روح انسان یکی بیشتر نیست. اما از جهتی نیز کثرت را می توان در او دید. و فلاسفه و عرفا نیز به کثرت اشاره کرده اند. در فلسفه چهار مرتبه از روح برای انسان شمرده شده است: 1-روح یا نفس نباتی: که تغذیه و رشد و تولید مثل را مرتبط به این مرتبه از روح می دانند. 2- نفس یا روح حیوانی: که حس و حرکت ارادی مرتبط به این مرتبه از روح است. 3- روح یا نفس انسانی: که تعقل و فهم روح انسانی مرتبط به این مرتبه است. 4- و چهارمین مرتبه که بعضی آن را بیان کرده اند، روح بخاری است. که بیشتر با نظر به عناصر اربعه (آب و خاک و باد و هوا) توضیح داده می شود. در عرفان نیز کثرت این گونه بیان شده است: انسان از مقامات چهار گانۀ روح، قلب، خیال، طبع برخوردار است. 1- نفس ناطقه انسانی را از آن جهت که مبدأ حرکت و سکون است به آن ( طبع)؛ 2- و به اعتبار این که مبدأ برای ادراکات جزئی است (نفس)؛ 3- و به لحاظ این که مبدأ برای ادراکات کلی تفصیلی است (قلب)؛ 4- و به اعتبار این که ملکه بسیط که خلاق تفاصیل ادراکات کلی در او حاصل است (روح) نامیده اند. پس روشن است که کثرت موجود در روح انسانی هم از جانب فلاسفه دیده شده است و هم از جانب عرفا و وحدتی که گفته شده است، از جهت شخصیت است. یعنی یک روح است که کارهای مختلفی انجام می دهد و در مراتب و شئون مختلفی دیده می شود. و از جهت شئون دارای تکثر است. در بیان تکثر در عین وحدت به زبان ساده تر می توان گفت: تمایلات مادی و پست همزمان با تمایل به معنویات دو جنبه مختلف یک وجود هستند. و یک وجود است که به دلیل شئون مختلفش، این گرایشات را دارد. وقتی روح به جنبه تدبیر بدن مادی مشغول است، گرایشات مادی و پست دارد و هنگامی که به اصل و حقیقت خود نزدیک تر می شود، تمایلات معنوی دارد. البته نفس با تربیت و سلوکی که پیدا می کند، می تواند در یک جنبه قوی تر شده و جنبه های دیگر در آن ضعیف شوند. روح می تواند در مراتب طولی از نفس اماره دور شده و به نفس مطمئنه برسد و می تواند هم زمان با نفس اماره، سرزنش ها و کشش های نفس لوامه را نیز تجربه کند.
روح انسان یکی بیشتر نیست. اما از جهتی نیز کثرت را می توان در او دید. و فلاسفه و عرفا نیز به کثرت اشاره کرده اند.
در فلسفه چهار مرتبه از روح برای انسان شمرده شده است:
1-روح یا نفس نباتی: که تغذیه و رشد و تولید مثل را مرتبط به این مرتبه از روح می دانند.
2- نفس یا روح حیوانی: که حس و حرکت ارادی مرتبط به این مرتبه از روح است.
3- روح یا نفس انسانی: که تعقل و فهم روح انسانی مرتبط به این مرتبه است.
4- و چهارمین مرتبه که بعضی آن را بیان کرده اند، روح بخاری است. که بیشتر با نظر به عناصر اربعه (آب و خاک و باد و هوا) توضیح داده می شود.
در عرفان نیز کثرت این گونه بیان شده است:
انسان از مقامات چهار گانۀ روح، قلب، خیال، طبع برخوردار است.
1- نفس ناطقه انسانی را از آن جهت که مبدأ حرکت و سکون است به آن ( طبع)؛ 2- و به اعتبار این که مبدأ برای ادراکات جزئی است (نفس)؛ 3- و به لحاظ این که مبدأ برای ادراکات کلی تفصیلی است (قلب)؛ 4- و به اعتبار این که ملکه بسیط که خلاق تفاصیل ادراکات کلی در او حاصل است (روح) نامیده اند.
پس روشن است که کثرت موجود در روح انسانی هم از جانب فلاسفه دیده شده است و هم از جانب عرفا و وحدتی که گفته شده است، از جهت شخصیت است. یعنی یک روح است که کارهای مختلفی انجام می دهد و در مراتب و شئون مختلفی دیده می شود. و از جهت شئون دارای تکثر است.
در بیان تکثر در عین وحدت به زبان ساده تر می توان گفت: تمایلات مادی و پست همزمان با تمایل به معنویات دو جنبه مختلف یک وجود هستند. و یک وجود است که به دلیل شئون مختلفش، این گرایشات را دارد. وقتی روح به جنبه تدبیر بدن مادی مشغول است، گرایشات مادی و پست دارد و هنگامی که به اصل و حقیقت خود نزدیک تر می شود، تمایلات معنوی دارد. البته نفس با تربیت و سلوکی که پیدا می کند، می تواند در یک جنبه قوی تر شده و جنبه های دیگر در آن ضعیف شوند. روح می تواند در مراتب طولی از نفس اماره دور شده و به نفس مطمئنه برسد و می تواند هم زمان با نفس اماره، سرزنش ها و کشش های نفس لوامه را نیز تجربه کند.
- [سایر] نقش حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) در انسجام و وحدت اقشار مختلف مردم در طول جنگ تحمیلی چگونه بود و چه تأثیری بر روند جنگ داشت؟
- [سایر] وحدت عددی و وحدت حقه حقیقیه، چیست؟
- [آیت الله مظاهری] چند روز یک بار به سفر رفتن، انسان را کثیرالسّفر میکند؟
- [سایر] وحدت چیست ؟ و پیامبر و امام علی (ع) برای حفظ وحدت چکار کردند؟
- [سایر] آیا قرآن برای وحدت مسلمانان, کافی است یا عترت هم, عامل لازم وحدت است؟
- [سایر] آیا حیوانات روح (نفس) دارند و اگر دارند، روح (نفس) آنها با انسان چه فرقی دارد؟
- [سایر] آیا حیوانات روح (نفس) دارند و اگر دارند، روح (نفس) آنها با انسان چه فرقی دارد؟
- [سایر] به چه دلیل روح انسان، مجرد است؟
- [سایر] معاد فقط برای انسان است یا همه موجودات؟ در قیامت، انسان فقط با روح خود محشور میشود، یا جسم و روح؛ و اگر جسم و روح است، پس چه فرقی با این دنیا دارد؟
- [سایر] آیا در قیامت، انسان فقط با روح خود محشور می شود، یا جسم و روح، و اگر جسم و روح است، پس چه فرقی با این دنیا دارد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه یعنی چون نمی داند که آیا در سه نماز قبلی شک کرده تا کثیر الشک باشد یا فقط در دو نماز قبلی شک کرده تا کثیر الشک نباشد باید به دستور شک عمل نماید. و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه، باید به دستور شک عمل نماید. و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که بحال معمول مردم برگشته، باید به شک خود اعتنا نکند.
- [آیت الله بروجردی] اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه، باید به دستور شک عمل نماید و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته، باید به شک خود اعتنا نکند.
- [آیت الله خوئی] اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه، باید بهدستور شک عمل نماید. و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند.
- [امام خمینی] اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه، باید به دستور شک عمل نماید و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه، باید به دستور شک عمل نماید و کثیرالشّک تا وقتی یقین نکند که به حال مردم عادی برگشته، نباید به شک خود اعتنا کند.
- [آیت الله بهجت] اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه، باید به دستور شک عمل نماید. و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر انسان شک کند که کثیر الشک شده یا نه، باید به دستور شک عمل نماید و کثیر الشک تا وقتی اطمینان نکند که به حال مردم معمولی برگشته، باید به شک خود اعتنا نکند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه باید به دستور شک عمل نماید و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر انسان شک کند که کثیر الشک شده یا نه؛ باید به دستور شک عمل نماید. و کثیر الشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته؛ باید به شک خود اعتنا نکند.