فرق بین فیزیک و متافیزیک (ماوراءطبیعت) چیست؟ اگر ماوراء طبیعت حد و مرز برای طبیعت است، چگونه آن را تبیین می کنید؟
معنای فیزیک و متافیزیک لفظ فیزیک در قدیم و جدید در اصطلاحات مختلفی به کار رفته است که در این نوشتار به طور اختصار به آن می پردازیم: واژۀ فیزیک به علمی اطلاق می‌شود که در مورد پدیدارهای طبیعت مادی از قبیل حرکت، ثقل، فشار، حرارت، نور، صدا، برق و ... تحقیق می‌کند. بحث در این موضوعات، غیر از موضوع ترکیب اجسام است؛ زیرا ترکیب اجسام و تغییراتی که عارض آن می‌شود، فقط در علم شیمی مورد بحث است. اما دانشمندان جدید، دو علم فیزیک و شیمی را تحت یک عنوان می‌نامند و آن عبارت است از: "علوم فیزیکی. علوم فیزیکی در مقابل علوم طبیعی و زیستی است که موجودات زنده را مورد بحث قرار می‌دهد. فیزیکی منسوب به فیزیک است و به اموری اطلاق می‌شود که متعلق به پدیدارهای طبیعت مادی است. این اصطلاح در مقابل غیبی است؛ زیرا امر غیبی تعلق به پدیدارهایی که مربوط به حوزۀ حس و تجربه است ندارد، بلکه متعلق به چیزی است که برتر از این پدیدارها است. نیز این اصطلاح در مقابل روحی است؛ زیرا فیزیکی، چنان که گفته‌اند، متعلق به پدیدارهای مادی‌ای است که تابع قانون حتمیّت و جبر علمی است. اما روحی متعلق به پدیدارهای نفسانی است که به آزادی متصف می شوند. همچنین فیزیکی در مقابل ریاضی یا نظری است؛ زیرا فیزیکی متعلق به ظواهر اجسام حقیقی است، و ریاضی یا نظری متعلق به معانی مجرد است‌".[1] ارسطو اولین کسی است که به این موضوع پی برد که یک سلسله مسائل وجود دارد که در هیچ علمی اعم از طبیعی، ریاضی، اخلاقی یا اجتماعی نمی گنجد. وی تشخیص داد محوری که این مسائل را به عنوان عوارض و حالات گرد خود جمع کرده، موجود "بما هو موجود است"، ولی ارسطو هیچ نامی روی این علم نگذاشته بود، اما وقتی آثار او را در یک دائرة المعارف جمع کردند، این بخش از نظر ترتیب بعد از بخش طبیعیات (فیزیک) قرار گرفت، ولی چون نام مخصوص نداشت به متافیزیک (بعد از فیزیک) معروف شد که ترجمه عربی آن "ما بعد الطبیعة" است. بر اثر گذشت زمان فراموش شد که نام گذاری این علم به جهت واقع شدن بعد از مباحث طبیعیات بوده ؛ چنین گمان شد، این نام از آن جهت بر این علم گذاشته شده است که مسائل این علم یا حداقل بعضی از مسائل این علم مثل: خدا و عقول مجرده خارج از طبیعت هستند؛ از این رو برای افرادی مثل ابن سینا این سؤال پیش آمد که می بایست این علم را ما قبل الطبیعة نام نهاد؛ چرا که خداوند و عقول مجرده از نظر رتبۀ وجودی قبل از طبیعت هستند نه بعد از آن. بعدها در میان بعضی از متفلسفان جدید این اشتباه لفظی و ترجمه ای منجر به یک اشتباه معنوی شد. گروه زیادی از اروپائیان کلمه ماوراء الطبیعة را معادل "مابعد الطبیعة" پنداشتند و گمان کردند که موضوع این علم اموری است که خارج از طبیعت هستند حال آن که موضوع این علم شامل طبیعت و ماورای طبیعت و هر چه موجود است می شود. این دسته از افراد متافیزیک را این گونه تعریف کردند: متافیزیک علمی است که فقط درباره خدا و امور مجرد از ماده بحث می کند.[2] پس برای فهم این دو واژه باید تقسیمات حکمت را هم بیان کرد. "حکمت به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شود. حکمت نظری که ناظر به دانستنی ها است، شامل طبیعیات، ریاضیات و الهیات بود، و طبیعیات شامل کیهان شناسی، معدن شناسی، حیوان شناسی و گیاه شناسی می شد. ریاضیات به حساب، هندسه، هیئت و موسیقی تقسیم می شد و الاهیات هم به دو بخش الاهیات به معنی الاعم (مباحث مربوط به اصل هستی) و الاهیات به معنی الاخص (مباحث مربوط به خدا شناسی) که مجموع این دو بحث الاهیات را، متافیزیک می گفتند".[3] با این توضیحات روشن شد منظور از فیزیک علم طبیعیات است و منظور از متافیزیک الاهیات است. رابطه بین علم فیزیک و علم متافیزیک بنابر قول صحیح مترادف قرار دادن دو واژۀ ماوراء الطبیعة و مابعد الطبیعة خطایی است که افراد ناآگاه مرتکب شده اند؛ چرا که مابعد الطبیعة بر اساس محل ذکر این علم بعد از مبحث طبیعیات در کتاب ارسطو بوده و ماوراءالطبیعه بر اساس وجود مضامین ماورایی در خود علم است؛ بنابراین، رابطۀ بین فیزیک (طبیعیات) و متافیزیک (ما بعد الطبیعة) در علوم این است که متافیزیک عهده دار اثبات موضوع علم طبیعیات است، و بسیاری از اصول موضوعه علوم در این علم اثبات می شود، و در مقابل علوم دیگر، در اثبات برخی از مقدمات براهین فلسفی،فلسفه را یاری می کنند. رابطه بین عالم فیزیک با عالم متافیزیک در جهان خارج بین عالم فیزیک و عالم متافیزیک رابطۀ جزء و کل است و نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی موضوع علم فیزیک بخشی از موضوع متافیزیک است؛ چون موضوع علم فیزیک مادیات است و موضوع متافیزیک مطلق هستی است، که هم شامل مادّیات(طبیعت) می شود، هم شامل ماوراء طبیعت. رابطه بین فیزیک و ترانس فیزیک در فلسفه اسلامی رابطه این دو (رابطۀ بین طبیعت (فیزیک) و ماوراء طبیعت (ترانس فیزیک)) رابطه بین علت و معلول است؛ یعنی موجودات ماورایی علل وجودی این عالم ماده هستند. مادیات همه سراسر محدودیت اند و این محدودیت با این گستردگی در عالم ماورای طبیعت وجود ندارد. همچنین رابطۀ بین ماده و ماوراء ماده، رابطۀ حقیقت و رقیقت نیز شمرده شده است. گفتنی است که افلاطون و پیروان او نظام خلقت را در مثل تجسم کرده‌اند. وی عالم را دو بخش کرده است. فیزیک و متافیزیک، عالم ماورای طبیعت اصل است و عالم طبیعت سایه و ظل عالم ماورا است، عالم ماورا عالم ارباب انواع است که از دیدگاه او مثل الامثال در رأس مخروط قرار دارد و عالم اجسام در قاعده آن. این خلقت مخروطی شکل که البته در تصویر می‌توان نظام خلقت او را به شکل مخروط تصور کرد، بدین گونه است که مثل الامثال و رب الارباب،[4] از ذات مبدأ اول به وجود آمده است و فیض به تدریج متکثر و ارباب انواع یا امثال تکثر یافته‌اند تا به عالم اجسام که قاعده آن مخروط است. عالم مثل عالم پایدار است و عالم انواع جسمانیه غیر پایدار و در معرض کون و فساد است.[5] پی نوشتها: 1 جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، منوچهر صانعی دره بیدی، ص 507، چاپ اول، انتشارات حکمت، تهران، 1366 ه ش. [2] مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی،ج 1، ص 94، چاپ جدید، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1362ش، با اندکی تلخیص؛ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 69، چاپ دوم، سازمان تبلیغات اسلامی معاونت فرهنگی، تهران، 1366ش. [3] غرویان، محسن، در آمدی بر آموزش فلسفه استاد مصباح یزدی، ص 33، چاپ سوم، انتشارات شفق، 1373ش. [4] مجمع البحوث الاسلامیة، شرح المصطلحات الفلسفیة، ص 355، مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، چاپ اول، 1414 ه ق. [5] سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص 317، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1379 ه ش. منبع: http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

فرق بین فیزیک و متافیزیک (ماوراءطبیعت) چیست؟ اگر ماوراء طبیعت حد و مرز برای طبیعت است، چگونه آن را تبیین می کنید؟


پاسخ:

معنای فیزیک و متافیزیک
لفظ فیزیک در قدیم و جدید در اصطلاحات مختلفی به کار رفته است که در این نوشتار به طور اختصار به آن می پردازیم:
واژۀ فیزیک به علمی اطلاق می‌شود که در مورد پدیدارهای طبیعت مادی از قبیل حرکت، ثقل، فشار، حرارت، نور، صدا، برق و ... تحقیق می‌کند. بحث در این موضوعات، غیر از موضوع ترکیب اجسام است؛ زیرا ترکیب اجسام و تغییراتی که عارض آن می‌شود، فقط در علم شیمی مورد بحث است. اما دانشمندان جدید، دو علم فیزیک و شیمی را تحت یک عنوان می‌نامند و آن عبارت است از: "علوم فیزیکی. علوم فیزیکی در مقابل علوم طبیعی و زیستی است که موجودات زنده را مورد بحث قرار می‌دهد. فیزیکی منسوب به فیزیک است و به اموری اطلاق می‌شود که متعلق به پدیدارهای طبیعت مادی است. این اصطلاح در مقابل غیبی است؛ زیرا امر غیبی تعلق به پدیدارهایی که مربوط به حوزۀ حس و تجربه است ندارد، بلکه متعلق به چیزی است که برتر از این پدیدارها است. نیز این اصطلاح در مقابل روحی است؛ زیرا فیزیکی، چنان که گفته‌اند، متعلق به پدیدارهای مادی‌ای است که تابع قانون حتمیّت و جبر علمی است. اما روحی متعلق به پدیدارهای نفسانی است که به آزادی متصف می شوند.
همچنین فیزیکی در مقابل ریاضی یا نظری است؛ زیرا فیزیکی متعلق به ظواهر اجسام حقیقی است، و ریاضی یا نظری متعلق به معانی مجرد است‌".[1]
ارسطو اولین کسی است که به این موضوع پی برد که یک سلسله مسائل وجود دارد که در هیچ علمی اعم از طبیعی، ریاضی، اخلاقی یا اجتماعی نمی گنجد. وی تشخیص داد محوری که این مسائل را به عنوان عوارض و حالات گرد خود جمع کرده، موجود "بما هو موجود است"، ولی ارسطو هیچ نامی روی این علم نگذاشته بود، اما وقتی آثار او را در یک دائرة المعارف جمع کردند، این بخش از نظر ترتیب بعد از بخش طبیعیات (فیزیک) قرار گرفت، ولی چون نام مخصوص نداشت به متافیزیک (بعد از فیزیک) معروف شد که ترجمه عربی آن "ما بعد الطبیعة" است.
بر اثر گذشت زمان فراموش شد که نام گذاری این علم به جهت واقع شدن بعد از مباحث طبیعیات بوده ؛ چنین گمان شد، این نام از آن جهت بر این علم گذاشته شده است که مسائل این علم یا حداقل بعضی از مسائل این علم مثل: خدا و عقول مجرده خارج از طبیعت هستند؛ از این رو برای افرادی مثل ابن سینا این سؤال پیش آمد که می بایست این علم را ما قبل الطبیعة نام نهاد؛ چرا که خداوند و عقول مجرده از نظر رتبۀ وجودی قبل از طبیعت هستند نه بعد از آن.
بعدها در میان بعضی از متفلسفان جدید این اشتباه لفظی و ترجمه ای منجر به یک اشتباه معنوی شد. گروه زیادی از اروپائیان کلمه ماوراء الطبیعة را معادل "مابعد الطبیعة" پنداشتند و گمان کردند که موضوع این علم اموری است که خارج از طبیعت هستند حال آن که موضوع این علم شامل طبیعت و ماورای طبیعت و هر چه موجود است می شود. این دسته از افراد متافیزیک را این گونه تعریف کردند: متافیزیک علمی است که فقط درباره خدا و امور مجرد از ماده بحث می کند.[2]
پس برای فهم این دو واژه باید تقسیمات حکمت را هم بیان کرد. "حکمت به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شود. حکمت نظری که ناظر به دانستنی ها است، شامل طبیعیات، ریاضیات و الهیات بود، و طبیعیات شامل کیهان شناسی، معدن شناسی، حیوان شناسی و گیاه شناسی می شد. ریاضیات به حساب، هندسه، هیئت و موسیقی تقسیم می شد و الاهیات هم به دو بخش الاهیات به معنی الاعم (مباحث مربوط به اصل هستی) و الاهیات به معنی الاخص (مباحث مربوط به خدا شناسی) که مجموع این دو بحث الاهیات را، متافیزیک می گفتند".[3]
با این توضیحات روشن شد منظور از فیزیک علم طبیعیات است و منظور از متافیزیک الاهیات است.
رابطه بین علم فیزیک و علم متافیزیک
بنابر قول صحیح مترادف قرار دادن دو واژۀ ماوراء الطبیعة و مابعد الطبیعة خطایی است که افراد ناآگاه مرتکب شده اند؛ چرا که مابعد الطبیعة بر اساس محل ذکر این علم بعد از مبحث طبیعیات در کتاب ارسطو بوده و ماوراءالطبیعه بر اساس وجود مضامین ماورایی در خود علم است؛ بنابراین، رابطۀ بین فیزیک (طبیعیات) و متافیزیک (ما بعد الطبیعة) در علوم این است که متافیزیک عهده دار اثبات موضوع علم طبیعیات است، و بسیاری از اصول موضوعه علوم در این علم اثبات می شود، و در مقابل علوم دیگر، در اثبات برخی از مقدمات براهین فلسفی،فلسفه را یاری می کنند.
رابطه بین عالم فیزیک با عالم متافیزیک
در جهان خارج بین عالم فیزیک و عالم متافیزیک رابطۀ جزء و کل است و نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی موضوع علم فیزیک بخشی از موضوع متافیزیک است؛ چون موضوع علم فیزیک مادیات است و موضوع متافیزیک مطلق هستی است، که هم شامل مادّیات(طبیعت) می شود، هم شامل ماوراء طبیعت.
رابطه بین فیزیک و ترانس فیزیک
در فلسفه اسلامی رابطه این دو (رابطۀ بین طبیعت (فیزیک) و ماوراء طبیعت (ترانس فیزیک)) رابطه بین علت و معلول است؛ یعنی موجودات ماورایی علل وجودی این عالم ماده هستند. مادیات همه سراسر محدودیت اند و این محدودیت با این گستردگی در عالم ماورای طبیعت وجود ندارد. همچنین رابطۀ بین ماده و ماوراء ماده، رابطۀ حقیقت و رقیقت نیز شمرده شده است.
گفتنی است که افلاطون و پیروان او نظام خلقت را در مثل تجسم کرده‌اند. وی عالم را دو بخش کرده است. فیزیک و متافیزیک، عالم ماورای طبیعت اصل است و عالم طبیعت سایه و ظل عالم ماورا است، عالم ماورا عالم ارباب انواع است که از دیدگاه او مثل الامثال در رأس مخروط قرار دارد و عالم اجسام در قاعده آن. این خلقت مخروطی شکل که البته در تصویر می‌توان نظام خلقت او را به شکل مخروط تصور کرد، بدین گونه است که مثل الامثال و رب الارباب،[4] از ذات مبدأ اول به وجود آمده است و فیض به تدریج متکثر و ارباب انواع یا امثال تکثر یافته‌اند تا به عالم اجسام که قاعده آن مخروط است. عالم مثل عالم پایدار است و عالم انواع جسمانیه غیر پایدار و در معرض کون و فساد است.[5]
پی نوشتها:
1 جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، منوچهر صانعی دره بیدی، ص 507، چاپ اول، انتشارات حکمت، تهران، 1366 ه ش.
[2] مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی،ج 1، ص 94، چاپ جدید، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1362ش، با اندکی تلخیص؛ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 69، چاپ دوم، سازمان تبلیغات اسلامی معاونت فرهنگی، تهران، 1366ش.
[3] غرویان، محسن، در آمدی بر آموزش فلسفه استاد مصباح یزدی، ص 33، چاپ سوم، انتشارات شفق، 1373ش.
[4] مجمع البحوث الاسلامیة، شرح المصطلحات الفلسفیة، ص 355، مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، چاپ اول، 1414 ه ق.
[5] سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص 317، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1379 ه ش.

منبع: http://farsi.islamquest.net





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین