حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهج البلاغه میفرماید: (أیّها النّاس إنّ أحقّ النّاس بهذا الأمر ‌أقواهم علیه وأعلمهم بأمر الله فیه)(1)؛ ای مردم! بدانید که سزاوارترین مردم به امر حکومت و ولایت، کسی ‌است که قویتر باشد در این کار و آگاهتر باشد به امر خداوند. در بعضی از نسخهها به جای (أعلمهم)، عبارت ‌‌(أعملهم)(2) آمده است که در آن صورت، هر دو صفت مربوط به عمل و اجرا و مدیریت میشود، ولی در ‌صورتی که (أعلمهم) باشد، یک صفت مربوط به علم است و دیگری مربوط به عمل.‌ در مباحث گذشته گفته شد که فقیه اعلم، بر دیگر فقیهان مقدم است و اوست که از سوی امامان ‌معصوم (علیهمالسلام) برای ولایت و حکومت منصوب شده است. مقصود از (اعلم) در اینجا، تنها اعلم در ‌احکام فقهی نیست، بلکه مقصود (اعلم بهذا الامر) است. اعلم بهذا الامر یعنی کسی که علاوه بر داشتن ‌فقاهت و عدالت و تقوا، مدیر و مدبّرتر باشد و به اوضاع کشور و جهان آگاهی کامل داشته باشد، دشمنان ‌اسلام و طرفندهای آنان را بشناسد و به وقت مناسب بتواند تصمیمگیری لازم را داشته باشد. کسی که ‌مدرّس خوب یا مصنف و مؤلّف توانایی است ولی از سیاست آگاهی ندارد و اعلم در کشورداری نیست، اگر چه ‌در فقه عبادی و معاملی اعلم نیز باشد، نمیتواند رهبری نظام اسلامی را به دست بگیرد؛ زیرا اعلم در فقه ‌است نه اعلم بهذا الامر. اگر چنین فقیهی رهبر بشود، اگر چه اعلم و اتقی باشد، ممکن است بیگانگان ‌تهاجم کنند و او از نمیتواند از میهن اسلامی دفاع کند.‌ غرض آنکه، در صورت تزاحم بین اوصاف رهبری، اگر کسی سیاستمدار کامل اسلامی بود و در این جهت از ‌دیگر فقیهان اعلم بود، بر آنان تقدم دارد؛ زیرا اساس حکومت اسلامی همان فقه سیاسی و هوش ‌سیاستمداری است.‌ ‌ ‌ ‌(1) نهجالبلاغه، خطبه ‌173، بند 1.‌ ‌(2) همان، بند 2. ‌ ‌‌‌‌مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 393، 394)‌
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهج البلاغه میفرماید: (أیّها النّاس إنّ أحقّ النّاس بهذا الأمر أقواهم علیه وأعلمهم بأمر الله فیه)(1)؛ ای مردم! بدانید که سزاوارترین مردم به امر حکومت و ولایت، کسی است که قویتر باشد در این کار و آگاهتر باشد به امر خداوند. در بعضی از نسخهها به جای (أعلمهم)، عبارت (أعملهم)(2) آمده است که در آن صورت، هر دو صفت مربوط به عمل و اجرا و مدیریت میشود، ولی در صورتی که (أعلمهم) باشد، یک صفت مربوط به علم است و دیگری مربوط به عمل. در مباحث گذشته گفته شد که فقیه اعلم، بر دیگر فقیهان مقدم است و اوست که از سوی امامان معصوم (علیهمالسلام) برای ولایت و حکومت منصوب شده است. مقصود از (اعلم) در اینجا، تنها اعلم در احکام فقهی نیست، بلکه مقصود (اعلم بهذا الامر) است. اعلم بهذا الامر یعنی کسی که علاوه بر داشتن فقاهت و عدالت و تقوا، مدیر و مدبّرتر باشد و به اوضاع کشور و جهان آگاهی کامل داشته باشد، دشمنان اسلام و طرفندهای آنان را بشناسد و به وقت مناسب بتواند تصمیمگیری لازم را داشته باشد. کسی که مدرّس خوب یا مصنف و مؤلّف توانایی است ولی از سیاست آگاهی ندارد و اعلم در کشورداری نیست، اگر چه در فقه عبادی و معاملی اعلم نیز باشد، نمیتواند رهبری نظام اسلامی را به دست بگیرد؛ زیرا اعلم در فقه است نه اعلم بهذا الامر. اگر چنین فقیهی رهبر بشود، اگر چه اعلم و اتقی باشد، ممکن است بیگانگان تهاجم کنند و او از نمیتواند از میهن اسلامی دفاع کند. غرض آنکه، در صورت تزاحم بین اوصاف رهبری، اگر کسی سیاستمدار کامل اسلامی بود و در این جهت از دیگر فقیهان اعلم بود، بر آنان تقدم دارد؛ زیرا اساس حکومت اسلامی همان فقه سیاسی و هوش سیاستمداری است.
(1) نهجالبلاغه، خطبه 173، بند 1.
(2) همان، بند 2.
مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 393، 394)
- [سایر] آیا در بحث ولایت فقیه، واژههای «ولی»، «منصوب»، «نائب» و «وکیل» به یک معناست؟ آیا این تعبیرات درباره فقیه حاکم درست است؟
- [سایر] آیا تنها «فقیه أعلم» برای ولایت و حکومت در عصر غیبت منصوب شده یا همه فقها؟
- [سایر] در بحث ولایت فقیه، چه استدلالی برای اعطای این مقام به یک فقیه واحد وجود دارد؟ به بیانی دیگر چرا نباید ولی فقیه، برای هر شخصی، مرجع تقلید همان شخص باشد؟ یا حتی شورای فقها متصدی امر ولایت باشند؟
- [سایر] با توجه به بحث «ولایت فقیه»، اختیارات حاکم مسلمانان تا چه اندازه ای گسترده است؟
- [سایر] چرا «ولایت فقیه» می گوییم نه «وکالت فقیه»؟
- [سایر] «ولایت فقیه» با «جمهوری اسلامی» سازگار نیست؛ زیرا لازمه جمهوری ، حق رأی داشتن مردم است ولی لازمه ولایت فقیه، محجوریت مردم است!
- [سایر] میان فقاهت و ولایت، تلازمی نیست و ولایت فعلیّت ندارد و با «انتخاب شرعی» مردم، فقیه جامع الشرایط «ولایت بالفعل» مییابد.
- [سایر] برتری نظام ولایت فقیه بر «دموکراسی» چیست؟
- [سایر] لزوم مجلس خبرگان، با نظریه «انتصاب» در ولایت فقیه سازگار است یا با نظریه «انتخاب» و «وکالت»؟
- [سایر] آیا نظام حکومتی ولایت فقیه، برای تحقق «باید و نباید»های الزامی است یا برای تحقق «اخلاق فاضله» و «اعتقادات صحیح»؟
- [آیت الله مظاهری] در زمانی که در اعلمیّتِ مجتهدین اختلاف باشد یا مجتهدِ اعلم وجود نداشته باشد، مکلّف میتواند از هر مجتهدِ جامع الشرایطی تقلید کند. همچنین در چنین شرایطی از دو مرجع و یا بیشتر میشود تقلید کرد و رجوع از مرجعی به مرجع دیگر نیز جایز است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] تقلید در احکام; عمل نمودن به دستور مجتهد است و از مجتهدی باید تقلید کرد که: مرد بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، زنده و عادل باشد و مقصود از عدالت آن است که قدرت نفسانیه ای بر انجام واجبات و ترک گناهان کبیره داشته باشد. و احتیاط واجب آن است که مرجع تقلید حریص به دنیا نباشد و لازم است از مجتهدین دیگر اعلم باشد یعنی در فهمیدن حکم خدا از همه مجتهدین عصر خودش عالمتر باشد.
- [آیت الله بهجت] فقها حیات را شرط می دانند؛ یعنی می گویند برای ابتدای تقلید باید از مجتهد زنده تقلید کرد . اما اگر مرجع تقلید انسان از دنیا رفت ، در این که آیا می تواند بر تقلید او باقی بماند یا باید به مجتهد زنده مراجعه نماید، اختلاف است ؛ پس اگر کسی دراین مسأله مجتهد بود، طبق نظر خودش عمل می کند ؛ و گرنه طبق نظر مجتهد زنده اَعلَم عمل می نماید.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر مرجع تقلید در مسألهای فتوا دهد, مقلّد او نمیتواند به فتوای مجتهد دیگر عمل کند; ولی اگر فتوا ندهد, بلکه احتیاط کند, مثل اینکه بگوید (احتیاط, آن است فلان طور عمل شود)، مقلد او میتواند به فتوای مجتهد دیگر که دیگر مجتهدان از او اعلم نیستند عمل کند; همچنین است اگرمرجع تقلید بگوید (محلّ تأمل )یا (مورد اشکال) است.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر مجتهدی که انسان از او تقلید میکند، از دنیا برود احوط این است که از مجتهد زنده تقلید کند، اگر احراز کند که مجتهد زنده اعلم از مجتهد مرده است، واما اگر مجتهد مرده اعلم باشد جائز است باقی ماندن بر تقلید او در مسائل عمل کرده شده و اگر مساوی باشند مخیّر است بین بقأ و عدول، وعدول اولی واحوط است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر برای غیر مجتهد مسألهای پیش آید که حکم آن را نمیداند، لازم است احتیاط کند یا از مجتهد جامع شرایط تقلید نماید و چنانچه احتمال مخالفت غیر اعلم را با اعلم بدهد و تأخیر واقعه و احتیاط ممکن نباشد یا با حرج همراه باشد و دسترسی به اعلم نداشته باشد، جایز است از غیر اعلم - با رعایت شرط اعلمیت نسبی - تقلید کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان نمیتواند برخی از مسائل را از یک مجتهد و برخی دیگر را از مجتهد دیگر تقلید کند، ولی اگر یکی از مجتهدین در یک باب از احکام - مثلاً در باب نماز - از دیگران اعلم باشد و مجتهد دیگر در باب دیگر - مثلاً روزه - اعلم باشد، باید در احکام نماز از مجتهد اول و در احکام روزه از مجتهد دوم تقلید کند.
- [آیت الله اردبیلی] تقلید از میّت ابتداءً جایز نیست ولی باقی ماندن بر تقلید میّت چنانچه مجتهد میّت اعلم از مجتهد زنده باشد، واجب است. و در صورت تساوی مجتهد زنده و میت در علم، بین بقاء بر تقلید میت و رجوع به زنده مخیر است؛ گرچه رجوع به مجتهد زنده بهتر و مطابق با احتیاط است. و چنانچه مجتهد زنده اعلم از مجتهد میّت باشد، رجوع به مجتهد زنده واجب است و بقاء بر تقلید میّت جایز نیست. و باید بقاء بر تقلید میّت به فتوای مجتهد زنده باشد. و اگر کسی در هنگام عمل التزام و تصمیم به عمل به فتوای مجتهد داشته است، برای بقاء در آن مسأله کافی است.
- [آیت الله جوادی آملی] .مرجع تقلید باید مجتهد، زنده،بالغ، عاقل، مرد، شیعه دوازده امامی، حلالزاده و عادل باشد و در فهمیدن احکام خدا از منابع دینی، هیچ مجتهدی از او داناتر ( یعنی ماهرتر) نباشد و بنا بر احتیاط لازم، مبتلا به حب دنیا نباشد. جواز تقلید زنان از زن مجتهدی که هیچ مجتهدی از او اعلم نباشد، بعید نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه شناختن (اعلم) بطور قطع ممکن نشود، احتیاط آن است از کسی تقلید کند، که گمان به اعلم بودن او دارد و در صورت شک میان چند مجتهد و عدم ترجیح آنها از هرکدام بخواهد می تواند تقلید کند.