معنویت گرایی حقیقی و معنویت گرایی احساسی چیست؟
انسان موجودی مختار است که کارهایش را بر اساس اراده و انتخاب و گزینش انجام می‌دهد. نحوه‌ی این انتخاب و گزینش او، وابسته به دو امر درونی و نهفته؛ یعنی گرایش‌ها و بینش‌ها است. این گرایش‌ها و بینش‌ها، خود دو دوسته‌اند: گرایش‌ها و بینش‌های فطری و غیر اکتسابی و غیر اختیاری و گرایش‌ها و بینش‌های اکتسابی و اختیاری. قسم اول، بالقوه در نهاد هر انسانی نهاده شده‌اند و نیازمند توجه و پرورش‌اند تا بروز و نمود پیدا کنند. اما قسم دوم، با گزینش خود انسان حاصل می‌شوند و یا از محیط و به واسطه ی تربیت و وراثت به انسان منتقل می‌شوند. گرایش‌های فطری مثل گرایش انسان به حقیقت جویی و کنجکاوی، گرایش انسان به خوبی‌ها و خوب ها و گرایش انسان به موجود برتر. و شناخت‌های فطری، همان‌ها است که در قالب حسن و قبح عقلی مطرح می‌شوند، مثل شناخت خوبی عدالت و صداقت و وفای به عهد و شناخت بدی ظلم و دروغ و خلف وعده. این گرایش‌ها و بینش‌های فطری، محرّک‌های اصیل بشر به سوی کسب بینش‌ها و گرایش‌های اکتسابی و سایر فعالیت‌های او می‌باشند، لکن اگر در تشخیص حقیقت و واقعیت و تشخیص مصادیق خوب و کمال و زیبا اشتباه کند، به سعادت واقعی‌اش نمی‌رسد، ولی اگر بتواند صحیح بیندیشد و صحیح برگزیند، آن موتورهای محرّکه و این فعالیت‌ها و گزینش‌ها و گرایش‌های انتخابی صحیح می‌توانند سعادت دنیا و آخرت او را تأمین کنند و انبیا آمداند، تا این توان تشخیص صحیح را به او کرامت نموده و او را برای گرایش و انتخاب صحیح هدایت کرده و یاریش نمایند، تا به سعادت دنیا و آخرت دست یازد، به خصوص که در اغلب انسان‌ها امیال و احساساتشان بر تعقل و تدبرشان غلبه دارد. گرایش به معنویت نیز - به عنوان یک فعل اختیاری انسان - از این قاعده مستثنی نیست؛ یعنی ممکن است منشأ آن تحقیق و تفکر و تدبر باشد و یا تحریک عواطف و احساسات. در صورت اوّل، آن گرایش، فیلسوفانه و یا متکلمانه است، و در صورت دوم، عوامانه و به اصطلاح (معنویت گرایی احساسی) است. لکن صورت سومی هم متصور است و آن این که ایندو با هم توأم شوند و کانون دل و کانون عقل متحّد گردند نه متشتت، و این همدوشی، سبب گرایش به دین و ایمان و معنویت شود، که این گرایش، گرایش عارفانه[1] است. همان گرایش حقیقی به معنویت و به اصطلاح (معنویت گرایی حقیقی) است. در صورت اوّل که فقط (علم) محرک باشد، با عجز از تبیینِ عقلانیِ فلسفه‌ی حکمی از احکام الاهی - چه آن حکم در تکوین و خلقت باشد و چه در تشریع - و نیز در صورت غلبه هواهای نفسانی و شهوات حیوانی، دست از علم می‌کشد و به آن پای بند نخواهد ماند و در صورت لزوم، علم خود را پنهان، بلکه کتمان هم می‌نماید، مثل فرعون که قرآن در مورد او می‌فرماید: (چون آیات آشکار ما را دید، گفت این سحری آشکار است (و معجزه خدا نیست) و (مستکبرانه) آیات ما را از روی ظلم و سرکشی تکذیب کرد، در حالی که به آنها یقین داشت.)[2] گروه دوم بسان خسی بر روی آب می‌مانند که با جریان اجتماع و محیط حرکت می‌کنند و با پیچ و تاب آن، به پیچ و تاب می‌روند و با تحولات آن می‌غلتند! و هیچ ثباتِ قدمی و قلبی برای آنها تضمین نمی‌شود؛ مانند کسی که در پی حضورش - به هر سببی - در مجلس سوگواری سیدالشهدا (ع) به گریه می‌افتد و با تحریک عواطف و احساساتش - نه از روی عشق و محبت به ولایت - مانند باران بهاری، اشک می‌ریزد، ممکن است، اگر لحظاتی بعد به مجلسی درآید که در آن جا هر کس بدون قید و بند، خود را با لذت‌های نامشروع می‌آلاید، او نیز همرنگ جماعت شود و خود را آلوده کند. و آنکه به جهت دستیابی به حکومت و خلافت، اظهار ایمان و اسلام کرد و یا به خاطر کسب غنایم و اسیر (بنده و کنیز) در جنگ شرکت نمود، همین که به اهدافش دست یازید، دین و دیانتش گم می‌شود و به راحتی حاضر به انفاق در راه خدا و عمل به دین نیست[3] و برای رسیدن به اهداف و حفظ مقامش به هر راه و وسیله‌ی نامشروعی متوسل می‌شود و مرزی برای آن نخواهد شناخت.! پس ثبات قدم گروه دوم بر ایمان و معنویت، تابع تأمین منافع دنیوی آنها از یکسو و عدم خسارت آنها از سویی و ثبات وضعیت جامعه از سوی دیگر است و إلا به راحتی از دین خود دست می‌شویند. به تعبیر دیگر، مردم از جهت گرایش به آخرت و معنویت و عبادت، سه دسته می‌شوند: الف) گروهی از ترس جهنم و خسارات دنیوی که خداوند به آنها و عید داده و توسط انبیا آنها را از عذاب‌ها ترسانیده است، خدا را عبادت کرده و مطیع‌اند و ایمان به غضب خدا و معاد، عصمت نبوت و امامت، پشتوانه‌ی آن بوده و ایمان آنها از روی شناخت و معرفت و یا تعبد صادقانه است، نه تقلید کورکورانه، که به تعبیر امام علی (ع) عبادت و تعبد آنها (برده گونه) است؛ یعنی برای دور کردن عذاب مطیع‌اند. ب) دسته ای به طمع بهشت و دست یابی به وعده‌های الاهی در دنیا و آخرت، به معنویت و دین گرایش پیدا می‌کنند و پشتوانه آن، ایمان به غیب و بصیرت صادقانه است نه تقلید کورکورانه، این گروه نیز تعبدشان به جهت منافع خودشان است و به تعبیر امام علی (ع) عبادتشان (تاجرانه) است و کار و تلاش می‌کنند تا بنا به وعده‌ی الاهی پاداش دریافت کنند. ج) گروه سوم از روی تعمق و تدبّر و بصیرت و با شکر منعم و یافتن معشوق و محبوب واقعی به تعبّد روی آورده و به اوامر و انتظارات او گردن می‌نهد، اینهایند که به تعبیر آن امام والا (ع) (آزادگانِ) از تن و منافع دنیوی و اخروی خویش‌اند و از (من) و (منیّت) وارسته و به خدا پیوسته‌اند و به تعبیر عرفا (فانی فی الله) گشته‌اند و خود و ضرر و فایده‌ی خود را نمی‌بینند تا در جهت دفع ضرر یا کسب و جلب منفعت، روی به طاعت و معنویت آورند. در فرهنگ اسلامی و قرآنی هر سه گروه - با اختلاف مراتب و درجاتی که در جهت طولی و عرضی پیدا می‌کنند - دارای معنویت گرایی حقیقی‌اند، در صورتی که علایم ذیل در آنها بروز و ظهور پیدا کرده و امتحانات را پشت سر نهاده باشند، لکن روشن است که این سه دسته دارای یک منزلت نیستند و مقام دسته‌ی سوم قابل مقایسه با آن دو دسته‌ی دیگر نیست.[4] علایمی چند در قرآن کریم برای معنویت گرایی حقیقی ذکر شده، از جمله: 1- ترک گناه و انجام واجبات به طور مداوم.[5] 2- ایمان و معیت آن با عمل صالح[6] 3- تصحیح اعتقادات و عدم انتساب امور نامناسب و نابجا به خداوند مثل: داشتن فرزند یا امکان صدور قبیح از خداوند و یا این که ملائکه دختران خدا باشند، یا شریکان او به حساب آیند.[7] 4- یاد محبوب و تلاوت آیات قرآن و شرکت در مجالس معنوی برای او لذت بخش و مشاهده‌ی گناه و گناهکار، باعث رنجش و غصه‌ی او ست.[8] 5- مشکلات و مصائب دنیوی او را از پا در نمی‌آورد و به کفر نمی‌کشاند، بلکه با امید و توکل بر خدا، بر آنها صبر می‌کند و در پی حلّ معضلات بر می‌آید و با یاد خدا آرامش می‌گیرد.[9] 6- هیچ مؤثری را در اثرش مستقل از خدا نمی‌داند و همه ی فواعل - اعم از طبیعی یا انسانی - را کارگزاران إله و همه را وابسته و متکی به خدا می‌داند.[10] 7- در مواقع پیدایش زمینه‌ی گناه و عصیان مثل: رسیدن به پست و مال و مهیا شدن میدان شهوت رانی، کفّ نفس نموده و خود نگه دار است و با جهاد اکبر، نفس سرکش را ذبح کرده و امیال را مهار می‌کند.[11] 8- بر از دست دادن مال و اولاد و جان در راه خدا افسوس نمی‌خورد و به دست آوردن دنیا و مافیها، سبب خروج او از زیّ عبودیت نمی‌شود.[12] 9- اهل چون و چرا نیست و با رضایت تام به حکم خدا و رسول صلی الله (ع) و ولی (ع) گردن می‌نهد و در دل هم از اموری که با طبع و میل او ناسازگار باشد، ناراحت نمی‌شود.[13] 10- دریافت و تشخیص الهامات رحمانی و توجهات و عنایات الاهی و رسیدن به حیات طیبه.[14] تشخیص معنویت گرایی احساسی و ناپایدار، از معنویت گرایی حقیقی و حفظ و استمرار آن، نیازمند اراده و عزمی راسخ و صبر و تحمل فراوان است، به خصوص در این دوره که تمامی عوامل اجتماعی و جهانی دست به دست هم داده تا انسان را از دین و معنویت جدا کرده و برده‌ی جهانخواران استعمارگر کنند. ولی باید توجه داشت که انسان، تنها موجودی است که نه تنها توان این را دارد که بر خلاف جریان رود حرکت کند، بلکه می‌تواند مسیر حرکت جامعه یا دنیا را عوض نماید و لااقل قدرت حفظ خود را در سخت‌ترین شرایط نیز دارا است و هر چه کار، مشکل‌تر باشد، ارزش و پاداشش بیشتر است. به هر حال، هر انسانی بر نفس خویش بیناتر از دیگری است و از دل و گرایش‌ها و بینش‌های خود بهتر از هر کسی آگاه است، گرچه ممکن است در مقام محاسبه، اغماض نماید و بدی‌های خود را نبیند و یا تقصیر را بر دوش دیگران افکند و یا ممکن است آنچه در ظاهر نمایان می‌سازد، در دل خلاف آن را دنبال کند؛ پس باید بر خودش دلسوزتر باشد و به فکر نجات خود از مهالک و دست یابی به سعادت جاویدان، از راه کسب معارف حقه و اعمال صالحه و اخلاق فاضله با توسل و تمسک به اهل بیت عصمت و طهارت، برآید و با عزمی استوار آن را حفظ کرده و استمرار بخشد تا به قله‌ی مقصود برسد. پی نوشتها: [1] تذکر: ممکن است عده‌ای با ادعای تصوف و عرفان، اصلاً گرایشی به معنویت نداشته و با تظاهر به ولایت و طریقت، بازار گرمی دنیوی کنند! [2] نمل، 13 و 14 ؛ جاثیه، 17 ؛ اعراف، 176 و 175. [3] توبه، 98 و 87 و 121 و 119 ؛ احزاب، 20 و 16. [4] جوادی آملی، عبداللَّه، حیات عارفانه امام علی (ع) ، ص 33 و 15؛ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف در قرآن، ج 3، ص 442 و 421. [5] انعام، 82. [6] لقمان، 13. [7] لقمان، 13. [8] انفال، 2 ؛ زمر، 23 ؛ مؤمنون، 60. [9] رعد، 28. [10] یوسف، 106. [11] ابراهیم، 27 ، غافر، 51 ، بقره، 250. [12] حدید، 23. [13] نساء، 65 ؛احزاب، 36. [14] عنکبوت، 69. منابع: 1- جوادی آملی، عبداللَّه، حیات عارفانه امام علی (ع) ، ص 33 و 15، اسراء، چاپ اول، 1380، قم،. 2- جوادی آملی، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 249 و 227، اسراء، چاپ سوم، 1379، قم،. 3- جوادی آملی، عبداللَّه، معرفت‌شناسی در قرآن، ص 315 و 277، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم،. 4- جوادی آملی، عبداللَّه، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص 255 و 153، اسراء، چاپ اول، 1379، قم،. 5- جوادی آملی، عبداللَّه، فطرت در قرآن، ص 249 و 227، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم،. 6- مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1-3، ص 442 و 421، مؤسسه در راه حق، چاپ دوم، 1368، قم،. 7- مصباح یزدی، محمد تقی،اخلاق در قرآن، ج 1، ص 174 و 110، دانشگاه آزاد اسلامی، مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره) تهران،. 8- مصباح یزدی، محمد تقی، خودشناسی برای خودسازی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، چاپ اول، 1377، قم. http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

معنویت گرایی حقیقی و معنویت گرایی احساسی چیست؟


پاسخ:

انسان موجودی مختار است که کارهایش را بر اساس اراده و انتخاب و گزینش انجام می‌دهد. نحوه‌ی این انتخاب و گزینش او، وابسته به دو امر درونی و نهفته؛ یعنی گرایش‌ها و بینش‌ها است. این گرایش‌ها و بینش‌ها، خود دو دوسته‌اند: گرایش‌ها و بینش‌های فطری و غیر اکتسابی و غیر اختیاری و گرایش‌ها و بینش‌های اکتسابی و اختیاری. قسم اول، بالقوه در نهاد هر انسانی نهاده شده‌اند و نیازمند توجه و پرورش‌اند تا بروز و نمود پیدا کنند. اما قسم دوم، با گزینش خود انسان حاصل می‌شوند و یا از محیط و به واسطه ی تربیت و وراثت به انسان منتقل می‌شوند. گرایش‌های فطری مثل گرایش انسان به حقیقت جویی و کنجکاوی، گرایش انسان به خوبی‌ها و خوب ها و گرایش انسان به موجود برتر. و شناخت‌های فطری، همان‌ها است که در قالب حسن و قبح عقلی مطرح می‌شوند، مثل شناخت خوبی عدالت و صداقت و وفای به عهد و شناخت بدی ظلم و دروغ و خلف وعده. این گرایش‌ها و بینش‌های فطری، محرّک‌های اصیل بشر به سوی کسب بینش‌ها و گرایش‌های اکتسابی و سایر فعالیت‌های او می‌باشند، لکن اگر در تشخیص حقیقت و واقعیت و تشخیص مصادیق خوب و کمال و زیبا اشتباه کند، به سعادت واقعی‌اش نمی‌رسد، ولی اگر بتواند صحیح بیندیشد و صحیح برگزیند، آن موتورهای محرّکه و این فعالیت‌ها و گزینش‌ها و گرایش‌های انتخابی صحیح می‌توانند سعادت دنیا و آخرت او را تأمین کنند و انبیا آمداند، تا این توان تشخیص صحیح را به او کرامت نموده و او را برای گرایش و انتخاب صحیح هدایت کرده و یاریش نمایند، تا به سعادت دنیا و آخرت دست یازد، به خصوص که در اغلب انسان‌ها امیال و احساساتشان بر تعقل و تدبرشان غلبه دارد.
گرایش به معنویت نیز - به عنوان یک فعل اختیاری انسان - از این قاعده مستثنی نیست؛ یعنی ممکن است منشأ آن تحقیق و تفکر و تدبر باشد و یا تحریک عواطف و احساسات. در صورت اوّل، آن گرایش، فیلسوفانه و یا متکلمانه است، و در صورت دوم، عوامانه و به اصطلاح (معنویت گرایی احساسی) است. لکن صورت سومی هم متصور است و آن این که ایندو با هم توأم شوند و کانون دل و کانون عقل متحّد گردند نه متشتت، و این همدوشی، سبب گرایش به دین و ایمان و معنویت شود، که این گرایش، گرایش عارفانه[1] است. همان گرایش حقیقی به معنویت و به اصطلاح (معنویت گرایی حقیقی) است.
در صورت اوّل که فقط (علم) محرک باشد، با عجز از تبیینِ عقلانیِ فلسفه‌ی حکمی از احکام الاهی - چه آن حکم در تکوین و خلقت باشد و چه در تشریع - و نیز در صورت غلبه هواهای نفسانی و شهوات حیوانی، دست از علم می‌کشد و به آن پای بند نخواهد ماند و در صورت لزوم، علم خود را پنهان، بلکه کتمان هم می‌نماید، مثل فرعون که قرآن در مورد او می‌فرماید: (چون آیات آشکار ما را دید، گفت این سحری آشکار است (و معجزه خدا نیست) و (مستکبرانه) آیات ما را از روی ظلم و سرکشی تکذیب کرد، در حالی که به آنها یقین داشت.)[2]
گروه دوم بسان خسی بر روی آب می‌مانند که با جریان اجتماع و محیط حرکت می‌کنند و با پیچ و تاب آن، به پیچ و تاب می‌روند و با تحولات آن می‌غلتند! و هیچ ثباتِ قدمی و قلبی برای آنها تضمین نمی‌شود؛ مانند کسی که در پی حضورش - به هر سببی - در مجلس سوگواری سیدالشهدا (ع) به گریه می‌افتد و با تحریک عواطف و احساساتش - نه از روی عشق و محبت به ولایت - مانند باران بهاری، اشک می‌ریزد، ممکن است، اگر لحظاتی بعد به مجلسی درآید که در آن جا هر کس بدون قید و بند، خود را با لذت‌های نامشروع می‌آلاید، او نیز همرنگ جماعت شود و خود را آلوده کند.
و آنکه به جهت دستیابی به حکومت و خلافت، اظهار ایمان و اسلام کرد و یا به خاطر کسب غنایم و اسیر (بنده و کنیز) در جنگ شرکت نمود، همین که به اهدافش دست یازید، دین و دیانتش گم می‌شود و به راحتی حاضر به انفاق در راه خدا و عمل به دین نیست[3] و برای رسیدن به اهداف و حفظ مقامش به هر راه و وسیله‌ی نامشروعی متوسل می‌شود و مرزی برای آن نخواهد شناخت.! پس ثبات قدم گروه دوم بر ایمان و معنویت، تابع تأمین منافع دنیوی آنها از یکسو و عدم خسارت آنها از سویی و ثبات وضعیت جامعه از سوی دیگر است و إلا به راحتی از دین خود دست می‌شویند.
به تعبیر دیگر، مردم از جهت گرایش به آخرت و معنویت و عبادت، سه دسته می‌شوند: الف) گروهی از ترس جهنم و خسارات دنیوی که خداوند به آنها و عید داده و توسط انبیا آنها را از عذاب‌ها ترسانیده است، خدا را عبادت کرده و مطیع‌اند و ایمان به غضب خدا و معاد، عصمت نبوت و امامت، پشتوانه‌ی آن بوده و ایمان آنها از روی شناخت و معرفت و یا تعبد صادقانه است، نه تقلید کورکورانه، که به تعبیر امام علی (ع) عبادت و تعبد آنها (برده گونه) است؛ یعنی برای دور کردن عذاب مطیع‌اند. ب) دسته ای به طمع بهشت و دست یابی به وعده‌های الاهی در دنیا و آخرت، به معنویت و دین گرایش پیدا می‌کنند و پشتوانه آن، ایمان به غیب و بصیرت صادقانه است نه تقلید کورکورانه، این گروه نیز تعبدشان به جهت منافع خودشان است و به تعبیر امام علی (ع) عبادتشان (تاجرانه) است و کار و تلاش می‌کنند تا بنا به وعده‌ی الاهی پاداش دریافت کنند.
ج) گروه سوم از روی تعمق و تدبّر و بصیرت و با شکر منعم و یافتن معشوق و محبوب واقعی به تعبّد روی آورده و به اوامر و انتظارات او گردن می‌نهد، اینهایند که به تعبیر آن امام والا (ع) (آزادگانِ) از تن و منافع دنیوی و اخروی خویش‌اند و از (من) و (منیّت) وارسته و به خدا پیوسته‌اند و به تعبیر عرفا (فانی فی الله) گشته‌اند و خود و ضرر و فایده‌ی خود را نمی‌بینند تا در جهت دفع ضرر یا کسب و جلب منفعت، روی به طاعت و معنویت آورند. در فرهنگ اسلامی و قرآنی هر سه گروه - با اختلاف مراتب و درجاتی که در جهت طولی و عرضی پیدا می‌کنند - دارای معنویت گرایی حقیقی‌اند، در صورتی که علایم ذیل در آنها بروز و ظهور پیدا کرده و امتحانات را پشت سر نهاده باشند، لکن روشن است که این سه دسته دارای یک منزلت نیستند و مقام دسته‌ی سوم قابل مقایسه با آن دو دسته‌ی دیگر نیست.[4]
علایمی چند در قرآن کریم برای معنویت گرایی حقیقی ذکر شده، از جمله:
1- ترک گناه و انجام واجبات به طور مداوم.[5] 2- ایمان و معیت آن با عمل صالح[6] 3- تصحیح اعتقادات و عدم انتساب امور نامناسب و نابجا به خداوند مثل: داشتن فرزند یا امکان صدور قبیح از خداوند و یا این که ملائکه دختران خدا باشند، یا شریکان او به حساب آیند.[7] 4- یاد محبوب و تلاوت آیات قرآن و شرکت در مجالس معنوی برای او لذت بخش و مشاهده‌ی گناه و گناهکار، باعث رنجش و غصه‌ی او ست.[8] 5- مشکلات و مصائب دنیوی او را از پا در نمی‌آورد و به کفر نمی‌کشاند، بلکه با امید و توکل بر خدا، بر آنها صبر می‌کند و در پی حلّ معضلات بر می‌آید و با یاد خدا آرامش می‌گیرد.[9] 6- هیچ مؤثری را در اثرش مستقل از خدا نمی‌داند و همه ی فواعل - اعم از طبیعی یا انسانی - را کارگزاران إله و همه را وابسته و متکی به خدا می‌داند.[10] 7- در مواقع پیدایش زمینه‌ی گناه و عصیان مثل: رسیدن به پست و مال و مهیا شدن میدان شهوت رانی، کفّ نفس نموده و خود نگه دار است و با جهاد اکبر، نفس سرکش را ذبح کرده و امیال را مهار می‌کند.[11] 8- بر از دست دادن مال و اولاد و جان در راه خدا افسوس نمی‌خورد و به دست آوردن دنیا و مافیها، سبب خروج او از زیّ عبودیت نمی‌شود.[12] 9- اهل چون و چرا نیست و با رضایت تام به حکم خدا و رسول صلی الله (ع) و ولی (ع) گردن می‌نهد و در دل هم از اموری که با طبع و میل او ناسازگار باشد، ناراحت نمی‌شود.[13] 10- دریافت و تشخیص الهامات رحمانی و توجهات و عنایات الاهی و رسیدن به حیات طیبه.[14]
تشخیص معنویت گرایی احساسی و ناپایدار، از معنویت گرایی حقیقی و حفظ و استمرار آن، نیازمند اراده و عزمی راسخ و صبر و تحمل فراوان است، به خصوص در این دوره که تمامی عوامل اجتماعی و جهانی دست به دست هم داده تا انسان را از دین و معنویت جدا کرده و برده‌ی جهانخواران استعمارگر کنند.
ولی باید توجه داشت که انسان، تنها موجودی است که نه تنها توان این را دارد که بر خلاف جریان رود حرکت کند، بلکه می‌تواند مسیر حرکت جامعه یا دنیا را عوض نماید و لااقل قدرت حفظ خود را در سخت‌ترین شرایط نیز دارا است و هر چه کار، مشکل‌تر باشد، ارزش و پاداشش بیشتر است.
به هر حال، هر انسانی بر نفس خویش بیناتر از دیگری است و از دل و گرایش‌ها و بینش‌های خود بهتر از هر کسی آگاه است، گرچه ممکن است در مقام محاسبه، اغماض نماید و بدی‌های خود را نبیند و یا تقصیر را بر دوش دیگران افکند و یا ممکن است آنچه در ظاهر نمایان می‌سازد، در دل خلاف آن را دنبال کند؛ پس باید بر خودش دلسوزتر باشد و به فکر نجات خود از مهالک و دست یابی به سعادت جاویدان، از راه کسب معارف حقه و اعمال صالحه و اخلاق فاضله با توسل و تمسک به اهل بیت عصمت و طهارت، برآید و با عزمی استوار آن را حفظ کرده و استمرار بخشد تا به قله‌ی مقصود برسد.
پی نوشتها:
[1] تذکر: ممکن است عده‌ای با ادعای تصوف و عرفان، اصلاً گرایشی به معنویت نداشته و با تظاهر به ولایت و طریقت، بازار گرمی دنیوی کنند!
[2] نمل، 13 و 14 ؛ جاثیه، 17 ؛ اعراف، 176 و 175.
[3] توبه، 98 و 87 و 121 و 119 ؛ احزاب، 20 و 16.
[4] جوادی آملی، عبداللَّه، حیات عارفانه امام علی (ع) ، ص 33 و 15؛ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف در قرآن، ج 3، ص 442 و 421.
[5] انعام، 82.
[6] لقمان، 13.
[7] لقمان، 13.
[8] انفال، 2 ؛ زمر، 23 ؛ مؤمنون، 60.
[9] رعد، 28.
[10] یوسف، 106.
[11] ابراهیم، 27 ، غافر، 51 ، بقره، 250.
[12] حدید، 23.
[13] نساء، 65 ؛احزاب، 36.
[14] عنکبوت، 69.
منابع:
1- جوادی آملی، عبداللَّه، حیات عارفانه امام علی (ع) ، ص 33 و 15، اسراء، چاپ اول، 1380، قم،.
2- جوادی آملی، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 249 و 227، اسراء، چاپ سوم، 1379، قم،.
3- جوادی آملی، عبداللَّه، معرفت‌شناسی در قرآن، ص 315 و 277، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم،.
4- جوادی آملی، عبداللَّه، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص 255 و 153، اسراء، چاپ اول، 1379، قم،.
5- جوادی آملی، عبداللَّه، فطرت در قرآن، ص 249 و 227، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم،.
6- مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1-3، ص 442 و 421، مؤسسه در راه حق، چاپ دوم، 1368، قم،.
7- مصباح یزدی، محمد تقی،اخلاق در قرآن، ج 1، ص 174 و 110، دانشگاه آزاد اسلامی، مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره) تهران،.
8- مصباح یزدی، محمد تقی، خودشناسی برای خودسازی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، چاپ اول، 1377، قم.


http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین