با توجه به ویژگی های روان شناختی نوجوان و جوان، این طبقه ی سنی با چه مشکلاتی مواجه اند؟
مشکلات نوجوانان، تحت عناوین بحران بلوغ، بحران هویت، بحران ارزش ها، و بحران مناسبات و روابط، دسته بندی می شوند. بحران بلوغ. این بحران به تغییرات بیولوژیک اشاره دارد. ظهور علامات ثانویه ی جنسی، مثل رویش موی صورت، تغییر صدا، افزایش ترشح بعضی هورمون های غدد درون ریز (مخصوصاً هیپوفیز) و تسریع رشد بدنی و احتلام در پسران؛ شروع عادت ماهیانه، رویش موهای زاید، رشد سینه ها و افزایش ترشح هورمون استروژن در دختران نشانه های بلوغ هستند؛ اگر نوجوان اطلاع کافی از روند رشد جسمانی خود داشته باشد، معمولاً مشکلی نخواهد داشت. نوجوان دختر و پسر نباید از طرف خانواده، در غفلت و بی خبری کامل قرار گیرند، تا مجبور شوند اطلاعات مربوط به بلوغ را از کانال های ناصحیح به دست بیاورند، و یا مسائلی برایشان مرموز و مبهم بماند. خود خانواده باید مطالب مورد نیاز نوجوانان را با بیانی علمی و سالم به او بیاموزد؛ در این صورت شاید اصلا دلیلی وجود نداشته باشد که این مرحله را بحران بنامیم. در رابطه با مسائل بهداشتی و نظافت و تکالیف شرعی، مثل غسل و طهارت هم باید با نوجوان صریح بود. نکته ای که در بحران بلوغ می تواند مهم باشد، ایجاد تمایلات جنسی و میل به جنس مخالف است؛ فرهنگ ها در این خصوص تفاوت زیادی با هم دارند. بعضی از فرهنگ ها حتی در مدارس راهنمایی و دبیرستان ها، مراودات جنسی را آموزش می دهند و بعضی از جوامع کنترل نسبی دراین جهت دارند. در جامعه ی اسلامی نیز این مسئولیت در ابتدا بر عهده ی خانواده و سپس آموزش و پرورش است؛ لکن باید مسائل جنسی را با رعایت حریم ها و در چارچوب فرهنگ اسلامی، و گاهی به طور غیر مستقیم و غیر محرک، و در محیطی سالم، برای نوجوان بیان کرد. بحران هویت. این بحران که مهم تر از بقیه است، می تواند به صورتی وسیع و همه جانبه نگریسته شود که دربردارنده ی بحران های دیگر هم باشد؛ و اشاره به این دارد که نوجوان، گرفتار تردیدها و دودلی هایی می شود؛ به گونه ای که گویا خودش را نمی شناسد و تصور قطعی و ثابت از خود ندارد. سومین مجموعه ی بازنگری شده ی تشخیصی انجمن روان شناسی آمریکا (DSM 3)علایمی را برای بحران هویت مشخص کرده است که مضمون آن به صورت زیر است: (گو این که در چهارمین بازنگری، دیگر آن را به عنوان اختلال لحاظ نکرده اند، اما در اصلِ موضوع و اهمیت آن تغییری حاصل نمی شود.) الف) تردید در اهداف بلند مدت. کسی که بحران هویت را به طور سالم پشت سر گذاشته باشد، ولو به صورت ناآگاهانه، اهدافی کوتاه مدت و میان مدت و دراز مدت برای خود دارد؛ ولی کسی که در بحران هویت مانده باشد، نمی تواند هیچ هدف بلند مدتی را برای خود ترسیم کند. ب) تردید در انتخاب شغل. هنوز نمی داند چه می خواهد؛ ادامه ی تحصیل بدهد یا دنبال کار برود؟ در چه رشته ای تحصیل کند؟ چه کاری را گزینش کند؟ جدای از امکانات و واقعیات خارجی، او در ذهن خود نیز دارای تشویش و تردید است. ج) تردید درالگوی رفاقت. نمی داند با چه کسانی باید دوست شود؛ با درس خوان ها، یا بچه های متوسط و ضعیف؟ یا آنها که وقت زیادی را به بازی می گذرانند؟ یا بچه های مسجد؟ یا بچه های کارگر و زحمت کش؟ یابچه های ولگرد عیاش؟ و یا ...؟ هر لحظه ممکن است به یکی از این گروه ها فکر کند و همدم یکی از این گروه ها باشد. د) تردید در تمایل و رفتار جنسی. گاهی ممکن است برخود بلرزد و احساس گناه کند که چرا چنین فکری کرده است، و حتی از تصور یک معنا هم گرفتار عذاب وجدان شود؛ و گاهی ممکن است با خود استدلال کند که این میل باید ارضا شود؛ گاهی ممکن است خود را به بی خیالی بزند و لحظه ای ممکن است به پیامدهای اجتماعی رفتارش بیندیشد؛ هنوز نمی داند که این میل درونی را بروز دهد یا نه؟ به چه صورت و از چه طریقی؟ این ها او را در تردید شدیدی قرار می دهد. ه) تردید در تشخیص مذهبی. مذهب تقلیدی را نمی تواند با همه ی وجودش بپذیرد؛ با خود کلنجار می رود که کدام عقیده، کدام مذهب، کدام دین و کدام فلسفه ی زندگی را بپذیرد. معمولا از سنین 12 تا 15 سالگی، دارای اعتقادات مذهبی بیش تری هستند. در سن 18 سالگی این اعتقادات با علامت سؤال و کنج کاویِ بسیار رو به رو می شود. آنچه اهمیت دارد این است که اطلاعات و امکانات علمی و آموزشی، به قدر کافی در اختیار نوجوانان و جوانان باشد، تا بتوانند انتخابی صحیح داشته باشند. و) تردید در نظام ارزش های اخلاقی. اشپرانگر می گوید: تیپ های شخصیتی، و به تبع آن، ارزش ها شش دسته اند: 1. تیپ نظری (دارای ارزش های نظری) 2. تیپ اقتصادی (دارای ارزش های اقتصادی) 3. تیپ زیبایی پسند (دارای ارزش های زیبایی گرایانه) 4. تیپ اجتماعی (دارای ارزش های اجتماعی) 5. تیپ مذهبی (دارای ارزش های مذهبی) 6. تیپ سیاسی (دارای ارزش های سیاسی). نوجوان بین این ارزش های ششگانه مردد است. این در واقع همان بحران ارزش هاست. ز) تردید در تعهد گروهی. این هم در واقع همان بحران مناسبات و روابط است؛ مناسبات او با والدین و هم سالان، دست خوشِ تغییر می شود. گروه هم سالان جای والدین را می گیرد. همان گروه است که همواره مورد تکریم و احترام قرار می گیرد، او را در برابر فشار بزرگ سالان حفظ می کند، مرجع قدرت و اعتماد است و در برخوردهای اجتماعی الگو و سرمشق قرار می گیرد، و بریدن ارتباطات نوجوان از گروه، یعنی بریدن طفل شیرخوار از شیر مادر.[1] بحران هویت برای همه ی نوجوانان هست؛ و همه باید از این مرحله عبور کنند؛ لکن بنابر امکانات و زمینه های قبلی و کیفیت گذراندن دوران کودکی بعضی خیلی سریع و راحت عبور می کنند و بعضی برای مدت طولانی در این بحران می مانند. بحران هویت، همانند یک دالان شک است که برای رسیدن به یقین، لاجرم باید از آن عبور کرد؛ ولی اگر کسی در آن دالان توقف کند، تمام زندگی اش مختل می شود، همیشه دچار سردرگمی های متعدد خواهد بود؛ و چه بسا، اگر ادامه پیدا کند، باعث اختلالات روانی شدید بشود. انجمن روان شناسی آمریکا، در سومین بازنگری مجموعه ی تشخیصی خود (DSM 3) برای افرادی که از بحران هویت به سلامت عبور کرده اند و به احساس هویت رسیده اند نشانه هایی ذکر کرده است که آنها را بیان می کنیم: الف) داشتن تقابل و تعامل اجتماعی - روانی. مراودات و گفت و شنودها و رفت وآمدها و کمک کردن ها و کمک خواستن ها و غیره، همه و همه شکل عادی و بهنجار به خود می گیرد؛ با بزرگ ترها، به عنوان فرد کوچک تر، و باکوچک ترها، به عنوان فرد بزرگ تر، رفتار مناسبی دارد؛ نقش خود را در خانواده و گروه هم سالان و مدرسه و... احساس می کند و آن را به خوبی انجام می دهد. ب) متمایز دانستن خود از دیگران. به این نکته توجه دارد که ممکن است در بعضی از ویژگی ها با کسی مشترک باشد؛ ولی در ویژگی های متعدد دیگری نیز با هم تفاوت دارند؛ تفاوت های عاطفی و احساسی و شناختی و اخلاقی خود با دیگران را لمس می کند و خود را متمایز از دیگران می داند. ج) داشتن ثبات رأی در حد معقول. از تردیدهای کلی و کلیدی گذشته، در تردیدهای جزئی و مصداقی هم زیاد نمی ماند؛ و در تصمیم گیری هایش کم تر دچار اضطراب می شود. د) داشتن تداوم در طول زمان. خود و گذشته و حال و آینده اش را یکی می داند. اکنون را عبارت از تجربیات و ذخیره های گذشته و امکانات فعلی و آرزوها و ایده آل ها و برنامه های آینده، و خودش را فردی که از گذشته شروع شده و اکنون در موقعیت فعلی خودش است و در آینده هم فلان مسیر را طی خواهد کرد، می داند. ه) تصور او از خودش همانند تصور دیگران از اوست. در خلال تعاملات و آمد و شدها و کنش و واکنش هایی که داشته و بازخوردهایی که گرفته است، می داند که دیگران او را چه فردی می دانند و او خود را چطور فردی می داند و این دو نگرش را در یک حد اعتدال، به نقطه ی مشترکی می رساند. اگر بین این دو نظر اختلافی هست، باید کم باشد، اگر بخواهد از خودش یک تعریف ارائه کند، با تعریفی که دیگران از او ارائه می کنند، هم خوانیِ زیادی خواهد داشت.[2] اگر کسی این پنج ویژگی را داشته باشد، معلوم است که از بحران هویت به سلامت عبور کرده است و در آن جا استقرار نیافته است. پی نوشتها: [1]. ر. ک: کاپلان و سادوک، خلاصه روانپزشکی، ترجمه ی نصرالله پورافکاری، ج 4، ص 260. [2]. ر.ک: همان، ص 263. منبع: جوانان و تهاجم فرهنگی، محمد کاویانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1382).
عنوان سوال:

با توجه به ویژگی های روان شناختی نوجوان و جوان، این طبقه ی سنی با چه مشکلاتی مواجه اند؟


پاسخ:

مشکلات نوجوانان، تحت عناوین بحران بلوغ، بحران هویت، بحران ارزش ها، و بحران مناسبات و روابط، دسته بندی می شوند.
بحران بلوغ. این بحران به تغییرات بیولوژیک اشاره دارد. ظهور علامات ثانویه ی جنسی، مثل رویش موی صورت، تغییر صدا، افزایش ترشح بعضی هورمون های غدد درون ریز (مخصوصاً هیپوفیز) و تسریع رشد بدنی و احتلام در پسران؛ شروع عادت ماهیانه، رویش موهای زاید، رشد سینه ها و افزایش ترشح هورمون استروژن در دختران نشانه های بلوغ هستند؛ اگر نوجوان اطلاع کافی از روند رشد جسمانی خود داشته باشد، معمولاً مشکلی نخواهد داشت. نوجوان دختر و پسر نباید از طرف خانواده، در غفلت و بی خبری کامل قرار گیرند، تا مجبور شوند اطلاعات مربوط به بلوغ را از کانال های ناصحیح به دست بیاورند، و یا مسائلی برایشان مرموز و مبهم بماند. خود خانواده باید مطالب مورد نیاز نوجوانان را با بیانی علمی و سالم به او بیاموزد؛ در این صورت شاید اصلا دلیلی وجود نداشته باشد که این مرحله را بحران بنامیم. در رابطه با مسائل بهداشتی و نظافت و تکالیف شرعی، مثل غسل و طهارت هم باید با نوجوان صریح بود.
نکته ای که در بحران بلوغ می تواند مهم باشد، ایجاد تمایلات جنسی و میل به جنس مخالف است؛ فرهنگ ها در این خصوص تفاوت زیادی با هم دارند. بعضی از فرهنگ ها حتی در مدارس راهنمایی و دبیرستان ها، مراودات جنسی را آموزش می دهند و بعضی از جوامع کنترل نسبی دراین جهت دارند.
در جامعه ی اسلامی نیز این مسئولیت در ابتدا بر عهده ی خانواده و سپس آموزش و پرورش است؛ لکن باید مسائل جنسی را با رعایت حریم ها و در چارچوب فرهنگ اسلامی، و گاهی به طور غیر مستقیم و غیر محرک، و در محیطی سالم، برای نوجوان بیان کرد.
بحران هویت. این بحران که مهم تر از بقیه است، می تواند به صورتی وسیع و همه جانبه نگریسته شود که دربردارنده ی بحران های دیگر هم باشد؛ و اشاره به این دارد که نوجوان، گرفتار تردیدها و دودلی هایی می شود؛ به گونه ای که گویا خودش را نمی شناسد و تصور قطعی و ثابت از خود ندارد. سومین مجموعه ی بازنگری شده ی تشخیصی انجمن روان شناسی آمریکا (DSM 3)علایمی را برای بحران هویت مشخص کرده است که مضمون آن به صورت زیر است: (گو این که در چهارمین بازنگری، دیگر آن را به عنوان اختلال لحاظ نکرده اند، اما در اصلِ موضوع و اهمیت آن تغییری حاصل نمی شود.)
الف) تردید در اهداف بلند مدت. کسی که بحران هویت را به طور سالم پشت سر گذاشته باشد، ولو به صورت ناآگاهانه، اهدافی کوتاه مدت و میان مدت و دراز مدت برای خود دارد؛ ولی کسی که در بحران هویت مانده باشد، نمی تواند هیچ هدف بلند مدتی را برای خود ترسیم کند.
ب) تردید در انتخاب شغل. هنوز نمی داند چه می خواهد؛ ادامه ی تحصیل بدهد یا دنبال کار برود؟ در چه رشته ای تحصیل کند؟ چه کاری را گزینش کند؟ جدای از امکانات و واقعیات خارجی، او در ذهن خود نیز دارای تشویش و تردید است.
ج) تردید درالگوی رفاقت. نمی داند با چه کسانی باید دوست شود؛ با درس خوان ها، یا بچه های متوسط و ضعیف؟ یا آنها که وقت زیادی را به بازی می گذرانند؟ یا بچه های مسجد؟ یا بچه های کارگر و زحمت کش؟ یابچه های ولگرد عیاش؟ و یا ...؟ هر لحظه ممکن است به یکی از این گروه ها فکر کند و همدم یکی از این گروه ها باشد.
د) تردید در تمایل و رفتار جنسی. گاهی ممکن است برخود بلرزد و احساس گناه کند که چرا چنین فکری کرده است، و حتی از تصور یک معنا هم گرفتار عذاب وجدان شود؛ و گاهی ممکن است با خود استدلال کند که این میل باید ارضا شود؛ گاهی ممکن است خود را به بی خیالی بزند و لحظه ای ممکن است به پیامدهای اجتماعی رفتارش بیندیشد؛ هنوز نمی داند که این میل درونی را بروز دهد یا نه؟ به چه صورت و از چه طریقی؟ این ها او را در تردید شدیدی قرار می دهد.
ه) تردید در تشخیص مذهبی. مذهب تقلیدی را نمی تواند با همه ی وجودش بپذیرد؛ با خود کلنجار می رود که کدام عقیده، کدام مذهب، کدام دین و کدام فلسفه ی زندگی را بپذیرد. معمولا از سنین 12 تا 15 سالگی، دارای اعتقادات مذهبی بیش تری هستند. در سن 18 سالگی این اعتقادات با علامت سؤال و کنج کاویِ بسیار رو به رو می شود. آنچه اهمیت دارد این است که اطلاعات و امکانات علمی و آموزشی، به قدر کافی در اختیار نوجوانان و جوانان باشد، تا بتوانند انتخابی صحیح داشته باشند.
و) تردید در نظام ارزش های اخلاقی. اشپرانگر می گوید: تیپ های شخصیتی، و به تبع آن، ارزش ها شش دسته اند: 1. تیپ نظری (دارای ارزش های نظری) 2. تیپ اقتصادی (دارای ارزش های اقتصادی) 3. تیپ زیبایی پسند (دارای ارزش های زیبایی گرایانه) 4. تیپ اجتماعی (دارای ارزش های اجتماعی) 5. تیپ مذهبی (دارای ارزش های مذهبی) 6. تیپ سیاسی (دارای ارزش های سیاسی). نوجوان بین این ارزش های ششگانه مردد است. این در واقع همان بحران ارزش هاست.
ز) تردید در تعهد گروهی. این هم در واقع همان بحران مناسبات و روابط است؛ مناسبات او با والدین و هم سالان، دست خوشِ تغییر می شود. گروه هم سالان جای والدین را می گیرد. همان گروه است که همواره مورد تکریم و احترام قرار می گیرد، او را در برابر فشار بزرگ سالان حفظ می کند، مرجع قدرت و اعتماد است و در برخوردهای اجتماعی الگو و سرمشق قرار می گیرد، و بریدن ارتباطات نوجوان از گروه، یعنی بریدن طفل شیرخوار از شیر مادر.[1]
بحران هویت برای همه ی نوجوانان هست؛ و همه باید از این مرحله عبور کنند؛ لکن بنابر امکانات و زمینه های قبلی و کیفیت گذراندن دوران کودکی بعضی خیلی سریع و راحت عبور می کنند و بعضی برای مدت طولانی در این بحران می مانند. بحران هویت، همانند یک دالان شک است که برای رسیدن به یقین، لاجرم باید از آن عبور کرد؛ ولی اگر کسی در آن دالان توقف کند، تمام زندگی اش مختل می شود، همیشه دچار سردرگمی های متعدد خواهد بود؛ و چه بسا، اگر ادامه پیدا کند، باعث اختلالات روانی شدید بشود.
انجمن روان شناسی آمریکا، در سومین بازنگری مجموعه ی تشخیصی خود (DSM 3) برای افرادی که از بحران هویت به سلامت عبور کرده اند و به احساس هویت رسیده اند نشانه هایی ذکر کرده است که آنها را بیان می کنیم:
الف) داشتن تقابل و تعامل اجتماعی - روانی. مراودات و گفت و شنودها و رفت وآمدها و کمک کردن ها و کمک خواستن ها و غیره، همه و همه شکل عادی و بهنجار به خود می گیرد؛ با بزرگ ترها، به عنوان فرد کوچک تر، و باکوچک ترها، به عنوان فرد بزرگ تر، رفتار مناسبی دارد؛ نقش خود را در خانواده و گروه هم سالان و مدرسه و... احساس می کند و آن را به خوبی انجام می دهد.
ب) متمایز دانستن خود از دیگران. به این نکته توجه دارد که ممکن است در بعضی از ویژگی ها با کسی مشترک باشد؛ ولی در ویژگی های متعدد دیگری نیز با هم تفاوت دارند؛ تفاوت های عاطفی و احساسی و شناختی و اخلاقی خود با دیگران را لمس می کند و خود را متمایز از دیگران می داند.
ج) داشتن ثبات رأی در حد معقول. از تردیدهای کلی و کلیدی گذشته، در تردیدهای جزئی و مصداقی هم زیاد نمی ماند؛ و در تصمیم گیری هایش کم تر دچار اضطراب می شود.
د) داشتن تداوم در طول زمان. خود و گذشته و حال و آینده اش را یکی می داند. اکنون را عبارت از تجربیات و ذخیره های گذشته و امکانات فعلی و آرزوها و ایده آل ها و برنامه های آینده، و خودش را فردی که از گذشته شروع شده و اکنون در موقعیت فعلی خودش است و در آینده هم فلان مسیر را طی خواهد کرد، می داند.
ه) تصور او از خودش همانند تصور دیگران از اوست. در خلال تعاملات و آمد و شدها و کنش و واکنش هایی که داشته و بازخوردهایی که گرفته است، می داند که دیگران او را چه فردی می دانند و او خود را چطور فردی می داند و این دو نگرش را در یک حد اعتدال، به نقطه ی مشترکی می رساند. اگر بین این دو نظر اختلافی هست، باید کم باشد، اگر بخواهد از خودش یک تعریف ارائه کند، با تعریفی که دیگران از او ارائه می کنند، هم خوانیِ زیادی خواهد داشت.[2]
اگر کسی این پنج ویژگی را داشته باشد، معلوم است که از بحران هویت به سلامت عبور کرده است و در آن جا استقرار نیافته است.
پی نوشتها:
[1]. ر. ک: کاپلان و سادوک، خلاصه روانپزشکی، ترجمه ی نصرالله پورافکاری، ج 4، ص 260.
[2]. ر.ک: همان، ص 263.
منبع: جوانان و تهاجم فرهنگی، محمد کاویانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین