛ یعنی نفس انسان هر وقت بخواهد آموخته های خود را تکرار و بازرسی می کند، بدون این که نیازی به چیز خارجی داشته باشد. از این اختلاف ها روشن می گردد که ماهیت و حقیقت نفس، مجرد و غیر از جسم و مادیات است.[3] پیش کسوتان دانش فلسفه (مانند: ارسطاطایس، انباذ قلس، فیثاغورث، افلاطون و...) و دانشمندان کلام اسلامی، همه به تجرّد روح باور دارند و بر آن دلایلی آورده اند.[4] پی نوشتها: [1]. ر.ک: صدرالدین محمد شیرازی، الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 42 و 260. [2]. فرید وجدی، دایرة المعارف، ج 7، ص 3، و الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 284. [3]. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 302. [4]. ر.ک: همان، ص 307 316. منبع: آخرین سفر، رحیم لطیفی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385)
دانشمندان برای اثبات مجرد بودن روح و مادی نبودن آن، دلایلی آورده اند، از جمله:
1. روح و روان انسان که از آن به (من) تعبیر می شود اگر مادی و یا جزئی از جسم و بدن انسان باشد، باید ویژگی ها و نیازمندی های ماده را داشته باشد، در حالی که هیچ یک از ویژگی های عمومی ماده را ندارد، پس وجودش از سنخ و جنس موجود مادی نیست؛ مثلا:
در میان موجودات مادی باید بین ظرف و مظروف تناسب باشد، موجودِ بزرگ تر در ظرف کوچک تر جای نمی گیرد، اما انسان به بسیاری از موجودات بزرگ تر از خود، علم دارد و صورت تمام آنها با همان وسعت و گستردگی واقعی، نزد او حاضر است. این ظرف، همان روح انسان است که به وسیله ی مغز و اعصاب و دیدگان، کسب علم می کند.
دیگر این که، هر موجود مادی را می توان به دو بخش تقسیم کرد، اما روح و روان آدمی در قالب (من) هرگز قابل تقسیم نیست؛ یعنی نمی توان گفت نیمی از (من) این جا و نیم دیگرم آن جاست، یا نیمی از (من) حاضر و نیمه ی دیگرم غایب است.
کارکردها و آثار موجودات مادی، قابل اندازه گیری اند، اما روح و آثارش (مثل: دوستی، دشمنی، غم، شادی و...) را نمی توان اندازه گرفت.
گذشت زمان، باعث فرسوده شدن پدیده های مادی می شود، حتی سلول های مغز و اعصاب نیز در حال کهنه و نو شدن هستند؛ لکن چشم انداز یک واقعیت، که در روح و جان ما نقش بسته است، هرگز کهنه و دگرگون نمی شود؛ مثلا منظره ی کلاس اول ابتدایی هنوز در روان ما زنده و دست نخورده باقی مانده است.[1]
2. اگر تمام هستی انسان، جسم و ماده بود، نمی توانست به اشکال گوناگون و صورت های رنگارنگ آگاهی یابد.
مواد جسمانی، مثل شمع یا نقره اگر به شکل لیوان درآیند، دیگر به شکل کوزه نیستند و برای قبول شکل و صورت جدید باید حالت قبلی آنها عوض شود؛ اما ذهن و ادراک و نفس آدمی، در آنِ واحد پذیرای هزاران شکل است. جسم برای دریافت صورت و شکل جدید باید آنچه را دارد از دست بدهد، اما نفس و روح انسان هر چه بیش تر صورتْ کسب کند قدرت و استعدادش بیش تر می شود.[2]
3. هر حالت و یا صفتی که در اجسام و اشیای مادی پدیدار گردد، همواره باید علت و دهنده ی آن صفت در کنار آن جسم باشد؛ مثلا برای گرم ماندن آب، آتش لازم است و هر گاه آب این صفت (گرما) را از دست بدهد برای دریافت مجدد آن به آتش نیاز دارد، اما نفس انسان وقتی صفتی مانند علم را توسط صورت و اشیای بیرونی دریافت می کند در استمرار و تجدید آن، نیاز به آن اشیای خارجی ندارد؛ یعنی نفس انسان هر وقت بخواهد آموخته های خود را تکرار و بازرسی می کند، بدون این که نیازی به چیز خارجی داشته باشد.
از این اختلاف ها روشن می گردد که ماهیت و حقیقت نفس، مجرد و غیر از جسم و مادیات است.[3]
پیش کسوتان دانش فلسفه (مانند: ارسطاطایس، انباذ قلس، فیثاغورث، افلاطون و...) و دانشمندان کلام اسلامی، همه به تجرّد روح باور دارند و بر آن دلایلی آورده اند.[4]
پی نوشتها:
[1]. ر.ک: صدرالدین محمد شیرازی، الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 42 و 260.
[2]. فرید وجدی، دایرة المعارف، ج 7، ص 3، و الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 284.
[3]. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 302.
[4]. ر.ک: همان، ص 307 316.
منبع: آخرین سفر، رحیم لطیفی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385)
- [سایر] به چه دلیل روح انسان، مجرد است؟
- [سایر] شما می گوئید روح انسان مجرّد است و فانی نمی شود، پس چگونه با آیه «کُلُّ شَیء هالِک اِلاّ وَجْهَهُ » (قصص/88) سازش پیدا می کند؟
- [سایر] اگر روح، مجرد است چه معنا دارد که تغییر و تکامل پیدا کند؟ مگر تغییر و تکامل مخصوص مادیات نیست؟
- [سایر] میگویند خدا مجرد است و ما میدانیم که فرشتگان مجردند؟ آیا این بدان معنا است که جنس خدا و فرشتگان یکی است و اصولاً خدا چه جنسی دارد؟ آیا خداوند که از روح خود به گِل انسان دمید، در بقیه حیوانات چه روحی قرار داده است؟ آیا روح آنها هم خدایی است، خواهشمندم توضیح دهید؟
- [سایر] کتاب روح مجرد علامه طهرانی چه موردی یا مسأله ای دارد که بعضیها به این کتاب ایراد می گیرند؟ لطفا مرا در این موضوع راهنمایی کنید.
- [سایر] اینکه میگویند انسان دارای روحی مجرد است به چه معنی است؟
- [سایر] آیا حیوانات روح (نفس) دارند و اگر دارند، روح (نفس) آنها با انسان چه فرقی دارد؟
- [سایر] آیا حیوانات روح (نفس) دارند و اگر دارند، روح (نفس) آنها با انسان چه فرقی دارد؟
- [سایر] اینکه میگویند انسان دارای روحی مجرد است به چه معنی است؟
- [سایر] روح انسان وحدت دارد یا کثیر است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اجزایی را که روح دارد اگر از بدن انسان یا حیوان زنده جدا کنند نجس است، هرچند گوشت کمی باشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] بنابر احتیاط واجب زینت کردن مسجد به طلا حرام و همچنین بنابر احتیاط واجب، نباید صورت چیزهایی که مثل انسان وحیوان روح دارد، در مسجد نقش کنند ونقاشی چیزهائی که روح ندارد مثل گل وبوته مکروه است.
- [آیت الله وحید خراسانی] زینت کردن مسجد به طلا و صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد بنابر احتیاط واجب جایز نیست و نقاشی چیزهایی که روح ندارد مثل گل و بوته مکروه است
- [آیت الله فاضل لنکرانی] بنابر احتیاط واجب نباید مسجد را به طلا زینت کنند و همچنین نباید بنابر احتیاط صورت چیزهائی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند، ولی نقّاشی چیزهائی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله سبحانی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و همچنین نباید صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند. و نقاشی چیزهایی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . زینت کردن مسجد به طلا حرام است بنابر احتیاط واجب، و هم چنین است نقش کردن مسجد به صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد، و نقاشی چیزهایی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله نوری همدانی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و همچنین نباید صورت یزهائی که مثل انسان و حیوان روح در مسجد نقش کنند و نقاشی چیزهائی که روح ندارد ، مثل گل و بوته مکروه است .
- [امام خمینی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند. و همچنین نباید صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند، و نقاشی چیزهایی که روح ندارد مثل گل و بوته، مکروه است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط واجب نباید مسجد را با طلا زینت نمایند و همچنین نباید صورت چیزهایی را که مثل انسان و حیوان روح دارند، در مسجد نقش کنند و نقاشی چیزهایی که روح ندارند، مثل گُل و بوته مکروه است.
- [آیت الله بروجردی] زینت کردن مسجد به طلا حرام است و بنا بر احتیاط واجب نباید صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد، در مسجد نقش کنند و نقّاشی چیزهایی که روح ندارد مثل گل و بوته مکروه است.