مشخصات نظام ولایی چیست؟ (شاخصههای حکومت ولایی از منظر مقام معظم رهبری) پیش از آنکه به شاخصه های حکومت ولایی از منظر مقام معظم رهبری بپردازیم ، به ویژگیهای عمومی حکومت ولایی از نظر ایشان اشاره می کنیم . (ویژگیهای عمومی حکومت ولایی) ولایت، آن حکومتی است که شخص حاکم با آحاد مردم دارای پیوندهای محبتآمیز و عاطفی و فکری و عقیدتی است. آن حکومتی که زورکی باشد؛ آن حکومتی که با کودتا همراه باشد؛ آن حکومتی که حاکم، عقاید مردمش را قبول نداشته باشد و افکار و احساسات مردمش را مورد اعتنا قرار ندهد، آن حکومتی که حاکم حتی در عرف خود مردم - مثل حکومتهای امروز دنیا- از امکانات خاص و از برخورداریهای ویژه برخوردار باشد و برای او، منطقهی ویژهیی برای تمتعات دنیوی وجود داشته باشد، هیچکدام به معنای ولایت نیست. ولایت، یعنی آن حکومتی که در آن، ارتباطات حاکم با مردم، ارتباطات فکری، عقیدتی، عاطفی، انسانی و محبتآمیز است مردم به او متصل و پیوستهاند به او علاقهمندند و او منشا همه این نظام سیاسی و وظایف خود را از خدا میداند و خود را عبد و بندهی خدا میانگارد. حکومتی که اسلام معرفی میکند از دمکراسیهای رایج دنیا مردمیتر است؛ با دلها و افکار و احساسات و عقاید و نیازهای فکری مردم ارتباط دارد؛ حکومت در خدمت مردم است. از جنبه مادی، حکومت برای شخص حاکم و ولی و تشکیلات حکومتی، به عنوان یک طعمه نباید محسوب بشود والا ولایت نیست. اگر آن کسی که در رأس حکومت اسلامی است، برای حکومت، برای خود، برای این شان و مقامی که به او رسیده است یا میخواهد به او برسد، کیسهی مادییی دوخته باشد، آن شخص، ولی نیست آن حکومت هم ولایت نیست. در حکومت اسلامی، آن کسی که ولی امر است- یعنی کار ادارهی نظام سیاسی به او سپرده شده است- از لحاظ قانون با دیگران یکسان است. او حق دارد بسیاری از کارهای بزرگ را برای مردم و کشور و اسلام و مسلمین انجام دهد اما خود او محکوم قانون است. (6/1/79) مقام معظم رهبری سه شاخصه و مؤلفه محوری برای حکومت ولایی برشمردند : 1.خاستگاه الهی حکومت ولایی یکی از پایههای اصلی حکومت ولایی، الهی بودن خاستگاه آن است. بدین معنا که برخلاف نظامهای سیاسی غرب که مبتنی بر قرارداد اجتماعی شکل گرفتهاند، این حقوق الهی است که مبداء و منشاء حقوق سیاسی - اجتماعی در حکومت ولایی است. ایشان دراین باره فرمودند: (در اسلام هیچ ولایت و حاکمیتی بر انسانها مقبول نیست، مگر اینکه خدای متعال مشخص کند. ما هرجا که در مسائل فراوان فقهی که به ولایت حاکم، ولایت قاضی یا به ولایت مؤمن - که انواع و اقسام ولایات وجود دارد - ارتباط پیدا میکند، شک کنیم که آیا دلیل شرعی بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، میگوییم نه؛ چرا؟ چون اصل عدم ولایت است؛ این منطق اسلام است. آن وقتی این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسی که ولایت را به او میدهیم - در هر مرتبهیی از ولایت - باید اهلیت و صلاحیت یعنی عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند؛ این منطق مردمسالاری دینی است که بسیار مستحکم و عمیق است.) (26/9/82 ) (در اسلام، سرپرستی جامعه، متعلق به خدای متعال است. هیچ انسانی این حق را ندارد که اداره امور انسانهای دیگر را بهعهده بگیرد. این حق، مخصوص خدای متعال است که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعه اسلامی، چیز کمنظیری است. هیچ قدرتی، هیچ شمشیر برایی، هیچ ثروتی، حتّی هیچ قدرت علم و تدبیری، به کسی این حق را نمیدهد که مالک و تصمیمگیرنده درباره سرنوشت انسانهای دیگر باشد. اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامداری مردم را به کسی اعطا نمیکند. این حق، متعلق به خداست. خدای متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجاری خاصی اعمال میکند. یعنی آن وقتی هم که حاکم اسلامی و ولی امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص - آنچنانکه طبق عقیدهی ما، در مورد امیرالمؤمنین و ائمه(ع) تحقق پیدا کرد - و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتی این اختیار به او داده میشود که امور مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهی است که بر مردم اعمال میشود. آن انسان - هرکه و هرچه باشد - منهای ولایت الهی و قدرت پروردگار، هیچگونه حقی نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد.)(20/4/69) 2. حکومت ولایی حکومت معیارها و صلاحیتها شاخصه برجسته و کلیدی دیگر حکومت ولایی توجه به این مساله است که در این مدل از حکومت آنچه ملاک و معیار حاکمیت و قرار گرفتن در راس امور است وجود برخی صلاحیتهای انسانی و الهی از جمله علم و تقوا و عدالت است که در هر فردی وجود داشته باشد آن شخص میتواند در این نظام صاحب منصب گردد. مقام معظم رهبری در تبیین این مولفه میفرماید: (ولایت در اسلام، ناشی از ارزشهاست؛ ارزشهایی که وجود آنها، هم آن سِمت و هم مردم را مصونیت میبخشد. مثلاً عدالت به معنای خاص - یعنی آن ملکه نفسانی - از جمله شرایط ولایت است. اگر این شرط تأمین شد، ولایت یک چیز آسیبناپذیر است؛ زیرا به مجرد اینکه کمترین عمل خلافی که خارج از محدوده و خارج از اوامر و نواهی اسلامی است، از طرف آن ولی یا والی تحقق پیدا کرد، شرط عدالت سلب میشود. کوچکترین ظلم و کوچکترین کج رفتاری که خلاف شرع باشد، عدالت را سلب میکند. هر تبعیضی، هر عمل خلاف و گناه و ترک وظیفه، عدالت را از والی سلب میکند. وقتی هم که عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل میشود... ولایت، یعنی حاکمیت انسانهای پارسا، انسانهای مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسانهای عامل به صالحات. این، معنای ولایت اسلامی است.) (10/4/70) ( در همهی تاریخ، در همه مسؤولیتهای اساسی در نظام اسلامی، باید معیارها رعایت شود. رعایت معیارها هم، مخصوص ریاست جامعه اسلامی نیست؛ بلکه اهمیت دادن به ارزشها، معیارها و ملاکهای اسلامی، یک امر ساری و جاری در کل جامعه اسلامی است، و این است که برکات را متوجه مسلمین میکند.)(8/3/73) (خصوصیات ولایت الهی، قدرت و حکمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهی که اداره امور مردم را به عهده میگیرد، باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهی باشد. این خصوصیت، فارق بین جامعه اسلامی و همه جوامع دیگری است که به شکلهای دیگر اداره میشوند. جهالتها، شهوات نفسانی، هوی و هوس و سلایق شخصی متکی به نفع و سود شخصی یا گروهی، این حق را ندارند که زندگی و مسیر امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامی، عدالت و علم و دین و رحمت باید حاکم باشد؛ خودخواهی نباید حاکم بشود، هوی و هوس - از هر کس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصیتی - نباید حکومت کند. سرّ عصمت امام در شکل غایی و اصلی و مطلوب در اسلام هم همین است که هیچگونه امکان تخطی و تخلفی وجود نداشته باشد. آنجایی هم که عصمت وجود ندارد و میسر نیست، دین و تقوا و عدالت باید بر مردم حکومت کند که نمونه ای از ولایت الهی محسوب میشود.) (20/4/69) 3. جایگاه محوری مردم در نظام ولایی. (اسلام، حکومت را با تعبیر ولایت بیان میکند و شخصی را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والی، ولی، مولا - یعنی اشتقاقات کلمه ولایت - معرفی میکند. معنای آن چیست؟ معنای آن، این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرت حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتصال و پیوستگی جدایی ناپذیری از هم دارند. این، معنای این قضیه است. این، فلسفه سیاسی اسلام را در مسأله حکومت برای ما معنا میکند. هر حکومتی که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنی حاکمیتی که اسلام پیشبینی کرده است، نیست. اگر فرض کنیم در رأس قدرت، کسانی باشند که با مردم ارتباطی نداشته باشند، این ولایت نیست. اگر کسانی باشند که رابطه آنها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد - نه رابطه محبت و التیام و پیوستگی - این ولایت نیست. اگر کسانی با کودتا بر سر کار بیایند، این ولایت نیست. اگر کسی با وراثت و جانشینی نسبی - منهای فضایل و کیفیات حقیقی که در حکومت شرط است - در رأس کار قرار گیرد، این ولایت نیست. ولایت، آن وقتی است که ارتباط والی یا ولی، با مردمی که ولایت بر آنهاست، یک ارتباط نزدیک، صمیمانه، محبتآمیز و همانطوری که در مورد خود پیامبر وجود دارد - یعنی (بعث فیهم رسولا من انفسهم) یا (بعث منهم): از خود آنها کسی را مبعوث کرده است - باشد؛ یعنی از خود مردم کسی باشد که عهدهدار مسأله ولایت و حکومت باشد. اساس کار در حاکمیت اسلام این است.) (6/2/76)(vista.ir/article/358746)
مشخصات نظام ولایی چیست؟
مشخصات نظام ولایی چیست؟
(شاخصههای حکومت ولایی از منظر مقام معظم رهبری) پیش از آنکه به شاخصه های حکومت ولایی از منظر مقام معظم رهبری بپردازیم ، به ویژگیهای عمومی حکومت ولایی از نظر ایشان اشاره می کنیم . (ویژگیهای عمومی حکومت ولایی) ولایت، آن حکومتی است که شخص حاکم با آحاد مردم دارای پیوندهای محبتآمیز و عاطفی و فکری و عقیدتی است. آن حکومتی که زورکی باشد؛ آن حکومتی که با کودتا همراه باشد؛ آن حکومتی که حاکم، عقاید مردمش را قبول نداشته باشد و افکار و احساسات مردمش را مورد اعتنا قرار ندهد، آن حکومتی که حاکم حتی در عرف خود مردم - مثل حکومتهای امروز دنیا- از امکانات خاص و از برخورداریهای ویژه برخوردار باشد و برای او، منطقهی ویژهیی برای تمتعات دنیوی وجود داشته باشد، هیچکدام به معنای ولایت نیست. ولایت، یعنی آن حکومتی که در آن، ارتباطات حاکم با مردم، ارتباطات فکری، عقیدتی، عاطفی، انسانی و محبتآمیز است مردم به او متصل و پیوستهاند به او علاقهمندند و او منشا همه این نظام سیاسی و وظایف خود را از خدا میداند و خود را عبد و بندهی خدا میانگارد. حکومتی که اسلام معرفی میکند از دمکراسیهای رایج دنیا مردمیتر است؛ با دلها و افکار و احساسات و عقاید و نیازهای فکری مردم ارتباط دارد؛ حکومت در خدمت مردم است. از جنبه مادی، حکومت برای شخص حاکم و ولی و تشکیلات حکومتی، به عنوان یک طعمه نباید محسوب بشود والا ولایت نیست. اگر آن کسی که در رأس حکومت اسلامی است، برای حکومت، برای خود، برای این شان و مقامی که به او رسیده است یا میخواهد به او برسد، کیسهی مادییی دوخته باشد، آن شخص، ولی نیست آن حکومت هم ولایت نیست. در حکومت اسلامی، آن کسی که ولی امر است- یعنی کار ادارهی نظام سیاسی به او سپرده شده است- از لحاظ قانون با دیگران یکسان است. او حق دارد بسیاری از کارهای بزرگ را برای مردم و کشور و اسلام و مسلمین انجام دهد اما خود او محکوم قانون است. (6/1/79) مقام معظم رهبری سه شاخصه و مؤلفه محوری برای حکومت ولایی برشمردند : 1.خاستگاه الهی حکومت ولایی یکی از پایههای اصلی حکومت ولایی، الهی بودن خاستگاه آن است. بدین معنا که برخلاف نظامهای سیاسی غرب که مبتنی بر قرارداد اجتماعی شکل گرفتهاند، این حقوق الهی است که مبداء و منشاء حقوق سیاسی - اجتماعی در حکومت ولایی است. ایشان دراین باره فرمودند: (در اسلام هیچ ولایت و حاکمیتی بر انسانها مقبول نیست، مگر اینکه خدای متعال مشخص کند. ما هرجا که در مسائل فراوان فقهی که به ولایت حاکم، ولایت قاضی یا به ولایت مؤمن - که انواع و اقسام ولایات وجود دارد - ارتباط پیدا میکند، شک کنیم که آیا دلیل شرعی بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، میگوییم نه؛ چرا؟ چون اصل عدم ولایت است؛ این منطق اسلام است. آن وقتی این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسی که ولایت را به او میدهیم - در هر مرتبهیی از ولایت - باید اهلیت و صلاحیت یعنی عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند؛ این منطق مردمسالاری دینی است که بسیار مستحکم و عمیق است.) (26/9/82 ) (در اسلام، سرپرستی جامعه، متعلق به خدای متعال است. هیچ انسانی این حق را ندارد که اداره امور انسانهای دیگر را بهعهده بگیرد. این حق، مخصوص خدای متعال است که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعه اسلامی، چیز کمنظیری است. هیچ قدرتی، هیچ شمشیر برایی، هیچ ثروتی، حتّی هیچ قدرت علم و تدبیری، به کسی این حق را نمیدهد که مالک و تصمیمگیرنده درباره سرنوشت انسانهای دیگر باشد. اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامداری مردم را به کسی اعطا نمیکند. این حق، متعلق به خداست. خدای متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجاری خاصی اعمال میکند. یعنی آن وقتی هم که حاکم اسلامی و ولی امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص - آنچنانکه طبق عقیدهی ما، در مورد امیرالمؤمنین و ائمه(ع) تحقق پیدا کرد - و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتی این اختیار به او داده میشود که امور مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهی است که بر مردم اعمال میشود. آن انسان - هرکه و هرچه باشد - منهای ولایت الهی و قدرت پروردگار، هیچگونه حقی نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد.)(20/4/69) 2. حکومت ولایی حکومت معیارها و صلاحیتها شاخصه برجسته و کلیدی دیگر حکومت ولایی توجه به این مساله است که در این مدل از حکومت آنچه ملاک و معیار حاکمیت و قرار گرفتن در راس امور است وجود برخی صلاحیتهای انسانی و الهی از جمله علم و تقوا و عدالت است که در هر فردی وجود داشته باشد آن شخص میتواند در این نظام صاحب منصب گردد. مقام معظم رهبری در تبیین این مولفه میفرماید: (ولایت در اسلام، ناشی از ارزشهاست؛ ارزشهایی که وجود آنها، هم آن سِمت و هم مردم را مصونیت میبخشد. مثلاً عدالت به معنای خاص - یعنی آن ملکه نفسانی - از جمله شرایط ولایت است. اگر این شرط تأمین شد، ولایت یک چیز آسیبناپذیر است؛ زیرا به مجرد اینکه کمترین عمل خلافی که خارج از محدوده و خارج از اوامر و نواهی اسلامی است، از طرف آن ولی یا والی تحقق پیدا کرد، شرط عدالت سلب میشود. کوچکترین ظلم و کوچکترین کج رفتاری که خلاف شرع باشد، عدالت را سلب میکند. هر تبعیضی، هر عمل خلاف و گناه و ترک وظیفه، عدالت را از والی سلب میکند. وقتی هم که عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل میشود... ولایت، یعنی حاکمیت انسانهای پارسا، انسانهای مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسانهای عامل به صالحات. این، معنای ولایت اسلامی است.) (10/4/70) ( در همهی تاریخ، در همه مسؤولیتهای اساسی در نظام اسلامی، باید معیارها رعایت شود. رعایت معیارها هم، مخصوص ریاست جامعه اسلامی نیست؛ بلکه اهمیت دادن به ارزشها، معیارها و ملاکهای اسلامی، یک امر ساری و جاری در کل جامعه اسلامی است، و این است که برکات را متوجه مسلمین میکند.)(8/3/73) (خصوصیات ولایت الهی، قدرت و حکمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهی که اداره امور مردم را به عهده میگیرد، باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهی باشد. این خصوصیت، فارق بین جامعه اسلامی و همه جوامع دیگری است که به شکلهای دیگر اداره میشوند. جهالتها، شهوات نفسانی، هوی و هوس و سلایق شخصی متکی به نفع و سود شخصی یا گروهی، این حق را ندارند که زندگی و مسیر امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامی، عدالت و علم و دین و رحمت باید حاکم باشد؛ خودخواهی نباید حاکم بشود، هوی و هوس - از هر کس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصیتی - نباید حکومت کند. سرّ عصمت امام در شکل غایی و اصلی و مطلوب در اسلام هم همین است که هیچگونه امکان تخطی و تخلفی وجود نداشته باشد. آنجایی هم که عصمت وجود ندارد و میسر نیست، دین و تقوا و عدالت باید بر مردم حکومت کند که نمونه ای از ولایت الهی محسوب میشود.) (20/4/69) 3. جایگاه محوری مردم در نظام ولایی. (اسلام، حکومت را با تعبیر ولایت بیان میکند و شخصی را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والی، ولی، مولا - یعنی اشتقاقات کلمه ولایت - معرفی میکند. معنای آن چیست؟ معنای آن، این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرت حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتصال و پیوستگی جدایی ناپذیری از هم دارند. این، معنای این قضیه است. این، فلسفه سیاسی اسلام را در مسأله حکومت برای ما معنا میکند. هر حکومتی که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنی حاکمیتی که اسلام پیشبینی کرده است، نیست. اگر فرض کنیم در رأس قدرت، کسانی باشند که با مردم ارتباطی نداشته باشند، این ولایت نیست. اگر کسانی باشند که رابطه آنها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد - نه رابطه محبت و التیام و پیوستگی - این ولایت نیست. اگر کسانی با کودتا بر سر کار بیایند، این ولایت نیست. اگر کسی با وراثت و جانشینی نسبی - منهای فضایل و کیفیات حقیقی که در حکومت شرط است - در رأس کار قرار گیرد، این ولایت نیست. ولایت، آن وقتی است که ارتباط والی یا ولی، با مردمی که ولایت بر آنهاست، یک ارتباط نزدیک، صمیمانه، محبتآمیز و همانطوری که در مورد خود پیامبر وجود دارد - یعنی (بعث فیهم رسولا من انفسهم) یا (بعث منهم): از خود آنها کسی را مبعوث کرده است - باشد؛ یعنی از خود مردم کسی باشد که عهدهدار مسأله ولایت و حکومت باشد. اساس کار در حاکمیت اسلام این است.) (6/2/76)(vista.ir/article/358746)
- [سایر] وطیفه مردم در نظام ولایی و ولایت فقیه چیست؟
- [سایر] جایگاه مراجع تقلید در نظام ولایی کجاست و نسبت آنان با ولی فقیه چیست؟
- [سایر] مردم در حکومت ولایی، تنها کارشان این است کهرهبری چه میگوید و چشم بسته، تنها و تنها بلهقربانگوی وی باشند. پس مردم در نظام اسلامی، تقریبا هیچ نقشی ندارند؟
- [سایر] منظور از حکومت ولایی چیست؟
- [سایر] منظور از حکومت ولائی چیست؟
- [سایر] دلایل ولایی بودن حاکمیت فقیه چیست؟
- [سایر] دلایل برتری حکومت ولایی بر دموکراسی سکولار؟
- [سایر] شبهه: جامعه ولایی انحصارگرا و مستبد است.
- [سایر] تفاوت حکومت مدنی با حکومت ولایی؟
- [سایر] آیا جامعه ی ولایی، انحصارگرا و مستبد است؟
- [آیت الله جوادی آملی] .در غنائم جن گی نصابی نیست , بلکه به هر مقدار باشد , خمس دارد. حکم اموالِ گروههای منحرف در حال جنگ با نظام اسلامی
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسب و کار و تلاش برای زندگی از طریق تجارت و زراعت و صنعت و مانند آن برای کسانی که مخارج همسر و فرزند خود را ندارند واجب است، همچنین برای حفظ نظام و تأمین احتیاجات جامعه اسلامی، و در غیر این صورت، مستحب مؤکد است، مخصوصاً برای کمک به فقرا و یا وسعت بخشیدن به زندگی خانواده.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 48 خریدار و فروشنده در تعیین نرخ کالا آزادند، ولی اگر این آزادی در مواردی سبب فساد و اختلال نظام اقتصادی جامعه اسلامی گردد، حاکم شرع در چنین مواردی می تواند تعیین نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.
- [آیت الله جوادی آملی] .در این زمان که نظام جمهوری اسلامی ایران با کشورهای شرق و غرب و دولت های کفّار حربی , معاهده و پیمان عدم تعرّض و تجاوز بسته است، سرقت و نیرنگ و عدم وفا به تعهّد نسبت به حقوق و اموال کفّار حربی, جایز نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر جلوگیری از معصیت بر کتک زدن و سخت گرفتن بر گناهکار متوقّف باشد، جایز است، ولی باید زیاده روی نشود و بهتر است در این صورت از مجتهد جامعالشرایط اجازه گرفته شود؛ بلکه در صورتی که متوقف بر کتک زدن شدید باشد و یا موجب اغتشاش، بینظمی و بلوا شود، باید از طریق قانون و در صورت عدم وجود نظام صالح، با اجازه مجتهد جامعالشرایط و آگاه انجام شود.
- [آیت الله جوادی آملی] .مستحب است در برابر نعمتِ رسیده یا نقمت رفع شده, سجده انجام شود. نعمت, گاهی مادّی است و زمانی معنوی مانند ادای فریضه یا نافله و گاهی سیاسی است و زمانی اجتماعی. نظام اسلامی را تقویت کردن و وحدت جامعه را تأمین نمودن، همگی سجدهّ شکر دارد. صحّت سجده شکر, مشروط به ذکر نیست و فقط نهادن پیشانی به قصد تعظیم پروردگار بر زمین, کافی است. مستحب است که گفته شود: (شکراً للّه).
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتبارهای بانکی دو گونه است اعتبار برای واردات کسی که بخواهد کالایی از کشورهای خارجی وارد کند باید بنابر مقررات در یکی از بانکهای کشور وارد کننده کالا گشایش اعتبار نماید و با گشایش اعتبار بانک متعهد می شود پس از انجام معامله بین طرفین خریدار و فروشنده از طریق مکاتبه یا مراجعه به نماینده و وکیل فروشنده در کشور خریدار به موجب فاکتور ارسال شده از طرف فروشنده که حاکی از تمام مشخصات و اوصاف کالای مورد معامله از جهت کیفیت و کمیت می باشد مبلغ مورد اتفاق طرفین را توسط بانک کشور فروشنده به فروشنده بپردازد و با این اقدام بانک درصدی مثلا مقدار ده یا بیست درصد از کل بهای کالای سفارش شده را از سفارش دهنده دریافت می کند و سپس تمام شدن معامله را به فروشنده اعلام می نماید تا فروشنده جهت دریافت بهای کالا اسناد حمل کالا را به بانک تحویل دهد و با تحویل گرفتن اسناد حمل کالا بر طبق مشخصات مورد توافق هنگام گشایش اعتبار بانک تمام مبلغ را به فروشنده می پردازد اعتبار برای صادرات کسی که می خواهد کالایی را به کشورهای خارجی صادر کند باید طبق مقررات خریدار خارجی در بانک کشورش گشایش اعتباری نماید تا بانک پس از طی همان مراحل مذکور در گشایش اعتبار برای واردات با صادر کننده کالا ارتباط برقرار کرده و کالا را تحویل خریدار و بهای ان را تحویل فروشنده بدهد بنابراین عمل بانک در گشایش اعتبار برای واردات و صادرات یکی است و گاهی صادر کننده کالا و یا نماینده و وکیل او بدون ان که قبلا معامله ای با وارد کننده انجام شده باشد اسناد و صورت شامل نوع کالا و کیفیت و کمیت و مشخصات ان را به بانک می فرستد و به بانک وکالت می دهد که ان صورت و اسناد را به کسانی که خریدار ان کالا می باشند عرضه نماید و چنانچه خریدار به قیمت معین شده قبول کرد تقاضای گشایش اعتبار می کند و بانک نیز به ترتیبی که گذشت مراحل تحویل کالا را به خریدار و تحویل بهای ان را به فروشنده انجام می دهد
- [آیت الله شبیری زنجانی] اشیاء بر دو گونهاند: قیمی و مثلی: مراد از (قیمی) چیزیست که تهیّه مثل آن از هر جهت، برای معمول افراد آسان نیست. مراد از (مثلی) چیزیست که تهیّه مثل آن از هر جهت، برای معمول افراد آسان است. اگر کسی یکی از اشیاء قیمی همچون گاو و گوسفند را غصب کند و آن چیز از بین برود، باید قیمت آن را بدهد ولی اگر غاصب، مثل چیزی را که تلف شده، از هر جهت، مالک باشد - مثلاً گوسفندی با مشخّصات گوسفند تلف شده را از کسی طلب داشته باشد - یا تهیّه مثل چیز تلف شده برای شخص غاصب آسان باشد، مالک میتواند غاصب را مجبور کند که مثل را به وی تحویل دهد، ولی اگر تهیّه مثل برای غاصب دشوار باشد یا باید برای تهیّه آن بیش از قیمت آن بپردازد، لازم نیست مثل را تحویل دهد بلکه میتواند قیمت آن را به مالک بپردازد و چنانچه قیمت بازار آن فرق کرده باشد، باید قیمت زمان تلف شدن را بدهد هر چند احتیاط مستحب آن است که بالاترین قیمتی را که از زمان غصب کردن تا زمانی که میخواهد قیمت را بدهد، پیدا کرده بدهد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . استفادهای که مال را برای آن اجاره میدهند چهار شرط دارد: اول آن که حلال باشد. بنابراین اجارهدادن دکان برای شرابفروشی یا نگهداری شراب و کرایهدادن حیوان برای حمل و نقل شراب باطل است. دوم آن که پولدادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد، و همچنین آن عمل از طرف شرع به طور مجان واجب نشده باشد. پس اجیر شدن برای انجام نمازهای روزانه خودش، و یا تغسیل و تکفین و دفن اموات جایز نیست، ولی اجیر شدن برای انجام واجباتی که جهت حفظ نظام و مصلحت واجب است، مثل انواع صنعتها و پیشهها، مثل داروسازی و طبابت جایز است. سوم آن که اگر چیزی را که اجاره میدهند چند فایده دارد، استفادهای که مستأجر باید از آن بکند معین نمایند، مثلاً اگر حیوانی را که سواری میدهد و بار میبرد اجاره دهند، باید در موقع اجاره معین کنند که سواری یا باربری آن، مال مستأجر است یا همه استفادههای آن. چهارم آن که مدت استفاده را معین نمایند، و اگر مدت، معلوم نباشد ولی عمل را معین کنند، مثلاً با خیاط قرار بگذارند که لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد کافی است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] جنسی را که می فروشند و چیزی را که عوض آن می گیرند چند شرط دارد: 1 باید مقدار آن معلوم باشد، به وسیله وزن، یا پیمانه، یا شماره و عدد. 2 توانایی بر تحویل آن را داشته باشند، بنابراین فروختن حیوانی که فرار کرده، صحیح نیست، حتی اگر چیزی را به آن ضمیمه کنند(بنابر احتیاط). 3 صفات و خصوصیاتی را که در آنهاست و در ارزش جنس و میل مردم به معامله اثر دارد معین نمایند. 4 شخص دیگری در جنس یا عوض آن حقی نداشته باشد، بنابر این مالی را که نزد کسی گرو گذاشته اند بدون اجازه او نمی توان فروخت و نیز خریدار می تواند به جای پول، منفعت ملک خود را بدهد، مثلاً فرشی از کسی بخرد و در عوض آن منافع یک ساله خانه خود را به او واگذار کند. خریدار و فروشنده در تعیین نرخ کالا آزادند، ولی اگر این آزادی در مواردی سبب فساد و اختلال نظام اقتصادی جامعه اسلامی گردد، حاکم شرع در چنین مواردی می تواند تعیین نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.