چه ایرادی دارد اگر باور کنیم خداوند وجود دارد. انسان وجود دارد، اما مرگ پایان زندگی و تمام شدن هستی است؟
باید ببینیم، حیات بعد از مرگ در نقشۀ کلی جهان هستی چه نقشی دارد؟ آیا بدون معاد و بازگشت، فلسفۀ خلقت انسان، بدون نقص باقی می ماند؟ انسان یک موجود سود جو و منفعت طلب است. اگر کاری برای او منفعت و سود نداشته باشد، انجام نمی دهد. حال اگر فرض شود که مرگ پایان داستان خلقت انسان است، آیا دیگر انگیزه ای برای انواع فداکاری ها و تلاش های اساسی در راه خدمت به مردم، ایجاد می شود؟ آیا با این تفکر، نسل انسان به سمت پرتگاه پوچی و اصالت لذت در دنیا پیش نمی روند.؟ آیا مسائل اخلاقی نزول قابل توجهی پیدا نمی کند؟ آیا اگر ترس از جهنم و شوق به بهشت از شالودۀ تفکر انسان برداشته شود، ایمان به خدا بعد از مدتی باقی می ماند؟ همۀ این سؤالات اساسی ما را رهنمون به وجود حیاتی بعد از مرگ دنیوی، می کند. برای لزوم معاد و زندگی پس از مرگ دنیوی ادلۀ گوناگونی بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می شود. 1. برهان حکمت: "یکی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقاء و جاودانگی است که دست آفرینش الاهی در فطرت او به ودیعت نهاده و حکم نیروی محرّکی را دارد که او را به سوی ابدیّت، سوق می دهد و همواره بر شتاب حرکتش می افزاید، اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی این است که در اوج شتاب حرکت، به صخره ای برخورد کند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیروی محرک با چنین عنایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟ قطعا چنین نیست. پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حکمت الاهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ دنیوی در انتظار او باشد. 2.برهان عدالت: محتوای این برهان این است که انسان موجودی صاحب اختیار است و همۀ انسان ها در این جهان در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند و در این میان کسانی یافت می شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می کنند و در مقابل، تبهکارانی دیده می شوند که برای رسیدن به هوس های خودشان بدترین ستم ها را در حق خود و دیگران انجام داده و زشت ترین گناهان را مرتکب می گردند و اساساً هدف از آفرینش انسان و مجهز ساختن او به گرایش های متضاد و نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناخت های عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قراردادن وی بر سر دو راهی های حق و باطل و خیر و شر در این جهان این است که در معرض آزمایش های فراوان قرار گرفته و مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند، تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آنها برسد. اما می بینیم که در این جهان، نیکو کاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که متناسب اعمالشان باشد نمی رسند و چه بسا تبهکارانی که از نعمت های بیشتری برخوردار بوده و هستند و اساسا زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد! آیا در این جهان می توان جنایت کاری را که هزاران انسان بی گناه را به قتل رسانیده جز یک بار قصاص کرد و قطعاً سایر جنایاتش بی کیفر می ماند. در صورتی که مقتضای عدل الاهی این است که هر کس کوچک ترین کار خوب یا بدی انجام دهد به نتیجۀ آن برسد، پس باید جهان دیگری باشد و هر فردی به آنچه از پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال استحقاق دارد برسد تا عدالت الاهی تحقق عینی یابد. منبع: http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

چه ایرادی دارد اگر باور کنیم خداوند وجود دارد. انسان وجود دارد، اما مرگ پایان زندگی و تمام شدن هستی است؟


پاسخ:

باید ببینیم، حیات بعد از مرگ در نقشۀ کلی جهان هستی چه نقشی دارد؟ آیا بدون معاد و بازگشت، فلسفۀ خلقت انسان، بدون نقص باقی می ماند؟
انسان یک موجود سود جو و منفعت طلب است. اگر کاری برای او منفعت و سود نداشته باشد، انجام نمی دهد. حال اگر فرض شود که مرگ پایان داستان خلقت انسان است، آیا دیگر انگیزه ای برای انواع فداکاری ها و تلاش های اساسی در راه خدمت به مردم، ایجاد می شود؟ آیا با این تفکر، نسل انسان به سمت پرتگاه پوچی و اصالت لذت در دنیا پیش نمی روند.؟ آیا مسائل اخلاقی نزول قابل توجهی پیدا نمی کند؟ آیا اگر ترس از جهنم و شوق به بهشت از شالودۀ تفکر انسان برداشته شود، ایمان به خدا بعد از مدتی باقی می ماند؟ همۀ این سؤالات اساسی ما را رهنمون به وجود حیاتی بعد از مرگ دنیوی، می کند.
برای لزوم معاد و زندگی پس از مرگ دنیوی ادلۀ گوناگونی بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می شود.

1. برهان حکمت: "یکی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقاء و جاودانگی است که دست آفرینش الاهی در فطرت او به ودیعت نهاده و حکم نیروی محرّکی را دارد که او را به سوی ابدیّت، سوق می دهد و همواره بر شتاب حرکتش می افزاید، اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی این است که در اوج شتاب حرکت، به صخره ای برخورد کند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیروی محرک با چنین عنایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟ قطعا چنین نیست. پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حکمت الاهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ دنیوی در انتظار او باشد.

2.برهان عدالت: محتوای این برهان این است که انسان موجودی صاحب اختیار است و همۀ انسان ها در این جهان در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند و در این میان کسانی یافت می شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می کنند و در مقابل، تبهکارانی دیده می شوند که برای رسیدن به هوس های خودشان بدترین ستم ها را در حق خود و دیگران انجام داده و زشت ترین گناهان را مرتکب می گردند و اساساً هدف از آفرینش انسان و مجهز ساختن او به گرایش های متضاد و نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناخت های عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قراردادن وی بر سر دو راهی های حق و باطل و خیر و شر در این جهان این است که در معرض آزمایش های فراوان قرار گرفته و مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند، تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آنها برسد. اما می بینیم که در این جهان، نیکو کاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که متناسب اعمالشان باشد نمی رسند و چه بسا تبهکارانی که از نعمت های بیشتری برخوردار بوده و هستند و اساسا زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد! آیا در این جهان می توان جنایت کاری را که هزاران انسان بی گناه را به قتل رسانیده جز یک بار قصاص کرد و قطعاً سایر جنایاتش بی کیفر می ماند. در صورتی که مقتضای عدل الاهی این است که هر کس کوچک ترین کار خوب یا بدی انجام دهد به نتیجۀ آن برسد، پس باید جهان دیگری باشد و هر فردی به آنچه از پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال استحقاق دارد برسد تا عدالت الاهی تحقق عینی یابد.

منبع: http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین