قبل از پاسخگویی به پرسش فوق، لازم است تعریف اجماعلی از معنای فاشیسم صورت پذیرد. فاشیسم (Fascism) از کلمة ایتالیایی (Fascio) به معنای دسته و مجموعه گرفته شده است. در قرن 19 در ایتالیا این واژه را به گروهها و سازمانهای انقلابی اطلاق می کردند. در قرن بیستم، با شروع حکومت موسولینی اصطلاح فاشیسم بر سر زبانها افتاد و به تدریج وارد ادبیات سیاسی آن قرن شد. این تعبیر در اصطلاح خاصّ آن در توصیف حکومت موسولینی در ایتالیا (1919 1944) بکار می رود؛ امّا در اصطلاح عام به عنوان اسم جنس نیز برای همة نظامهای دیکتاتوری و جنبشهای قدرت باور مانند نازیسم آلمان، فالانژیسم اسپانیا، گارد آهنی رومانی و... استفاده می شود. معمولاً حکومت فاشیستی موسولینی و هیتلر به عنوان مصادیق بارز نظامهای فاشیس و دیکتاتوری به حساب می آورند. همچنین اصطلاح فاشیسم و فاشیست گاه از سوی بعضی نویسندگان و سیاستمدارن برای برچسب زدن و متهم کردن عقاید و نهادهایی که نمی پسندند به کار می رود حال با دقت در تعریف فاشیسم، می توان دریافت که این معنا، با ولایت فقیه چه مفهوماً و چه مصداقاً متفاوت است. تعریف ولایت فقیه یعنی زعامت و ریاست شخص فقیه در محدودة که شریعت آنرا مشخص کرده است و شخص ولی فقیه نمی تواند برخلاف مصالح جامعة اسلامی عمل کند. در بیان رابطه میان حکومت فاشیستی و نظام ولایت فقیه می توان به وجوه تفارق آن دو به صورت زیر اشاره نمود: 1. نظامهای فاشیستی بر ناسیونالیسم (ملت گرایی) و ملت به عنوان موتور حرکت تاریخ تأکید می کردند؛ ناسیونالیسم وسیله ای بود برای اغراق و بزرگداشت عظمت و افتخارات ملت خودی در مقایسه با سایر ملت ها و ترغیب مردم به همبستگی بی چون و چرا با یکدیگر در برابر دشمن خارجی. در صحنة سیاست، این امر به معنای تبعیت بی چون و چرای عموم از اراده و خواست رهبری سیاسی زمان بود. در حالیکه در حکومت ولایت فقیه محور جامعه دین اسلام است و اسلام به عنوان محور وحدت کلمة جامعه می باشد. در این نظام هیچ نژاد بر نژاد دیگر برتری ندارد و آنچه مایة شرافت و فضیلت است، ایمان به خدا و دین اسلام است. و اسلام مخالف هرگونه نژادپرستی است و تمام انسان ها را در اصل خلقت مساوی می دانند و در حقوق انسانی آنها را یکی می داند و هیچ انسانی حق حاکمیّت بر انسان دیگری بدون دلیل عقلی و یا نقلی ندارد. در حالیکه در فاشیسم اینگونه نیست. 2. از اصول دیگر فلسفة سیاسی فاشیسم, این است که به طور کلی صلح برای همیشه امکان پذیر نبوده و تازه وجود آن هم مفید نیست و بایستی جنگ وجود داشته باشد. فاشیسم زور و خشونت روحیة جنگجویی و فرمان گرایی را تحسین می کند. چون فاشیسم بر یک نژاد خاص تأکید می کند و مدعی بود که نژاد معینی هست که می تواند بر نژادهای دیگر سیادت داشته باشد. لذا برای تحقق آن روحیة نظامیگری را ترویج می کرد. مرام فاشیسم برای سیطره پیدا کردن این ایدئولوژی نیاز به ارتش، تجهیزات نظامی، روحیة جنگی، خشونت و فرمانبرداری از پیشوا را نیاز داشت و تماماً سعی کرد این مسئله را در جامعة خود نهادینه نماید. در نظام ولایت فقیه نظامیگری، خشونت، زور، اطاعت محض از رهبر وجود ندارد. این نظام مبتنی بر دستورات دینی، عقل، مشورت با افراد جامعه، ترویج فرهنگ اسلامی بدون هرگونه زور و اجبار می باشد. 3. فلسفه فاشیسم بر این مبنا استوار است که ملت به عنوان یک کل است. مظهر و نمود این کل عبارت است از دولت. دولت محل ظهور ارادة ملت بوده و هیچکس نمی تواند در مقابل آراء و تصمیمات آن کوچکترین مخالفتی نماید. یعنی تمام قدرتها از دست مردم گرفته شده و به دست دولت سپرده می شود. اما چون عملاً فاشیسم به استبداد و تمرکز شدید قدرت در دولت و اعمال شیوه های پلیسی گراییده، لذا به معنای اصطلاحی، به کلیه دولت ها و حکومتهای مستبد و دیکتاتور که شیوه های پلیسی را برای استقرار قدرت خود در خدمت می گیرند، اطلاق می شود. در حکومت فاشیستی - پیشوا مرد مقدسی است که با شعورترین است و از همة مردم با شعورتر و اراده اش فوق همه است. او انسانی است استثنائی که تمام قدرتها در او جمع می شود و بدین صورت در فاشیسم خبری از ارادة عمومی نیست. فاشیسم معتقد است که همه چیز در وجود دولت و پیشوا خلاصه می شود و اطاعت از پیشوای فره مند را تحت هر شرایطی واجب می داند. مخالفین پیشوا، مخالفین ملّت و خائن محسوب می شوند. در نظام ولایت فقیه تمرکزگرایی وجود دارد، اما نه به این معنا که کسی حق اظهارنظر، انتقاد را نداشته باشد. در نظام ولایت فقیه، شخص ولی فقیه فرقی با انسانی از انسان های دیگر ندارد، و یک انسان مافوق و استثنائی نیست. بلکه او با زحمت و تلاش به مقام فقاهت راه یافته و چون سایر شرایط را دارا بود، این منصب را عهده دار گردید. و لذا هرگاه شرایط مهمی چون عدالت، کفایت سیاسی و غیره را از دست بدهد، دیگر دارای مقام ولایت نیست. در حکومت ولی فقیه، شخص ولی فقیه تا زمانی دارای احترام و عظمت این مقام است که در چارچوب احکام اسلامی و مصالح امت اسلامی گام بردارد و اگر خلاف رفت مردم دیگر از او اطاعت نمی کنند. 4. فاشیست ها بر نمادها و اسطوره در تبلیغات خود تأکید بسیار دارند، زیرا به نظر آنها مردم اغلب تحت تأثیر اسطوره ها به حرکت در می آیند؛ و نه بواسطة عقل و استدلالات عقلی آنها عقل را تحقیر می کنند و بر احساسات و غرایز به عنوان انگیزه های انسانی تأکید می گذارند. در حالیکه در حکومت ولی فقیه عقل و رفتار عقلایی دارای شأن و منزلت ویژه ای است. در این نظام عقل یکی از راههای شناخت حقایق عالم هستی و راههای سعادت بشری است و این عقل است که با مدد شرع انسان را از هزاران فساد و تباهی باز می دارد. این نظام حرکت و رفتار مردم را در جهت عقلانی بودن سوق می دهد نه احساسات و غرایز، و مخالف هرگونه سوء استفاده از این احساسات و غرایز است. 5. اصطلاح توتالیتاریسم که نخستین بار توسط (بنیتو موسولینی) رهبر فاشیست ایتالیا در سال 1925 وارد حیات واژگان سیاسی معاصر شد. از ویژگی های دیگر فاشیسم است. توتالیتاریسم عبارت است از (گسترش سیطرة دائم حکومت بر تمامی شئون حیات اجتماعی). به عبارتی توتالیتر وصف رژیمهای تمامیت خواه است و خود را برای دست یازی و دخالت در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی انسانها، مجاز و محقّ می دانند. در حالیکه ولایت فقیه با وصف توتالیتری هیچ سنخیت و مناسبتی ندارد. از نظر فقهی شخص فقیه در امور زندگی شخصی مردم دخالت نمی کند و برخلاف مصالح عمومی جامعه هم عمل نمی کند. ولی فقیه حافظ نظام و احکام اسلامی است نظام ولایت فقیه نه به دنبال تمامت خواهی بلکه به دنبال خدمت رسانی است. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. کتاب رهبری در اسلام، تألیف آیت الله جوادی آملی، نشر رجاء، چاپ سوم، 1372. 2. کتاب ولایت فقیه از دیگاه فقهای اسلام، تألیف آیت الله احمد آذری قمی، انتشارات مکتبه ولایت فقیه قم، 1374. 3. کتاب پیشینة نظریه ولایت فقی، تألیف مصطفی جعفرپیشه فرد، مرکز تحقیقات علمی دبیر خانه مجلس خبرگان. 4. فاشیسم و دیکتاتوری، تألیف نیکوس پولانزاس، مترجم دکتر احسان، نشر آگاه، تهران، 1361. 5. علامه آیت الله حسینی تهرانی، سید محمد حسین، ولایت فقیه در حکومت اسلامی، نشر علامه طباطبائی، مشهد، چاپ اول، 1414ه ق. 6. آیت الله معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، نشر موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، چاپ اول، 1377.
قبل از پاسخگویی به پرسش فوق، لازم است تعریف اجماعلی از معنای فاشیسم صورت پذیرد.
فاشیسم (Fascism) از کلمة ایتالیایی (Fascio) به معنای دسته و مجموعه گرفته شده است. در قرن 19 در ایتالیا این واژه را به گروهها و سازمانهای انقلابی اطلاق می کردند. در قرن بیستم، با شروع حکومت موسولینی اصطلاح فاشیسم بر سر زبانها افتاد و به تدریج وارد ادبیات سیاسی آن قرن شد.
این تعبیر در اصطلاح خاصّ آن در توصیف حکومت موسولینی در ایتالیا (1919 1944) بکار می رود؛ امّا در اصطلاح عام به عنوان اسم جنس نیز برای همة نظامهای دیکتاتوری و جنبشهای قدرت باور مانند نازیسم آلمان، فالانژیسم اسپانیا، گارد آهنی رومانی و... استفاده می شود. معمولاً حکومت فاشیستی موسولینی و هیتلر به عنوان مصادیق بارز نظامهای فاشیس و دیکتاتوری به حساب می آورند. همچنین اصطلاح فاشیسم و فاشیست گاه از سوی بعضی نویسندگان و سیاستمدارن برای برچسب زدن و متهم کردن عقاید و نهادهایی که نمی پسندند به کار می رود حال با دقت در تعریف فاشیسم، می توان دریافت که این معنا، با ولایت فقیه چه مفهوماً و چه مصداقاً متفاوت است. تعریف ولایت فقیه یعنی زعامت و ریاست شخص فقیه در محدودة که شریعت آنرا مشخص کرده است و شخص ولی فقیه نمی تواند برخلاف مصالح جامعة اسلامی عمل کند.
در بیان رابطه میان حکومت فاشیستی و نظام ولایت فقیه می توان به وجوه تفارق آن دو به صورت زیر اشاره نمود:
1. نظامهای فاشیستی بر ناسیونالیسم (ملت گرایی) و ملت به عنوان موتور حرکت تاریخ تأکید می کردند؛ ناسیونالیسم وسیله ای بود برای اغراق و بزرگداشت عظمت و افتخارات ملت خودی در مقایسه با سایر ملت ها و ترغیب مردم به همبستگی بی چون و چرا با یکدیگر در برابر دشمن خارجی. در صحنة سیاست، این امر به معنای تبعیت بی چون و چرای عموم از اراده و خواست رهبری سیاسی زمان بود. در حالیکه در حکومت ولایت فقیه محور جامعه دین اسلام است و اسلام به عنوان محور وحدت کلمة جامعه می باشد. در این نظام هیچ نژاد بر نژاد دیگر برتری ندارد و آنچه مایة شرافت و فضیلت است، ایمان به خدا و دین اسلام است. و اسلام مخالف هرگونه نژادپرستی است و تمام انسان ها را در اصل خلقت مساوی می دانند و در حقوق انسانی آنها را یکی می داند و هیچ انسانی حق حاکمیّت بر انسان دیگری بدون دلیل عقلی و یا نقلی ندارد. در حالیکه در فاشیسم اینگونه نیست.
2. از اصول دیگر فلسفة سیاسی فاشیسم, این است که به طور کلی صلح برای همیشه امکان پذیر نبوده و تازه وجود آن هم مفید نیست و بایستی جنگ وجود داشته باشد. فاشیسم زور و خشونت روحیة جنگجویی و فرمان گرایی را تحسین می کند. چون فاشیسم بر یک نژاد خاص تأکید می کند و مدعی بود که نژاد معینی هست که می تواند بر نژادهای دیگر سیادت داشته باشد. لذا برای تحقق آن روحیة نظامیگری را ترویج می کرد. مرام فاشیسم برای سیطره پیدا کردن این ایدئولوژی نیاز به ارتش، تجهیزات نظامی، روحیة جنگی، خشونت و فرمانبرداری از پیشوا را نیاز داشت و تماماً سعی کرد این مسئله را در جامعة خود نهادینه نماید. در نظام ولایت فقیه نظامیگری، خشونت، زور، اطاعت محض از رهبر وجود ندارد. این نظام مبتنی بر دستورات دینی، عقل، مشورت با افراد جامعه، ترویج فرهنگ اسلامی بدون هرگونه زور و اجبار می باشد.
3. فلسفه فاشیسم بر این مبنا استوار است که ملت به عنوان یک کل است. مظهر و نمود این کل عبارت است از دولت. دولت محل ظهور ارادة ملت بوده و هیچکس نمی تواند در مقابل آراء و تصمیمات آن کوچکترین مخالفتی نماید. یعنی تمام قدرتها از دست مردم گرفته شده و به دست دولت سپرده می شود. اما چون عملاً فاشیسم به استبداد و تمرکز شدید قدرت در دولت و اعمال شیوه های پلیسی گراییده، لذا به معنای اصطلاحی، به کلیه دولت ها و حکومتهای مستبد و دیکتاتور که شیوه های پلیسی را برای استقرار قدرت خود در خدمت می گیرند، اطلاق می شود. در حکومت فاشیستی - پیشوا مرد مقدسی است که با شعورترین است و از همة مردم با شعورتر و اراده اش فوق همه است. او انسانی است استثنائی که تمام قدرتها در او جمع می شود و بدین صورت در فاشیسم خبری از ارادة عمومی نیست. فاشیسم معتقد است که همه چیز در وجود دولت و پیشوا خلاصه می شود و اطاعت از پیشوای فره مند را تحت هر شرایطی واجب می داند. مخالفین پیشوا، مخالفین ملّت و خائن محسوب می شوند. در نظام ولایت فقیه تمرکزگرایی وجود دارد، اما نه به این معنا که کسی حق اظهارنظر، انتقاد را نداشته باشد. در نظام ولایت فقیه، شخص ولی فقیه فرقی با انسانی از انسان های دیگر ندارد، و یک انسان مافوق و استثنائی نیست. بلکه او با زحمت و تلاش به مقام فقاهت راه یافته و چون سایر شرایط را دارا بود، این منصب را عهده دار گردید. و لذا هرگاه شرایط مهمی چون عدالت، کفایت سیاسی و غیره را از دست بدهد، دیگر دارای مقام ولایت نیست. در حکومت ولی فقیه، شخص ولی فقیه تا زمانی دارای احترام و عظمت این مقام است که در چارچوب احکام اسلامی و مصالح امت اسلامی گام بردارد و اگر خلاف رفت مردم دیگر از او اطاعت نمی کنند.
4. فاشیست ها بر نمادها و اسطوره در تبلیغات خود تأکید بسیار دارند، زیرا به نظر آنها مردم اغلب تحت تأثیر اسطوره ها به حرکت در می آیند؛ و نه بواسطة عقل و استدلالات عقلی آنها عقل را تحقیر می کنند و بر احساسات و غرایز به عنوان انگیزه های انسانی تأکید می گذارند. در حالیکه در حکومت ولی فقیه عقل و رفتار عقلایی دارای شأن و منزلت ویژه ای است. در این نظام عقل یکی از راههای شناخت حقایق عالم هستی و راههای سعادت بشری است و این عقل است که با مدد شرع انسان را از هزاران فساد و تباهی باز می دارد. این نظام حرکت و رفتار مردم را در جهت عقلانی بودن سوق می دهد نه احساسات و غرایز، و مخالف هرگونه سوء استفاده از این احساسات و غرایز است.
5. اصطلاح توتالیتاریسم که نخستین بار توسط (بنیتو موسولینی) رهبر فاشیست ایتالیا در سال 1925 وارد حیات واژگان سیاسی معاصر شد. از ویژگی های دیگر فاشیسم است. توتالیتاریسم عبارت است از (گسترش سیطرة دائم حکومت بر تمامی شئون حیات اجتماعی). به عبارتی توتالیتر وصف رژیمهای تمامیت خواه است و خود را برای دست یازی و دخالت در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی انسانها، مجاز و محقّ می دانند. در حالیکه ولایت فقیه با وصف توتالیتری هیچ سنخیت و مناسبتی ندارد. از نظر فقهی شخص فقیه در امور زندگی شخصی مردم دخالت نمی کند و برخلاف مصالح عمومی جامعه هم عمل نمی کند. ولی فقیه حافظ نظام و احکام اسلامی است نظام ولایت فقیه نه به دنبال تمامت خواهی بلکه به دنبال خدمت رسانی است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. کتاب رهبری در اسلام، تألیف آیت الله جوادی آملی، نشر رجاء، چاپ سوم، 1372.
2. کتاب ولایت فقیه از دیگاه فقهای اسلام، تألیف آیت الله احمد آذری قمی، انتشارات مکتبه ولایت فقیه قم، 1374.
3. کتاب پیشینة نظریه ولایت فقی، تألیف مصطفی جعفرپیشه فرد، مرکز تحقیقات علمی دبیر خانه مجلس خبرگان.
4. فاشیسم و دیکتاتوری، تألیف نیکوس پولانزاس، مترجم دکتر احسان، نشر آگاه، تهران، 1361.
5. علامه آیت الله حسینی تهرانی، سید محمد حسین، ولایت فقیه در حکومت اسلامی، نشر علامه طباطبائی، مشهد، چاپ اول، 1414ه ق.
6. آیت الله معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، نشر موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، چاپ اول، 1377.
- [سایر] آیا حکومت ولایت فقیه یک نوع حکومت فاشیستی است؟
- [سایر] اگر ولایت فقیه اقدام به تصدی حکومت کرد، آیا وظایف بقیه فقیهان و مراجع ساقط میشود؟
- [سایر] همان طور که می دانیم در ولایت فقیه، اگر مردم همراهی نکنند بر فقیه نیست که حکومت تشکیل دهد (حضرت امیر و عدم همراهی بعد از رحلت حضرت رسول)؛ حال اگر بعد از تشکیل حکومت و خصوصاً در حال حاضر مثل حکومت ولایت فقیه در کشورمان مردم دیگر خواستار این حکومت نباشند، آیا باید کنار رفت؟
- [سایر] معادل لاتین (ولایت فقیه) چیست؟ آیا می توانیم بگوییم ولایت فقیه حکومتی (تئودموکراتیک) است (یعنی حکومت خدا بر مردم توسط مردم)؟
- [سایر] اگر یک مجتهد اقدام به تصدی حکومت و ولایت فقیه نمود، وظیفه بقیه فقها و مراجع ساقط می شود؟اگر یک فقیه اعلم در مرجعیت یا حکومت و رهبری داشته باشیم که ولی فقیه نشده، آیا او هم باید از ولی فقیه اطاعت کند؟
- [سایر] آیا تنها «فقیه أعلم» برای ولایت و حکومت در عصر غیبت منصوب شده یا همه فقها؟
- [سایر] آیا اطلاق ولایت در فقیه به معنای مستبد بودن او در حکومت نیست؟
- [سایر] شبهه: واقعاً اگر اکثریت مردم حکومت ولایت فقیه را نخواهند، تکلیف شرعی صاحبان منصب چیست؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه به معنای حکومت توتالیتر و ضد مردمی نیست؟
- [سایر] آیا نظریّه ی ولایت فقیه، تنها نظریّه ی شکل حکومت دینی است؟
- [آیت الله مظاهری] معادن گرچه در ملک شخصی کسی پیدا شود ملک حکومت اسلامی است و در صورت ممانعت حکومت اسلامی، کسی حقّ تصرّف در آنها را ندارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر انسان به فتوای مجتهدی عمل کرد نمیتواند از مجتهد دیگر تقلید کند، مگر آنکه مجتهد دیگر اعلم از مجتهد اول شده باشد که لازم است به فتوای مجتهد دیگر عدول کند.
- [آیت الله مظاهری] به دست آوردن فتوای مجتهد سه راه دارد: اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوّم: شنیدن از کسی که مورد اطمینان است. سوّم: دیدن در رساله مجتهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .تقلید مجتهد متوفّا در ابتدا جایز نیست؛ ولی بقای بر تقلید میت, اشکال ندارد و بقای بر تقلید مجتهد میت باید به فتوای مجتهد مطلق زنده باشد; خواه فرد به آن عمل کرده باشد یا نه. اگر مجتهد متوفّا اعلم باشد، بقای بر تقلید او احتیاطاً واجب است و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، عدول از مجتهد متوفا به مرجع زنده, واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر جایز نیست، مگر این که مجتهد دوم اعلم باشد که در این صورت عدول واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] تقلید از میّت ابتداءً جایز نیست ولی باقی ماندن بر تقلید میّت چنانچه مجتهد میّت اعلم از مجتهد زنده باشد، واجب است. و در صورت تساوی مجتهد زنده و میت در علم، بین بقاء بر تقلید میت و رجوع به زنده مخیر است؛ گرچه رجوع به مجتهد زنده بهتر و مطابق با احتیاط است. و چنانچه مجتهد زنده اعلم از مجتهد میّت باشد، رجوع به مجتهد زنده واجب است و بقاء بر تقلید میّت جایز نیست. و باید بقاء بر تقلید میّت به فتوای مجتهد زنده باشد. و اگر کسی در هنگام عمل التزام و تصمیم به عمل به فتوای مجتهد داشته است، برای بقاء در آن مسأله کافی است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان نمیتواند برخی از مسائل را از یک مجتهد و برخی دیگر را از مجتهد دیگر تقلید کند، ولی اگر یکی از مجتهدین در یک باب از احکام - مثلاً در باب نماز - از دیگران اعلم باشد و مجتهد دیگر در باب دیگر - مثلاً روزه - اعلم باشد، باید در احکام نماز از مجتهد اول و در احکام روزه از مجتهد دوم تقلید کند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] حقیقت تقلید در احکام، استنادعملی به دستور مجتهد است، یعنی انجام اعمال خود را موکول به دستور مجتهد کند.
- [آیت الله مظاهری] مجتهد و اعلم را از سه راه میتوان شناخت: اوّل: خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوّم: یک نفر عالم ثقه که میتواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کند. سوّم: عدّهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد و اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
- [آیت الله اردبیلی] در صورتی که رأی مجتهد تغییر کند، مقلد نمیتواند بر رأی قبلی مجتهد باقی بماند، و اگر شک کند که رأی مجتهد تغییر کرده است یا نه، میتواند تا مشخص شدن آن بر رأی قبلی باقی بماند.