برای آشنایی با حکومت ولایی و پی بردن به مفهوم دقیق این واژه، ابتدا باید به مفهوم لغوی و عرفی ولایت توجّه کنیم و آن گاه در پرتو این مفهوم، به کالبدشکافیِ ترکیبِ حکومت ولایی بپردازیم. ولایت واژه ای عربی به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتّصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو، را از هم نگُسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد.[1] لغویان برای ولایت، در زبان عربی و فارسی، معانی متعدّدی را ذکر می کنند که از آن میان، می توان به اِمارت، تدبیر، محبّت، سلطان و خِطّه و موطِن هر کس اشاره کرد. از آن جا که ریشه ی اصلی، با همان معنا و وضع لغوی، به نوعی در تمامی این معانی ملحوظ است، نمی توان معانی برشمرده را از سنخ مشترک لفظی دانست.[2] با این وجود، با بررسی موارد کاربرد واژه ی ولایت، در متون عربی و محاوره ی عرفی، به این نتیجه می رسیم که گسترده ترین کاربرد این واژه، اِمارت و حاکمیّت سیاسی است؛ به گونه ای که هرگاه ولایت، بدون قید به کاررود و عاری از قرینه باشد، انصرافِ آن به ولایت سیاسی و اِمارت خواهد بود. منظور از ولایت سیاسی و اِمارت، همان مدیریّت و اداره ی جامعه و تنظیمِ امورِ کلانِ اجتماعی است، که در زبان فارسی می توان آن را سرپرستی نامید. ولایت، در کاربرد عرفی، نظیر امامت است. امامتِ مطلق و بدون مضافٌ الیه، همان رهبری و حاکمیّت سیاسی است، و امامت مضاف و مقیّد حتماً نیازمند ذکر مضافٌ الیه است؛ مانند امامت جمعه. ولایت نیز چنین است. مورّخان بزرگی چون طبری و ابن اثیر، برای نقل حوادث تاریخی و ذکر دوره ی حکومت های گوناگون در تاریخ، واژه ی ولایت را به کار می برند. ابن قتیبه، در کتاب الإمامة و السیاسة، از زمام داری حاکمان سیاسی، به ولایت تعبیر می کند؛ مثل ولایة الولید، ولایة الحجّاج، ولایة هشام بن عبدالملک؛ بدون آن که قرینه ای به کار برده باشد.[3] بنابراین، ولایت، عرفاً همان اِمارت و حاکمیّت سیاسی است که ترسیم کننده ی اصل حکومت، قطع نظر از نوع آن، و شیوه ی استقرار مشروعیّت آن می باشد. ولایت و اِمارت، ممکن است ولایت حق و اِمارتِ والیِ عادل، یا ولایت باطل و امارت والیِ جور باشد. واژه ی ولایت، هر دو نوع حکومت را شامل می شود. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) ضمن تقسیم ولایت، به ولایت والیان عدل و ولایت والیان جور، و حلال شمردن اوّل و حرام دانستن دومی، منقول است: فوجهُ الحلالِ من الولایةِ ولایةُ والی العادلِ و ولایةُ وُلاتِه؛ ولایت والی عادل و والیان منصوب از طرف وی، ترسیم کننده ی چهره ی ولایت حلال و مشروع است. و امّا وجهُ الحرامِ من الولایةِ فولایةُ الوالی الجائرِ، و ولایة ولاته، فالعمل لهم و الکسب لهم بجهة الولایة معهم حرامٌ؛ ولایت حاکم ستمگر و ولایت منصوبان از سوی او، چهره ی حرام ولایت است که هر گونه رابطه و پیمان با ایشان حرام و نامشروع است.[4] طبق این تفسیر عرفی از ولایت، ترکیب (حکومت ولایی)، از نظر ادبی، نادرست و از قبیل اضافه و نسبت دادن یک چیز به خود آن چیز است؛ چون حکومت همان ولایت است و مثل آن است که گفته شود (ولایت ولایی). ولایت و حکومت و اعمال حاکمیت سیاسی، یک حقیقت اند و از این جهت، قابل ارزش گذاری و مقبول یا مطرود شدن کلی نیستند، بلکه دولت ها و متصدّیان امر ولایت، در دو گروهِ مشروع و نامشروع، عدل و جور، الهی و طاغوتی، قابل طبقه بندی و ارزش گذاری هستند. صرف نظر از کاربرد مطلقِ عرفیِ ولایت که در بالا شرح آن گذشت، ولایت در فرهنگ قرآن و معارف اهل بیت(علیهم السلام)مفهومی خاص و ویژه نیز دارد که از ارزش والا و بی نظیری برخوردار و با قداست و احترام توأم است و براساس این تفسیر، تعبیر حکومت ولایی، تعبیری صحیح و قابل قبول خواهد بود. طبق روایات اهل بیت(علیهم السلام)ولایت، در مفهوم ویژه ی خود، شرط قبولی اعمال و کلید و رمز هر خوبی شناخته می شود. در روایت است: اگر مردی شب ها را زنده نگهدارد و تمام عمر خود را با روزه سپری کند و تمام دارایی خود را صدقه دهد و همه ساله در مراسم حج شرکت جوید، در حالی که، ولایتِ ولیّ خدا را نشناسد، تمام اعمالش بیهوده و بدون ثمر است. این ولایت، بر نماز، زکات، حج و روزه برتری دارد و راز و رمز رسیدن به آنهاست.[5] ویژگی های جامعه ی ولایی واژه ی ولایت، در اصطلاح خاصّ قرآنی و روایی، نشان می دهد که جامعه ی ولایی دارای ویژگی ها و خصلت های متعدّد بی نظیری است که عمدتاً می توان آنها را در سه وجهه و قالب مشخّص، معرفی و ارائه نمود: وجهه ی نخستِ جامعه ی ولایی، به هم پیوستگی و اتّحاد و یکپارچگیِ گروهی موحّد و مؤمن است که در مسیر اندیشه و هدف واحد گام برمی دارند؛ ایمانی مبتنی بر اندیشه ی صحیح و اعتقاد قلبی و آگاهی کافی دارند؛ با هم مهربان اند و به یکدیگر عشق میورزند: (وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض)[6]. جوشش مستحکم و جدایی ناپذیر مؤمنان با یکدیگر که بر اساس عشق به خداوند و ایمان شکل می گیرد و برای منافع حزبی یا جناحی و دنیوی و رسیدن به متاع مادی و طعمه ی چرب زر و زور نیست، نخستین مؤلّفه ی تشکیل جبهه ی اهل ولایت و جامعه ی ولایی است. دومین وجهه ی جامعه ی ولایی، پرهیز از وابستگی به کافران، معاندان و دشمنان راه خداست. افراد این جامعه، ذره ای تحت فرمان آنان و تأثّر از افکار، اندیشه ها و نظریه های جبهه ی مقابل قرار نمی گیرند. البته، منظور، قطع روابط سیاسی یا اقتصادی نیست؛ بلکه، پیوند جوهری و وابستگی به دشمن است که به شدت طرد می شود: (یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَالنَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضوَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) ای مؤمنان، یهودیان و مسیحیان را از اولیا و افراد جبهه ی خودی قرار ندهید، آنان اولیای یکدیگرند. هر کس از شما با آنان پیوند برقرار کند، از آنان به شمار می آید.[7] رکن رکین و رأس هرم تحقّق جامعه ی ولایی، وجهه ی سوم آن است. برای پیوند قلب های مؤمنان به یکدیگر و تشکیل یک جبهه ی واحد در برابر بیگانه، وجود یک قلب تپنده ضروری است؛ یعنی رهبریِ نافذ و متمرکزی که آحاد مردم، با ارتقای آگاهی و بینش خود و با اعتقاد و ایمان قلبی خویش، از روی طوع و رغبت و با شوق و اشتیاق، با او ارتباط عقلانی و عاطفیِ مستحکم برقرار کنند؛ محوری که، همانند قطب یک آسیاب، همه ی جناح ها را به دور خود جمع کند؛ از تعارض ها جلوگیری نماید و همه ی نیروها را به یک سمت و سو هدایت کند. مقام چنین رهبری، همان مقام امامت و ولایت امّت است. تحقّق جامعه ی ولایی، بدون مشخّص شدن ولی، غیرممکن است. به عنوان مثال، مسلمانان صدر اسلام، در شهر مدینه، دارای جامعه ی ولایی بودند؛ چرا که با گرد آمدن دور شمع وجود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)تشکیل حکومت ولایی داده، یک امّت را پدید آوردند؛ ولی پس از رحلت، جامعه از ولیّ الله روی برتافت و غیر ولایی گردید، و پس از بیست و پنج سال که دوباره به ولیّ الله روی آورد، جامعه ی ولایی تشکیل شد. با این تفسیر از ولایت، حکومت ولایی، ترکیبی غیرمنطقی و ناصواب نیست. حکومت ولایی، در جامعه ای ولایی قابل تحقّق است. حکومت ولایی، حکومتی است که مردم، با ایمان، آگاهی، بصیرت و اعتقاد قلبی، امام و رهبر خود را بر می گزینند و عاشقانه به سوی او می شتابند. امام و پیشوایی که در بصیرت و تدبیر، علم و آگاهی، عدالت و شجاعت، و تقوا و دوری از رذایل اخلاقی، شرایط امامت و ولایت را به طور کافی و کامل داراست؛ رهبری که همچون قلبی تپنده، تمام نیروهای جامعه را به پیکری واحد و متّصل و همسو تبدیل می کند، و آنگاه جامعه با حرکت هماهنگ به سوی کسب کمالات و ارتقا در تمامی ابعاد، به راه خود ادامه می دهد. جامعه ی بدون ولایت، جامعه ای مرده و ظلمانی است. چنان که در روایت است: مَن ماتَ و لَمْ یَعرِفْ إمامَ زمانِه مَاتَ میتَةَ الجاهِلیّةِ؛ جامعه ای که امام خود را نشناسد در جاهلیت به سر می برد. جامعه ی دارای ولایت، جامعه ای است که تمام استعدادها در آن امکان رشد دارد و انسان ها را به تکامل می رساند. در جامعه ی ولایی، ولیّ و حاکم، جامعه را در راه خدا قرار می دهد، و آحاد آن را اهل ذکر و یاد خدا می کند، عدالت اجتماعی برقرار و حقوق و شرف انسان ها محترم شمرده می شود، نیکی ها اشاعه می یابد و از پلیدی ها جلوگیری می شود. در چنین جامعه ای ولیّ امر، مجریِ قانون خداست و از خود هیچ اراده و اختیاری جز اجرای دستورات شریعت و رعایت مصالح امّت اسلامی نخواهد داشت: (اَلَّذینَ إِنْ مکَّناهُمْ فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّکوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهُوْا عَنِ الْمُنْکَر)؛[8] همانان که وقتی در زمین تمکّن و نیرویی بیابند، به اقامه ی نماز و پرداخت زکات و امر به معروف و نهی از منکر می پردازند. حکومت ولایی، قلعه ی استواری است که می تواند چاره ی دردهای بشر باشد. نمونه ای از تحقّق حکومت ولایی، حکومت علوی است: وِلایَةُ عَلیِّ بْنِ اَبی طالب حِصْنِی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی أَمِنَ مِنْ عَذابِی. ده سال حکومت ولایی نبیّ اکرم(صلی الله علیه وآله)در مدینه و پنج سال حکومت ولایی مولای متّقیان علی(علیه السلام) در کوفه، پایه گذار تمدّن اسلامی در قرن های بعدی شد. هنوز، نه تنها جهان اسلام، بلکه جهان بشری، از برکات دو دولت نبوی و علوی متنعّم است. در آینده هم، تنها، حکومتِ ولاییِ حضرت مهدی(عج) است که منجی بشر خواهد شد.[9] پی نوشتها: [1] ر.ک راغب اصفهانی، المفردات فی غرایب القران، ص 533 و احمد بن فارس، معجم مقاییس اللّغة، ج 6، ص 141. [2] لسان العرب، ج 15، ص 400402؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 455 - 458، و لغت نامه ی دهخدا، واژه ی ولایت. [3] برای نمونه ر.ک: تاریخ طبری، ج 4، ص 130 و 164؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 355 و ج 3، ص 89، 184، 242 و 340. و ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 38، و ج 2، ص 7، 39، 141 و 142. [4] شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج14، ص 6 و 7. [5] کلینی، اصول کافی، ج 2. باب دعائم الاسلام، حدیث 5، ص 1819: (عن ابن جعفرقال: بُنی الإسلامُ علی خمسةِ اشیاء: علی الصلاةِ و الزکاةِ و الحجِّ و الصّومِ و الولایةِ. قال زرارة: فقلت و أیّ شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایة أفضل، لأنّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهنّ). [6] سوره ی توبه (9) آیه ی 71. [7] سوره ی مائده (5) آیه ی 51. [8] سوره ی حج (22) آیه ی 41. [9] برای آشنایی بیش تر با جامعه ی ولایی و ولایت در مفهوم خاصّ قرآنی و روایی ر.ک: سید علی خامنه ای، ولایت. منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
برای آشنایی با حکومت ولایی و پی بردن به مفهوم دقیق این واژه، ابتدا باید به مفهوم لغوی و عرفی ولایت توجّه کنیم و آن گاه در پرتو این مفهوم، به کالبدشکافیِ ترکیبِ حکومت ولایی بپردازیم.
ولایت واژه ای عربی به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتّصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو، را از هم نگُسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد.[1] لغویان برای ولایت، در زبان عربی و فارسی، معانی متعدّدی را ذکر می کنند که از آن میان، می توان به اِمارت، تدبیر، محبّت، سلطان و خِطّه و موطِن هر کس اشاره کرد. از آن جا که ریشه ی اصلی، با همان معنا و وضع لغوی، به نوعی در تمامی این معانی ملحوظ است، نمی توان معانی برشمرده را از سنخ مشترک لفظی دانست.[2] با این وجود، با بررسی موارد کاربرد واژه ی ولایت، در متون عربی و محاوره ی عرفی، به این نتیجه می رسیم که گسترده ترین کاربرد این واژه، اِمارت و حاکمیّت سیاسی است؛ به گونه ای که هرگاه ولایت، بدون قید به کاررود و عاری از قرینه باشد، انصرافِ آن به ولایت سیاسی و اِمارت خواهد بود. منظور از ولایت سیاسی و اِمارت، همان مدیریّت و اداره ی جامعه و تنظیمِ امورِ کلانِ اجتماعی است، که در زبان فارسی می توان آن را سرپرستی نامید.
ولایت، در کاربرد عرفی، نظیر امامت است. امامتِ مطلق و بدون مضافٌ الیه، همان رهبری و حاکمیّت سیاسی است، و امامت مضاف و مقیّد حتماً نیازمند ذکر مضافٌ الیه است؛ مانند امامت جمعه. ولایت نیز چنین است.
مورّخان بزرگی چون طبری و ابن اثیر، برای نقل حوادث تاریخی و ذکر دوره ی حکومت های گوناگون در تاریخ، واژه ی ولایت را به کار می برند. ابن قتیبه، در کتاب الإمامة و السیاسة، از زمام داری حاکمان سیاسی، به ولایت تعبیر می کند؛ مثل ولایة الولید، ولایة الحجّاج، ولایة هشام بن عبدالملک؛ بدون آن که قرینه ای به کار برده باشد.[3]
بنابراین، ولایت، عرفاً همان اِمارت و حاکمیّت سیاسی است که ترسیم کننده ی اصل حکومت، قطع نظر از نوع آن، و شیوه ی استقرار مشروعیّت آن می باشد. ولایت و اِمارت، ممکن است ولایت حق و اِمارتِ والیِ عادل، یا ولایت باطل و امارت والیِ جور باشد. واژه ی ولایت، هر دو نوع حکومت را شامل می شود.
در روایتی از امام صادق(علیه السلام) ضمن تقسیم ولایت، به ولایت والیان عدل و ولایت والیان جور، و حلال شمردن اوّل و حرام دانستن دومی، منقول است:
فوجهُ الحلالِ من الولایةِ ولایةُ والی العادلِ و ولایةُ وُلاتِه؛ ولایت والی عادل و والیان منصوب از طرف وی، ترسیم کننده ی چهره ی ولایت حلال و مشروع است.
و امّا وجهُ الحرامِ من الولایةِ فولایةُ الوالی الجائرِ، و ولایة ولاته، فالعمل لهم و الکسب لهم بجهة الولایة معهم حرامٌ؛ ولایت حاکم ستمگر و ولایت منصوبان از سوی او، چهره ی حرام ولایت است که هر گونه رابطه و پیمان با ایشان حرام و نامشروع است.[4]
طبق این تفسیر عرفی از ولایت، ترکیب (حکومت ولایی)، از نظر ادبی، نادرست و از قبیل اضافه و نسبت دادن یک چیز به خود آن چیز است؛ چون حکومت همان ولایت است و مثل آن است که گفته شود (ولایت ولایی). ولایت و حکومت و اعمال حاکمیت سیاسی، یک حقیقت اند و از این جهت، قابل ارزش گذاری و مقبول یا مطرود شدن کلی نیستند، بلکه دولت ها و متصدّیان امر ولایت، در دو گروهِ مشروع و نامشروع، عدل و جور، الهی و طاغوتی، قابل طبقه بندی و ارزش گذاری هستند.
صرف نظر از کاربرد مطلقِ عرفیِ ولایت که در بالا شرح آن گذشت، ولایت در فرهنگ قرآن و معارف اهل بیت(علیهم السلام)مفهومی خاص و ویژه نیز دارد که از ارزش والا و بی نظیری برخوردار و با قداست و احترام توأم است و براساس این تفسیر، تعبیر حکومت ولایی، تعبیری صحیح و قابل قبول خواهد بود. طبق روایات اهل بیت(علیهم السلام)ولایت، در مفهوم ویژه ی خود، شرط قبولی اعمال و کلید و رمز هر خوبی شناخته می شود. در روایت است:
اگر مردی شب ها را زنده نگهدارد و تمام عمر خود را با روزه سپری کند و تمام دارایی خود را صدقه دهد و همه ساله در مراسم حج شرکت جوید، در حالی که، ولایتِ ولیّ خدا را نشناسد، تمام اعمالش بیهوده و بدون ثمر است. این ولایت، بر نماز، زکات، حج و روزه برتری دارد و راز و رمز رسیدن به آنهاست.[5]
ویژگی های جامعه ی ولایی
واژه ی ولایت، در اصطلاح خاصّ قرآنی و روایی، نشان می دهد که جامعه ی ولایی دارای ویژگی ها و خصلت های متعدّد بی نظیری است که عمدتاً می توان آنها را در سه وجهه و قالب مشخّص، معرفی و ارائه نمود:
وجهه ی نخستِ جامعه ی ولایی، به هم پیوستگی و اتّحاد و یکپارچگیِ گروهی موحّد و مؤمن است که در مسیر اندیشه و هدف واحد گام برمی دارند؛ ایمانی مبتنی بر اندیشه ی صحیح و اعتقاد قلبی و آگاهی کافی دارند؛ با هم مهربان اند و به یکدیگر عشق میورزند:
(وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض)[6].
جوشش مستحکم و جدایی ناپذیر مؤمنان با یکدیگر که بر اساس عشق به خداوند و ایمان شکل می گیرد و برای منافع حزبی یا جناحی و دنیوی و رسیدن به متاع مادی و طعمه ی چرب زر و زور نیست، نخستین مؤلّفه ی تشکیل جبهه ی اهل ولایت و جامعه ی ولایی است.
دومین وجهه ی جامعه ی ولایی، پرهیز از وابستگی به کافران، معاندان و دشمنان راه خداست. افراد این جامعه، ذره ای تحت فرمان آنان و تأثّر از افکار، اندیشه ها و نظریه های جبهه ی مقابل قرار نمی گیرند. البته، منظور، قطع روابط سیاسی یا اقتصادی نیست؛ بلکه، پیوند جوهری و وابستگی به دشمن است که به شدت طرد می شود:
(یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَالنَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضوَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) ای مؤمنان، یهودیان و مسیحیان را از اولیا و افراد جبهه ی خودی قرار ندهید، آنان اولیای یکدیگرند. هر کس از شما با آنان پیوند برقرار کند، از آنان به شمار می آید.[7]
رکن رکین و رأس هرم تحقّق جامعه ی ولایی، وجهه ی سوم آن است. برای پیوند قلب های مؤمنان به یکدیگر و تشکیل یک جبهه ی واحد در برابر بیگانه، وجود یک قلب تپنده ضروری است؛ یعنی رهبریِ نافذ و متمرکزی که آحاد مردم، با ارتقای آگاهی و بینش خود و با اعتقاد و ایمان قلبی خویش، از روی طوع و رغبت و با شوق و اشتیاق، با او ارتباط عقلانی و عاطفیِ مستحکم برقرار کنند؛ محوری که، همانند قطب یک آسیاب، همه ی جناح ها را به دور خود جمع کند؛ از تعارض ها جلوگیری نماید و همه ی نیروها را به یک سمت و سو هدایت کند. مقام چنین رهبری، همان مقام امامت و ولایت امّت است.
تحقّق جامعه ی ولایی، بدون مشخّص شدن ولی، غیرممکن است. به عنوان مثال، مسلمانان صدر اسلام، در شهر مدینه، دارای جامعه ی ولایی بودند؛ چرا که با گرد آمدن دور شمع وجود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)تشکیل حکومت ولایی داده، یک امّت را پدید آوردند؛ ولی پس از رحلت، جامعه از ولیّ الله روی برتافت و غیر ولایی گردید، و پس از بیست و پنج سال که دوباره به ولیّ الله روی آورد، جامعه ی ولایی تشکیل شد.
با این تفسیر از ولایت، حکومت ولایی، ترکیبی غیرمنطقی و ناصواب نیست. حکومت ولایی، در جامعه ای ولایی قابل تحقّق است. حکومت ولایی، حکومتی است که مردم، با ایمان، آگاهی، بصیرت و اعتقاد قلبی، امام و رهبر خود را بر می گزینند و عاشقانه به سوی او می شتابند. امام و پیشوایی که در بصیرت و تدبیر، علم و آگاهی، عدالت و شجاعت، و تقوا و دوری از رذایل اخلاقی، شرایط امامت و ولایت را به طور کافی و کامل داراست؛ رهبری که همچون قلبی تپنده، تمام نیروهای جامعه را به پیکری واحد و متّصل و همسو تبدیل می کند، و آنگاه جامعه با حرکت هماهنگ به سوی کسب کمالات و ارتقا در تمامی ابعاد، به راه خود ادامه می دهد.
جامعه ی بدون ولایت، جامعه ای مرده و ظلمانی است. چنان که در روایت است:
مَن ماتَ و لَمْ یَعرِفْ إمامَ زمانِه مَاتَ میتَةَ الجاهِلیّةِ؛ جامعه ای که امام خود را نشناسد در جاهلیت به سر می برد.
جامعه ی دارای ولایت، جامعه ای است که تمام استعدادها در آن امکان رشد دارد و انسان ها را به تکامل می رساند. در جامعه ی ولایی، ولیّ و حاکم، جامعه را در راه خدا قرار می دهد، و آحاد آن را اهل ذکر و یاد خدا می کند، عدالت اجتماعی برقرار و حقوق و شرف انسان ها محترم شمرده می شود، نیکی ها اشاعه می یابد و از پلیدی ها جلوگیری می شود. در چنین جامعه ای ولیّ امر، مجریِ قانون خداست و از خود هیچ اراده و اختیاری جز اجرای دستورات شریعت و رعایت مصالح امّت اسلامی نخواهد داشت:
(اَلَّذینَ إِنْ مکَّناهُمْ فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّکوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهُوْا عَنِ الْمُنْکَر)؛[8] همانان که وقتی در زمین تمکّن و نیرویی بیابند، به اقامه ی نماز و پرداخت زکات و امر به معروف و نهی از منکر می پردازند.
حکومت ولایی، قلعه ی استواری است که می تواند چاره ی دردهای بشر باشد. نمونه ای از تحقّق حکومت ولایی، حکومت علوی است:
وِلایَةُ عَلیِّ بْنِ اَبی طالب حِصْنِی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی أَمِنَ مِنْ عَذابِی.
ده سال حکومت ولایی نبیّ اکرم(صلی الله علیه وآله)در مدینه و پنج سال حکومت ولایی مولای متّقیان علی(علیه السلام) در کوفه، پایه گذار تمدّن اسلامی در قرن های بعدی شد. هنوز، نه تنها جهان اسلام، بلکه جهان بشری، از برکات دو دولت نبوی و علوی متنعّم است. در آینده هم، تنها، حکومتِ ولاییِ حضرت مهدی(عج) است که منجی بشر خواهد شد.[9]
پی نوشتها:
[1] ر.ک راغب اصفهانی، المفردات فی غرایب القران، ص 533 و احمد بن فارس، معجم مقاییس اللّغة، ج 6، ص 141.
[2] لسان العرب، ج 15، ص 400402؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 455 - 458، و لغت نامه ی دهخدا، واژه ی ولایت.
[3] برای نمونه ر.ک: تاریخ طبری، ج 4، ص 130 و 164؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 355 و ج 3، ص 89، 184، 242 و 340. و ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 38، و ج 2، ص 7، 39، 141 و 142.
[4] شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج14، ص 6 و 7.
[5] کلینی، اصول کافی، ج 2. باب دعائم الاسلام، حدیث 5، ص 1819: (عن ابن جعفرقال: بُنی الإسلامُ علی خمسةِ اشیاء: علی الصلاةِ و الزکاةِ و الحجِّ و الصّومِ و الولایةِ. قال زرارة: فقلت و أیّ شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایة أفضل، لأنّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهنّ).
[6] سوره ی توبه (9) آیه ی 71.
[7] سوره ی مائده (5) آیه ی 51.
[8] سوره ی حج (22) آیه ی 41.
[9] برای آشنایی بیش تر با جامعه ی ولایی و ولایت در مفهوم خاصّ قرآنی و روایی ر.ک: سید علی خامنه ای، ولایت.
منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] منظور از حکومت ولایی چیست؟
- [سایر] تفاوت حکومت مدنی با حکومت ولایی؟
- [سایر] حکومت مطلقه ولایی چه تفاوتی با حکومت استبدادی دارد؟
- [سایر] دلایل برتری حکومت ولایی بر دموکراسی سکولار؟
- [سایر] مردم در حکومت ولایی، تنها کارشان این است کهرهبری چه میگوید و چشم بسته، تنها و تنها بلهقربانگوی وی باشند. پس مردم در نظام اسلامی، تقریبا هیچ نقشی ندارند؟
- [سایر] مشخصات نظام ولایی چیست؟
- [سایر] دلایل ولایی بودن حاکمیت فقیه چیست؟
- [سایر] شبهه: جامعه ولایی انحصارگرا و مستبد است.
- [سایر] وطیفه مردم در نظام ولایی و ولایت فقیه چیست؟
- [سایر] آیا جامعه ی ولایی، انحصارگرا و مستبد است؟
- [آیت الله مظاهری] زمینهایی که در اصل آباد بوده مانند جنگلها و نیزارها ملک حکومت اسلامی است و هر کس در آن تصرّف و اصلاح نماید مالک میشود مگر آنکه حکومت اسلامی منع نماید.
- [آیت الله مظاهری] علفها و بوتههای بیابان و ماهیهای دریاها و رودخانهها و پرندگان هوا و حیوانات صحرا و مانند اینها ملک حکومت اسلامی است ولی اگر کسی آنها را تصرّف کند مالک میشود مگر اینکه حکومت اسلامی جلوگیری نماید.
- [آیت الله مظاهری] آنچه که در زمینهای موات باشد مانند بوته و درخت و سنگ و معدن و غیره، مانند خود زمین ملک حکومت اسلامی است ولی اگر کسی در آنها تصرّف کند مالک میشود مگر آنکه حکومت اسلامی ممانعت نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر حکومت اسلامی معدنی را استخراج کند خمس به آن تعلق نمی گیرد.
- [آیت الله سبحانی] اگر حکومت اسلامی معدنی را استخراج کند، خمس به آن تعلق نمی گیرد. 3 گنج
- [آیت الله مظاهری] در صورت تشکیل حکومت اسلامی قاضی باید از طرف حاکم وقت منصوب باشد و اگر منصوب نباشد نباید قضاوت نماید.
- [آیت الله مظاهری] حکومت اسلامی در تعزیرات چنانکه میتواند تأدیب کند، میتواند جریمه مالی یا زندان یا تبعید و مانند اینها بنماید.
- [آیت الله مظاهری] زمینهایی که صاحب معیّنی ندارد و آثاری از آبادی در آن نیست چه در اصل بایر باشد مانند بیابانها و کوهها و درّهها و چه بعد از آباد شدن بایر شده باشد مثل زمینهایی که صاحبان آنها از آن اعراض کرده باشند ملک حکومت اسلامی است ولی اگر کسی آن را آباد کند مالک میشود مگر در صورتی که حکومت اسلامی ممانعت نماید.
- [آیت الله مظاهری] همه آبها چه زیرزمینی باشد یا روی زمین مانند دریاها و رودخانهها و نهرها و برکهها و چشمههایی که مالک معیّن ندارند ملک حکومت اسلامی است و هر کس در آنها تصرّف کند مالک میشود ولی حکومت اسلامی میتواند از آن جلوگیری نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر در یک زمین جو و گندم و چیزی مثل برنج و لوبیا که زکات آن واجب نیست بکارد، چنانچه بر حسب معمول استفاده از هر دو جنس در موقع کشت منظور باشد، مخارج به نسبت مداخل تقسیم میشود، و اگر فایده یکی از آنها به قدری کم باشد که در موقع کشت منظور نباشد، مخارج از چیزی محسوب میشود که منظور باشد.