اوضاع سیاسی - اجتماعی کشور پس از پیروزی مشروطه به چه صورتی درآمد؟
هرج و مرج و بی نظمی در اداره ی کشور از دیگر پیامدهای ناهنجار و غم انگیز مشروطه ی غربی بود، به گونه ای که هر چه از پیروزی انقلاب می گذشت، وضع اقتصادی و امنیتی جامعه نابسامان تر می شد، به عنوان نمونه، در حالی که ایران پس از استبداد صغیر در مشروطه ی دوم از سوی قوای درگیر در جنگ جهانی سخت تهدید می شد و بیم آن می رفت که طرفین ایران را اشغال کنند، مشروطه گران تندرو به جای تشکیل یک نیروی نظامی و ارتش منسجم برای حفظ امنیت کشور، بودجه ی مملکت را صرف زیاد کردن اداره ها و توسعه ی دستگاه هایی می کردند که چیزی جز زیان و ضرر برای این ملّت به بار نمی آورد؛ و به جای این که به فکر آبادانی واقعی شهرها و روستاها و اصلاحات حقیقی اقتصادی باشند، همّ خود را صرف مقابله با دین و احکام شریعت می کردند؛ دم از آزادی و مساوات می زدند، ولی مقصود آنها آزاد کردن ملت از استبداد خوانین و شاه زادگان و مستکبران و یا برابری حقوق پادشاه و گدا نبود، بلکه مقصود آزادی افراد در لاابالی گری و هتک نوامیس اسلام و شایعه پراکنی و تهمت و افترا بستن مطبوعات بود. مقصود آنها از مساوات، چیزی جز تساوی حقوق کافر و مسلمان نبود که کاملا ضد دستورهای اسلام بود؛ از کنار مشکلات بزرگ جامعه به سادگی می گذشتند و خود را مشغول مسائلی می کردند که نه تنها جامعه در آن مورد دردی احساس نمی کرد تا آنها به درمان آن بپردازند، بلکه با رویکرد نابه جای آنان مشکلی بر مشکلات جامعه افزوده می شد. آنچه آنان در باب آزادی بیان و لامذهبی و یا برابری حقوق همه ی انسان ها اعم از کافر و مسلمان و زن و مرد بیان کردند، چیزی جز ابتذال فکری و فرهنگی و سست شدن ایمان جوانان به ارمغان نیاورد، در حالی که دین و ایمان مذهبی عامل وحدت بخش جامعه به حساب می آمد. در مسائل اقتصادی و امور مالی، یا اساساً دغدغه ای بین مسئولین نبود و یا اگر هم بعضاً اقدامی صورت می گرفت در حقیقت افساد اقتصادی بود، نه اصلاح؛ و چیزی جز نارضایتی عمومی به دنبال نداشت. چنانکه در قضیه ی وضع مالیات برای نمک، در همدان شورش بزرگی درگرفت و مدت مدیدی استمرار یافت؛ از این رو در نامه ی اعتراض آمیز مرحوم آیت الله آخوند خراسانی و آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی(رحمهم الله)خطاب به مشروطه گران در مشروطه ی دوم می خوانیم: -مشروطه برای این نبوده که- همدیگر را در جمیع ادارات داخل و به جای تشکیل قوای حربیه ی نظامی که اهم تکالیف فوریه و مایه ی نجات مملکت از مهالک و قطع تشبّثات اجانب است، به تکثیر ادارات مضرّه و توسیع دوایر مفسده و صرف مالیه ی مملکت در این مصارف بپردازید. معاش های خطیره از مال ملّت مظلومه درباره ی همدیگر برقرار و در عوض، اجرای تمدن اسلامی که به اتفاق تمام عقلای عالم، وسیله ی منحصره ی حفظ این مملکت و جامعه ی وحید این ملت است، علناً به ضدیت و اعدام جامعه ی ملیّت همت گمارند و در هتک نوامیس دینیه و اشاعه ی منکرات اسلامیه از بذل مجهود فروگذاری نکنند و به جای بذل جهد در اجرای عفو عمومی و تسویه ی فیمابین افراد ملت و سایرِ موجباتِ تألیف قلوب و اتحاد کلمه، حتی تخفیف در بعضی عوارض، چنانچه فعلا در ممالک عثمانی مشهود است، شعب کثیره از مالیات های غیرقابل تحمیل از سفیدیِ نمک تا سیاهی ذغال برای مصارف ادارات مضره.[1] وضع دادگاه ها بسیار نابه سامان شد، به گونه ای که از یک سو بسیاری از مردم با کوچک ترین بهانه ای دست گیر و زندانی می شدند. مرحوم آخوند(قدس سره) می فرماید: در هیچ دوره ی استبدادیه، چنین حبس دلبخواهانه ی بی مستندی مشهود نبود.[2] و از سوی دیگر، به خاطر غرض شخصی و یا به بهانه ی حفظ وحدت ملّی جامعه، برخی از مجرمان را از مجازات معاف می کردند: حتی از انتشار احکام صادره از این خادمان شرع انور -علما و قضات شرع- درباره ی جریدتین شرق و ایران غرب و غیرهما هم، به پارتی بازی جلوگیری می کردند.[3] برای تبیین بیشتر و توصیف روشن تر اوضاع سیاسی اجتماعی ایران پس از پیروزی انقلاب مشروطه توجه شما را به مطالب مندرج در نشریه ی دّرة النجف جلب می کنیم. این جریده از طرف ایرانیان مقیم نجف که در ارتباط تنگاتنگ با اوضاع اجتماعی ایران، روزگار می گذرانیدند، منتشر می شد و اوضاع سیاسی اجتماعی ایران را مورد نقد و بررسی قرار می داد. در یکی از شماره های نشریه که پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم مشروطه منتشر گردید، مقاله ی مفصّلی در انتقاد از اوضاع مشروطیت ایران به چشم می خورد. نویسنده یا نویسندگان این مقاله مشروطه خواهان را به خاطر پرداختن به کارهای بیهوده و بی توجهی به امنیت کشور و حضور قوای روس در ایران، سخت مورد حمله قرار می دهد و می نویسد: پس از فتح طهران و تشکیل مجلس عالی و تعیین نیابت سلطنت و کابینه ی وزرا به ریاست سپهدار اعظم، تا زمان انعقاد دارالشوری در غره ی ذی القعده ی سنه ی 1327 به غیر از -یک- رشته ی مجاهدبازی و عقد کمیته های عدیده به اضافات مختلفه از قبیل: کمیته ی جنگ، کمیته ی ستار، کمیته ی جهانگیر ... شعبه ی اصلاحیون عامیون ایران، شعبه ی اشتراکیون، شعبه ی ائتلافیون، شعبه ی انقلابیون و ... غیر از این ها از عناوین محضه و مفاهیم صرفه، چیز دیگری در بین نبود که جز مرحله ی لفّاظی و صورت سازی و ارعاب ضعفا و فقرا و انزجار قلوب از سلطنت جدیده و تحصیل وجوه -پول- کثیره از مردم، جبراً و عنفاً -ستمکارانه و زورمدارانه -و صرف در مشتهیات شخصیه ی خودشان شغل دیگری نداشته و به کار دیگری نرسیده و نمی رسیدند.[4] نظیر این ماجرای غم انگیز را در سال های اخیر نیز مشاهده می کنیم که چگونه برخی سیاسیون و رجال کشور به جای رفع پریشانی ها و کاستی های واقعی جامعه به تأسیس احزاب متعدد دست می زنند که حاصل این احزاب چیزی جز ارائه ی یک مشت تحلیل و نظریه پردازی و بحران آفرینی و صرف هزینه های هنگفت برای اعضا و نیروهای وابسته به خودشان نیست. غالب آنها سرمایه ای جز یک سری عناوین و شعارهای زیبا به همراه ندارند. درة النجف در ادامه به پیامد منفی تأسیس حزب های بی خاصیت و برخورد شعارگونه با مشکلات کشور می پردازد و می نویسد: تا چه اندازه همین اعمال رذیله مؤید نفوذ و مروّج بقای قشون روس گردید که در رشت و قزوین و تبریز مبالغی از محترمین بالطوع و الرغبه -با میل و رغبت- طوق -حلقه یا قلّاده ی- تبعیّت روس را به گردن گرفتند.[5] سپس به امید و آرزوی مردم به مجلس دوم اشاره می کند و می نویسد: پس از افتتاح دارالشورای ملی در تاریخ غره ی ذی القعده ی سنة 1327 ق. گمان همگی این بود که کلیه ی مفاسد امور به اصلاح گذارد و قشون روس به زودی ایران را تخلیه کند و مجاری ادارات بر محور اعتدال قیام پذیرد. اگرچه آن کمیته ها و شعب و عنوان مجاهد به حکم محکم رؤسای روحانی از بین رفت و معدوم شد، ولی فوراً به شکل دیگر و صورت دیگر جلوه گر گردید، ادارات غیرقانونی در هر جا و هر محل از قبیل عدلیه، نظمیه، بلدیه، مالیه، اداره ی تحدید و ... دایر نمودند و قبل از این که وظایف اداره معیّن شود، به مواجب گزاف از برای هر یک از اجزا پرداختند.[6] مشروطه طلبان غرب گرا، وقتی به قدرت رسیدند، به انتقام از مخالفان خود پرداخته، انحصارگرایی مستبدانه ای را در عرصه ی گزینش مدیران نظام به نمایش گذاردند؛ از این رو نیروهای متدین نجف به این امر سخت اعتراض کردند و گفتند: -ادارات -به همان فطرت استبدادی و اراده ی مِن عِندی، هر کس از مخصوصین و مقربان خود را به عنوان رییس و دبیر و أمین هر اداره با مواجب کافی معین نمودند.[7] در میان ارکان نظام مشروطه، سستی و رخوتِ عارض شده بر مجلس شورای ملّی دوّم، جلب توجّه می کند. آنها زمانی مجلس را تشکیل دادند که ایران از سوی قوای اجنبی روس به شدّت تهدید می شد، وزارت خانه ها قانون مرتّب و مدوّنی نداشت، وضع ارتش درهم پاشیده بود، نیروی انتظامی به اقتضای شرایط پس از جنگ داخلی و انقلاب درونی، سامان لازم خود را نداشت، با وجود این، همه ی کارهای ضروری بر زمین مانده و نمایندگان مجلس، در نخستین سال بازگشایی مجلس، سرگرم امور جزئی و بی اهمیت و درگیری ها و حزب بازی ها شده، با کمال بی مبالاتی به تفریح و استراحت می پرداختند؛ از این رو ناظران سیاسی - مذهبی حوزه ی نجف اشرف سخت از این وضع گلایه کردند و چنین نوشتند: از وقت انعقاد مجلس تاکنون، که نه ماه تمام است، عوض آن که به ترتیب قانون وزارت خانه ها بپردازند، اصول ادارات را تنفیذ نمایند، اتصالا دول متحابّه و مجامع ملّیّه عالِم از حرکات استقلال شکنانه ی قشون روس در ایران مشغول بر مذمّت و اعتراض باشند، عوض آن که اتحاد و یگانگی خود را در افکار و انظار و آرا و مشرب و مسلک به عموم موکلین خود سرمشق دهند، عوض آن که اشمئزاز و انزجار خود را که نماینده ی اشمئزاز و انزجار و قلوب تمام ملت است، به تمام عالم بفهماند، عوض آن که شب و روز در فکر علاج و سدّ باب احتیاج این ملک و ملّت -بوده- تعیّش و آسایش را بر خود حرام دانند، به قانون کارخانه ی صابون پزی و کلاشویی و امتیاز روده و کنترات گوشت و مواجب مشهدی محمد ژاندارم و فلان مجاهد و توزیع مواجب فلان متوفی را بر وارث ذکور و اناث و معرفی خود را به حزب اعتدال و انقلاب و وکلای دست چپ و راست و رفتن به هواخوری و تحصیل مرخصی به شمیران، به طوری که اغلب اوقات به واسطه ی کمی عدد وکلا در پارلمان رأی گرفته نمی شود، پرداختند.[8] معلوم می شود مجلس دوم مشروطه، به جای آن که عامل وحدت اقشار مختلف جامعه باشد موجب تشتّت افکار عمومی و امیدوار کردن دشمن و تحریک طمعورزی متجاوزان و بیگانگان بوده و به فراکسیون خود بیش از هر چیز دیگر می اندیشیده و از این رو در درمان دردهای کشور عقیم مانده بود. نکته ی دیگری که در انقلاب مشروطه مشاهده می شده و از اقتضائات جنبش های غرب زده و احزاب و گروه های سیاسی فریبکار است، جریان سازی ها و ایجاد هیجان های کاذب در جامعه است. مشروطه گران تندرو وقتی در اصلاح امور کشور و رفع مشکلات جامعه ناکام ماندند، برای سرپوش نهادن بر ضعف های خود و توجیه ناکامی های خویش، هر از چند گاهی با طرح یک لایحه ی پرسروصدا اما بی فایده، و نوشتن تحلیل ها و مطالب هیجان انگیز، در جامعه بحران ایجاد کرده، فضا را مه آلود نگه می داشتند و از این طریق مانع شفاف شدن قضایا و هویدا شدن علل اصلی ناکامی ها می شدند. شاید این ترفند سیاسیّون سکولار، توده ی بی خبر از مسائل را فریب می داد اما نیروهای هوشیار سیاسی مذهبی متوجه آن بودند و در برخی موارد بدان تصریح کردند؛ از جمله در جریده ی درّة النجف می خوانیم: چیزی که خیلی مایه ی یأس و ناامیدی است، این است که هر چند وقت یک جوش و خروشی در اهالی احداث می شود و مقالات و لوایح مهیّجه به اطراف منتشر می نمایند و دفعةً خاموش شده و نتیجه ای از آن مترتب نمی شود.[9] در چنین شرایطی، اندک اندک اعتماد مردم نسبت به قوّه ی مقننّه و مجریه ی نظام مشروطه از بین رفت، مخصوصاً نیروهای مذهبی جامعه که بخش عظیمی از جمعیت ایران را تشکیل می دادند، از اصلاحات مشروطه خواهان که چیزی جز سر و صداهای بی حاصل و اغتشاش و ناامنی در پی نداشت نومید شدند. نشریات و مطبوعات که غالباً در دست عناصر سکولار افتاده بود، پس از پیروزی انقلاب مشروطه به جای ساماندهی نابسامانی ها از طریق اطلاع رسانی سالم و بیان دردها و چالش های فکری و فرهنگی و موانع آبادانی کشور که از دوران استبداد قاجار به ارث مانده بود، هم و غمّ خود را بر ستیز با اندیشه ی دینی و تفکر اسلامی و دامن زدن به اختلاف های حزبی و گروهی و تفرقه افکنی قرار دادند. آنان به پیروی از رهبران فکری مشروطه ی غربی به این نتیجه رسیده بودند که ترقی و تعالی ایران در گرو کوتاه کردن دست دربار و روحانیت از امور کشور است؛ از این رو، پس از فروپاشی اقتدار دربار به سراغ دین و روحانیت آمدند و هر قدر می توانستند در اعلامیه ها و روزنامه ها و نوشتجات خود به هتک حرمت علما و حمله به دین پرداختند[10] و با رواج لامذهبی و ترغیب افراد به شکستن حریم دیانت، سطوت احکام اسلام و حرمت رهبران دینی را هدف قرار دادند. این روند در مشروطه ی دوم یعنی پس از فتح تهران به شدّت پی گیری شد، به گونه ای که برخی گمان کردند اساساً مقصود از آزادی چیزی جز فحش و ناسزا گفتن به مخالفان سیاسی و فرار از حدود شریعت نیست. یکی از روزنامه های نجف در نقد وضع مطبوعات عصر مشروطه ی دوم می نویسد: فعلا قاطبه ی ساده لوحان ملت، از روی همین نشریات، گاه گاهی حقیقت حریت را آزادی دینی و حریت مطبوعات در نشر اوراق ضالّه و کتب ضلال می دانند.[11] پی نوشتها: [1]. فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش 10، ص 242. [2]. همان. [3]. همان. [4]. دّرة النجف، جزء ششم، شعبان 1328 ق، به نقل از: موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، ص 400. [5]. همان. [6]. همان، به نقل از: موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، ص 400 - 401. [7]. همان. [8]. همان. [9]. همان، به نقل از: موسی نجفی، همان، ص 402. [10]. شیخ فضل الله نوری، رساله ی حرمت مشروطه، به نقل از: غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، ص 154. [11]. دّرة النجف، جزء هفتم و هشتم، دهم ذی القعده، 1328 ق، به نقل از: موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، ص 430. منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
عنوان سوال:

اوضاع سیاسی - اجتماعی کشور پس از پیروزی مشروطه به چه صورتی درآمد؟


پاسخ:

هرج و مرج و بی نظمی در اداره ی کشور از دیگر پیامدهای ناهنجار و غم انگیز مشروطه ی غربی بود، به گونه ای که هر چه از پیروزی انقلاب می گذشت، وضع اقتصادی و امنیتی جامعه نابسامان تر می شد، به عنوان نمونه، در حالی که ایران پس از استبداد صغیر در مشروطه ی دوم از سوی قوای درگیر در جنگ جهانی سخت تهدید می شد و بیم آن می رفت که طرفین ایران را اشغال کنند، مشروطه گران تندرو به جای تشکیل یک نیروی نظامی و ارتش منسجم برای حفظ امنیت کشور، بودجه ی مملکت را صرف زیاد کردن اداره ها و توسعه ی دستگاه هایی می کردند که چیزی جز زیان و ضرر برای این ملّت به بار نمی آورد؛ و به جای این که به فکر آبادانی واقعی شهرها و روستاها و اصلاحات حقیقی اقتصادی باشند، همّ خود را صرف مقابله با دین و احکام شریعت می کردند؛ دم از آزادی و مساوات می زدند، ولی مقصود آنها آزاد کردن ملت از استبداد خوانین و شاه زادگان و مستکبران و یا برابری حقوق پادشاه و گدا نبود، بلکه مقصود آزادی افراد در لاابالی گری و هتک نوامیس اسلام و شایعه پراکنی و تهمت و افترا بستن مطبوعات بود. مقصود آنها از مساوات، چیزی جز تساوی حقوق کافر و مسلمان نبود که کاملا ضد دستورهای اسلام بود؛ از کنار مشکلات بزرگ جامعه به سادگی می گذشتند و خود را مشغول مسائلی می کردند که نه تنها جامعه در آن مورد دردی احساس نمی کرد تا آنها به درمان آن بپردازند، بلکه با رویکرد نابه جای آنان مشکلی بر مشکلات جامعه افزوده می شد. آنچه آنان در باب آزادی بیان و لامذهبی و یا برابری حقوق همه ی انسان ها اعم از کافر و مسلمان و زن و مرد بیان کردند، چیزی جز ابتذال فکری و فرهنگی و سست شدن ایمان جوانان به ارمغان نیاورد، در حالی که دین و ایمان مذهبی عامل وحدت بخش جامعه به حساب می آمد.
در مسائل اقتصادی و امور مالی، یا اساساً دغدغه ای بین مسئولین نبود و یا اگر هم بعضاً اقدامی صورت می گرفت در حقیقت افساد اقتصادی بود، نه اصلاح؛ و چیزی جز نارضایتی عمومی به دنبال نداشت. چنانکه در قضیه ی وضع مالیات برای نمک، در همدان شورش بزرگی درگرفت و مدت مدیدی استمرار یافت؛ از این رو در نامه ی اعتراض آمیز مرحوم آیت الله آخوند خراسانی و آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی(رحمهم الله)خطاب به مشروطه گران در مشروطه ی دوم می خوانیم:
-مشروطه برای این نبوده که- همدیگر را در جمیع ادارات داخل و به جای تشکیل قوای حربیه ی نظامی که اهم تکالیف فوریه و مایه ی نجات مملکت از مهالک و قطع تشبّثات اجانب است، به تکثیر ادارات مضرّه و توسیع دوایر مفسده و صرف مالیه ی مملکت در این مصارف بپردازید. معاش های خطیره از مال ملّت مظلومه درباره ی همدیگر برقرار و در عوض، اجرای تمدن اسلامی که به اتفاق تمام عقلای عالم، وسیله ی منحصره ی حفظ این مملکت و جامعه ی وحید این ملت است، علناً به ضدیت و اعدام جامعه ی ملیّت همت گمارند و در هتک نوامیس دینیه و اشاعه ی منکرات اسلامیه از بذل مجهود فروگذاری نکنند و به جای بذل جهد در اجرای عفو عمومی و تسویه ی فیمابین افراد ملت و سایرِ موجباتِ تألیف قلوب و اتحاد کلمه، حتی تخفیف در بعضی عوارض، چنانچه فعلا در ممالک عثمانی مشهود است، شعب کثیره از مالیات های غیرقابل تحمیل از سفیدیِ نمک تا سیاهی ذغال برای مصارف ادارات مضره.[1]
وضع دادگاه ها بسیار نابه سامان شد، به گونه ای که از یک سو بسیاری از مردم با کوچک ترین بهانه ای دست گیر و زندانی می شدند. مرحوم آخوند(قدس سره) می فرماید:
در هیچ دوره ی استبدادیه، چنین حبس دلبخواهانه ی بی مستندی مشهود نبود.[2]
و از سوی دیگر، به خاطر غرض شخصی و یا به بهانه ی حفظ وحدت ملّی جامعه، برخی از مجرمان را از مجازات معاف می کردند:
حتی از انتشار احکام صادره از این خادمان شرع انور -علما و قضات شرع- درباره ی جریدتین شرق و ایران غرب و غیرهما هم، به پارتی بازی جلوگیری می کردند.[3]
برای تبیین بیشتر و توصیف روشن تر اوضاع سیاسی اجتماعی ایران پس از پیروزی انقلاب مشروطه توجه شما را به مطالب مندرج در نشریه ی دّرة النجف جلب می کنیم. این جریده از طرف ایرانیان مقیم نجف که در ارتباط تنگاتنگ با اوضاع اجتماعی ایران، روزگار می گذرانیدند، منتشر می شد و اوضاع سیاسی اجتماعی ایران را مورد نقد و بررسی قرار می داد. در یکی از شماره های نشریه که پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم مشروطه منتشر گردید، مقاله ی مفصّلی در انتقاد از اوضاع مشروطیت ایران به چشم می خورد. نویسنده یا نویسندگان این مقاله مشروطه خواهان را به خاطر پرداختن به کارهای بیهوده و بی توجهی به امنیت کشور و حضور قوای روس در ایران، سخت مورد حمله قرار می دهد و می نویسد:
پس از فتح طهران و تشکیل مجلس عالی و تعیین نیابت سلطنت و کابینه ی وزرا به ریاست سپهدار اعظم، تا زمان انعقاد دارالشوری در غره ی ذی القعده ی سنه ی 1327 به غیر از -یک- رشته ی مجاهدبازی و عقد کمیته های عدیده به اضافات مختلفه از قبیل: کمیته ی جنگ، کمیته ی ستار، کمیته ی جهانگیر ... شعبه ی اصلاحیون عامیون ایران، شعبه ی اشتراکیون، شعبه ی ائتلافیون، شعبه ی انقلابیون و ... غیر از این ها از عناوین محضه و مفاهیم صرفه، چیز دیگری در بین نبود که جز مرحله ی لفّاظی و صورت سازی و ارعاب ضعفا و فقرا و انزجار قلوب از سلطنت جدیده و تحصیل وجوه -پول- کثیره از مردم، جبراً و عنفاً -ستمکارانه و زورمدارانه -و صرف در مشتهیات شخصیه ی خودشان شغل دیگری نداشته و به کار دیگری نرسیده و نمی رسیدند.[4]
نظیر این ماجرای غم انگیز را در سال های اخیر نیز مشاهده می کنیم که چگونه برخی سیاسیون و رجال کشور به جای رفع پریشانی ها و کاستی های واقعی جامعه به تأسیس احزاب متعدد دست می زنند که حاصل این احزاب چیزی جز ارائه ی یک مشت تحلیل و نظریه پردازی و بحران آفرینی و صرف هزینه های هنگفت برای اعضا و نیروهای وابسته به خودشان نیست. غالب آنها سرمایه ای جز یک سری عناوین و شعارهای زیبا به همراه ندارند.
درة النجف در ادامه به پیامد منفی تأسیس حزب های بی خاصیت و برخورد شعارگونه با مشکلات کشور می پردازد و می نویسد:
تا چه اندازه همین اعمال رذیله مؤید نفوذ و مروّج بقای قشون روس گردید که در رشت و قزوین و تبریز مبالغی از محترمین بالطوع و الرغبه -با میل و رغبت- طوق -حلقه یا قلّاده ی- تبعیّت روس را به گردن گرفتند.[5]
سپس به امید و آرزوی مردم به مجلس دوم اشاره می کند و می نویسد:
پس از افتتاح دارالشورای ملی در تاریخ غره ی ذی القعده ی سنة 1327 ق. گمان همگی این بود که کلیه ی مفاسد امور به اصلاح گذارد و قشون روس به زودی ایران را تخلیه کند و مجاری ادارات بر محور اعتدال قیام پذیرد. اگرچه آن کمیته ها و شعب و عنوان مجاهد به حکم محکم رؤسای روحانی از بین رفت و معدوم شد، ولی فوراً به شکل دیگر و صورت دیگر جلوه گر گردید، ادارات غیرقانونی در هر جا و هر محل از قبیل عدلیه، نظمیه، بلدیه، مالیه، اداره ی تحدید و ... دایر نمودند و قبل از این که وظایف اداره معیّن شود، به مواجب گزاف از برای هر یک از اجزا پرداختند.[6]
مشروطه طلبان غرب گرا، وقتی به قدرت رسیدند، به انتقام از مخالفان خود پرداخته، انحصارگرایی مستبدانه ای را در عرصه ی گزینش مدیران نظام به نمایش گذاردند؛ از این رو نیروهای متدین نجف به این امر سخت اعتراض کردند و گفتند:
-ادارات -به همان فطرت استبدادی و اراده ی مِن عِندی، هر کس از مخصوصین و مقربان خود را به عنوان رییس و دبیر و أمین هر اداره با مواجب کافی معین نمودند.[7]
در میان ارکان نظام مشروطه، سستی و رخوتِ عارض شده بر مجلس شورای ملّی دوّم، جلب توجّه می کند. آنها زمانی مجلس را تشکیل دادند که ایران از سوی قوای اجنبی روس به شدّت تهدید می شد، وزارت خانه ها قانون مرتّب و مدوّنی نداشت، وضع ارتش درهم پاشیده بود، نیروی انتظامی به اقتضای شرایط پس از جنگ داخلی و انقلاب درونی، سامان لازم خود را نداشت، با وجود این، همه ی کارهای ضروری بر زمین مانده و نمایندگان مجلس، در نخستین سال بازگشایی مجلس، سرگرم امور جزئی و بی اهمیت و درگیری ها و حزب بازی ها شده، با کمال بی مبالاتی به تفریح و استراحت می پرداختند؛ از این رو ناظران سیاسی - مذهبی حوزه ی نجف اشرف سخت از این وضع گلایه کردند و چنین نوشتند:
از وقت انعقاد مجلس تاکنون، که نه ماه تمام است، عوض آن که به ترتیب قانون وزارت خانه ها بپردازند، اصول ادارات را تنفیذ نمایند، اتصالا دول متحابّه و مجامع ملّیّه عالِم از حرکات استقلال شکنانه ی قشون روس در ایران مشغول بر مذمّت و اعتراض باشند، عوض آن که اتحاد و یگانگی خود را در افکار و انظار و آرا و مشرب و مسلک به عموم موکلین خود سرمشق دهند، عوض آن که اشمئزاز و انزجار خود را که نماینده ی اشمئزاز و انزجار و قلوب تمام ملت است، به تمام عالم بفهماند، عوض آن که شب و روز در فکر علاج و سدّ باب احتیاج این ملک و ملّت -بوده- تعیّش و آسایش را بر خود حرام دانند، به قانون کارخانه ی صابون پزی و کلاشویی و امتیاز روده و کنترات گوشت و مواجب مشهدی محمد ژاندارم و فلان مجاهد و توزیع مواجب فلان متوفی را بر وارث ذکور و اناث و معرفی خود را به حزب اعتدال و انقلاب و وکلای دست چپ و راست و رفتن به هواخوری و تحصیل مرخصی به شمیران، به طوری که اغلب اوقات به واسطه ی کمی عدد وکلا در پارلمان رأی گرفته نمی شود، پرداختند.[8]
معلوم می شود مجلس دوم مشروطه، به جای آن که عامل وحدت اقشار مختلف جامعه باشد موجب تشتّت افکار عمومی و امیدوار کردن دشمن و تحریک طمعورزی متجاوزان و بیگانگان بوده و به فراکسیون خود بیش از هر چیز دیگر می اندیشیده و از این رو در درمان دردهای کشور عقیم مانده بود.
نکته ی دیگری که در انقلاب مشروطه مشاهده می شده و از اقتضائات جنبش های غرب زده و احزاب و گروه های سیاسی فریبکار است، جریان سازی ها و ایجاد هیجان های کاذب در جامعه است. مشروطه گران تندرو وقتی در اصلاح امور کشور و رفع مشکلات جامعه ناکام ماندند، برای سرپوش نهادن بر ضعف های خود و توجیه ناکامی های خویش، هر از چند گاهی با طرح یک لایحه ی پرسروصدا اما بی فایده، و نوشتن تحلیل ها و مطالب هیجان انگیز، در جامعه بحران ایجاد کرده، فضا را مه آلود نگه می داشتند و از این طریق مانع شفاف شدن قضایا و هویدا شدن علل اصلی ناکامی ها می شدند. شاید این ترفند سیاسیّون سکولار، توده ی بی خبر از مسائل را فریب می داد اما نیروهای هوشیار سیاسی مذهبی متوجه آن بودند و در برخی موارد بدان تصریح کردند؛ از جمله در جریده ی درّة النجف می خوانیم:
چیزی که خیلی مایه ی یأس و ناامیدی است، این است که هر چند وقت یک جوش و خروشی در اهالی احداث می شود و مقالات و لوایح مهیّجه به اطراف منتشر می نمایند و دفعةً خاموش شده و نتیجه ای از آن مترتب نمی شود.[9]
در چنین شرایطی، اندک اندک اعتماد مردم نسبت به قوّه ی مقننّه و مجریه ی نظام مشروطه از بین رفت، مخصوصاً نیروهای مذهبی جامعه که بخش عظیمی از جمعیت ایران را تشکیل می دادند، از اصلاحات مشروطه خواهان که چیزی جز سر و صداهای بی حاصل و اغتشاش و ناامنی در پی نداشت نومید شدند.
نشریات و مطبوعات که غالباً در دست عناصر سکولار افتاده بود، پس از پیروزی انقلاب مشروطه به جای ساماندهی نابسامانی ها از طریق اطلاع رسانی سالم و بیان دردها و چالش های فکری و فرهنگی و موانع آبادانی کشور که از دوران استبداد قاجار به ارث مانده بود، هم و غمّ خود را بر ستیز با اندیشه ی دینی و تفکر اسلامی و دامن زدن به اختلاف های حزبی و گروهی و تفرقه افکنی قرار دادند. آنان به پیروی از رهبران فکری مشروطه ی غربی به این نتیجه رسیده بودند که ترقی و تعالی ایران در گرو کوتاه کردن دست دربار و روحانیت از امور کشور است؛ از این رو، پس از فروپاشی اقتدار دربار به سراغ دین و روحانیت آمدند و هر قدر می توانستند در اعلامیه ها و روزنامه ها و نوشتجات خود به هتک حرمت علما و حمله به دین پرداختند[10] و با رواج لامذهبی و ترغیب افراد به شکستن حریم دیانت، سطوت احکام اسلام و حرمت رهبران دینی را هدف قرار دادند. این روند در مشروطه ی دوم یعنی پس از فتح تهران به شدّت پی گیری شد، به گونه ای که برخی گمان کردند اساساً مقصود از آزادی چیزی جز فحش و ناسزا گفتن به مخالفان سیاسی و فرار از حدود شریعت نیست. یکی از روزنامه های نجف در نقد وضع مطبوعات عصر مشروطه ی دوم می نویسد:
فعلا قاطبه ی ساده لوحان ملت، از روی همین نشریات، گاه گاهی حقیقت حریت را آزادی دینی و حریت مطبوعات در نشر اوراق ضالّه و کتب ضلال می دانند.[11]
پی نوشتها:
[1]. فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش 10، ص 242.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. دّرة النجف، جزء ششم، شعبان 1328 ق، به نقل از: موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، ص 400.
[5]. همان.
[6]. همان، به نقل از: موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، ص 400 - 401.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان، به نقل از: موسی نجفی، همان، ص 402.
[10]. شیخ فضل الله نوری، رساله ی حرمت مشروطه، به نقل از: غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، ص 154.
[11]. دّرة النجف، جزء هفتم و هشتم، دهم ذی القعده، 1328 ق، به نقل از: موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، ص 430.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین